متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1374/6/23
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي»
در محضر مبارک کارگران و کارمندان عزيز هستيم و بحث ما در مورد بهشت و جهنم است. قرآن دربارهي معاد حدود هزار آيه دارد. ايمان به معاد خيلي اثر سازنده دارد. يعني اگر آدم بداند که اين خانه حساب و کتاب دارد، كمتر گناه ميكند. در يکي از اين جادهها ديدم كه نيروهاي انتظامي ايستادند و سرعت ماشينها را كنترل ميكنند. چند روز بعد مسئول نيروي انتظامي به تلويزيون آمد و گفت: از وقتي كه مردم متوجه شدند كه سرعت ماشينها كنترل ميشود، با دقت رانندگي ميكند و آمار تصادف پايين آمده است. اشكال ما اين است كه خيال ميكنيم کسي به کسي نيست. اما بحث امروز ما اين است كه کسي به کسي هست. بسياري از مفاسد براي اين است که کسي به کسي نيست. بحث امروز من يك مقداري قرآني خواهد بود. ولي من سعي ميکنم كه از يك آيهاي که بيست کلمه دارد، دو كلمه بگويم که اگر کسي هم سواد بالايي ندارد متوجه حرفهاي من بشود. ضمن اينکه بحث من صددرصد قرآني است، خيلي هم آسان است. بحث ما در مورد چند مسئله است. 1- ثبت و کنترل کارها 2- کشف و جرائم 3- حضور در قيامت 4- سيماي اهل بهشت. چهار امتياز قيامت در دنيا را ميگوييم. قرآن ميفرمايد «إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ»(يونس/21) «إِنَّ رُسُلَنا»، «إِنَّ» يعني قطعاً هرچه حيله بزني، فرستادگان ما حيلههاي شما را مينويسند. همان که گفتم. رانندگيها کنترل ميشود. اينطور نيست که شما کلاهبرداري کنيد و کسي متوجه نشود. بعضي وقتها در همين دنيا جزا ميدهند. آيهي ديگر ميفرمايد «سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ»(مريم/79) يعني حرفايي که دارند ميزنند هم نوشته ميشود. پس حرفها هم نوشته ميشود. لبهايي که تکان ميخورد، ثبت ميشود. «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ»(ق/18) «يَلْفِظُ» از همان لفظِ لبي تکان نميخورد. حساب و کتاب دارد. «وَ كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ»(قمر/52) «كُلُّ شَيْءٍ فعلوه» هرکاري که انجام ميدهند «فِي الزُّبُرِ» در کتاب است. همه کارها، همه حيلهها در كتاب است. «وَ كُلُّ صَغيرٍ وَ كَبيرٍ مُسْتَطَرٌ»(قمر/53) هرکار صغير و کبيري، هرکار ريز و درشتي مستتر است. گاهي وقتها اگر از يك كاميون سيب زميني، دو عدد سيب زميني بيفتد، نه راننده متوجه ميشود و نه فروشنده ميفهمد. «أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ»(مجادله/6) يعني خداوند دقيق ميشمارد. يك چيزي را که ميخواهند بگويند: خيلي حساب دقيق است. ميگويند: اين از طريق کامپيوتر است. يعني هيچ مشكلي ندارد. دقيق و حساب شده است. «أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ» همين مقدار بس است. اين آيهها به ما ميگويد: اگر در تمام كارها برنامه ريزي ميکنيد، نوشته ميشود. اگر لبي تكان دهيد، نوشته ميشود. هر کاري انجام دهي ثبت ميشود. ريز باشد ثبت ميشود. درشت باشد، ثبت ميشود. حسابگر خداست. «وَ كَفى بِنا حاسِبينَ»(انبياء/47) «كَفى» کافي است. «وَ كَفى بِنا حاسِبينَ» حاسب به معني حسابگر است. حسابگر خودم هستم. نيازي ندارم که يك پولي کف دست من بگذاري و بگويي: يك نقطهاش را کم و زياد کن. من حسابگر دقيقي هستم. حالا اگر ما به اين جهت ايمان داشته باشيم، چه ميشود؟ الان اگر من بدانم كه مقام معظم رهبري به سخنراني من گوش ميكند، در حرف زدن من اثر دارد. مثلاً شما نماز ميخواني. اگر متوجه شوي كه با ضبط صوت صداي شما ضبط ميشود، كمي آرامتر نماز ميخواني. ميگويي: نکند كه بخواهند اين نوار را به حراست بدهند. يك نفر داشت قنوت نماز ميخواند. يكباره ديد كه دوربين روي او آمده است. با دستهايش علامت پيروزي را نشان داد. يعني اگر کسي احساس کند كه دوربين در كار است، حواسش را جمع ميکند. ما احساس نميکنيم كه زير نظر هستيم. همهي مشکلات براي اين است که ما يادمان ميرود كه زير نظر هستيم. در فصل تابستان خيلي از افراد به استخر ميروند. اما يکي از کارهايي که ميکنند اين است که ميگويند: ببين من چه مدت ميتوانم در زير آب بمانم. ميخواهد نفس خود را امتحان كند. ميگويد: آقا ببين كه من چقدر نفس ميگيرم؟ اين آقا در زير آب ميسوزد. اما چون ميداند كه عدهاي در بيرون او را نگاه ميکنند، تحمل ميکند. چون ميداند كه زير نظر است. پس همهي اعمال ما ثبت و کنترل ميشود. گاهي وقتها اعمال ما ثبت ميشود. اما آدم پرونده را آتش ميزند و پاره ميکند. اين مديرهاي مؤسسات دولتي يك ماشيني دارند كه پروندهها را سوراخ ميكند. ممکن است ثبت شود اما كشف نشود. اما آنجا هم ثبت ميشود و هم کشف ميشود. تا به حال آيات ثبت را گفتهام. حالا ميخواهم چند آيه براي کشف بگويم. آيات کشف خيلي مهم است اما من آنها را ساده و روان ميگويم تا بچهها هم متوجه شوند. بحث قرآني آن مفصل است. اما بحث بحث تلويزيوني آن بايد مثل آب جوش باشد که به همهي معدهها بخورد و سنگين نباشد. آيات کشف را بگويم. قرآن ميفرمايد «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ»(تكوير/10) يعني ثبت ميشود اما بايگاني نميشود. حيلهها، گفتهها و اعمال ريز و درشت ثبت ميشود. پخش هم ميشود. ممکن است كه انسان يك عکس بدي از خودش داشته باشد. اما ميگويند: آن عکس بد را محو کرديم. اما يك موقع هم ميگويند: همان عکس بد را تکثيرکرديم و فتوکپي آن را در همهي ايران پخش کرديم. يکي از کارهايي که جاسوسها ميکنند اين است كه با ورزيدگي صحنهاي پيش ميآورند كه آدم گول بخورد و دست به کاري بزند. با دوربين مخفي فيلمبرداري ميکنند و بعد فيلم آن را نشان ميدهند. ميگويند: ببين تو يك چنين دسته گلي به آب دادهاي. يا بايد اخبار ايران را به ما بگويي يا ما اين فيلم را در ايران پخش ميکنيم. ممكن است بچهها بحث ما را تماشا كنند. دخترها و پسرها با هيچ کس دوست نشويد. همان دوستان يك زماني پاي شما را ميپيچند. آبروهايي که توسط دوستان برده شده است کمتر از آبروهايي نيست که توسط دشمنان ريخته شده است. قرآن ميفرمايد «وَ لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميماً»(معارج/10) حميم از حمام است. حمام جايي است که آب داغ در آن وجود دارد. حميم به معني دوست داغ است. «وَ لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميماً» يعني رفيق داغ، احوال رفيق داغ را نميپرسد. اينطور نيست که بگويي: با هم رفتيم. با هم آمديم. با هم کباب خورديم. با هم شوخي کرديم. با هم خوش بوديم. همين با هم بودنها پدر در ميآورد. آبروهايي که توسط دوستان ريخته شده است کمتر از آبروهايي نيست که توسط دشمنان ريخته شده است. حديث داريم تمام اسرار خود را براي دوستت نگو. «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» پس ثبت ميشود و بايگاني نميشود. «بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ»(انعام/28) «بَدا» يعني ظاهر ميشود. «بَلْ بَدا لَهُمْ» لو ميرود. «ما كانُوا يُخْفُونَ» چيزي را که مخفي ميکردند، لو ميرود. امان از وقتي که خدا بخواهد كه يك چيزي معلوم شود. خدا خواست كه دست زليخا رو شود و آبرويش بريزد. قرآن ميگويد: «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»(يوسف/23) زليخا همهي درها را بست. از نظر ما طلبهها و آخوندها در «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» سه چيز وجود دارد. «غلًق» يعني محكم بست. به کنيزها نگفت: درها را ببنديد. خودش درها را بست تا خاطرش جمع باشد. نميگويد: «غَلَّقَتِ البابَ» ميگويد: «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» يعني همهي درها را بست. پس هم خودش درها را بست. هم محكم بست. اما از پشت درهايي که خودش بسته بود، لو رفت. خدا روزي را نياورد که قرار باشد، آبروي آدم بريزد. يك نفر به جايي مهماني ميرود. ميبيند كه ساعت بسيار قشنگي بر روي طاقچه است. شيطان او را گول ميزند. ساعت را برمي دارد ودر كيف خود پنهان ميكند. صاحب خانه ميآيد و يك دقيقه مينشيند. ميگويد: اينجا يك ساعت نبود. مهمان ميگويد: نه! من ساعت نديدم. يكباره وسط غذاخوردن ساعت زنگ ميزند. حالا اين يك نوع خلاف است. روز قيامت هفتاد سال گناهان زنگ ميزنند. «بَدا لَهُمْ» هرکسي دسته گلهايي آب داده است که حاضر نيست كسي از آن خبردار شود. «خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ»(قلم/43) چشمانشان اشکبار است. البته اين براي افراد بد است. اما خوبها روز قيامت اول راحتيشان است. «يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ»(حديد/21) نيکوکار بودن فقط به معناي كمك كردن نيست. نيکوکار به معناي جامع است. «يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ» «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(بقره/62) «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ»(عبس/39-38) خوبها صورت درخشنده دارند. «ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» و بدها ميخندند. درست مثل کسي که درس نخوانده است و سر جلسهي امتحان ميرود. اينها شوخي نيست. براي آينده هم نيست. وقتي ميگوييم: قيامت! کسي حساب نکند كه قيامت الآن نيست. ممكن است همين فردا شب اول قبر ما باشد. به يك نفر گفتم: از خدا چه ميخواهي؟ گفت: ميخواهم ير به ير باشم. مومن كه نيستم. مجرم هم نباشم. مثل بچهاي که تازه به دنيا آمده است. بچهاي که تازه دنيا آمده است، نه مجرم است. نه مؤمن است. قرآن ميفرمايد: افرادي در روز قيامت وقتي صحنهها را ميبينند، ميگويند: «يا لَيْتَني كُنْتُ تُراباً»(نبأ/40) کاش خاک بودم. خاک از من بهتر بود. خاک يك دانه گرفت و يك خوشه داد. ولي من اين همه نعمت را گرفتم و يک رکعت نماز به درد خور نخواندم. خيلي بي انصافي کردم. کاش سگ بودم. اگر به سگ يك استخوان چرب ميدادي، از خانه حفاظت ميکرد. اگر به سگ يك لقمه نان بدهي، دم تکان ميدهد و تشکر ميکند. من اين همه نعمتهاي خدا را خوردم. اما اصلاً از خدا تشکر نکردم. در قيامت خبرهاي زيادي است. قيامت دور نيست. مردم فكر ميكنند كه قيامت خيلي دور است. اما ما به قيامت خيلي نزديک هستيم. رابطه ما با قيامت مثل بستن يك لختهي خون است که ديگر از رگ قلب وارد قلب نشود. ما چيزي نيستيم. بنده که در تلويزيون سخنراني ميکنم، به يك پشه وصل هستم. اگر يك پشه بيني من را نيش بزند، ديگر پشت دوربين نميآيم. پس يك پشه ميتواند من را از تلويزيون حذف كند. يعني هفده سال درسهايي از قرآن با يک پشه نابود ميشود. آدمي که چيزي نيست، آنقدر گردن کلفتي ميکند. يعني از همه عاجزتر است. ما شنيده بوديم كه ميگفتند: ميمون هرچه زشتتر، بازيش بيشتر! انساني كه از همه ضعيفتر است، از همه گردن کلفتتر است. اگر يك موش در اتاق خانهي ما پيدا شود، نميشود آن را گرفت. اگر همه جمع شويم، نميتوانيم يك پشه خلق کنيم. آن وقت ميخواهي با خدا دربيفتي. روز قيامت از چند چيز سؤال ميکنند. اول اينكه ميپرسند با عمر و جوانيت چه کردي؟ ما برنامه ريزان مسئول هستيم. اگر در ايام فراغت براي آموزش و پرورش برنامه خوب نريزيم، گناه كردهايم. گاهي وقتها برنامه ميريزيم كه فقط سر بچهها را گرم کنيم. ايام فراغت پر ميشود اما با چه پر ميشود. اول سؤال ميکنند كه با جوانيت چه کردي. دوم ميپرسند: از کجا آوردي؟ بعد ميگويند: از کجا خرج کردي؟ بايد با خدا رفيق شد. من بايد از خدا عذرخواهي كنم. هركس هم كه اين برنامه را ميبيند، او هم استغفار كند. تمام روحانيون، كشاورزها، مسئولين مملكتي، همه عذرخواهي كنيم. بگوييم: خدا ما را بيامرزد. چون گاهي وقتها سرسفره همه چيز هست، اما يك چيز كه از همه مهمتر است، نيست. مثلاً نان نياوردهاند كه غذا را بخوريم. يا مثل اينكه همه به عروسي بروند، اما عروس و داماد به عروسي نيايند. كلي سر قبر يك نفر گريه ميكنيم، بعد ميگويند: ببخشيد! در اين قبر مرده نيست. پس ما براي چه كسي گريه ميكرديم؟ اصل مملكت ما در اين جمهوري اسلامي چه شد. «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»(حج/41) قرآن ميگويد: حالا كه حكومت اسلامي، امكانت و مكنت دستتان آمد، سه كار انجام دهيد. حالا كه قدرت پيدا كرديد، پنير و پودر شيميايي را تقسيم كنيد. چيزها را كپني كنيد. سفارتخانه و وزارتخانه درست كنيد و گزينش هم قرار دهيد. من نميگويم كه چرا بر سر سفره همه چيز گذاشتند. من ميگويم: چرا در اين سفره بيشترين توجه به آب و نان كه از همه مهمتر است، نيست. به يك كارخانهاي رفتم. مديرعاملش ميگفت: توليد ما سه برابر شده است. براي كارگرها استخر درست كرديم. بيمه درست كرديم. براي بچه هايشان اين امكانات را قرار داديم. براي ايام فراغت بچه هايشان مسابقه گذاشتيم. كامپيوتر درست كرديم. همهي كارها را گفت. گفتم: ببخشيد! اينجا نمازخانه كجاست؟ ديديم نمازخانهاش پشت راه پلهها است و مثل انبار سيب زميني است. گفتم: آقا چند نفر پرسنل داريد؟ گفت: 2100 پرسنل داريم. گفتم: چند نفر نماز ميخوانند؟ گفت: صد و بيست نفر! گفتم: پس بقيه چه؟ گفت: سر كار هستند. گفت: عدهاي سر كار نماز ميخوانند. عدهاي هم در خانه نماز ميخوانند. گفتم: اصلي ترين كارها اين است كه به نماز توجه كنيم. «الَّذينَ. . . أَقامُوا الصَّلاةَ» راجع به زكات يك آيهي داغي پيدا كردم. من تازه به اين آيه برخورد كردم. قرآن ميگويد: «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ»(فصلت/6) واي بر مشركين! ميگويد: مشرك كيست؟ مشرك بت پرست است. ميگويد: نه! « الَّذينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» مشرك آن كسي است كه زكات نميدهد. ما امسال يك اجازهي شفاهي از مقام معظم رهبري گرفتيم كه آقا اجازه بدهيد بعد از پانزده، شانزده سال ما براي مسئلهي زكات تبليغات راه بياندازيم. ايشان فرمود: اشكالي ندارد. من با همهي امام جمعههاي استانها صحبت كردم كه امام جمعهها با استاندارها صحبت كند. بعد خود امام جمعههاي استانها به امام جمعههاي شهرستانها ميگويند. امام جمعههاي شهرستانها و فرماندار با دوسه نفر ديگر در جهادسازندگي، رئيس كميته امداد و تعاوني روستاها ميگويند: آقا خدا به شما صد كاميون گندم داده است. براي هر بيست و هفت تومان، يك تومان زكات بده. استان فارس يك كار شيريني انجام داده است. مسئولين استان فارس اعم از روحاني و غيرروحاني، امام جمعه و استاندار بلند شدند و به مناطق رفتند. خمس و زكات فرق دارد. خمس بايد يكجا متمركز شود. اما زكات به اهالي همان منطقه كه جمع شده است ميرسد. البته در صورتي كه آن منطقه نيازمند داشته باشد. رفتند گفتند: اي مردم! شما هرچه زكات دادهايد، همان مقدار هم استاندار و حكومت اسلامي روي آن ميگذارد و خرج شما ميكند. اگر پل نداريد، پل ميسازد. اگر درمانگاه نداريد، درمانگاه ميسازد. پارسال در ايلام يك حركت سادهاي براي زكات انجام شد. امسال توليد گندم ايلام بيش از دوبرابرشد. بنده هم يك سيلي از يك كشاورز خوردم. تا حالا نميخواستم بگويم. اما بايد بگويم. چون روز قيامت آبرويم ميريزد. پس بگذار همين جا خودم آبرويم را بريزم. ما فروشندگان گندم را دريكي از مناطق ايران جمع كرديم. آيات و روايات زكات را خوانديم. قرآن ميگويد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»(اعراف/96) اگر مردم روستاها ايمان بياورند و تقوي داشته باشند، بركات بر اينها نازل ميشود. امام صادق(ع) فرمود: اگر ديديد كه در روستايي سيل و زلزله آمد، معلوم ميشود كه زكات ندادهاند. «حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ وَ دَاوُوا مَرْضَاكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ مَا تَلِفَ مَالٌ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا بِمَنْعِ الزَّكَاةِ»(ثوابالأعمال، ص46) خوب كه حرفايم را زدم يك كشاورز از اين كشاورزهاي پولدار كه گندم سنگين به سيلوها ميفروخت، بلند شد و گفت: اي شيخ! گفتم: بفرماييد. گفت: چرا شما آخوندها بعد از شانزده سال ياد زكات افتادهايد؟ من سرم را پايين انداختم و از خجالت هيچ چيز نگفتم و از اين شهر بيرون آمدم. واقعاً شرمنده هستم. الآن حساب كردم كه من براي نماز به دور ايران رفتم. براي نهضت سوادآموزي به دور ايران رفتم. چندهزار سخنراني كردم. در ايام جبهه و جنگ بارها و بارها سخنراني كردهام. براي همه اقشار سخنراني كردم. اما يكبار به قصد زكات نرفتم. جالب اين است كه بسياري از ما روحانيون، هر سال به حج مستحبي ميرويم. اما زكات واجب را انجام نميدهيم. ما مسئول هستيم. مردم ما مردم خوبي هستند. ما سه نوع آدم داريم. بعضي از مردم مثل توت شيرين هستند. يعني با يك تكان دادن ميريزند. بعضي از مردم مثل انار هستند. بايد يك خورده تابش داد تا از درخت جدا شود. بعضي از مردم هم به قله مير وند. مثل گردو هستند. بايد توپ را به سرشان زد تا از درخت بيفتند. اكثر مردم ايران مثل توت هستند. يعني شيرين و زودرس هستند. اگر گفتي خدا از تو ميخواهد. ميگويد: ما مخلص خدا هم هستيم. من ميدانم كه اگر زكات بدهم باران به موقع ميايد و خدا جبران ميكند. من ميدانم كه اگر زكات ندهم يك آفت بي موقع ميآيد و حال من را ميگيرد. دست خدا است. با خدا كه نميشود كشتي گرفت. اين گندمي كه شما پيدا كردي، نورش از خدا بوده است. آبش از خدا بوده است. زمينش هم از خدا بوده است. حالا خدا ميگويد: از اين بيست و هفت تومان، يك تومان به ما بده. ميگويد: نخيرنمي دهم. سرمايه از خداست. زمين از خداست. خورشيد از خداست. آب از خداست. تو كاري نكردهاي. تو دانه ريختي. قرآن ميگويد: تو هنري نكردي. «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُام نَحْنُ الزَّارِعُونَ»(واقعه/64) تو فقط يك دانه ريختي. زارع واقعي من هستم. من يك دانه را يك خوشه كردم. من از برادران عزيز كشاورز براي اين حركت زكات عذرخواهي ميكنم. همهي روحانيون و طلاب مسئله و روايات زكات را براي مردم بگويند. خوشبختانه خدا هم مقدار زكات را خيلي كم حساب كرده است. ميگويد: از چهل گوسفند، يك گوسفند را به من بده. بعدم ميگويد: اگر تول پول علف گوسفند را ميدهي، نميخواهد زكات بدهي. به شرطي زكات بده كه پول علف را ندهي. ميگويد: اين گوسفندها را به كسي بده كه گوشت براي خوردن ندارند. همين خمس هم هست. خمس كساني است كه درآمد خوبي دارند. آدمهايي هستند كه حقوق خوبي دارند. يا شغل دوم دارند يا درآمدشان زياد است. داريم كساني را كه غير از زندگيشان يك پس اندازي هم داشته باشند. پس خمس مالتان را بدهيد. كشاورزها زكات مال خود را بدهند. به هرحال به خواست خداوند حركت زكات راه افتاده است. آخرين خبر خوشحال كننده اين است كه ما در آذربايجان سه سال پيش، بيست نماز جماعت داشتيم. اما امسال بالاي 1600 نماز جماعت داشتيم. در آموزش و پرورش ما پارسال هفت هزار طلبه در مدرسهها نماز ميخواندند. اما امسال حدود سي هزار طلبه در دبيرستانها و راهنماييها نماز ميخوانند. تاسوعا و عاشورا رسم نبود كه كسي در ميدانها نماز بخواند. اما امسال در بسياري از شهرها ظهر تاسوعا و عاشورا نماز خواندند. همين طور كه نماز رشد كرد. بايد زكات هم رشد كند. ما در روستاها حمام كم داريم. مسجد كم داريم. پل كم داريم. درمانگاه كم داريم. كتابخانه كم داريم. ما بچههاي خوش استعداد زيادي داريم كه در روستاها زندگي ميكنند و ميتوانند در آينده پزشك شوند. اما چون پدرش فقير است، پول ندارد كه او را به دانشگاه بفرستد. كساني كه بچه ندارند و پول زيادي دارند، بيايند بگويند: من بچهاي ندارم. اما ميتوانم كاري كنم كه اين بچه به دانشگاه وارد شود. من هزينهي تحصيل اين بچه را ميدهم. ما كه ميتوانيم با يك مبلغي يك مطهري اضافه كنيم، حيف نيست كه اين اموال را بگذاريم و دست خالي در قبر برويم. ما كه ميتوانيم يك پزشك و متخصص به جمهوري اسلامي اضافه كنيم، ما كه ميتوانيم يك سالن بسازيم، پس چرا اين كار را نكنيم. روز قيامت خيلي از افراد حسرت خواهند خورد. خدايا ما را از اهل حسرت قرارنده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»