متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1376/4/5
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
بينندگان عزيز بحث را در آستانه اربعين حضرت سيد الشهداء عليه السلام ميبينند. و در آستانه سالگرد حادثه هفتم تير و شهداي آن فاجعه بزرگ هستيم، از اين جهت به نظرم آمد که يادي از اسامي شهدا شود و نگذاريم که آنها فراموش شوند. در بعضي از تکايا عکس شهدا را با چراغهاي رنگي روي ديوار نصب ميکنند، يا عکس شهدا را در حياط مسجد نصب ميکنند. (داخل مسجد عکس زدن مکروه است.) ما اگر اين کارها را نکنيم شهداء فراموش ميشوند. اميرالمؤمنين علي عليه السلام در نهج البلاغه ياد بزرگان را گرامي ميداشت. پيغمبر ما(صلي الله عليه و آله و سلم) گاهي اوقات يک گوسفند ذبح ميکردند و گوشتش را ميفرستاند به خانه دوستان حضرت خديجه سلام الله عليها. اين زنده کردن ياد خيلي مهم است. اعمال حج يادگار حضرت ابراهيم عليه السلام است. همانجايي که حضرت ابراهيم(عليه السلام) حضرت اسماعيل را ميخواست ذبح کند، خداوند به حاجيها ميفرمايد: همانجا بايد گوسفند ذبح کنيد، تا آن خواباندن حضرت اسماعيل(عليه السلام) فراموش نشود. ما نبايد بگذاريم ياد بزرگان از اذهان پاک شود. برخي اسمها بايد باقي بماند. مثلا وقتي شخصي يک مرکز خيريه تأسيس ميکند و اسمش را روي آن ميگذارد، نبايد آنرا پاک ميکرد. اصلا نام نيک خيلي مهم است. حضرت ابراهيم به خداوند ميفرمايد: «وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ» شعراء/84 خدايا ميخواهم درتاريخ نامم را به نيکي ياد کنند. سعديا مرده آن است که نامش به نکويي نبرند. حسين فهميده نبايد فراموش شود. شهداي ما نبايد فراموش شوند. ما در اين بحث ميخواهيم يادي از ٧٢ شهيد کربلا ببريم. اسم اين ٧٢ شهيد را من در کتاب حج نوشتهام. برخي از شهداي کربلا در خود کربلا و برخي در راه کربلا و. . . شهيد شدند.
١- مسلم بن عقيل و طفلانش: ايشان در کوفه شهيد شد. ايشان سفير و نماينده امام حسين(عليه السلام) بودند. وقتي مردم کوفه ١٢٠٠٠ هزار نامه به امام فرستادند، امام حسين(عليه السلام) ايشان را فرستادند. رفت به کوفه تا زمينه را براي ورود امام حسين(عليه السلام) آماده کند. که اول ١٨٠٠٠ نفر به او بيعت کردند و غروب کسي با او نبود. مردم گاهي خيلي بي وفايي ميکنند. صبح ١٨٠٠٠ نفر بيعت ميکنند و غروب کسي او را تحويل نميگيرد! تحليلي که مقام معظم رهبري در اين زمنه فرمودند، اين بود که: اين مسايل به خاطر سکوت خواص است. افرادي هستند که به خاطر زندگي خودشان کنار ميکشند. وقتي خواص اينکار را کردند، يک مرتبه ميبينم که علي بن ابيطالب(عليه السلام) در صفين دست تنها است.
وقتي مسلم بن عقيل را ميخواستند دستگير کنند، ايشان به قدري شجاع بود که يک تنه با ٧٠ نفر جنگيد. و در آنجا لب مقدسش پاره شد، هر چه ميخواست آب بخورد خون در ظرف ميريخت. فرمود: معلوم ميشود که خدا ميخواهد من تشنه شهيد شوم. او را بردند و از بلندي دارالعماره پرتش کردند.
٢- شهيد ابالفضل عليه السلام: که داستانش را شنيدهايد. درسي که از اين شهيد عزيز ميتوان گرفت اين است: افرادي در تاريخ دوتا از دستهايشان را در جبهه از دست دادند. يکي جعفر طيار است، جعفر طيار برادر حضرت علي(عليه السلام) است که در جنگ موته دوتا از دستهايش قطع شد. پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند دو بال به او داد تا در بهشت پرواز کند. جعفر طيار بنيانگذار اسلام در افريقا بود. هديهاي که پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به جعفرطيار داد، نماز جعفرطيار است. (٤ رکعتي) اين نماز براي توسل و رسيدن به حاجات خيلي مهم است. خدا به من توفيق داده و بالاي صدبار اين نماز را خواندهام. و هر دفعه خواندهام حاجتم را گرفتهام. در اعمال روز جمعه است و حدود نيم ساعت طول ميکشد. امام خميني(ره) در رساله توضيح المسايل ميفرمايند: اين نماز کبريت احمر است. يعني کسي قدرش را نميداند. و امام رضا(عليه السلام) به جاي نماز شب، اين نماز را ميخواندند. و ديگري ابالفضل بود. ابالفضل فقيه اهل بيت بود. يعني فقط رزمنده نبود. بسيار اهل نماز و عبادت بود. پرچمدار بود. پاسدار خيمهها بود. سقاء بود. باب الحوائج بود.
من در جلسهاي در خدمت آزادگان عزيز بودم. يکي از آنها گفت: روزهاي آخر اسارت که بنا بود ما را آزاد کنند ما را به کربلا بردند. پليس بعثي در حرم امام حسين(عليه السلام) با اسلحه وارد شد. اما در حرم حضرت اباالفضل اسلحهاش را کنار گذاشت و بدون اسلحه وارد شد. وقتي از او علت اين کارش را پرسيدم، گفت: من از اباالفضل ميترسم! يعني يک حساب خاصي براي اباالفضل باز ميکنند. و زجر او را هم در کربلا شنيدهايد. که فرمود: «و الله إن قطعتم يميني إني أحامي أبدا عن ديني»(المناقب، ج4، ص108). به خدا قسم اگر دستم را قطع کنيد، من از دينم دست بر نميدارم. اين پايداري اباالفضل مهم است.
٣- شهيد سوم علي اکبر(عليه السلام) بود. معاويه بخشنامه کرده بود که اسم علي روي فرزندتان نگذاريد! امام حسين(عليه السلام) فرمود: به کوري چشم بني اميه من همه فرزندانم را علي ميگذارم. از اين ميفهميم که يک جاهايي ما بايد حساسيت نشان بدهيم. علي اکبر خيلي شبيه پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بود. راه رفتن و حرف زدنش مثل پيغمبر بود. و هر وقت اهل بيت(عليهم السلام) ميخواستند به ياد پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بيفتند به ايشان نگاه ميکردند. علي اکبر(عليه السلام) ديد امام حسين(عليه السلام) در يک قضيهاي ميفرمايد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بقره/156. پرسيد: چرا اين جمله را فرمودي؟ فرمود: من در خواب ديدم که اين کروان به کربلا ميرود، مرگ هم به دنبال آنها ميرود. پرسيد: مگر ما حق نيستيم. فرمود: بله. گفت: اگر ما حق هستيم هيچ نگراني نبايد داشته باشيم.
٤- سه تا از برادران حضرت اباالفضل(عليه السلام): برادران اباالفضل(عليه السلام) معروف نيستند. حضرت اباالفضل(عليه السلام) اول آنها را به ميدان فرستاد تا او بتواند از امام حسين(عليه السلام) محافظت کند.
٥- يکي ديگر از شهداء، حضرت قاسم عليه السلام است. حضرت قاسم فرزند حضرت امام حسن مجتبي(عليه السلام) است. حضرت امام حسين عليه السلام از او پرسيد: مرگ را چه طور ميبيني؟ گفت: از عسل شيرينتر! خيلي رشد سياسي ميخواهد که اگر لازم است رژيم بني اميه بر مردم حکومت کند، آدم اگر نباشد خيلي بهتر است. اين دنيا گيج است از درک اين مسايل. تصور اين چيزها براي آنها قابل تصور نيست. اصلا چيزي به نام مناجات، گريه، توسل، . . . براي آنها معني ندارد. اولياي خدا از عبادت لذت ميبردند. و لذا يکي از بزرگان وصيت کرد که نمازهاي مرا از اول بخوانيد! گفتند: مگر نمازت باطل بوده است؟ ! گفت: نه، من سر نماز کيف ميکردم. الان که ميخواهم بميرم، شک دارم که براي کيف نماز ميخواندم يا براي خدا! ! ميگويند: مگر نماز خواندن کيف دارد! بله اگر کيف نداشت، تير را از پاي امام علي(عليه السلام) در نماز نميکشيدند.
٦- دو تا از فرزندان حضرت زينب کبري سلام الله عليها در کربلا بودند و شهيد شدند. و يک هنر حضرت زينب(عليها السلام) داشت و آن اين بودکه: هرکسي که شهيد ميشد، حضرت زينب(عليها السلام) از خيمه بيرون ميآمد و به برادر تسليت ميگفت. وقتي فرزندان خودش شهيد شدند از خيمه بيرون نيامد. تا امام حسين(عليه السلام) از او خجالت نکشد.
دوتا از فرزندان امام حسن(عليه السلام) در کربلا بودند. يکي قاسم ١٣ ساله و ديگري عبدالله که کوچولو بود. ايشان اصلا بابا را نديده بود. يعني در شکم مادرش بود که امام حسن(عليه السلام) شهيد شد. و در دامان امام حسين(عليه السلام) پرورش يافته بود. عبدالله در يک ماجرا ديد که عمو تنها شده است. و دشمن بالاي سر عمو آمده است. از خيمهها دويد بالاي سر عمو. تا ديد دشمن به عمو شمشير ميزند دستش را جلوي عمو گرفت و دست مبارکش قطع شد. و همانجا شهيد شد.
يکي از فرزندان جعفرطيار به نام قاسم در کربلا بود و شهيد شد.
يکي ديگر از شهدا نوههاي عقيق هستند. که بعد از ظهر عاشورا که همه شهيد شده بودند ده نفر او را دنبال کردند و به طرز فجيعي او را شهيد کردند.
کم کم به شهداي گمنام ميرسيم. عبدالله بن يقطر يکي ديگر از شهداي کربلاست. او نامه رسان بود. پيرمردي بود از اصحاب پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و فقيه بود. نامهها را بين امام حسين(عليه السلام) و مسلم بن عقيل رد و بدل ميکرد. ابن زياد در يک ماجرا او را دستگير کرد و هرچه از او پرسيدند اقرار نکرد. تهديد به مرگ کردند باز هم جواب نداد. اين پيرمرد را هم از بالاي قصر دارالعماره پرتاب کردند و سرش را بريدند. ضمنا او برادر رضاعي و هم شيره امام حسين(عليه السلام) نيز بود.
يکي از شهداء قيس ابن مسحر بود. ايشان هم نامه رسان بود. جواني از کوفيان بود، بارها بين امام حسين(عليه السلام) و مردم کوفه نامه رد و بدل کرد. در يک ماجرايي دستگير شد و نامه را جويد و خورد! ابن زياد به او گفت: بايد به امام حسين(عليه السلام) نفرين کني تا من تو را آزاد کنم. گفت: قبول. جلسه تشکيل دادند و او به منبر رفت. از امام حسين(عليه السلام) تمجيد کرد و به ابن زياد لعنت فرستاد. همانجا ايشان را شهيد کردند. وقتي خبر شهادت او به امام(عليه السلام) رسيد، چشمان امام پر از اشک شد و اين آيه را تلاوت نمود: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً» احزاب/23.
يک برده بود به نام سليمان. او هم از نامه رسانها بود. بين امام(عليه السلام) و مردم بصره نامه رد و بدل ميکرد. تا مردم را به کربلا دعوت کند. ايشان هم در بصره دستگير شد و او را به حکومت تحويل دادند و به شهادت رساندند.
يکي ديگر از شهداء حر بن رياحي است. حر از خانواده بزرگ و با شخصيتي بود. در کوفه از رؤسا بود. فرمانده هزار نفر اما آدم مؤدب و متواضعي بود. وقت نماز به امام(عليه السلام) اقتدا نمود. به امام(عليه السلام) گفت: ميخواهم يک جملهاي به شما بگويم ولي چون مادرتان زهرا است ادب ميکنم. و بالاخره موفق به توبه شد و به شهادت رسيد. ابوالهتوف و سعد نيز از شهداي کربلا هستند. اين دو اول از خوارج بودند، سپس از طرفداران معاويه و يزيد شدند، همراه سپاه عمرسعد به کربلا آمدند تا عصر عاشورا. عصر عاشورا آنها منقلب شدند. همين که صداي: «هَلْ مِنْ نَاصِرٍ يَنْصُرُنِي» امام(عليه السلام) را شنيدند، آنها از سپاه عمرسعد به امام(عليه السلام) پيوستند و شهيد شدند.
خيلي عجيب است! حر قبل از ظهر توبه کرد ولي اين دو بعدازظهر توبه کردند. اين ميرساند که براي تغيير ايدئولوژي هيچ وقت دير نيست.
خدايا تو را به آبروي کساني که توبه کردند، عاقبت ما را ختم به خير بفرما.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: هرکس خودش را بهتر از ديگران بداند مستکبر است. چون ممکن است يکي الان خوب باشد و ده دقيقه ديگر آدم بدي شود و بالعکس، يکي ديگر از شهداي کربلا ابونيزر است. ميگويند: او يزدي بوده است. چاههاي خوبي ميکنده است. از ياران اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) بوده است. کمک حضرت علي(عليه السلام) ميکرده است. و فرمود: اين مزرعه را به اسم همين آقاي يزدي بگذاريد. برده بود ولي در کندن چاه مهارت داشت. در زمان امام حسين(عليه السلام) پيرمرد بود. اين پيرمرد با پسرش به کربلا آمدند و شهيد شدند.
شهيد ديگر بردهاي است به نام منجح که غلام امام حسن مجتبي عليه السلام بود. بعد از شهادت امام مجتبي(عليه السلام) در خانه امام حسين(عليه السلام) کار ميکرد. او هم با کمال افتخار در کربلا شهيد شد. مادرش در خانه امام سجاد(عليه السلام) کار ميکرد. اين مادر و پسر به همراه امام حسين(عليه السلام) به کربلا آمدند و او جزو اولين شهداء بود. نامش هم در زيارتنامه آمده است. اگر بناست خدا توفيق بدهد، به کنيز هم توفيق ميدهد.
يکي ديگر از شهداء بردهاي به نام سعد بود. او رسول خدا را درک کرد. جالب اينجا است که در زمان حضرت علي عليه السلام؛ امام(عليه السلام) او را فرمانده کوفه کرد. بعد از مدتي استاندار آذربايجان شد. وقتي به شهر انبار حمله شد، امام(عليه السلام) نامهاي به مردم نوشت و داد به دست سعد تا براي آنها بخواند. که در همان نامه عبارت خطبه: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ»(نهجالبلاغه، خطبه27) است. ايشان بعد از اميرالمؤمنين(عليه السلام) از ياران امام حسن(عليه السلام) شد و بعد هم از ياران امام حسين(عليه السلام) شد. الله اکبر.
يکي ديگر از شهداي کربلا بردهاي بود به نام جون. او در اسلحه تخصص داشت. شب عاشورا در خيمهاي مشغول تعمير اسلحهها بود. روز عاشورا امام(عليه السلام) به او فرمود: تو برده هستي و من تو را آزاد ميکنم. برو. ايشان خودش را روي پاي امام(عليه السلام) انداخت. آنقدر بوسه زد تا اجازه بگيرد براي شهادت. امام به او اجازه داد و او به ميدان رفت و شهيد شد. بعد از شهادت امام او را در آغوش خود گرفت. فرمود: خداوند تو را در قيامت روسفيد کند، ان شاءالله به جاي اين بوي بد بدن، خدا بوي خوشي به تو بدهد. بعد از جريان عاشورا(سه روز بعد) وقتي جنازهاش را خواستند خاک کنند ديدند بوي خوش از بدن آن شهيد به مشام ميرسد.
يکي ديگر از شهداء شخصي به نام «قارب» است. ايشان از کساني بود که در هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) از مکه به مدينه، آن حضرت را ياري کرد و نقش راهنماي راه را داشت.
يکي ديگر از اين شهداء بردهاي به نام شبيب بود. او نيز از اصحاب پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بود. در تمام جنگها يار اميرالمؤمنين علي عليه السلام بود.
يکي ديگر از شهداء بردهاي به نام اسلم بود. ايشان ترک بود. منتهي قاري قرآن بود، باسواد بود، کاتب امام بود. مسئول حفظ نوشتهها و اسناد بود. پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به گفته علامه شهيد مطهري، ١٧ تا منشي داشت. مثلا وجوهات زکات يک منشي، قراردادهاي بين المللي يک منشي، . . . براي فتوکپي يک حديث پيدا کردم که امام رضا(عليه السلام) فرمود: هر نامهاي را که من مينويسم، يک نسخه عين او برداريد تا در آن دخل و تصرفي نشود.
آن برده رفت به ميدان و رجزي اينگونه خواند که: «أَمِيرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الأمِير»(المناقب، ج4، ص104) وقتي شهيد شد، اما آمد به سر جنازه او، امام دست مبارکش را به گردن ايشان انداخت و صورتش را به صورت آن برده ترک گذاشت. يکمرتبه چشمش را باز کرد و ديد: به! صورت حسين(عليه السلام) روي صورت اوست. خنديد و گفت: چه افتخاري از اين بالاتر که در آخرين نفس صورت امام حسين(عليه السلام) روي صورت من است. کيست مثل من؟ چقدر من خوشبخت شدم.
باز يکي ديگر از شهداء پيرمردي بود عابد، شجاع، از صبح عاشورا تا تنهايي امام حسين(عليه السلام) ميجنگيد. عبدالله بن عمير با همسرش از ديگر شهداي کربلا بودند. وي جواني قهرمان از اشراف کوفه بود. همين که به او پيشنهاد شد که به کربلا برود، همسرش نيز به همراه او رفت. زن و شوهر با هم رفتند و به سپاه امام حسين(عليه السلام) پيوستند.
عبدالله وقتي به جبهه رفت، همسرش گفت: پدر و مادرم به فدايت برو، وقتي شوهر جنگيد و شهيد شد، همسرش سر او را به بالين گرفت و گفت: بهشت گواراي تو باد، در اين حال او را نيز شهيد کردند. البته او نيز ميخواست بجنگد ولي امام حسين(عليه السلام) ممانعت فرمود.
هفهاف يکي ديگر از شهداي کربلاست. ايشان يکي از ياران پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هستند. در سه جنگ صفين، جمل، نهروان از ياران اميرالمؤمنين علي عليه السلام بود. او تنها کسي بود که از بصره به ياري امام(عليه السلام) آمد.
دو تا برادر ديگر بودند که از شهداي کربلا هستند. اينها در ابتدا طرفدار اميرالمؤمنين علي عليه السلام بودند. بعد طرفدار معاويه شدند. در آخر هم طرفدار امام حسن(عليه السلام) شدند.
يکي لقمان و ديگري حلاص بود. اين قاطي لشکر عمر سعد شدند و همين که به کربلا رسيدند به امام حسين(عليه السلام) پيوستند.
از ديگر شهداء عبارتند از: زهير، مسعود حجاج با فرزندش، ابن منعم، مسلم عضدي، ابو ثمامه، حبيب ابن مظاهر، مسلم ابن عوسجه، هاني بن عروه، يک شهيد گمنام هم بود: يک کسي شنيده بود که در کربلا حادثهاي واقع ميشود، قبل از عاشورا آمده بود در کربلا. و در روز کربلا جزو لشکر امام حسين(عليه السلام) شهيد شد و کسي او را نشناخت. و از شهداي گمنام کربلا بود.
ابو سمامه يکي از شهداي کربلاست. که هنگام ظهر، وقت نماز را به امام(عليه السلام) خبر داد و امام(عليه السلام) فرمود: خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. اينها شهداي کربلا بودند.
اين اربعين هم مهم است. در اين عدد ٤٠ نميدانم چه سري است. داريم: هرکه چهل حديث حفظ کند، در قيامت فقيه محشور ميشود. از هر طرف خانه تا چهل خانه، همسايه است. در نماز شب به چهل مؤمن دعا بکن. در غذا کلمه ٤٠ مطرح است. بعضي اعداد رمزي دارند که هنوزکشف نشده است: عدد٤٠، عدد ٧، عدد ٧٢. يکي از علامتهاي مؤمن، خواندن زيارت اربعين است.
و روز اربعين آن يار باوفاي پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) خودش را به قبر امام حسين(عليه السلام) رساند و بعد از غسل قبر آن حضرت را زيارت کرد. و او اولين زائر امام حسين(عليه السلام) بود. (جابر ابن عبدالله انصاري پيرمرد کور)
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته.