متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1374/4/22
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
در خدمت برادران دانشجو و پرسنل و برادران عقيدتي سياسي نيروي انتظامي هستيم. به مناسبت هفته نيروي انتظامي، ماه محرم. صفر قرار بر اين بود كه راجع به امام حسين صحبت كنيم بنابراين بحثمان مجموعهاي است از كار شما و بحث رسمي خودمان در اين ماه محرم و صفر، راجع به برخورد با مردم حساب شما فرق ميكند با باقي نيروهاي مسلح، باقي نيروهاي مسلح مثل برادران عزيز سپاه و ارتش اينهاچون بيشتر مسئول حفاظت از مرز آسمان ودريا و زمين است رابطه مستقيم با خود مردم تك تك ندارند. اما شما تك تك با مردم تماس داريد بنابراين يك خوردهاي كارتان ظريفتر است.
من براي هديه، نامه بيت و پنج نهج البلاغه را براي شما تفسير ميكنم نهج البلاغه خطبه؟ هايي است از اميرالمومنين نه همه خطبههاي، اين كتاب نهج البلاغه است كه خطبههاي اميرالمومنين در آن است و شش برابر غير از اين هم هست كه علماي ديگه جمع كردهاند به نام مشتركات نهج البلاغه يعني حرفها و فرمايشات حضرت علي(ع) در چندين جلد است منتها يكي از آن نهج البلاغه است يك وقت خيال نكنيد كه همه علم حضرت علي فقط در اين نهج البلاغه است. بگذريم كه گاهي وقتها در يك خطبهاش همه را گيج كرده، خطبه اول نهج البلاغه را تا الان كسي فهميده كه چه چيزي ميخواهد بگويد هر چي هم شرح و تفسير ما مطالعه كرديم يك شبهي است درست مثل يك فيلمي است كه برفك دارد.
بينندهها سر در نميآورند كه چي است قصه گاهي يك جمله ميگويد ولي اين جمله، جمله مهمي است، نهج البلاغه سه شاخه دارد شاخه اول خطبهها است، قسمت اول نهج البلاغه، فرض كنيم اگر ششصد صفحه است دويست صحه آن خطبهها است، دويست صفحهاش نامه هاست تقريباً، دويست صفحه كلمات قصار و موعظه است، خطبه، نامه، موعظه، خطبههاي بيشتر عايد است، نامهها بيشتر سياست است، موعظهها بيشت اخلاقات. پس عقايد، سياست، اخلاق، نامهها عددش هفتادو هفت تا است، كه در هج البلاغه آمده است در نامه بيست وپنج يك چيزي است كه مربوط به نيروهاي انتظامي است يعني مامورين رسمي كه مباشرين با مردم هستند البته اين به مسئولين اداره دارايي هم ميخورد، به همه كساني كهبا مردم سر و كار دارد و كارمند دولت هستند، حالا كارمند بانك باشد، آب باشد، برق، گاز باشد آن كه مستقيم بامردم هست واميرالمونين اين خطبه را ميگويد من سريع ميخوانم و ترجمه ميكنم، بسم الله الرحمن الرحيم، «انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِيَّةَ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُرْعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا آتَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَإِنْ كَانَتْ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ»(نهجالبلاغه، نامه 25)، حركت ميكني براي خدا حركت كن، بگويي نه من براي پول ميروم، خوب زمان شاه هم براي پول كار ميكردند من از ترسم ميروم نروم درجهام را ميكنند خوب زمان شاه هم از ترس اين كار را ميكردند، من براي ارتقاء درجه ميروم كه اگر سرهنگ هستم سرتيپ شوم زمان شاه هم براي اين كار بود اصول دين زمان شاه سه تا بود يك ترس، پول، درجه، اگر الان هم هر كس كار ميكند بپرسند چرا آمدي سر كار ميترسم مگر ميشود نيايم، چرا آمدي خرجي زن و بچه، چرا آمدي درجه، پس اگه الان هم اين باشد پس ما فقط عكس شاه را برداشتيم و عكس امام را زديم، اين جمله اول، بگو آقاي قرائتي پس خودت پول نميگيري، اول اينكه خيليها نميدهند و بعد هم اينكه بعضيها كه ميدهند ميگيرم، سوم اينكه پول گرفتن غير از اين است كه براي پول كار كردن است، ببينيد شما اينجا همه از اكسيژن استفاده ميكنيد هيچكدام براي اكسيژن وارد سالن نشدهايد، همه كشاورزها براي گندم كشت ميكنند منتها كاه هم براي كاگل پيدا ميشود، هر كسي چاه ميكند هدفش آب است منتها هر كس هدفش آب باشد به خاك هم ميرسد چاه كه ميكني علاوه بر اينكه آب گيرت ميآيد خاك هم گيرت ميآيد هدفاي نباشد يك وقت ميآيم اينجا تشنهام ميشود آب ميخورم ولي بيني و بين الله براي يك ليوان آب اينجا نيامدهام هدفتان بالاتر از اين حرفها باشد، «انْطَلِقْ» برو، اما «عَلَى تَقْوَى اللَّهِ»، بعد يك بينش مقدس، «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً» هيچ مسلماني را نترسان، آقاين كه توي خيابان بوق ميزنند و يك نفر پيش پايشان ميپرد بالا حديث داريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِيُخِيفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ»(كافي، ج2، ص368) اگر يك مومني را كسي بترساند خدا روز قيامت او را ميترساند چرا ميترسايم، يك زماني بعضي از بچههاي حزب الهي سوار يك بنزي شده بودند چنان اين بنز را ميبردند كه يك عده كه كنار خيابان منتظر اتوبوس بودند هم پريدند كنار نزديك بود بيفتند توي جوي، چند سال پيش بود من خودم به برادرها گفتم گازش بدهيد اين بنز را بگيريد رفتيم گرفتيم و خودم هم كار پليس را كردم ماشين را نگه داشتم جريمه كردم و اطلاع هم دادم مسئولين آمدند گرفتند و زندانشان كردند مگر ميشود حالا چون من مامور هستم، اگر كسي واقعاً با بوقش، ويراژش مثلاً ميآيدچه ميگويد موبايل را هم نشان ميدهد كه چي، كتلت چي ربطي دارد به تافتون، لاتروعن ميلما، كسي را نترسانيد، ما وزارت اطلاعاتمان اگر مردم از آن بترسند كه ميشود ساواك شاه، اصلاً فرق جمهوري اسلامي اين است كه زمان شاه از شاه ميترسيدند اما در حسينيه جماران ميگفتند روح مني خميني بت شكني خهميني، آن ترس بود و اين محبت است اگر الان هم بر اساس ترس باشد شاه ميشود عشق به رهبر فرق ميكند از ترس به رهبر، عشق به نظام، ترس از نظام عشق به حكومت ترس از حكومت، بنابراين همه ما بايد يكديگر را دوست داشته باشيم با مردم حرف بزنيم اگر مجرم است از جرمش بترسد اينكه چون من از وزارت اطلاعات هستم از نيروي انتظامي هستم يا از سپاه هستم، و برادرهاي عقيدتي هم همينطور، مثلاً اگر بگويد كه اگر من اين كار را نكردم فردا در گزينش ممكن است چي، روحاني را بايد دوستش داشته باشند و گرنه اگر بگويد كه منبه قرائتي سلام نكردم فردا سرگردي من را براي سرهنگي امضاء نميكنند خوب اين آخوند هم شده شته هيچ كس از هيچكس نبايد بترسد هر كس از هر كس ترسيد معلوم ميشود از بدترين آدم هاست. حديث دارم: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ تَأَذَّى بِهِ النَّاسُ»(إختصاص مفيد، ص243) بدترين آدمها آن است كه مردم از او بترسند اگر از تو ميترسند آدم بدي هستي به بنده ميگويند آقاي قرائتي تلفن كرده، اگر گوشي را برنداري فردا اسمت را توي تلويزيون خواهد گفت زود باشيد كارش را راه بيندازيد. مثلاً از مسافرت آمده ميگويند آقاي قرائتي ساكش را ندهيد معطل بشود فردا توي تلويزيون ميگويد آن وقت ساك بدبخته ا را ميگردند ساك من را نميگردند. معلوم ميشود كه من بدترين آدم هستم كه رئيس گمرك از من ميترسد. هيچ كس از هيچ كس نبايد بترسد اگر از امام جمعه، از دادستان، ويا از هركي ترسيديم اين خطرناك است ترس مال طاغوت است. ما دو تا بله قربان داريم يك گاهي ميگوئيم بله قربان چون دوست داريم گاهي وقتها ميگوئيم بله قربان چون ميترسيم قرآن ميگويد بله قبان پيغمبري اين است اينكه امام ميفرمايد اسلام ناب چون پيغمبر را ميفرمايد: «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» آل عمران/159، اگر خشن بودي مردم از تو ميترسند پس گاهي مردم دوست دارند پيغمبر را، و از فرعون ميترسند، «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» زخرف/54 تحقير ميكرد مردم را ميگفتند بله قربان، اگر مردم تحقير شدند و گفتند بله قربان نظام اسلامي نيست و اگر بر اساس عشق شدارزش دارد، حالا، «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً»: هسچ مسلماني را نترسان، «وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً»، اگر خوششان نيامد فرياد نزن عصباني ش، بنده رفتم منبر چهار نفر 1اي منبر من خسته شدهاند بلند ميشوند ميروند غيظ نكن بعد ميفرمايد كه: «وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ»، اكثر از حق خدا را از او مگير همان حق خدا را بگير آقا بنده جرم كردم ميخواهند مثلاً قم بزنند بسم الله الرحمن الرحيم هفتاد تا شلاق بزن اما شلاقها را به من كه ميزنند ميبرند دم دكان پدرم كه آبروي پدرم برود خوب بابا من مجرم هستم، چرا مجرم را ميبريد دم دكان پدرش ميزنيد كهآبروي پدرش را بريزد اين پيدا است كه اضافه است «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» بقره/229، از مرز خدا تجاوز كرد، قرآن ميفرمايد مجرم را تنبيه كن اما دم دكان پدرش نه در قرآن است و نه در حديث اين آقا ميخواهد خودشيريني كند به او ميگويند برو كلاه بياور سر ميآورد در دكان پدرش چرا؟ بودند جايي كه مجرم را دم دكان باباش شلاق زدند و بابايش رفت در خانه و از خجالت به مرز سكته مرگ افتاد خوب اين تا آخر عمرش با حكومت اسلامي بد ميشود اين به خاطر اين اس كه اين آقا كه شلاق دستش هست بايد دقت كند كارها مثل آمپول زدن است آمپول را اگر توي رگ بزني خوب ميكند توي گوشت بغل فك بزني پدر آدم را در ميآورد خيلي ظريف است آمپول زدن يك خوردهاي پس وپيش شود، حكم خداهم همينطور است آنچه كه خدا گفته، بد وقتي شلاق را ميزند هچي شلاق را دور ميگرداند كه اين دور گرداندن نه توي آيه هست و نه توي حديث اين خودشيريني است، و وقتي ميخواهد بزند ميگويد هن كه هنش هم در قرآن نيست ببينيد آني كه در قرآن است شلاق بزنيد اما دم دكان پدرش در قرآن نيست تاب دادن شلاق در قرآن نيست و اين هن گفتن در قرآن نيست اين سه چهار چيز از خودش رويش ميگذارد چيزي رويش نگذار، «وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِه» بيش از حق خدا از او مگير، «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ»، اگر وارد قبيلهاي شدي، فانزل بمائهم، برو كنار چشمه آبي به قول امروزيها برو هتل، مسافرخانه، چادر، يك جايي، توي خانه كسي مرو، براي اينكه اگر شما وارد شديد رفتيد بالاخره وقتي يك مدير كلي وارد يك استاني شد معاون وزير وارد يك استان شد رئيس و كارمند آن استان هم اگر اصفهان است چند تا جعبه گز و اگر يزد است چند تا جعبه باقلوا، اگر بوشهرات چندجعبه خرما، بدرقه ميكند، وقتي من رفتم توي نهضت سوادآموزي، ميروم بازديد از دفاتر، گز و خرما به من ميدهند اصلاً من ديگر زبان قفل ميشود كه بگويم كارت ضعيف است يا قوي، همين جعبه گز، ايها گز، يك كك است به لبم كك ميزنند ديگه حرف حق نزنم، اسمش جعبه گز است اما واقعهاش نخ كك است ميگويد جايي كه ميروي رنگي نشويد من ديروز براي طلبههاي عزيز، مقام معظم رهبري يك طرحي را به قم دادم از طرف دفتر تبليغات و سازمان تبليغات كه دو هزار و1پانصد تا طلبه در تابستان كه درسها تعطيل است پخش شوند توي كل ايران شهر و روستا براي تبليغات تذكراتي را منبه اين همكارهايم دادم يك از آن همين تذكر است خانه كسي رفتي فردا ميگويند اين خطي، آن خطي است با اين است با آن است محله بالامحله پائين، هيئت حسيني هيئت ابوالفضلي، اين گروه آن گروه، اين خط سياسي آن خط سياسي، يك جايي برويد كه بي رنگ بي رنگ باشد و برايشان حديث خواندم، كه اوصلاً كسي كه ميخوادي كار فكري بكند نميتواند رنگي باشد، رسول اكرم(ص)، حضرت آمد وار شهر مدينه شد مدينه خط سياسي نبود اما قبيله بازي بود آن ميگفت اين قبيله و اين ميگفت آن قبيله، سران قبيله هم ميخواستند سوءاستفاده كنند آمدند افسار شتر را گرتند آن گفتبيائيد خانه ما، ميخواست افتخارش اين باشد كه پيغمبر اولين روز فرودش آمد خانه ما، ديد حالا خانه هر كسي برود خواهندگفتاين قبيلهاي است آن قبيلهاي، گفت هر جا شتر خوابيد يعني كسي كه ميخواهد با مردم كار بكند نبايد روز اول رنگي بشود رنگي بشوي روز اول ميگويند خطي شدي ولذا حديث داريم در مسابقات التماس ميكردند كه پيغمبر شركت كند ميفرمود من چند دقيقه با اين گروه مينشينم و چند دقيقه با آن گروه، اگر با اين گروه بنشينم ميگويند شما رفتين با اين گروه نشستيد اينها روحيه پيدا كردند و آن گروه ديگر روحيهشان را باختند چند دقيقه اينجا مينشينم چند دقيه آنجا خيلي اسلام دين قشنگي است يك دقتهايي است از عدلت كه الله اكبر، خانمي دو تا بچه كوچولو داشت سه تا خرما داشت بچهها گفتند مامان خرما، يك خرما را داد به اين و اين خرما را داد به آن و آن خرماي سوم را خيلي با دقت نصف كرد يك نصف به اين و يك نصف به آن، اميرالمومنين فرمود: خانم تو به خاطر اين عدالتت اهل بهشت هستي، به قاضضي ميگويند يك جور نگاه كن، «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ»(نهجالبلاغه، نامه 27)، تو كه قاضي هستي دو نفر آمدند نزدت به يكي هفت ثانيه نگاه نكن و به يكي پنج ثانيه، مواظب باش نگاه به هر دو يك جور باشد در قرآن آيه صدو دو سوره نسا ميفرمايد شما كه در جبهه نماز را شكسته ميخوانيد رزمندهها ميخواهند به شما اقتدا كنند ركعت اول يك گروه اقتدا كنند ركعت اول زود قصد فردا كنند آنهايي كه ركعت اول اقتدا كردند زود قصد فردا كنند بروند شيفت، و فوري آنهايي كه شيفت هستند به ركوع ركعت دوم برسند يعني حتي در نماز دو ركعتي تقسيم كه يك بار نكويند شيفت يا پست مال عبادت مال آنها، در نماز دوركعتي: «وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُم» نساء/102 آيه صد و دو سوره نساء، ببين اسلام چقدر دين ظريفي است، تقسيم عادلانه، مواظب باشيد: «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ»، اي كارمند دولت اگر ميروي يك جايي ماموريت «فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ»، داري پست ميدهي اگر يك كارمند شهربان برود معجون فروشي قدم بزند، طلافروشي ميگويد دو ليوان معجون به او داده از دم مغازهاش كنار نميرود متهم ميشوي، بعد ميفرمايد «مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ»، توي خانه هايشان مرو؛ «ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَار»، وقتي ميروي با آرامش برو، سكينه و وقار، گاهي وقتها يك ماموريتي ميورند حالا يك وقت مجرمي را ميخواهند بگيرند مجرم را هر چه بترساني ميارزد، اما نه حالا گفتند برو ببين، مجرم نيست آقا يك مرتبه ترمز چهار تا در يك لحظه باز ميشود طرف سكته ميكند، چه جور، چي شد، قرآن ميگويد: «ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَار»، وقتي ميروي ماموريت آرام ترمز كن، آرام برو چه خبر است اما اصلاً بندههاي خوب خدا و عبادالرحمان، قرآن تابلو بنده خوب خدا را ترسيم مينمايد ميگويد بنده خوب خدا چند تا شرط دارد يك: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» فرقان/63، آرام راه ميورد «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»، و گاهي هم ميگويد به تو چه نميخواهم اصلاً ممكن است چرت و پرت هم بگويد، بگويد بالاخره كارمند دولت وقتي ميرود ماموريتي، اين طور نيست كه همه مردم يك جور باشند بعضي مردم ممكن است حرف بد بزنند چون نميدانند، من يادم نميورد اول سال، اول سالهايي كه رفتم پاي تخته سياه بيست و دو سال پيش تخته سياه گذاشته بودم در يك مجلسي داشتم صحبت ميكردم مردي آمد يك سري تكان داد گفت خدا لعنت كند تو را روبروي جمعيت، من نفهميدم چرا فحشم ميدهد صبر كردم گفتم شايد با من نيست آقاي قرائتي با تو هستم خدا ذليلت كند حالا چون توي تلويزيوني مردم احترامت ميگيرند آن روز هم كه تلويزيون نبود و حكومت هم مال شاه بود حالا نميدانستيم كه اصلاً كي است ساواكي است يا خودي يا غيرخودي، البته خودي به معناي خودمان، خدا رحمت كند آيت الله سعيدي را آقازاده ايشان هر كس را ميديد خول است ميگفت اين خودي تو كوچه مثلاً ميديد يك كسي خول است ميگفت اين خودي است، اين آقا وارد شد فحش ميداد اين خودي است غريبه است چي است، بالاخره صبر كرديم ببينيم چي است گفت تو تخته سياه گذاشتي كه جلوي منبر امام حسين را بگيري اين يك نقشه استعمار است گفتم آقا تخته سياه نقشه استعمار نيست وسيله آموزشي است ما هم ميخواهيم همان امام حسين را بگوئيم هر جا هم كه بلد نيستيم روضه بخوانيم هستند آقاياني كه ميآيند كنار ما ميتوانند به هر حال فحش كه داد من ديدم فحش آن روي مذهب و عقيدهاش است. گاه مردم فحش ميدهند ولي آدمهاي خوبي هستند عملش بد است ولي خودش آدم خوبي است قرآن ميگويد، اني لعلكم من القالين عملت بد است، يك كسي مرتب نامهاش فحش مينوشت براي من كه تو زير بغل قبايت پاره است ميپوشي همهاش ميآيي توي تلويزيون، سوزن نداري، نخ نداري، خانمت توجه ندارد بدوزد، ميخواهي به مردم بگويي دنيا ارزش ندارد، و شروع ميكرد همينطور فحش فحش، آخرين نامهاش يك كمي سوزن و نخ گذاشت و فرستاد براي من، خوب اين بنده خدا خيلي به من جسارت كرد ده پانزده نامه فحش براي من داده ولي آدم خوبي است اين نميداند كه قباي آخوندها فرم دوختش اين است كه زير بغلش سوراخ است اين فرم دوختش است مثل كفش سوراخ دار، اين فرمش است چون اين فرم را نميدانست همهاش فحش ميداد و عصباني ميشد. بعضي مردم فحش ميدهند ولي آدم خوبي هستند بنابراين هركس فحش ميدهد آدم بدي نيست حتي من يك جائي بودم ديدم يك عده فحش ميدهند گفتند آقاي قرائتي اينها ضد انقلاب هستند گفتم اينها ضد انقلاب نيستند اينها غصّه دارند. مثلاً لپه , گوشت گكران شده غصّه ميخورد و گرنه همين آقا هم جبهه بوده و همين الان هم اگر به مملكت هجوم بيارورند دو مرتبه ميرود جبهه , اگر يك مادري سر بچهاش داد زد معنايش اين نيست كه ضد بچهاش است به هر حال اگر در ماموريت كسي با شما برخورد كرد زود نگوئيد ضد انقلاب , قضاوتهاي عجولانه , يك كسي توي جبهه گفت «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» فوري شهادتين گفت مسلمانها گفتند اين كلك , زدند توي گوشش , آيه نازل شد: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً» نساء/94, چرا به كسي كه «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ميگيود , ميگوئيد مسلمان نيست , حالا نه اين ظاهري است بعد ميگويد «كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» مگر خودتان ظاهري نبوديد. حالا خودتان مسلمان درجه يك هستيد كه حالا اين ظاهري است. ما هم همينطور , به هر حال «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً» كسي را نترسان , «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ». يك مرتبه ترمز مكن با چهار تا ماشين , «حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِم» تو سلام كن كن , بده ببينم , آقا اول اينكه من مجرم نيستم ژست ميگيري , صبر كن اگر جرمم ثابت شد ژست بگير , «فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِم» سلام كن , متاسفانه من خودم سلام ميكنم بعضيها ميگويند سلام عليكم , آقاي سلام كردم , سلام عليكم , سلام ميگويم كه من آقاي قرائتي هستم كه توي تلويزيون هستم , ميگويد سلام عليكم آقاي مخلص هستم , آقا جواب , سلام واجب است قرائتي چه كسي است يعني جواب سلامها پارتي بازي شده تا نگوئي جوابت را نميگويند اين يعني چه , بابا كارمند دولت هستي , «فَتُسَلِّمَ» , سلام كن: «وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِيَّةَ لَهُمْ» , شايد معنايش اين باشد كه كمش نگذار , حالا شما خيال ميكني سرتيپ هستين طوري ميشود سلام كني به يك لبنيات فروشي , آيت الله هستي به يك طلبه سلام كني طوري ميشويپيغمبر فرمود من چند چيزي را , ما اداي خارجيها را در ميآوريم داريم به سمت آنها ميرويم اگر نهج البلاغه را فرامش كنيم كشور اخلاقمان از علي دور ميشود علي ابن ابيطالب ميگيويد هر كسي هستي سلام كن ما ميگوئيم اين بايد گروه همپا باشد اگر تيمسار آمد تيمسار بروداستقبال , اگر آيت الله آمد آيت الله برود استقبال , حالا اين همه مقدار بسش است تقريباً مثل مُرده خورها شدهايم بعضيها مُرده خور هستند يعني وقتي ميرونا يك جائي اگر مرغ و ماهي بود يا حميد بحق محمد يا عالي بحق علي يك دعائي ميكند ابرها يكي از آن ميرود شمال غربي يكي از آن ميرود جنوب شرقي چون مرغ و ماهي بود. اما اگر غذا ساده بود پلو و عدس بود رحم الله من قراء فاتحه مع الصلوات , بسش است بابا جون اين برخوردها , برخوردهاي مرده خورها است يك مؤمن رابايد همه احترام بگذارند نه خوب ايشان در حدي نيست كه شما برويد استقبالش خيلي خوب به يكي از چيزها بگوئيد برود, حالا چه خبر است كه شما يك درجه رفتيد لا , اگر قپّه آمد روي دوشت تكبر گرفتي معلوم ميششود خطرناك است من طلبه هر چي با سوادتر ميشوم نبايد محرم گُشادتر شود بايد حضور قلبم بيشتر شود ولي من اينطور نيستم اول طلبگي مهرم دوستانت است يك خورده بيشتر چهار سانت است يعني هر چي سوادم بيشتر ميشود حضور قلبم همان بود كه بود فقط مهرم وجب به وجب ميشود ظاهر كار را نگريم. «ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ» با مردم اينطور حرف بزن , بگو بندگان خدا , ولي الله من را سراغ شما فرستاده است يعني من نماينده ولي امر هستم روسل اكرم علي ابن ابيطالب من را فرستاده است , «وَ خَلِيفَتُهُ» من جانشين امير المؤمنين هستم , «لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ» , آمدم حق خدا زكات را بگيريم ,«فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّه», خودت بگو آيا داري يا نداري , به مردم اعتماد كن اگر ميگيوند نداريم نگو دروغ ميگوئيد من بايد بروم دفترش را ببينم به اميد روزي كه نياز به كامپيوتر نباشد قشنگ وقتي كه گفتند داري بگوئي آقا من اينقدر سودم هست , خواهد شد يك زماني بازار ما راست حف بزند تاجر شما كه از ده سال پيش يك ميليون داري حالا ده ميليون داري , ميگوئي نُه ميليون مغز اقتصادي خيلي از عقلش بيشتر است , بابا آن نيروي انتظامي شب تا صبح توي بازار پست داده كه تو تاجر شدي , آن برق داده كه تو چراغ را روشن كردي , آن زير پايت را اسفالت كرده , يك عدهاي مثل رزمنده كه يك گلوله رها ميكند ميگويند نه نفر جان ميكنند تا اين يك گلوله بدست رزمنده برسد , دهها نفر , دهها گروه , پزشكي پست ميدهد توي خيابان , جاده امن است , شهرامن است , خانه امن است , دكانت امن است , برقت آيت , يك عده دارند جُون ميكنند تا اينكه يك ميليون تو شده ده ميليون , حالا مثلاً ميگويند يك مقداري از آن را بده , هزار رقم كلك , برسيم به جائي كه امير المؤمنين ميگويد اين رقمي بشود , كارمند ادارة دارائي بيايد بگويد كه من جانشين ايمر المؤمنين قستم , از خودت سوال ميكنم: ,«فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ» آيا تو حقي هست كه بدهي خمسي زكاتي داري كه بدهي. «فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّه» , اگر بدهيد من دست علي ميدهم , «فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا» فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ اگر گفت نه , بگوئي كارمند ما گفت نه نميشود بايد بيايم من ببينم بايد بريم انبار را ببينم. ميشود يك زماني تجار ما راست بگويند به اميد روزي كه ما مردم را نترسانيم بايد برويم رو به اين جهت , ما از شرق و غرب آمديم وارد جمهوري اسلامي هم شديم اما به مرز نهج البلاغه هنوز نرسيديم امام كه فرمود ما هنوز وسط راهيم آخر راه اينجاست , هيچ مسلماني از هيچ مسلماني از هيچ كارمند دولت نترسيد و تمام كارمندها ميدولت بر تمام افراد اطمينان كنند وقتي ميگويد , «فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا» , اگر گفت نه , «فَلَا تُرَاجِعْهُ» , ديگر به او مراجعه نكن , «وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُرْعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا آتَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ» , اگر كسي گفت بله دارم بدون ترس و الرز بگو خودت بده , بعد ميفرمايد كه , «فَخُذْ مَا آتَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ» , طلا بود , فقره بود هر چي بود , «فَإِنْ كَانَتْ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ» , اگر نه گوسفند و گاو و شتر و اينها داشت , «فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ» , سرزده وار آل گوسفنداش مشو , نگوئي نه من منول هستم بايد گوسفند انش را بشمارم , بگو خودت بشمار من به تو اطمينان دارم , «فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ» , وقتي وارد ميشوي ژست نگير خليل متواضع باش , نه متسلط و نه عنيف , بدعنق , عبوس وارد آغل مشو «وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً» , تاري نكن كه گوسفندها ترم كنند , «وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا» , آنها را نترسان , «وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا». خُلق صاحبش را تنگ نكن , «وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ» , مال را دو قسمت كن , بگو آقا مثلاً پانصد تا گوسفندداري , مثلاً شما پانصد تا گوسفند فرض كن ميخواهي ده تاي آن را بگيري زكات , پانصد تا را نگو ده تا چاق هايش را , بگو اين پانصد تا دو تا. دويست و پنجاه تا , بعد بگو كدام دويست و پنجاه تا مال تو , ميگويد اين مال من , بعد ميگيود آن دويست و پنجاه تا باز دو تا صدوبيست پنج تا , نصفه چهارم , يك هشتم , بُرش بزن تا برسي به مال خودت , «ثُمَّ خَيِّرْهُ» , به او بگو اختيار با تو است , «فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ» , اگر يك گروهي را اانتخاب كرد بگو نه خير من قبول ندارم , اگر گفت اين مال من بگو اين مال تو , خلاصهاش اينكه , برخورد كارمندان دولت بايد برخورد با محبت باشد , اصلاً اسلام اُخوت را گذاشته , جالب اين است كه قرآن ميگيود اگر كسي از برادر يا خواهر تو را كُشت بعد ميگويد: «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ» بقره/178, اگر عفو از برادر توشد , يعني هنوز به قاتل ميگويد برادر , ميگويد قاتل آمده يك نفر از ما را كُشته , بعد ميگويد اگر خواستي عفو كني برادرت را , به قاتل باز ميگويد برادر , اين دين ما است , دين ما دين ترس نيست , دين وحشت نيست، وحشت توي كشورهاي ديگر هم هست , نظام حكومت اسلامي براساس محبت است براساس فكر است براساس اعتقاد است البته يك جاهائي خشونت هم لازم است چون افرادي هستند كه بدون خشونت نميشود.
چند جملهاي هم به خاطر ماه محرم از امام حسين بگويم , يكي از مسائل كربلا مسئله آب بود من راجب اب مقدار يمي خواهم صحبت كنم اول اينكه اگر كسي در راه سفر باشد و حيواني همراه داشته باشد و بترسد كه اجگر وضو بگيرد يا غسل كند حيوان تشنه بماند اينجا حق ندار وضو بگيرد به جاي وضو تيم بگير و آن مرغ و كبوتري كه با تو است تشنهاش نگذار , حديث داريم در قيامت اولين پاداشي كه به انسان ميدهد اجر آب دادن است در ميان ثوابها اولين ثوابي كه خداوند به مؤ من ميدهد مزد آب دادن است. در فقه داريم نهرههائي كه بيرون روستا است آب آن مباح است گر چه مالك داشته باشد گر چه مالك آن بچه طفل صغير باشد يا مالك آن راضي نباشد يعني حتي اگر نهر آبي مال طفل صغير بود وطفل صغير هم راضي نبود باز اين آب حسابش جداست. اگر كسي به كافر غذا بدهد ثواب ندارد ولي اگر يك كسي به كافر آب بدهد باز ثواب دارد يعني كافر را نان به او بدهي ثواب ندارد ولي آب به او بدهي ثواب دارد. آدم وقتي اينها را ميفهمد مسئله كربلا و عطش و تشنگي , كه اسلام راجع به آب و تشنگي نظرش چي است؟ , راوي ميگويد در راه مكه ديدم يك نفري افتاده امام فرمود برويد ببينيد چه مشكلي دارد رفتند گفتند آقا اين تشنه هست گفت خوب ابش بدهيد. گفتند آخه اين نصراني است گفت مگر من گفتم چه ديني دارد هر ديني دارد آبش بدهيد , رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم داشت وضو ميگرفت وسط وضو يك گربه آمد رشد شوديك نگاهي كرد به پيغمبر , پيغمبر فرمود شايد اين تشنهاش است من ديگر وضو نميگيريم. وضويش را پيغمبر قطع كرد و گفت آب را بدهيد به حيوان در جنگ صفين , «فَشَكَا الْمُسْلِمُونَ الْعَطَشَ»(بحارالأنوار، ج44، ص266) مسلمانها گفتند يا علي عطش , در جنگ صفين مقداري ‘آ ب بود گاهي لشگر معاويه بر آب مسلط شد و گاهي لشگر اميرالمؤمنين , هر وقت لشگر معاويه مسلط ميشد آب را بر لشگر علي نميداد ولي هر وقت لشگر علي عليه السلام مسلط ميشد آب را به لشگر معاويه ميداد در يك مرحله كه آب به دست معاويه افتاده بود ابوايوب انصاري همان كه شتر دم خانهاش خوابيد گفت من با يك گروه ميروم آب را ميگيرم , با يك گروهي رفتند آب بياورند نشد. امام حسين به پدرش گفت اگر اجازه ميدهي من ميروم آب ميآورم علي ابن ابيطالب گفت برو آب بياور , وقتي امام حسين با يك گروهي رفت آب بياورد , فبكي، اميرالمؤمين , اميرالمؤمنين زدبه گريه، فقيل مايبكيك، گفتند يا علي چرا گريه ميكني , «فَقَالَ ذَكَرْتُ أَنَّهُ سَيُقْتَلُ عَطْشَاناً بِطَفِّ كَرْبَلَاءَ»(بحارالأنوار، ج44، ص266), همين حسيني كه ميرود براي مردم آب بياورد همين را مردم يك جرعه آب نخواهند داد , باز در بحار حديثي است كه اهل كوفه آمدند نزد علي ابن ابيطالب , مردم كوفه گفتند يا علي تو رئيس حكومت اسلامي هستني امسال باران نميآيد نگران قحطي هستيم , «جَاءَ أَهْلُ الْكُوفَةِ إِلَى عَلِيٍّ ع فَشَكَوْا إِلَيْهِ إِمْسَاكَ الْمَطَرِ وَ قَالُوا لَهُ اسْتَسْقِ لَنَا فَقَالَ لِلْحُسَيْنِ ع قُمْ وَ اسْتَسْقِ فَقَامَ وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ قَالَ اللَّهُمَّ مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ وَ مُنْزِلَ الْبَرَكَاتِ أَرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْنَا مِدْرَاراً وَ اسْقِنَا غَيْثاً مِغْزَاراً وَاسِعاً غَدَقاً مُجَلِّلًا سَحّاً سَفُوحاً فِجَاجاً تُنَفِّسُ بِهِ الضَّعْفَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُحْيِي بِهِ الْمَيْتَ مِنْ بِلَادِكَ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ مَا فَرَغَ ع مِنْ دُعَائِهِ حَتَّى غَاثَ اللَّهُ تَعَالَى غَيْثاً بَغْتَةً»(بحارالأنوار، ج44، ص187), باران نيامده خطرناك هم هست , تواميرالمؤمنين هستي بخواه باران بيايد , امير المؤمنين به بچهاش امام حسين فرمود تو بلندشو از خدا بخواه آب بيايد , «فَقَامَ», امام حسين بلند شد. «وَ حَمِدَ اللَّهَ» حمد خدا كرد , «وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ» , بعد دعا كرد , تا دعاي امام تمام شد «مَا فَرَغَ ع مِنْ دُعَائِهِ حَتَّى غَاثَ اللَّهُ تَعَالَى غَيْثاً بَغْتَةً», يك مرتبه ابري آمد و باراني كه مدتها نيامده بود با دعاي امام حسين باران سر كرد. مردم كوفه ديدند باران نميآيد خطر قحطي آنها را تهديد ميكند به اميرالمؤمنين رئيس حكومت گفتند دعا امام حسين مردم كوفه آب خوردند اما همين مردم كوفه در كربلا به بچه هايش آب ندادند اين هست فرق بين اسلام و غير اسلام. به هر حال , مسئله توحش در كبربلا از بني اميه خيلي زياد است خدايا تو را به ابروي امام حسين قسمت ميدهيم به ما توفيق بده كه روز به روز بر آيات و روايات و اخلاقيات اسلام هم آشنا بشويم هم خدا توفيق عمل بده كه اگر يك نيروي اانتظامي را مردم ديدند بگويند درود بر جمهوري اسلامي با اين برخورد نيروي انتظامي و الحمد لله اينطور هست الان دانشكدههاي كه در ارتش و سپاه و نيروي انتظامي هست جوانهاي فارغ التحصيلش خيلي فرق ميكنند با فارغ التحصيليهاي , اصلاً قياس نيست. كلمه فرغ غلط است قابل قياس نيست. انسان لذت ميبرد گاهي كارمند دولت را , درست بعضيها به خاطر اينكه رشوه ميگيرند و يا كارهاي ديگه , ولي ما كارمند دولت داريم كه جوان است و بيشترين پول مملكت دست او است و او يك قلم خطاء نميكند كارمند عزيز , امين خيلي داريم , امام صادق فرمود طلبهها جوري باشيد كه هر كس ديد بگويد درود بر امام صادق با شاگردهايش , شما برادران نيروهاي انتظامي برخود هايتان , برخود مستقيم است شما را لب چهار راه مردم مب بينند و مردم هم بايد عنايت كنند و گوش به حرف شما بدهند من خودم بوده گاهي توي ماشين نشسته امثلاً نيروي انتظامي ايست داده ولي اين آقاي راننده خيال كرده حالا كه آقاي قرائتي توي ماشين است ميتواند تخلف كند اعتناء نكرده , به او گفتم برگرد اين آقا را برگرداندم به آقاي پليس گفتم آقا , اين آقاي راننده اشتباه كرد بي خود كرد و من به جاي ايشان از شما معذرت ميخواهم و آن آقاي راننده هم قهر كرد كه پنج شش سال است كه قهر كرده و رفته گفت تو ابروي من را ريختي , من گفتم تو ابروي من را ريختي , تو وقتي من آخوند را مينشاني و گازش را ميدهي و پليس هم رو در واسي ميكند و جريمه نميكند , به ااميد روزي كه تسليم باشيم , وقتي ميگويد بايست خيابان كه ارث پدرش نيست لابد اينجا يك مشكلي است كه ميگيويد بايست و گرنه بروي يا نروي چي گيراين ميآيد بايد مواظب باشيم خداي ناكرده متهم به رشوه نشويم بسيار از مفاسد را شما ميتوانيد نهي از منكر كنيد كه ما نميتوانيم بكنيم , بسياري از كارهاي از دست شما بر ميآيد كه از دست كس ديگري بر نميآيد خيلي از كارهاي شما كارهائي است كه علي ابن ابيطالب انجام ميداد. قصه حضرت علي را همه شنيديد كه داشت ميرفت پيغمبر پولي به او داد گفت برو لباس بخر , ايشان رفت يك لباسي خريد ودوازده درهم ,برگشت حضرت فرمود لباس دوازده درهمي ميخواهيم چه كنيم , ما با لباس ارزانتر هم ميتوانستيم زندگي كنيم , آخه بعضيها وقتي ميخواهند بروند از آشپزخانه غذا بگيرند با بنير ميروند يا با فلان ماشين , در حالي كه باي كي موتور هم ميشود رفت ميخواهد برود دو كيلو سبزي بخرد با ماشين كذائي ميرود ميخواهيم چه كنيم , گفت حالا با هم برويم با هم رفتند و آن دوازده در هم را يك پيراهن خريدند و وقتي همينطور كه ميرفتند كنيزي گريه ميكند ميپرسند چرا گريه ميكني , گفت آقا اربابم پولم داده بروم جنس بخرم , پولها را گًم كردم , گفت چقدر بوده , گفت چهار درهم , گفت بيا اين جهار درهم , چهار درهم داد وحضرت رفت توي بازار يك پيراهن چهاردرهمي خريد وقتي بر ميگشت ديديك نفر برهنه است پيراهن را داد به او , و باز برگشت با چهاردهم ديگه , چون دوازده درهم بود چهارده درهم داد به كنيز و چهارد درهم پيراهن خريد داد به لُخت و چهار درهم ديگرش را رفت دوباره يك پيراهن خريد و زمان برگشتي ديد باز گنيز دارد گريه ميكند , اينها بايد فيلم بشود جمهوري اسلامي بايد اينها را فيلم كند گفت چرا گريه ميكني. گفت تا حالا گريه ميكردم كه چرا پول را كُم كردم حالا ميترسم كه كتكم بزند بگويد چرا دير كردي گفت بيا من ميبرم تو را , حضرت علي عليه السلام با اينكه هوا داغ بود رفت دم خانه صاحبش , و صاحبش ديد علي ابن ابيطالب , گفت آقا خانم پول را كُم كرده و حالا براي اينكه دير آمده من آمدم , به احترام قدم علي ابن ابيطالب كنيز را آزاد كرد بعد حضرت فرمود چه دوازده در هم با بركتي دو تا برهنه با آن پوشيده شد , يك برهنه توي راه و يكي هم خودمان. يك كنيزهم آزاد شد ما ميتوانيم با يك برخورد هايمان از اين كارها بكنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
ش