متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1375/1/23
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در ايامي است كه در آستانه مراسم حج هستيم و افرادي ميروند مكه و كشوري كه شصت هفتاد هزار تا حاجي دارد هر حاجي هم به طور ميانگين صد تا دوست و همسايه و شريك و رفيق و فاميل و بچه و عمو و دائي دارد بالاخره. جمعيتي با حج معاشر هستند. جمعيتي بستگان حاجي هستند، صدها هزار نفر سالهاي قبل رفتند مكه، افرادي هستند نرفتند مكه و ميخواهند ببينند آن جاها چي است و حج مهم است و ارزش دارد ما چند جلسهاي را در مورد حج صحبت كنيم، گرچه اميدوارم كه خداوند لطف كند خودش هدايت كند فكر و بيان ما را كه هرچي ميكنيم حتي آن کسي كه كوچولو است و حج نرفته اين هم يك چيزهايي گيرش بيايد بحث عمر ميباشد.
بنابراين موضوع بحث ما نگاهي به كعبه: هر روز كه ما نماز ميخوانيم رو به كعبه ميايستيم، كعبه در مسجدالحرام است و مسجدالحرام در مكه است، قرآن ميفرمايد كه: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» بقره/125 يعني ما كعبه را بري مردم محل اجتماعي قرار داديم، محل مراجعه قرار داديم، محور قرار داديم، بيت يعني كعبه را محور قرار داديم، «مَثابَةً» يعني ما كعبه را براي مردم محل اجتماع قرار داديم، محل مراجعه قرار داديم، محور قرار داديم، بيت يعني كعبه را محور قرار داديم، «مَثابَةً لِلنَّاسِ» محور همه مردم، چون مكه مال مسلمانها نيست، قبل از اسلام هم دور مكه طواف ميكردند، اصولاً چون مكه بنيان گذارش حضرت ابراهيم است، حضرت ابراهيم خورشيدي است كه به همهي خانهها ميتابد يهوديان ميگويند ابراهيم از ما است، مسيحيان ميگويند ابراهيم از ما است، آخرش يك آيه داريم كه ميگويدبابا رها كنيد، «ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا» آل عمران/67، ابراهيم خودش مستقل بود نه يهودي بود و نه نصراني، چون ابراهيم قبل از موسي و عيسي بود و تمام انبياء هم از نسل ابراهيم هستند، حضرت موسي از نسل ابراهيم است، حضرت عيسي از نسل ابراهيم است، پيغمبر ما از نسل ابراهيم است، و ابراهيم حق پدري دارد و لذا قرآن آيه داريم كه ميگويد: «مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ» حج/78 يعني حضرت ابراهيم پدر شما است اب يعني پدر، ابراهيم پدر ما است. يعني پدر مكتبي.
ما چند رقم پدر داريم، حديث داريم سه تا پدر آدم دارد، پدر طبيعي همان پدر و مادر طبيعي، پدر فرهنگي معلم، پدر زن هم پدر است، كسي هم كه دخترش را به انسان ميدهد پدر است و لذا داريم علمك زوجك ولدك به همهي اينها ميگويند پدر، در دعاي ندبه داريم كه: «أَنَا وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»(عللالشرائع، ج1، ص127) من و علي ابن ابيطالب پدر شما هستيم يعني پدر فكري و فرهنگي و پدر فرهنگي مهمتر از پدر طبيعي است چون جسم ما از پدر طبيعي است و شخصيت ما از پدر فرهنگي است.
معلم خيلي مهم است و توي معلمها، معلم كلاس اول مهمتر است، ما كعبه را مرجع و محور قرار داديم، «وَ أَمْناً» مركز امن، يكي از ابتكارات اسلام اين است كه روي كره زمين يك منطقه داشته گفته حرم، حرم يعني مورد احترام است، گفته مكه و اطراف مكه و تا دو سه فرسخ دور مكه اين جا حرم است، حرم است يعني هر كسي هر چه ميخواهد بگويد ميتواند بگويد و هيچ كس هم حق دستگيري ندارد، اين يك طرحي است كه توي هيچ ديني نيست، از ابتكارات اسلام اين است، من گاهي سفرهاي خارج ميروم، يك بحثي درست كردم براي آن جاها، و يادداشت كردم، هفتاد امتياز در مكتب اسلام يادداشت كردم كه توي هيچ ديني نيست، يكي از امتيازها اين است كه مكتب اسلام منطقهاي دارد به نام منطقه امن، يعني اگر هر كس از هر كس گلايهاي دارد، آقا بنده فرش خانه شما را ميدزدم شما ميخواهيد من را بگيريد فرار ميكنم و ميروم مكه، اسلام ميگويد ديگه حق نداري بگيري، ميتواني آب و نانم را قطع كني تا مجبور بشوم بيايم بيرون و بيرون من را بگيري، اما تا مادامي كه آن جا هستم هيچ مجرمي كه به كعبه پناه آورده حق دستگيري نداري، لذا اسلام ميخواهد يك جايي باشد كه آدمهايي كه هرجا ناله دارند و گير ميكنند آن جا كرسي بگذارند هرچي ميخواهند بگويند، خلاصه هواكش ناله هاست، يعني هركس هر نعرهاي كه ميخواهد بكشد بيايد آن جا بكشد، منطقه امن، لذا آن جا صيدش هم امن است، شما آن جا آهو را حق نداري بگيري، گياهش هم در امان است يعني شما حق نداري گياه مكه را بكني، بنا شده آن منطقه، منطقه امن باشد منطقه امن خدا، قرآن ميخوانم، ما كعبه را براي مردم محور قرار داديم، منطقه امن قرار داديم، ما بعد ميفرمايد: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى» بقره/125 از جاي پاي ابراهيم آن جا نماز بخوانيد، حاجيها كه ميروند مكه هفت بار دور كعبه ميگردند من هم نميفهمم هفت چي است، من صدها ميليون چيز بلد نيستم اين عدد هفت يك چيزهاي در آن است و نميدانم چه چيزهايي در آن است، سوره حمد هفت آيه دارد، آسمانها هفت تا است، عدد ايام هفته هفت تا است، سعي صفا و مروه هفت تا است، طواف دور كعبه هفت تا است. چه سري توي هفت است من نميدانم يك چيزي است ولي من نميدانم آن چيست، حاجيها هفت مرتبه دور كعبه ميگردند، حالا شما نگو خوش به حال حاجيها، آقاي قرائتي دلت خوش است، يك مشت پول دارند ميروند مكه، البته يك مشت هم بي پول ميروند مكه، آخوندها و آشپزها و دكترها، اينها ديگه مكه رفتنشان پول هم نميخواهد، البته سخت هم است، الآن هم دكترها گزينش ميشوند و از شانزده تا فيلتر رد ميشوند و هم آخوندها، يك روحاني كه ميخواهد برود مكه پدرش را در ميآورند، يك امتحانهايي ميدهند، امتحانهاي كتبي، شفاهي، توي نوبت، مصاحبه، گزينش، مشكل است، نگو آقاي قرائتي اين مكه را كه ميگويي به درد ما چه ميخورد الآن لپه ميداني كيلويي چند است، ما الآن ميداني قسط خانه فلان، كيف و كتاب و لباس بچه، يك چيزي بگويم براي اينها، خداوند يك كاري كرده آن كسي كه دارد و آن كسي كه ندارد هر دو يك جوري به خير برسند.
در دعا داريم: يا من سوت توفيق بين ضعيف و القوياي خدايي كه توفيق را بين ضعيف ترين و قوي مساوي تقسيم ميكني، اگر كسي ده ميليون پول دارد و يك ميليون به فقرا كمك ميكند و يك كسي هم ده تومان دارد و يك تومان كمك كند ثواب كدامها بيشتر است؟ يك جور است، چون خداوند نگاه نميكند كه يك ميليون داده يا يك تومان، نگاه ميكند ببينيد سرمايهاش چه قدر است. ده ميليون دارد يك ميليون داده يك دهم داده و آن هم كه ده تومان دارد و يك تومان داده پس همهاش يك جور است. كسي كه ده تومان دارد و يك تومان داده و كسي كه ده ميليون دارد يك ميليون داده همهاش يك جور است چون هر دو يك دهم دادهاند و اين كه ميگويم حديث است، حديث داريم كه خداوند وقتي يك كسي كمك ميكند نگاهش نميكند كه اين چه مقداري داد نگاه ميكند ببيند نسبت به اين چه قدر است، ايام شادي شاديهاي خود را با ديگران تقسيم ميكنيم.
آمدند با من مصاحبه(جشن نيكوكاري) تلويزيون آمد با من مصاحبه، جشن نيكوكاري مال طبقه دوازده است كه هيچي ندارد يك پيراهني، بلوزي كادو ميكند ميدهد اين مال طبقه بسيار فقير است، آن كسي كه يك پاساژ و برج ساخته و فروخته و آن كسي كه در معاملات خانه، ماشين، ملك، پاساژ، مغازه، سرقفلي، درآمدهاي ميليوني، ده ميليون ده ميليون داشته، براي دو تا بلوز دلش را خوش نكند، گاهي وقتها افرادي هستند مثلاً صد ميليون گيرش آمده آن وقت يك كيلو خرما ميگيرد شب افطاري كنار مسجد به مردم ميدهد، اين خرما مال آن كسي است كه هشتش گرو نهش است، ولي كسي كه براي مدل ماشينش پنج ميليون ده ميليون يك جا ميدهد كه ماشينش شيك باشد اين يك بشقاب خرمايي نيست، حساب حساب است، حضرت ميفرمود كه هر كس افطاري بدهد ماه رمضان چه قدر ثواب دارد، يك نفر گفت بابا نداريم، فرمودند داري يك دانه خرما بده، يك دانه خرما مال آن كسي است كه به پيغمبرگفت ندارم، نه آن كسي كه دارد، حالا: ما چه كنيم مكه نميرويم، حديث داريم اگر كسي هفت بار دور كعبه بگردد خدا شش هزار ثواب به او ميدهد و شش هزار لغزشش را به او ميبخشد، بعد فرمود اگر كسي ازمسلمانان(آن كساني كه نميتوانند به مكه بروند) يك مشكلي داشت و آن كس پا شد و مشكلش را حل كرد حديث داريم بهتر است از ثواب طواف و طواف و. . . ده مرتبه طواف، اصلاً گاهي وقتها افراد مكه نرفتنشان ميتوانند ذخيره كنند براي خودشان، سعي صفا و مروه خيلي كار خيلي خوبي است، كنار مسجدالحرام يك خيابان سرپوشيدهاي است حدود چهارصد و پنجاه متر هفت مرتبه بايد بيايند توي اين خيابان و بروند كه يكي از اعمال حج است، كل حج هجده تا كار است، يك پنج تا كار است كه به آن ميگويند عمره و يك سيزده تا كار است كه به آن ميگويند حج و كل حاجيها كه ميروند مكه هجده تا عمليات دارند، ريز و درشتش ميشود هجده تا، يك پنج تا و يك سيزده تا و آن پنچ تا را ميگويند عمره و آن سيزده تا را ميگويند حج، و اينهاپهلو هم است. اينها مثل اذان و اقامه، اذان و اقامه كنار هم بودنش شكل هم است فقط اقامه دو تا «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» دارد و اولش الله اكبر ان دو تا است ولي اذان الله اكبرش چهار تا است و ديگه «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» ندارد يك خوردهاي فرمولش با هم فرق ميكند مثل رانندگي پيكان و فولكس، عمره و حج دو تا عمل است مثل هم و شبيه هم و كنار هم و عمره پنج تا كار دارد و حج سيزده تا
اينهايي كه ميروند مكه پنج تا كار اول اين است،
اول دهها فرسخ مانده به مكه هم لباس هايشان را ميكنند ولخت مادرزاد ميشوند، جوراب، انگشتر هر چي دارند ميكنند ولنگ ميبندند، يك لنگ سفيد، پارچه حوله سفيد به كمر و يكي به دوش، مثل اينها كه از زير دوش ميآيند بيرون، اين بنا است در حج يك خودسازي است، اول ميگويد كه حاج آقا از زن و بچهات دل بكن، خداحافظ، بعد محل خداحافظي، بعد شهر خداحافظ و بعد كشور خداحافظ و بعد ميرسد به جايي كه كت و شلوار خداحافظ، بعد هم آن جا ميگويند نگاه به آينه نكن، يعني از خودت هم خداحافظي كن، لباسها را بكن، چون سه بار انسان لباس سفيد ميپوشد، وقتي به دنيا ميآيد كه ميپوشانند، وقتي هم كه ميرود از دنيا كه به او كفن ميپوشانند، اين دو تا پارچه سفيد زوركي است، اين يك لباس سفيدي است كه زوركي نيست، يعني بين دو اجبار يك اخيتار، لباس سفيد ميپوشد، دوخته باشد نه خير، رنگي نه خير، همه مردم جور، چون اين جا آدم با رنگها و شكلها پوز ميدهد ولي آن جا همه يك جور هستند، پس كار اول لباس پوشيدن،
كار دوم كلم لبيك، لبيك يعني خدا گفتي بيا آمدم، مهمانت هستم. اين كار اول، بعد وارد مكه ميشوند طواف ميكنند،
كار سوم دو ركعت نماز ميخوانند نماز تمبر صادرات است، يعني تا تمبر پشت پاكت نزني اين نامه ولو خط ملا باشد و نوشته بوعلي سينا، تا تمبر پشش نخورد اين صادرات نيست. عوامل صادرات نماز است، لذا اگر يك كسي همه كارهايش خوب باشد، شاگرد اول در مسابقات و در ورزش، تمام كارهايش خوب باشد، اما اگر نماز نخواند كالا صادراتي نيست، مثل پليس راه، جلوي راه شما را ميگيرد ميگويد ببخشيد آقا گواهينامه رانندگي، ميگوييم من گواهينامه پزشكي دارم، نماينده مجلس هستم، نماينده خبرگان، مجتهد هستم گذرنامه سياسي دارم ديپلمات سياسي دارم، پروانه ساختمان از شهرداري دارم، كارت كشتار گله دارم. تا گواهينامه رانندگي نباشد نميگذارند رد شوي، دليل اين كه به شما اجازه عبور در جاده بدهند گواهينامه رانندگي است، نماز همه جاست، حاجي رفته مكه كار اول لباس، لباس هايش را بكن و لباس بپوش، كار دوم طواف، سوم دو ركعت طواف، نماز طواف كجا بخوانيم، دوازدهمتري كعبه يك جايي است يك قبلهي سنگي است، آن جا جاي حضرت ابراهيم بوده، ميگويند و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي در مقام ابراهيم نماز بخوان بعد از نماز ميگويند برو سعي بين صفا و مروه هفت بار كه اين كار چهارم است و بعد از آن مقداري از موها و ناخن هايت را قيچي كن اين پنج تا كاراول كه اسمش بود عمره. عمره كه تمام شد دو مرتبه ميروي لباس هايت، كت و شلوار را ميپوشي، يك مدتي دو روز، پنج روز. ده روز، اين كار را ميكنند تا حاجيها جمع شوند مثل افطاري دادن، افطاريها اخيراً آسترو دارد، يعني اول آقاياني كه ميآيند توي خانه مينشينند يك آب جوشي، يك خرمايي، چيزي ميخورند و وقتي همه از توي ترافيك گير كردن، از راه و نيمه راه و مسجد، هر كه جمع شدند يكي آب جوش نخورده و يك ته بندي كردند ميگويند آقايان بفرماييد شام، اين افطاري است، يعني بالاخره يكي از حبشه، ميآيد يكي از افريقا ميآيد يكي از ايران و پاكستان و امريكا ميآيد، از دنيا ميآيند و اين پنج تا كار را انجام ميدهند و بعد يك چند روزي آن جا بيكار هستند نماز ميخوانند و طواف ميكنند، چند روزي آن جا آزاد هستند تا همه جمع شوند و همه كه جمع شدند دو شب به عيد قربان بسيج عمومي شروع ميشود، يعني اينها گروه گروه ميآيند و آن جا جمع ميشوند، جمع كه شدند سيزده كار شروع ميشود كار اول چي است، باز لباس احرام، لخت ميشوند و آن كفن را ميپوشند، كار دوم چي است برو چهار فرسخي، يك بياباني است آن جا شب عيد قربان ظهر تا غروب بايست و دعا بخوان توي صحرا، شب كه شد برو و توي يك بيابان ديگه، يك بيابان روز داريم، عرفات و يك بيابان شب داريم، شب عيد قربان مشعر، آن جا هم شب تا صبح ميمانند، باز ميگويند برو يك بيابان بايست و دعا بخوان توي صحرا، شب كه شد برو و توي يك بيابان ديگه، يك بيابان روز داريم، عرفات و يك بيابان شب داريم، شب عيد قربان مشعر، آن جا هم شب تا صبح ميمانند، باز ميگويند برو يك بيابان ديگر، يعني سه تا بيابان پشت سر هم ديگر است، از چهار فرسخي ميآيند دو فرسخي و از دو فرسخي ميآيند يك فرسخي و دو روز هم آن جا هستند، يك چهار پنج روزي حاجيها توي بيابان هستند، حاجي كه پاي كوله بوده و فرش و لحاف داشته، حالا باز توي عرفات خيمه است، روز آدم ميبيند توي عرفات هيچ كس را نميشناسد، مشعر تاريك، توي يك بيابان يك ميليون نفر كفن پوش افتادهاند، يك ميليون حاجي، كه دفتر كارش نميشود گفت بالاي چشمت ابرو، ميبيني يك آيت الله العظمي كه ميخواهد ملاقاتش كني بايد بروي توي صف، يك وزير، تاجر، فلان، يك يك، حصير اگر دارند، بعضيها هم روي خاك هستند، اكثراً روي خاك هستند، اين يك مانوراست، ديدي قاليها كه گرد گرفته باشند ميخواهند بتكانند چه ميكنند، با چوب ميزنند پشتش و خدا اين حاجيها را دمرو ميخواباند و ميزند به پشتشان كه گرد تكبرشان ريخته شود، حاج آقا از ماشين بيا پايين، چشم، لباس هايت را بكن، توي آيينه نگاه به خودت نكن، غذاي عطردار نخور، بيست و چهار چيز حرام است، ازدواج، شكار، استفاده از عطر نگاه توي آيينه، حرام است، يك حاجي را چنان فلجش ميكند، يعني آدم دستهايي توي پوست گردو است، بعد هم ميآورند ميگويد حاجي بنشين اين جا، پاشو، حالا اگر يك دقيقه قبل از غروب از اين بيابان تكان بخوري جريمه يك شتر است، بابا يك دقيقه شد يك شتر، بله گفتم ايست يعني ايست، يك عمري هر كاري خواستي كردي، حالا بايد بيايي توي قالب، خيلي چيز خوبي است، عجب دورهي سربازي است، چون اين آدم هميشه هر وقت ميخواسته ميرفته، حالا ميگويند آقا اگر دير كني گناه كردي، يك دقيقه زود بروي گناه كردي، غروب كه شد هم خيمهها را برمي دارند، يك مرتبه دو ميليون حاجي از اين بيابان حاجي از اين بيابان به آن بيابان فاصله دو ساعت حالا شما حساب كن، دو ميليون حاجي مثل جوانهاي سربازي نيستند، كه اكثر حاجيها پير هستند از چهل سال به بالا هستند، دو ميليون پير مرد، آدمهاي عجيب و غريب و با قيافههاي مختلف و رنگهاي مختلف، ميگويند كجايي هستي، ميگويند تو كجايي هستي، ميگوييم ايراني يعني اين علامت شجاعت، امام اين عزت را به ما داد كه وقتي ميگويند ايران يعني ضد امريكا، ايران يعني، در آفرياق يك عدهاي دويدن و دست من را بوسيدن، ما فكر كرديم به خاطر اين است كه آخوند هستيم. گفتيم چرا سرو دست را بوسيدي چون كه عمامه سر آخوندي است، گفت نه من كاري به آخوندياش ندارم ايراني نيستي، گفتيم چرا، گفت من به خاطر ايران دست تو را بوسيدم، گفتم حالا مثلاً ايران چه كرده، گفت همهي دنيا از امريكا ميترسيدند، ايران به مردم ياد داد ميشود از امريكا نترسيد، اين مهم است براي ما، چون بالاخره اين خط شكن، مرگ بر امريكا شدهايد شما، ما هم جگر پيدا كرديم، آخر گاهي وقتها يك استخر همه دورش ايستادهاند ميگويند نميشود ولي يكي كه پريد تو همه دنبالش ميپرند و راه براي باقيها باز ميشود، ايران راه را باز كرد ايران خط شكن است.
خلاصه كار اول لباس احرام، كار دوم چهارفرسخي ظهر تا غروبب، كار سوم شب تا صبح تا آفتاب آن جا، تا آفتاب نزند حق نداري تكان بخوري، يك ميليون حاجي همين طور نگاه به خورشيد ميكنند و ماشين هم نيست و بايد پياده بروند، از اين بيابان تاريكي ميروند منا آن جا بايد سه روز باشند، عجب بيابان خوابي، بيابان خوابي، بيان گردي، ميگويند اگر بوي بد بلند شد حق نداري دماغت را بگيري، بابا اين جا پهن است، من رئيس جمهور هستم. تمام شد رئيس جمهور، اين مثل اين است كه يك مشت آدمهاي سوپر دولكس را بگويند سه روز بايد لباسهاي شما گرد، راننده پوشيد، با گازوئيل و بنزين زير ماشين بخوابيد و خاك مالي كنيد. چون اين آدمي كه خيلي دارد وقتي آن لباسهاي كارگري پوشيد و خاك مالياش كردند، اين همان بيلي است كه به قالي ميزنند خانه تكاني است، توي آن خيابان سرپوشيده وقتي ميگويند برو، ميگويند بايد ورجي، يك چهل مترش را بايد ورجي، ميگويند بايد ورجي همه با هم ورمي جهاند، خيلي عجيب است، توي اين چهار صد متر چهل مترش را بايد ورجياند، حالا ديروز چه ميكرديم شب عيد قربان توي بيابان عرفات همه گريه ميكردند، فردا صبح همه حاجيها يك چاقو دستشان است و بايد بروند خون بريزند آقا چرا خون، هيچي، ديروز عصر يك دستمان به دعا بود و فردا صبح عيد قربان يك دستمان به چاقو، دين ما يك دست به دعا و يك دست به چاقو، اگر ديني چاقو بلد است بزند، اشك ندارد ناقص است، اگر مسلمان اشك ميريزد، دستش به اسلحه نميرود بازهم ناقص است. بعد ميرود آن جا ميبيند دو ميليون گوسفند، بيابان گوسفند، همين طور سر ميبرند و رها ميكنند، ميگوييماي بابا ما براي گوشت يخي توي ايران توي صف ميايستيم، اي گوشتها كجا هستي، اگر ايران بودي ميدانستيم چه طور به سيخ ميكشيدم، حالا كسي كه اين جا براي گوشت يخي بايد توي صف بايستد، آن جا گوسفند چاق ميگويد گوسفند بايد نر باشد، سالم باشد، گوشت بريده ممنوع، آقا من كه سرش را ميخواهم ببرم، چيزي كه به خدا ميخواهي عرضه كني، بايد چيز خوب باشد، آقا حيف است اين گوشتها. نه خير حيف نيست، آدم وقتي پهلوي عروس مينشيند ممكن است پول سر عروس بريزد و اين پولها گم هم بشود، گم بشود به درك، عروس است، وقتي يك شخصيتي ميآيد قالي مياندازد به شخصيت ميگويد آقا قربان ماشينت، اصلاً با ماشينت و با گلها بيا از روي قالي رد شو، عزيزي پهلوي من، اصلاً اين كه آدم ميگويد قدم بر چشم، چشم كه جاي قدم ندارد، ولي عشق است، اگر مكه يك عشق است، آن وقت حاجيها را ميگويند بايد سرتان را بتراشيد، يك زلفي آمده بود ميگفت آقا من يك ميليون ميدهم و نتراشم، بايد بتراشي، سفر اول حج بايد بتراشي، آقا يك عمري زلف بوده حالا توي آينه نگاه ميكند چي چي شده، اينها از آن بيلهايي است كه پشت قالي ميزنيد، خلاصه حج يعني از قالب بيا بيرون، فرش بوده، روي زمين بخواب، ميشناختند تو را گمنام شو، هماش بين خودت بودي برو توي مردم دنيا، يك وقت نگاه ميكند ميبيند اين طرفش هندي است و آن طرفش پاكستاني، اروپايي، آفريقايي، يعني بايد بيايي بيرون، از زلفت بيا بيرون، از لباست بيا بيرون، از وطنت بيا بيرون، يعني قطره هستي بايد دريا بشوي، آقا ابتكار است، و واقعاً هم ابتكار است، دنيا ميخواهند يك اردو بگذارند خيمه ميزنند، برق ميكشند، تلفن ميكشند، خيلي طرح، طرح ابتكاري است، هم گريه ميكنند، يك ميليون هم گريه ميكنند، يك ميليون هم گوسفند ميكشند، يك ميليون هم داقو هستند، يك ميليون هم توي تاريكي، توي روشناني، حج مثل مشكي كه تكانش ميدهي اين براي اين كه كره هايش جمع بشود تا تكان نخورد كرهاش جمع نميشود، اين حاجي را بايد تكانش داد، حج، عجيب است، يادت باشد كه مكه را محور قرار داديم و مركز امن قرار داديم، از ابتكارات اسلام اين است، اسلام روي كره زمين يك چند فرسخ تا چند فرسخ تا چند فرسخ را براي ناله محرومان باز گذاشته، البته اين طرح اسلام است اما الآن عمل نميشود، الآن ما اگر خواسته باشيم يك چيزي بگوييم ما را ميگيرند، چهارصد نفر حاجيهاي عزيز ما را كشتن، براي اين كه ما رفتيم بگوييم مرگ بر امريكا، اين طرح اسلام است، اسلام با مسلمانها دو تا است، يك كسي يك كتابي نوشته، اسم كتابش اين است «الاسلام شيء و المسلمون شيء آخر»، يعني اسلام يك چيزي ميگويد و مسلمانها يك چيز ديگري ميگويند اين كه من ميگويم از اسلام ميگويم، اسلام ميگويد دروغ حرام است، ميگويد ما كه ديديم دروغ ميگويد، اسلام دروغ را حرام كرده منتهي اين آقا دروغ ميگويد اين از مرز رفته بيرون. «وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» بقره/125، به ابراهيم و اسماعيل گفتيم، طهروا بيتي مسجد را تميز كنيد، الله اكبر، خادم مسجد چه كسي است؟ ابراهيم، اين كعبه را چه كسي ساخته؟ آدم، حضرت آدم، حضرت آدم ساخته، چه كسي پايه هايش را بالا برده، ابراهيم، «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» بقره/127، آقايان گاهي ميروند كلنگ يك جايي را بزنند، از من سوال شد كه آيه براي كلنگ زدن چه آيهاي است. اول اين كلنگ زدن من خيال ميكردم فقط براي زمان شاه است، نه خير كلنگ زدن براي ما است، در جنگ خندق وقتي ميخواستند دور مدينه را خندق بكنند اولين كلنگ را پيغمبر زد، اين كه اولين كلنگ را يك شخصيت بزند، آخر يك شخصي گفت اين كلنگ زدن را شما آخوندها از شاه ياد گرفتيد، شاه ميرفت كلنگ ميزد و شما هم ميرويد كلنگ ميزنيد، گفتم نه خير، شاه از ما ياد گرفت، چون اولين كلنگ را پيغمبر زد، آن وقتي كه پيغمبر زد. شاه آن زمان كلنگ نميزد، گفت نه اخيراً از ارتش و سپاه هم سان ميبينيد، اينها كارهاي شاه است، گفتم خير شاه از ما ياد گرفت. چون قبل از شاه حضرت سليمان بود، كه قرآن ميگويد: «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ» نمل/17، يعني حضرت سليمان ميآمد سان ميديد و هم در مقابلش رژه ميرفتند، خود پيغمبر سالي دو مرتبه از جوانهاي مدينه سان ميديد و يكي يكي نگاه ميكرد و هر جواني رشيد بود ميگفت برو جبهه، يكي ميديد كوتاه است ميگفت حفاظت شهر، يكي ميديد مثلاً دستش كج است ميگفت براي حفاظت محله، يعني سربازهاي كوتاه را معافي نميداد ميگفت براي عدس پاك كردن خوب است، ما الآن اگر يك كسي شصت پايش كوتاه باشد ميگوييم برو، البته بايد ارتش ايران ياد بگيرد، فرم اين است، آدمهاي كج و شل و كورچي، قرآن ميگويد اينها بايد توي خط جبهه باشند، «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ» نور/61، «لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» توبه/91 يعني كور و شل و دست و پا شكسته اينها جبهه نرودند، منتهي ميگويد: «إِذا نَصَحُوا»، «نَصَحُوا» نصيحت، يعني خيرخواه يعني موعظه، يعني بايد ولو دست و پايش شكسته و نميتواند برود جبهه، اما بايد در خط جبهه كمك كند، گرايش بايد به دين گرايشي باشد يعني كسي كه خطش، خط خدايي است بايد همه كارهايش خدايي باشد، شما وقتي ميگويي بسم الله نه فقط سرنماز ميگويي بسم الله، مرغ هم كه ميخوري بگويي بسم الله، آدم بسم الله به همه، ديدي شما مثلاً پرچم جمهوري اسلامي روي ميز اداره پرچم جمهوري اسلامي است، روي كشتي هم پرچم جمهوري اسلامي است و بالاسر اداره هم پرچم است، يعني كسي كه از جمهوري اسلامي است بايد پرچم روي ميز، روي كشتي، بالاي ادارهاش، بالاسر وزارت خانهاش، روي كاميونش، يعني اين وقتي مسلمان شد بايد همهاش اين رنگي باشد، شما بيست تا ملامين كه ميخريد، ديسهاي بزرگ آرم كارخانه، و آن نمك دان و ترشي خوري كوچك هم آرم كارخانه دارد، يعني هرچي از كارخانه آمد بيرون چه بزرگ و چه كوچك بايد آرمش پشتش باشد، پيچ گوشتي يا چرخ خياطي، كسي كه خدايي شد همهي كارهايش بايد خدايي باشد، يعني خلاصه دين توي پاركينگ نيست، ما الآن دين را گذاشتهايم توي پاركينگ، گرفتاريم خوب برويم مسجد، بيست و يكم است پس برويم مسجد، مادربزرگ مرد پس برويم توي مسجد، يعني مسجد را گذاشتهايم براي پاركينگ، مسجد جزء متن كار ما است، هر مرغي و يا هر شتري كه گوشتش مصرف ميشود بايد بگوييم بسم الله الرحمن الرحيم، و الا گوشتش حرام است، به ابراهيم و اسماعيل گفتيم خانه را تطهير كن، براي چي، پاك كن از آلودگي و شرك، جايي كه مردم عبادت ميكنند بايد پاك باشد، خداي پاك بايد با بدن پاك و مكان پاك و دلي پاك و فكري پاك رفت سراغ پاك، يعني خط، خط پاكيها است، «أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ» يعني خانه من را تميز كن، خادم مسجد حضرت ابراهيم بوده، من اين مطالب را گفتم و باز ميگويم با يك بار مرگ بر آمريكا، امريكا منحوس نميشود پهلوي ما، بايد آن قدر بگوييم تا بچههاي ما ضد آمريكايي بار بيايند، با يك بابش خورشيد خرما نميرسد، ميوه نميرسد، اين بايد تكرار بشود، قرآن ميگويد، «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا» اسراء/41، چند بار گفته «صَرَّفْنا» يعني من تكرار كردم، تا پخته بشويد ما كه نميخواهيم مردم داغ بشوند، با يك بار مردم داغ ميشوند ولي اگر ميخواهيد پخته بشوند بايد زيرش بجوشد و تكرار بشود، فرق بين داغ و پخته را گفتم، هر داغي سرد ميشود ولي هر پختهاي خام نميشود، بايد مردم بپزند نه اين كه مردم داغ بشوند، بايد خامهاي مساجد ما عوض بشوند، يكي از دلايلي كه مسجدها خلوت است خادم است، خادم مسجد حضرت ابراهيم بوده و حالا خادم مسجد آدمهايي هستندكه پير، كور، بداخلاق، بي سواد، سيگاري، مريض كه هيچ جاذبهاي ندارند، يعني كساني كه هيچ كاري نميتوانند بكنند خادم مسجد ميشوند.
مؤذن مسجد اميرالمومنين بوده، اميرالمومنين اذان كه ميگفت صدايش را همه مردم كوفه ميفهميدند، خوش صدا و صداي رسا، كعبه را بساز و پايه هايش را بالا ببر، گفتي آقا آيه كلنگ زني چي است، گفتم آيه كلنگ زني اين است: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ» بقره/127 حضرت ابراهيم و اسماعيلي پايههاي كعبه را بردن بالا، البته كعبه قبل از ابراهيم از زمان حضرت آدم بوده است، دور كعبه هزارها پيغمبر طواف كردند، ما الآن در نزديكي مشهد يك جايي داريم ميگوييم قدم گاه، ميگوييم امام رضا عليه السلام آن جا نشستم، آن جا قدم گاه همه انبيا ء است، همه انبياء آن جا هستند، راه رفتن، آدم وقتي راه ميرود ميگويد اين جا امام زمان راه رفته است، شايد توي اين طواف حضرت مهدي باشد.
خدا رحمت كند شهيد مطهري را، مطهري ميگفت من خوشم ميآيد شيراز نفس بكشم، گفتن مثلاً شيراز چه كرده، گفت آخر در شيراز ملاصدرا نفس كشيده، روايت داريم هر سال حضرت مهدي در مكه است، و آدم گاهي وقتها نگاه ميكند كه توي اين بيابان حضرت مهدي هم هست، نميداند چه كسي است، ميداند كه توي اين يكي دو ميليون جمعيت امام زمان هم تشريف دارند، آدم در يك فضايي نفس ميكشد كه ميداند حضرت مهدي هم هست، اين يك لذت دارد، حالا در آن بيابان مشعر و منا لامپ است، زمان قديم كه ما رفتيم حدود سي سال پيش، بيست سالم بود رفتم مكه، چون طلبه نجف بودم آن جا با هزار تومان هم ميشد رفت مكه، ما هم هزار تومان را جور كرديم رفتيم مكه، آن جا تاريكي بود و آن جا شن هست از آن شنهايي كه به نان سنگك چسبيده، سنگهاي كوچك را آدم بايد توي آن تاريكي پيدا كند كه فردا يك جايي هست كه بايد سنگ پرتاب كني، سنگ را به سنگ ميزني دردش نميآيد و اين رمز تنفّر است، زمان شاه بود كه گوجه ميانداختند به ماشين شاه، ماشين ضد گلوله كه با گوجه دردش نميآيد، اما اين رمز اين است كه دانشجوها با شاه بد هستند اين رمز تنفر است، بعضي چيزها رمز است درد نداريم ما، مثل سرنيزه كه دم كلانترها است كه حتي يك بار با اين سرنيزه به جايي فرو نميكند ولي اين رمز اين است كه اين جا قواي مسلّح است، بهر حال، آن جا توي تاريكي، دور ميدان آدم است، گاهي وقتها تيغ به دست آدم ميرفت و لذا ايرانيها كه ميرفتند چراغ قوه با خودشان ميبردند براي پيدا كردن سنگ ريزه، يكي از ايرانيها به يك ايراني گفت حاج آقا، گفت بله، گفت قربانت چراغ قوهات را به من بده سنگ پيدا كنم، گفت چرا از ايران چراغ قوه نياوردي، اين آيه حالا به من مزه ميكند، روز قيامت مجرمين توي تاريكي هستند، اهل بهشت توي روشنايي، اين كه ميگويم آيه قرآن است، «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» حديد/13، اي كسي كه اهل بهشت هستي، «انْظُرُونا» نظر كن، «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ» تا ما از نور شما اقتباس كنيم، رويت را برگردان با آنها اصلاً صحبت نكن، چرا از ايران چراغ قوه نياوردي، «قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»، اين جا جاي نور قرض دادن نيست، شما در اين راه عملت عمل صالحي باشد آن جا لقمهي حرامي خوردهاي، جنايت و كلاهبرداري، رشوه، تبعيض، پارتي، همه رقم جنايت كردي، حالا اين جا به گدايي افتادهاي، آن جا كه ميگويد چرا از ايران نور نياوردهاي آدم ياد اين آيه ميافتد كه مجرمين روز قيامت «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»، «إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ» بقره/126 ابراهيم گفت خدايا اين شهر را امن قرار بده، امنيت خيلي مهم است. قواي مسلح، اصلاً شما افتخار كنيد، بالاخره هر دانشجويي، دكتر، مهندس هر كس يك مقداري از عمرش را صرف امنيت كند، چون وقتي آدم شصت سال ميخواهد در امنيت زندگي كند، در اين شصت سال يك سال هم خودش مسئول امنيت بشود، اين نامردي است كه من ميخواهم مسئول امنيت نباشم ولي ميخواهم ديگران مسئول امنيت من باشند اين نامردي است، اصلاً بايد هر كسي احساس كند كه توي اين شصت سال يك سال هم نوبت من بشود، اصلاً حديث داريم كسي كه وقتي سفره پهن ميشود مي خورد و وقتي موقع كار ميشود فرار ميكند خدا لعنت كند، ملعون ملعون ملعون است خدا لعنت كند، امام سه مرتبه فرمود خدا لعنت كند كسي كه ميخواهد از ديگران كام بگيرد و نمي خواهد به مسئوليت خودش عمل كند، اصلاً كلمه اجباري غلط است براي سربازي، من ميخواهم هفتاد سال در كشور در سايه امنيت به سر ببرم و در اين هفتاد سال يك سال هم پست بدهم اين طبيعي است، ابراهيم گفت كه: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» خدايا اين بلد را امن قرار بده بعد ميگويد: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»، اين جا ابراهيم يك چيزي گفت كه خداوند گفت اين طوري حرف نزن، گفت خدايا من امن منهم هر كسي ايمان دارد «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» هر كس ايمان دارد ثمره به او بده، يعني خدايا دين دارها را نانشان بده، فرمود نه اين طور نيست، من به كفّار هم نان ميدهم، و من كفر فمتعه كساني هم كه كافر باشند من به آنها ميدهم بخورند، نه خير ايشان چون جزء خط ما نيست از اداره بيرونش ميكنيم اين اگر خطّ تو نيست چرا ديگر حقوقش را قطع ميكني؟
آقاي ري شهري ميگفت خدمت امام رسيدم، گفتم آقا من وزير اطلاعات هستم، ما كساني را دستگير ميكنيم كه با شخص شما بد هستند اصلاً شما را قبول ندارند، امام فرمود طوري نيست اگر دست به اسلحه و ترور نميزند بگذاريد كار بكند مشغول زندگياش باشد و حالا لازم نيست من را هم دوست داشته باشد، اين كه هر كسي ميخواهد در كشور ايران زندگي كند حتماً بايد من را دوست داشته باشد، خوب آقا جون يك كسي، كسي را قبول ندارد، خوب قبول ندارد كه ندارد حضرت ابراهيم گفت: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»، يعني هر كسي ايمان دارد به او بده بخورد، خدا گفت اين طور قبول نيست، «قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً» هر كس هم كه كافر بشود من به او ميدهم بخورد منتهي حسابشان را روز قيامت ميرسم، «ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ» من نار دارم يعني قيامت دارم، در دنيا بگوييم مثلاً حالا كه ايشان خوب رستاخيز را امضاء نكرد شاه ميگفت يا جزء خوب رستاخيز هستيد يا از ايران برويد بيرون، اين حرفها يعني چه، من ايراني هستم و ميخواهم توي ايران زندگي كنم و نميخواهم باشم، در منابع مادي نبايد مردم را محروم كرد، هر كسي هر ديني و هر سليقهاي كه دارد در منابع طبيعي، استخراج گنج، معدن، كار، تلاش، بله يك جاهايي بايد حساسيت نشان داد، من بچهام را بد هم به يك فرهنگي، كه فكرش منحرف است، خوب اين كار را نميكنم، همان طور كه غذاي مسموم به بچهام نميدهم فكر مسموم هم به بچهام نميدهم.
خلاصه اين بحث زماني پخش ميشود كه حاجيها ميروند مكه، من گفتم كه يك عمره داريم و يك حج، و يك پنج تا كار و يك سيزده تا كار، و اصل فلسفه حج اين است كه انسانها بروند ببينند بزرگان چه كردند، يك زماني در مسجدالحرام نماز جماعت سه نفري بود، پيغمبر جلو ايستاده بود و علي ابن ابيطالب و خديجه يك نماز سه نفري، ولي حالا نماز دو ميليوني، چي بود و چي شد، يك زماني همه مسخره ميكردند «إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ» حجر/95 الآن هيچ كس را مسخره نميكنند، زماني روي كوه صفا پيغمبر هر چي دعوت كرد هيچ كس گوش به حرفش نداد، حالا ببين چه طور صد هزار صد هزار تا مريد هستند، آدم برود ببيند ديگران چي بود، چي شد، يك خانه تكاني ميشود، از خودت بيا بيرون، از لباست، از زلفت، از توي آينه، از زن و بچهات جدا شو، خلاصه فردي جمع شو، غرورتكاني، تكبرتكاني، جمع نگري، بازنگري، اينها يك اسراري دارد حج، منتهي عرض كردم كه اين حج حضرت ابراهيم است، حج فعلي تا آن حج، با زهم توي اين حاجيها، حاجيهاي ايراني خوب هستند، باقي حاجيها كه مثل لباس كه ميدهي اتوشويي، اصلاً خيلي از آنها نميفهمند، باز با شعورترين و با معرفت ترين و بينش ترين حاجيها، حاجيهاي ايراني هستند، چون در هر حاجي يك روحاني است، روحاني باسواد است، بيان دارد، احكام دارد، به هر حال ديدني است و خدا انشاءالله هر كس نرفته قسمتش كند.
خدايا تمام كساني كه آرزوي حج دارند حج مقبول نصيب بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»