متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1374/11/7
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث اين جلسهي ما دربارهي يأس است. معناي يأس اين است که انسان به بن بست برسد. کسي که خدا را دارد، نبايد به بن بست برسد. کساني كه مأيوس هستند ميگويند: بعد از مرگ هم خبري نيست. اين دنيا پوچ بود. آن دنيا هم پوچ است. اما کسي که اميد دارد، ميگويد: اين هستي صاحب دارد. اين خانه صاحب دارد. اين خانه حساب دارد. در اين خانه هرکاري بکني زير حساب است. کسي که ميگويد: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»(انشراح/5) اميد دارد. در قرآن دوازده كلهي «عسر» و سي و شش كلمهي «يسر» وجود دارد. خداوند در قرآن نمونههايي را براي كسي كه عسر و سختي ميبيند و مايوس ميشود، نقل كرده است. خدا کيست؟ خدا اگر بخواهد سبب سوز و سبب ساز است. سبب سوز يعني چه؟ يعني ميتواند يک سببي را ازبين ببرد. آتش سبب سوزاندن است. ولي وقتي ابراهيم را در آتش ميا ندازند، اين آتش ديگر نميسوزاند. اين را سبب سوز ميگويند. سبب ساز يعني چه؟ يعني دوتا جماد خشک به هم ميخورد و از آن آب درميايد. موسي عصاي خشک را به سنگ ميزند و از سنگ خشک آب در ميآ يد. اين را سبب ساز ميگويند. سبب ساز يعني چيزي را که سبب نيست، سبب ميکند. سبب سوز يعني چيزي را که سبب است، از آن ميگيرد. خنجرتيز گردن نازک اسماعيل سيزده ساله را نميبرد. ابراهيم خيلي قدرت داشت. ابراهيم مچي داشت که با يک تبرش بزرگترين بتها را ميشکست. ابراهيم قهرمان بود. هرچه بازوي ابراهيمي به اين چاقو فشارآورد، پوست گردن اسماعيل سيزده ساله هم بريده نشد. ما يك چنين خدايي داريم. جلوي بريدن کارد را ميگيرد. قرآن ميگويد: سست ترين چيزها تار عنکبوت است و اشرف موجودات پيغمبر است. وقتي پيغمبر ما در غار ميرود. خداوند اشرف مخلوقات را با تار عنكبوت حفظ ميکند. سنگ و آهن هم وجود داشت. ولي خدا پيغمبرش را با تار عنکبوت حفظ ميکند. خداوند با پرنده لشکر فيل سوار را از بين ميبرد. «تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»(فيل/5-4). عصف به معني کاه جويده شده است. عصف مأکول يعني کاهي که جويده شده است. «حِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ» سنگها به قدري ريز بود كه از عدس بزرگتر و از نخود کوچکتر بود. بمب شيميايي بوده است که بتواند فيل را پودر کند. خدا به پيغمبري كه به مکتب نرفته است، قرآن ميدهد که هرچه دنياي علم پيش ميرود اصرارش کشف ميشود. به هرحال خدا خدايي است که وقتي يعقوب پيراهن يوسف را به چشمانش ميزند، بينا ميشود. اينها همه در قرآن است. خداوند يک گروه مثل اصحاب کهف را سيصد و نه سال خواب ميکند. گروهي سيصد و نه سال خوابيدند و وقتي از خواب بيدارشدند، گفتند: به نظرم نصف روز شده است. خداوند باغ ميوه را يك تخته خاکستر ميکند. خداوند در يک لحظه شوروي را پودر ميکند. شاه را با سلاحهايي كه داشت، گريان از ايران بيرون ميکند و امام بي اسلحه را خندان وارد ميکند. خدا کيست؟ خدا کسي است که شاه را گريان بيرون کرد. امام را خندان وارد کرد. با خدايي كه ما داريم، ديگر براي چه يأس داشته باشيم. حالا فرض ميكنيم كه يك نفر دو بار به خواستگاري رفته است اما به او دختر ندادهاند. اين فرد نبايد مايوس شود. اصلاً از كجا ميدانستي كه خير تو در اينجا است. بسيار كساني هستند كه شب تا صبح دعا ميكنند اما دعايشان مستجاب نميشود. آدم نميداند كه خيرش در کجاست. چند نفر از اردبيل به مشهد آمده بودند. يکي از علماي مشهد يك چيزي از اينها نقل کرد. گفتم: واقعاً اينها از عرفا بودند. گاهي ممكن است كه آدم سواد نداشته باشد، اما معرفتش خيلي زياد باشد. ببينيد كه اين عرفاي ترك چه کاري کردند؟ گفتم: آفرين! ما که سي سال است آخوند هستيم، عقلمان به چنين چيزي نرسيد. اين ترکها آمدند و به حرم امام رضا رفتند. گفتند: يا امام رضا ما ميترسيم دعايي کنيم كه صلاحمان نباشد. يا امام رضا ما چيزي نميگوييم. تو دعاکن ما آمين ميگوييم. گفتند: مردم! هر چند لحظه يك بار الهي آمين بگوييد. من ديدم که معرفت اين آقايان خيلي بالا است. اين عالي ترين درجه عرفان است. آخرين مرحلهي عرفان اين است كه انسان به چنين مرحلهاي برسد. همه چيز دست خداست. چه خوب است كه انسان همه چيز را به خدا واگذار كند. بگويد: خدايا تو ميداني كه خير من در چيست. هرچه كه خير است، براي من مقدر كن. نگوييم: اي كاش اين همسر من ميشد. اي كاش اين خانه براي من بود. انسان نبايد مأيوس شود. گاهي وقتها انسان شکست ميخورد و همان شکست رمز موفقيت او است. خدا اموات را رحمت کند. من با پدرم دعوا داشتم. من ميخواستم به دبيرستان بروم. اما پدرم ميگفت: بايد آخوند شوي. آن زمان آخوند خيلي کمياب بود. سي و دو سال پيش مردم به پدرم ميگفتند: تو که آخوند نيستي. تو بازاري هستي. بچهات را دنبال كاسبي بفرست. آخوندي چيست؟ آن زمان آخوند شدن خيلي مشکل بود. در مدرسهاي که ما حجره داشتيم، حدود هشتاد طلبه بوديم. تنها طلبهاي که يك قاليچه داشت من بودم. همه يك پارچهي بزرگ داشتند. دو سه نفر هم زيلو داشتند. يادم است که ميآمدند و ميگفتند: در اتاق قرائتي يك قاليچه هست. حالا قاليچه هم ارزان بود. اندازهي قاليچهي من دومتردر يك متر بود. ولي درعين حال يادم است که سي سال پيش ميگفتند: قرائتي در حجرهاش بخاري و علاءالدين دارد. آن زمان خيلي فقر وجود داشت. خلاصه ما با پدرمان دعوا كرديم. گفتم: من نميخواهم آخوند شوم. ميخواهم به دبيرستان بروم. پدرم خسته شد. عاجزشد. گفت: برو هرکاري ميخواهي بکن. به دبيرستان رفتم. با بچههاي دبيرستاني حرفمان شد. ما شکايت بچهها را به رئيس دبيرستان کرديم. رئيس دبيرستان هم آمد و به بچهها تشر زد. بچهها گفتند: بايد حال قرائتي را بگيريم. گفتند: اگر او را بزنيم، دوباره از ما شکايت ميکند. روز آخر مدرسهها که مدرسه تعطيل ميشود، حالش را ميگيريم. من ميخواستم آن روز به مدرسه نروم. اما گفتم: آنها فكر ميكنند كه من از آنها ترسيدهام. باور نميکردم که حالا بعد از چند ماه يادشان باشد. روز آخر دبيرستان شانزده نفر از اين بچههاي دبيرستاني ريختند و من را كتك زدند. به قدري سر وصورت من را سياه کردند كه ديگر طاقت نداشتم. يادم است که وقتي ميخواستم به خانه بروم، بلند شدم و بر زمين افتادم. دستم را به ديوارگرفتم و به خانه رفتم. شب پدر من به خانه آمد و گفت: چه شده است؟ گفتم: من ميخواهم طلبه شوم. چه کتک خوبي بود. به هرحال آدم گاهي نميداند كه چه چيز به صلاحش است. گاهي در يك جايي شکست ميخورد. بعد هم ميبيند که خوب شد که شکست خورد. ما نميدانيم كه خيرمان در چيست. از خدا خير بخواهيد. مأيوس نشويد. اگر يك دعا مستجاب نشد، به يه کاري نرسيديد، مايوس نشويد. اين دارويني که شما فكر ميکنيد نابغه است، در دو رشته شکست خورد. هم در رشته پزشکي شکست خورد و هم در علوم مسيحيت شكست خورد. در آخر به رشته علوم طبيعي رفت و داروين شد. نظريههاي داروين اشتباه نيست. ميگفت: انسان شباهتهايي با ميمون داره. شباهت دليل نميشود که بگوييم: اصل انسان آن بوده است. در الفاظ هم ما طلبهها اين حرفا را ميزنيم. مثلاً ميگوييم: شايد اين شباهت دليل بر اين است كه اصل انسان از آنجا بوده است. اين درست نيست كه بگوييم: آفتاب در اصل آفتابه بود. آفتابه در اصل آفتاب بود. اينها حرف است. يأس غلط است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) کسي که خدا را دارد، نبايد مايوس باشد. يك زماني خيليها بريده بودند. همه ميگفتند: شاه باشد. هرکاري بگوييد، انجام ميدهيم. امام ميفرمود: شاه بايد برود. يعني هرکس داخل ميرفت، امام فرمود: هرکس ميخواهد داخل اتاق بيايد، به شرطي بيايد که بگويد شاه بايد برود. اين شرط امام بود. بليط ورودي امام اين بود که همه معتقد باشند كه شاه بايد برود. يعني وقتي همه مأيوس بودند، امام مأيوس نبود. يك روز پيغمبر خوابيده بود. دشمن گفت: الآن ميروم و پيغمبر را ميکشم. شمشير را بلند ميکنم و پيامبر را ميكشم. بالاي سر پيامبر رفت. تا شمشير را بلند کرد پيغمبر چشمش را باز کرد. گفت: الآن چه كسي تو را نجات ميدهد. چون تو خواب هستي و من بيدار هستم. تو دست خالي هستي و من شمشير دارم. الآن چه کسي تو را نجات ميدهد. گفت: خدا من را نجات ميدهد. تا گفت: خدا من را نجات ميدهد. يكباره سرخورد و روي پيغمبر افتاد. بلندشد شمشير را گرفت و گفت: حالا چه کسي تو را نجات ميدهد. گفت: بزرگواري تو مرا نجات ميدهد. گفت: بلند شو و برو. کسي که خدا را دارد، مأيوس نميشود. رابطهي خود را با خدا زياد کنيد. بي خدا به بن بست ميرسيد. يأس از گناهان کبيره است. در قرآن گناهان دو دسته هستند. 1- گناه کبيره. 2- گناه صغيره. آيهاش اين است. « ان. . . يکفر عنکم سيئات» يعني اگر گناهان بزرگ را انجام ندهيد. گناه کوچك را هم ناديده ميگيرد. يعني اگر شما يك خانه به قيمت پنج ميليون و بيست هزارتومان خريديد. اگرپنج ميليونش را بدهي، بيست هزارتومان را نميگيرد و با تو راه ميآ يد. «ان. . . يکفر عنکم سيئات» يأس از گناهان کبيره است. حديث داريم كه يك نفر گفت: والله خدا فلاني را با اين غلطي که کرد، نميبخشد. به پيغمبر وحي شد كه به او بگو: به خاطر اينکه گفتي: والله خدا او را نميبخشد، من او را ميبخشم. اما تو را كه اين چنين قسم خوردي نميبخشم. در قرآن داريم: «ان الله ذنوب جميعا» خدا همه را ميبخشد. بخشش يك حساب و کتابي دارد. کد دارد. کد بخشش چيست؟ اول اينکه واقعاً آدم پشيمان شود. دوم اينكه تصميم بگيرد كه ديگر گناه نکند. سوم اينكه اگر مسئلهي مالي است، از آن بگذرد. اگر مسئله آبروريزي بود، جبران کند. اگر تهمتي است، دست بردارد. اگر کتماني است، بيان کند. يأس از گناهان کبيره است. اگر کسي گناه بکند ولي اميد داشته باشد، اين اميدش بيشتر اجردارد از کسي که عبادت کند ولي مأيوس باشد. قرآن انتقاد ميکند. ميگويد: «وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً»(اسراء/83) «وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ»(فصلت/49) آيات زيادي داريم که خدا ميگويد: چرا مأيوس ميشوي؟ مأيوس نشو. چرا انسان مأيوس ميشود؟ براي اينكه خدا را نشناخته است و قدرت او را نميداند. هدف را نشناخته است. آدم وقتي يك هدف مقدسي داشته باشد، آنقدر آن را دنبال ميكند تا بالاخره انجام شود. ميگويد: آقا من چهار بار موعظه کردم، گوش نداد. ديگر او را رها کردم. نه اين درست نيست. آنقدر بگو: تا اينكه گوش كند. نگو كه من ديگر به اين اميدي ندارم. چرا مأيوس هستي؟ قرآن ميگويد: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها»(طه/132) پيغمبر به زن و بچهات که دستور نماز ميدهي «وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» مقاومت کن و خسته نشو. زنها وقتي قند ميشکنند. قندشکن را بر روي قند ميزنند. آنقدر ميزنند تا بالاخره بشکند. قديم که با تبر چوب ميشكستند، چوب شکن آنقدر اين تبر را ميزد تا بالاخره چوب بشکند. کار نشد ندارد. اينکه بگويي: من خواندم نفهميدم. درست نيست. زود کنار نرويد. قرآن ميگويد: هيچ كس جز کافر مايوس نميشود. يعني کسي که خدا را دارد، به بن بست نميرسد. «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ»(زمر/36). خداوند نميتواند تو را تأمين کند. قرآن ميگويد: «يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»(زمر/53)اي گنه کاران مأيوس نشويد. يك کسي پرده کعبه را گرفته بود و ميگفت: خدايا من را ببخش. بعد ميگفت: ميدانم من را نميبخشي. يکي از اولياء خدا به او رسيد و گفت: اين چه حرفي است؟ گفت: ميداني من چه کردم؟ گفت: چه کردهاي؟ گفت: من جز لشکريان يزيد درآمدم و به كربلا رفتم و امام حسين را کشتم. من يك چنين جنايتي کردم. فرمود: گناه تو به خاطر يأسي كه داري از اينكه در لشکر يزيد بودي بيشتر است. مأيوس نشويد. گاهي يك جوان حزب الهي كه به مسجد ميآ يد گول ميخورد و فيلمي را ميبيند و گناه ميكند و ديگر به مسجد نميآ يد. ميگويد: من ديگر به مسجد نميآيم. گناه كردم. قرآن ميگويد: تا گناه کردي فوري نماز بخوان. گناهت پاك ميشود. «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(هود/114) تا لباست لک شد، زود لک گيري کن. نگو: سياه شد. بگذار بقيه هم سياه شود. اين درست نيست. خيلي از کارگرها که ورشکست ميشوند، خودشان را ميبازند و مايوس ميشوند. قرآن ميگويد: آينده درخشان است. آيات زيادي داريم كه ميگويد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ. . . »(مائده/9) خدا به مؤمنين وعده داده است که حکومت با اهل ايمان است. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»(اعراف/128). جهان دست متقين خواهد افتاد. «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى»(طه/132). جهان دست متقين خواهدافتاد. «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ»(قصص/5) جهان دست مستضعفين خواهد افتاد. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه/33) جهان دست مسلمانها خواهد افتاد. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه33، فتح28، صف9) اين آيه سه بار تکرارشده است. ترجمهاش اين است که اسلام دنيا را خواهد گرفت. ميگويد: نشد ندارد. اصلاً شما در خواب هم ميديدي كه شوروي اينطور پوچ شود؟ شوروي مثل فنر در دست آدم خم شد. خدا اگر بخواهد، فوراً کارها را درست ميكند. زمان شاه جوانها ميگفتند: مرگ بر شاه! يادم است كه کسي ميگفت: آشيخ! گفتم: بله! گفت: آدم نميتواند مستأجر را از خانهاش بيرون كند، حالا ميخواهد شاه را بيرون كند. ايشان ميگفت: محال است كه شاه بيرون برود. چرا مأيوس بشويم؟ دختراني که در دبيرستان تجديد ميشوند، مأيوس نشوند. چ كسي گفته است كه شما ديپلم بگيري. دنبال يك كار ديگر برو. ممکن است كه در يك کار ديگر، نابغه شوي. خيلي از درس خواندنها از روي چشم و هم چشمي است. ميگويد: چون دختر عموي من ليسانس دارد، من هم بايد ليسانس داشته باشم. ممکن است يك خانمي که در پشت کنکور مانده است در يك كار ديگر موفق شود. اگر همين وقت را براي كار ديگري بگذارد، ممكن است با همان وقت جز نوابغ شود. ما آنقدر دختر داريم كه جز نوابغ هستند اما از روي چشم و هم چشمي وقت خود را هدر ميدهند. اصلا نميدانيم كه براي چه درس ميخوانيم. گاهي وقتها براي اين درس ميخوانيم كه يك مدرک داشته باشيم. کسي مأيوس نشود. الان ما در دنيا مطرح هستيم. قرآن آيهاي دارد كه ميگويد: بندگان خوب خدا يك نمونههايي دارند. يکي از علامت بندههاي خوب خدا اين آيه است. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً»(فرقان/74) بندگان خوب خدا ميخواهند امام متقين شوند. بحمدالله ايران دارد به چنين جايي ميرسد که امام متقين هست. مأيوس نشويم. گاهي ما فكر ميكنيم كه بعضي از افراد خيلي بد هستند. اما همان افراد به جايي ميرسند كه همهي ما تعجب ميكنيم. حديث داريم كه هرکس خودش را بهتر از ديگران بداند، مستکبر است. يعني چه كه يك نمازخوان خودش را بهتر از تارک الصلوه ميداند. يك مسلمان خودش را بهتر از يك کافر ميداند. يعني چه كه يك ليسانس خودش را از بهتر از ديپلمه ميداند. استاد دانشگاه خودش را بهتر از دانشجو ميداند. امام فرمود: امروز تو بهتر هستي. اما ممکن است كه فردا نقشه برگردد و آن كسي كه متوسط است از تو جلو بزند و تو عقب بماني. آن وقت قصهاي گفت كه شما آن قصه را ميشناسيد. امام گفت: يك عمر افرادي با سحر و جادو نان ميخوردند. فرعون همه اينها را جمع کرد که با سحر و جادو آبروي موسي را بريزند. وقتي به امر فرعون به پايتخت آمدند، هدفشان، هدف باطلي بود. آمدند آبروي موسي را بريزند. اما وقتي ديدند كه عصاي موسي به اژدها تبديل شد، همه اين ساحرههاي شصت هفتادساله سجده کردند. «وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ»(اعراف/122-120) گفتند: ما به خدا ايمان آورديم. يعني انسان در فاصلهي يک دقيقه تغيير ايدئولوژي ميدهد. انساني که با يک فکر عوض ميشود. آن وقت شما چه ميداني كه از او بهتر هستي. ممکن است كه من امروز از او بهتر باشم. اما فردا او از من بهتر شود. ماه رمضان ماه آشتي با خداست. در خانهي خدا باز است. تلفن خدا ده شماره دارد. حديث داريم هرکس دستايش را بالا کند و ده بار «يا رب» بگويد، خدا ميگويد: لبيک! چه ميخواهي؟ حديث داريم همين که انسان اقرار کند كه من بد هستم. خدا او را ميبخشد. حديث داريم كه خدا اشک را دوست دارد ولي اشک جوانها را بيشتر دوست دارد. حديث داريم وقتي يک نفر فراري در خانهي خدا ميآيد و ميگويد: خدايا من را ببخش. خدا از او راضي ميشود. مثل كسي كه در بيابان گم شده است و يكباره راه را پيدا ميكند. حديث داريم اگر شما يک وجب به طرف خدا بياييد، خدا هم يک گام به طرف شما ميآ يد. حديث داريم اگر شما ساده به درگاه خدا بياييد، خدا هروله کنان به طرف شما ميآ يد. قرآن ميگويد: «غَفُوراً رَحيماً» «وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»(يونس/107) «غَفُوراً رَحيماً»(نساء/23) ميداني فرق اين دو چيست؟ غفور يعني ببخش. مثل اينكه پدر پسرش را ميزند. ميگويند: او را ببخش. ميگويد: او را ميبخشم. اما ديگر دوستش ندارم. اما رحيم يعني اينكه هم او را ميبخشم و هم دوستش دارم. داريم «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين»(بقره/222) اين خيلي مهم است. نميگويد: اگر يك بار توبه کني، من تو را دوست دارم. ميگويد: اگر هزار بار هم توبه را بشكني و باز هم برگردي، تو را دوست دارم. نميگويد: «يُحِبُّ التَّائبين»، در قرآن «يُحِبُّ التَّائبين» نداريم. اما «يُحِبُّ التَّوَّابين» داريم. «تواب» يعني همه نوع گناهي ميكند. مثل بچهاي که دو سال رفوزه شود و او را با زور سر كلاس درس بياورند. خوب معلم ديگر اين دانش آموز را دوست ندارد. اين غفور است. اما خدا ميگويد: اگر هزار بار هم رفوزه شوي و بيايي، باز هم تو را دوست دارم. اين خيلي مهم است. خداوند زود ميبخشد. يأس از گناهان کبيره است. هيچ کس نبايد مأيوس شود. اگر ميبينيد كه بعضي از دعاهاي شما نميگيرد، بدانيد كه به صلاحتان نبوده است. به خدا واگذار کنيد. معناي واگذارکردن اين نيست که دست از کار بکشيم. افرادي در بيست سالگي بچه دار ميشوند. افرادي در سي سالگي بچه دار ميشوند. افرادي در چهل سالگي بچه دار ميشوند. چه اشکالي دارد. نبايد مأيوس شويم. از اينکه دعاي ما مستجاب نميشود، مايوس نشويم. از اينكه رشد علمي نكرديم، مايوس نشويم. بچه بودم. به پدرم گفتم: فلاني به تهران رفت و پولدارشد. گفت: محسن جان! فلاني تهران نرفت كه پولدار شود. خيليها به تهران رفتند و گدا شدند. گفت: فلاني در کاشان ورشکست شد. در ماشين نشست و تا تهران گريه کرد. آن گريههايي که کرد راه را برايش باز کرد. آن چيزي كه او را آباد كرد، توسل او بود. از خدا مايوس نشويد. خدايا تو خدايي هستي که يوسف را از چاه به اميري رساندي. به او حكومت دادي. تو خدايي هستي که شاه را گريه کنان بيرون ميکني و امام را با خنده وارد ميکني. تو خدايي هستي که به مريم بي شوهر بچه ميدهي. تو خدايي هستي که آتش را براي ابراهيم گلستان ميکني. تو خدايي هستي که با عصاي موسي از دل سنگ چشمه را بيرون ميآوري. تو خدايي هستي که به پيغمبر يتيم عزت ميدهي. تو خدايي هستي که شهيد رجايي يتيم را از قزوين به تهران ميآوري و او را رييس جمهور ميكني. خدايا ما باشيم و ببينيم که در اسلام سراسر اذان بگويند «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»! يك زماني در پادگانها ميگفتند: جاويد شاه! اما الآن اذان ميگويند. ميشود كه در آفريقا انقلابي بوجودايد و همه به سمت ما بيايند. مأيوس نباشيد. آينده با ما است. خدا در قرآن قول داده است و سه بار گفته است كه حکومت کره زمين به دست مسلمانها است. اما مسلمانها براي گرفتن اين بايد خودشان را آماده کنند. همه بايد باسواد، اهل تقوي، اهل تخصص، اهل کار، اهل تلاش باشند. بايد زمينه سازي کرد. خدايا ظهور امام زمان را نزديک بگردان و حکومت را به دست اهلش بسپار. نظام مقدس ما را حفظ و به نظام مقدس مهدي متصل بفرما. ما را از زمينه سازان حکومت قراربده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»