متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش ::1374/12/10
بسم الله الرحمن الرحيم
از مسائل مهمي که خيلي خيلي به من گفتند مسئله وسواسي شدن است حالا هر کسي هم توي يک چيزي وسواس دارد، يکي نسبت به همسرش وسواس ميگيردش، يکي نسبت به پاک شدن و شستن طهارت و شستشو وسواس ميگيردش، يکي در نماز وسواس ميگيردش.
من در اين جلسه ميخواهم مقداري درباره وسواسي صحبت کنم، اگر افرادي يک کسي را دارند که وسواسي است چون خيلي به من مراجعه کردند و خواهند کرد ميتوانند اگر الان وسواسي توي خانه ايشان است ضبط صوت را بگذارند پاي تلويزيون و بحث وسواسي من را نوار کنند ممکن است يک کسي يک فاميل وسواسي دارد زنگ ميزند ميگويد شنيدي قرائتي چي گفت ميگويد نه من يک کانال ديگر بودم، کاش گوش کرده بودم، شما اين نوار وسواس ما را داشته باشيد اگر کسي را داريد که وسواسي است و فکر ميکنيد که با شنيدن نوار تحت تأثير قرار ميگيرد، اگر وسواسي است يک، و اگر احتمال ميدهيد حرف من در او اثر ميکند دو، نوار را برايش بفرستيد، اما وسوسه. موضوع بحث وسواسي يا وسوسه. آدم وسواسي يک آدم التقاطي است، التقاطي يعني چه؟ يعني يک خوردهاي از اسلام و يک خوردهاي از سليقه من، وسواسي التقاطي است. ميگويد چي، ميگويد اسلام باضافه سليقه من، چون اسلام ميگويد پاک شد. وسواسي ميگويد به سليقه من پاک نشد. وسواسي وقتش را تلف ميکند. ساعتها که وسواسيها دنبال وسوسه ميروند اگر حساب کنند چي ميشود، وسواسي گاهي سر از بدعت در ميآورد، بدعت يعني چه؟ بدعت يعني چيزي که جزء دين نيست او جزء دين حساب ميکند چون وسواسي يک همچين کاري را ميکند. وسواسي اهل بدعت است، وسواسي انکار عملي فرامين الهي دارد، خوب چون رسول الله ميگويد پاک شد وسواسي ميگويد يا رسول الله پاک نشد. هر چي امام صادق(عليه السلام) ميگويد پاک شد وسواسي ميگويد پاک نشد. يعني هر چه پيغمبر و قرآن ميگويد اين منکر است ممکن است به زبان بگويد امام را قبول دارم اما به عملش نه؛ وسواسي گناه سوء ظن دارد يکي از گناهان سوءظن است چون آدم وسواسي باقيها را نجس ميداند. هر کسي را که نگاه ميکند. . . اصلاً وسواسي گاهي مهماني نميرود براي اينکه ميگويد اگر بروم مهماني نجس ميشوم، يا مهماني نميکند ميگويد اگر فلاني بيايد بچههايش پا ميگذارند روي فرشهاي ما احتياط پيدا ميکند، وسواسي گرفتار سوء ظن ميشود اين از عوارض وسواسي است چون همه مردم را ميگويد لا ابالي هستند، وسواسي مرتکب اسراف ميشود، به جاي اينکه يک ليتر آب مصرف کند چند ليتر آب مصرف ميکند در جنگ احد بدن پيغمبر خوني شد فاطمه زهرا(سلام الله عليها) سپري بود که در جنگ به کار ميبرد آن سپر را آبش کرد آورد و خون را شست کدام زنهاي خانه ما حاضر هستند جائي که خوني شده با يک بشقاب آب بشويند، سپر چقدر آب ميگيرد؟ سپر شايد يک ليتر آب بگيرد يعني بدني که، قسمتي که خوني شده با يک ليتر آب پاك شد يا کمتر، وسواسي مرتکب اسراف ميشود و اسراف گناه کبيره است پس وسواسي مرتکب گناه اسراف ميشود، دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و اسراف گناه کبيره است. اين دو کلام از حضرت امام است امام در تحريرالوسيله ميفرمايند دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و در بحث گناهان کبيره امام ميفرمايد اسراف گناه کبيره است. وسواسي مرتکب گناه شهرتطلبي ميشود. آدم وسواسي هميشه يک کاري ميکند که مدام مردم نگاهش ميکنند و از چيزهائي که در اسلام مورد انتقاد است اين است که آدم يک کاري بکند که با بقيه فرق داشته باشد، مثلاً لباس شهرت، آدم يک لباسي را بپوشد که همه نگاهش بکنند، رانندگي شهرت، توي مجلس يک عطسه ميکند تا همه نگاهش بکنند، هر حرکتي انسان انجام بدهد که دلها و چشمها را به خودش متوجه کند اين در اسلام درست نيست، به ما گفتند مثل بقيه باشيد، عدهاي از مردم مکه در اعمال حج، راه وروديشان يک راه استثنائي بود آيه نازل شد که شما چرا مثل بقيه نيستيد «ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ» بقره/199 از همان راهي که مردم ميروند شما هم برويد بعضي افراد مثلاً توي يک جلسه ميخواهند صلوات بفرستند اين اصلاً يک جوري صلوات ميفرستد تا همه نگاهش کنند، زلفهايش را يک جوري درست ميکند تا همه نگاهش کنند، اصلاً هر کاري آدم انجام بدهد که دلها را به خودش جلب کند اين يک رقم طاغوت است چون طاغوت دلها را متوجه خودش ميکند، وسواسي گرفتار گناه شهرتطلبي ميشود.
وسواسي گرفتار گناه تضييع حق ديگران ميشود. آدم وسواسي حق بچههايش را از بين ميبرد، عوض اينکه به بچهاش برسد شلنگ را دست گرفته آب ميکشد، حق همسايهاش را از بين ميبرد و حق مردم را، درست است شما هر چه آب بريزي پول آب را ميدهي اما بالاخره آب مال بيت المال است و کسي اگر بيش از قانون و بيش از طبيعي آب ريخت اگر پول آب را بدهد باز هم گناه کرده چون اين آبي که توي لولهها است مال امت است شما بايد به اندازه يک نفر از آحاد ملت آب بريزيد اگر بيش از اين آب بريزيد حق ديگران را از بين برديد. مثل سيگاريها يک کسي که توي سالن نشسته، اکسيژن سالن مال همه است شانزده نفر ميآيند سيگار ميکشند اين شانزده نفر تجاوز حريميو هوائي به ديگران کردند، تجاوز به حريم هوائي لازم نيست که اف شانزده آمريکا باشد بعضيها که سيگار ميکشند و دودش ميرود توي حلق ديگران اين هم يک رقم تجاوز به حريم هوائي است، وسواسي حق ديگران را از بين ميبرد همه را فداي خودش ميکند، وسواسي گاهي بنيانگذار يک رفتار بد در بچهها ميشود يعني يک مادر وسواسي دخترهايش هم ممکن است وسواسي بشوند يا پدر وسواسي، يعني گاهي وسواسي سرايت به ديگران ميکند. آن وقت ديگران هم، «من سن سنة سيئة كان عليه وزرها و وزر من عمل بها إلى يوم القيامة»(الفصولالمختارة، ص136)، حديث داريم اگر کسي يک راه بدي را باز کرد هر کس از آن راه برود گناهش مال آن باز کننده راه است. يک پدر سيگاري بچه هايش هم سيگاري ميشوند، همينطور که يک پدر راننده بچه هايش هم رانندگي ياد ميگيرند و راننده ميشوند.
وسواسي از رشد کمالات عقب ميافتد به جاي اينکه به باقي کمالات برسد وقتش صرف اين ميشود، همه مردم وضو گرفتند به نماز رسيدند اين آقا هنوز توي وضوخانه است.
وسواسي هاخيلي محرومند، وسواسي به خاطر اينکه گرفتار به اينکه چي پاک است و چي نجس است چون توي مسائل جزئي است از افکار بلند، از اهداف بلند، از آروزهاي بلند محروم ميشود اينها همه از آفات وسواسي است، وسواسي اهل تعاون نيست، ميگويند بيا کمک کن اين ميترسد که نجس شود، کنار ميايستد، وسواسي منزوي است و اهل تعاون نيست اهل تفريح نيست، اهل جماعت نيست، حق الله را فداي خودش ميکند، حق الناس را فداي خودش ميکند، وسواسي جسمش رنجور است، به بدنش ظلم ميکند، اعصابش ضعيف است. وسواسي عمرش تباه است، وسواسي فکرش متحجر است، روحش افسرده، قلبش بدبين، آبرويش ريخته، عجب قيافهاي دارد، وسواسي عمرش تباه، خيلي زمان جوانيش را صرف نجس بازي ميکند، اين سيماي وسواسي است.
خوب حالا بايد چه کرد آقاي قرائتي اسلام چه ميگويد درباره وسواسي؟
اول اينکه برادرها و خواهرها که وسواسي هستيد مثل باقيها بشوئيد و آب مصرف نکنيد باقيش اگر گناهي شد من به گردن ميگيرم. باقي به گردن من، عمل وسواسي باطل است، آدم وسواسي خودش را بهتر از ديگران ميداند و چون ميگويد مردم دو سه نفر مثلاً پاک و با طهارت هستند باقي همه آلوده و لااُبالي هستند، آن وقت هر کس خودش را بهتر از ديگران بداند مستکبر است. امام صادق(عليه السلام) فرمود هر کس خودش را بهتر از ديگران بداند مستکبر است، مستکبر فقط آن نيست که ماشين و خانهاش از همه قشنگتر است. اصلاً تکبر را برايتان معنا کنم، تکبر يعني زير بار حق نرفتن. گاهي ممکن است آدم سوار ماشين قيمتي بشود تکبر نداشته باشد، گاهي ممکن است سوار يک دوچرخه شکسته بشود تکبر داشته باشد. تکبر يک حالت انساني است کار به پول ندارد. آدمهائي روي قالي نشستند تکبر ندارند، آدمهائي روي موکت نشستند تکبر دارند. در اسلام يک قانوني داريم «اصاله الطهاره، اصاله الحليه» اصلاً يک اصولي داريم قواعد فقهي، يک اصولي داريم به نام متر در دست تقليد، تا يک چيزي ميشود مثل پيچ گوشتي که در دست مکانيک است مثل آچار فرانسه که دست مکانيک است، همانطور که شيشهبر که الماس دارد، مجتهدهاي ما چند تا الماس دارند که به هر دري ميرسند طبق آن اندازه ميگيرند آن را ميگويند قواعد فقهي، يعني آن پيچ گوشتي و ابزار که در دست آيت الله است چند تا قواعد داريم يک: قاعده يد، يد يعني چي، يعني دست، قاعده يد چيست؟ يعني من اگر يک چيزي ديدم که دست شماست بايد بگويم مال شماست، حق نداريم بگوييم که شايد دزدي باشد، شايد دزدي باشد، اما شما حق نداريد اينطور بگوئيد، همين که چيزي در دست من است همين کافي است که اين ملک من است، حالا اگر هم ملک من نيست جوابش را بايد يا دادگاه بدهم يا قيامت، ولي شما بايد احساس کنيد که مال خودش است، اگر اينطور نباشد همه مردم وسواسي ميشوند چون هر کس چيزي را در دست هر کسي ببيند ميگويد از کي دزديدي، قاعده يد يعني چيزي که دست کسي است اين قرينه و شاهد اين است که مالک است اگر اين قاعده يد را برداريم يعني همه چيز وسواسي ميشود آدم هر چه دست هر کس ديد ميگويد لابد دزدي است.
يک قاعده داريم به نام قاعده اباحه: يعني هر چي مباح است جز چيزهائي که گفتند حرام است باقي چيزها مباح است، آقا يکي دو تا درخت را ميگيرند پيوند ميزنند، زردآلو، توت و قيسي و گلابي را بر ميدارند يک پيوندهائي بهم ميزنند يک ميوه نويي از آن در ميآورد آدم نميداند اين ميوه حلال است يا حرام، اصلي داريم، اصل اين است که همه چيز حلال است جز اينکه دليل داشته باشيم که اين حرام است، تا دليل نيامده اصل اين است که همه چيز حلال است اين اصل اباحه، اباح يعني مباح و مباح يعني حلال است، اگر اينطور نباشد که بالاخره پپسي ميآيد، کانادا ميآيد، گوجه فرنگي ميآيد، سوسيس و کالباس ميآيد هر روز يک چيزي ميآيد و اين چيزها که زمان پيغمبر(صلي الله عليه و آله) نبوده ما نميدانيم که حلال است، همه چيز حلال است، اصل اباحه يعني بيخود وسواسي نباشيد.
اصلي داريم قاعده سوق. سوق يعني چي، سوق يعني بازار، يعني يک چيزي که توي بازار مسلمانها است بايد گفت پاک است همين که از بازار مسلمانها است پاک است خلاص، قاعدهاي داريم قاعده تجاوز، يعني وقتي از چيزي رد شدي ديگر شک نکن مثلاً ميگوئي «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» اخلاص/1 بعد بگوئي َ «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» فاتحه/7 درست است، برو ديگر رد شدي وقتي رفتي ديگر به عقب نگاه نکن وگرنه ميگويم «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فاتحه/5، باز ميخوانم «اللَّهُ الصَّمَدُ» اخلاص/2، باز بر ميگردم، يک قاعدهاي داريم که وقتي رد شدي همين که به سجده رسيدي شک در رکوع کردي بر گذشتهها صلوات يعني ياد گذشته ديگر نکن، اگر ياد گذشته بکني همهاش گرفتار وسوسه ميشوي. اصلاً قاعده تجاوز يعني وقتي بحول الله گفتي يعني ديگ راز تشهد آمدي بيرون، اگر از حال نماز وارد حال ديگري شدي شک در قبل کردي ديگر اعتنا نکن، از نماز فارغ شدي السلام عليکم و رحمه الله و برکاته. نمازت تمام شد بعد بگوئي ما چند رکعت خوانديم ديگر پاشو برو، از نماز فارغ شدي ديگر به عقب بر نگرد. اين قاعده فراغ يعني از نماز فارغ شدي ديگر شک نکن. از حمام آمدي بيرون غسلت درست بود يا نه، ديگر آمدي بيرون برو. بله زير دوش شک کردي خوب هنوز زير دوش هستي، ديگر وقتي به قصد غسل رفتي و غسل هم کردي و آمدي ديگر بعداً خواستي شک کني ديگر شک نکن.
يکي از عواملي که انسان وسواسي ميشود دوست وسواسي است چرا آدم وسواسي ميشود، عوامل وسواسي مختلف است. يکي از اينکه آدم مسئله بلد نيست وسواسي ميشود ما مجتهد وسواسي نداريم. دو گروه راحت هستند: آدمهائي که هيچي بلد نيستند راحتند زود ميگويند پاک شد و بعد از اينکه سرکه ميشود پاک است و اين وسط شراب ميشود، اينهائي که يک خورده سواد دارند و مذهبي هستند اين خورده مذهبيها يک خوردهاي وسواس ميشوند، مذهبي صد در صد وسواسي نيست. بي دين هم وسواسي نيست، نه بي دين وسواسي است و نه پر دين، اينها که يک خورده ديني دارند وسواسي ميشوند.
سه چيز خورده انسان را اذيت ميکند، خورده علم، خورده قرض و خورده پول. دو کيلو همهاش دو ريالي و پنج ريالي دارد ولي اذيت ميکند ولي اسکناس هزاري اذيت نميکند بيشتر گرفتار وسواسي آدمهائي هستند که يک خورده مذهبي هستند گرفتار ميشوند در همه موارد اينطور است. از عوامل مهم وسواسي رفيق بد است، اگر وسواسي بداند چقدر وسواسي خطر دارد يعني وسواسي بداند خدا از او ناراضي است. مردم از او ناراضي هستند، خدا ميداند چقدر شوهرها آمدند پهلوي من که زن ما وسواسي است مريض کرده خودش را، آب به خانه ميريزد، ساختمان دارد خراب ميشود، چاه دارد پر ميشود، تجاوز به حقوق ديگران؛ اگر وسواسي بداند که چه ميکند دست از وسواسي بر ميدارد. آدم وسواسي شيطان رفته توي جلدش و ديگر هم بيرون نميآيد يک قصه برايتان بگويم.
شيطان چهار رقم با انسان برخورد ميکند، گاهي وقتها شيطان يک سنگ ميپراند به آدم که قرآن ميگويد: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ» طه/120، «إِلَيْهِ» يعني به سوي او، يک سنگ ميپرداند، گاهي وقتها اصلاً سنگ نميپراند ميآيد کنار آدم، آدم را هول ميدهد «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» اعراف/201 مسحوا يعني تماس ميگيرد، پس وسوسه اليه داريم يعني از دور سنگ ميپراند، «مَسَّهُمْ» داريم «مَسَّهُمْ طائِفٌ» يعني تماس ميگيرد، بعضي وقتها از تماس هم يک چيزي بالاتر، شيطان اصلاً ميرود تو، «يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ» ناس/5 يعني ميرود تو. حالا گاهي وقتها شيطان ميرود تو، گاهي ميآيد بيرون و گاهي ميرود تو و ميايستد «فَهُوَ لَهُ قَرينٌ» زخرف/36 از تو ديگر بيرون نميآيد، وسواسي از آنهاست که شيطان ميرود تو و ديگر بيرون نميآيد. در قرآن رابطه شيطان با انسان چهار رقم است، رابطه سنگ پراني «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ»، «إِلَيْهِ» يعني بسوي او، رابطه دوم رابطه تماس «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» تماس ميگيرد ولي آن مؤمن متوجه ميشود که اين شيطان است. رابطه پرتاب، رابطه ارتباط، رابطه نفوذ، رابطه همنشيني. هر چه بيشتر در را باز کنيم شيطان بيشتر ميآيد تو. و لذا گفتند اگر فکر بدي به سرت رسيد بلند شو برو، وقتي نشستي فکر ميکني، دنبالش يک فکر ديگر و همينطور دنبال آن يک فکرهائي ديگر ميآيد بلند شو برو، غيظ کردي بلند شو برو. فکر بد مثل دود است در را باز کن برود. بماند اين دود مغز را سياه ميکند فکر بد اگر ماند ذخيره ميشود سياه ميکند. رابطه همنشيني عمل وسواسي باطل است منتهي ما بايد برخوردمان با وسواسيها برخورد با مريض باشد، جبران دواي وسواسي بي اعتنائي است. انسان وسواسي ديگر به کارهايش اعتنا نکند، به يک کسي گفتند شما وقتي شبها ميخوابي ريشهايت را روي لحاف ميگذاري يا زير لحاف. گفت والله ما تا حالا خوابيديم يادمان نبوده. يک شب رفت بخوابد گفت واقعاً ما شبها چه جوري ميخوابيم آيا اينطوري ميخوابيم. هيچي خواب از سرش رفت. گاهي وسواسي به يک چيزي که ميافتد اصلاً زندگي برايش تلخ ميشود. عدهاي وسواسي بي اعتنائي است منتها ميگويد به دلم نچسبيد، به دلت نچسبيد همان را که اسلام گفته پاک است به دلم يعني چه، ما بنده خدا هستيم هر چه او گفت بايد بگوييم چشم. خدا گاهي ميگويد آقا با يک استکان پاک شد شما ميگوييد نه خير. آقا شما دستتان خوني ميشود ميگوييد يک چسب بدهيد من اين را بچسبانم. من ميروم لحاف کرسي ميآورم بابا نميخواهم، چسب بده، ميگويد آقا من خيلي به شما ارادت دارم دو تا لحاف پارچه ميآورم، گاهي وقتها يک ذره پارچه را ميخواهم ده تا لحاف کرسي را نميخواهم گاهي ميگويد يک استکان آب بريزي قبول است ولي ده ليتر آب بريزي. چقدر بد است که آدم به بدنش ظلم کند به شوهرش ظلم کند به همسرش ظلم کند، به بچهاش ظلم کند، به بيت المال ظلم کند. آخرش هم خدا قبول نکند عبادت مثل شماره تلفن است. ميگويند آقا شماره تلفن من اين است جواب ميدهم، شما ميگوييد نه من چون به شما خيلي ارادت دارم بيشتر ميگيرم. بابا آن وقت کس ديگر گوشي را بر ميدارد، آگر ميخواهي خدا گوشي را بردارد همين چهار تا شماره را بگير. ميگويد يک دست در ارتش ببر بالا. ميگويد نه من چون به شما خيلي علاقه دارم دو تا دستم را ميبرم بالا. خوب ميزنند توي کلهات همان طور که گفتند وسواسي ميگويد من خيلي به شما ارادت دارم ميگويند سي و چهار متري گنج است، بگو آقا من چون به شما خيلي ارادت دارم ميخواهم چهل متري را بکنم خوب برو بکن تا پدرت در بيايد اما به گنج نميرسي، اسلام ميگويد با يک ليتر بس است. شما ميگوييد نه با ده ليتر خوب بدتر شد. اگر يک ليتر بود قبول ميکردم حالا که ده تا شد قبول نميکنم.
يکي از اين منافقين رفته بود نجف خدمت امام، همينطور حرف ميزد و نهج البلاغه ميخواند. امام فرمود از بس که اين نهج البلاغه خواند که شک کردم که اين يک چيزيش ميشود، اگر گاهي آيه ميخواند ميگفتم خوب شايد آدم خوبي است حالا که زياد دارد ميخواند حتماً يک چيزيش هست.
يک کسي همه لباسهايش را سبز کرد ريشهايش را هم سبز کرد. گفتند حالا بلوز سبز، کت و شلوار سبز، جوراب سبز، آخه حالا چرا ريشهايت را سبز کردي. گفتم من ميخواهم چهارده معصوم بشوم. وسواسي گاهي وقتها خيلي ميخواهد حزب اللهي بشود، خيال ميکند هر چه بيشتر آب بريزد چهارده معصوم ميشود، بابا يک ليتر بس است، اسراف، چقدر ما گناه ميکنيم سر اسراف، اصلاً مملکت ما مملکت پر مصرفي است متأسفانه همه ما پرمصرف هستيم. من فکر ميکنم همه با سوادهاي ما بايد يک دوره نهضت سوادآموزي ببينند. چون باسوادهاي ما نه خواندن نوشتن را. . . . ، خواندن نوشتن بلد هستند توهين نشود. زندگي بايد يک دور نهضت بشود، يعني ما بلد هستيم سبزي بخوريم، ما حساب کرديم يک بار که سبزي ميخوريم سه بار پول کاميون و گل کشي ميدهيم چرا، چون يک بار يک کاميون ميگيريم سبزي را از اطراف شهر يا روستا ميآورد توي ميدان. پول آن گل کشي کاميون را من ميدهم بعد ميدان بار سبزي را خالي ميکند وانت وانت بقالها، سبزي فروشها، سبزيها را با گل ميبرند دم مغازهها دو مرتبه پول آن وانت و گل را من ميدهم. دو کيلو سبزي ميخوريم نيم کيلويش خوردن است يک کيلو و نيم آن خراب است بعد آن يک کيلو و نيم پولهاي گل را ميريزيم توي سطل آشغال. شهرداري اين گلها را ميبرد به بيرون شهر و بعد آن شهرداري پول اين گل کشي را از من ميگيرد. من نيم کيلو سبزي ميخورم سه بار پول گل کشي ميدهم. آخر اين هم شد کار. ما به خدا بلد نيستيم سبزي بخوريم. بله فوق ليسانس دارد ولي بلد نيست سبزي بخورد، ما بايد يک دور کلاس بگذاريم که چگونه زندگي کنيم که صرفه جوئي کنيم يک شکم گرسنه روي زمين نيست، يک آدم برهنه نيست. ما چيزي را داريم ظرفهاي يک بار مصرف. آقا خانهاش چند سرويس شکستني است باز ميگويد آقا برو غذاي يکبار مصرف بخر. دويست تومان غذا ميخورد بيست تومان پول ظرف را ميدهد مثلاً چهل تا مهمان دارد، چهل تا بيست تومان چقدر ميشود هشتصد تومان، پانصد تومان کمتر، بيشتر پول ظرف يک بار مصرف ميدهد چرا، براي اينکه حال نداريم بشوئيم، اگر همين سبزيها را توي همان روستا زنهاي روستائي پاک کنند توي نايلون بگذارند نشسته بفرستند ما ديگر سه بار پول گل کشي نميدهيم. ماست خوردن دوره ميخواهد، لباس پوشيدن دوره ميخواهد، رفتم ديدم بدنش همهاش سوخته توي سوانح. گفتم چرا اينطور شدي. نميتوانست حرف بزند همهاش سوخته بود. گفت ايشان چراغ روشن بوده نفت کرده توي اين، بايد براي نفت کردن توي چراغ دوره ببينيم که وقتي آدم نفت توي چراغ ميکند بايد چراغ را خاموش کند ما بايد دوره ببينيم يعني تمام زندگيمان ما گاهي وقتها رانندگي بلد نيستيم، گاز دادن بلد نيستيم، غذا پختن بلد نيستيم.
خيلي خانهها ولخرجي ميشود، ما اگر نانواهايمان خوب بپزند ما نياز به خريد گندم ديگر نداريم، آن مقداري جمهوري اسلامي گندم ميخرد که نان کناره به گاوداريها ميفروشيم وگرنه اگر درست پخت بشودكه اين طور نميشود.
در بنائي اسراف ميکنيم. اين خانه قابل زندگي است ميگوييم نه بابا بزن خرابش کن ميزند خراب ميکند، اين لباس هنوز قابل شستن است اين لباس هنوز قابل پوشيدن است، گاهي وقتها براي ما چه اشکالي دارد يک عروس مثلاً يک پيراهن ميخرد دو ساعت ميپوشد پهلوي داماد مينشيند ميگذارد ميماند. با اين پيراهن عروس ميتوانند(البته زشت است من اين را بگويم ميترسم رفتم خانه دعوايم بکنند) ما در منزل خودمان پيراهن عروسي خريديم و دوازده تا عروس تا به حالا پوشيده و شايد ده تا بيست تاي ديگر هم بپوشد، چه اشکالي دارد آدم يک پولي ميدهد يک پيراهني را ميخرد خوب بدهد عروس همسايه هم بپوشد بايد برويم بازار پيراهن عروس بخريم، پدر دختره در ميآيد، پدر داماد در ميآيد، پهلوي صندوقهاي قرض الحسنه، وام، دعواي زن و شوهري نه اين کوتاه آمد، کمش گذاشت. خواهرم چه جور بود، آدم براي نيم کيلو آرد که نانوائي باز نميکند، شما دو ساعت ميخواهيد پيراهن عروس بپوشيد با يک پيراهن عروس ميتوانند چهل نفر را دو ساعت، چهل تا دو ساعت هشتاد ساعت، خيلي ولخرجي ميکنيم.
رفتم دکان نجاري گفتم يک ميز ميخواهم، يک لحاف بيندازم روي آن کرسي بشود، يک نايلون بندازم ميز پذيرائي بشود. وقتي بروم بالا کتاب بردارم چهار پايه بشود بروم رويش نشکند خنديد، چه اشکالي دارد، خدا يک شکاف گذاشته روي صورت به نام لب، نفس کشيدن از همين، نفس پس دادن از همين، سخنراني از همين، مکيدن پستان مادرتوسط نوزاد از همين، جويدن، مکيدن، سخنراني، اکسيژن گيري، کربن پس دادن. حالا اگر دست امروزيها ميدادي. يک دودکش براي خروج کربن، ورود اکسيژن. کله را پر از دودکش ميکردند، صرفه جويي را از خدا ياد بگيريد با يک لب همه کارهايش را انجام داده، با ده سير آب ميشود وضو گرفت، شير را باز ميکني تا مشتت پر شد ببند. شير را باز ميکند همينطور آب ميرود، بابا ببند. اسراف درغذا، اسراف در لباس، اسراف در مراسم عروسي، اگر يک مقدار تشريفات و تجملات را کم کنند، دختر و پسرهاي فقير هم ميتوانند عروس وداماد بشوند. يک دختر و پسر پولدار چنان بريز و بپاش ميکنند که به اندازه پنج تا عروسي پول خرج ميکنند.
خدا رحمت کند پدران ما را، خانه ما کاشان اتاق بزرگي بود، آن قدر عروسيهاي همسايهها توي خانه باباي من بود، هر کس ميآمد پهلوي پدر ما ميگفت حاج آقا دختر من ميخواهد عروس بشود، ميشود ما عقد را بيندازيم خانه شما. بله يک اتاقي داشت همسايه ما، اتاق بزرگي بود شايد هفتاد تا عروسي توي آن اتاق باشد، يک کسي اتاق بزرگ بسازد همه همسايهها بيايند، نميکنيم. بناي بر صرفه جويي نداريم. بناي ما براي مصرف گرائي است و همه ما توي بي پولي و تورم ميسوزيم و حاضر نيستيم از سوار بر خر شيطان بيائيم پائين و آن خر شيطان که سوارش شديم و لخرجي است بنده هم گرفتار هستم. چيزي به نام فرهنگ وصله بر افتاد، خيال ميکنيم که اگر يک چيزي را وصله کنيم بي آبرو هستيم. اميرالمؤمنين کفشش را وصله ميکرد.
من به وسواسيها سفارش ميکنم به کار خودشان بي اعتنا شوند به وسوسهها محل نگذارند شيطان دوست دارد که شما همينطور شک کنيد، البته بدتر از اين وسواسي، وسواسي در مورد شخصيتها است. آقا برويم پشت سرش نماز بخوانيم. والله من به او اطمينان ندارم، خوب گناه که از او نديدي، پيش نماز بايد عادل باشد ميدانيد عادل يعني چه، يعني من از او گناهي نديدم خوب گناهي نديدي پس پشت سرش نماز بخوان نه حالا به دلم نميچسبد، باز ميشود دلم، هر کسي از او گناه نديدي لازم نيست آدم خودش را عادل بداند، من ممکن است از خودم هزارها گناه سراغ دارم ولي شما که من را نميشناسيد شما که از من گناهي نديديد ميتوانيد پشت سر من نماز بخوانيد ولو من رئيس فاسقها باشم. پيش نماز لازم نيست خودش خودش را عادل بداند ولي شما که از من گناه نديدي اقتدا کن، در اقتدا وسوسه ميکند، البته يک جاهائي هم بايد وسوسه کرد در انتخاب همسر، دختر و پسرها زود گول همديگر را ميخورند، گاهي پسر ميآيد يک جوري حرف ميزند که دل دختر را ميبرد، پسر يک جوري حرف ميزند که دل دختر را ميبرد. اين جور جاها بايد يک خوردهاي دقت کرد، يک جاهائي در گزينش بايد دقت کرد، در انتخاب همسر بايد دقت کرد، در لقمهاي که ميخوريم بايد يک خوردهاي دقت کرد، در نمايندهاي که ميخواهيم به او رأي بدهيم بايد يک خوردهاي دقت کرد، آنجا که ميگويند وسواسي نکنيد در اقتدا کردن در نجس و پاکي در اين جاها وسواسي نکنيد، اما در آنجائي که سرنوشت نظام را ميخواهيد دست کسي بدهيد هر چي دقت کني بجاست، چون همسري که ميخواهي انتخاب کني ميخواهي مادر بچه هايت باشد ميخواهي شير بدهد به بچهات معلوم باشد چه کسي ميخواهد شير بدهد به بچهات، کي مادر بچهات ميشود يک سري جاها بايد تحقيق کني، يک پارک و يک بستني و دو تا لبخند و چهار تا تلفن و يک نامه قربانت بروم، گول نخوريد که اينها همهاش سطحي است گاهي داغ ميشوند ولي پخته نيستند. ميدانيد فرق بين داغ و پخته چيست؟ هر داغي سرد ميشود ولي هيچ پختهاي خام نميشود، عروس و دامادها، دختر و پسرها گاهي داغ ميشوند، تصميم ميگيرند بعد اين داغيها تبديل به سردي ميشود اما اگر پخته شد ديگر خام نميشود، ولي هر داغي سرد ميشود.
«والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته»