متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1376/12/7
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انتقي به الهدي و الحمن التقوي»
در خدمت برادران و خواهراني هستيم كه در سازمان بازرسي هستند. اصل بازرسي يك اصل درستي است. قرآن ميفرمايد: ما براي شما حافظ فرستاديم. انگيزهها همه يكسان نيست. بعضي افراد اينقدر انگيزهشان قوي هست كه هيچ كس هم بالا سرشان نباشد، تشويق هم نباشد، جريمه هم نباشد، حاضر و غايب هم نباشد، سر كارشان اتوماتيك هستند. خود جوش هستند. بعضي از افراد هستند كه يك خرده بايد از بيرون امر به معروف بشوند. از بيرون نهي از منكر بشوند. از بيرون تشويق بشوند. خلاصه بعضي ميوهها خودش قند دارد و بعضي از ميوهها بي مزه است كه بايد از بيرون كمي شكر به آن اضافه كرد. همه مردم اينطور نيستند كه خودشان قند داشته باشند. لذا نياز هست كه افرادي امر به معروف كنند. نهي از منكر كنند. نظارت كنند. بازرسي كنند. نياز هست براي اينكه همه مردم يك طور نيستند. منتها اگر خواسته باشم مسائلي كه مربوط به سازمان است بگويم خيلي از بچه مدرسه ايها ميگويند: ربطي به ما ندارد. اما اين بحث خصوصاً روزي است كه مربوط به امور تربيتي است. يا مثلاً فرض كنيم آغاز هفته حج است و يك عده به فكر مكه هستند. يك عده در فكر تربيتي هستند. يك عده به فكر درختكاري و شخم هستند. به هر حال ما بحثمان را طوري جوش بدهيم كه به همه معدهها بخورد. من سعي ميكنم بحث خودم را انجام بدهم. البته با گرايش به شغل شما! موضوع ما سوء ظن، تجسس، بدگويي است. قرآن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً(حجرات/12)» بعد هم فرموده است: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ(حجرات/12)» هر كجا ميگويد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اين كار را بكن. يعني ايمان مسئوليت دارد. نميشود بگويي: من دين دارم ولي حال ايثار ندارم. ايمان مسئوليت دارد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيام»(بقره/183) دين داري بايد روزه بگيري. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا» دين داري ايمان تعهد دارد. دروغ ميگويد كسي كه بگويد: من قلبم پاك است. دين دارم. حالا مسئله اين مهم نيست. كجا را سراغ داريد كه قرآن «آمَنُوا» تنها داشته باشد؟ معمولا هرجا «آمَنُوا» دارد پشت سرش گفته: «و عملوا الصالحات» پس ايمان تعهد دارد. نميشود بگويي: من عمامه ميگذارم اما كروات هم ميبندم. عمامه با كراوات نميشود. عمامه خودش كدي دارد. يك نشانهاي دارد. ايمان تعهدي دارد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» مسئله ديگر اين است كه مردم را با ادب صدا بزنيم. فكر نكنيم حالا كه بازرس هستيم مثلا ميتوانيم كاري كنيم كه مردم از ما حساب ببرند. اميرالمومنين در نامه بيست و پنج ميگويد: وقتي به جايي ميروي مردم را نترساني. مثل آدم متكبر وارد نشو. وقتي وارد ميشوي سلام كن. بعد بگو: «اني الرسول الله من الرسول الله» من فرستاده رسول الله هستم. بعد بگو: من آمدم زكات بگيرم. اگر گفتند: زكات نداريم. حرفشان را قبول كن. به مردم اطمينان كن. اگر گفتند: داريم. وقتي وارد ميشوي خانه كسي نرو. به هر حال اگر خانه كسي رفتي يك وقت اگر چيزهايي بگويد كه ذهنت را آشوب كند، «ايحب احدكم» «يا ايها الذين آمنوا أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ» تشكر كن. ما گاهي وقتها فكر ميكنيم چه مسئوليتي داريم. قرآن يك آيهاي دارد كه ميگويد: «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّة»(آل عمران/79) حتي كسي كه به مقام نبوت رسيد، حق ندارد كه به مردم بگويد: نوكر من شويد. فكر نكنيد چون استاد مكانيكي هستيد حق داريد بگوييد: مغازه را جارو كن. من بچهام را پيش شما گذاشتم مكانيكي ياد بگيرد. چرا او را به نوكري ميكشي؟ من دخترم را پيش شما گذاشتم كه خياطي ياد بگيرد. چرا ميگويي: برو ظرفها را بشوي؟ مگر نوكر تو است. اين خانم فكر ميكند حالا كه خياط است ميتواند به دخترها زور بگويد. حالا چون مكانيك است ميتواند از پسرها نوكري بكشد. حالا كه بازرس است حتما بايد با بنز بيايند و او را از فرودگاه ببرند. همين دليل بر ضعف كارشان است. هركس استقبال شما نيامد ضعيف است؟ خيلي انسان بايد مواظب باشد كه مسائل دروني به مسائل بيروني اثر نگذارد. حضرت ميگويد: اگر ميروي جايي زكات بگيري شب خانه كسي نخواب. براي اينكه اگر به خانه كسي رفتي و خوابيدي فردا به هركس بگويي: زكات بده، ميگويد: ايشان ديشت خانه فلاني خوابيده بود. فلاني او را پر كرده است. يك جايي باش كه وقتي به كسي بگويي: زكات بده. نگويند: كانال توجيه او چه كسي است؟ يك كسي آمد گفت: چرا روزنامه نميخواني؟ گفتم: براي اينكه ممكن است مقاله اين روزنامه در من اثر بگذارد و من در سخنراني هايم بگويم. عدهاي هم بگويند: اين آقا تحريك شدهي فلان روزنامه است. من ميخواهم اگر بيست سال در تلويزيون بودم، كسي نگويد: قرآئتي را كه پر كرده است؟ اين حديث را چه كسي گفت بخوان؟ ما خودمان هم آدم هستيم. همه چيز را كه نبايد تقليد كرد. وقتي سيگار كشيديد، همين سرفه دليل بر اين است كه دود براي ريه بد است. اگر شب عيد شما ماه را ديديد، براي شما عيد فطر است. هر چند براي آقايان ثابت نشده باشد. براي شما فردا عيد است. هركس خودش با چشم خودش ماه را ديد ديگر لازم نيست تقليد كند. همه چيز كه تقليد لازم ندارد. خدا آيت العظمي گلپايگاني را رحمت كند. داشت ميرفت يك فقيري گفت: آقا من خيلي وضعم بد است. يك كمكي به من بكن. من مقلد شما هستم. آقا گفت: پول همراهم نيست. منزل تشريف بياوريد. گفت: من مقلد شما هستم. دارم ميميرم. گفت: به شما عرض كردم. من الان پول ندارم. منزل بياييد كمك شما ميكنم. گفت: من مقلد شما هستم. دارم ميميرم. گفت: داري ميميري بمير. مردن كه تقليد نميخواهد. من چند بار بگويم: ندارم. سيگار كه تقليد نميخواهد. پس هركس سرفه ميكند، نشان دهنده اين است كه سيگار براي ريهاش ضرر دارد. تقليد نميخواهد. در موضوعات تقليد نميخواهد. آقا اين سقف كوتاه است يا بلند؟ آقا خودت خفه ميشوي. مهندس چه ساخته است؟ ميگويد: ساكت باش. نقشه مهندسي آقا مهندس روي چشم ما جا دارد. آخر من دارم خفه ميشوم. سقف كوتاه مهندس نميخواهد. سيگار كه سرفه دارد استدلال نميخواهد. شكر شيرين است. ديگر لازم نيست كه بگوييم: امام صادق فرمود: شكرشيرين است. ما گاهي وقتها اصل دين را جوش ميزنيم. گاهي وقتها آنجايي كه ميفهميم به فهم خودمان لگد ميزنيم. پا روي فرق خودمان ميگذاريم. تا آنجايي آزاد هستي كه بگويند: فقط من خودم ميفهمم. اين اشتباه است. روشنفكراني كه فكر ميكنند بدون استمداد مرجعيت و فقاهت و حوزه ميتوانند عالم شوند اشتباه ميكنند. حرف خدا را هركسي كه نميفهمد. بدون نياز غلط است. آن كسي كه فرح و خوشي زير پا ميگذارد، آن هم غلط است. «يا ايها الذين آمنوا» اي مومنين! «اجتنبوا» اجتناب كنيد. پيداست كه سوء ظن سراغ آدم ميآيد. از آدم نميپرسد كه اجازه ميدهيد وارد شوم يا نه؟ چون يك چيزهايي بدون اختيار ما به فكر آدم ميايد. ما خودمان بايد اجتناب كنيم. مثل اين كه ميگويند: مواظب باش سرما نخوري. بگويد: نميشود كه سرما نيايد. سرما خودش ميآيد. دست من كه نيست. تو بايد يك جبه بپوشي كه سرما نخوري. اين سوء ظن ميآيد. مثل حسد است. نميشود بگويي: آقا حسد نداشته باش. مگر ميشود؟ نميشود كه انسان حسد نداشته باشد. آن كه حسدمان را به زبان نياوريم، آن چيزي كه در دلمان القاء شد كه چرا آن دارد و من ندارم، اين را تبديل به يك عكس العمل نكنيم. خودمان را نگه داريم. «اجتنبوا» بالاخره سوء ظن است. ممكن است هزار دليل بياورم. خوب دليل شما درست است. اما سوء ظن من سرجايش است. يك نفر داماد شد. عروس را به خانه آورد و سه ماهه زاييد. نزد پدر عروس رفت و گفت: آقا عروس سه ماهه زائيده است. گفت: بايد چند ماهه بزايد؟ گفت: بنشين تا برايت بگويم. گفت: چند ماه است كه دختر من زن شما شده است؟ گفت: سه ماه است. گفت: چند ماه است كه شما شوهر او شدي؟ گفت: سه ماه است. گفت: چند ماه است كه شما زن و شوهر شديد؟ گفت: سه ماه است. گفت: سه تا سه ماه ميشود، نه ماه! گفت: رياضي شما درست است. ولي سوء ظن من سر جايش است. سوء ظن ميآيد منتها شما بايد اجتناب كنيد. «كَثيراً مِنَ الظَّنِّ» اين كه ميگويد: «كَثيراً مِنَ الظَّنِّ» پيداست كه بيشتر سوء ظنها، بيشتر گمانها به جايي بند نيست. خيلي از حرفها شايعه است. بيشترش شايعه است. از بيشتر ظنها اجتناب كنيد. بعضي ازسوء ظنها گناه است. گاهي بعضي گناهان مادر گناه است. يك گناه خودش يك گناه است. يك گناه مادر يك گناه است. يعني يك گناه ميزايد. يعني گناه مادر است. پنير، پنير است. اما شير مايه پنير است. گاهي يك چيزي مايه چيز ديگر ميشود. يك حرام زاده با شيطان قرار گذاشتند كه بروند و فساد بوجود بياورند و شب بيايند گزارش بدهند. حرام زاده از يك طرف رفت. شيطان از يك سمت ديگر رفت. غروب آمدند گزارش كار بدهند. شيطان به حرام زاده گفت: چه كردي؟ گفت: من هفتاد و چهار نوع خلاف انجام دادم. اينقدر حرف بد، اينقدر عمل بد، اينقدر رشوه، اينقدر دزدي، هفتاد و چهار فساد بوجود آوردم. بعد حرام زاده به شيطان گفت: تو چه كردي؟ شيطان گفت: من نتوانستم كاري بكنم. فقط يك مرد و زن حرام را به هم رساندم. يك بچه حرام زاده درست شد. گفت: خاك بر سرت كند. من هفتاد و چهار قلم خلاف داشتم. گفت: نه! من يك حرام زاده درست كردم كه او هم مثل تو روزي هفتاد و چهار نوع فساد توليد كند. گناه من گناه مادر است. سوء ظن گناه مادر است. چون وقتي آدم سوء ظن پيدا كرد، ميگويد: ببين چه شد؟ اول آدم سوء ظن پيدا ميكند بعد تجسس ميكند. تجسس كه كرد عيبها را كشف ميكند. سراغ غيبت ميآيد. يعني اينها قدم به قدم است. گام به گام است. و لذا قرآن ميگويد: سياست گام به گام، سياست شيطاني است. «خناس» يعني دائم ميرود و برمي گردد. از يك كانال ميآيد و موفق نميشود. از كانال ديگر ميآ يد و دور ميزند تا بالاخره در شما راه پيدا كند. ميگويند: «خناس» يعني دور ميزند و از يك راه نو ميآ يد. ميرود و ميآيد تا شما را آسيب پذير كند. سوء ظن گامي براي تجسس است. يعني تا آدم سوء ظن پيدا نكند كه تجسس نميكند. اول نگاه ميكني و ميگويي: اينها چه كساني هستند؟ اول سوء ظن پيدا ميكني بعد ميگويي: برويم ببينيم. اول سوء ظن پيدا ميكني بعد ميروي تجسس ميكني. بعد از تجسس غيبت ميشود. و لذا قرآن در نهي از منكر ميگويد: سرچشمه را بگير. سرچشمه سوء ظن است. ما سه تا سوء ظن داريم. 1- سوء ظن به مردم بد است. 2- سوء ظن به خدا كه خيلي بد است. 3- سوء ظن به خودت كه خوب است. به خودت سوء ظن داشته باش. فكر نكن آدم خوبي هستي. خيليها خودشان را آدم خوبي ميدانند. بخاطر اينكه مثلاً پولي دادند. بخاطر اينكه مثلاً يك زماني جبهه بودند. بخاطر اينكه يك مدركي دارند. قرآن يك خط كشي دارد. ميگويد: آقا خودتان را با اين خط كش متر كنيد. اگر مثلاً به شما بگويند: شما هفت روز ديگر از دنيا ميروي چه ميكني؟ من خودم را ميگويم. اول به صدا و سيما زنگ ميزنم و ميگويم: من قرائتي هستم. هفت روز ديگر از دنيا ميروم. اين هفته بحثمان تعطيل است. ميخواهم بروم و توبه كنم. ديگر بازار را ميبنديم و اداره هم نميرويم. اگر گيج شدي معلوم است كارهايت درست نبوده است. چون آدمي كه كارهايش درست است گيج نميشود. رانندهاي كه درست رانندگي ميكند. بنزين هم دارد. خودش هم سالم است. خوابش هم نميآيد. سرعتش هم معقول است. قاچاق هم ندارد، ميگويند: بيست دقيقه ديگر پليس راه ميرسيم. ميگويد: خوب برسيم. آن رانندهاي كه دلش ميريزد براي اين است كه قاچاق دارد. يا بنزين ندارد. يا جاده را گم كرده است. هركس ميخواهد بداند چطور آدمي است ببيند وقتي به او ميگويند: تو فردا ميميري چطور ميشود. آقا ما امسال چقدر افطاري دارديم؟ سه تا ختم قرآن خوانديم. جمكران رفتيم. مشهد رفتيم. خوب آدم خوبي هستي. حالا سه روز ديگر ميميري. اگر دلت شور نزند، آدم خوبي هستي. اگر توانستي بگويي: من با دلي آرام و قلبي مطمئن، اگر توانستي «فزت به رب الكعبه» بگويي. آن وقت ادم خوبي هستي. هرچه به ظهر عاشورا نزديكتر ميشد، امام حسين شادتر ميشد. برافروختهتر ميشد. سوء ظن به خدا ممنوع است. براي دختر خواستگار ميآيد. پدر دختر ميگويد: اين داماد كه پول ندارد. دخترم گرسنگي ميخورد. اينقدر بودند كساني كه دخترشان را به پسران پولدار دادند و گرسنگي خوردند. ميگويد: اگر دخترم مدرك داشته باشد، شوهر بهتري برايش ميآ يد. دلش به مدرك خوش است. عزت دست خداست. از فلاني عزت ميخواهي. تو به فلاني متوسل ميشوي كه زور پيدا كني؟ «الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعا»(بقره/165) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً(نساء/139)» در مناجات شعبانيه دارد. «الهي لزياده لنفسي» آقا به من توهين شد. چه شده است؟ به من گفتند: در آن اتاق برو. خوب در آن اتاق برو. مگر چه شده است؟ مگر عزت تو به اتاقت است كه اگر اتاقت را از دست بدهي توهين است. افرادي اين قدر ضعيف هستند كه اگر شيشه روي ميزش را بردارند تا شب ديگر اعصابش به هم ميريزد. بنده بيست وپنج سال سابقه خدمت در اين نظام دارم. آدمهايي هستند كه اينقدر روده هايشان تنگ است كه دانه انار در آن گير ميكند. سوء ظن به خدا خوب نيست. من دخترم را به ايشان نميدهم. گرسنگي خواهد كشيد. خدا همه اموات را رحمت كند. پدرم وقتي من را براي طلبگي فرستاد، سي و پنج سال پيش همه گفتند: چشم! چون حالا بعد از نظام حكومت آخوندها يك رگ و روغني پيدا كردند. البته بعضي هايشان الان هم هشتاد درصد گرسنگي ميكشند. بيست درصدشان كه وكيل، قاضي، دادستان، امام جمعه، سخنران، نويسنده هستند اينها از فقر نجات پيدا كردهاند و الا طلبههاي قم هنوز روزي سيزده ساعت درس ميخوانند. ماهي بيست و چهار هزارتومان حقوق دارند. بالاترين حقوقمان بيست و چهار هزار تومان است. يعني يك سوم حقوق يك كارگر ساده است. حالا آن زمان پدرم در بازار تجارت داشت. مغازه داشت و ميگفتند: چرا گذاشتي طلبه شود؟ گرسنگي خواهد كشيد. اينقدر پدرم را ترساندند كه آخرش پدرم گفت: باباجان اگر بچه من خوب است، خدا به بندهي خوبش رزق ميدهد. اگر بد است كه من براي بچه بد چه چيز را وسيله كنم؟ يادم هست كه ريش سفيدي پيش پدرم آمد و گفت: حالا يك اشتباهي كردي بچهات را آخوند كردي. حالا بيا يك زن سيد برايش بگير. گفت: چرا؟ گفت: براي اينكه اين گرسنگي خواهد خورد. مردم بگويند: خانم اين سيد است. به او خمس بدهند. از طريق خانمش سر سفره خانمش بنشيند. واقعاً اين سوء ظن به خداست. مگر ميشود بدون آمريكا زندگي كرد؟ بله! امام آمد و فرمود: آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند. بدون وابستگي به آمريكا ميشود زندگي كرد. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» بدون مدرك چطور؟ بدون پارتي چطور؟ مگر ميشود بدون دروغ نان خورد؟ بله! داريم آدمهايي كه دروغ نميگويند و روزي ميخورند. خدا به سگهاي ولگرد روزي ميدهد. به سوسكهاي داخل سوراخ هم روزي ميدهد. اگر بدون دروغ به من روزي ندهد كه خدا نيست. ما نماز ميخوانيم براي آن خدايي كه قدرت دارد كه بدون گناه هم روزي ميدهد. اگر بدون گناه نتواند روزي بدهد اينقدر «اتقوا الله» به ما نميگفت. اگر تو تقوا داشته باشي «يرزقن» از راه بي گمان به تو ميدهم. آيه قرآن است. كساني كه به گناه برسند، خودشان را نگه دارند از راه بي گمان خدا به آنها ميدهد. خدا از راه بي گمان ميدهد. سوء ظن به خدا ممنوع است. از ترس خرجي داماد ازدواج نميكند. «و لا تجسسوا» تجسس نكنيد. تجسس حرام است. البته اينها براي مسائل فردي است. يك وقتي يك توطئهاي عليه نظام است. حساب مسائل نظام با فرد جداست. آدم يك وقتي ضربه ميزند. ميتواند بگويد: من از حق خودم گذشتم. يك وقتي به نظام ضربه ميزند. از حق نظام نميشود گذشت. از حق شخصي بگذر. از جيب خودت به او بده. از بيت المال نده. اگر كسي بيت المال را نفله كند، نبايد او را بخشيد. اين آقا كه اين لامپ را اينجا زده است، در خانه خودش هم همين لامپ را ميزند؟ در خانه خودش چه لامپي ميزند؟ جنسهايي كه در انبار نگه داشته است براي كيست؟ مثلاً پنكههاي خانه خودش را وقتي كه تابستان تمام ميشود در نايلون ميگذارد و دورش هم نخي را ميبندد. اما پنكههاي دولت را در انبار ميگذارد و كلي خاك بين آن ميرود. در خانه خودش هم با كفش روي فرش ميآيد؟ خانهي خودش را موكت كرده است و از پله كفش هايش را در ميآورد. اما در اداره كه ميآ يد اين كار را نميكند. ميگويد: اينشان جمهوري اسلامي است كه با كفش روي فرش بيايم. اگرشان است پس چرا در خانه خودت با كفش نميآيي؟ چطور اين در خانهي خودتشان نيست. يك كسي پيش امام آمد و گفت: آقا رفتيم تبليغ كرديم مردم اينقدر خمس، سهم امام و زكات دادند. اين مقدار هم براي خودم دادند. امام فرمود: غلط كردي! اين را كه به تو دادند براي اسلام دادند. ما گاهي زير سايه ديوار ميخوابيم. فكر ميكنيم زير سايه خودمان خوابيديم. يك منبري نبايد بگويد: شب عاشورا چندهزار نفر پاي منبر من بودند. اين لياقت تو نيست. اين لياقت امام حسين است. اگر مردي روزهاي ديگر عاشورا برو ببين چند نفر ميآيند و پاي صحبت تو مينشينند؟ اين عشق امام حسين را به خودش نسبت ميدهد. عشق امام حسين را پاي خودش حساب ميكند. مثل بچهاي كه ميگويد: «سمع الله لمن حمده» دو هزار نفر بلند ميشوند. ميگويد: آخ جان! چه عظمتي دارم؟ يك «سمع الله لمن حمده» گفتم، دو هزار تا صد و بيست كيلويي بلند شدند. نه! اين زور تو نيست. به خاطر نماز است. نماز تمام شود يك جاي ديگر بگو: «سمع الله» اگر كسي خم و راست شد. گاهي وقتها يك چيزي را به خودمان حساب ميكنيم. اينها براي دين است. از خودمان چيزي نيست. «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»(نساء/79) خوبيها براي خداست. بديها از تو است. خوبيها براي خداست. هرچه بدي است از توست. يعني چه؟ مثل زمين كه ميگردد و هميشه يك سمتش روشن است و يك سمتش تاريك است. نيمي كه روشن است از خورشيد است و هرجا كه تاريك است از خود زمين است. نميتواند بگويد: نيمي از من روشن است. ميگوييم: برو كنار! از خورشيد است. پز نده! آنجايي كه روشن است از خورشيد است. «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ» آنجايي كه خوبي است از خداست. سوء ظن به خودت جايز است. اما سوء ظن به خدا ممنوع است. سوء ظن به خلق خدا ممنوع است. سوء ظن در جاهايي كه سوء استفاده نكنند. گاهي وقتها آدم ميآيد ميگويد: بنده كه قابل نيستم. يكي از دوستان ميگفت: به مسجد رفته بوديم تا نماز بخوانيم. مسافر بود. وارد مسجد شديم. تعداد كمي از مردم گفتند: آقا بفرماييد جلو نماز جماعت بخوانيم. من هم تواضع كردم و گفتم: من كه قابل نيستم. تا گفتم: قابل نيستم. يكي گفت: آقايان حضرت آقا فرمود: قابل نيستم. نمازتان را فرادي بخوانيد. يعني ميگفت: تواضع كرديم و او تواضع ما را گرفت. گاهي آدم فكر ميكند كه چون سواد دارد خيلي مهم است. نه سوادي نداري! چهار سال درس خواندي. مگر چه خبر است؟ ما سي سال درس خوانديم ادعا نداريم. تو چهار سال درس خواندي ادعا داري. خجالت بكش! با كسي كه متكبر است بايد متكبر بود. به جامعهاي كه فساد در آن حاكم است آدم بايد سوء ظن داشته باشد. حديث داريم اگر اكثر افراد جامعه خراب هستند، آدم بايد حسن ظن داشته باشد. زود باور و ساده انديش نباشيد. اگر جامعه فاسد هستند جو عمومي فاسد است. سوء ظن داشته باش. اگر جو عمومي خوب است، سوء ظن نداشته باش. حالا غيبت مثل گوشت مرده ميماند. «بعضكم بعض» ميگويد: غيبت هيچ كس را نكن. بعضي وقتها در جلسات غيبت دخترش را ميكند. فكر ميكند چون دخترش است حق دارد غيبت كند. حق نداري غيبت دخترت را بكني. «بعضكم بعض» هيچ كس حق ندارد غيبت كند. استاد حق ندارد غيبت شاگردش را بكند. شاگرد حق ندارد غيبت استادش را بكند. غيبت بچهي كوچك را هم حق نداريد بكنيد. بچه كوچك هم آبرو دارد. گاهي در مهماني پدر و مادر ميگويند: اين بچه را ميبيني، پدر من را در ميآورد. خيلي شر است. بچه سرخ ميشود. سبز ميشود. دائم از خجالت رنگ عوض ميكند. غيبت بچه حرام است. غيبت بزرگ حرام است. غيبت شاگرد حرام است. غيبت هركس را بكني حرام است. «بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْم»(حجرات/12) ميگويد: آقا بد است. خوب! بد است. جالب اين است كه قرآن قاتل را هم ميگويد: برادر! ميگويد: اگر كسي كسي را كشت، ميتوانيد قصاص كنيد. بعد ميگويد: «فمن اخي اخيه» اگر برادرش خواست عفو كن. بله! قاتل است. يك غلطي كرده و كشته است. تو حق داري به عنوان ولي دم قاتل را قصاص كني. اما در عين حال ميگويد: اگر خواستي عفو كني، نميگويد: عفو از طرف قاتل! ميگويد: «عفو عن» حتي نسبت به قاتل لقب برادري از بين نميرود. مومن برادر مومن است. حتي اگر قاتل باشد لقب برادريش لغو نميشود. برادر تو است و غيبت مثل گوشت مرده ميماند. چون گوشت زنده جايش پر ميشود. ولي گوشت مرده جايش پر نميشود. غيبت آبروي طرف را ميبرد و آبرو جايش پر نميشود. بچه بودم ده تومان گم كردم. پدرم گفت: محسن بيا پيدا كن. گفتم: ببين آقا جان ده تومان گم كردم. به اندازهي ده تومان ميايستم و غصه ميخورم. ميشود بيست تومان. ده تومان ميدهم پيدا كنم، ميشود سي تومان! گاهي وقتها اگر بروي و بايستي درستش كني بدتر ميشود. يك نفر سوار الاغ شده بود. الاغ راه نميرفت. دائم پايش را زير شكم الاغ ميزد. الاغ نميرفت. به الاغ گفت: اينطور كه الآن پايم را ميزنم، اگر از آن طرف زده بودم الآن رسيده بودم. گاهي وقتها صرف نميكند كه آدم اين مقدار نيرو بگذارد. جاي پول پيدا ميشود. ولي جاي آبرو پيدا نميشود. چون آبرو پر نميشود. قرآن غيبت را به گوشت مرده تشبيه كرده چون گوشت مرده را بكني جايش پر نميشود. حالا بدي غيبت براي همه روشن است. «ايحب احدكم» آيا دوست داري؟ از وجدانت استمداد ميكند. «ايحب احدكم» دوست داري گوشت برادر دينيت را كه مرده است بخوري؟ آبروي مردم خيلي مهم است. اگر من به شما بگويم، البته من مسئوليتي ندارم. من در حج هيچ مسئوليتي ندارم. اما حالا فرض كنيد من مسئوليتي پيدا كردم و گفتم: آقايان من شما را مكه ميبرم به يك شرط! به شرطي كه وقتي وارد مكه شديم يك مقدار لجن به كعبه بمالي. اي بابا! كعبه قبله مسلمان هاست. ابدا! من به كعبه جسارت نميكنم. امام صادق فرمود: اي كعبه خيلي عزيز هستي. بعد فرمود: آبروي يك مومن از تو هم عزيزتر است و ما آبروي يك مومن را راحت لجن ميماليم. در بازرسي بايد مواظب باشيم كه آبروي كسي را نريزيم. پيغمبر داشت نماز ميخواند تا تمام شد به سمت در دويد. براي مردم تعجب بود كه چرا پيغمبر دويد؟ حديث داريم با سرعت دويد. «مسرعه» باز حديث داريم دو تا پاشنه در را گرفت و گفت: نميگذارم بيرون برويد. يك آيت الله اين كار را بكند چقدر زشت است كه نمازش را بخواند و تا بگويد «السلام عليكم ورحمه الله و بركاته» بدود. همه ميگويند: چه شد؟ بعد بگويد: نميگذارم بيرون برويد. پيغمبر گفت: اي كساني كه دينتان پوك است. اي كساني كه دين داريد. هنوز ايمان در دلتان فرو نرفته است. يك شك به مردم وارد شد. چرا دويد؟ چرا پاشنه را گرفت؟ چرا نميگذارد ما برويم؟ چرا به ما جسارت ميكند؟ چرا ميگويد: شما مسلمانهاي پفكي هستيد؟ بعد فرمود: آبروي مومن را نريزيد. حالا برويد. پيغمبر ميتوانست روي منبر هم بگويد. اما مخصوصا طوري گفت كه در ذهنها بماند. پيغمبر ضمن سخنراني هايش گاهي براي اينكه چيزي در ذهنها بماند با يك حركتي ميگفت. مثلا يك روز پيغمبر ميخواست روي منبر برود. عبايش روي زمين كشيده ميشد. پيغمبر دست نداشت. توجه نداشت كه عبايش روي زمين است. نميتوانست با دست عبايش را بردارد. ميخواست يك عبايش روي دوشش باشد و يك عبايش روي زمين باشد. ميخواست با هيجان صحبت كند. يك بار حضرت امير سخنراني ميكرد. ديد مردم بي خاصيت نشستند. آخر مردم پاي منبر پنج نوع مينشينند. بعضي از مردم مغرور هستند. بعضي از مردم عاشق هستند. بعضي از مردم بي تفاوت هستند. بعضي از آدمها چشم چران هستند. هركسي يك طور مينشيند. مربي تربيتي بايد بداند، امور تربيتيها بايد بدانند با بچهها چطوري صحبت كنند؟ تربيت كردن كار دقيقي است. چطوري بچه را به نماز دعوت كنيم؟ چه كلمهاي را به كار ببريم؟ چه كلمهاي را در چه زماني بكار ببريم؟ يك وقتي كسي يك خاطرهاي را نقل ميكرد. ميگفت: يك نفر يك بچهاي را كنار خودش نشانده بود و ميگفت: اگر پدرت بميرد، او را در قبر بگذارند، دختر هم نشسته بود و گريه ميكرد. يك نفر گفت: چرا چنين ميكني؟ گفت: ميخواهم انس را با گريه در روح بچه بوجود بياورم كه بعد بتواند براي امام حسين گريه كند. گفت: غلط كردي! اين چه نوع تربيت است؟ به بچه هفت ساله بگويي: پدرت بميرد. بعد او را در قبر بگذاريم. خاكش كنيم كه چه؟ گاهي وقتها نميدانيم چه كنيم؟ يكي ريش هايش را سبز ميكرد. گفتند: شال سبز، كلاه سبز، پيراهن سبز، جوراب سبز داري. ديگر چرا ريش هايت را سبز ميكني؟ گفت: ميخواهم يك دست چهارده معصوم بشوم. بنده خدا نميداند چه كار كند؟ ميخواهد يك دست چهارده معصوم بشود. بايد حساب كنيم كه مردم را نترسانيم. يك كسي ميخواست به مكه بيايد. حالا كه هفته حج هم در پيش است اين را هم بگوييم. يك روحاني ميگويد: اي مردم بيست و چهار چيز بر شما حرام است. يك دفعه مردم گفتند: اوه! آن طرف نميتوانيد عقد كنيد. گفتند: حالا چه كسي ميتواند عقد كند؟ همين را كه دارند نميتوانند اداره كنند. دوم اينكه شكار حرام است. گفتند: حالا چه كسي حال دارد شكار كند؟ يك زماني مردم پياده ميرفتند. سفرشان چند ماهي طول ميكشيد. گاهي هوس ميكردند يك شكاري بزنند. آخر اين حرفها چيست؟ از اين بيست و چهار تا، چند مورد وجود خارجي ندارد. خدا ميداند در رسالهها بايد بعضي از مسائل را برداشت. الآن زمانش گذشته است. نوشته بود مرجع تقليد بايد حلال زاده باشد. مگر تا حالا مرجع تقليد حرام زاده داشتيم؟ اين چه چيزي است كه در رساله نوشته است؟ اصلاً ميشود ثابت كرد كه حرام زاده است؟ اصلاً غير از مرجع تقليد، اگر كسي در خيابان راه برود ميشود گفت: حرام زاده است؟ اصلا مگر ميشود ثابت كرد كه حرام زاده است؟ حضور يك حرام زاده در شهر ده ميليوني مشكل است. يعني در شهر ده ميليوني نميشود ثابت كرد كه يك نفر حرام زاده است. حالا در مرجع تقليد رفته كه بعد از امام زمان عزيزترين مقامات معنوي هستند. مرجع تقليد جاي امام زمان نشسته است و ولايت دار است. آن وقت ما بگوييم: بايد حلال زاده باشد. اين زشت است. اين از بديهيات است. اسلام ميگويد: يك طوري بگوييد دين را آسان جلوه بدهيد. مشكل نگوييد. سابق ميگفتيم: هركس ميخواهد آخوند شود اول بايد سرش را بتراشد و يك عرق چين سرش كند. خوب با اين حرف خيليها از آخوندي ميترسيدند. حوزه قم راه را باز كرد. كت شلواريها هم ميتوانند طلبه شوند. الان ما چند هزار طلبه فاضل داريم كه كت شلواري هستند. چه اشكالي دارد؟ نميخواهد عرق چين بگذارد خوب نگذارد. ما به علم او كار داريم. به لباسش كار نداريم. در اسلام علم و تقوي مهم است. لباس پيغمبر قداست دارد اما چيزي را شرط نكنيد. خدا ميداند خيليها واجب الحج هستند. منتها ميگويند: اگر من بروم بايد برگردم. بايد تالار بگيرم. بايد گاو و گوسفند بكشم. بايد سه روز بنشينم. بايد چهار روز غذا بدهم. اين بايد بايدها حج نيم ميليوني را يك ميليوني ميكند. بعد همه ميترسند. واجبات نماز هفده كلمه است. سمع الله را حذف كنيد. كسي را كه تازه به او نماز ياد ميدهيد «سمع الله لمن حمده» را ديگر نگو. آسان بگير. فرمول دارد. اگر ميخواهي غسل جنابت ياد بچه بدهي، اگر بخواهي بگويي: جنب بعد از سكس است. ميترسي كه حواسش پرت شود. اگر هم نگويي ممكن است نياز به غسل داشته باشد و نداند كه چكار كند. راهش اين است كه آدم يك عروسك بردارد و بگويد: اين غسل روز جمعه است. بعد بگويي: اين غسل جمعه را ياد گرفتي؟ بقيهي غسلها هم مثل اين است. اگر ميخواهي بچه براي امام حسين گريه كند، چرا ميگويي: اگر پدرت مرد. او را خاك كردند. چرا با اين حرفها اشك بچه را درمي آوري؟ يك مربي خوب اينطور نميگويد. البته اين ناشي گريها يك زماني بوده است. يك چند سالي است كه امور تربيتي انصافاً به خاطر دورهها و كلاسها، سمينارها و كتابها خيلي عوض شده است. مثل گزينش كردن است. الآن اگر بگويند: مبطلات نماز چند تا است؟ نميدانند. البته بنده هم در بعضي از سوالات گزينشي رفوزه هستم. در امتحان حج از روحاني پرسيدند: كشتن خرگوش از فتواي آيت الله عظمي اراكي چه طور است؟ اصلاً تو را به حضرت عباس در اين چند صد هزار نفر حاجي چه كسي خرگوش كشته است؟ آخه چرا يك چيزي ميپرسي كه مردم در آن بمانند؟ ببينيد دين را طوري ميكنيم كه مردم فرار ميكنند؟ دين شيرين است. امام رضا ميفرمايد: دين شيرين است. هر جا مردم فرار ميكنند بدبيني است. اگر صداي اذان زيبا باشد. اگر پيش نماز، نماز را با سرعت بخواند. دين شيرين است. من اين مسئله را در ماه رمضان گفتم. تكرار ميكنم. كسي بين دو نماز حق ندارد پيش آقا بيايد و بگويد: استخاره كن. براي اينكه يك نفر ميگويد: آقا استخاره بكن. آقا براي اين استخاره ميكند و دويست نفر معطل ميشوند. گناه اين دويست نفر چيست كه پاسوز يك نفر ميشوند؟ استخاره بعد از نماز باشد. بين نماز حق نداري از آقا مسئله بپرسي. مسئله براي تو است. گناه دويست نفر چيست؟ بين دو نماز حديث و مسئله نگوييد. مردم را گروگان ميگيريد. دو تا نماز را بخوان بعد هركس ميخواهد برود. هركس ميخواهد گوش بدهد. ميخواهي حديث و مسئله بگويي. خوب مردم ميخواهند نماز بخوانند و بروند. هركس تعبير خواب و استخاره و مسئله دارد براي بعد از نماز بگذارد. مردم ما الان ساندويج ميخورند. حوصله غذا پختن ندارند. جديداً آب ميوه ميخورند. حوصله جويدن هم ندارند. دين شيرين است. هر كس را ديدي كه دين برايش شيرين نيست. بدان كه دين برايش درست معرفي نشده است. اگر خوب معرفي بشود دين برايشان شيرين ميشود. تفسير قرآن خيلي شيرين است. ما امسال ماه رمضان در دانشگاه تهران تفسير گفتيم. يك ذره يك ذره روزهاي آخر ديدند كه خيلي شيرين است. من يك روز ميخواستم به اينها اثبات كنم كه قرآن چيست. به اينها گفتم: قلم و كاغذ در بياورند. گفتم: يك آيه بنويسيد. يك آيه نوشتند. آيهاي كه پانزده كلمه داشت. گفتم: از اين آيه چقدر نكته در ميآيد؟ چند نكاتش را اين طوري گفتم. حالا شما اساتيد محترم در آن رشته تخصصي خودتان اگر توانستيد يك سطر بنويسيد كه در يك سطرش پانزده نكته باشد. ديگر روزهاي آخر ميگفتند: راست ميگوييد: خيلي شيرين است. تا حالا كسي نگفته بود كه تفسير چند تا نكته دارد؟ بخاطر اينكه دائم تفسير علمي گفتيم مشتريش كم شده است. قرآن شيرين است. حديث شرين است. نهج البلاغه شيرين است. نماز شيرين است. مسجدها را تلخ ميكنيم. صداي اذان اگر زيبا باشد شيرين است. اين كه ميگويد: مسجد ميرويد با زينت برويد براي اين است كه دين شيرين ميشود. ريتمي كه آيات قرآن دارد شيرين است. آهنگ قرآن شيرين است. ما صدو بيست و چهار هزار پيغمبر داشتيم كه هيچ كدام كچل نبودند. حتي پيغمبر ميگفت: من از يوسف نمكم بيشتر است. پيغمبر ما خيلي نمك دارد. خيلي با مزه است. يك وقت ميبيني يك جايي در ذوق تو ميزند. امام حسن مجتبي از دنيا رفت. چهار صد زن مطلقه تشيع جنازهاش بودند. يعني امام حسن مجتبي چهار صد زن گرفت. همهاش را طلاق داد. ماجرا اين بود بعد از حضرت علي امام حسن به خانه يتيمها سركشي ميكرد. به معاويه گفتند: امام حسن دارد محبوب ميشود. چون خانه خانواده شهدا ميرود. گفت: بگوييد هر خانهاي ميرود آن خانم را عقد كند. امام حسن احوال پرسي خانوادههاي شهدا ميرفت. معاويه گفت: رسما بگوييد كه در هر خانهاي كه ميرود ازدواج كند. بنابراين آبروي امام حسن را در قشر خانمها ببرند. گاهي وقتها اين رقمي است. ميگفتند: خانه دكتر بهشتي سيزده طبقه بود. اصلاً اينطور نبود. خانه مظلوم بهشتي يك طبقه بود. گاهي وقتها ميگويند: آقاي قرائتي را ميبيني، فلان برج براي او است. خيلي خوب! هرچه قرائتي دارد مصادره شود. تمام اموال من پهلوي هركس هست بخورد راحت شود. امام حسن چهارصد زن طلاق داد. اي معاويه نامرد! برادرها و خواهرها مواظب باشيد هرچه شنيديد در بازرسيها دقت كنيد. ضمنا در بازرسي از مسجد هم بكنيد. شما كه در يك منطقه ميرويد از نماز هم بازرسي كنيد. نمازخانهاش كجاست؟ مردم اگر نماز خوان باشند قوه قضائيه بايد بنشيند فكر كند پولي كه خرج زندانها ميكند اگر خرج نماز بكند آمار زندانها كم ميشود. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ(عنكبوت/45)» شما از اول پول خرج نماز كن. روحانيون قوه قضائيه مسجد داشته باشند. بالغ بر هزار روحاني در قوه قضائيه داريم كه بسياري از آنها مسجد ندارند. روحاني قاضي ميشود. فقط ميگويد: بگيريد ببنديد. همهاش ميگويد: بگيريد ببنديد. نماز هم نميرود. ما در دبيرستان يك آماري گرفتيم آنهايي كه نماز ميخوانند در خانه ياد گرفتند. بيشتر آنهايي كه در خانه نماز را ياد گرفتند از مادرشان ياد گرفتند و ما الان چند ميليون دختر در دبيرستان داريم كه پيشنماز ندارند. اين قاضي به جاي اينكه فقط بگويد: بگير و ببند! ده دقيقه برود و نماز بخواند. مادر آينده را بسازد. سوراخ دعا را گم كرديم. به جاي اينكه مادر آينده را درست كنيم، بگير و ببند داريم. براي همين شكست خواهيم خورد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»