متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1376/10/22
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
«قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»(اعراف/12)در جلسه قبل داستان ابليس را گفتيم. گفتيم: خداوند وقتي آدم را آفريد به فرشتهها گفت: سجده کنيد. همه به جز ابليس سجده کردند. خداوند متعال به ابليس فرمود: چرا سجده نکردي؟ گفت: «أَنَا خَيْرٌ» من بهتر هستم. نژاد من فرق ميکند. نژاد من از آتش است. نژاد او از گل است. الآن وقت گفتن اين حرفها است. چون آدم الآن هم هست. ابليس هم هست. الآن نژاد پرستي هم هست. الآن هم ميگويند: من بهتر هستم. الآن هم کسي است که بگويد: من بهتر هستم و زير بار خدا نرود. فكر نکنيد كه قصه براي گذشته است. تاريخ هست و تک تک ما فتوکپي تاريخ هستيم. وقتي ميگويند: يوسفي بود. يعني همهي شما يوسف هستيد. وقتي ميگويند: او را به اسم بازي بردند. يعني همهي شما را هم ميبرند. فكر نکن كه قصه يوسف تمام شده است. الآن هم برادر حسود وجود دارد. «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ»(اعراف/13) خداوند به ابليس گفت: بخاطر تکبرت «فَاهْبِطْ»، «فَاخْرُجْ» بايد سقوط کني. از اين مقامي که داري، بايد بيرون بروي. گفت: به من عمر طولاني بده. گفت: خيلي خوب! عمر تو را طولاني ميكنم. «قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»(اعراف/16) «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ»(اعراف/17) ابليس گفت: «فَبِما أَغْوَيْتَني» حالا که من را اغوا کردي و گول زدي. اين خودش يک کلک شيطان است. خودش سجده نکرد. خدا گفت: برو گمشو! اينجا خدا را مقصر ميداند و ميگويد: تو من را گمراه کردي. خدا تو را گمراه نکرد. خدا دستور داد. همه انجام دادند. اما تو انجام ندادي. بعد هم به جاي اينكه عذرخواهي کني، گردن کلفتي کردي. خودت خودت را خراب کردي. ميگويد: «اغويت» مثل بچهها! بچهها خودشان درس نميخوانند. بعد وقتي نمره صفر ميگيرند، ميگويند: معلم به من نمره صفر داد. نميگويد: درس نخواندم. ميگويد: به من نمرهي صفر داد. «أَغْوَيْتَني» به خدا ميگويد: تو من را گمراه کردي. خدا شيطان را گمراه کرد؟ گاهي سئوال ميکنند و ميگويند: خدا عادل است. ميگوييم: بله! ميگويد: اگر خدا عادل است، چرا شيطان را آفريد؟ شيطان چه عيبي داشت؟ شيطان خودش با اراده خودش را خراب کرد. مثل اينکه بگوييم: چرا خدا آهن را آفريد؟ آهن هم از نعمت هاست حالا يکي از آهن خنجر درست ميکند و سر امام حسين را ميبرد. اين تقصير آهن است؟ يعني خداوند آهن خلق نکند، براي اينکه تو خنجر درست نكني؟ خداوند آهن را خلق ميکند و به تو اراده ميدهد كه مثل اداره برق به خانهها برق بدهي. حالا اگر تو در خانه خودت را به برق وصل کردي و مردي. تقصير ادارهي برق است؟ آدم نبايد خلافکاري خودش را توجيه کند. نگفت: من بد هستم. گفت: «أَغْوَيْتَني» تو من را گمراه کردي. بعد هم گفت: حالا که من را گمراه کردي «لَأَقْعُدَنَّ» اين کلمه «لَ» لام مفتوحه است. در ادبيات عرب جلوي کلمهاي كه معنايش قسم است ميگذارند. والله قسم گمراهشان ميکنم. ميگويند: شيطان قسم خورده هست. يکجا ميگويد: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ»(ص/82) به عزتت قسم كه من گمراهشان ميکنم. شيطان دشمن قسم خورده است. گفت: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ» من مينشينم. «أَقْعُد» يعني نشست. «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُد» «اقعد اقوم» يعني قيام ميکنم. بلند ميشوم. «اقعد» يعني مينشينم. «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُد» يعني خدايا به قوت تو بلند ميشوم و مينشينم. گفت: من در كنار راه مستقيم تو مينشيسنم. شيطان جلوي خوبها را ميگيرد و به بدها کار ندارد. يکي ميگفت: سر نماز حالي پيدا کرد و خيلي گريه کردم. بعد از نماز گفتم: چه نمازي بود. من خيلي سر نماز حال داشتم. همينطور که فکر ميکردم يادم آمد كه وضو نداشتم. چون وقتي نماز از اول باطل است ديگر لازم نيست كه شيطان جلو بيايد. شيطان هميشه در نمازهاي درست ظاهر ميشود و براي نمازهاي غلط ميرود. گفت: در صراط مستقيم جلوي آنها را ميگيرم. «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم» به خدا قسم به سراغشان ميآ يم. از کدام طرف ميآ يم. «مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ» از هر طرف جلوي آنها ميآ يم. از جلوي رو ميآ يم و در کمين مينشينم. گاهي از روبرو ميآ يم. «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» گاهي از پشت سر ميايم. «اَيمَن» گاهي از سمت راست ميآ يم. از چهار سمت ميآ يم. اين را در جلسات قبل گفتم كه شيطان از بالا و پايين نميآيد. اگر شيطان از چهار سمت بيايد، پس باز هم دو راه براي انسان باز است. يکي از پايين است كه با سجده كردن شيطان نميتواند نفوذ كند. يكي هم با دعا كردن است كه دعا بالا ميرود و شيطان نميتواند نفوذ كند. اين دو روزنه براي فرار است. از جلو ميايد و ميگويد: تو پير هستي. تو آيندهات خطرناک است. نميخواهد خمس بدهي. نميخواهد زکات بدهي. نميخواهد مالت را در راه خدا بدهي. آينده را مطرح ميکند و از پشت سر گناهان انسان را به فراموشي مي گذارد که انسان فراموش کند كه گناهاني را انجام داده است و توبه نکند. ببينيد شيطان از جلو ميآ يد و آينده را مطرح ميکند که براي آيندهات يک فکري کن. پول هايت را جمع کن. نميخواهد ببخشي. گناهاني که پشت سر انجام داديم ميايد و انسان را به فراموشي وادار ميکند. از سمت راست عبادت را براي من سنگين ميکند. از سمت چپ گناه را براي من شيرين جلوه ميدهد. گناهانم را فراموش ميکنم. دائم از آينده براي من ميگويد و بعد ميگويد: «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ» شيطان به خدا گفت: اکثر اينها که من به سراغشان ميروم و گولشان ميزنم، شاکر نيستند. يعني اگر مردم اهل شکر باشند، من حريفشان نميشوم. چون شاکر نيستند و از تو بريدهاند، من از آن طرف حريفشان ميشوم. «قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعينَ»(اعراف/18) اين آيه چه ميگويد؟ اين آيه هم ميفرمايد «قالَ اخْرُجْ مِنْها» خداوند فرمود: بيرون برو. «مَذْؤُماً مَدْحُوراً» بدبخت شدي. رانده شدي. از منزلت خويش بيرون برو. تو قسم خوردي گمراه ميکنم. من هم قسم ميخورم «لَمَنْ تَبِعَكَ» هرکس پيرو تو باشد به جهنم برود. از اين معلوم ميشود كه انسان سراغ شيطان ميرود. «تَبِعَكَ» تو سراغ شيطان ميروي. روز قيامت يک افرادي به شيطان ميگويند: خدا لعنتت کند. مرگ بر تو باد. شيطان ميگويد: «فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ»(ابراهيم/22) من را ملامت نکنيد. خودت را ملامت کن. من که مجبورت نکردم. «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي»(ابراهيم/22) من دعوت کردم. پيش پيش کردم. خودت آمدي. من مثل باغبان بودم. باغبان در باغ ميآ يد و شاخههايي که خودش خشک شده است، اره ميکند. باغبان شاخه را خشک نميکند. شاخه خودش خشک ميشود. باغبان هم اره ميکند. تو خودت بدجنس بودي. تو خودت بنزيني بودي. من هم کبريت را نزديك تو آوردم. مشكل در تو است. مشكل در من نيست. «وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»(اعراف/19) از تکبر بيرون آمديم. حالا مسئله حرص را ميگويد. به آدم گفتيم: «يا آدم اسکن انت و زوجک» تو و همسرت در اين باغ باش. «فَكُلا» بخوريد. « من حيث شئتما» از هر گونه و هر طور كه ميخواهيد، بخوريد. «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» فقط اين يکي را نخور. اينجا نخور. «فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ» از ستمگران ميشويد. بدبخت ميشويد. همه نوع را بخور. اين يکي را نخور. «فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ» با بودن حلال چرا حرام ميخوري؟ اگر چيز ترش ميخواهي، ليمو ترش بخور. اگر شيرين ميخواهي عسل بخور. توت بخور. اگر ترش و شيرين ميخواهي انار بخور. به آدم و هوا گفتيم: هرچه ميخواهيد بخوريد. همين يکي را نخوريد. اما همان يکي را خوردند. تو گفتي: نخور. اما همان را خوردند. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ»(اعراف/20)«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ» شيطان آدم و حوا را وسوسه کرد. از خود وسوسه ميشود فهميد كه شيطان آدم را مجبور نميکند. آخرين زور شيطان وسوسهاش است. وسوسه زور نيست. «فَوَسْوَسَ لَهُمَاُ» هم آدم را وسوسه کرد. هم هوا را وسوسه كرد. از اين معلوم ميشود كه زن و مرد هر دو در تيررس شيطان هستند. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ» شيطان آدم و حوا را وسوسه کرد. «لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما» چون عورت هايشان را بر آنها مخفي کرده بود. تا اين گياهان را خوردند لباس هايشان ريخت. از اين معلوم ميشود که اولين سيلي که شيطان به آدم زد کشف حجاب است. برهنگي اولين گناهي است، اولين سيلي است که انسان خورده است. پس چطور گول زد؟ مگر خدا نگفته بود: نخور! پس چرا آنها خوردند. «وَ قالَ» شيطان آمد. ابليس آمد و به آدم و هوا گفت: «ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ» خدا براي اين گفته است نخور، چون اگر بخوري يا براي هميشه خوش خواهيد بود يا فرشته خواهيد شد. خدا نميخواهد شما فرشته بشويد. اگر از اين گياه بخوريد، براي هميشه فرشته هستيد. يا براي هميشه زنده هستيد. خدا نميخواهد شما فرشته باشيد. هميشه زنده باشيد. براي همين گفته نخور. خلاصه توجيه کرد. نتيجه گناه رسوايي است. «لِيُبْدِيَ لَهُما» کشف حجاب، عشق به حيات، گفت: اگر اين گياه را بخوري، هميشه زنده ميماني و خدا ميخواهد كه تو زنده نماني. بعد هم قسم خورد «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ»(اعراف/21)«قاسَمَ» يعني قسم خورد. قسم خورد که من خيرخواه شما هستم. از اين گياه بخوريد. اولين کسي که قسم دروغ خورد، شيطان بود. پس معلوم ميشود كه هركس قسم دروغ بخورد، کار شيطان را انجام داده است. معلوم ميشود به هر قسمي نميشود اطمينان کرد. قرآن آيات زيادي دارد. «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً »(مجادله/16) اينها قسم ميخورند و زير قسم خودشان را پنهان ميکنند. اصولاً ما بايد طوري باشيم كه به هيچ چيزي اطمينان نکنيم. به اشک اطمينان نکن. اگر ديدي گريه کرد، اطمينان نکن. چون يوسف را در چاه انداختند و نزد پدر خود آمدند و گريه کردند. گفتند: گرگ او را خورد. «وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ»(يوسف/16) معلوم ميشود كه گريه قلابي هم داريم. سوگند قلابي هم داريم. اينجا ابليس سوگند خورد. سخنراني قلابي هم داريم. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما في قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ»(بقره/204) وقتي بعضي از مردم حرف ميزنند، آدم ميگويد: به به! چقدر خوب حرف زد. در حالي که «وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ» نميداني چه پدر سوختهاي است. «يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ» حرف که ميزند، توهم تعجب ميکني. يعني نه با بيان گول بخوريد. نه با سوگند گول بخوريد. نه با قسم گول بخوريد و نه با عبادت گول بخوريد. حضرت امير فرمود: ابليس 6000 سال عبادت کرد. اما معلوم نيست كه سال دنيايي است. يا سال آخرتي است. چون سال دنيايي با سال آخرتي خيلي فرق ميکند. «وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»(حج/47) يک روز قيامت به اندازه 1000 سال دنيايي است. وقتي 6000 سال عبادت کرد، آيا سال هايش دنيايي بوده است يا آخرتي بوده است؟ اما در عين حال گول خورد. پس به عبادت گول نخوريد. به اميرالمومنين گفتند: چقدر ميگويي «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»(فاتحه/6) تو که راهت مستقيم است. فرمود: تا به حال راهم مستقيم بوده است. معلوم نيست که فردا چه ميشود؟ ممکن است فردا بد عاقبت شوم. ما چه افرادي داشتيم که در عمرشان خوب بودند اما بعد بد شدند. اين ايام مبارک مهمترين دعايتان همين باشد. واقعا آدم خودش را نميشناسد. ما يک چيزهايي داريم كه بد نيست بگويم. ما در قرآن چيزي به نام حبط داريم. حبط يعني چه؟ در قرآن داريم: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(بقره/217) يعني عمري عبادت ميکند. بعد همه را خراب ميکند. هفتاد سال بهداشت را رعايت ميکند. اما يکباره يک قاشق سم ميخورد. در روايات يک بابي به نام باب معارين داريم. معارين در اصول کافي هست. يعني کساني که ايمانشان عاريهاي است. هشتاد سال دين دارد ولي دينش براي خودش نيست. دينش عاريهاي است. لحظهي مردن بي دين ميشود. در قرآن آياتي داريم «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»(نساء/137) «آمَنُوا» دين داشتند اما «ثُمَّ كَفَرُوا» ولي سپس کافر شدند. بد عاقبت شدند. آياتي داريم که خدا پرست بودند. اما تا گوساله سامري را ديدند، سراغ گوساله رفتند. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ»(بقره/51)، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» ميدانيد هارون مبلغ و سخنران بود؟ فاميل موسي هم بود. کلاس درس داشت. ايدئولوژي ميگفت. اما به خاطر پولش منحرف شد. «بلعم بائورا» دانشمند بود و منحرف شد. در خود انقلاب ما افراد بسياري بودند كه از راه خود خارج شدند. انسان نميداند چه ميشود؟ بگذار فردا تلويزيون را از من بگيرند. بعد به شما ميگويم: قرائتي دين دارد يا بي دين است. هر بشکهاي در سرازيري بيفتد حركت ميكند. ماشين سالم در سربالايي كند ميرود. در سر بالايي معلوم ميشود که انسان ميتواند برود يا نميتواند. به هرحال در ماه رمضان بيشترين دعا اين باشد. در غدير خم چقدر آدم آمدند با علي بن ابي طالب بيعت کردند و بعد علي را رها کردند. در جنگ با امام حسن(ع) بيعت كردند و بعد امام حسن را تنها گذاشتند. در جنگ امام حسين 12000 نامه نوشتند که به كوفه بيا. چطور يکباره همه امام حسين را رها کردند؟ وقتي امام حسين شهيد شد، روي کره زمين چهار نفربودند كه ميگفتند: امام ما امام زين العابدين است. در مسلم کوفه 18000 نفر بيعت کردند. اما شب يک نفر نبود که او را حمايت کند. انسان نميداند چه ميشود؟ افرادي در جبههها هستند كه بعد از اينکه جنگ تمام ميشود، منحرف ميشوند. با پول گول ميخورند. افرادي هستند كه ميروند قاچاقچيها را بگيرند. اما خودشان قاچاقچي ميشوند. انسان نميداند چه طور است؟ جوهره انسان يک جوهره مخفي است. انسان وجودي است که خودش هم خودش را نميشناسد. ماه رمضان از خدا بخواهيد كه پوک نباشيم. وقتي پوک ميشويم زود آتش ميگيريم. جنگلهايي که در دنيا آتش ميگيرد، همه اينطور نيست که آتش بگيرد. چون خشک است آتش ميگيرد. وقتي انسان خشک است، زود آتش ميگيرد. با يک قاشق ماست سردش ميشود. با يک دانه کشمش گرمش ميشود. اين پوک است. «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ»(ابراهيم/43) «فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبينٌ»(اعراف/22) بالاخره آنقدر قسم خورد و گفت: من ناصح هستم و خيرخواه تو هستم. تو اگر اين گياه را بخوري براي هميشه ميماني و زندگي ابدي داري. زندگي ابدي هم که جزء آرزوهاي آدم و حوا بود. وسوسه کرد. «فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ» شيطان آدم و همسرش را با غرور و حيله فريفت و به سقوط کشاند. «فَلَمَّا ذاقَا» «ذاقا» يعني چشيدن گناه لازم نيست. يعني گام اول با گام آخر يکي است. همين كه گناه را چشيدي تا آخر ميروي. يک تروريست را كه 18 نفر را ترور کرده بود، گرفتند. قاضي به او گفت: از اينكه تو 18 نفر را کشتي، نلرزيدي؟ گفت: نفر اول را که كشتم، لرزيدم. اما بعد ديگر آسان شد. يعني چشيدن گناه مهم است. وقتي پرده پاره شد، ديگر مهم نيست. وقتي سيگار اول را بكشي، سيگار دوم و سوم برايت آسان ميشود. و لذا در دعاي کميل داريم «اللَّهُماغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَم»(مصباحالمتهجد، ص844) يعني خدايا مرا از آن گناهي که پرده را پاره ميکند، حفظ کن. اگر پرده پاره شود و حيا از بين برود، دست به همه کاري ميزند. «فَلَمَّا ذاقَا» يعني چشيد. وقتي يكي را بچشد، بقيهاش هم انجام ميدهد. «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» لباس هايشان افتاد و زشتي و برهنگيشان براي آنان آشکار شد. آنجا که کسي نبود. فقط آدم و هوا بود. اما زن و مرد روبه روي همديگر نبايد لخت باشند. آدم و حوا غريبه نبودند. وقتي لباس هايشان ريخت «وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ» با برگ خودشان را پوشاندند. پوشش با هر وسيله لازم است. يک کسي داشت تاريخ اقتصاد ميگفت. تاريخ اسکناس ميگفت. ميگفت: تاريخ پول از كجا شروع شد؟ ميگفت: اصحاب کهف وقتي از خواب بيدار شدند، يک ورقي دادند و گفتند: برو غذا بگير و بياور. «فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ»(كهف/19) اين ورق را ببريد و غذا بگيريد و بياوريد. معلوم ميشود كه اين كاغذ اسکناس بوده است. پس تاريخ اسکناس تا اصحاب کهف هم سابقه دارد. بعد گفت: بالاتر از اين هم هست. وقتي آدم و حوا لباس هايشان ريخت «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ» معلوم ميشود آنجا هم اسکناس بوده است. با اسکناس خودشان را پوشاندند. نه! اين حرف درست نيست. «وَرِق» با «وَرَق» فرق ميکند. «وَرَق» به معني برگ است. اين آقا اين دو را اشتباه گرفته است. دو شاخه را ديده است. اما نگفته كه اين دو شاخه براي تلفن است يا براي برق است؟ دو شاخهي برق را به تلفن ميزند و دو شاخهي تلفن را به برق ميزند. به همين خاطر ميگويند: هرکس ميخواهد راجع به اسلام صحبت کند بايد اسلام شناس باشد. گاهي اسلام شناسهاي ما اشتباه ميكنند. يک ديوانه روز اول ديوانگياش شروع به خواندن آيهاي کرد. دارم به كربلا ميروم. يک ديوانهي ديگر به او رسيد و گفت: کجا ميروي؟ گفت: به كربلا ميروم. گفت: چه موقع ديوانه شدي؟ گفت: امروز صبح! گفت: من بيست سال قبل از تو ديوانه شدم و هنوز به امامزادهي شهرمان نرفتم. حالا تو در روز اول ديوانگيات ميخواهي به كربلا بروي؟ گاهي ممکن است كه ما اشتباه کنيم. به هر حال کار، کار مشکلي است. براي همين تفسيري که الآن دارم ميگويم، سه سال کار کردم. 15 سال هم در تفسير نمونه بودم. 8 سال است كه تفسير نور را مينويسم. 23 سال در قرآن کار کردم. اگر چهار سال در دانشگاه کار ميکردم، الآن يک مهندس شده بودم. الآن هم يک شوراي نگهبان تشكيل دادم تا متوجه شوند اين آياتي كه ميگويم درست است يانه؟ آيت الله سيد مهدي روحاني، آيت الله مصباح يزدي، آيت الله استادي، سه آيت الله قوي هستند كه بر حرفهاي من نظارت ميكنند. اگر درست باشد، براي چاپ ميرود. مرحوم مطهري ميخواست يک ترجمه بنويسد. يک مدت رفت و آمد و گفت: کار سختي است. کد تلفن تهران 021 است. با جابه جا شدن يک دندانه031 ميشود. اسلام شناسي دقيق است و مشکل است. شيطان آدم و حوا را گول زد. اينها از ميوهها خوردند. «ذاقَا» يعني کشيدند. گناه کشيدنش مهم است. اولين ارتباطات دختر و پسر خطرناک است. اينكه بگويي: حالا يك بستني ميخوريم، درست نيست. وقتي هم به آنها تذكر ميدهي، ميگويد: آقا خواهش ميکنم جانماز آب نکش. بايد مواظب شرع باشيم. اين بستني که خوردي دنبالش لبخند است. دنبالش دست دادن است. داريم اگر يک زن و شوهر در يک خانه نماز بخوانند و محرم نباشند، سومين نفر شيطان است. من به جايي رفتم. در را باز کردم. ديدم يک خانم خوش تيپ در را باز كرد. داخل اتاق رفتم. گفتم: آقا شما هستيد؟ اين خانم منشي شما است؟ گفت: بله! گفتم: محرم شما است؟ گفت: نه! گفتم: شما نگاهت به اين خانم نميافتد؟ گفت: نه! از من گذشته است. گفتم: آقا جانماز براي من آب نکش. پهلو قاضي ملق بازي! من که تو را ميشناسم. بعد حديث خواندم كه به علي ابن ابيطالب گفتند: چرا به خانمها سلام نميکني؟ پيغمبر سلام ميکرد. گفت: پيغمبر که سلام ميکرد، سي سال سنش از من بيشتر بود. من چون جوان هستم، ميترسم سلام کنم و آن خانم جواب بدهد و دل من را بلرزاند. علي ميترسد. آن وقت تو ايمانت از علي بيشتر است؟ البته يکي ميگفت: من شجاعتم از علي بيشتر است. گفتم: چطور؟ گفت: چون علي از دشمن نميترسيد. من از خدا هم نميترسم. بعد ميگفت: سخاوتم هم از علي بيشتر است. گفتم: چطور؟ گفت: چون علي از دنيا گذشت. من هم از دنيا و هم از آخرت گذشتم. «ذاقَا الشَّجَرَةَ» يعني همين که چشيدي، گناه است. ما بايد سعي کنيم كه اولين گناه را نکنيم. خدايا تو را به محمد و آل محمد وقت گناه تقوا و ايماني به ما بده که آن تقوي و ايمان همه ما را حفظ کند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»