متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1375/10/27
بسم الله الرحمن الرحيم
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» فلق/1 بگو پناه ميبرم به خداوندي که قدرت شکافتن دارد. شکافتن تاريکي با نور. شکافتن عدم با خلقت. به شکافتن دانه در زمين. و هيچ چيز نزد او قوي و محکم نيست. پناه ميبرم به خداي قادر از شر آنچه آفريده از همه شرها به خدا پناه ميبرم و پناه ميبرم از شر «وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ» فلق/3(غاسق) هجوم کننده. به هر هجوم کنندهاي که در تاريکيها استفاده ميکند. تاريکي جهل و شرکت و تفرقه و شب از هر هجمه و هجوم شبانه، «إِذا وَقَبَ» وقتي وارد ميشود از خطرهايي که در تاريکي هاست پناه ميبرم. چون بيشتر خطرها و توطئهها شب است حالا يا شب تاريکي ظاهري يا تاريکي معنوي. يعني انسان تاريک و انساني که نورانيت ندارد مورد هجوم قرار ميگيرد «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» فلق/4 و از شر آنهايي که ميروند در گرهها، با حرف و تبليغشان ميدوند و گرهها را باز ميکنند بين عروس و داماد را به ميزنند. قصد تحصيل دارد اينقدر در گوشش ميخواند تا اينرا از تحصيل باز ميدارد. تصميم به ازدواج دارد اينقدر در گوشش ميخواند تا اينرا دلسرد ميکند. يعني کساني که روح خيث دارند و با روح خيثشان در گوشها ميدمند و تصميمات حق را از بين ميبرند. مي خواهد برود جبهه اينقدر در گوشش وزوز ميکند تا جبهه نرود. پناه ميبرم از تمام شروري که آفريده شده «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» فلق/2 از شر آنچه خلق کرده از شر همه چيز به خدا پناه ميبرم.
«وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» فلق/5 حسادت تاريخ دارد. تاريخ حسادت قبل از خلقت بشريت است اصلاً وقتي خدا بشر را آفريد به فرشتهها گفت سجده کنيد «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ» اعراف/11 همه سجده کردند ابليس سجده نکرد «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ» گفتند چرا سجده نميکني؟ گفت چه چيزي از من بهتر دارد «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» اعراف/12 او يکي من هم يکي. اين تاريخ حسادت است که بشر از ابتداي آفرينشاش با حسادت درگير بوده. يا حضرت آدم(عليه السلام) اولين بشري که خدا آفريد دو تا بچه داشت «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» مائده/27 دو تا بچه آدم کاري کردند از يکي قبول شد از ديگري قبول نشد، اين که قبول نشد حسادت کرد به آنکه کارش قبول شد مثل دو تا هم شاگردي يکي در کنکور قبول ميشود ديگري قبول نميشود. دو تا دختر يکي عروس ميشود و ديگري نميشود. برادران يوسف(عليه السلام) به او حسد بردند. تاريخ حسادت قبل از آدم بود تا بچههاي آدم تا بچههاي يعقوب(عليه السلام).
از اين معلوم ميشود که در پيغمبر زادهها هم حسادت هست پس حسادت نه زمين سرش ميشود نه زمان. حسادت بلاي قديمي.
روانشناسي حسود: حسود با گرفتاري مردم شاد ميشود «الْحَاسِدُ يَفْرَحُ بِالشَّرِّ وَ يَغْتَمُّ بِالسُّرُورِ»(غررالحكم، ص301) توي خيابان ميرود همينکه ديد يک ماشين افتاد توي جوب از خنده غش ميکند نه اينکه خودش دوچرخه هم ندارد ميگويد آنکس هم که دارد انشاءالله بيفتد. اصلاً کيف ميکند که اين ماشيناش توي جوب است. همينکه ديد يک کسي در کاري شکست خورده کيف ميکند.
2- از شادي مردم غمگين ميشود «وَ يَغْتَمُّ بِالسُّرُورِ» خوش زبان و کينه دل «الحاسد يظهر وده في أقواله و يخفي بغضه في أفعاله فله اسم الصديق و صفة العدو»(غررالحكم، ص301) حرفي که ميزند: مخلصم مشتاق ديدار خدمت ميرسيم ولي در برخوردهايش زهر خودش را ميريزد. هر وقت نعمت مردم از بين ميرود جگرش حال ميآيد «الْحَاسِدُ لَا يَشْفِيهِ إِلَّا زَوَالُ النِّعْمَةِ»(غررالحكم، ص301) حسود شفا پيدا نميکند مگر اينکه نعمت مردم از بين برود.
ميايد ميبيند يک خانه خوب ساخته خودش پول ندارد خانه بسازد ميگويد بسازيد براي وارثها بر فرض براي وارث ساخته کار بدي که نکرده.
نقش و آثار حسد: هم نقش جسمي دارد هم روحي و هم عاطفي، اقتصادي، فکري، اعتقادي، سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اخلاقي.
نقش جسمي(الحسود عليل دائماً) امام فرمود آدم حسود هميشه مريض است چون هي خودش را ميخورد که چرا او دارد زجر ميکشد که چرا مردم دارند «صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ»(نهجالبلاغه، حكمت256) اگر ديدي کسي سالم سالم است معلوم ميشود که حسود نيست «الحسد يذيب الجسد»(غررالحكم، ص300) حسد جسم را آب ميکند «يذيب» ذوب ميکند جسم را.
از نظر روحي: «لَا رَاحَةَ لِحَسُودٍ»(خصالصدوق، ج1، ص169) آدم حسود يک لحظه راحت نيست
از نظر عاطفي: حسود برادر خودش را توي چاه مياندازد براداران يوسف(عليه السلام) از نظر اقتصادي حسود کلاهبردار است انواع سوء قصدهاي مالي را دارد گرانفروشي احتکار چون نميخواهد داشته باشد ميگويد بچاپش فروشنده وقتي ميبيند مشتري پيدا کرده که وضعش خوب است سعي ميکند به انواع برنامهها کلاهبرداري کند.
حسد ضرر فکري دارد نميگذارد آدم درست فکر کند و خوبيها را خوب ببيند اصلاً من اگر نسبت به شما حسد داشته باشم يک جور ديگري ميبينم. مثل آدمي که عينک سرخ ميزند همه شلغمها را لبو ميبيند عينک سبز ميزند همه کاهها را علف ميبيند. آدمي که حسود است فکرش منحرف است.
ايشان دانشمند است نه خير ايشان حرفهايش را از فلان مقاله يادداشت کرده از خودش نيست. ماشاالله پزشک حاذقي است نه خير از بس مردم را کشته ياد گرفته. چه سخنراني خوبي ميکند از بس که پررو است آدم که پررو باشد سخنرانياش خوب در ميآيد. درسهايش قبول شد خوب باباش متوجه او هست شما چقدر به من پول دادي که. . . چه زود شوهر کردي از بس که توي کوچهها خودش را به جوانها نشان داد. يعني حسود اصلاً ميزان فکر نميکند مثل کسي که عينک سايه ميزند همه آدمها را بد ميبيند «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» فلق/5 زهرا خانم چه خوباش پخت، برو بابا مادرش کمکاش کرد. چه بچه خوبي زائيد از بس که شوهرش متوجهاش بود. چقدر مشتري زياد دارد از بس که زبان دارد. چقدر اين ماشين با سرعت ميرود بي کله ميرود چه فايدهاي دارد. يعني تا يک کمال گفتي يک نيش ميزند تا آن کمال را از بين ببرد اين علامت حسود است. چرا نرفتي دانشگاه؟ ميگويد برو بابا ليسانس هايش هم بيکارند نميگويد کنکور رد شدم. بچه چرا نمرهات کم است؟ معلم ما سخت گير است نميگويد من درس نخواندم. همه حسد دارند منتهي آنکه خيلي لازم است نفرموده «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ» چون همه حسد دارند فرموده «إِذا حَسَدَ» يعني حسداش را بکار بگيرد. چاقو را همه دارند اما همه که چاقوکش نيستند خانه بي چاقو نداريم اما چاقوکش نبايد باشد. افراد نادري هستند که بگويند من حسد ندارم.
شخصي به من گفت آقاي قرائتي توي تلويزيون هستي خيال نکني باسواد هستي گفتم نه گفت تو کاشاني حرف ميزني مردم خوششان ميآيد کاشاني گوش بدهند گاهي هم ميخنداني مردم مينشينند جوک کاشاني ياد بگيرند. تحمل نميکند که من در تلويزيون هستم. همه قرآن و حديثي که ميخوانم پاک ميکند فقط ميگويد زبانت کاشاني است توي هر درسي هم دو سه بار ميخنداني يعني دو تا يک دقيقه که من ميخندانم ميگيرد، 27 دقيقه که من حديث ميگويم را نميگيرد. کار فلاني راه افتاد پارتي بازي کرد نميگويد چون پي کار را گرفت يا قانون بلد بود. البته پارتي بازي هم هست منتهي ايشان همه را از دم ميگويد پارتي بازي. من اجباراً پارتي بازي را قبول دارم اما اينکه تمام کارها پارتي بازي باشد نه. تا دروغ نگويي نميشود خوب اين فکر منحرف شده و خدا نکند که فکر کج برود.
نقش اعتقادي: تمام يهوديهايي که الان هستند و تمام مسيحيها به خاطر حسد يهودي ماندند چون در تورات و انجيل نام و نشان پيغمبر ما آمده بود عدهاي از يهوديها ميدانستند که پيغمبر ما به مدينه هجرت ميکند قبلاً رفته بودند مدينه خانه خريده بودند که در آينده پيغمبري ظهور خواهد کرد که محل حکومتاش مدينه خواهد بود بشارت ميدادند که پيغمبري خواهد آمد اما «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ» بقره/89 ديدند اگر بگويند يهوديها پيغمبري که در کتب آمده اين است به او ايمان بياوريد اگر مردم به او ايمان ميآورند دکان و دستهشان تعطيل ميشد.
شهيد سعديد بالاي منبر بود داشت سخنراني ميکرد آيت الله خزعلي وارد شد گفت مردم به جدم سواد ايشان از من بيشتر است آمد پائين و گفت برو منبر ما نداريم دکتري که بگويد به جدم سواد اين پزشک از من بيشتر است تو برو پيش او ميگويد اگر مريض هايم به او مراجعه کنند دکان ما تعطيل ميشود(البته کم داريم). خوشا بحال کسي که راحت باشد و گير خودش نباشد. ما گير خودمان هستيم هر کسي يک جوري گير خودش است.
قرآن ميفرمايد «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ» آل عمران/19 علم داشتند اما «بَغْياً» روي حسادت نگفتند اين او است اگر علماي يهود ميگفتند اين او است آنچه در تورات و انجيل خواندهايد اين است يهوديها و مسيحيها ايمان ميآوردند الان آنچه يهودي و مسيحي داريم بخاطر حسادت دانشمندان يهودي است فهميدند نگفتند. ما آدم داريم در سيب زميني حسود است مثلا يک جايي ميرود سيب زميني خوب گيرش ميآيد با قيمت مناسب بقدري حسادت دارد که به همسايهاش نميگويد بيا فلاني سيب زميني آورده شما هم برو بخر من رفتم خريدم خوب است. مي گويد به من چه پول دارد چشمش کور شود برود بگيرد اصلاً اگر شير آوردند و اين براي بچهاش خريده به همسايهاش حاضر نيست
بگويد شير حاضر است. همسايهاش در به در دنبال شير بدود ولي اين زن حسود به همسايهاش نگويد شير آمده من رفتم گرفتم تو هم برو بگير. اينقدر حسادت که در يک کيلو سيب زميني و يک ليتر شير حسادت ميورزند حسادت خيلي خطرناک است «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ».
حديث داريم «إِنَّ الْكُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ»(كافي، ج8، ص7) اصل کفر حسادت است من زير باران بروم «يَمْشي فِي الْأَسْواقِ» فرقان/7 اين چه چيزي از من بيشتر دارد در بازار راه ميرود غذا ميخورد ميخوابد «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ» مومنون/34 اين پيغمبر هم آدمي است مثل شما من زير بار اين بروم؟ ! آقا شما که روحاني دانشگاه نداريد اين جواني که دانشجو است گناهي از او نديدي هم شاگرديات هم هست حمد و سورهاش هم درست است به او اقتدا کن من؟ اقتدا کنم به اين؟ ! بله تو به اين اقتدا کن. به جرم هم شاگردي به او اقتدا نميکنيم اين حسادت است. دهها هزار ليسانس داريم قرآن بلد نيست افرادي هم داريم ديپلم هستند ولي قاري هستند. مي گوئيم آقا يک ماه پيش ايشان شاگردي ميكرد، من شاگرد اين بشوم؟ ! هر کسي گير يک چيزي است يکي گير شرق است يکي گير غرب است. ما از شرق و غرب نجات پيدا کرديم، اما الان گير خودمان هستيم. راحت و آزاد نيستيم که بگوئيم بلد نيستيم. گير خودمان هستيم بگوئيم او بهتر است گير يم زبانمان باز نميشود که کمالات مردم را بگوئيم.
آمدند پيش يکي از پيغمبران بني اسرائيل و گفتند «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّه» بقره/246 يک رهبر و فرمانده نظامي براي ما تعيين کن که برويم جبهه و بجنگيم پيغمبرشان گفت «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» بقره/247 آقاي طالوت ملک فرمانده شما گفتند اين! «قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْك» اينرا به فرماندهي چه؟ «وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» اين گداست گدا را فرمانده ما کردهاي «وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ» خودمان بهتريم فرمانده نظامي را قبول نکردند. اول انقلاب فرماندارها و استاندارها جوان بودند بعضي از بزرگان ميگفتند بابا جمهوري اسلامي بچه آورده روي کار. تحقير ميکردند که اينها بچهاند.
حسود نه تواضع ميکند نه تشکر ميکند و نه اطلاعت در بعد فرهنگي حق را کتمان ميکند داريم «الْحَسُودُ لَا خُلَّةَ لَهُ»(غررالحكم، ص301) آدم حسود رفيق هم ندارد چون وقتي با مردم گير هستي مردم هم با شما گير دارند. آدم حسود با خدا درگير است چون به اين نداده به او داده به خدا ميگويد چرا به او دادي و به من ندادي؟ اولين حرف حسود با خداست خوب خدا به او چيزي داده به تو چيزي ديگري داده در ثاني خدا که به او يک چيزي داده يک غم هم داده ممکن است يک خوبي دارد يک سختي هم داشته باشد «مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهمه»(نهجالبلاغه، خطبه234) قدش بلند است اما همتاش کوتاه است خوشگلتر است
هوشاش کمتر است صدايش خوب است خطاش خوب است صدا و خطاش خوب است حلماش کم است صدا و خط و حلماش خوب است
مقاومتاش کم است هوشاش خوب است. استعدادش کم است استعدادش خوب است هوشاش کم است خداوند همه چيز را به همه نداده تقسيم کرده «طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ»(نهجالبلاغه، خطبه234) بيانش نرم است دلش سنگ است يعني قساوت قلب دارد(نهج البلاغه). سختيها را با شاديها قاطي کرده بايد بدانيم خدا حکيم است اگر خدا به او داده يک حکمتي دارد «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ».
بعضي از زنهاي پيغمبر(صلي الله عليه و آله) ميديدند که ايشان خيلي به فاطمه زهرا(عليه السلام) احترام ميگذارد گاهي سينه زهرا(عليها السلام) را ميبوسيد ميگفتند يا رسول الله زشت است پدر سينه دخترش را ببوسد فرمود فاطمه(عليها السلام) يک زن استثنايي است من صدتاي ديگر دختر داشته باشم حساب زهرا(عليها السلام) جداست. يکبار حضرت از خديجه(عليها السلام) تعريف ميکرد يکي از زنهاي پيغمبر(صلي الله عليه و آله) گفتهاي! ! اينقدر از خديجه(عليها السلام) تعريف نکن خدا از او بهتر نصيبتات کرده است فرمود: تو؟ ! تو از او بهتري؟ کسي ديگر خديجه(عليها السلام) نميشود زماني از من حمايت کرد که من هيچ ياري نداشتم تمام اموالش را داد و به من گفت من کنيز تو هستم گفت تمام سرمايه هايم را خرج اسلام کن. فقط يک عبا به من بده که وقتي من مردم در عباي تو کفن بشوم تو خودت را پهلوي خديجه(عليها السلام) ميگذاري؟ روي حسادت.
«الْحَسَدُ رَأْسُ الْعُيُوبِ»(غررالحكم، ص299) حسد سر همه عيب هاست چون آدم حسود دست به همه کاري ميزند. چه گناهي که نميکند حسود و خدا تو حکيم نيستي نعوذ بالله به او که دادي بيخود دادي. نعوذبالله اول با خدا درگير است اين حسود و توحيد بود حسود و نبوت اين پيغمبري که در تورات و انجيل
گفتهاند اين آن نيست حسود و هدايت مردم را هدايت نميکند حالا از يک کيلو سيب زميني و يک ليتر شير گرفته تا اينکه کي تخصصاش از من بهتر است کتمان ميکند. آدم حسود بسياري از کمالات را کتمان ميکند آنوقت کتمان گناهي است که قرآن ميفرمايد: «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» بقره/159 تمام لعنت کنندگان جن و انس و فرشته همه براي هميشه آدم حسود را لعنت ميکنند چرا؟ براي اينکه کتمان ميکند. اقرار کنيد بگوئيد اين از من بهتراست حضرت موسي(عليه السلام) فرمود خدايا بيان هارون از من بهتر است «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً» قصص/34 چه اشکال دارد. يک طلبه جواني در تلويزيون حرف ميزد آيت الله اشرفي اصفهاني يک قلم و کاغذ دستش گرفته بود هر چه اين طلبه ميگفت مينوشت پسرش ميگفت گفتم آقا شما آيت الله هستيد اين بچه طلبه است فرمود بله اين بچه طلبه است ولي تازه مطالعه کرده ذهنش حاضر است من بايد عينکام را بزنم دولا دولا بروم کتاب پيدا کنم مطالعه کنم آخر. . . . آقاي اشرفي گير خودش نبود.
ما الان اگر يک مدير کل عزل بشود از آن شهر ميرود جاي ديگر ميگويد چون در اين استان مدير کل بودهام حالا باشم و مدير کل نباشم زشت است لااقل بروم جايي که مردم مرا نشناسند.
بعضي از نمايندگان مجلس که رأي نميآورند ديگر در آن شهر نميمانند حالا بودي بودي نبودي هم نبودي ميگويد نه من عکسام روي ديوارهاست چون رأي نياوردهام ميگويند اين بود که رأي نياورد از آن شهر ميرود که ميرود مسئول روابط عمومي عدس و ماش ميشود اما در شهر خودش حاضر نيست استاد دانشگاه بشود. اينها گير هستند خوب رأي نياوردم که نياوردم مگر چيه؟ ما گاهي وقتها گير خودمان هستيم.
جلوه مهرباني خداوند به همين است که تو به را قبول ميکند دهها سال گناه را با يک لحظه توبه واقعي ميپذيرد جلوه رحمت خدا اينست که ماه رمضان را براي ما قرار داده در اينکه ماهي را قرار بدهد که خواندن يک آيه قرآن ثواب يک ختم قرآن را داشته باشد اينها همه مظهر رحمت است در اينکه ما را هدايت کرد در اينکه ما را آفريد اصلاً دليلي نداشت خدا ما را خلق کند فقط از رحمت او بود. کسي از من پرسيد چرا خدا من را آفريد؟ گفتم جوابت را بدهم يا ندهم گفت بله گفتم حالا اگر من بلدم جوابت را بدهم، ندهم چي ميشود؟ گفت کم لطفي است گفتم کم لطفي. روي اين کلمه ايستادم شما از من سوالي ميکنيد و من ميتوانم جوابتان را بدهم اگر کسي بتواند کاري را بکند، نکند کم لطفي است خداوند ميتواند از خاک اسپرم بسازد ميتواند از خاک گندم بسازد اگر نسازد کم لطفي است ميتواند از يک تک سلول انسان بسازد اگر نسازد کم لطفي است اصلاً اگر خدا خلق نميکرد جاي سوال بود که خدا ميتواند اين کار را بکند چرا نکرد نگوئيد چرا خلق کرد اگر خلق نميکرد حالا ما که نبوديم ولي جايش بود که کسي بپرسد چرا خلق نکرد؟ لطف اوست که ما را خلق کرد بعد از خلقت انسان را آفريد بعد توفيق داد مسلمان شديم اينها همه مظهر رحمت خداست در مناجات داريم «إِذْ كَانَ جَزَائِي مِنْكَ فِي أَوَّلِ مَا عَصَيْتُكَ النَّار»(صحيفه سجاديه، دعاى16) خدايا در اولين گناهي که من کردم حقم بود که خلاصم کني.
راجع به «قُلْ هُوَ اللَّهُ» اخلاص/1 حديثهايي داريم حديث داريم در نمازهاي شبانه روزي لااقل يکبار اين سوره را بخوانيد. البته ما که در همه نمازها يمان ميخوانيم. اهل سنت در نمازهايشان سورههاي مختلف ميخوانند ما
ايرانيها عادت کرديم همهاش «قُلْ هُوَ اللَّهُ» ميخوانيم. اين سوره در اهميت به منزله يک سوم قرآن است کسي که سه «قُلْ هُوَ اللَّهُ» بخواند بخصوص موقع خواب انگار همه قرآن را خوانده حتي اگر نمازمان تمام شد خود «قُلْ هُوَ اللَّهُ» تعقيب نماز است. خواندن «قُلْ هُوَ اللَّهُ» براي حفظ و نجات از شرور سفارش شده يهوديها از پيغمبر(صلي الله عليه و آله) خواستند خدا را به ما معرفي کن «قُلْ هُوَ اللَّهُ» را خواند «قُلْ هُوَ اللَّهُ» شناسنامه خداوند است و توحيد اساسي ترين اصل همه اديان است که در اين سوره آمد.
«درسها»
1-معارف حق را به ديگران اعلام کنيد «قُلْ» بگو ما سر گفتن خيلي حرف داريم امام رضا(عليه السلام) فرمود اگر مردم بدانند ما چه ميگوئيم ميآيند و مسلمان ميشوند «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»(عيونأخبارالرضا، ج1، ص307) اگر مردم ميفهميدند ما چه ميگوئيم گوش ميدادند کساني که مسلمان نيستند بخشي از آن تقصير ما است ما نگفتيم تبليغات ما ضعيف است انجيل به بيش از 2 هزار زبان ترجمه شده قرآن ما به حدود 50 زبان ترجمه شده. پزشکي فوق تخصص چشم دارد همشهري ما است يک دوره نوار براي من آورد گفت اين نوار را از آمريکا براي من فرستادهاند چون من فوق تخصص چشم در آمريکا ديدهام. اساتيد من در آمريکا اينرا براي من
فرستادهاند. گفتند اگر در ايران پيرمرد يا پيرزني کور شد خواست تفسير کتاب انجيل را از گوشش بشنود چون چشمش نميبيند اين يک دور تفسير انجيل مسيحيها براي پيرمرد و پيرزنهاي کور ايراني. آنها تفسير براي کور ما دارند و ما در 100 خانه يک دور تفسير براي بيناهايمان نداريم ما در تبليغات خيلي ضعيف هستيم آنها کاغذهايي پيدا ميکنند 2 سانتي در 3 سانتي لاي آدامس شکلاتي که از خارج براي ما ميفرستند شکلات را که باز ميکني بخوري براي بچه هايمان ميبيني در آن کاغذ 2 سانتي در 3 سانتي عکس سکس فرستاده يعني از آن کاغذ 2-3 سانتي براي انحراف استفاده ميکند ما بزرگترين تبليغاتمان تبليغ رب و گوجه است اين هم در مشهد امام رضا(عليه السلام) نميگويم اين نباشد ميگويم کنارش تبليغات ديگر هم باشد تبليغات ما يا ضعيف است يا تبليغات مادي ما بيش از تبليغات. . . اخيراً الحمدلله دو سه تابلو حجاب و امر به معروف ديديم در تهران هم همينطور است تبليغ چراغ گاز و جارو برقي خيلي بيش از تبليغ مسائل اخلاقي است.
مقام معظم رهبري امسال در پيامي که براي اجلاس ششم فرمود کشور امام زمان(عجه ا. . . تعالي فرجه الشريف) بايد جوري باشد که هر بيگانه ايي وارد آن ميشود در و ديوار بفهمد اين کشور کشور امام زمان(عجه الله تعالي فرجه الشريف) است وگرنه جاروبرقي و زودپز و پلوپز در اتريش هم بود ما که نميخواستيم اتريش بشويم.
چهار سال کتابهاي معارف دانشگاه ما يک سطر راجع به نماز در آن نبود دانشجوي ما راجع به اسرار نماز چيزي بلد نيست. شهيد هاشمي نژاد يک جلسه پاسخ به سوالات داشت شهيد بهشتي چهار شنبهها عصر خانهاش باز بود افرادي ميآمدند هر کس هر سوالي داشت در خانه باز بود و ميآمد ميپرسيد در بسياري از جاها جوانهاي ما سوال دارند الان در تهران چند درس نهج البلاغه هست؟ يواشکي ميگويم هيچي در تهران هيچ جلسه تفسيري نيست بد است «قُلْ» بايد گفت استعداد زياد است کسي نيست استعدادها را جمع کند.
«قُلْ هُوَ» ديدني نيست(او) «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ» انعام/103 امام حسين(عليه السلام) ميفرمايد کور باد آن چشمي که تو را نبينداي خدا البته با اين چشم با چشم دل به امام علي(عليه السلام) گفتند آيا خدايي را که عبادت ميکني ديدي؟ فرمود اگه خدا را نديدم عبادت نميکنم منتهي با چشم دل ديدم ما آنهايي را هم که خيال ميکنيم ديدني است واقع اينست که از اثر، پي به موثر ميبريم.
شما الان اين گچ را حتماً ميبينيد رنگ آن از آثار گچ است، وزن آن از آثار گچ است حجم آن از آثار گچ است يعني اين گچي را هم که ميبينيد از آثار پي به موثر ميبريد. رنگ و وزن و حجم گچ نيست اينها از صفات و آثار گچ است پس اين گچي را که ما خيال ميکنيم ميبينيم به يک معنا از اثر پي به موثر ميبريد رنگ و وزن و حجم گچ نيست اينها از صفات و آثار گچ است پس اين گچي را که ما خيال ميکنيم ميبينيم به يک معنا از اثر پي در موثر ميبريم اصل شناخت ما شناخت عقلي است. ابزار شناخت ما يکاش چشم و گوش است. شما که جاذبه زمين را قبول داريد از کجا فهميديد زمين جاذبه دارد؟ سيب از درخت افتاد خوب افتادن سيب از درخت که جاذبه نيست اين آثار جاذبه است يعني با هر عينکي به زمين نگاه کني چيزي بنام جاذبه به چشمات نميآيد. مگر ببيني اين افتاد و از افتادن پي ميبريم. ما در همه علوم از اثر پي ميبريم «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» نميفرمايد(واحد) فرق است بين(واحد) و«اَحَد» اگر بگوئيم(واحد) يعني اولي معنايش اينست که يک دومي هم ميشود باشد اما «اَحَد» يعني يکتا اما يکي بوي اين را دارد که دو تا سه تا به عبارتي يکي يک کلمهاي است که پشت سر آن دو تا هم ميشود بيايد.
نه شرک در تفکر و نه شرک در عمل. بعضيها در تفکر و بعضيها در عمل مشرکاند. حديث داريم اگر کسي اين کلمه را بگويد باز هم شرکت دارد(اگر فلاني نبود وضع من خراب بود) درايران يک کلمه زشتي را بکار ميبرند اصطلاح غلطي است(اول خدا دوم تو) همه کاره اوست بله خداوند اسبابي را قرار داده ما توسلي را هم که به اهل بيت پيدا ميکنيم ميگوئيم «اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» تو از خدا بخوا يا امام رضا(عليه السلام) بچه من را شفا بده غلط است بايد گفت يا امام رضا(عليه السلام) از خدا بخوا بچه مرا شفا بدهد. امامان و پيغمبر(صلي ا. . . عليه و آله) واسطه هستند در مقابل خدا هيچکس استقلال ندارد منافقين در اعلاميهشان مينوشتند به نام خدا و به نام خلق خدا خوب اين شرک است فقط بنام خدا.
يکوقت يک جايي بوديم کسي گفت شما انحصار طلبيد گفتم اولين انحصار طلب خداست چون ميفرمايد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هيچ اله ايي قبول نيست «إِلَّا اللَّهُ» وقتي حرف حق است حرفهاي باطل بايد همه کنار برود. نميشود گفت هم علي(عليه السلام) و هم معاويه. خير فقط علي(عليه السلام) ما انحصار طلبيم «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ» يونس/32 بعد از حق هر کس باشد انحراف است هم اين و هم آن درست نيست. به همين خاطر ما همه اصحاب پيامبر(صلي ا. . . عليه و آله) را عادل نميدانيم. مگر ميشود همه عادل باشند هم ابوذر عادل است و هم آنکه به ابوذر کتک زد و هم آنکه ابوذر را تبعيد کرد؟ دو نفر که با هم دعوا ميکنند نميشود گفت شما هر دو نفر عادل هستيد دو طرف دعوا يکي حق است و ديگري باطل.
همه اصحاب پيغمبر(صلي الله عليه و آله) عادلند پس اين آياتي که ميفرمايد «يُؤْذُونَ النَّبِيَّ» توبه/61 پيغمبر(صلي الله عليه و آله) را اذيت ميکردند هر چه قرآن ميفرمايد درست است.
«قُلْ هُوَ» بگو او، او را نميبينم؟ نه چطور به خاي ناديده ايمان بياوريم؟ همانطور که به جاذبه ناديده. . . از اثر پي به موثر ميبريم شما روح من را که نميبينيد چون حرف ميزنم ميگوئيد لابد زنده است در اکثر معلوماتمان از اثر پي به مؤثر ميبريم.
«اللَّهُ الصَّمَدُ» اخلاص/2 يعني نه ماده است نه مادي عزيز است خلل ناپذير است، يعني بي نياز است مورد نياز همه است همه به او نياز دارند ولي او به هيچکس نياز ندارد «اللَّهُ الصَّمَدُ» اميرالمومنين(عليه السلام) فرمود(صمد) يعني جسم نيست و فرمود(صمد يعني مثل ندارد «اللَّهُ الصَّمَدُ» يعني خدا شبيه ندارد، خداوند مکان ندارد، امام علي(عليه السلام) فرمود(صمد) يعني قيام و قوعود ندارد، اينجا و آنجا نيست يک مکان باشد و يک مکان نباشد. نه شبيه دارد نه جسم دارد و نه مثل دارد.
امام باقر(عليه السلام) فرمود(صمد) يعني بزرگي است که تحت امر و نهي کسي نيست. (صمد) را صافي معنا کرد و در سنيها که(صمد) يعني «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» اخلاص/3(صمد) يعني زاد و ولدي ندارد امام صادق(عليه السلام) فرمود اگر چهار آدم اهل پيدا ميکردم از کلمه(صمد) تمام عقايد صحيح را استخراج ميکردم ولي شاگرد باسوادي که حرف من را بکشد ندارد اين خيلي مهم است در دعاي جوشن کبير داريم «يَا صَمَداً لَا يُطْعَمُ»(إقبالالأعمال، ص108)اي(صمد)ي که نيازي به غذا نداري.
«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» چرا «لَمْ يَلِدْ» جلو افتاده؟ چون آنچه بيشتر ميگفتند، ميگفتند فرزند خدا. «لَمْ يَلِدْ» زاد و ولدي ندارد. خداوند فرزندي ندارد اگر مولودي هست آنکه والده اوست بايد مقدم بر او باشد. او از چيزي زائيده نشده که زاينده مقدم بر او باشد. وجود او وجود استثنايي است. «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» شورى/11 ا
مثلاً ميوه از گل در ميآيد همينطور که ميوه از گل بيرون ميآيد خدا از چيزي خلق شده نه. درخت از هسته استخراج ميشود خدا از چيزي استخراج شده نه. آب از ابر بيرون آمده ميتوانيم بگوئيم خدا از ابر بيرون آمده نه. آتش از چوب بيرون ميآيد ميتوانيم بگوئيم خداوند مثل آتشي است که از چوب بيرون ميآيد نه. کلام از لب بيرون ميآيد ميتوانيم بگوئيم همانطور که کلام از لب بيرون ميآيد خدا از چيزي خلق شده؟ نه.
«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» نوشته از قلم بيرون ميآيد ميتوانيم بگوئيم همانطوري که نوشته از قلم بيرون ميآيد خداوند از چيزي خلق شده؟ نه «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» بو از گل بيرون ميآيد ميتوانيم بگوئيم همانطوري که بو از گل استخراج شده خداوند از چيزي استخراج ميشود؟ نه «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» مزه از غذا بيرون ميآيد فکر از عقل بيرون ميآيد درک از دل بيرون ميآيد گرما از آتش بيرون ميآيد سرما از برف بيرون ميآيد. آقا خداوند مثل هيچکدام نيست.
حقيقتاش چيست؟ نميدانم فقط ميدانيم هست در ذات خدا نميتوانيم فکر کنيم هر چه هست در صفات خدا در اينکه حکمت خدا در آفرينش مژه چه کرده؟ در اينکه بال پروانه چطوري است؟ در آفرينش خود ما چه کرده؟ در آفرينش کرات چه کرده؟ نميدانيم. محدود نميتواند بي نهايت را بفهمد «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» اما هر چه هست يکتاست هستي را جوري منظم کرده که آثار حکمت در همه چيز پيداست. يعني دهان اندازه پستان مادر است پستان مادر کلفت نيست که توي دهان نرود دهان نوزاد دندان ندارد که آنرا گاز بگيرد. نوزاد بدنيا ميآيد فوت کردن بلد نيست اما مکيدن را بلد است. در شير همه نيازهايي که بدن ميخواهد قند، فسفر، چربي، آب و. . . . در آن هست کف پا را گود کرده، براي چشم مژه گذاشته، چشم که ظريف است آنرا توي کاسه گذاشته براي آنکه نور آنرا اذيت نکند، براي پشت بام آن ابرو گذاشته براي آنکه عرق در آن نريزد جدولهاي پيشاني را طوري کرده که از اطراف بريزد، گوش را چاله چوله کرده که جهت صدا را تشخيص بدهد، فقط چشم را کشوي گذاشته پلک. آب دهان به اندازهاي توليد ميشود که چک چک بيرون نچکد. کم توليد نميشود که آب قسمتاش کني. چشم ما از پي و آب نمک قاطي است که اشکمان شور است ما اکسيژن ميگيريم کربن ميدهيم برگها کربن ميگيرند اکسيژن ميدهند. از آفرينش ميفهميم که حکمتي در کار است.
يکي کسي به من گفت آقاي قرائتي ميتواني خدا را در يک دقيقه براي من ثابت کني؟ گفتم تو هستي گفت بله دارم با شما حرف ميزنم. گفتم هستي خودت را آفريدي؟ گفت اگر خودم خودم را ميآفريدم طوري خلق ميکردم که مريض نشوم پير نشوم خوشگلتر بشوم قويتر بشوم پس 1- هستم 2- خودم خودم را نساختم همان دستي که مرا ساخته همان خداست.
راسل ميگويد من قبلاً خداپرست بودم ميگفتم همه چيز را خدا آفريد بعد گفتم خدا را کي آفريد؟ ماندم. خوب آقاي راسل کجا تشريف برديد: رفتم. خيلي خوش آمدي بعد گفت همه چيز از ماده است ميگوئيم جناب راسل ماده از کجاست؟ ميگويد ماده از قديم بوده ميگوئيم خوب خدا هم از قديم بوده. يک بودن با شعور را قبول نکرده، رفت ميلياردها بوده بي شعور را قبول کرد چه خداپرست چه مادي، بايد قبول کنيم يک چيزي قديم است منتهي ما ميگوئيم قديم ما خداي حکيم است آنها ميگويند قديم ما ذرات بي شعور است «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ».
«وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» اخلاص/4 هيچ شبيه و نظيري ندارد خداوند را به بو و عطر و باران از ابر و به آتش از هيزم و به نور از خورشيد نميشود تشبيه کرد «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» ما خدا را از صافش و از آفرينشاش ميشناسيم و بيشترين شناخت ما همين پي بردن از آثار است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»