متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1374/8/18
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
اين روزها مربوط به زن و مادر است. براي همين ميخواهم بحثي را به مناسبت تولد حضرت زهرا(س) داشته باشم. چند وقت قبل من بحثي را براي والدين داشتم. اما بحث امروز براي مادران است. در محضر مبارک خواهراني هستيم که دختران امروز و مادران فردا هستند. راجع به مادر نکاتي را خدمتتان عرض ميکنم. اول نقش مادر را بگويم. مادر در امري نقش دارد؟ در پرورش، در تغذيه، در محبت، در آموزش نقش دارد. نکاتي راجع به مادر و حقوق مادر وجود دارد كه خدمت شما عرض ميكنم. مسئلهي اول نقش مادر در پرورش است. خداوند انسان را در درون مادر پرورش ميدهد. تعبيرات قشنگي دارد. ميگويد: «في قَرارٍ مَكينٍ»(مومنون/13) در جاي تاريك بودي. «في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»(زمر/6) در سه لايه از تاريکي قرار داشتي. «في قَرارٍ مَكينٍ» جايگاه نوزاد نرم و گرم است. غذاي مطلوب او در آنجا وجود دارد. نزديك مادر است. چون گاهي ممکن است يك کسي چيزي را پرورش بدهد و دائم بخواهد به او سر بزند و او را زير نظر داشته باشد. يعني همه چيز در بدن مادر براي بچه محيا است. هم گرم و نرم است. هم نزديك به مادر است. هم تغذيه وجود دارد. هم حفاظت ميشود و هم آهنگ وجود دارد. چون اين آهنگ قلب و موسيقي قلب دائماً کنار رحم اين بچه را نوازش ميدهد. جايگاه ما اينجا است. تا مادامي که در شکم مادر هستيم، اينها براي ما خوب است. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً»(احقاف/15) قرآن ميگويد: مادر بچه را حمل ميکند. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً» مادر حامله هست. ولي «كُرْهاً» يعني زجر ميکشد. كراهت وجود دارد. براي ما مكان نرم و گرم وجود دارد. غذا و حفاظت و آهنگ هم داريم. ما اين لذتها را ميبريم اما مادر «كُرْهاً» سنگين ميشود. لذت با نوزاد است و خستگي با مادر است. اما اين پرورش با محبت همراه است. با اميد همراه است. اينها امتيازاتي است که در جاي ديگر وجود ندارد. گلکار هم تخم گل را در گلدان پرورش ميدهد. اما گلکار با کراهت نيست. ذاتي کار ميکند. مادر نُه ماه دائماً در کراهت است. محبت گلکار به گل، مثل محبت مادر به بچه نيست. پرورش دادن گل دائمي نيست. اما محبت مادر به فرزند دائمي است. پرورش مادر مثل ظرف بستني نيست که يك بار مصرف باشد. مثل ظرف چيني نيست که بشکند. محبت مادر محبتي ابدي است. اينطور نيست که بگوييم: فروردين آدم بچهاش را دوست دارد. ارديبهشت دوست ندارد. بچه مثل برگ درخت نيست که بهار سبز شود و پاييز بريزد. بايد بنشينيم و اينها را حساب کنيم. نميتوانيم همينطور سرهم بندي بگوييم که قدر مادرت را داشته باش. بنشينيم اين طناب را نخ نخ کنيم. ببينيم چقدر مطلب از او در ميآ يد. براي ما جاي نرم و گرم وجود دارد. حفاظت ميشويم. در آنجا موسيقي و آهنگ قلب وجود دارد. اين محبت همراه با پرورش است. همراه با محبت و اميد است. مجاني است و هميشگي و بي منت است. اين سيماي فرزند در رحم مادر است. بعد از رحم به دنيا ميآ يد. وقتي به دنيا ميآيد مسئلهي تغذيه مطرح ميشود. تغذيه شير مادر است. شير مادر چه خصوصياتي دارد؟ شير مادر کامل ترين غذا است. ازنظر ويتامينها غيراز اين که کامل ترين غذا است، سالم ترين غذا هم هست. ممکن است غذايي باشد كه همهي ويتامينها را هم داشته باشد اما سالم ترين غذا نباشد. شير مادر نياز به سرشيشهاي ندارد. از توليد به مصرف است. يعني درست از رگها وارد حلقوم ميشود. هيچ نيازي به تغيير ظرف، شيشه و سرشيشهاي و. . . ندارد. سالم ترين غذا است. دور از هوا است. شير وارد حلق ميشود و با هوا تماسي ندارد. با دست انسان تماس ندارد. نه هوا وارد شير ميشود و نه دست مصرف ميشود. ممکن است كه غذايي خيلي ويتامين داشته باشد، مثلاً گلابي کامل است. گلابي و سيب خيلي ويتامين دارد. اما روزي چند دست به آن ميخورد تا ما آن را بخوريم. بعضي چيزها غذاهاي کامل و سالمي هستند. اما ساده نيست و تشريفات دارد. گردو از بالاي درخت ميافتد. هم کندنش مشکل است و هم پوست كندنش سخت است. گردو خوردن ساده نيست. طبيعي ترين غذا شير مادر است. مکيدن جايي است که مادر با دو دوربين ميبيند که بچه چه كار ميکند. بچه اگر در مقابل چشمان مادر شير نميخورد، ممكن بود كه تلفاتي داشته باشد. مادر بايد ببيند كه بچه چه كار ميکند. نبايد يك لحظه هم از او غافل شود. بچه در آغوش مادر زير دوربينهاي چشم مادر است و دو دست مادر بر او حائل است. يعني بچه جايي شير ميخورد که هم دو چشم مواظب او است و هم دو تا دست بچه را اين طرف و آن طرف ميكند كه خفه نشود. نظارت و حمايتي كه بر بچه وجود دارد، بسيار جدي است. اينها چون خيلي زياد بوده است، ما به آن دقت نميكنيم. وگرنه ميشد كه بچه پستان مادر را بمکد و مادر هم او را نبيند. اما در اين صورت ممكن بود كه براي بچه اتفاقاتي رخ بدهد. بعد نگاه ميکنيم و ميبينيم كه اين شير همراه با حرارت است. اما اين حرارت طبيعي است. نه داغ است و نه سرد است. هميشه آماده است. وقتي بچه آژير ميكشد، مادر فوراً به او شير ميدهد. بعضي از مغازهها و خانهها دزدگير دارند. تا دزد در مغازه بيايد، آژير صدا ميكند. ماشين آتش نشاني هم آژير دارد. اما تا به مقصد برسد، همه جا ميسوزد. اما آژير بچه زود اثر ميكند. تا بچه گريه کرد، فوري مادر ميگويد: بله! هيچ جايي چنين کارمندي ندارد كه بيست و چهار ساعته آماده باش باشد. اينها چيزهاي علمي نيست و من نميخواهم علمي حرف بزنم. ميخواهم بگويم: اينهايي که نسبت به مادرشان پرخاش ميکنند. فكر كنند كه مادر کيست و چه نقشي دارد؟ مقداري به محبت مادر فكر كنند. محبت مادر بي قيد است. مثل محبت عروس و داماد است. داماد اگر براي عروس طلا خريد، او را دوست دارد. اگر گفت: به پارك برويم. او را ببرد، دوستش دارد. دوستيهاي عروس و داماد شرط دارد. دوستي مادر شرط ندارد. نميگويد: اگر بچهي من مو داشت، اسم او را يوسف ميگذارم. حتي بچهي کچل را ميبوسد و اسم او را يوسف ميگذارد. مادر قيد ندارد که حتماً بچهاش زيبا و زشت باشد. پسر باشد يا دختر باشد. مادر بي قيد است. قيد زمان ندارد. مکان ندارد. نميگويد: زمان ناصرالدين شاه را دوست دارم. رژيم جمهوري اسلامي را دوست دارم. اين لباس را دوست دارم. اين روستا را دوست دارم. اصلاً بي قيد به معني عادي است. ما دوستي بي قيد نداريم. همهي دوستيها با قيد است. دوستي بي قيد، دوستي بي منت است. اگر كسي بيست دفعه لباس ما را بشويد، ميگويد: من لباسهاي تو را شستهام. مادر شما چندبار به شما گفته است که من براي تو غذا پختم. من لباس هايت را شستم. ممکن است يك بار عصباني شود و بگويد. اما اصل اين است که نگويد. قانوناً چيزي نميگويد. اما يك موقع هم دردش را بي منت و بي كلك ميگويد. ممکن است افرادي به آدم محبت بکنند. اما کلک ميزند. يعني علف ميدهد که شير بدوشد. دانه ميدهد که تخم مرغ بردارد. جو ميدهد که بار بکشد. محبت بي کلک فقط محبت مادر است. بقيهي محبتها يك كلكي دارد. منافقين يك زماني خودشان را کانديدا کرده بودند. اوايل انقلاب منافقين براي اينکه رأي از مردم جمع کنند، حرفهايي ميزدند. ميگفتند: مردم قهرمان! مردم شهيدپرور! مردم شجاع! اما همين که رأي نياوردند، گفتند: توده ناآگاه! يعني قبل از ظهر مردم شجاع و قهرمان و فهميده بودند. اما همين که رأي نياوردند، گفتند: اين مردم ناآگاه هستند. فقط محبت مادر است كه بي کلک، بي قيد، بي شرط، بي منت و بي کاستي است. مهمان که ميآ يد روز اول پلو ميگذارد. روز دوم آبگوشت ميگذارد. گرچه الآن آبگوشت از پلو گرانتر ميشود. زمان قديم براي مهمان روز اول برنج ميآوردند. روز دوم آبگوشت ميآوردند. در روز سوم هم نان و پنير ميگذاشتند. يعني ذره ذره كم ميشد. ولي محبت مادر كم نميشود. مادر نميگويد: شنبه بچه ام را يک کيلو دوست دارم. يک شنبه نهصد گرم دوست دارم. مادر از محبت کم نميگذارد. اشكال ما اين است كه به محبت مادر فكر نكردهايم. من الان که ميخواستم به اين جلسه بيايم. راجع به محبت مادر دوساعت فکرکردم. محبت مادر بي قيد است. بي منت است. بي حيله است. بي کاستي است. به همين خاطر است كه ما قدر مادر را نميدانيم. در قرآن داريم كه اولياء خدا از خدا کمک ميخواستند. ميگفتند: «رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ»(احقاف/15) خدايا کمکم کن. خدايا کمکم کن که شکر نعمتهاي تو را به جا بياورم. تو را شکر كنم كه به من پدر و مادر دادي. يعني تشکر از نعمتهاي پدر و مادر نياز به امداد الهي دارد. به قدري شکر مهم است که انسان نميتواند بطور طبيعي خدا را شكر كند. حتماً بايد خدا کمک کند تا انسان بتواند او را شکر کند. اما نقش مادر را بگويم. مادر چند مديريت را برعهده دارد. مادر مسئول حمل و نقل است. تاکسي تلفني است. اما نميگويد: يك ربع ديگر ميآ يم، فوراً حمل و نقل ميکند. از هرجا به هرجا ميبرد. لازم نيست كه جادهاش هم صاف باشد. به هر طبقهاي ميبرد. يعني تاکسي که در خيابان صاف ميرود، مسئول حمل و نقل در هر جادهاي است. اگر هوا مه آلود باشد، هواپيما پرواز نميكند. اگر غبار باشد، ماشين جايي را نميبيند. اما مادر در هر شرايطي بچهاش را حمل و نقل ميکند. مسئول نظافت و بهداشت بچهاش است. الآن مادران ما در خانه راحت هستند. در خانهها شير و لوله کشي آب است. زمان قديم مادرها لباسهاي بچهها را بيرون از شهر و روستا ميبردند و در جوي آب ميشستند. مادر پرستار بچهاش است. مادر آينده نگر دخترش است. بچهاش دو ساله است و او برايش جهيزيه تهيه ميكند. پيش بينيهايي که مادر ميکند، پيش بينيهاي عجيبي است. هم مسئول حمل و نقل است. هم مسئول نظافت است. هم پرستار بچهاش است. مادر آينده نگر است. مسئول زيباسازي است. اينهايي كه ميگويم همه مسئوليت دارد. شهرداري يك مديرکل دارد. گاهي مديرکلهاي زيباسازي شهرداري با پول و تشکيلاتي مينشينند و ميگويند: چه کنيم كه شهر ما زيبا شود؟ زيباسازي مديرکل دارد. مادر مسئول زيباسازي بچهاش است. اما يك مسئوليت الهي برگردنش است كه از همهي اينها مهمتر است. مادر مسئول است که بچهاش شجاع باشد. مادر ترسو بچهاش هم ترسو ميشود. از کارهاي غلطي که مادرها ميکنند، اين است که ميگويند: ميگويم لولو بخوردت. ممكن است كه اين بچه موقتاً آرام شود. اما بعد ميفهمد كه دروغ گفته است. براي همين به مادرش ميگويد: تو دروغ گفتي. اصلاً لولو وجود ندارد. اگر مادر شجاع باشد، بچه هم شجاع ميشود. اگر مادر ترسو باشد، بچه هم ترسو ميشود. امام حسن در جنگ چنان به دشمن حمله ميکرد که اميرالمؤمنين ميفرمود: الله اکبر! حسن چه شجاعتي دارد. امام حسن از يك مادر ديگر يك برادر داشت كه نام او محمد حنفيه بود. او فرزند حضرت علي بود. ايشان در جبهه ميترسيد. حضرت فرمود: «أدركك عرق من أمك»(شرحنهجالبلاغه، ج1، ص243) تو از مادر يك رگ ترس داري. اگر مادر ترسو باشد، بچه ترسو ميشود. به همين خاطر وقتي اميرالمؤمنين ميخواست ازدواج کند، گفت: يک خانوادهاي باشد که دخترش شجاع باشد. شجاع به اين معنا نيست كه جيغ بزند. بعضي زنها سي تا جيغ ميزنند. اما از سوسک ميترسند. ممکن است كه يك خانم هيچ حرفي نزند و آدم فكر كند كه اين دختر ترسو است. اما به وقتش چنان قوي و محكم است كه نمونهاي ندارد. ما در جبهه مادران شجاعي داشتيم. مادر داشتيم كه در جبهه به سردخانه آمد و گفت: ميخواهم بچهام را ببينم. هرکسي آمد، گفتند: اين مادر است. ممکن است، منقلب شود. گفت: نه من محکم هستم. من نميشکنم. بچهاش را به او نشان دادند. گفت: بچه جان من دو خواهش دارم. ممکن است كه من در مادري نسبت به تو کوتاهي کرده باشم. اگر کوتاهي کردم، من را ببخش. روز قيامت نزد حضرت زهرا شفاعت من را هم بکن. همهي مردهايي که آنجا ايستاده بودند کلافه شدند. ياسر عرفا، آدم پست و سازشکار و شجاع نماي، روزهاي اول انقلاب که هنوز معلوم نبود كه چه طور آدمي است يك خانمي را از فلسطين به نام زن نمونه آورد. ما پرسيديم اين خانم چه كار کرده است که نمونه شده است؟ گفتند: او مادر دو شهيد است. ما در انقلاب، در اين هشت سال جنگ، مادراني داشتهايم كه يازده شهيد دادهاند. آدمهايي هستند كه به خاطر اينكه رنگ لباسشان طبق ميلشان نبوده است، ناراحت شدهاند. به خاطر اينكه گفتهاند: بالاي چشمت ابرو است، ناراحت شده است. اما آدمهايي هم هستند كه روح بزرگ دارند. روح وقتي بزرگ شود، تاب برنمي دارد. دوچرخه در جادهي موج دار تاب برمي دارد. چون چرخ دوچرخه باريك است. اما چرخ تراکتور در جادههاي موج دار تاب برنمي دارد. چون چرخ تراكتور محكم و بزرگ است. روح اگر بزرگ باشد، تاب برنمي دارد. روده اگر تنگ باشد، هستهي انار در آن گير ميكند. قرآن ميگويد: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ»(منافقون/8) مؤمن عزيز است. مؤمن عزيز است. يعني چه؟ يعني خونش گران است. مؤمن عزيز است. يعني نشکن است. زميني که بيل ميزنند، فرو نميرود. عربها ميگويند: «ارضٌ عِزازٌ» اين ارض عزيز است. يعني بيل در آن فرو نميرود. آب بر روي چربي ميايستد. عربها ميگويند: اين دست عزيز است. يعني چربي را پس ميزند. مؤمن عزيز است. يعني مؤمن پس ميزند. زن فرعون تنها زني است كه عزيز است و همهي مردها بايد از او ياد بگيرند. فرعون ادعاي خدايي ميکرد. ميگفت: «انا ربه من اعلي» به مردم ميگفت: من پروردگار بزرگ شما هستم. زن فرعون زني بود که قرآن ميگويد: همه مردها از اين خانم ياد بگيرند. چون شما با عربي آشنا هستيد. من ميخواهم عربي بخوانم. چون شما دانشجوهاي رشته عربي و قرآن هستيد من عربي اين را ميخوانم. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ»(تحريم/11) خدا يک مثال براي همه مردم با ايمان زده است. خدا براي مردم با ايمان يك نمونه بيان کرده است. نمونه چه كسي است؟ زن فرعون نمونه است. زن نمونهي مردها است. اين خيلي عجيب است. زن ميتواند امام شود؟ بله! زن ميتواند الگو شود. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» خدا يك آيه بيان کرده است كه الگوي مردها، زن است. به قول شهيد مطهري اين آيه بساط مارکسيستها را به هم کوبيد. چون چپيها آن روزي که دمي تکان ميدادند، ميگفتند: زير بناي همه چيز اقتصاد است. يعني ميگفتند: هرکس كسي را ميخواهد، ببينيد چه طور فکر ميکند؟ ببينيد کجا غذا ميخورد. زيربنا اقتصاد است. يعني اگر کسي سر سفره کاخ نشست، فکرش هم کاخي ميشود. سر سفرهي کوخ نشست، فکرش هم کوخي ميشود. مرحوم مطهري ميگويد: از اين آيه معلوم است كه دروغ ميگويند. زن فرعون در کاخ بود. اما فکر کاخي نداشت. حتي گفت «رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» خدايا من را از دست فرعون نجات بده. «وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ» من نميخواهم كه در کاخ زندگي کنم. ممکن است کسي يك همسري بگيرد كه خيلي وضعش خوب باشد. اما تارک الصلوة باشد. داريم اگر داماد تارک الصلوه است، دخترتان را به او ندهيد. حتي اگر نماز ميخواند اما به مسجد نميرود، به او دختر ندهيد. چون او کسي است که به امت و اجتماع مردم بي اعتنايي ميکند. پس امت هم بايد نسبت به او بي اعتنايي کند. دستور اسلام است. اگر داماد اهل جمعه و جامعه نيست، به او دختر ندهيد. دختر خيلي مهم است. تربيت يک دختر با تربيت چند پسر مساوي است. معلمين خانم بايد بر معلمين مرد افتخارکنند. تربيت دختر مهم است. ناپلئون ميگويد: مادر با يك دست گهواره را تکان ميدهد و با دست ديگر يك جهان را تکان ميدهد. اديسون مخترع برق ميگفت: مردم هرچه دارند، از من دارند. چون من مخترع برق هستم. بعد ميگفت: من هرچه دارم از مادر دارم. شيخ انصاري علامهاي فقيه بود. صدسال است كه هرکس خواسته است كه مجتهد شود کتابهاي او را خوانده تا مجتهدشده است. در قرن اخير کسي مجتهد نشده است. همهي مجتهدها در سايهي کتاب او مجتهد شدند. ايشان بعد از درس هرروز به اتاق مادرش مي آمد و يك جملاتي ميگفت تا مادرش بخندد. وقتي مادرش ميخنديد بلند ميشد و ميرفت. مادرش کورشده بود. او را بلند ميكرد و به طرف قبله مينشاند. آب را گرم ميکرد تا وضو بگيرد. دعاي مادر مستجاب است. اسلام ميگويد: تا مادامي که مادر حامله است، حتي اگر اين مادر جرمي کرد حق نداريد او را تنبيه کنيد. او بچه دارد. اگر زن و شوهر به دلايلي از هم جدا شدند. سالهاي اول بچه بايد دراختيار مادر باشد. اين حق مادر است. دعاي مادر در حق انسان مستجاب ميشود. قرآن ميگويد: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ»(آل عمران/37) دعاي مادر مستجاب ميشود. نام دختر را مادر ميگذارد. «وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ»(آل عمران/36) مادر مريم گفت: من نام او را مريم ميگذارم. نه اينكه پدر حق ندارد اسم بگذارد. يعني مادر حق دارد كه اسم بچهاش را خودش بگذارد. مادر مسئلهي مهمي است. وقتي شما ميخواهيد رُب درست کنيد، خلي مشكل داريد. بايد گوجهها را بشوييد. بايد آنها را با چاقو ببريد. آبکش ميخواهيد. ديگ ميخواهيد. گاز ميخواهيد. بايد صبرکنيد كه گوجهها پخته شود. الآن ديپلمههاي ما نميتوانند رب درست كنند. قديم زنها خيلي هنر داشتند. الآن بسياري از زنها بي هنر هستند. به همين خاطر دلشان ميخواهد كه استخدام دولت شوند. به همين دليل خيلي التماس ميکنند که استخدام دولت شوند. اما اگر هم استخدام نشد، ناله و زاري نكند. خدا به بازو برکت داده است. وقتي خياطي هنراست. وقتي بافندگي هنر است. وقتي طراحي هنراست. وقتي تدريس هنراست. وقتي تحصيل هنر است. وقتي کامپيوتر هنر است، چرا ناراحت باشيد. آنقدر هنرهست كه هيچ كس بي كار نميماند. کارهاي دستي، کارهاي ذوقي، کارهاي هنري، کارهاي علمي، کارهاي تربيتي، اينها همه كار هستند. ميگويد: خوش به حال فلاني! ماشين نويس يك شركت شده است. حالا مثلاً ماشين نويسي خيلي هنر است. هنر مادر بودن مهمتر از ماشين نويسي است. زن خانه دار نبايد احساس حقارت بکند. خيليها كه در بيرون از خانه كار ميكنند، از بچه هايشان كم ميگذارند. مثلاً فرض کنيد که يك خانم پنجاه سال کار بکند. ششصدماه كار ميكند و در ماه پنج هزار تومان ميگيرد. با پس انداز ششصد هزارتومان سه ميليون ميشود. پنجاه سال دويد كه سه ميليون بگيرد. اين مادر نميداند كه تربيت بچهاش از سه ميليون بيشتر ارزش دارد. گاهي وقتها يك چيزهايي نزد ما بي ارزش ميشود كه ما فكر ميكنيم مادر بودن ارزش ندارد. مادر خوب بايد بتواند قصه بگويد. مادرهاي ما نميتوانند قصه بگويند. مادرهاي قديم بچههاي خود را با «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» خواب ميکردند. اين «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» به صورت «لالالالا» درآمده است. مثل محمد آقا که ما ميگوييم: ممدآقا! مثل فاطمه که ما ميگوييم: فاطي. اين لالايي هم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بوده است. يعني بچههاي خود را با توحيد ميخواباندند و باسلام بچه هايشان را بيدار ميکردند. حديث داريم مادر اولين کلمهاي که به بچهاش ياد ميدهد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» باشد. سه سال اين کلمه را به او ياد بدهد. بعد از سه سال هفت ماه و بيست روز صبرکند و بچه را آزاد بگذارد. حالا دنياي علم بايد ثابت كند كه چرا بايد هفت ماه و بيست روز صبر كرد؟ هفت ماه و بيست روز چه نقشي دارد؟ بعد از هفت ماه و بيست روز اين کلمه را به او ياد بدهد. دومين کلمهاي كه مادر به فرزند خود ياد ميدهد محمد رسول الله باشد. بعد ذره ذره مهر آنها را در دل بچه وارد كند. مادر نقش مهمي دارد. قصهي آن دزد حرفهاي را گفتم. دزدي بود که هربار كه دزدي ميکرد، او را به زندان ميبردند. اما او باز هم دست نميکشيد. آخر قرار شد كه او را به عنوان مفسد في الارض اعدام کنند. ساعت اعدام گفتند: مادر بيايد كه با او خداحافظي کند. مادرش آمد و گفت: مادرجان ميخواهند من را اعدام کنند. گفت: دقيقههاي آخر عمر من است. به مادرش گفت: مادرجان بي زحمت زبانت را در دهان من بگذار. مادر هم به حساب اينکه آرزوي بچه است. تا زبان مادر در دهان او رفت، جوان چنان گاز گرفت که مادر جيغ زد. اينها را از هم جدا کردند. به پسر گفتند: چرا چنين کردي؟ گفت: کوچك بودم. به خانهي همسايه رفتم و تخم مرغ دزديدم. مادر من با يك لبخند گفت: آفرين! اگر او در آن زمان به من آفرين نميگفت، من دزد حرفهاي نميشدم. بچه در خانه تمام حرکات مادر را ياد ميگيرد. چه طور با پدر حرف ميزند؟ چه لباسي ميپوشد؟ چه حرکاتي انجام ميدهد؟ مادر خيلي مهم است. شما براي درست كردن رب خيلي زحمت ميكشيد. اما خدا نان را به بدن ميدهد و ميگويد: بدن اين نان را بگير و شير بده. حال ببين كه خدا به طور اتوماتيک شير درست ميکند. خود عصاره گيري ميكند. يعني شير را از شکم بيرون ميکشد. بعد جرم گيري ميكند. بعد رنگ رزي ميكند. اين شير با چه ترکيباتي باشد که رنگ آن سفيد باشد. در تأسيسات شيمي مهندسيني نظارت ميکنند که فلان مواد چه مقدار باشد. فرمولش چه باشد؟ يعني خدا ناظر بر فرمولها و اندازه گيري ويتامينها است. بعد لوله کشي و آماده سازي ميكند كه به طفل عرضه شود. قرآن راجع به شير گاو ميگويد: «نُسْقيكُمْ مِمَّا في بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبينَ»(نحل/66) يعني شير که بيرون ميايد، از لابلاي «فَرْثٍ» پهن بيرون ميآيد. از لابلاي «دَم» خون بيرون ميآيد. يعني شير از لابلاي پهنها و خونها حرکت ميکند. اما نه رنگ خون را ميگيرد و نه بوي پهن ميگيرد. مثل اينکه ميگويند: فلاني آدم خالصي است. خالص يعني کسي که از لابلاي فساد اجتماعي گذر كند و فاسد نشود. اگر پدرش حرف بدي زد، گوش ندهد. اگر مادرش كار اشتباهي كرد، دقت نكند. دختر خوب کسي است که «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» از لابلاي زشتيها عبور كند و خوب بماند. ممکن است كه انسان در شرايطي باشد که آدمهاي ناجور و وسايل بدي آنجا باشد. اما آدم خالص كسي است كه خود را در ميان بدي نگه دارد. قرآن ميگويد: شير خالص شيري است که «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» از لابلاي پهنها و خونها حرکت کند. اما نه رنگ خون بگيرد و نه بوي پهن بگيرد. اينکه ميگويند: زن ضعيف است. درست نيست. زن قوي است. زن فرعون همه را به زانو درآورد. فرعون حريف روح خانمش نشد. مؤمن نشکن است. در کربلا وقتي امام حسين را شهيدکردند، زن و بچهاش را اسيرکردند. آنها را به شام و کوفه بردند. حاکم به يکي از بچههاي کوچك گفت: تو بهتر هستي يا بچهي من؟ گفت: يک شمشير بده تا به تو بگويم. به زينب کبري گفت: ديدي چطور خدا حسين را کشت؟ گفت: خدا حسين را نکشت. شما خيال ميکنيد که چهار روز نفس ميکشيد و چهارليتر آب ميخوريد، عزيز هستيد. آنهايي كه جنايت ميكنند، فكر نكنند كه خدا با آنها کار ندارد. خدا حساب اينها را براي روز قيامت گذاشته است. «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»(آل عمران/178) تا يك چيزي ميشود، ما نماز را تعطيل ميکنيم. سرم درد ميکند. نماز براي بعد باشد. نماز خيلي راحت قرباني ميشود. اما زينب کبري که هفتاد و دو داغ ديد از نماز شبش هم دست نکشيد. اينكه زن وجود نشکني داشته باشد، خيلي مهم است. سختي که زينب کبري ديد، بيش از سختي بود که امام حسين ديد. چون سختي امام حسين نصف روز بود. اما سختي زينب کبري چند سال طول کشيد. مادران در انقلاب ما چند سهم داشتند. سهم مادر خيلي بيشتر است. مادر خيلي نقش دارد. مادر در تربيت نقش دارد. وقتي ميخواستند به مريم بگويند: چه طور بچه دار شدي؟ گفتند «يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»(مريم/28) مادرت خوب بود. مادر خوب بچهي خوبي دارد. لذا داريم كه هرکس علي ابن ابيطالب را دوست دارد به مادرش دعا کند. هرکس زهرا را دوست دارد به مادرش دعا کند. زيارت مادر به قدري است که زبان را قفل ميکند. پيغمبر(ص) به عيادت جواني آمد. ديد اين جوان دقيقههاي آخر عمرش است. حضرت فرمود: بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» زبانش قفل شد. هرچه گفت: من پيغمبر هستم. به عيادت تو آمدم. بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» زبانش قفل شد. نتوانست بگويد. حضرت ديد كه زني آنجا نشسته است. گفت: خانم شما مادرش هستي؟ گفت: بله! گفت: شما از او راضي نيستي؟ زبان اين قفل شده است. گفت: من از اين بچه راضي نيستم. گفت: مادر من پيغمبر هستم. به خانهي شما آمدم. دقيقههاي آخر عمر پسر شما است. خواهش ميکنم كه به خاطر من راضي شو. مادر يك لحظه فکرکرد و گفت: من به خاطر تو راضي شدم. تا مادر راضي شد، پسر گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يعني رضايت مادر زبان را قفل ميکند. حديث داريم كه بين دو ابروي مادر را ببوسيد. دعاي مادر مستجاب ميشود. مادربودن هم هنردارد. پدران و مادراني که ميخواهند، بچه هايشان سالم باشند به آنها لقمهي حرام ندهند. اگر کسي خمس و زکات ندهد، لقمهاي که به بچهاش ميدهد، لقمهي سالمي نيست. در لقمه حلال دقت کنيد. خدايا به ما توفيق بده كه هم تو را بشناسيم و هم نعمتهاي تو را بشناسيم. هم راه و کتابت را بشناسيم و هم اولياء تو را بشناسيم. خدايا توفيق بده كه وظيفهي خود را بشناسيم و هم بعد از شناخت خالصانه عمل کنيم. کساني که به گردن ما حق دارند، از ما راضي بگردان. به ما توفيق بده كه فرزندان قدرشناسي باشيم. ما را مورد عاق والدين قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»