متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1376/5/9
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاًام السَّماءُ بَناها» نازعات/27. قرآن می فرماید: در چه چیزی شک می کنید؟ ! در قدرت خداوند شک می کنید؟ ! در معاد شک می کنید؟ ! شما که چیزی نیستید، من آسمانها را آفریدم. آفرینش شما سختتر است یا آفرینش آسمان برافراشته؟ یکی از عربها حرف جالبی می گفت، می گفت که: قبل از آنکه پیامبر(ص) بیایند، نگاه ما به پایین بود: شتر و شراب و شهوت و شعر و دزدی و. . . وقتی پیغمبر(ص) آمدند: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ» اسراء/78، وقت نماز ظهر خورشید کجاست؟ در ماه رمضان، ماه کجاست؟ ما را به آسمانها برد.
«رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها» نازعات/28، «سَمْک» ضد عمق است. وقتی از بالا به پایین نگاه می کنیم می گویند: عمق، وقتی از پایین به آسمان نگاه کردیم، می- گویند: «سَمْک». یعنی: ارتفاع آسمانها را زیاد کرد و بالا برد و توازن برقرار نمود. هر ستاره و سیاره ای در آسمان می چرخد و هیچ اصطکاکی ندارد: «كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» انبياء/33 مشما در آسمانها فکر نموده اید؟ «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ» الرحمن/7 هیچ راننده درجه یک و با هیچ ماشین درجه یکی نمی تواند بگوید: که من در فلان ثانیه به مقصد می رسم، در حالیکه دانشمندان حتی ثانیه تحویل ساعت(گردش زمین به دور خورشید) را می دانند. یعنی باید به نظم عالم هستی و وجود خالق اعتراف کنند. «وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها» نازعات/29 شبش را تیره کرد، روزش را آشکار کرد. و شب و روز پیدا شد. و اینها همگی مدبرانه و حکیمانه است. «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها» نازعات/30 بعد از آن زمین را گسترش داد. زمین زیر آب بود، کم کم سراز آب درآورد «أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها» نازعات/31 از آن، آب و گیاه بیرون آورد. «وَ الْجِبالَ أَرْساها» نازعات/32 کوهها را استوار قرار داد. «مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ» نازعات/33 این آیه می فرماید: ابر و باد و مه و خورشید و فلک همگی برای شما چهارپایان هستند. متاع یعنی وسیله بهره گیری. خیلی جمله عجیبی است! می فرماید: آبها و گیاهان برای شما و چهارپایانتان است. یعنی خداوند اینجا انسان و چهارپا را در کنار هم گذاشته است. (در استفاده از مادیات) یعنی ارزش ما به خوراک، پوشاک و مسکن نیست، ما در استفاده از آب و گیاه با الاغ یکی هستیم. اگر زندگی، زندگی شهوتی است پس حیوانات از ما راحت ترند.
«فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى» نازعات/34 طامة یعنی حادثه سهمگین، یعنی وقتی قیامت بپا شد «يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى» نازعات/35 همهاش فکر مادیات نباشید، کمی هم فکر قیامت باشید. اصلا اگر زندگی ما فقط مادی بود، این همه استعداد در وجود ما نبود. شما در خودتان نگاه کنید و ببینید که چه استعدادهایی دارید؟ از استعدادهایی که در وجود ما است معلوم می شود که ما برای چه هستیم. در وجود ما شکم است. پس باید بخوریم. شهوت است. غیر از اینها، ما استعداهای دیگری هم داریم.
ما وقتی درست نگاه می کنیم، می بینیم که در وجود ما فقط شکم و شهوت نیست، در ما میل به بی نهایت وجود دارد.
انسان موجودی است بی نهایت طلب. یعنی میل دارد به بی نهایت برسد. در ما عطش است، در بیرون آب است. در ما گرسنگی، شهوت، احساس سرما، چشم، دندان، گوش و. . . است، پس در بیرون غذا، همسر، لباس، دیدنیها، جویدنیها، شنیدنیها و. . . وجود دارد. در ما میل به بی نهایت وجود دارد. پس باید بی نهایت وجود داشته باشد. چون اگر بی نهایت وجود نداشت، ما میل به آن نداشتیم. ما میل به معنویت داریم پس نباید معنویت وجود داشته باشد.
آن زمان است(قیامت) که انسان متذکر می شود(هرچه تلاش کرده) نمی گوید: هرچه عمل کردید، می فرماید: «ما سَعى»: هرچه یادش می آید. در آنجا مردم دو دسته هستند.
«وَ بُرِّزَتِ الْجَحيمُ لِمَنْ يَرى» نازعات/36 و دوزخ برای چشمها نمایان می شود. یعنی در روز قیامت جهنم را می بینید. «فَأَمَّا مَنْ طَغى» نازعات/37 هرکس طغیان کند. «وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا» نازعات/38 و دنیا را بر آخرت ترجیح بدهد «فَإِنَّ الْجَحيمَ هِيَ الْمَأْوى» نازعات/39 دوزخ جایگاه اوست. «آثَرَ» یعنی دنیا را ترجیح می دهد. دنیا بد نیست. خیلی هم خوب است. چیزی که بد است ترجیح دنیا است. ببینید قرآن راجع به دنیا چه فرموده: می فرماید: دنیا زینت است: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا» كهف/46، می فرماید: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» جمعه/10. نماز جمعه را که خواندید بروید به دنیا فضل خدا یعنی دنیا. می فرماید: «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ» بقره/180 یعنی دنیا خیر است. پس از نظر قرآن، دنیا = زینت، فضل و خیر.
پس بد آن است که «وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا»: یعنی برای رسیدن به دنیا تمام اتعدادها را زیر پا بگذاریم: دروغ بگوییم، . . .
«وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى» نازعات/41-40 قرآن هرجا از جهنم میگوید، از بهشت هم می گوید. یعنی بیم و امید باید با هم باشند. بعضی پدرها فقط بچه را تنبیه می کنند و هیچ تشویقی در کارشان نیست! و بعضی مادرها دقیقا بر عکس اینکار را انجام می دهند. حدیث داریم: اگر بچه را نترسانید، کار اشتباهی انجام داده اید، او را لوس بار بیاورید، غلط است. بلکه تشویق و تنبیه باید در کنار هم باشند. قرآن بهشت و جهنم را در کنار هم آورده است.
از «خافَ مَقامَ رَبِّهِ» می فهمیم: اول اینکه انسان از خدا نمی ترسد. از مقام خدا می ترسد. فرق است بین خوف از خدا و خوف از مقام خدا. شما اگر با قاضی کشتی بگیرید ممکن است او را بزنید اما وقتی او در مقام قضاوت و شما به عنوان مجرم هستید شما از مقام او می ترسید. ما از خود خدا نمی ترسیم بلکه از مقام عدل خداوند می ترسیم. اگر کسی از مقام خدا ترسید، گناه پیش آمد ولی انجام نداد پس بهشت جایگاه اوست.
عده ای از بیابان عبور می کردند، به چادری رسیدند. یک خانم چند بزغاله و میش داشت گفتند: خانم از شیر بزغاله به ما می دهی؟ گفت: از صاحبش اجازه ندارم! گفتند: صاحبش که در اینجا نیست، تا ببیند! ! گفت: «فَإِنَّ الله»: صاحبش نیست، خداوند که هست. او از مقام خداوند ترسیده بود. گاهی وهابیها به ما طعنه می زنند و می گویند: سر قبر بزرگانتان می-روید و دعا می کنید! آنهامردهاند! ما می گوییم: آنها جسمشان مرده است مقامشان که نمرده است.
و لذا در دعا می گوییم: خدایا به مقام محمد و ال محمد(ص). . . به مقام امام حسین(ع) قسم. . . مقام کهنگی ندارد. پیروی و جوانی و مرگ ندارد.
برادران و خواهران عزیزما باید کارهایمان برا ی خدا باشد نه برای هوی و هوس.
دنیا مثل استخر است. استخر را ساختهاند و در آن آب ریختهاند، شما را هم بلاجبار داخل استخر انداختهاند. هیچ چیزی دست خودت نیست. الان که شما داخل استخر هستید، اختیار دارید. می توانید: شیرجه بروید، غسل جمعه کنید، به دیگران آب بپاشید. هستی را بدون اجازه ما ساختند. و بدون اجازه خودمان متولد شدیم. یعنی ما اجبارا خلق شدیم و اجبارا در این دنیا قرار گرفتیم. حالا بین این دو اجبار دارای اختیارهستیم. اینجا هوای نفس اذیت می کند. شخصی نزد من آمد و گفت: آقای قرائتی، من در نماز هواسم پرت می شود، چه کنم تا هواسم جمع باشد؟ گفتم: یک دکتر پیدا کن تا با هم پیش او برویم! من هم گرفتارم. ولی داشته ایم و داریم انسانهایی که مواظب خودشان هستند.
یکی از مراجع تقلید به نام آقا سید ابوالهادی شیرازی بودند. ایشان در حال تدریس بودند که یکی از طلبهها از ایشان اشکال گرفت. ایشان جواب دادند. آن شخص گفت: آقا! حل نشد! گفت: جواب همین است. گفت: نه خیر آقا، معلوم می- شود که مطالعه نکرده اید! کلاس ادامه پیدا کرد و تندتند آن طلبه اشکالش را تکرار می کرد و خیال می کرد خیلی مهم است و نق می زد. بعد از پایان کلاس به استاد گفت: آقا! اشکال من حل نشد. گفت: بنشین. و 14 تا جواب گفت! ! همه تعجب کردند! گفتند: آقا! شما که این هم جواب می دانستید بالای منبر می گفتید تا این شاگرد اینهمه نق نمی زد! ؟ استاد گفت: اگر راستش را بخواهید: «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» نازعات/40 گفت: در حین تدریس این جوابها در مغزم موجمی زد. ترسیدم بگویم و مغرور شوم و این طلبه هم خیت شود. یک شب از ایام جنگ پای تلویزیون نشسته بودم. یک بسیجی نوجوان را آوردند. به او گفتم که: چقدر تا حالا مین خنثی کره ای؟ گفت: کار من نیست، کار خداست. هر کاری کردم جواب نداد. گفتم: چرا نمی گویی؟ ! گفت: راستش را بخواهید من ضعیفم، اگر بگویم مغرور می شوم. اگر بگویم که یک همچین کارهای شیرینی اجام دادهام غرور مرا می- گیرد. یکوقت امام(ره) فرمودند: جوانان ما راهی را رفتند که بزرگان ما باید 80 سال بروند.
از مناجات داریم: خدایا آنوقتی هم که گناه می کنم ترا دوست دارم. منتهی حالا جوانی! ولی اینطور نیست که با تو بد باشم، هم خودت را دوست دارم و هم اولیای ترا. منتهی: «عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ»(مصباحالمتهجد، ص587) بلایی عارض شده بود و ما هم سر خوردیم.
«وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ»(مصباحالمتهجد، ص587) من خدایی ترا قبول دارم. من قبر وقیامت را قبول دارم منتهی هول شدم. پس ذاتم خوب است، علم لغزش کرده است.
مثلا داریم: امیر المؤمنین حضرت علی(ع) وقتی می خواستند به میهمانی بروند، غذا می خوردند وسپس می رفتند. گفتند: آقا چرا اینکار را می کنید! فرمود: می ترسم که برای غذا خوردن به میهمانی بروم. من میهمانی را برای زیارت مؤمن می روم نه برای خوردن غذا، «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها» نازعات/42 از تو درباره قیامت می پرسند که قیامت کی است؟ آیه ای در قرآن داریم که به پیغمبران می گفتند: قیامت کی است. آنها هم جواب نمی دادند. اصولا علم همیشه ارزش نیست. بعضی جاها جهل ارزش است. مثالی می زنم تا روشن شوید: در مکه می خواستند پیغبمر(ص) را ترور کنند. آن حضرت، علی بن ابیطالب(ع) را جای خودش خواباند. من سؤال می کنم: حضرت علی(ع) می دانستند که کسی با او کاری ندارد یا نه؟ ! اینجا اگر حضرت علی(ع) علم می داشتند، یعنی می دانستند که اگر جای پیغمبر(ص) بخوابد کسی با او کاری ندارد که برای آن حضرت فضل نبود. اگر من هم بدانم کسی با من کار ندارد من هم می خوابم.
ارزش به این است که حضرت علی(ع) نداند. ولذا افرادی که مخالفند جای پیغبمر(ص) خوابیدم با آنکه نمی دانستم که مرا می کشند یا خیر.
ما خیلی وقتها ندانیم بهتر است. مثلا اگر بنده بدانیم گناهان شما چند تا است خیلی بداست. شما بدانید تعداد گناهان مرا، خیلی بد است. همه جا علم ارزش نیست. یکی از چیزهایی که ارزش ندارد دانستن زمان وقوع قیامت است.
«فيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها» نازعات/43 اصلا تو درمقام آن نیستی که از قیامت یاد کنی. اصلا به توچه؟ آقا من زمان قیامت را نمی گویم. زمان قیامت را نباید بدانید. «إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها» نازعات/44 همین مقدار بدانید که سرانجام همه با پروردگار است. هیچ کس هم جز خدا از زمان آن خبر ندارد. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها» نازعات/45 تو انذار و و هشدار کن. اصلا اگر قیامت نباشد نظام هستی حکیمانه نیست. ما از خاک هستیم و به خاک بر- می گردیم. هیچ سفالگری کوزهاش را نمی شکند. خداوند هم هدفی ازخلقت هستی دارد. اگر بناست بعد از مردن خاک شویم، مگر اولش خاک نبودیم؟ ! «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً» مومنون/115 شما خیال میکنید که ما شما را بیهوده آفریدیم! به قول نظامی: کدام کوزه گرمست! حاضر است کوزه ای را که ساخته، بشکند؟ ! چطور خداوند خلقتش را از بین می برد.
«كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها» نازعات/46 اما زمانی که قیامت واقع می شود شما خیال می کنید که یک روز یا یک نصف روزی بیشتر در دنیا نبودید. مهم این است که خودتان را برای جواب دادن آماده کنید. زمانش مهم نیست.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته