متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1374/3/18
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندهها بحث را در شب عاشورا ميبينند. آيهاي که شنيديد، آيهي آزمايش بود. اين آيه در سورهي بقره است و آيهي معروفي است. ترجمهاش اين است: ما همهي شما را آزمايش ميکنيم. ما شما را با ترس از دشمن، با داغ ديدن و از دست دادن فرزندان، با کم شدن ميوهها و محصولات و درآمدها و. . . آزمايش ميکنيم. به صابرين بشارت بدهيد که از اين آزمايشها روسفيد بيرون ميآيند. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»(بقره/156-155) صابرين کساني هستند که «إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ» وقتي به اينها مصيبت برسد، در مقابل مصيبتها صبورهستند. بعضي از مردم در مقابل مصيبتها جيغ ميزنند. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»(معارج/20) بعضيها هم جيغ نميزنند و صبرمي کنند. بچه که پياز ميخورد، به خاطر تندي آن جيغ ميزند و اشک ميريزد و آن را دور ميا ندازد. اما كمي بزرگتر كه ميشود، پياز ميخورد و ديگر جيغ نميزند. وقتي كه ديگر كاملاً مرد ميشود، پول ميدهد و پياز ميخرد. پياز يك پياز است. اما مزاجها فرق ميکند. بعضيها از سختيها فرار ميکنند. بعضيها در مقابل سختيها صبرمي کنند. بعضيها هم در مقابل سختيها خدا را شکر ميکنند. در زيارت عاشورا داريم «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِمْ»(مصباحالمتهجد، ص776) افرادي بودند كه در مقابل مصيبتها شکر ميکردند. جيغ نميزدند. صبر نميکردند. اما خدا را شکر ميکردند. ميخواهيم در محرم امسال درسهايي را از عاشورا بگيريم. در جلسات گذشته چند اصل را گفتم. اين جلسه هم چند اصل را ميگويم. *اصل حقوق مردم: امام حسين(ع) دوم محرم وارد کربلا شد. زمينهاي منطقه را از کشاورزها خريد تا خون مقدسش در زمينهاي مردم وارد نشود و زمينهاي کشاورزي مردم، قبر يارانش و خودش نباشد. حقوق مردم شنيدني است. امام حسين(ع) قبل از ظهر عاشورا فرمود: هرکس به مردم بدهکار است، قرض خود را بدهد. من راضي نيستم كه بدهكار جزء هفتاد و دو تن ياران من باشد. شهيدي که در رکاب من شهيد ميشود، نبايد به مردم بدهکار باشد. حق مردم به قدري مهم است که اگر شما در حال نماز خواندن باشيد و بدهكار بگويد: من پول خود را ميخواهم. بايد نماز خود را بشكني و بدهي او را بدهي. در حديث داريم اگر يك نفر به كسي بدهكار باشد و پول داشته باشد اما پول او را ندهد، هرشبي که ميخوابد گناه دزد را به پاي او مينويسند. حتي انسان در مقابل قولي که ميدهد، بدهکار ميشود. اگر به بچهي کوچكي هم قول داديم، بايد به قولمان عمل کنيم. يکي از مسائلي که در کربلا مطرح شد، حفظ حقوق مردم بود. *اصل خطر ورشکستگي سياسي: اين سي هزار نفري که به كربلا آمدند تا امام حسين را بکشند، چه كساني بودند؟ چه طور شد كه سي هزارنفر يكباره به ياري يزيد آمدند و بر کشتن امام راضي شدند؟ يکي از علما و محققين به نام مرحوم ميرزا خليل كمرهاي تحليلي کرده است. ايشان از علماي قديم بود. ايشان در اواخر عمرشان کتابهاي تاريخي زيادي نوشته بود. ايشان تحقيقي کرده است و ميگويد: ميدانيد گروههايي که به كربلا آمدند، چه كساني بودند؟ استاندارهايي بودند که در زمان حضرت علي استاندار بودند. مسئول مملکتي بودند ولي خيانت کردند. حضرت علي آنها را کنار گذاشت. آنها از علي عقده داشتند. به كوفه آمدند و در آنجا دفتر سياسي زدند. تا ديدند امام حسين پسر علي به کربلا آمده است، گفتند: حالا که پدر او ما را عزل کرد و پست ما را گرفت، ما هم مردم را بر کشتن پسرش بسيج ميکنيم. ايشان در كتاب خود اسم تک تک ورشکستگان سياسي را ميگويد. ورشکستگي سياسي دو نوع است. يك موقع انسان در پيري خيانت ميکند. يك موقع هم پير ميشود و از گردونه بيرون ميرود. معناي ورشکستگي سياسي خيانت است. معنايش اين نيست که حالا بنده الآن در تلويزيون هستم و سال ديگر نيستم. اين ورشکستگي سياسي نيست. ورشکستگي سياسي براي کساني است که خيانت ميکنند و ولي امر اينها را به عنوان خائن از مسئوليت عزل ميکند. اميرالمؤمنين ديد كه افرادي در حکومت او هستند كه خيانت ميكنند. بنابراين آنها را عزل کرد. آنها ناراحت شدند. ورشکسته شدند. براي همين به كوفه آمدند و در آنجا دفتري باز كردند. همين که ديدند قصه موجي است که ميشود انتقام علي را از فرزند علي گرفت، فوراً ثبت نام كردند و مردم را بسيج کردند. ورشكستگي خيلي خطرناك است. چون يك بار دنيا به آدم رو ميکند و يك بار هم به آدم پشت ميکند. آن وقتي که دنيا به آدم پشت کرد، انسان دين باز نباشد. همين الآن دعا ميکنم و شما هم آمين بگوييد. خدايا ايماني به ما بده که اگر دنيا آمد يا رفت ما دست از تو و راه تو برنداريم. *هرگز براي توبه دير نيست. اين هم يکي از درسهايي است كه کربلا به ما ميدهد. شب عاشورا سي و دو نفر توبه کردند. يعني وقتي آمدند كه به کنار خيمههاي امام حسين بروند، ديدند عجب صداي قرآني ميآيد. عجب رکوع و سجودي! عجب مناجاتي! گفتند: ما آمديم اينها را بکشيم. همان صحنهي عبادت اينها را کلافه کرد. شبانه به گروه امام حسين ملحق شدند. در روز عاشورا غير از حر دونفر ديگر هم توبه کردند. فقط حر توبه نكرد. حر دير آمد. براي همين قبر او دو فرسخ عقب افتاد. قبر حر در دو فرسخي کربلا است. يعني کسي که دير بيايد از ديگران دور ميشود. نگوييد: حالا پير ميشويم، بعد توبه ميكنيم. اگر دير بياييد از ديگران دور ميشويد. نتيجه دير كردن، دوري است. حر دير آمد، براي همين قبر او دو فرسخ دورشد. براي توبه هرگز ديرنيست. من نميدانم شما که پاي تلويزيون نشستيد چه کسي هستي. تو را نميشناسم اما ميخواهم يك دقيقه با شما حرف بزنم. شب عاشورا است. بين خودت و خدا نميخواهي تصميم بگيري كه ديگر حجابت را حفظ کني. نميخواهي يك قراردادي با امام حسين داشته باشي؟ نميخواهي تصميم بگيري كه ديگر ربا نگيري؟ نميخواهي تصميم بگيري كه ديگر کلاه سر مردم نگذاري؟ نميخواهي تصميم بگيري كه ديگر لقمهي حرام در خانهات نياوري؟ برادرها و خواهران عزيز ميدانيد چطور شد كه کربلا بوجود آمد؟ امام حسين(ع) در روز عاشورا هرچه موعظه کرد، فايده نداشت. همين طور نگاه کردند. خوب هايشان نگاه کردند و بدهايشان سوت کشيدند و کف زدند. مواظب سوت زدن و کف زدن باشيم. رسم خوبي نيست. در قرآن آيهاي داريم كه براي سوت زدن و کف زدن است. ميفرمايد: «وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ»(انفال/35) کف زدن و سوت کشيدن کار قشنگي نيست. ما درود اسلامي و صلوات داريم. ما تکبير داريم. پس چرا سوت بزنيم؟ پيغمبر در تمام حرکتهاي پيروزمندانه تکبير ميگفت. خدا توفيقي داده است و كتابي به نام تفسيرنماز يادداشت شده است. ما در تاريخ هفتاد مورد پيداکرديم که حضرت رسول در حوادث نو ميفرمايد: تکبير! مسلمانها هم تكبير ميگفتند. تکبير ياد بزرگي خدا است. در جنگ بدر، در شبي که حضرت زهرا را به خانهي داماد بردند. يعني در هر حادثه شعار ما تکبير بود. تکبير معنا دارد اما سوت و کف معنا ندارد. تکبير بار مکتبي دارد. محتوا دارد. عدهاي پاي سخنراني امام حسين سوت و کف زدند و عدهاي هم نگاه کردند. امام حسين(ع) وقتي اين صحنه را ديد، فرمود: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»(بحارالأنوار، ج45، ص8) شما لقمهي حرام خورديد. شب عاشوراست. با پوشيدن پيراهن سياه قصه حل نميشود. بايد تصميم بگيريم كه رشوه نگيريم. اگر رشوه گرفتيد بايد پس بدهيد. هديه گرفتن هم رشوه است. حق و حساب هم رشوه است. حق تسريع هم رشوه است. اين پول را بدهيم. اين سکه را بدهيم. اين حواله را بدهيم تا اين کار را زودتر انجام بدهد. گاهي اسم آن را عوض ميکنيم. اما همان رشوه است. لقمهي حرام بچهي انسان را طوري ميکند که موعظههاي امام حسين هم در او اثر نميکند. شب عاشورا شب قرارداد با خون کربلا است. يکي از درسهايي که عاشورا به ما ميدهد، اين است كه هرگز براي توبه دير نيست. *مسئلهي ديگر مکتب است. مکتب مهم است و فرد مهم نيست. اين يکي از اصول کربلا است. امام حسين نگفت: من زير بار يزيد نميروم. گفت: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ»(اللهوف، ص22) مثل حسين زير بار مثل يزيد نميرود. يعني نه تنها من كه حسين هستم زير بار يزيد نميروم. تو هم زير بار طاغوت نرو. ميگويند: ايراني زير بار غيرايراني نميرود. پس رگ مليت چه شد؟ وطن دوستيت چه شد؟ مسلمان زير بار غير مسلمان نميرود. پس غيرت ديني چطور شد؟ امام حسين نگفت: من زير بار يزيد نميروم. گفت: مثل من زير بار مثل يزيد نميرود. *اصل ديگر که در کربلا مطرح شد اين بود كه اگر هم دين نداريد، آزاد مرد باشيد. «وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ»(اللهوف، ص119) اين از سخنان امام حسين در روز عاشورا است. امام حسين(ع) در روز عاشورا ديد که افرادي به خيمهها حمله کردند. از کنار چشمش ديد كه دارند به سراغ خيمهها ميروند. نفس و توان نداشت. با همان حال فرمود: تا من زنده هستم، با زن و بچهي من چکار داريد؟ «ان لم يکن لکم دين» اگر شما دين نداريد. «فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ» آزاد مرد باشيد. ممکن است کسي دين نداشته باشد اما ايراني هستي. اين کار به ايران ضرر ميزند. بر فرض مسلمان نيستيم. مليتمان کجارفت؟ چرا به توليد كشورت ضرر ميزني؟ اصلاً ممکن است كه انقلاب هم قبول نداشته باشيم. ممکن است كه از مراجع تقليد هم تقليد نکنيم. اما اين درست نيست كه توليد را خراب كني. چرا خوبها را رو ميگذاري و بدها را در آخر ميگذاريد. چرا کلک ميزني و سرهم بندي ميکني؟ با اين كار تو فردا ميگويند: جنس آلماني بهتر از جنس ايراني است. جنس ژاپني بهتر از جنس ايراني است. ايراني بودن خودت را زير سؤال ميبري. اگر آدم دين هم ندارد، به خاطر عزت کشورش بايد توليد را بالا ببرد. ما بايد به جايي برسيم که تا بگويند: ايران! به ياد كالاهاي ايراني بيفتند. الان جنس خارجي مرغوبتر است. البته گاهي خارجيها بدتر از ايرانيها هستند. از لطف خدا ايرانيها چيزهايي را ساختند که خارجيها نميتوانند آن را بسازند. سياري از چيزهايي است که ايران ميسازد و در خارج نميتوانند مشابه آن را توليد کنند. اين لطف را خدا به ما کرده است. پس چرا در مقابل اين لطفي که خدا به ما كرده است، خوب كار نكنيم؟ اگر هم مسلمان نيستيم به خاطر عزت كشورمان درست كار كنيم. *مسئلهي بدعاقبتي يكي ديگر از مسائلي است كه در عاشورا مطرح شد. يکي از بدعاقبتها يك رزمنده انقلابي بود. اين رزمنده در 14 عمليات شرکت کرده بود. هميشه در جبههها بود. با پيغمبر و حضرت علي(ع) به جبهه ميرفت. با امام حسن به جبهه ميرفت. امام حسين به او نامه نوشت و گفت: تو که عمري رزمنده و انقلابي بودي، من دارم به كربلا ميروم. با من هم به کربلا بيا. گفت: من ديگر خسته شدم. ميخواهم به سراغ زندگي خودم بروم. اين زماني كه در جبهه بودم، از وسايل زندگي عقب افتادم. فلاني که به جبهه نرفت الآن خيلي از من جلوتر است. امام حسين به او گفت: با من به جبهه بيا. اما او نرفت. بعد از اينكه امام حسين(ع) در کربلا شهيد شد، اين فرد بر سر خودش ميزد و ميگفت: من بدعاقبت شدم. عمري در جبههها بودم اما در امتحان آخر شکست خوردم. گاهي آدم اينطور ميشود. عمري خوب زندگي ميكند اما در آخر خراب ميكند. مثلاً خيلي خوب نماز ميخواند اما در السلام عليکم خراب ميکند. روزه ميگيرد اما دو دقيقه مانده به افطار روزهي خودش را باطل ميکند. افرادي بدعاقبت ميشوند. افرادي هم خوش عاقبت ميشوند. يکي از خوش عاقبتها ظهير بود. ظهير يکي از هفتاد و دو تن بود. ظهير طرفدار امام حسين نبود. خطش خط ديگري بود. وقتي امام از مدينه حرکت کرد، او هم از مدينه حركت كرد. اما سعي ميکرد كه با هم تلاقي نکنند. از هم رودروايسي داشتند. ديدي گاهي در ماشين نشستي، کنار خيابان يك آشنا ميبيني. فوراً به هواي اينکه او را نبيني رويت را برمي گرداني. هرجا كه امام حسين براي استراحت ميايستاد، او يك مقدار عقبتر ميايستاد. امام حسين(ع) در يکي از جاهايي که براي استراحت پياده شده بودند، سراغ او را گرفتند. فرمود: به اينجا بيا! اما او نرفت. ظهير همسر خوبي داشت. همسرش گفت: عجب مردي هستي! امام حسين كسي را به سراغ تو ميفرستد اما تو نميروي. اين زن مرد را تشويق کرد و مرد به امام حسين ملحق شد. شب عاشورا امام حسين فرمود: هوا تاريک است. از تاريکي شب استفاده کنيد. هرکسي ميخواهد برود، برود. يکي از آنهايي که گفت: من نميروم ظهير بود. گفت: اگر قطعه قطعه هم بشوم، نميروم. عمري خطش خط ديگري بود. اما يکباره در راه منقلب شد. قرآن سفارش ميکند و ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(آل عمران/102) مواظب باشيد كه مسلمان بميريد. يکي از ياران امام حسين بر زمين افتاد. روز عاشورا حضرت بالاي سر او آمد و به او نگاه کرد. گفت: «ارضيت عني» از من راضي هستي؟ گفت: بله! گفت: من همين را ميخواهم. 96 حديث در بحار داريم که انسان لحظهي مرگ پيغمبر را ميبيند. خوشا به حال آن کسي که در لحظهي آخر عمر خود رسول الله را ببيند. رسول الله بگويد: من از تو راضي هستم. خدايا به اشکهايي که براي حسين ريخته شد و قبول شد عاقبت همهي ما را ختم به خير بفرما. *يکي از مسائل ديگر جان نثاري است. حتي اگر براي چند دقيقه باشد. *اصل ديگر اصل حفاظت است. گرچه براي مدتي کم باشد. ما بايد از دين حفاظت کنيم. خدا رضاشاه را لعنت کند. رضاشاه جلوي مجالس روضه را ميگرفت. خدا همهي اموات را رحمت کند. پدرم ميگفت: ما سحرها روضه خواني ميکرديم که تا وقتي كه پليسهاي زمان رضا شاه از خواب بيدار ميشوند، روضهي ما تمام شده باشد. در قم جايي بود كه در آنجا روضه خواني ميكردند. در چند خانه را بسته بودند و زير سردابها و زير زمين هارا سوراخ کرده بودند كه علاقه مندان روضه از آن سوراخها به اين خانهها وارد شوند. آيت الله عظمي خوانساري مرجع تقليد بود. ايشان ميخواست براي روضه برود. گفتند: آقا بايد از آن کوچه در خانهي همسايهها برويد و از داخل سردابها عبور كنيد تا به محل روضه خواني برسيد. وقتي ايشان از اين سوراخها عبور ميكرد، حالش بد شد و غش کرد. گفت: چرا بايد رضا شاه کاري کند که من در روز عاشورا که ميخواهم براي جدم گريه کنم، اين چنين عزاداري کنم؟ يك نفر نزد مؤسس حوزه علميهي قم مرحوم آيت الله حائري آمد و گفت: آقا نميخواهد حوزه درست کني. رضاشاه برنده شد. رضا شاه دارد دين را از ريشه ميکند. آيت الله عظمي حائري مؤسس حوزه علميه ما هستند. ايشان فرمود: اگر امام حسين يار نداشت چه موقع شهيد ميشد؟ اگر امام حسين تنها بود صبح عاشورا شهيد ميشد. به خاطر تلاش يارها ظهر شهيد شد. يعني هنر هفتاد و دو تن اين بود که نصف روز امام حسين را زنده نگه داشتند و همين ارزش دارد. شما برويد و حوزهي علميه را درست کنيد. نصيحت کنيد. گرچه يک ساعت گناه کمتر انجام شود. آخر گاهي وقتها ميگويد: چه فايدهاي دارد. امروز به او ميگويم گوش ميدهد. دوباره فردا به خانهي اولش ميرود. تو امروز به او بگو. تا فردا خدا بزرگ است. خيلي از وقتها که ميگوييم: اين کار گناه است. برو تذکر بده و نهي از منکر کن. ميگويد: فايده ندارد. دوباره فردا كار خود را ميكند. شما هرروز دندان خود را مسواک ميکنيد. نميگويي: چه فايده دارد. من دوباره ميخواهم غذا بخورم. امروز مسواک کن. فردا هم مسواک کن. نقش هفتاد و دو تن اين بود كه چند ساعت بيشتر امام حسين را زنده نگه داشتند. اين به ما درس ميدهد که بايد تلاش کرد. حتي اگر براي چند ساعت باشد. داشتم به عروسي ميرفتم. گفتند: آقا قرائتي به آنجا نرو. آهنگهاي خيلي بدي پخش ميكنند. گفتم: اگر من هم بروم، باز هم آهنگ ميگذارند. گفتند: اگر شما برويد احترام ميگذارند. گفتم: من ميروم. گفتند: چه فايدهاي دارد. تا شما بنشينيد ديگر آهنگ نميزنند. تا بيرون بياييد دوباره آهنگ ميزنند. گفتم: پس اگر نيم ساعت هم کم کنم، نيم ساعت است. گناه بايد کم شود. حتي اگر يک دقيقه باشد. هرکس ميتواند كاري كند كه جلوي گناه را بگيرد، حتي اگر يك دقيقه باشد بايد جلوي آن گناه را بگيرد. اين هم درسي است كه كربلا به ما ميدهد. *يكي از مسائل ديگر اين است كه هيچگاه تبليغ را رها نکنيد. امام حسين(ع) و يارانش از صبح تا ظهر عاشورا ده سخنراني کردند. سخنرانيهاي آنها بسيار کوتاه بود. امام حسين(ع) سه بار سخنراني كرد. حر يك بار با مردم صحبت کرد. يك بار ظهير صحبت کرد. يك بار اباالفضل صحبت کرد. يعني همهي اينها ميآمدند و موعظه ميکردند. تبليغ باعث پيروزي حق ميشود. قرآن ميفرمايد: اينطور نيست كساني که براي دنيا کار ميکنند، به دنيا برسند. «مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ»(اسراء/18) آيهاش اين است. «ما نَشاءُ» يعني هرچه بخواهيم. «ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ» بعضي ميگويند: دنبال دنيا برويم. ميگويد: اگر هم دنبال دنيا بروي، رزق تو زياد نميشود. دويست تومان تو، هزار تومان نميشود. «ما نَشاءُ» يعني آن چيزي که من بخواهيم. نه آن چيزي که تو بخواهي. «لِمَنْ نُريدُ» ممكن است تو فعاليت كني. اما ما براي تو رزقي قرار نداديم. حديث داريم رزق همهي افراد از حلال اندازه گيري شده است. آنهايي که با تيزي و زرنگي مال حرام بدست ميآورند، حديث داريم خدا از حلال آنها کم ميگذارند. شما فكر نكن كه اگر امروز پنج هزارتومان از راه دروغ پيدا كردي، موفق شدي. اگر دروغ نميگفتي خداوند پنچ هزارتومان از حلال به تو عطا ميكرد. شما هجده دروغ گفتي و نود و هفت هزارتومان پيدا كردي. اما همان نود و هفت هزار تومان را براي حادثهاي كه براي خانوادهات پيش ميآيد، خرج ميكني. قرآن ميگويد: رزق شما دست من است. رزق شما به زرنگي نيست. «ما نَشاءُ» هرچه من بخواهم. نه هرچه تو بخواهي. «لِمَنْ نُريدُ» به هرکس که بخواهم، رزق ميدهم. عمر سعد ميخواست فرماندار ري شود. اما فرماندهي نظامي يزيد شد. بايد مواظب باشيم كه در انتخابات براي کانديدا شدن حتي يک دروغ هم نگوييم. ستادهاي انتخاباتي كلك نزنند. بي طرف باشند. سعي کنيم گردنمان را مثل پل براي رشد ديگران دراز نكنيم. غافلان به هدف نرسيدند. اگر اين آقا رزقش باشد که به مجلس برود، ميرود. خدا به دل مردم ميا ندازد که به او رأي بدهند. اما اگر رزقش نباشد، هرطور باشد راي نميآورد. دلها دست خدا است. تبليغ را کم کنيد. کدخدا را ببينيد. ميگويند: کدخدا را ببين ده را بچاپ. خدا را ببين دل را بچاپ. عمر سعد ميخواست حسين را بکشد براي اينکه فرماندار ري بشود. اما نشد. انشاءالله در يك جلسه خواهم گفت که قاتلين کربلا چه بدبختي کشيدند. حرمله که به گلوي علي اصغر تيرزد چه طوري به درک رفت. خولي به دستشويي رفت و زير سبد پنهان شد. انقلابيون ريختند و او را در دستشويي خانهاش سوراخ سوراخ کردند. اينطور نيست كساني كه به دنبال طاغوت ميروند به نتيجه ميرسند. خيليها به دنبالِ منافقين رفتند و سوختند و به درک رسيدند. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»(اعراف/128) يکي از درسهايي که شب عاشورا و غروب تاسوعا به ما ميدهد، اين است كه ميگويد: به چراغ سبز تکيه نکنيد. گاهي پسر عمو از لندن نامه مينويسد و ميگويد: بلند شو به لندن بيا و در كارخانهي من كار كن. گاهي چراغ سبزهايي ميآيد که ما را به حرام بکشاند. يکي از چراغ سبزها عصر تاسوعا بود. شمر يك امان نامه براي حضرت ابوالفضل فرستاد. چون شمر و حضرت ابوالفضل خويش و قوم بودند. گفت: اين طرف بيا. وضعت خوب ميشود. هرچه صدا زد که اين طرف بيا، در آخر امام حسين فرمود: اينها فاسق هستند. ولي اگر فاسق هم حرف ميزند، جوابش را بدهيد. شمر گفت: من در لشگر شما بستگان زيادي دارم. ابوالفضل از بستگان من است. من براي ابوالفضل امان نامه نوشتهام و خواستم كه اين طرف بيايد. حضرت ابوالفضل وقتي اين حرف را شنيد، چنان برخورد كرد و گفت: تو براي من امان نامه مينويسي که من دست از مکتبم بردارم. دست از دينم بردارم. اين يك درس است. گول اين چراغ سبزها را نخوريد. امام حسين در شب عاشورا برنامههاي زيادي داشت. مناجات، خداحافظي، توجيه کردن زينب، گفت: زينب جان اگر ميخواهي بخوابي، امشب بخواب. فردا شب، شب خواب نيست. زينب جان اگر سؤالي داري از برادرت بپرس. فردا شب برادرت جوابگو نيست. بچهها برويد بخوابيد. امشب پاسدار خوبي داريد. ابوالفضل مثل شير دور خيمهها پاسداري ميکند. فردا شب ديگر شما خواب نداريد. توجيه کردن اهل بيت، پاسخ به سؤالات، مناجات از برنامههاي امام حسين(ع) در شب عاشورا است. اما دليل اينکه ميگويد جنگ را عقب بياندازيد اين است كه ميخواهد نماز بخواند. قرار شد كه غروب تاسوعا جنگ بشود. امام حسين فرمود: جنگ را عقب بياندازيد. يک نفر ميگفت: اگر غروب تاسوعا جنگ ميشد، حر هم جهنمي ميشد. چون حر ميوهاي بود که فردا صبح ساعت ده رسيد. اگر جنگ به جلو ميافتاد يک نفر اهل جهنم ميشد. جنگ عقب افتاد و نتيجهاش اين بود که حر هم مهلت پيداکرد تا توبه کند. اين لطف خدا بود که شامل حال حرشد. امام حسين فرمود: جنگ را عقب بياندازيد. براي اينکه ميخواهم نماز بخوانم. من نماز را دوست دارم. عزيزان من نميدانم كه رابطهي شما با نماز چه طور است. نماز ميخواني يا نه؟ نمازت درست است يا نه؟ نمازت را با عشق ميخواني يا نه؟ ظهر عاشورا همهي مردم نماز بخوانند. چون حضرت مهدي و امام حسين هم در ظهر عاشورا نماز ميخوانند. مقام معظم رهبري از نماز گزاران كه در ظهر عاشورا نماز ميخوانند، تشکر کردند. ما بايد محور کارمان نماز باشد. رؤساي هيئت بگويند: طوري حرکت کنيد که اول اذان به مسجد برسيم و نماز بخوانيم. بعد از نماز دوباره عزاداري كنيم. مقام معظم رهبري از نمازهاي ظهر عاشورا تشکر کردند. من هم ميگويم: فردا که شما به بازار ميرويد، محوريت نماز را فراموش نکنيد. بگذاريد يک نماز چهل ميليوني در خيابانهاي ايران خوانده شود. با اين نمازها مشکلات ما حل ميشود. قرآن ميگويد: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»(بقره/45) اگر در جامعه با نماز مشکل داريد، مشکل خود را حل کنيد. اميرالمؤمنين ميفرمايد: هروقت مشکل داشتم، آن را با دورکعت نماز حل ميکردم. پيغمبر فرمود: وقتي من مشکل داشتم، آن را با نماز حل ميکردم. بوعلي سينا ميگويد: من هروقت نکتهاي را نميفهميدم، نماز ميخواندم. مملکت ما مشکل دارد. مشکلات را با احياء نماز و زکات حل کنيد. *يکي از مسائل آرامش و يقين است. شب عاشورا آرامش را ديديد. امام در هواپيما نشست و از پاريس به ايران آمد. زمان شاهپور بختياربود و بعضيها ميگفتند: نکند هواپيما را سرنگون کنند. آمريکا دشمن ايران است. مهرههاي آمريکا در ايران نفوذ دارند. امام در هواپيما نشست. خبرنگار به امام گفت: آقا الآن چه احساسي داريد؟ امام فرمود: هيچ احساسي ندارم. گرچه پيش بيني ميشد كه هواپيما سرنگون شود. اما امام در آرامش كامل بود. وقتي هم كه از دنيا مي رود، ميگويد: من با دلي آرام از ميان شما ميروم. اين دل آرام در سينهي هيچکس نيست. هيچ کس دلش آرام نيست. اصحاب امام حسين دل آرام داشتند. شب عاشورا شوخي ميکردند. يکي گفت: امشب شب شوخي نيست. فرمود: مردم و بستگان ميدانند كه من اهل شوخي نيستم. من در جواني هم شوخي نميکردم. من ميدانم كه فردا در بهشت هستم. آرامش و يقين داشته باشيد. در عزاداريها شرکت کنيد. حسين کسي است که آدم براي او گريه کرد. حسين کسي است که نوح براي او گريست. انبياء و اوليا همه براي حسين گريستند. ابوالفضل به دنيا آمد. قنداق او را به پدرش اميرالمومنين دادند. تا حضرت علي رفت او را ببوسد، گريه كرد. گفتند: چه شد؟ فرمود: به ياد اين افتادم که همين دستهايي که الآن در قنداق است، زماني در راه خدا قطع ميشود. تمام بزرگان، اولياء و انبياء براي حسين گريه کردند. حتي در زيارت نامه داريم كه حسين جان آسمان و زمين براي شما گريه ميکند. قرآن ميگويد: «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ»(دخان/29) عدهاي هستند که آسمان براي آنها گريه نميکند. اما عدهاي هم هستند كه هستي براي آنها گريه ميکند. زمان جنگ بود. داشتم در يكي از كوچههاي تهران راه ميرفتم. بر در يک خانه حجلهاي ديدم. به برادرهاي همراه گفتم: در خانه باز است و حجله زدهاند. پيداست كه اين خانواده شهيد دارد. برويم تسليتي بگوييم. به داخل خانه رفتيم. صاحب خانه آمد و به من نگاه کرد. گفت: شما آقاي قرائتي هستي که در تلويزيون صحبت ميكني؟ گفتم: بله! گفت: چطورشده كه به اينجا آمديد؟ گفتم: داشتيم ميرفتيم. حجله را ديديم. فهميديم كه شما پدر شهيد هستيد. يك خورده نگاه کرد و گفت: نه! شما يك رزقي اينجا داريد. من رزق شما را برايت ميگويم. دويد رفت و به مادرش گفت: بيا براي ايشان تعريف كن. مادر شهيد آمد و گفت: بچهي ما اهل کبوتر بود. کبوتر بازبود. عاشق کبوتر بود. کبوترها را در قفس کرده بود و به آنها عشق ميورزيد. يك روز كنار قفس كبوترها ايستاد و گفت: خدا به تو بال داده است كه پرواز کني. من به خاطر کيف خودم تو را در قفس کردم. حق پرواز را از تو گرفتم. چرا من تو را اسيرکردم. براي اينکه خودم کيف کنم. در را بازکرد و کبوتر را آزاد کرد. بعد گفت: خودم هم اسير اين زندگي شدم. بايد خودم را هم آزاد کنم. به مسجد رفت و در پايگاه مقاومت بسيج ثبت نام کرد. دوره نظامي يادگرفت و به جبهه رفت. از آن موقع به بعد ديگر از او خبر نداشتيم. چند روز پيش ديديم كه کبوتري بالاي ديوار آمد و شروع به خواندن كرد. ديديم کبوتر بلندشد و داخل اتاق آمد. همينطور دور اتاق ميچرخيد. هرچه خواستيم اين کبوتر را از خانه بيرون کنيم، ديديم نميشود. بعد ديديم كه كبوتر رفت و كنار عکس بچهي ما نشست. گردنش را به عکس ميماليد. ما همان لحظه متوجه شديم كه اين كبوتر ميخواهد خبر شهادت فرزند ما را بدهد. اگر در زيارت ميخوانيم كه حسين جان پرندههاي آسمان از مصيبت تو اطلاع دارند، حق گفتيم. اين حرف، حرف اين پدر و مادر شهيد نيست. حرف قرآن است. قرآن ميگويد: هدهد نزد حضرت سليمان آمد و گفت: اي پيغمبر! داشتم از کشوري پرواز ميکردم. ديدم که مردم خورشيدپرست هستند. چرا خداپرست نيستند؟ يعني هدهد در هوا است. اما خداپرستي و شرک مردم در زمين را ميفهمد. حسين کسي است که همه هستي براي او گريستند. ما هرچه بگرييم، حق داريم. سر به ني داد ولي تن به ذلت نداد. حسين به ما ميگويد: در محاصرههاي اقتصادي نترسيد که من براي علي اصغر آب هم نداشتم. اما به طاغوت بله نگفتم. حسين به ما گفت: در محاصرههاي نظامي نترسيد که ما با هفتاد و دو تن بين سي هزارنفر محاصره شديم. حسين به ما ميگويد: از محاصرهي نظامي نترسيد. از محاصرهي اقتصادي نترسيد. چه كسي ميتواند مثل حسين باشد. شب عاشورا است. من يك سلام ميکنم شما هم سلام كنيد. شهيد زنده است و شما به زنده سلام ميكنيد. قرآن ميگويد: وقتي زنده سلام را تحويل گرفت، بهتر جواب ميدهد. يعني اگر شما بگوييد: سلام عليکم! امام حسين به شما توجه ميکند و ميگويد: و عليکم السلام و رحمه الله! «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ و عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ و لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكَ»(مصباحالمتهجد، ص776) اين سلامي به ياران حسين بود. به آنهايي که به کربلا آمدند تا امام حسين را بکشند، نفرين کنيد. «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً»(مصباحالمتهجد، ص776) خدايا به آبروي حسين خود ما و نسل ما را حسيني قراربده. خدايا رهبر ما از سادات حسيني است که خون حسين در بدن او است. رهبر ما، امت ما، کشور ما، دين ما، انقلاب ما كه انقلاب حسيني است را حفظ كن. خدايا کساني که در عزاي حسين ادب کردند و در طول تاريخ جان دادند و گريه کردند و الآن در ميان ما نيستند را با امامان محشور كن. امام عزيز ما سالي يكبار روي فرش مينشست و آن هم در روزهاي عاشورا بود. به احترام حسين روي زمين مينشست. خدايا تمام کساني که به گردن ما حق دارند را با امام حسين محشور بفرما. شهداي ما را باشهداي کربلا محشور بفرما. با سقوط حزب بعث راه کربلا را براي عاشقان باز بفرما. خداوندا هرچه به عمر ما اضافه ميکني به ايمان، علم، عمل، اخلاص، عمق و برکت کار ما بيفزا. سعي کنيم فردا عزاداريمان بدون گناه باشد. يک جوان به يک دختر نگاه نکند. يک دختر به يک پسر نگاه نکند. در جلسات عزاداري سيگار نکشيم که هوا براي همهي مردم است. در عزاداري در خيابانها و هيئتها و کوچهها به ديگران احترام قائل بشيم. سعي کنيم اين عشق مقدس بدون آفت باشد. خدايا عبادت بي آفت، عزاداري خالص نصيب همهي ما بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»