متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1374/10/21
بسم الله الرحمن الرحيم.
در محضر مبارك دانشجويان عزيز هستيم ،بحث ما ،بحث مال مردم است ،موضوع مال مردم ،بحثي است كه همه ما به آن نياز داريم ،و به نحوي گرفتار آن هستيم ،و بايد هم احكامش را بدانيم و هم يك مقداري دقت كنيم ،موضوع بحث مال مردم ،احترام مال مردم ،مالكيت يك چيزي طبيعي است ،گر چه اين چپيها ميخواستند بگويند نه ،ولي به هر حال خودشان هم متوجه شدند كه بگويند آره و الآن هم درهاي كشورهاي سرمايه داري رو به كشورهاي كمونيسم باز شده ،و با استقبال ميروند سراغ كشورهاي سرمايه دار كه سرمايه گُذاري كنند ،با فطرت نميشود بازي كرد ،اگر هم يك كسي خواسته باشد مقاومت كند ،به صورت يك انفجار پس ميزند مثل يك معلّم ،معلم اگر سر كلاس ديد بچهها خنده يشان گرفت ،خوب خنده چيز طبيعي است و آدم گاهي خندهاش ميگيرد صحنهاي را ميبيند و خندهاش ميگيرد ،حالا اگر معلم خواسته باشد اينجا بگويد نخند ،خوب تا گفت نخند ،بچه ميخواهد خودش را كنترل كند بيشتر خندهاش ميگيرد و به صورت انفجار باز ميخندد ،خنده يك چيز طبيعي است.
شما اگر خواسته باشيد با تبصره و آئين نامه جلوي يك سيستمي را بگيري مؤفق نميشوي ،اصلاً دليل اينكه انبياء ماندند و طاغوتها رفتند ،اين است كه انبياء با فطرت كار ميكردند و طاغوتها با ديكتاتوري ،كشورهاي ديگر وقتي ميخواهند بگويند ما هستيم توپ و تانك هايشان را ميآورند توي شهرها ما نور ميدهند يعني ما اين هستيم. ما وقتي ميخواهيم بگوييم ما هستيم رهبر انقلابمان ميرود استانها ،آنوقت مردم با ايشان و اطرافيانش چه برخوردي ميكنند ما مانورمان ،ما نور محبت است ،ما نور سر نيزه نيست ،امام وقتي ميديدنش ميگفتند روح من هستي خميني ،از عمرها بكاه خميني عزيزم. . . ،خدايا خدايا تا انقلاب مهدي. . . ،اصلاً فرمانده كل قوا را دوستش داشتند و داوطلبانه جبهه ميرفتند ،خوب رضا شاه هم فرمانده كل قُوا بود ولي نگاهش ميكردند ميترسيدند ،يعني حكومت بر اساس ترس يا حكومت بر اساس محبت ،خلاصه كد ما كد محبّت است كًد زور ،ظلم نيست. انسان فطرتاً محبت رادوست دارد ،مالكيت هم فطري است ،حتي در حيوانها ،اگر تيك پرندهاي با چوبها يك لانهاي روي درخت ساخت ،اگر پرنده ديگري خواسته باشد لانهاش را خراب كند ،غارغار داد و بيداد ميكند كه اين آمده لانة من را خراب بكند ،يك اًلاغي اگر سركند توي آخًور و مقداري علف به دهان بگيرد يك اّلاغ ديگهاي اگر بخواهد اين علف را از دهان آن بگيرد اُلاغ دومي را و ميگويد من سرخم كردم و تصاحب كردم و چيزي را كه من تصرف كردم تو حرف حسابت چي است. يك بچة شيرخوارهاي كه هيچي نميداند اگر يك قاشق چائي خُوري به او بدهي ميگيرد و اگر پس بگيري مقاومت ميكند يعني تا مچّش جان دارد پس نميدهد. اين يك اصلي است كه توي پرنده است ،توي چهار پا است ،توي خزنده است ،اين يك مسئله دانشگاهي نيست ،اين يك مسئله غريزي است ،مالكيت غريزي است ،و اسلام هم كه دينش دين فطرت است. البته نه هر مالكيتي ،ما دهها مورد داريم كه ميگويد تو مالك نيستي ،و لذا اسلام هم دستور داده كه اين را مالش را بگير ،مصادره كن ،نه ،مالكيت طبيعي ،طبيعي است. خوب من ممكن است دست كنم توي جيب شما و پول شما رابدزدم خوب اينكه مالكيت نيست ،مالكيت طبيعي ،طبيعي است و اين افرادي هم كه ميخواستند حذف كنند نشد.
حالا كه در مورد مالكيت طبيعي بحث شده ،احترام مال مردم هم مهم است ،در قرآن شما ميدانيد صد و چهارده سوره داريم ،و اين را هم ميدانيد كه بزرگترين سورهها سورة بقره است و ميدانيد د رسوره بقره بزرگترين آيه داريم يك ايهاي كه يك صفحه و نيم است ،آخر آيهها معمولاً يك سطر،دو سطراست ولي يك آيه داريم آيه يك صفحه و نيمي ،از اينجا شروع ميشود: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً إِلى أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ » بقره/282 كه تمام صفحه يك آيه است ،ما هيچ آيهاي در قرآن نداريم كه از آيه دويست وهشتاد و دو بزرگتر باشد كه در بزرگترين سوره قرآن يعني بقره است كه اين آيه پانزده سطر ميباشد حالا بزرگترين آيه چي است؟ آيه حقوقي است كه ميگويد كه: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»اي مسملمان ،مؤمنين «إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ» اگر پولي رد و بدل كرديد ،«إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى» اگر داد و ستدي شد براي يك مدّتي به او حتماً شد بزنيد «فَاكْتُبُوهُ» بنويسيد آن را ،نميگوييد تو و من ندارد در معامله تو و من دارد. حساب حساب كاكا برادر ،«وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ» بايد هم كاتب به عدل معادلانه بنويسيد ،«وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ» اگر دو تا بي سواد خواستنديك سندي را تنظيم كنند، به يك با سواد بگويند بنويس نگويد حوصلهام نميگيرد ،نازنكن ،«كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» حالا خدا توفيقي به تو داده و سواد داري بنويس و بده به من ،«وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ»،چه كسي املاء كند ،خوب اين آقاي كاتب ،يك خريدار است ويك فروشنده به اين آقاي كاتب ميگويند بنويس ،ميگويد املاء چه كسي كند ،انشاء چه كسي كند. مي گويد «عَلَيْهِ الْحَقُّ» بدهكار بايد بگويد ،چون ممكن است بستانكار بگويد بنويس صدهزار تومان ،مگر من نبايد بگويم؟ من ميگويم نود هزار تومان ،يعني بدهكار بايد حرفش را بگويد ،وگرنه بستانكار كه ممكن است زياد بگويد ،«وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ» بدهكار هم مواظب باشد كمش نگذارد تقوا داشته باشد ,«وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً» هر چي بدهكار هستي با زبان خوش بگوو آنهم بنويسد ،«فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ» اگر بدهكار كم خورد بود يا عاجز بود يالال بود «فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ» ولي او بيايد و بگويد اين تنظيم اسناد تجاري بشود ،«وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ» دوتا شاهد بگيريد ،«مِنْ رِجالِكُمْ» شاهد بايد مرد باشد. «فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ» اگر دو شاهد مرد گيرتان نيامد ،«فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ» يك مرد و دو تا زن ،اينجا به خاطر اين نيست كه شخصيت زن كم است ،مرد در بُعد حقوقي قويتر است وزن در بُعد عاطفي ،در كارهائي كه نياز به قُلدري دارد مرد را صدا ميزنند ،مثل اينكه ميروند جبهه ،كاميون ،خلبان ،قاضي ،اعدام ،كارهاي بزن بكُوب را به مردها ميدهند ،مثل ماشين كاميون كه هر وقت بار ميخواهند ماشين كاميون ،يك وقت يك كارهاي عاطفي و محبتي است ،كارهاي محّبتي است ،كارهاي محّبت را اسلام به دوش زن گُذاشته يعني اينها دو رقم آدم هستند كه در دو بُعد قوي هستند ،در يك سري كارها مرد قويتر است و در يك سري كارها زن قويتر است ،مسائلي كه روحي و رواني و عاطفي وظريف است بيشتر به زن وا گُذار شده مسائلي كه نياز به خشونت است بيشتر به مرده واگُذار ميشود باز اين تقسيم هم طبق تقسيمي است كه مربوط به فطرت است و با شعار هم درست نميشود كه زن و مرد مساوي هستند ،ايا استكان و بشقاب آن يكي هستند؟ نه خير يكي نيستند هر كدام از آن براي يك چيزي خوب هستند و لذا با هارت و هورت هم نميشود مرد مرد است و زن زن است. نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر،منتها آن جاهايي هم كه يك چيزيهائي از يكي گرفتند و به يكي ديگر دادند ،ظلم نيست برنامه ريزي يك جُوري است كه جابجا ميشود ،بعد ميگويد كه حالا چرا دوتا ،چه كسي شاهد باشد ميگويد ,
«مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ» هركسي كه دوستش داري ،وقتي معامله ميكنيد چيزي مينويسيد ،دوتا شاهد بگيريد ،«مِمَّنْ تَرْضَوْنَ» شاهدها را بايد دوستشان داشته باشي،ممكن است بگويي من اين را قبولش ندارم ،نه «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ» بايد دوستش داشته باشي ،بايد راضي باشي از او ،حالا چرا دو تا ،«أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى»،براي اينكه اگر يكي از آنها لنگيد آن يكي يادش بياورد ،يكي ميگويد من يادم نميآيد آن يكي ميگويد خوب من يادم ميآيد ،«وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» اگر به شاهدها گفتيد بيا شاهد باش، نگويد برو من حوصلهام نميگيرد ،نه اگر به كسي بگويي آقا ما يك معاملهاي كرديم تو بيا شهادت بده كه من بودم و ديدم “ اگر صدا زدند به شما گفتند بيا يك جائي گواهي بده نازنكني ,«وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً» حالا معاملههاي بزرگ يا كوچك ،چه معامله سنگين و چه معامله كوچك ،معامله چه كوچك باشد و چه بزرگ اسنادش تنظيم بشود.
اجمالاً حرفم اين است حقوق مردم به قدري مهم است كه به كاتب ميگويد بايد بنويسي ناز نكن و به شاهد ميگويد بايد شهادت بدهي نازنكن ،حتي اگر طرف كم خرد ،ديوانه و لال بود بايد ولياش اين كار را بكند ،اين حفظ حقوق مردم است ،در اسلام از اول احكام اسلام تا آخر اسلام قدم به قدم توجه به مسائل حقوقي شده كه من يك مقدار مسائل حقوقي آن را ميخواهم بگويم:
اول بحث آب كه اولين كتاب در فقه كتاب طهارت است. پاكيها ،در بحث آب نوشتهاند كه وضو با آب غصبي حرام است ،حتي اگر اشك داريم يا احتمال غصبي بدهيم كه شايد اين آب دزدي باشد نميتواني وضو بگيري ،علاوه بر آب ظرفي هم كه با آن وضو ميگيري بايد مباح باشد ممكن است آب حلال باشد ولي ليوان غصبي باشد وضو باطل است و غسل هم با آب غصبي باطل است مكاني را همكه غسل ميكني ،اگر توي خانه نشستهاي و صاحب خانه ميگويد پا شو ،ميگوئي دلم نميخواهد پا بشوم بعد توي همان خانه ميروي حمكام آنجا كه ايستادهاي گيردارد ،اگر كسي در حمام غسل كرد اگر بخواهد پول حمامي رانسيّه بدهد بايد قبل از رفتن به حمام اگر شك دارد به حمامي بگويد كه آقا ما ميخواهيم حمام برويم و انشاء الله بعد پولش را ميدهم ،اگر شك داري بايد قبلاً به او بگوئي ،اگر تصميم داري پول حمامي را ندهي يا نسيه بدهي و نميداني حمامي راضي است يا راضي نيست ،آقايان وسواسي غسلشان معلوم چه طوري است چون حمام يها از سوسواسيها خيلي عصباني هستند به اندازه پنج تا آدم آب ميرويد و پول يك نفر را ميدهد يعني حماميها ازآدم وسواسي فراري هستند. و بگذريم كه اگر كسي توي خانهاش هم اگر آب زيادي مصرف بكند گناه كرده و حتي اگر پول آب را هم بدهد كه بايد بدهد و اگر هم ندهد از او ميگيرند در عين اينكه آب زياد مصرف كرده و پول آب را هم از او ميگيرند ايشان گناه كار است من يك وقت گفتم ،وسواسي ميدانيد ميگويد چه؟ خيلي وسواسي هم داريم ،وسواسي اينطور ميگويد ،يا رسول الله دروغ ميگوئي ،چون رسول الله ميگويد پا شد و وسواسي ميگويد پاك شد و وسواسي ميگويد پاك نشد ،وسواسي به تمام امامهاي ما ميگويد دروغگو و به تمام فقهاي ما ميگويد دروغگو و به تمام فقهاي ما ميگويد دروغگو ،چون اينها ميگويند پاك شد و وسواسي ميگويد پاك نشد ،با يك ليوان آب ميشود وضو گرفت.
خدا رحمت كند آيت الله العظمي نجفي مرعشي را ،يك شيشه آب داشت با يك حوله توي كيسهاش ،ايشان چون خيلي تعقيب ميخواهند چورتش ميگرفت ،ميديد كه پنج دقيقه خوابش بُرده حوله را پهن ميكرد همان توي مهرابش ،يك حوله كُلفت داشت و با همان شيشه آب وضو ميگرفت شيشه كوچولو كه از يك ليوان هم كمتر بود ،با يك ليوان آب ميشود وضو گرفت ،هر كسي در وضو بيش از يك ليوان آب بريزد وسواسي است.
خدا بيامرزد آن زنها و مردها را كه يك برگ درخت را كه ميخواهند از توي خانه بردارند از آن طرف خانه شلنگ را برمي دارند و آن هم باآب تهران ،بابا اين برگ را با دست بردار ،جارو كن ،براي بردن يك برگ ممكن است به اندازه يك حوض آب مصرف كند كه اين برگ را ميخواند بيرون كند از خانه ،اينها خيانت بر مردم است ،مناطقي كه آب گيرشان نميآيد به خاطر اينكه خداوند ميگويد: «سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ» ابراهيم/33 خورشيد مال شما است ،«سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْض» حج/65،«سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ» ابراهيم/32،بعد آخرش ميگويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ » ابراهيم/34 همه چيز براي شما است و شما بد تقسيم ميكنيد يعني گير توي مديريت شما است ،پس اگر چهار نفر ندارند بخورند اين است كه چهار نفر بد ميخورند ،مقداري كه اخيراً جمهوري اسلامي گندم از خارج ميخرد به مقداري است كه كاميون تن و نان از نانواها به گاوداريها ميفروشد ،يعني الآن ايران گندمي كه از حُلقوم ميرود پائين توليد ميكند.
آن مقداري كه كم داريم وزن همان تن گندم ميخريم كه همان تن كنازمان به گاو داريها فروخته ميشود بعد ميگويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ » گير توي شما است بد ميخوريم ،حالا ،دفن مُرده در زمين غصبي جايز نيست ،آقا يك كسي مُرده و كفن نداريم يا كفن هايمان گير دارد ،يك كفن داريم مثلاً نجس است ،يك كفن داريم دُزدي است ،يك كفن داريم حلال گوشت نيست ،هر كاري ميكني بكن بي كفن خاكش ميكني ،توي پوست خُوك خاكش ميكني ،هر كاري ميكني بكن توي كفني كه دزدي است خاكش نكن ،حتي اگر سر نماز فهميدي اينجا كه ايستادي صاحبش راضي نيست، بايد فوري نمازت را بشكني و فرار كني و اگردو تا در دارد يك در هفت متر و يك در نه متر واجب است از در هفت متري بروي بيرون ،يعني يك ثانيه هم ميتواني كمتر باشي كمتر كن. البته اين حرفهاي من آدمهاي زمين دار باز نكنند پيچ تلويزيون را و بگويند عجب بحثي كرد آقاي قرائتي ،خيلي جاها هم تو بي خود ما يك شدي ،گاوبندي كردي با رئيس ثبت اسناد و اينها را تصاحب كردي ،سندي كه آدم با گونبندي با ثبت اسناد تنظيم كند و سند بيابانها را بگيرد سند مالكيت نيست ،هر كجا بيل دست گرفتي كاشتي مالك هستي ،با تلفن زمينهاي بيابان را تو ثبت دادي تو مالك نميشوي ،ابزار مالكيت يكي ارث است ،يكي كار است ،يكي خريد ،و تونه كار كردي و نه ارث پدرت است و نه خريدي همينطورتلفن كردي و دو تا هم سكه دادي به فلاني ،بعد رفتند بيانها را ثبت دادند اينطور مالك نميشوي ،من يك وقت ميگويم زمين مردم ،آدمها ،زمين خوار از اين حرف من سوء استفاده نكنند ،آخر هر كسي كه پاي تلويزيون مينشيند حتي كبوترپران ميگويند ببين چقدر كبوتر پراني خوب است ،روي منارههاي امام رضا هم كبوتر مينشيند ،خوب آن ربطي به تو ندارد ،اگر كبوتر روي گُنبد نشست معنايش اين نيست كه كبوتر پراني خوب است ،منتها كبوترا پران دنبال اين است كه هر جابه نفع خودش ،مالكين درو دروازه دارد بايد ديد از كجا مالك شدي ،بله يك وقت واقعاً پيدا است كه اين را خدا قسمت كرده ،واقعاً دست خدا توي كار بوده و دست هيچ كسي ،آن مالك هستي ،مثل اينكه تُور مياندازي توي دريا و تُور را كه بالا ميكِشي دويست عدد ماهي گرفتهاي ،و كسي هم تور مياندازد و دو ساعت ميايستد و بعد بالا ميكشد هيچي هم توي آن نيست ،اينجا ديگر،تلفن به ماهيها ،تلگراف ،تلكسي ،نه ماهي است ديگه ،بنابراين اينجور جاها آدم ميفهمد ،يك بارندگي ميشود خوب ميشود و يك جا با رندگي نميشود. كم و زيادها هست و البته اين كم و زيادها هم بر اساس يك فرمولي است و همينطوري نيست ،خدا به آن ميدهد ،امروز به اين نميدهد ،فردا به آن ميدهد بعد ببيند سخاوتش چطور است و ببيند صبرش چطور است ،چون اگر همه مردم يك جور بخوانند ،و يك جور بنويسيند و يك جور فكر كنند ،اگر تفاوت نباشد استعدادها شكوفا نميشود ،بالاخره بايد كم و زياد بشود ببينيم چه كسي صبر كرده جچه كسي غيض كرد ،چه كسي ايثار كرد ،چون توي فراز و نشيب رانندگي معلوم ميشود و گرنه توي اتوبان ،توي سرازيري كه هر بشكهاي راحت ميرود،پس توي سرازيري آدم نميفهمند كه اين ماشين سالم است يا نه ،مهم اين است كه يك گردنه هائي بايد بشاد تا بيينيم اين آقا توي گردنهها رانندگياش چه جور است ،مثلاُ يك بار نرة بيت ميگيري ببينيم متلگ ميگوئي به آن نمره ده گرفته ،ظرفيت داري يا نداري ،يك وقت نمره ده ميگيري ببينيم فحش ،به استاد ميدهي يا نه ،ببينيم مثلاً ادب چطوري است و گرنه اگر همه دانشجوها هفده بگيرند ،خوب آدم نميفهمد چه كسي ادب دارد چه كسي ايثار دارد و چه كسي غُرور دارد. يعني خصلتهاي انساني شكوفا نميشود. اصلاً اكر صدام نبود نميفهميدند ايراني چه كسي است ،به هر كسي ميگوئي چقدر ميدوي ميگويد من دو كيلومتر ،يك گرگ دنبال آدم ميدود آدم سي كيلومتر ميدود ،پس من خيال ميكردم دو كيلومتر توان دارم ،معلوم ميشود سي كيلومتر توان دارم ،اين گرگ ثابت ميكند كه شما بيست و هشت كيلومتر ديگر نيرو در توانت ذخيره شده ،صدام گرگي بود به ما حمله كرد و ما فهميديم كه هشت سال توانستيم بجنگيم و يك وجب خاكمان را هم به كسي ندهيم ،گاهي حوادث تلخ استعدادها ،شجاعتها ،بنابراين نگوييد اگر خدا عادل است از دم يك جرو ،استاد اگر عادل هستي از دم همه ونمره هفده.
شما اگر پزشك عادلي هستي از دم به همه يك سرم بزن ،اين كه نشد ،پزشك عادل اين نيست. كه هر كسي را از دم يك سرم بزند و معلم عادل اين نيست كه از دم يكي هفده بدهد ،خيلي جاها اگر مساوي باشدظلم است تفاوت بايد باشد منتها تبعيض نبايد باشد ،فرق است بين تفاوت و تبعيض ،آن كه گناه است تبعيض است ،اما تفاوت بايد باشد ،انگشتهاي ما با هم تفاوتي دارد ،اگر همه مثل هم بودن ،الآن اين چهار تا مثل هم هستند ،شما خيلي كارها نميتوانيد بكنيد ،اگر سوزن بخواهيد بگيريد با اين چهار تا ،اره بدست بگيريد نميتوانيد ،اصلاً با اين انگشت كوتاه باعث ميشود كه به چهار تاي ديگه خط ميدهد ،به كمك اين انگشت كوتاه تمام فن و حرفه است ،گاهي وقتها ميبيني يك ليمو ترش شربت را به آن مزه ميدهد ،يك خال مشكي كنار لب به شكل انسان زيبائي ميدهد ،اينطور نيست كه صورت بگويد من سفيد هستم و تو سياه ،بله همان كوچولوي سياه به تمام سفيدي تو ارزش دارد ،يعني خال سياه حق به گردن است وتوي اين خصلتها استعدادهاشكوفا ميشود ،مرض نباشد داروسازي چي است ،تاريكي نباشد,هميشه تلخيها باعث پرورش استعدادها است ،تيمم بر روي سنگل يا خاك غصبي باطل است ،دفن مُرده در زمين غصبي باطل است م حتي اگر يك نخ غصبي در لباس باشد نماز باطل است خيلي مهم است ،چقدر اسلام دقت كرده نسبت به حقوق ،و اگر مردم واقعاً حقوق را مراعات كنند چي ميشود ،فرش غصبي باز هم باطل است ،اگر در مسجدي يك كسي جاي گرفته ,آقا يك كسي مهرش را گفاشته و جا گرفته رفته وضو بگيرد و بيايد اگريك كسي آمد جايش نشست نماز اين آقا هم گير دارد ،آقا شما آمديد روي اين صندلي دفترتان را گذاشتيد ،كسي بيايد جاي شما بنشيند تا زماني كه جاي شما بنشيند خلاف كرده ،اگر يك كسي بدهكار است پور هم ميتواند بدهد اما براي اينكه فرار كند ميرودبه مسافرت كه هر چي ميآيد در مغازه نباشد ،بدهكار ميتواندبدهد منتها جيم ميشود ،سفرش سفر حرام است و اين آقاي بدهكار كه فرار ميكند تا پول مردم را ندهد سفرش سفر حرام است و در سفر حرام نمازهايش را هم بايد چهارركعتي بخواند ،اين كه گفتهاند مسافر نماز جهار ركعتي را دو ركعت بخواند به شرطي كه سفرش سفر حرام نباشد ،يك قصه برايتان بگويم: دو نفر آمدند خدمت امام رضا دو تا برادر بودند كفتند آقا ما دو تا برادر هستيم از فلان منطقه آمديم خدمت شما نمازمان چه جور است ،امام رضا فرمود دو تا برادر از يك منطقه آمديد اينجا ،اما يكي از شما چهار ركعتي بخواند و يكي دو ركعتي ،گجفتند يك بام و دو هوا ،چرا؟ فرمود تو كه از شهرت حركت كردي نظرت اين بود كه به ديدن مامون الرشيد بروي ،يعني به قصد زيارت طاغوت آمدي و در سفر حرام نمازها چهارركعتي است و اما تو كه امدي به قصد زيارت من آمدي ،بنابراين فرق ميكند كه آدم بگويد بروم مشهد براي امام رضا ،يا الآن بروم مشهد خربزهها شيرين است “ البته اگر براي خريزه هم برويم سفر حرام نميشود. آدم باري خربزه بورد مسافر شكمو است ،علي ابن حال نيتها فرق ميكند ،الله اكبر ،شما دانشجو هستيد ،به چه نيت درس ميخوانيد ،به نيت اينكه فردا مهندس بشويد و در مخابرات خدمات ارائه بدهيد پس هر دقيقهاي كه از عمرتان ميگذرد در حال عبادت هستيد ،چو. ن هدف شما اين است كه تخصصي پيدا كنيد و به نظام خدمت كنيد ،تمام كارهايتان ،حتي مطالعه ،لباسي كه ميشوئيد ،چاي دم ميكنيد ،كفش واكس ميزنيد ،اصلاً تمامش ديگه عبادت ميشود ،چون راه ،راه حق است ،اما نه ،من بايد مهندس بشوم كه فردا توي منطقه بگويم من مهندس هستم ،خوب حالا بعدش جچي ،خيلي مشهور بشوي ،ميشوي كه هيماليا ،كوه هيماليا را همه دنيا ميشناسند كه چي ،نه آخه وقتي مهندس هستم بهتر زنم ميشوند ،ميگويند داماد مهندس است و بيشتر مشتري داريم ،خوب مثلاً كه چي ،هدف به چيست ،بنده حديث بخوانم بجگويم حديث بخوانم كه توي تلويزيون مشهور بشوم و توي انتخابات بتوانم رقيبم را از ميدان به در كنم ،تمام قال الصادق و قرآن و حديث اين باشد كه من رقيبم را از ميدان بدر كنم ،خيلي نيتها فرق ميكند ،با نيتها كارها ارزش پيدا ميكند ،من اين مثل را مكرر زدم ،يك ليوانآب را به سه نفر ميدهيم نميخورند يكي نميخورد قهر است ،يكي نميخورد ميگيويد تشنهام نيست ،سومي نميخورد ميگويد چون چهارمي تشنهتر است ،يك و دو و سه نخورند اما زنده باد سومي ،چون آن كه نميخورد قهر كرده كه هنر نيست و آنكه ميل ندارد نميخورد كه هنر نيست ولي سومي ميگويد من نميخورم چون چهارمي تشنهتر است ،يك و دو و سه نخوردند اما زنده باد سومي ،چون آن كه نميخورد قهر كرده كه هنر نيست و آنگه ميل ندارد نميخورد كه هنر نيست ولي سومي ميگويد من نميخورم چون چهارمي تشنهتر است ،ما خيلي مهندس داريم اما همه آنها با انرزژي نيستند ،مهندسي ارزش دارد كه هدفش از تحصيل باز كردن گرهاي از مسلمانها باشد آن هم گره مسلمانها را باز كُند تا خدا راضي باشد. چون ميخواهم خدا راضي باشد ميخواهم گره مسلمانها را باز كنم ،مردم خلق خدا هستند قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ»(كافي، ج2، ص164)،من بنده خدا هستم و ميخواهم مشكل مردم را حل كنم ،ميخواهم شكر نعمت كنم چون تخصصي گرفتم ،خيليها كه شما ليساني گرفتهايد دبستان هم ندارند ،ما در نهضت سواد آموزي پارسال آموزشيار نهضت ما رفت در يك روستائي در يكي از استانها كه تاكنون احدي نرفته آنجا ،يعني نه آموزش و پرورش رفته و نه نهضت سواد آموزي ،و چقدر مردم عزيز هستند ،بقدري خوشحال شدند ،ميخواستند با سواد شوند ولي كسي نرفته بود آنها را سواد ياد بدهد، چون روستاي آنها خيلي دور بود ،بقدري كه اينها بيست وهفتا گوسفند آوردند هديه كردن به معلم نهضت سواد آموزي و گوسفند كُشتند و اسفند دود كردند ،نان پختند ،كه انگار يك پيغمبر مبعوث شده.
شما كه ليسانس داري صدقه سربي دبستاني آن است يعني براي او كمش گذاشتند وبراي شما دبيرتسان ساختن پس شما مدينون او هستي ،بنده حجت السلام مديون بي سوادهاي ايران هستم ،يعني يك بي سواد ميتواند من آخوند را بياي خلع لباس كند ،عمامه من را بردارد بگويد عمامه تو از پنبه است و پنبه از توليد من كشاورز است و كفش من را بگويد از چرم پوست گاواست و دامداري هم مال كشاورز است ،يعني بنده حجت الاسلام از مخ تا پا به اين روستايي بدهكار هستم ،يك وقت خيال نكنيد. كه حالا بنده حديث ميخوانم منتي بر بي سوادها است يا شما مهندس هستي قيافهاي بدهي ،من و تو هر دو نوكر اينها هستيم ،آنها نان مفت دادن به ما خورديم ما با سواد شديم ،مهندس يعني نوركر مردم ،حجت السلام يعني نوكر مردم ،غير از اين اگر فكر كنيم نمك به حرامي است كه من از سيب زميني و برنج و گندم آن بدبخت خورم با سواد بشوم و بعد هم بگويم تو نوكر من باش “ نه خير من نوكر تو هستم ،چون او به من داد خوردم محصل شدم ،ما بدهكار هستيم ،وجدان آنهائي كه از بيت المال و از همه خوبيهاي مردم استفاده ميكنند و قيافه ميگيرند و بعد هم چشمشان را روي هم ميگذارند نگاه به عقبشان نميكنند كه از صدقه سر چه كسي است ،حديثي كه ميخوانم مال من نيست كه،بنده همان آقاي قرائتي هستم كه بيست و هشت سال پيش در كاشان تقريباً تك تك در خانهها را ميزدم ،چهار تا بچه جمع ميكردم ميآوردم خانه خودم و برايشان قصه و حديث ميخواندم ،ده تا ،سي تا ،پنجاه تا بچه ميآمدند،الآن اگر چهل پنجاه ميليون حرف را گوش ميدهند پنجاه تا مال خودم است و باقياش مال خون شهدا است ،عدهاي رفتند زير تانك و مفقود و تكه پاره شدند تا بنده توي تلويزيون حديث بخوانم ،من نبايد بگويم مال من است ،يك لوستر نبايد بگويد من برق دارم بايد گفت برو گم شو ،هزار تا آدم زجر كشيده ،اختراع برق ،ايجاد كارخانه ،سيم كشي ،حالا تو هم در اين معرفي قرار گرفتهاي كه تو وسيله برق رساني شدهاي ،لامپ وسيله برق رساني است نوري از خودش ندارد ،حالا اين نسبت به مردم است و نسبت به خدا هم همينطور است ،ولي خدا ،مرد خدا نماز شب ميخواند ،ما كه نماز شب ميخوانيم ،آخر زمستان خيليها نماز شب ميخوانند ،چون شبها طولاني است ،شب طولاني بيدار شدنش طوري نيست اگر ساعت ده بخوابي پنج هم بلند شوي باز پنج هنوز صبح نشده به افق تهران ،باز هنوز يك نيم ساعت به صبح هم ميشود دو تا دو ركعتي خواند ،نماز شب زمستان يك مشت هستند بخوانند ،چون نماز شب كاري ندارد ميگويند يك كسي به يك خروس گفت تو چطور چند تا مرغ را اداره ميكني ،گفت براي اينكه مرغ جوراب نميخواهد ،كفش هم نميخواهد و خودش هم ميرود. روزي خودش را پيدا ميكند ،حالا وقتي انسان توي خوابگاه شير آب داغ هم هست حالا از خواب پا شده دو ركعت نماز چيزي نيست آنهائي كه با زجر نماز شب ميخوانند ،حالا ما كه نماز شب ميخوانيم همينطور آستينمان را تكان ميدهيم تا فرشته پائين بريزد چون ديشب من نماز شب خواندم و بعد هم ميگوييم ما نماز شب خوانديم چطور جبرئيل بر ما نازل نشد ،مثلاً حالا خيال ميكند دو تا جمكران رفته يك نماز شب خواند ه و دو دفعه نماز جمعه رفته حتماً بايد در همه كارها ،نه خير ،ولي خدا كه نماز شب ميخواند ،يك دعايي داريم ميگويد خدايا نماز شب كه خواندم اما ببين چه چيزي از آن مال من بود يك: خودم كه از خودم نيستم ،دو: خوابم هم كه از خودم نيست تو من را خواب ميكني ،آنقدر آدم ميخواهد بخواهد ولي خوابش نميبرد و آنقدر آدم هم ميخواهد بيدار شود ،خواباندنم از تو است و بيدار شدنم از تو است حكي قلتم از تواست ،منتها حالا نميدانستيم كه الحمدالله ميقلتيم اخيرا من فهميدم كه قرآن ميگويد خدا را شكر كن كه ميقلتي ،خوب بله اگر نميقلتيديم صبح كه پا ميشديم نصف تنمان فلج بود ،قرآن م يگويد: «وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» كهف/18 ما شما را هي قلتانيم ،قلت هم يكي از نعمتها است كه انسان از آن غافل است ،بعد حالا پا شديم آبي كه با آن وضو گرفتيم از چه كسي بود ،حافظه كه نماز يادم هست از چه كسي بود ،آيت الله لواساني از علماي تهران بود از جوانياش با امام بود شكلش هم شكل امام بود ،رفيق هفتاد ساله امام از علماي تهران ،ميگفت در خانه يكي از دوستان را زدم ،پسر سيزده سلاه آمد نگاه به من كرد ،گفتم آقايتان تشريف دارند ،گفت نه آقايم خانه نيستند جنابعالي ،ميگفت تا گفت جنابعالي من يادم رفت كه چه كسي هستم ،در يك لحظه خداحافظي را از من گرفت يادم رفت كه من لواساني هستم ،و پسره همينطور سوال كرد كه اقا شما چه كسي هستي ،آنقدر اين پسر سوال كرد كه آخرش من گفتم خودم ميآيم به پدرت ميگويم كه من چه كسي هستم ،واقعاً اگر خداحافظه را بگيرد ما حمد و قل هوالله را يادمان ميرود ،پيدا شد يك طلبة فاضل دانشمندي كه در نجف گريه ميكرد گفتند چرا داري گربه ميكني ،گفت خداحافظه را از من گرفته و تمام علوم من از يادم رفته ،گفتند حالا چرا گريه ميكني گفت خانيمان را گم كردم. يعني كسي كه استاد حوزه عليه نجف است ميرسد به جائي كه گريه ميكند كه خانهاش را گم كرده ،خدا يا نماز خواندم اما آب از تو ،حافظه از تو ،توفيق از تو ،پا ميشوم از تو ،مينشينم از تو ،از امام سوال كردن يعضي از مردهها چشمانشان باز است و بعضي از آنها چشمشان بسته است دليلش چي است ،امام فرمود آنكه چشمش باز است خدا فرصتش نداده ببندد و آن كسي كه چشمش بسته است خدا فرصتش نداده باز كند ،ما از خودمان نيستيم ،يكي از بزرگان اصفهان خدا فنر پلكش را پاره كرده وچشم سالم است اما فنر پلك پاره شده كه هركس را ميخواهد ببيند بايد با دست پلكش را باز كند و وقتي رها ميكند دوباره پائين ميافتد ،فنر پلك پاره شود عاجز هستيم. من تعجب ميكنم كه آدمهائي كه انقدر عاجز هستند نماز نميخوانند.
ديده بوديم ميگويند هر ميموني هر چه زشتر است بازيش بيشتر است ،آدمي كه آنقدر عاجز است كه فنر چشمش پاره شود عاجز است ،قلتيدن نباشد ،حافظهاش نباشد ،انگشت شستش نباشد ،آدمي كه از ترس پشه ميرود توي پشه بند ،آدمي كه اينقدر عاجز است ،يك خلبان وقتي ميخواهد پرواز كند هزار تا شرط دارد ،اما يك پرنده پرواز ميكند و هيچ به فكر برج مراقبت ،فرود گاه و زيان انگليسي ،باند و هوا و موج ،فضاو ابرو مه و غبار نيكست ،انسان از همه موجودات عاجزتراست ،آنوقت انساني كه اينقدر عاجز است وقتي ميگويند عبادت كن ميگويد والله من نميدانم فلسفه عبادت چي است ،واقعاً بايد نشاندش اصلاً اين را بايد بياورند توي تلويزيون بنشانند، به عنوان يك آدم عاجز كه چيزي نيست يك چاقو كش در تهران ،كه ميگفت تمام چاقوكشهاي تهران از من ميترسند ،بعد گفتند تو از چه كسي ميترسي ،گفت راستش را بخواهي من از زنم ميترسم ،گفتند زنت از چه كسي ميترسد ،گفت زنم از سوسك ميترسد ،آخه انساني كه اينقدرعاجز است آن وقت نسبت به نماز گردن كلفت هستي ،گردن كلفتي نكنيد و بياييد با خدا رفيق شويد و خدا هم خوب رفيقي است «يَا نِعْمَ الأنيس»، «يانِِعْمَ الرفيق»، «يَا نِعْمَ الصديق»،«يَا نِعْمَ الْمَوْلَى يَا نِعْمَ النَّصِيرُ»(البلدالأمين، ص406) ،خوب خدائي است ،عيب هائي كه خدا از ما ميداند و روي خودش نميآرود ،يكي از عزيز ترين دوستهاي ما بفهمند اين عيبها را فتوكپي آن را به همه پخش ميكنند. عيبهائي از ما خدا سراغ دارد كه ما اگر پدر و مادر بفهمند راه به خانه نميدهند ،و خدا همه راه ميداند ،«يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ»،خدايا تو عيبها را ميپوشاني و خوبيها را رو ميكني تا يك كار خوبي كرديم همه تو بوق ميكني و عيب كرديم ميپوساني ،خدايا هر چه هم گناه ميكنم ميپوشاني و باز هم گناه ميكنم ميپوشاني ،بعد ميگويد «وَ مِنْ عُقُوبَاتِ الْمَعَاصِي جَنَّبْتَنِي حَتَّى كَأَنَّكَ اسْتَحْيَيْتَنِي»(مصباحالمتهجد، ص587) انگار تواز من خجالت ميكشي ،چون من گناه ميكنم و تو ميپوشاني انگار تو خجالت ميكشي. در مورد حق الناس ميگفتيم ،لباس احرام بايد مباح باشد ،هيچگونه استفاده از مال غصبي جايز نيست ،حتي اگر كار ثواب هم بكنيم ،آخه بعضيها گرانفروشي ميكنند و ابتكار وكلاه برداري و بعد هم شب بيست و يكم ميروند مسجد و صد هزار تومان به مسجد ميدهند ،بابا يك عمري توي بازار و خيابان كلاهبرداري ميكند،يا توي اداره رشوه ميگيرد ،مثلاً شب عاشورا خرج ميدهد ،يك كسي را تعريفش ميكردند پيش امام صادق ميگفتند اين آدم خوبي است ،اتفاقاً امام صادق ايشان را ديد ،گفت پس اين است كه ميگويند خوب است. همينطور كه داشت ميرفت امام صادق هم توي جاده ميرفت ديد اين آقا را ،ديد رفت توي دگان بغالي و چهار تا انار برداشت مخفي كرد و نه ركشيد و نه پول دارد همينطور ،رفت و به يك فقيري رسيد و چهار تا انار را داد به آن فقير ،امام فرمود بيا چه كردي ،من ديدم كه اينجا چهار تا انار برداشتي و بعد رفتي دادي به فقير ،گفت مؤمن بايد زرنگ باشد ،گناه را خدا يكي مينويسد ولي ثواب را ده تا ،من چهار تا انار دزديدم چهار تا گناه كردم ،چهار تا درا دادم به فقير ،چهار ضرب در ده ميوشد چهل ،جهل تا ثواب كردم و چهار تا گناه از آن كم بشود ميشود سي و شش تا ،امام فرمود عجب ،پس اين آيه را نخواندي «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» مائده/27 خدا از آدم با تقوا قبول ميكند ،اگر بر اساس تقوا پول خرج كردي قبول ميكند و جگرنه اگر بر اساس تقوا نباشد كه قبول نميكند ،روز قيامت عدهاي ميگويند قاري بوديم خدا و فرشتهها ميگويند دروغ ميگوئي تو خواندي كه بگويند صوتش خوب است ميخواستي پوز بدهي ،عدهاي ميگويند پول خرج كرديم: «فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى كَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ كَذَبْتَ»(مستدركالوسائل، ج1، ص111) خدا و فرشتهها ميگويند دروغ گفتي ،پول خرج كردي كه بگويند فلاني سخاوت دارد ،عدهاي ميگويند در جبهه بوديم ،خدايا و فرشتهها ميگويند دروغ ميگوئي ،به جبهه رفتي تا بگويند فلاني شجاع است ،اينها خيلي مهم است ،دقيق است ،آقا اگريك كسي طلائي را دزديد آب كرد و گردنبند ساخت ،بعد خواست به صاحبش بدهد بايد همان گردنبند را بدهد ،نقد دارد پول بدهد ،نگويد آقا من طلا را ساختم ساختي بي خود كردي كه ساخته ،و حق ندارد بگويد طلاي خام گرفتم و حالا هم گردنبند را آب ميكنم و دو مرتبه طلاي خام به تو ميدهم ،همين كه بخواهد گردنبند را دوباره اب كند اين هم يك تصرف در مال مردم است ،اگر يك كسي يك شاخه آهن دزدي و رفت يك آپارتمان ساخت و صاحب آهن گفت من آهن خودم را ميخواهم ،ول بيت طبقه روي هم ساخته ،اسلام ميگويد بيست طبقه را خراب كنيد و آهن خودش را بدهيد ،اگر كسي گفت مال خودم را ميخواهم ،نميشود آدم مال خودش را با مال مردم مخلوط كند ،آقا گفتند اين كيسه برنج مال شما ،شما برنج من را كه امانت است با برنج خودت مخلوط كردي و لو گفتي هر دوي آن يكي است باشد ولو جنس هر دو يكي باشد، حق نداري آنها را با هم مخلوط كني ،بابا از دنيا رفته و ارث او توي بچهها است همه بچهها شريك هستند تا مال تقسيم نشده همه بچهها بايد به اجازه همديگر باشند ،حق مردم خيلي دقيق است.
در مكه ميگويند آن سنگ ريزهها ،سنگ ريزه كه چيزي نيست ،از اين سنگها است كه شبيه سنگهائي است كه به نان سنگك چسبيده حاجيها بايد هفتا سنگ پرتاب كنند به علامت ننفر ،البته سنگ دردش نميآ’د ،سنگها را مياندازند به پايه ،پايه دردش نميآيد اين يك نوع تنفر است ،مثل شاه كه ميرفت خارج و دانشجوهاي ما گوجه به او پرتاب ميكردند ،و او در ماشين ضد گلوله نشسته بود و گوجه هم كه به اين ماشين اثر نميكرد، اما اين اظهار ميكرد كه يعني شاه دوستت نداريم ،اين مثل همان كوجهاي است كه به ماشين پرتاب ميكنند ،اين سنگ رمز تنفر است، آخر گاهي وقتها ميپرسند آقاي قرائتي اين سنگ را ميزنند يعني دردش ميآيد،نه دردش نميآيد ولي اين نشان دهنده اين است كه تو از اين متنفر هستي ،آن سنگ ريزهها ميگويند بايد حلال باشد ،كسي سنگ ريزه كسي را بردارد بزند در زميني خال است ،مال مردم حتي عرق خورد اگر يك عرق خوري شيشه عرق توي دستش است شما حق داري عرقش را بگيري خالي كني اما حق نداري شيشهاش را بكشكني و اگر شكستي بايد پول شيشهاش را هم بدهي ،چون عرقش حرام است ولي شيشهاش كه حرام نبود ،يك وقت يك مجرمي را گرفتند بزنندش ،وقتي كه شلاق ميخواستند بزنند به اين مجرم ميخواستند خود شيريني كنند آن را آوردن كنار مغازه پدرش ،خوب اين مجرم است بابايش كه مجرم نيست ،اين جوان را آورندن كنار مغازه پدرش خواباندن و شلاقش زدن ،پرده هم از بس كه خجالت كشيد چون ابرويش رفت ديگه چون بچهاش نا اهل بود ،پدره مغازه را بست رفت توي خانه ،ما زنگ زديم به دادگاه گفتيم آقا اين بابايش هم جرم كرده بود ،اگر يك مجرمي را ميزنيد چرا جلوي مغازه پدرش ميزنيد و در ثاني درست است جرم حكم خدا است ،اما اين شلاق را وقتي تاب ميداد ،اين تاب دادنش هم جزء حكم خدا است ،بعد هم وقتي ميزد ميگفت هي ،همچي هي ميگفت كه انگار خودش هم كيف ميكرد ،گفتم هي گفتنش هم جزء حكم خدا است ،ببينيد يك حكم خدا است سه تا هم غير خدا با آن مخلوط شده.
يك مثل ميزنند ميگويند برو كلاه بياور ،ميرود سر ميآورد ،بله يك وقت نهي از منكر نميشود به غير از اينكه بزني شيشه را بشكني ،حالا: اگر كسي در حفظ امانت كوتاهي كند من كتاب به شماه دادم امانت اين را روي رطوبت ميگذاري ،زير افتاب ميگذاري چون هر چيزي حفاظت دارد ،شما ميدانيد آقايان كه كتابخانه دارند هر كسي ميخواهد كتابش سالم بماند جاي كتاب بايد سالم باشد كتابخانه اگر آفتاب بخورد به پشت كتابها اگر چسب باشد كه چسبش شل ميشود و اگر هم چسب نباشد نور به كتاب مضر است ،كتابخانه بايد تاريك خانه باشد براي حفظ كتاب. حالا اگريك كتابي را گرفتي و در آفتاب گذاشتي ،يا مثلاً چيزي را بايد مهارش كني آن را مهار نكني ،اگر در حفظ امانت كوتاهي كردي و اگر از بين رفت تو ضامن هستي.
براي حفظ مردم از شر ظالم حتي دروغ هم جايز است ،آقا مال مردم نزد شما امانت است كه اينجا اگر راستش را بگوئي ميآيند ميگيرند اينجا دروغ هم جايز است بگوئي ،و حتي بعضي گفتماند قسم دروغ هم ميشود خورد، براي اينكه مال مردم را حفظ كني.
حفظ مال مردم بقدري ارزش دارد كه دو تا پيغمبر كارگري مفت ميكنند قرآن ميگويد حضرت موسي و خضر دو تا پيغمبر بودند ووارد يك روستا شدند گرسنه ،به مردم گفتند گرسنه يمان است ميشود يك ناني به ما بفروشيد يا بدهيد ،گفتند نه به دو تا پيغمبر نان ندادند ،حضرت خمينطور كه ميرفت ديد يك ديواري كج شده. حضرت خضر به حضرت موسي گفت لخت شو ديوار را بسازيم گفت گله ما بيكار هستيم اينها نان به ما ندادند بخوريم آنوقت كارگري مفت براي يك همچنين آدمهائي ،گفت نه ،خلاصه موسي نيامد ،خود خضر تنهائي كارگري كرد و ديوار را ساخت ،بعد موسي گفت دليل اين چي است كه نوكري مفت ميكني ،گفت ببين زير اين ديوار يك پولي است مال يك آدم خوبي كه اگر ديوار كج شود پول معلوم ميشود و مردم ميدزدند ما اين ديوار را سالم ميسازيم كه اين پول به بچههاي آن كه يتيم هستند سالم برسد يعني براي اينكه پول به صاحب اصلياش برسد دو تا پيغمبر كارگري مفت ميكنند آن هم در روستائي كه يك تكه نان به اينها نميدهند. حفظ مال مردم چقدر ميارزد سوال به پاسخ ،به قدري ارزش دارد كه حتي دو تا پيغمبر كارگري مفت انجام ميدهند براي مردم نا اهل باز هم ميارزد ،مال مردم را بايد حفظ كرد.
حالا مال بيت المال چي ،گاهي وقتها آقا فنكوئل را روشن ميكند بعد ميبينيم اتاق داغ شد پنجره را ميكشيم ،خوب فنكوئل را خاموش كن.
گاهي وقتهاكاري كه با موتور ميكني با يك ماشين انجام ميدهي ،گاهي مثلاً ميشود همه سوار يك ميني بوس بشوند ،هر كدام يك ماشين و متاسفانه توي مسئولين ما هم اين هست. بله گاهي هر مسئولي از يك وزارت ميآيد ،از يك جائي ميآيد ،خوب هر كدامي يك ماشين دارند ،گاهي وقتها بيست نفر هستند و از يك اداره هستند كه ميخواهند بروند با هم و بازگردند به اداره ،با يك ميني بوس ميتوانند بروند اما هر كدام يك ماشين راه مياندازند ،خيلي ولخرجي و اسراف هست ،مردم بايد صرفه جوئي كنند,در مال خودشان صرفه جوئي ميكنند حالا چون ماه رمضان هم جلو است. يك شهري ميگفتند همه سحرها همديگر را با تلفن بيدار ميكنند ،البته اين صد اداره مخابرات است چون شما هم دانشجوي مخابرات هستيد طوري نيست اين شيطنت را مردم ياد بگيرند ،ميگفت سحر همه مردم را از خواب بيدار ميكنند بدون اينكه پول تلفن بدهند ،من فكر ميكردم كه چطور همه مردم با تلفن همديگر را بيدار ميكنند و هيچكدام هم پول تلفن نميدهند گفتم مگر ميشود گفت بله ميشود ،مثلاً ما در به دختر ميگويد من تلفن شما را ميگيرم تو گوشي را برندار،تا او گوشي را برندارد پول حساب نميشود. بعد علامت اينكه بفهمد تو پيدار شدهاي يا نه بعد از ده دقيقه تو زنگ بزن و تا سه تا بوق ميزند و من بر نميدارم. بنابراين اينهم يك كد ميباشد بين اينها ،من پنج تا. بوق ميزنم ميگذارم زمين و بعد از ده دقيقه تو سه تا بوق بزن و بگذارزمين ،چون هر زنگي كه ميزند يك بوق تو گوشي ميزند ،بنابراين همدگير را بيدار ميكنيم و پول را هم به اداره مخابرات نميدهيم ،من تعجب ميكنم حالا كه واقعاً ،البته من نميخواهم بگويم اين كار ،كار خوبي است يا كار بدي. حالا وزارت مخابرات هم يك درآمدي پيدا كند توي روستاها برق ميشكد ،چون اگر بنا باشد كه هر كسي پول خودش را بدهد كه مثلاً بگويد من صد تومان تلفن كردم و مخابرات هم پول صد تومان از من بگيرد ،اما اگر خواستيم به همه روستاها تلفن بدهيم بايد خلاصه اينها را به هم بگسل كنيم ،يعني بايد از اين گرفته و صرف آنجا كرد ،ولي من مثل خسيس بودن را زدم براي اينكه ميخواهم بگويم بعضي مردم در مال خودشان اينقدر دقيق هستند كه حتي مادر ميخواهد به دخترش تلفن كند ميخواهد پنج ريال ،دو ريال ندهد ،اما نسبت به بيت المال ،ماشين چند ميليوني ،كجا ميروي ،ميروم دو حكيلو اسفناج بخرم خوب اين دو كيلو اسفناج با استهلاك ماشين ميشود كيلوئي صد و پنجاه تومان ،كيلوئي بيست تومان ،سي تومان پول اسفناج ميشود با اين رقمي كه تو رانندگي ميكنيد ،يك مقداري در حقوق بيت المال ولخرجي ميكنيم ،لامپ بي خود روشن ميكنيم ،آب بيخود روشن ميكنيم و گاهي هم يك لقمههاي حراجي را اگر مراعات نكنيم عقوبت دارد ،مال مردم هم خواب و بيدار يندارد شما اجگر خواب باشي و پا بزني گوزة من را بشكني بيدار كه شدي بايد پول كوزه رابدهي ،نميتواني بگوئي آقا من خواب بودم ،بنابراين مال مردم خواب و بيدراي ندارد ،حتي بلوغ و غير بلوغ هم ندارد ،آدم بچگياش رفته توي يك باغ انار خورده فرار كرده ،حالا ميگويد راست ميگويد ما از اين باغ خيلي خورديم و فرار كرديم الان بايد بروي صاحب باغ راببيني و حتي اگر مرده به وارثش بگويي آقا جان ما بچه بوديم و از اين ميوهها خورديم حالا اين پول را بگير ما را حلال كني همينطوري ما را حلال كن ،مال مردم بلوغ نميخواهد ،نماز است كه ميگويند بايد به سن تكليف برسي اما مال مردم بلوغ ندارد ،نماز است كه ميگويند بايد بيدارباشي ،مال مردم بيداري و خواب ندارد ،نماز است كه ميگويند بايد هوش باشي مال مردم بي هوش نباش ،خيلي مال مردم دقت دارد حفظ آن ،اگر لقمهها حلال باشد دعاها مستجاب ميشود، آمد نزد امام گفت من دعا ميكنم مستجاب نميشود. امام فرمود هر كه ميخواهد دعايش مستجاب باشد بايد لقمهاش حلال باشد ،كشاورزان عزيز ما كه از امسال بيل به زمين ميزنند يا تراكتوري كه در زمين مشغول ميشود نيت كنند بسم الله الرحمن الرحيم نيت ميكنم من كه خدا هر چه گندم به من داد زكاتش را بدهم كيلو يك كيلو و اگرديم است هر دو كيلو يك كيلو ،بيست كيلو به تو داده خوب يك كيلويش را بده. تصميم بگيريم به فقرا بدهيم خدا به ما ميدهد ،پس انداز داريم خمس آن را بدهيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.