متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1376/11/6
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انتقي به الهدي و الحمن التقوي»
در جلسه قبل گفتيم كه از مسائلي كه زياد قرآن به آن تكيه كرده است قصه موسي است. آغاز نبوت ايشان برخوردهايي كه داشت. معجزاتي كه داشت چه بود؟ چه شد؟ قرآن تاريخ موسي را كه ميگويد، در هر كلمهاش نكاتي براي زندگي ما هم هست. بعضي كارها تاريخ است ولي به درد ما نميخورد. مثلا ناصرالدين شاه فرض كنيد كه كجا به دنيا آمد بود؟ حالا سبزوار به دنيا آمده بود يا نيشابور نقشي در زندگي ما ندارد. اما يك وقت ميگويد: توسط چه كسي انقلاب پيروز شد؟ اين نقش دارد. مقام معظم رهبري حدود ده سيزده سال پيش زماني كه رييس جمهور بود ما با ايشان مسافرت بوديم. ايشان فرمود: من حدود بيست سي سال پيش تاريخ انقلاب آنگولا را خواندم. من هرچه فكر كردم، چون يك وقت تاريخي است كه چطور شد كه يك ملتي بيدار شدند؟ چطور شد كه يك ملتي سقوط كردند؟ بعضي تاريخها بار دارد. يعني به انسان فكر ميدهد. بعضي از تاريخها بار ندارد. حالا فرض كنيد كه ابوعلي سينا چه كتابي نوشت؟ اين بار دارد. اينكه بو علي سينا چند كيلو است؟ بار ندارد. اما اينكه چه كتابي نوشت براي ما بار دارد. يعني تاريخي كه نقل ميكنم سرگرمي نيست. بار دارد. حالا ميخواهم قصه موسي را بگويم. انشاء الله نكاتي را براي شما ميگويم كه سر سفره وحي بنشينيد. گفتيم: حضرت موسي چون تحت تعقيب فرعون قرار گرفت فرار كرد و به منطقهي ديگري رفت. در آنجا داماد شد و ده سالي در آنجا ماند. بعد هم با خانم حامله در شب تاريكي سراغ شهر اصلي خودش رفت. در تاريكي گير كردند. به خانمش گفت: اينجا سرماست و شما حامله هستي. همين جا بمان تا من آتش بياورم. رفت آتش بياورد كه خطاب شد كه تو از همين الان پيغمبر شدي. سراغ نار رفت به نور رسيد. سراغ راه زميني رفت راه آسماني را به او دادند. سراغ نور فردي رفت. نور امت شد. تا اينجا را در جلسه قبل گفتيم. در اينجا شروع ميكند معجزات موسي را ميگويد. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم * قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيهَْا وَ أَهُشُّ بهَِا عَلىَ غَنَمِى وَ لىَِ فِيهَا مََارِبُ أُخْرَى(طه/18)» اين آيه چه ميگويد؟ خدا ميخواهد موسي را وادار كند كه باور كند پيغمبر شده است. موسي خودش هم جا خورد كه يك مرتبه پيغمبر شده است. خوب بار اول بايد خودش يقين پيدا كند. اين خودش يك درس است. يعني كسي كه جامعه را راه بياندازد، يك جامعه را آزاد كند بايد اول خودش بسته نباشد. افراد اسير نميتوانند جامعه را از اسارت آزاد كنند. اگر يك پزشكي ميخواهد جراحي كند اول بايد خودش بينا باشد. پزشك نابينا نميتواند جراحي كند. بايد اول خودش بصير باشد. كسي ميتواند ديگران را بيدار كند كه خودش خواب نباشد. اول بايد خود موسي بيدار باشد. اين درس اول است كه هركس، هر كجا دست به كاري بزند، اول خودش ساخته شده باشد. اول خود موسي به نبوت خودش يقين پيدا كند. يقين موسي چيست؟ در دستت است. «وَ مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَمُوسىَ(طه/17)» اين در دست يمين تو است. اين در دست راستت است. اي موسي در دست راستت چيست؟ در دست راستت يك عصا است. «أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيهَْا» گاهي به آن تكيه ميدهم. «وَ أَهُشُّ بهَِا عَلىَ غَنَمِى» «غَنَمِى» به معني گوسفند است. با اين عصا چوپاني ميكنم. برگ جمع ميكنم. ولي براي من در اين عصا فوائدي ديگري هم هست. اين يك عصا است. ولي به آن تكيه ميدهم. چوپاني ميكنم. از اين آيه چه استفادهاي ميشود؟ اگر خدا قدرتش به ساده ترين كارها تعلق بگيرد، بزرگترين كارها انجام ميشود. سوال: تمام دين اسلام بند به پيغمبر است؟ ميخواستند پيغمبر را بگيرند و بكشند. در غار رفت و پنهان شد. محافظ پيغمبر در غار چه شد؟ عنكبوت محافظش بود. قرآن آيهاي دارد كه ميگويد: «أَوْهَنَ الْبُيُوت» «وهن» يعني سست، «أَوْهَنَ الْبُيُوت» يعني از همه نخها سستتر است. پس همه ما به پيغمبر وصل هستيم. اما خدا اگر اراده كند اشرف مخلوقات يعني بهترين آفريدهها را با «أَوْهَنَ الْبُيُوت» نجات ميدهد. اين اراده خداست. خداوند براي قدرت نمايي از ساده ترين چيزها استفاده ميكند. مثلا همين عصا چه ميخواهد بگويد؟ اگر خدا اراده كند توسط يك بچه ساده يك كشوري متحول ميشود. رجايي يك معلم يتيمي بود. بچگياش يتيم بود. فقير هم بود. كارش به جايي رسيد كه رييس جمهور شد و بعد در آمريكا رفت و در سازمان بين الملل سخنراني كرد. رييس جمهور آمريكا اجازه ملاقات خواست. يتيم فقير ايراني اجازه ملاقات به رئيس جمهور آمريكا نداد. اين قدرت خداست. كسي را تحقير نكنيد. چون بينندهها وقتي بحث را ميبينند كه روزهاي آخر ماه رمضان است، دختر خانمها و آقازادهها دستايتان را بالا كنيد و بگوييد: خدايا من يك آدم عادي هستم. ولي تو همان خدايي هستي كه با تار عنكبوت پيغمبرت را حفظ كردي و با يك عصاي چوبي كم ارزش و بي ارزش فرعون و كاخش را به وحشت انداختي. تو همان خدايي هستي كه با يك فقير و يتيم رييس جمهور آمريكا را تحقير ميكني. پس ميتواني توسط من هم يك كارهاي بزرگي انجام بدهي. اين قصههايي كه ميگويم قصه نيست. اين چيزي كه در دست راست تو است چيست؟ عصا است با آن برگ جمع ميكنم. اين كه گفتن ندارد. ميخواهد بگويد: اگر نظر خدا تعلق گرفت از ساده ترين چيزها كه يك تكه چوب است بزرگترين كارها را ميكند. به خودتان اميدوار باشيد. دوم اينكه سعي كنيد بهره وري را بالا ببريد. يك عصا است. اما گفت: يك عصاي چند كاره است. به آن تكيه ميدهم. «أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيهَْا» تكيه ميدهم. براي چوپاني از آن استفاده ميكنم. «مارب اخري» مصارف ديگري هم دارد. يعني از يك چيز براي چند چيز استفاده كنيد. اين يك درس است. الان در مملكت ما چقدر وزارت خانه و اداره و سازمان هست؟ خيليها سالن دارد. اما سالنش به درد مردم نميخورد. اگر آن زماني كه اين سالن را ميساختند مدير بخش اجازه ميداد و ميگفت: اين سالن را طوري بسازيد كه يك در ان به خيابان باشد. يك در آن به اداره باشد. مثلاً در اصفهان تمام ادارهها و سازمانها يكي يك سالن نبش خيابان داشتند. هركس ميخواست بيايد اصفهان را بگردد، فقير فقير هم بود و هيچ پولي هم نداشت هيچ لازم نبود كنار خيابان بماند. يا لازم نبود به هتل برود. نزديك به هفتصد سالن در اصفهان هست كه در آن به خيابان باز است. وقتهايي كه مردم ميخواهند در آن رو به مردم باز است. وقتهايي كه نياز نيست در خيابان را قفل ميكنند. در رو به اداره باز ميكنند. اين يك سالن چند منظوره است. موسي هم يك عصاي چند منظوره دارد. تكيه گاه چوپاني است. فوائد ديگري هم دارد. ببين خدا چه كرده است؟ من اين را يك بار ديگر هم گفتم. يك انگشت شست اينجا گذاشته است و تمام فن و حرفه را به آن بند كرده است. يعني اين چند تا وزير است. هم وزير كار است. هم وزير علوم است. هم وزير آموزش و پرورش است. شما اگر اين را كنار بگذاري ديگر دكمه يقهات را نميتواني ببندي. ميخواهي بنويسي نميشود. پيچ گوشتي، بيل، نخ و سوزن از هيچ كدام ديگر نميتواني استفاده كني. يعني اين هنر خداست. يعني با يك انگشت شست تمام فن و حرفه را جمع كرده است. بچههاي دبيرستاني ما ميتوانند چند سال يك كتاب را بخوانند. اين آقا بخواند به يك نفر ديگر بدهد. او هم بخواند به يك نفر ديگر بدهد. فايدهاش چيست؟ فايدهاش اين است كه صدو شصت ميليون جلد كتاب كمتر چاپ ميشود. با صد و شصت ميليون ميشود بيست، سي شهرك براي معلمين بي خانه ساخت. ميشود چند منظوره باشد. مسجد ميسازيم چند منظوره باشد. يك مسجد ميسازيم يك جايي بسازيم كه يك در آن به دبيرستان باز شود. يك درش به خيابان باز شود. مسجد بسازيم كه پر بركت باشد. فقط براي نماز خواندن نباشد. بلوز ميخريم ميتوانيم يك بلوز ساده بخريم. قهوهاي يقه بسته بخريم كه هم دخترها بپوشند و هم پسرها بپوشند. هم شب عيد ميشود پوشيد و هم سيزده بدر ميتوان پوشيد. اما ما يك بلوز سرخ ميخريم كه گلهاي سفيد داشته بشد. يعني لباسي ميخريم كه فقط دختر ميتواند بپوشد. يك نفر هر وقت ميرفت جوراب بخرد چند جفت جوراب ميخريد. جوراب فروش گفت: چند تا پسر داريد؟ گفت: من براي خودم ميخواهم. گفت: پس چرا همه را يك شكل ميخريد؟ گفت: براي اينكه اگر يكي از جورابها سوراخ شد و پاره شد لازم نباشد يك جفت را دور بياندازم. يكي را دور مياندازم. اگر يك جفت جوراب سفيد باشد. يك جفت قهوهاي باشد، اگر يكي از اين قهوه ايها سوراخ شد بايد يك جفت را دور بياندازم. اما وقتي دو جفت قهوهاي خريديم. يكي كه سوراخ شد يكي از آنهايي را كه سالم است ميپوشم. خوب است كه بعضي جاها چمن باشد. اما خيلي از جاها چمن كاريها لغو است. از نظر علمي لغو است. البته ممكن است عدهاي بگويند: قرائتي به فكر خودش است. اما من افتخار ميكنم كه حرف حق بزنم. حتي اگر به من امل بگويند. خيلي جاها كه چمن ميكارند اصلا با عقل جور در نميآ يد. براي چه؟ از نظر علمي اكسيژن سازي چمن بيشتر است يا اكسيژن سازي گياهان؟ هرچه برگ بزرگتر باشد اكسيژن سازيش بيشتر است. بعضي از گياهان گل هم دارد. چمن گل ندارد. بعضيها گل هم دارند. به چمن اگر يك روز آب ندهي قهر ميكند. اما ما گياهي داريم كه اگر يك هفته هم آب نخورد قهر نميكند. چمن بودجه اقتصادي ندارد. بعضي سبزيجات درآمد اقتصادي هم دارند. من امل نيستم. روشنفكر هستم. از نظر توليد اكسيژن زنده باد من! از نظر در آمد اقتصادي زنده باد من! از نظر مصرف كمي آب زنده باد من! من سه كار عقلي كردم. البته يك جاهايي به خاطر امنيت چمن خوب است. چون ممكن است يك موقع لاي برگ كاهو بمبي كار بگذارند. مثلاً در خانهي رييس جمهور نميشود كاهو كاشت. يك جاهايي را من نميگويم. ولي خيلي جاها واقعا ما ميتوانيم در سبزي كه ميخواهيم توليد كنيم يا فضاي سبز يك كاري كنيم كه اكسيژن بيشتر توليد شود. گياهان گل دار كه علاوه بر سبزي گل هم داشته باشد. ساقهاش هم بلند باشد. برگش هم درشت باشد. آب هم كم مصرف كند. خوردني هم باشد. ما ميتوانيم. اما نمينشينيم فكر كنيم. ببينيد موسي با عصايش هم چوپاني ميكند و هم فوائد ديگر دارد. حالا اين براي دنياست. ما ميتوانيم كارهايمان را دنيا و آخرتي كنيم. خدا اموات را رحمت كند. پدر من چون خيلي بچه داشت در خانهي ما خيلي استكان ميشكست. منتها دهه محرم روضه ميخواند. هرچه استكان ميخواست بخرد، شب اول محرم ميخريد. ميگفت: براي روضه استكان ميخرم. يك دهه با آن روضه ميخوانم. بقيهي آن را هم بچهها بشكنند. تا سال ديگر كه دوباره استكان بخرم. ميخواهم استكان هايم بوي «السلام عليك يا ابا عبدالله» داشته باشد. يعني خريدم شب اول محرم باشد. اين عقل است كه آدم وقتي ميخواهد براي دخترش گوشواره بخرد شبي بخرد كه نمازش درست باشد. بگويد: اگر حمد را درست بخواني برايت گوشواره ميخرم. ما كه آب به صورتمان ميريزيم، خوب قصد وضو كنيم. با كمال تاسف در دانشگاه درسي به نام متون عربي است. شعرهاي چرند و پرندي دارد. نميشود نهج البلاغه باشد يا قرآن باشد؟ متون هست اما متن وحي نيست. ما سعي كنيم كه چند منظوره استفاده كنيم. هم متن عربي باشد هم آشنايي با نهج البلاغه باشد. هم سبزي كاري باشد و هم سبزيهاي مفيد باشد. بلوزي كه ميخريم بلوزي باشد كه چهار فصل بتوانيم بپوشيم. خانهاي كه ميسازيم از اول طوري باشد كه چند منظوره باشد. چون موسي عاشق خداست حرفش را طول ميدهد. پس ببينيد طول دادن جواب رمز عشق موسي به خداست. طول دادن جواب براي چند منظوره بودن است. اين جواب يعني اراده خدا براي يك چوب كاخ فرعون را ميلرزاند. مسئله ديگر چوپاني شغل انبياء است. «علي غنمي» غنم به معني گوسفند است. پس هيچ اشكالي ندارد كه انسان شغلش چوپاني باشد. اين كار عيب نيست. بسياري از تحصيل كردههاي ما خجالت ميكشند از اين كه كار بكنند. من ديپلم دارم. قالي ببافم؟ بله! چون اهميت شما از پيغمبر ما بالاتر نيست. پيغمبر ما چوپان بود. چه اشكالي دارد آدم اين كار را بكند؟ همه انبياء چوپان بودند. پيغمبر خياط هم داشتيم. پيغمبر نجار هم داشتيم. با اين وجود بقيه همه چوپان بودند. مسئله ديگر اين است كه قبل از عمل بايد تمرين و آمادگي باشد. حضرت امير ميگويد: شما كه به جبهه ميرويد قبل از اين كه روبروي دشمن بايستيد اين شمشير را از غلاف بيرون بياوريد و دوباره فرو كنيد. تا يك وقت گير نكند. بنده كه سخنراني ميكنم بدانم دستمال كاغذيم كجاست. يادداشتم كجاست. فرعون به موسي ميگويد: به چه دليل پيغمبر هستي؟ عصا را انداخت. اژدها شد. كسي كه عصا را مياندازد و اژدها ميشود، بايد قبلا آب بندي شده باشد. يك بار خصوصي عصا اژدها شود تا آنجا كه عصا اژدها شد وحشت نكند. تعزيه خوانها شب عاشورا تمرين ميكنند. ببينيد تمرين قبل از عمليات يك درس است. چوپاني شغل انبياست. اگر خدا به چوب نظر بكند، اژدها ميشود. به ما نظر كند چه ميشود؟ «وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلىَ جَنَاحِكَ تخَْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيرِْ سُوءٍ ءَايَةً أُخْرَى(طه/22)» اين آيه چه ميگويد؟ اين ميخواهد بگويد: كه معجزات نبايد قهاري باشد. يك معجزه اين است كه عصا مي اندازد و اژدها ميشود. معجزه ديگر محب آور است. موسي ببين دستت عادي است؟ دستت را زيربغل خود بكن. وقتي بيرون ميآوري از كف دستت نور بيرون مي ايد. از كف دستت سفيدي بيرون ميآ يد. بعضيها در صورتشان و دست هايشان لكهي سفيدي دارند. منتها مريض هستند. اين لكه مريضي نيست. لكن گفتند: «من غير سوء» اين سفيدي عيب نيست. اين سفيدي كمال است. بعضي وقتها اگر صورت بنده، پيشانيم سياه باشد، با ذغال سياه شده باشد، اين سياهي نشان دهنده يك ضعف است. يا مثلا آدم كت و شلوار سفيد ميپوشد و دستمال سياه ميزند. پيداست يكي مرده است. كسي نوار سياه بسته است. يا اصلا يكي سياه پوست است. كت و شلوار مشكي عيب نيست. چادر مشكي عيب نيست. اما كت و شلوار سفيدي كه لك داشته باشد عيب است. دستت را در جيبت كن. وقتي دستت بيرون ميآيد «ابيض» سفيد است. اما سفيد بي عيب است. اين هم آيه الاخري است. يك نشانه ديگر است. دو تا نشانه داري. عصا اژدها ميشود. از كف دستت نور ميدهد. حالا اين آيه چه نكتهاي دارد؟ هرچه لجاجت و تكبر بيشتر باشد معجزهها بايد متنوعتر باشد. چون فرعون خيلي قلدر و لج باز بود يك معجزه براي او كم بود. مثل ماشين كه به جز ترمز پا، يك ترمز دستي هم دارد. يعني بايد دو تا باشد. «لِنرُِيَكَ مِنْ ءَايَاتِنَا الْكُبرَْى(طه/23) اذْهَبْ إِلىَ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى(طه/24) موسي «اذْهَبْ إِلىَ فِرْعَوْنَ» اين آيه چه ميگويد؟ موسي سراغ فرعون برو. «إِنَّهُ طَغَى» او طغيان كرده است. از اين معلوم ميشود دين عين سياست است. چون به سراغ رهبران رفتن يك كار سياسي است. «اذْهَبْ إِلىَ فِرْعَوْنَ» ضمنا دو تا پيغمبر داريم. پيغمبر برو، پيغمبر بيا. «اذهب» يعني برو. به موسي ميگويد: برو. براي اينكه او فرعون است و شاه است. اين هم چوپان است. تازه پيغمبر شده است. يعني قبولش نميكنند. ميگويد: تو برو. اما سليمان پيغمبري بود كه تاج و تخت داشت و خيلي عنوان داشت. وقتي سليمان به خانمي كه رهبر يك كشوري بود نامهاي نوشت، نوشت «واعتوني» يعني بيا. پس گاهي وقتها بايد بگوييم: برو. گاهي وقتها بايد بگوييم: بيا. اگر پيغمبر گاهي وقتها در شأنش نيست بگوييم: بيا. «اذْهَبْ إِلىَ فِرْعَوْنَ» سراغ فرعون برو. اولين ماموريت پيغمبران بعد از توحيد مبارزه با طاغوت است. دين از سياست جدا نيست. «اذْهَبْ إِلىَ فِرْعَوْنَ» حركت انبياء تدافعي است. هميشه تدافعي نيست. گاهي تهاجمي است. «اذهب» يعني برو. ننشين و بر سر خود بزن و نفرينشان كن. «اذهب» برو. يعني حركتت تهاجمي باشد. ميگويند: سراغ فرعون برو. يعني سرچشمه را ببين. اگر فرعون اصلاح بشود بقيه اصلاح شدند. قديم گچ فروشها و آجر فروشها با ماشين گچ و آجر را جابجا نميكردند. با الاغ حمل ميكردند. مثلا ده تا بيست تا الاغ بود كه گچ و آجر را ميبردند. الاغ اولي ميايستاد. آن كسي كه صاحب الاغها بود به آخري شلاق ميزد. يكي گفت: آقا جان! اگر جلويي برود، بقيه ميروند. اين الاغ آخري سه تا بدبختي داشت. يكي اينكه هر آجري كه از هر الاغي ميافتاد برمي داشتند روي آخري ميگذاشتند. دوم اينكه هرچه شلاق بود براي اين بود. سوم هم اينكه بارش از همه سنگينتر بود. «اذهب الي فرعون» تو فرعون را راه بيانداز. سوزن برود نخ دنبالش است. سوزن بد است. نخ را گره ميزند. يعني در اصلاح بايد سراغ سرچشمهها رفت. موسي تحت تعقيب بود. فرار كرد. به منطقهاي رسيد. آنجا داماد شد. ده سال آنجا بود. بعد از ده سال خانم حامله را برداشت تا به شهر خودش بيايد. در تاريكي شب گير كرد. به خانمش گفت: همين جا بمان تا من آتش بياورم. وحي شد كه تو به پيغمبري رسيدي. ماموريتت اين است. ببين عصايت اژدها ميشود و از كف دستت نور بيرون ميآيد. اولين ماموريت تو اين است كه بروي و جلوي طاغوت را بگيري. موسي گفت: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى(طه/25) وَ يَسِّرْ لىِ أَمْرِى(طه/26) وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانىِ(طه/27) يَفْقَهُواْ قَوْلىِ(طه/28)» گفت: اى پروردگار من، سينه مرا براى من گشاده گردان. و كار مرا آسان ساز. و گره از زبان من بگشاى. تا گفتار مرا بفهمند. »
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»