متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1376/11/8
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني تقوي»
بينندگان عزيز آخر ماه رمضان بحث را ميبينيد. ماه رمضان گذشت. اما زين العابدين با ماه رمضان خداحافظي ميكند. طوري كه انگار يك مادري از جوانش خداحافظي ميكند. انگار جوانش به جبهه ميرود و ديگر او را نميبيند. ميگويد: خداحافظ اي ماهي كه شب قدر در تو بود. خداحافظ اي شب قدر. خداحافظ اي ماهي كه چشم ما در توتر شد. خداحافظ اي ماهي كه درهاي غضب بر ما بسته شد. خداحافظ اي ماهي كه درهاي رحمت بر ما باز شد. يك خداحافظي عجيبي ميكند. خداحافظاي ماهي كه نيامده منتظرت بودم. خداحافظ اي ماهي كه نرفته دلتنگ تو شدم. خداحافظ اي ماهي كه براي اوليا خدا عيد بودي. خداحافظ اي ماهي كه افراد نفهم ميگفتند: چه موقع تمام ميشود. قدر تو را ندانستند. يك عرفان و معرفت و عشقي ميخواهد كه براي اوليا خداست. برادرها و خواهراني كه پاي تلويزيون هستيد. من از شما تشكر ميكنم كه بيش از 18 سال است، يعني از روزهاي اول انقلاب من هر شب جمعه وقت شما را گرفتم و الآن هم هر سال ماه رمضان وقت شما را گرفتم. هرچه خوب است از خدا است. هرچه بد است از ما است. اينكه ميگويم شعار نيست قرآن ميگويد. ميگويد: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّه» خوبيها از خداست. «وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ»(نساء/79) بديها از شماست. چطور ميگوييم: خوبيها از خداست و بديها از ما است؟ مثل كرهي زمين كه يك سمت آن روشن است و يك سمت آن تاريك است. هرجا كه روشن است از خورشيد است. هرجا تاريك است از خودش است. هرچه لطف است از خداست. هرچه بدي است از ما است. اگر در حرف من نقصي است بايد از خدا عذرخواهي كنم. استغفار كنم. از شما هم عذرخواهي ميكنم. ولي هرچه هم كه خوب است از خداست. اينكه من حرفي ميزنم يك موقع خيال نكنيد من كسي هستم. من يك طلبهي بسيار ساده و عادي هستم. بلالها كتك خورد. ابوذرها كتك خورد. علمايي مثل مفيدها، حليها، طوسيها، طبرسيها، مجلسيها، بودند. بعد مراجع بودند. مطهريها بودند. شهدا بودند. امام بود. انقلاب شد. حسين فهميدهها بودند. جانبازان بودند. اينقدر خانوادههاي شهدا اشك ريختند. اينقدر بچههاي يتيم بي پدري كشيدند. زجرهايش را كشيدند و بنده در تلويزيون آمدم. آنچه خوبي است از آنهاست. اگر عيبي هست از من است. ماه رمضان ماه تمرين بود. شما كه سي روز سيگار نكشيديد، بعد هم نكشيد. شما كه سي روز خودت را نگه داشتي، بعد هم ميشود با تقوا بود. خواهرها و برادرها بعد از ماه رمضان گناه را كنار بگذاريد. سعي كنيد همينطور كه ماه رمضان مقداري خودمان را نگه داشتيم، بعد از ماه رمضان هم خودمان را نگه داريم. برادرها اگر اين روحاني كه در مسجد هست، نبود شما چه ميكرديد؟ اگر اين طلبهها نبودند چه ميكرديد؟ دور چه كسي جمع ميشديد؟ قدر طلبهها و روحانيت را داشته باشيد. مسجدها را با شكوه نگه داريد. امام فرمود: از تانك و توپ نترسيد. از خلوت شدن مساجد بترسيد. اگر مسجد ما شلوغ باشد، همهي مشكلات حل ميشود. يعني چهار نفر آدم هرزه اگر بفهمند كه در اين مسجد 200 نفر جوان انقلابي است، همه ميترسند. در مسجدي كه چهار نفر پير مرد است تا پشت ديوار مسجد هم هر نوع هرزه گري را ميكنند. اما اگر بفهمند در مسجد 200 جوان انقلابي است ميترسند. مسجدهاي ما بايد پر از جوان انقلابي باشد. اگر مسجدهاي ما قوي باشد فساد كم ميشود. اميدوارم كه خدا قبول كند، من در امسال بايد از مسئولين مسجد النبي در اصفهان و از خدمت گزاران مسجد تشكر كنم. باني كه ندارد چون در جلسههاي ما يك تومان هم پول نيست. ولي خدمت گزار دارد. بالاخره زحمت كشيدند. صدا و سيما زحمت كشيد. خدمهي مسجد زحمت كشيدند. از همه تشكر ميكنم. از جناب آقاي بهشتي و جناب آقاي متوسل كه از همكاران ما هستند تشكر ميكنم. اينها از نظر مطالعه كمك من ميكنند. از اساتيدي كه نزد آنها درس خواندم تشكر ميكنم. از همهي بينندهها تشكر ميكنم.
اما بحثي كه در روز آخر ميخواهم براي شما بگويم، يك آيهاي هست كه اين آيه ساده است. بنده از اين آيه نكاتي را بيرون آوردم، كه در روز آخر ماه رمضان با يك آيهي ديگر آشنا شويم.
حضرت سليمان سان ميديد. همه موجودات را زير نظر داشت. يكبار ديد هدهد نيست. گفت: هدهد كجاست؟ چرا من هدهد را نميبينم؟ بايد هدهد را ببينم. بايد بيايد و بگويد: چرا غايب بوده است؟ يا دليل بياورد يا او را ذبح ميكنم. اين آيه به نظر من خيلي ساده است. اما 23، درس مديريت من از اين آيه استخراج كردم. ببينيد خداوند چطور قصهي مديريت را در اين آيه قرار داده است؟ يعني درست مثل يك قطره از شير مادر كه تمام ويتامينهايي كه نوزاد ميخواهد، خدا تمام نيازهاي بدن نوزاد را در يك قطره شير مادر قرار داده است. 25 اصل از اصول مديريت در يك آيهي ساده آمده است. تازه اين سواد من است و من طلبهي كم سوادي هستم. حالا ببينيد اگر روي قرآن كار شود چه درونش هست؟ بايد دل ما بسوزد كه چرا در مسجد و حسينيه و دانشگاه و مدرسهي ما قرآن كم مطرح است؟ دلمان بسوزد و يك مقدار گرايش قرآني بيشتر شود. آيه را بشنويد. «وَ تَفَقَّدَ الطَّيرَْ فَقَالَ مَا لىَِ لَا أَرَى الْهُدْهُدَام كَانَ مِنَ الْغَائبِينَ(نمل/20) لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَاْذْبحََنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنىِّ بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ(نمل/21) فَمَكَثَ غَيرَْ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ يَقِينٍ(نمل/22)» اين آيه چه ميگويد؟ درسهايي كه از اين آيه ميگيريم. «وَ تَفَقَّدَ الطَّيرَْ» سليمان از طير تفقد كرد. چه شده است كه من هدهد را نميبينم؟ «أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائبِينَ» بلكه او از غائبين است. چرا غائب است؟ هدهد را عذاب ميدهم. چرا غائب است؟ «عَذَابًا شَدِيدًا» سخت او را شكنجه ميكنم. ذبحش ميكنم. سرش را ميبرم. يا اينكه هدهد بايد يك دليل روشني بياورد كه چرا غائب بوده است؟ يا برگهي مرخصي بياورد، يا دليل بياورد، يا بايد بگويد كه چرا غائب بوده است؟ «فَمَكَثَ غَيرَْ بَعِيدٍ» مدت كمي صبر كرد، يكباره هدهد آمد. گفت: «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ» سليمان تو پيغمبر هستي؟ باش! من يك چيزي ميدانم كه تو نميداني. «وجعتك» برايت خبر نو آوردم. از منطقه و كشور سباء يك نباء آوردم. «نبا» خبر مهم است. از كشور و منطقهي سباء خبر يقيني آوردم. اين آيه چه ميگويد؟ نكاتي كه از اين آيه درآوردم اين است. 1- اصل تفقد. يكي از اصول تفقد است. تفقد از زير دست از اصول اسلامي، اخلاقي، اجتماعي، تربيتي، است. پيغمبر ما نماز كه ميخواند بلند ميشد و صفها را نگاه ميكرد. فلاني نيست؟ ميگفتند: مسافرت است. ميگفت: دعا كنيد. خداوندا سفرش را بي خطر بفرما. به او گفتند: نبودي. پيغمبر احوالت را پرسيد. وقتي فهميد مسافرت هستي در حق شما دعا كرد. اين ديگر تا آخر عمر عاشق مسجد و پيشنماز ميشد. آخر بعضي از پيشنمازها همينطور به محراب ميآيند نماز ميخوانند و ميروند. اصلاً نميدانند چه كسي هست و چه كسي نيست؟ داريم كه پيشنماز بايد به مردم رو كند، و مردم را شناسايي كند. تفقد كنيم. حتي حضرت يكبار آمد نگاه كرد، ديد علي(ع) نيست. در خانهي علي(ع) رفت. گفت: علي كجاست؟
2- مسائل بزرگ شما را از مسائل كوچك باز ندارد. اين خيلي مهم است. سليمان پيغمبر است و حكومت دارد، اما از يك پرنده غافل نميشود. اين خيلي مهم است. اين يك درس مديريتي است. اميرالمومنين به استاندار نامه مينويسد، ميگويد: نگويي من استاندار هستم و هميشه كارهاي بزرگ، بزرگ ميكنم. يك موقع كارهاي بزرگ تو را از كارهاي كوچك غافل نكند. اميرالمومنين داشت ميرفت ديد زني مشك آبي روي دوشش است، رفت جلو وگفت: خانم ميخواهي كمكت كنم؟ نگاه كرد و حضرت را نشناخت. مشك آب را تا در خانه آورد. خانم گفت: خداي جزاي خير به شما بدهد. گناه تو گردن علي بن ابي طالب باشد. ايشان نگفت: من علي هستم. گفت: علي چه كار كرده است؟ گفت: شوهر مرا به جبهه برده و كشته شده است. من بايد با چند بچه يتيم داري كنم. علي بن ابي طالب لرزيد. فوري مقداري آذوقه برداشت، و به در خانه آمد و گفت: ميخواهي من كمك تو بكنم؟ تو بچه داري كني و من غذا بپزم. يا تو غذا بپزي و من بچه داري كنم. بچهها روي زانويش نشستند. خرما در دهان اين يتيمها ميگذاشت. ميگفت: از سر تقصير علي بگذريد. خود علي هم بدنش تكه تكه شد. من هم در جبهه رفتم. خانم داشت آرد را خمير ميكرد و نان ميپخت. زني از همسايهها به خانه آمد. ديد علي بچه داري ميكند. به خانم گفت: ايشان را ميشناسي؟ گفت: نه! جوان خوبي است. هم در مشك آب كمك كرد. هم براي ما آذوقه آورده است. هم دارد بچهها را نگه ميدارد. گفت: اين علي است. زن تعجب كرد و گفت: من بهايم مرد خيلي حرف بد زدم. يعني هم رئيس حكومت اسلامي بود. هم يتيم را روي زانويش مينشاند. اين يكي از اصول است كه مسائل بزرگ شما را از مسائل كوچك غافل نكند. يك وقت ممكن است كه آدم صد هزار تومان براي يك مسجد بدهد، اما حاضر نيست كه يك چوب كبريت را از مسجد بردارد. هم آن صد هزار تومان را بده و هم اگر چوب كبريت و آشغال ديدي خم شو و بردار. يعني نگو: چون من صد هزار تومان دادم ديگر اينجا را خادم جارو ميكند. مسائل كوچك تو را از مسائل بزرگ باز ندارد.
3- زود قضاوت نكنيم. اين هم يكي از اصول است. اينجا سليمان نگفت: غائب است عذابش ميكنم. گفت: يا بايد شكنجه شود. يا يك دليلي بياورد. چقدر فلاني پركار است. وقتي ميگوييم: پركار است. غيبت است. ميگوييد: فلاني زياد خورد. شايد صبحانه و نهار نخورده است. يعني يك راهي را براي كارش باز بگذاريد. بي سواد است. شايد هم خطش ناخوانا است. ترسو است. شايد ماشينش مشكل دارد. يعني زود قضاوت نكنيم.
4- حضور و غياب لازمهي تشكيلات است. حديث داريم پيغمبر فرمود: هر زن بارداري كه بچه دار شد، فوري به من خبر بدهيد. هر مسلماني هم از دنيا رفت، فوري به من خبر بدهيد. من هميشه ميخواهم كه آخرين آمار دستم باشد.
5- به متهم فرصت دفاع بدهيد. يك نفر كه متهم است كه چرا غائب است فرصت بدهيد دفاع كند. «أَوْ لَيَأْتِيَنىِّ بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» يك عذر موجه بياورد. در قرآن «سلطان» به معني دليل است. يعني دليل روشني بياورد. يعني نگوييد: غائب است و مقصر است و بايد به سزايش برسد. به او وقت بدهيد.
6-در تشكيلات براي مأموريت حكم مأموريت و مجوز كار لازم است. در يك تشكيلاتي هركس هرچه خواست بخرد. هركس هرجا خواست برود. كار خدا تشكيلات است. «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً(نازعات/5)» در صحيفهي سجاديه يكي از دعاها سلام به فرشتهها است. در آنجا نوزده گروه فرشته را براي تو نقل ميكند. سلام به فرشتگان مأمور باران. يعني هر كاري بايد دست يك مسئولي باشد و كارها بايد روي مجوز باشد. ايشان كه نيست بايد مجوز داشته باشد.
7- بايد مدير هم رحمت و هم قاطعيت داشته باشد. اين هم از اصول مديريت است. هم بايد محبت كند، هم قاطعيت داشته باشد. محبت همين است كه تفقد ميكند. قاطعيت اين است كه ميگويد: عذابش ميكنم. هم تفقد ميكند. هم قاطعيت دارد. يك مدير بايد هم رحمت داشته باشد و هم قاطعيت داشته باشد.
8- عذر زير دست را بپذيريد و به زيردستان اطمينان كنيد. اگر هدهد بگويد كه چرا نبودم، من سليمان حرف هدهد را قبول ميكنم. يعني اگر يك دليلي آورد دليل را بپذيريد و به عذر او اعتماد كنيد. عذر پذيري يكي از اصول مديريت است. اگر مدير به كارمندهايش اعتماد نكند، بگويد: همهي اين كارمندان دزد هستند. همه دروغ ميگويند. وقتي ميگويد: دليل اينكه نيامدم اين بود كه خانمم مريض بود. بچهي من مريض بود. نگو: نه خير! دروغ ميگويي. نميشود. عذر پذيري و اعتماد به زير دست يك اصل است.
9- اطلاع از نقاط ديگر دنيا و كسب اطلاعات جديد، در يك تشكيلات يك حكومت اسلامي بايد از باقي كشورها هم خبر داشته باشد. هدهد از يك كشور ديگر خبر آورد. خدا در اين آيه ميخواهد بگويد: سليمان، با اينكه پيغمبر هستي و حكومت دست تو است، اما تو بايد از باقي كشورها هم خبر داشته باشي. چون هدهد گفت: من از كشور سباء خبر آوردم. اطلاع از نقاط ديگر و كسب اطلاعات جديد يك اصل است.
10- درتشكيلات سهل انگاري ممنوع است. هرج و مرج ممنوع است. اينكه هركس ميخواهد بيايد. هركس ميخواهد برود. حساب و كتاب دارد. يك قاشق چايخوري فتوكپي دارد. تمام كارهايش بايد ثبت و ضبط شود. براي چه هدهد نيست؟ در يك تشكيلات بايد هرج و مرج نباشد. سهل انگاري نباشد.
11- تيز بيني و ريز بيني، اينجا نگفت: هدهد نيست. فرمود: «ما لِيَ لا أَرَى»(نمل/20)يعني زود هم گردن هدهد نيانداز. آخر يك موقع ميگويي: قرائتي كجا هستي؟ وقتي ميگويد: كجا هستي؟ اين حكومتي حرف ميزند. يك موقع ميگويد: چه شده است كه من شما را نميبينم؟ نميگويد: تو مقصر هستي. ميگويد: كم توفيقي از من است كه خدمت شما نرسيدم. «ما لِيَ لا أَرَى» چه شد كه من شما را نميبينم؟ نگفت: تو نيستي. گفت: چشم من تو را نميبيند. اين خودش يك ادب در كلام است.
12- متهم بايد در دادگاه حاضر باشد و حرفش را گوش بدهيد. «لَيَأْتِيَنىّ» يعني بايد متهم كه هدهد است در دادگاه حاضر بشود. « لَيَأْتِيَنىّ» يعني بايد بيايد. قضاوت عجولانه نكنيد. قضاوت غائبانه نكنيد.
13- با هر تخلفي چنان برخورد كنيد كه بقيه حساب كار خودشان را بدانند. وقتي ميگويد: به حساب هدهد ميرسم، بقيه هم ديگر حساب كار خودشان را بكنند. ميگويند: گربه را بايد در حجله كشت. سليمان ميگويد: من هدهد را شكنجه ميكنم. اين بايد طئري حرف بزند كه بقيه حساب كار خودشان را بكنند. اميرالمومنين در جبهه فرمود: به خدا قسم معاويه را ميكشم. بعد آرام فرمود: انشالله! يك نفر گفت: يا علي انشالله را آرام گفتي؟ فرمود: چون من رهبر هستم بايد محكم حرف بزنم. شايد هم نشد كه معاويه را بكشم. رهبر بايد محكم حرف بزند ولي چون احتمال دارد كه نشود بايد يك انشالله هم بگويد. من بايد به عنوان رهبر بايد حرفم محكم باشد. «عذاباً شديدا» يعني بايد چنان برخورد كند، تا بقيه حساب كارشان را بكنند.
14- در گزارشات سخنان تاييد شده بگوييد. «بنباء يقين» يعني اگر خبري را ميگوييد، خبرهاي يقيني را بگوييد. گزارشات تاييد نشده را به مسئولين مملكتي نگوييد. اگر به مسئولين گزارش ميدهيد گزارش قطعي را بدهيد. چون گاهي وقتها گزارش ميدهند ممكن است توطئه باشد. ممكن است دروغ باشد.
15- گزارش دهنده بايد احاطهي كامل داشته باشد. گزارش دهنده هم نميتواند بگويد: من يك چيزي شنيدم. طبق شنيدهها، طبق گفتهها، طبق نوشتهها، عمل ميكنم. نه! ميگويد: «احط» يعني من احاطه دارم. هدهد آمد و گفت: من احاطه دارم. يعني اينطور نيست كه چيزي را شنيده باشم، تسلط كامل دارم. گزارشگر در نظام حكومت الهي بايد احاطه داشته باشد. به هر شنيدهاي اعتماد نكند. گزارشگر تا گزارش يقيني نشده است نبايد به مسئول رده بالا بگويد.
16- براي حفظ نظام، گاهي زهر چشم گرفتن مانعي ندارد. ما در قرآن داريم ميگويد: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»(بقره/256) در دين اكراهي نيست. اما در قرآن يك آيه داريم ميگويد: «وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّور»(بقره/63) خداوند كوه طور را از زمين كند، و بالاي سر يهوديها آورد. گفت: «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ»(بقره/63) يالله! گفتند: چشم! ما داريم در دين اكراهي نيست. پس چرا اينجا خدا به جاي اينكه سنگ بلند كند، كوه را بلند كرد در سرشان بزند؟ بعضي از افراد لجباز تا ترس نباشد، اينها كار نميكنند. سيگار ميكشد دودش را در حلق تو ميكند و ميگويد: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» با اين آيه كه نميشود جامعه را به هم زد. موسي زحمت كشيده فرعون را نابود كرده و يك حكومت موسوي راه انداخته است و فرعون را با چه زجري از ريشه كنده است. حالا چند نفر ميآيند با انقلاب حضرت موسي دهان كج ميكنند. اينجا بايد كوه را بلند كرد و در سرشان زد. ميداني «لا اكراه في دين» يعني چه؟ يعني روز اول اكراه نيست. الآن كه من سخنراني ميكنم «لا اكراه في المسجد» خواستيد بنشينيد. نخواستيد برويد. اما اگر كسي آمد و پاي منبر من نشست و بازي در آورد من ميتوانم بگويم: او را بگيريد. ميگويد: «لا اكراه في الدين» ميگويم: ميخواهي بيا. ميخواهي نيا. ولي وقتي آمدي بايد درست بنشيني. شما ميخواهي در ارتش برو. ميخواهي نرو. اما وقتي لباس پوشيدي از در پادگان بيرون بروي تو را ميگيرند. ولذا مرتد را ميكشند. كسي را كه مسلمان نشود كاري ندارند. اما اگر كسي مسلمان شد و بعد از اسلام مرتد شد ديگر بايد كشته شود. چون اين توهين است. مثل كسي كه پاي منبر مينشيند و وسط منبر بلند ميشود. حواس آقا را پرت ميكند. يا مثلاً وسط پادگان فرار ميكند. از اول «لا اكراه في الدين» است. ميخواهي ازدواج بكن. ميخواهي نكن. اما اگر زن گرفتي و خرجي ندادي زن به دادگاه ميرود و مرد را شلاق ميزنند. وقتي ازدواج كردي بايد بار مسئوليت را بچشي. از اول قبول نكن كه خادم مسجد باشي. از اول قبول نكن كه اينجا پست بدهي. اما اگر قول دادي كه من خادم هستم و اينجا پست ميدهم بعد اگر پستت را رها كردي بايد مواخذه شوي. «لا اكراه» براي روز اول است. بعد كه آدم قبول كرد مسلمان شود بايد به تعهدات عمل كند. بعضيها ميگويند: ولايت فقيه چيست؟ خدا به پيغمبر ميگويد: « لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ(غاشيه/22)» تو كه پيغمبر هستي سيطره نداري. آن وقت يك مجتهد سيطره داشته باشد؟ ميگوييم: كجا ميگويد: «لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» ميگويد: بر كفار سيطره نداري. تو جبار نيستي. تو وكيل نيستي. تو سيطره نداري. يعني با زور مردم را مومن نكن. اما اگر ايمان آورد و خلاف كرد، تو سيطره داري و بايد به مجرم شلاق بزني. دربارهي ولايت فقيه يك حرفي است كه ميگويند: فقيه چه ولايتي دارد؟ پيغمبر هم ولايت ندارد. خدا در قرآن به پيغمبر خود ميگويد: «لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» تو بر مردم سيطره نداري. وقتي پيغمبر سيطره ندارد يك مجتهد سيطره دارد؟ ميگوييم: نگفته «لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» ميگويد: پيغمبر تو نسبت به كفار سيطره نداري. خواستند دين بياورند. نخواستند نياورند. اما اگر دين آورد و به تعهدات عمل نكند سيطره داري. شلاق و زندان هم داري. از روز اول ميتواند بگويد: من خادم مسجد نيستم. اما اگر قبول كرد و خواست برود گير است. اگر گفت: من از خانهي شما پست ميدهم. شما به مسافرت برو. اگر آمدي و ديدي خانهات را دزد برده است. شما از دست او شكايت ميكني.
سوال: خدا كه ميگويد: «لا اكراه في الدين» چرا كوه طور را بلند كرد تا در سر يهوديها بزند؟ چون يك عده لجباز ميخواستند انقلاب موسي را از بين ببرند.
چون وقت تمام شد و روز آخر ماه رمضان بحث را ميبينند چند دعا كنم. بار ديگر از خدا تشكر ميكنيم. از اساتيدمان تشكر ميكنيم. از امام وشهدا تشكر ميكنيم. از بينندهها تشكر ميكنيم. از صدا و سيما تشكر ميكنيم. از مسئولين اين مجلس تشكر ميكنيم. شما ميدانيد كه حديث داريم اگر دست بالا مقابل صورت آمد و ده مرتبه گفتند: ياالله، خدا لبيك ميگويد.
خداوندا تمام كساني كه پارسال ماه رمضان آخرشان بود و الآن زير خاك هستند تمام اموات ما را ببخش و بيامرز. آمين يعني خدايا اين دعا را مستجاب كن. خداوندا تمام كساني را كه در مسلماني ما اثر داشتند كه اگر آنها نبودند ما مسلمان نبوديم. آنها كه در مسلماني ما اثر داشتند الآن نيستند همه را با محمد و آل محمد محشور كن. خدايا نسل ما تا آخر تاريخ بهترين مومنين و مومنات قرار بده. دعاهاي حضرت مهدي را مستجاب و ما را مشمول دعاهاي ايشان قرار بده. روح امام وشهدا روح پدران و مادران و نياكان، روح مراجع تقليد از ما راضي بدار. در اين ماه رمضان عدهاي را قبول كردي و پذيرفتي، عدهاي هم پذيرفته نشدند. خدايا به آبروي پذيرفته شدگان ما را از پذيرفته شدگان قرار بده. مزهي عبادات و قرآن ومعرفت را به ما بچشان. خداوندا طاغوت ايران را شكستي، طاغوتهاي جهان را بشكن. به ما رهبر عادل دادي. رهبر عادل جهان حضرت مهدي را به جهان عرضه كن. مريضهاي ما را شفا بده. خدايا به بي مسكنها مسكن خوب، به بي همسرها همسر خوب، به بي فرزندها فرزند خوب، به مقروضين پرداخت دين، باقي اسرا آزاد، خبر خوشي از مفقودالاثرها نصيب بستگان بفرما. ايمان كامل، بدن سالم، روح پاك، نيت خالص، علم مفيد، عزت دنيا و آخرت، حسن عاقبت به همهي ما مرحمت بفرما. ظهور حضرت مهدي(ع) را نزديك و ما را از بهترين ياران و زمينه سازان حكومت منتظرانش قرار بده. خداوندا ما را هدايت كردي، وسيلهي هدايت همهي منحرفين را فراهم بفرما. رهبر ما، امت ما، عقايد و افكار ما، نسل و ناموس ما، مرز و بوم ما، نيروهاي مسلح ما، حفظ بفرما. هرچه به عمر ما اضافه ميكني، به ايمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق بركت ما بيفزا. دير يا زود بايد برويم. شايد اين ماه رمضان آخرين ماه رمضان ما باشد. ما نميدانيم تا چه زماني زنده هستيم؟ خدايا هروقت قرار است برويم خدايا ما را ببخش و مردن را بر ما مثل گل بو كردن سكرات مرگ بر ما آسان و اول مرگ اول راحتي و روز قيامت ما را مديون كسي قرار نده. تمام دعاهايي كه در شرق و غرب عالم شد، مستجاب بفرما. در نماز عيد شركت كنيد. نماز عيد فطر با شكوه است. عيد قربان هم نماز دارد. چرا نماز عيد فطر رونق دارد و نماز عيد قربان بي رونق است؟ انشالله روز به روز اين نمازها رونق بيشتري داشته باشد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»