در فاصله دو كيلومتري پشت سرم و با ارتفاعي بالاتر هواپيماي شكاريي را ديدم با شكستن سكوت راديويي به رهبر گروه اعلام كردم: سهيل شماره يك! شماره را ديدم در حدود يك مايلي پشت سر من قرار داريد.alt
سال 1360 بود و من به عنوان شماره چهار يك دسته پروازي به نام «سهيل» مأموريت داده شد. قرار شد با ديگر خلبانهاي دسته به يكي از تأسيسات صنعتي نظامي عراق حمله و به وسيله چهار فروند «اف 5» آنجا را بمباران كنيم.
باتوجه به قدرت پدافندي عراق و دفاع مستحكم آنها قرار شد تا در ساعات اوليه و پيش از طلوع آفتاب به آنجا حمله كنيم.
شب پيش از حمله توجيهات كامل پروازي توسط رهبر دسته پروازي انجام شده بود و پس از خوابي سبك و بعد از خواندن نماز پاي هواپيما رفتيم و سريع مشغول انجام وارسيهاي پيش از پرواز سيستم ها، مهمات و… شديم و با آماده كرن دستگاه دقيق ناوبري، آماده شكافتن دل آسمان شديم.
در ابتداي باند پروازي بوديم كه به خاطر اشكال سيستم كنترل آتش يكي از هواپيماها، آن هواپيما از ادامه مأموريت باز ماند و پرواز به صورت دسته سه فروندي ادامه داده شد و به حول و قوه الهي هواپيماها را يكي پس از ديگري از زمين جدا كرديم.
در آسمان يكي ديگر از هواپيماها هم به خاطر مشكل سوخت رساني از باك خارجي از ادامه مأموريت باز ماند و من و رهبر گروه به شكل دو فروندي به مأموريت عازم شديم. هنوز هوا تاريك بود كه از مرز عبور كرديم و با گذر از مناطق روستايي و كُردنشين عراق به سمت هدف پيش مي رفتيم. آنها با اينكه نميدانستند ما خودي هستيم يا غريبه برايمان دست تكان ميدادند.
ما در سكوت مطلق راديويي تا نقطه IP (شروع حمله) ادامه داديم و در آنجا ضمن بررسي مهمات و در آخر آماده سازي سوييچها، شروع به كاهش ارتفاع تا بيست متري زمين كرديم تا از آسيب سيستمهاي پدافندي در امان باشيم.
با وجودتاريكي هوا با كمك دستگاههاي ناوبري به نقطه هدف رسيديم. نزديك هدف بوديم كه آتش سنگين پدافندي شروع شد كه خود باعث شد تا بتوانيم موقعيت را دقيقا با موضوع مورد حمله تنظيم كنيم.
براي فرار از برخورد گلولههاي ضدهوايي به صورت مارپيچ از لابهلاي آتش پدافندي عبور كرديم و با اتخاذ تاكتيكهاي مناسب مهمات را در محل رها كرديم و به كمك آتش مسلسل به مواضع ضدهواييها حمله كرديم و همزمان از محل دور شديم.
من از هواپيماي رهبر گروه دور شدم تا با انجام مانورهاي مربوطه خود را از خطر تعقيب هواپيماهاي عراقي برهانيم. پس از اطمينان از وضعيت خود اين فرصت را پيدا كردم تا هواپيما را از نظر پرتاب كامل مهمات و سلامت فني بررسي كنم و موقعيتم را نسبت به جنگنده شماره يك ارزيابي كنم.
در فاصله دو كيلومتري پشت سرم و با ارتفاعي بالاتر هواپيماي شكاريي را ديدم با شكستن سكوت راديويي به رهبر گروه اعلام كردم: سهيل شماره يك! شماره را ديدم در حدود يك مايلي پشت سر من قرار داريد.
او جواب داد: سهيل شماره دو! مواظب باش. دو فروند ميگ عراقي در حال تعقيب ما هستند!
و سپس پرسشهايي از موقعيتم و ميزان سرعتم كرد و با اطلاعاتي كه در اختيارش قرار دادم فهميد كه من ميگ دشمن را با هواپيماي او اشتباه گرفتهام. بنابراين توصيه كرد تا سرعت بگيرم وارتفاعم را كم كنم.
من سوخت كافي و البته مهمات براي درگيري نداشتم پس گريختم. دسته گاز را به بيشترين حد برده و با انحراف مسير خود را از تيرس موشكي دشمن نجات دادم.
جنگندههاي دشمن انگار در بعضي مواقع كور ميشدند واين مصداق آيه شريفه «وجعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون …» بود.
*خلبان امير حسين خليلي