در عملیات “مسلم بن عقیل ” هلیکوپترهای هوانیروز در اطراف سومار مستقر شده بودند. در آن عملیات نیروهای ما ارتفاعات “کهنه ریک ” و “گیسکه” را به تصرف در آورده بودند. این ارتفاعات چون مشرف به شهر “مندلی” عراق است از نظر نظامی اهمیت ویژه ای دارد. به خاطر همین مسئله عراق با جمع آوری نیروهای تار و مار شده خود در صدد باز پس گیری آن ارتفاعات بود و قهراً نیروهای ما هم تمام تلاش خود را در حفظ و نگهداری آن بهکار می بست. البته دسترسی عراق به آن ارتفاعات راحت تر از ما بود چرا که ارتفاعات در داخل خاک عراق بود. ما برای پشتیبانی از نیروهای ی که آنجا داشتیم یا باید از هلیکوپتر استفاده می کردیم و یا از یک مسافت دور مهمات و تجهیزات می آوردیم. نزدیکی های غروب از طرف نیروهای مستقر در آن تپه ها اطلاع داده شد که مهمات شان رو به اتمام است و از هوانیروز خواستند که هر چه زودتر به آنها مهمات برساند. برای شناسایی محل و انجام این عملیات، تاریکی هوا معضل بزرگی شده بود. از طرفی رساندن مهمات به رزمندگان ارتش جنبه حیاتی داشت تصمیم گرفتم با توکل به خدا با هر قیمتی این مأموریت را انجام دهم. لذا با یک فروند هلیکوپتر214 که داخل آن پر از مهمات بود و بار خارجی آن – که با تور به زیر هلیکوپتر وصل شده بود – به آن منطقه پرواز کردم. در آن شرایط حتی اگر یک گلوله به هلیکوپتر اصابت می کرد با داشتن آن همه مهمات همانند گلوله آتشی در آسمان شعله ور می شد. در طول مسیر چندین مرتبه بار خارجی تعادل هلیکوپتر را برهم زد،ولی به هر طریق که بود آن را کنترل کردم. به نقطه ای که قرار بود بار را تخلیه کنیم رسیدیم، سعی داشتم هلیکوپتر را در حال تعادل نگه دارم تا بتوانند خود را از آن جدا کنند، ناگهان یکی از گلوله های دشمن درست به دستگیره تور اصابت کرد و تور از هلیکوپتر جدا شده و دقیقاً در همان جایی که قرار بود بار را بگذاریم افتاد. بلافاصله هلیکوپتر را به زمین نشاندم تا کمتر در تیررس دشمن قرار بگیرم. موتور هلیکوپتر همچنان روشن بود. به سرعت با کمک چند نفر مهمات داخل را خالی کردیم و بدون وقفه به پرواز در آمدیم.
در راه بازگشت به قرارگاه، از منطقه خطر که دور شدیم فکر گلوله ای که به دستگیره خورده بود تمام ذهنم را به خود مشغول کرد. چگونه و چطور چنین چیزی ممکن است؟! با خود گفتم،شبانه روز این همه رزمندگان از امداد های غیبی که شامل حالشان شده صحبت می کنند. خوب، این دفعه هم نوبت تو بوده.
“ستوانیکم خلبان امیر مظفری “