متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1373/12/9
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در شهر شهيد رجائي و در مسجد النبي در محضر مبارک برادران و خواهران فرهنگي و بازاري و آزاده هستيم. موضوع بحث امسال ماه رمضان دربارهي نماز بود. در جلسهي گذشته از تقليد و وضو و مکان نمازگزار و زمان نماز گفتيم. تفسير سوره حمد و توحيد را هم در جلسات گذشته بيان كرديم. در اين جلسه ميخواهيم راجع به کسي که نماز را سبک ميشمارد، صحبت کنيم. سبک شمردن علامتي دارد. وقتي شما ميگويي: فلاني من را سبک کرد. يعني چه؟ يعني زير پاي مرا جارو نکرد. مسجد کثيف نشانهي سبک شمردن مسجد است. شما هيچ وقت حاضر نيستي در مقابل امام صادق سيگار بکشي. سيکار کشيدن در مسجد، سبک کردن مسجد است. معامله در مسجد، سبک کردن مسجد است. جار زدن در مسجد، سبک کردن مسجد است. دير نماز خواندن، سبک کردن نماز است. بنابراين بحث ما در مورد سبک کردن نماز است. در روايات چهار تعبير وجود دارد. «مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ»(كافي، ج3، ص269) در بعضي روايات «مَنِ اسْتَخَفَّ» را داريم. در بعضي از روايات هم «مَنْ سَرَقَ صَلَاتَهُ»(المحاسن، ج1، ص82) را داريم. يعني کسي که از نماز سرقت ميکند. «مَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ»(فلاحالسائل، ص22) «مَنْ ضَيَّعَ صَلَاتَهُ»(عيونأخبارالرضا، ج2، ص31) كسي كه نماز را ضايع ميكند. در بعضي روايات داريم که «مَنْ تَرَكَ صَلَاتَهُ»(جامعالأخبار، ص73) كسي که اصلاً کسي نماز نميخواند. در روايات تعبيرات مختلفي آمده است. البته شايد هر تعبيري هم يک معنايي داشته باشد. نميشود همينطور ساده از کنار کلمات امامان عبور كرد. ادبيات عرب، ادبيات عميقي است. مثلاً وقتي ميگوييم: «ذَهَبَ» يعني رفت. ولي وقتي ميگوييم: «سَفَرَ» يک معناي ديگر دارد. «طَلََقَ» هم به معني رفتن است. «هَجَرَ» هم به معني رفتن است. همهي اين كلمات به معني «رفتن» هستند، اما هر رفتني يک معنا دارد. «ذَهَبَ» به معني رفتني است که يک بار مادي در آن وجود دارد. «ذَهَبْ» رفتني است كه جنبهي مالي دارد. «سَفَرَ» رفتني است که جنبهي تفريحي دارد. «طَلَقَ» رفتن از يك مشكل است. مثل اينکه ميگوييم: فلاني طلاق گرفت و رفت. طلاق يعني گير افتاده بودم. زن و شوهر با طلاق از شر هم خلاص ميشوند. «هجر» رفتني است که بار مکتبي داشته باشد. همهي اين كلمات به معني رفتن است اما در هر رفتني يک چيزي وجود دارد. نميشود کلمات را ساده گرفت. ما در فارسي هم داريم كه گاهي مثلاً يك كلمه ميگوييم كه اين کلمه معناهاي مختلفي دارد. به عنوان مثال در عربي ميگوييم: «سَرَقَ» كه به معناي سرقت كردن و کم گذاشتن است. مثلاً در رکوع بايد بگويد «سُبْحانَ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ» اما دو بار ميگويد. يکي را كم ميكند. «سَرَقَ» يعني از نماز دزدي كرد. «تَهَاوَنَ» به معني راحت گرفتن و سبك گرفتن كار است. باز يک معناي ديگري دارد. «اِسْتَخَفَّ» يعني سبک کرد. «ضَيَّعَ» يعني ضايع کرد. مثلاً يک کسي که غذا را خراب ميکند، نميگويند: غذا را سبک کرد. نميگويند: غذا را شل گرفت. نميگويند: غذا را کم گذاشت. ميگويند: غذا را خراب کرد. ممکن است كه غذا را خوب بپزد و آن را ضايع نکند اما داخل مقوا بگذارد و نزد آدم بياورد. اين آدم از غذا کم نگذاشته است. غذا را خيلي خوب پخته است اما وقتي ميخواهد تحويل بدهد در مقوا ميگذارد. مثلاً حمد و سورهاش خوب است اما در حالي كه يک لباس کثيف بر تن دارد و دهنش هم بوي پياز ميدهد به نماز ميايستد. اين كار درست مثل اين است كه پلو زعفران را در مقوا بگذاري. اين كار «تَهَاوَنَ» است. يعني سبک ميکند. عذابها هم همينطور است. در قرآن داريم: «عَذابٌ شَديدٌ»(آل عمران/4) جاي ديگر داريم «عَذابٌ أَليمٌ»(بقره/104) «عَذابٌ مُهينٌ»(بقره/90)، «مُهين» به معني اهانت است و «اَليم» به معني درد است. گاهي وقتها يک سنجاق به شما ميزنم. سنجاق زدن درد دارد ولي صدايي ندارد. اين «اَليم» است که درد دارد اما صدا ندارد. گاهي «مُهين» است. آدم ميرود مقداري لجن بر ميدارد و سر ديگري ميريزد. لجن که بر سر آدم بريزند، آدم دردش نميآيد اما توهين است. اين عذاب مُهين است. «مُهين» به معناي توهين است. گاهي عذاب توهين هست، ولي درد ندارد. گاهي وقتها درد دارد ولي توهين نيست. كد اين عذابها فرق ميکند. پس «فَرَّ»، «هَجَرَ»، «سَفَرَ»، «ذَهَبَ»، «طَلَقَ» همه کد دارند. عذاب «شديد» «اليم» و «مُهين» است. «اِسْتَخَفَّ» به معني سبک کردن است. کتابهايي هست که در آنها فرق بين لغات و فروع لغات گفته شده است. بايد نشست و تحقيق کرد و روي آن مايه گذاشت. بنده فقط اشارهاي کردم و نميخواهم به طور عميق بگويم كه تفاوت اينها چقدر است. ممکن است تفاوتهاي زيادي بين اين كلمات وجود داشته باشد. من فقط ميخواستم يک اشارهاي بکنم که خيلي کلمات را ساده نگيريد. اين كلمات دقت زيادي ميخواهد. تعبير روايات را گفتيم. حالا سراغ خود روايات بياييم. در روايات راجع به سبک کردن عواقبي گفته شده است که من بيست و شش مورد از آن را نوشتهام. البته از اين تعداد خيلي بيشتر است، اما من فقط بيست و شش مورد را ياد داشت كردم. اميدوارم اين بحث مفيد باشد. اول اينکه به خاطر كم كردن از نماز استغفار کنيم. بگوييم: خدايا هرچه از نماز کم کرديم، ما را ببخش و بيامرز. وقتي امامان ما صداي اذان را ميشنيدند، رنگشان ميپريد. سر نماز آنچنان محکم ميايستادند که جز باد، عباي اينها را تکان نميداد. امامان ما اين چنين حضور قلب داشتند. تازه وقتي نماز ميخواند، ميگويد: خدايا من نماز خواندم. «إِلَهِي إِنْ كَانَ فِيهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا فَلَا تُؤَاخِذْنِي وَ تَفَضَّلْ عَلَيَّ بِالْقَبُولِ وَ الْغُفْرَانِ»(المصباحكفعمي، ص20)، اگر در رکوع يا در سجود نماز من خلل و نقصي ديدي، خدايا به بزرگي خودت قبول كن. امام از نماز خواندن خودش عذر خواهي ميکند. «إِنْ» به معني اگر است. اگر ما «إِنْ» را برداريم و به جاي آن «قَدْ» كه به معني حتماً است قرار دهيم، ميشود «قَدْ كَانَ فِيهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا» اين در مورد ما صدق ميكند. چون در نماز ما يا نقص و يا خلل وجود دارد.
يك نفر دعاي کميل ميخواند. به اين جمله رسيد. اميرالمومنين در دعاي کميل ميگويد: «خالَفْتُ» يعني مخالفت کردم. «وَ خالَفْتُ بَعْضَ أَوامِرِك»(مصباحالمتهجد، ص844)، يعني خدايا با بعضي از دستورهاي تو مخالفت کردم. وقتي به اين جمله رسيد گفت: «الهي خالَفْتُ کُلَّ اَوامِرِک» گفت: «بَعْضَ أَوامِرِك» براي ما دروغ است. «خالَفْتُ کُلَّ اَوامِرِک» براي ما صدق ميكند. نمازي که ما ميخوانيم، نماز نيست. مثل انگور پلاستيکي است که رانندههاي تاکسي کنار آينه آويزان ميکنند. اين مشابه نماز است. اميرالمومنين(ع) در دعاي کميل ميگويد: «وَ يُنادِيكَ بِلِسانِ أَهْلِ تَوْحيدِك»(مصباحالمتهجد، ص847)، يعني ژست آدمهاي موحد را گرفتيم. «بِلِسانِ أَهْلِ تَوْحيدِك» مثلاً کسي به زبان اصفهاني حرف ميزند و نميخواهد بگويد: اصفهاني هستم. «بِلِسانِ أَهْلِ تَوْحيدِك» به زبان ترکي يا يزدي صحبت ميکند. ما بايد بدانيم که چه هستيم و چه بايد بشويم. خود اين مقابله با ارزش است. يکي از آثار زيارت همين است كه وقتي آدم به زيارت امام رضا(ع) ميرود، به امام رضا ميگويد: تو اين هستي. بعد ميگويد: پس من چه هستم؟ مقايسه ميکند. مثل کسي که مقابل آينه ميايستد. ميبيند كه چه بايد بشود، اما چه شده است. آينه اينها را به آدم ميگويد. هرکسي بايد استغفار کند. بنده هم بايد دوبار استغفار بکنم.
يک کسي به يک نفر گفت: تو يک خوبي و يک بدي داري. گفت: خوبي من چيست؟ بدي من چيست؟ گفت: بدي تو اين است که چيزي نميفهمي. خوبي تو اين است که حرف نميزني. حالا اگر حرف ميزدي و چيزي ميفهميدي، چه خاکي بايد بر سر ميريختم؟ اگر چيزي ميفهميدي حتما ميخواستي كه همه جا صحبت كني. گناه کسي که اين بحث را ميگويد و نمازش سبک است، دو برابر است. خدايا خودت کمک کن. در قرآن يک آيهاي براي تضييع نماز دارد و ميگويد: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا»(مريم/59) انبياء و انقلابيون را ميشمارد و ميگويد: بعد از انبياء و انقلابيون عدهاي جانشين شدند. ميگويد: نماز را ضايع کردند و بعد از شهوتها پيروي کردند. اين آيهي قرآن است كه تاريخ انبياء را ميشمارد و ميگويد: اولياء خدا چنين و چنان بودند. بعد ميگويد: متأسفانه آنها که رفتند، نسل بعد نسل خوبي نشدند. «خلف من بعدهم» بعد از اينها قومي آمدند که «أَضاعُوا الصَّلاةَ» نماز را ضايع کردند. . .
يک چيزي از همشهريتان آقاي ابوترابي بگويم. آقاي ابوترابي ميفرمود: در هر اردوگاه آمدند و گفتند: ببينيد رهبر فکري اينها چه کسي است؟ صد و پنجاه نفر از اسرا را به عنوان رهبران فکري جدا کردند و به يک شهري بردند. آنجا هم آنها را شکنجه ميكردند. مثلاً پنجاه نفر که بودند دويست و پنجاه نفر ميآمدند و پنج نفري يک نفر را ميزدند. نحوه زدن هم به اين صورت بوده که پنج نفري به کمر ميزدند و گوشت کمر را مثل گوشت کوبيده با خون مخلوط ميکردند و ميرفتند. قصه گوشمالي و تنبيه نبود. شخصي به نام کاظم بود كه خيلي اذيت ميکرد. ميگفت: من ديدم يکي از اين اسرا ميخندد. من نميتوانم خنده بر لب اسيري را تحمل کنم و براي همين همه را كتك ميزدم. مثل اين كه او مشکل رواني داشت. ميگفت: با او شروع به صحبت کرديم. گفتيم: کاظم تو عرب هستي. پيغمبر اسلام عرب بود. اسلام از شما به ايران آمد. ما که نماز ميخوانيم به خاطر اين است که نماز را از شما ياد گرفتيم. خوب نيست كه تو به خاطر نماز ما را ميزني. عرب معلم نماز ما بوده است حالا تو كه عرب هستي ما را ميزني؟ ميگفت اينقدر هندوانه زير بغل او گذاشتيم تا بالاخره اين شمر را به يک شخص نمازخوان تبديل کرديم. او هم يکي يکي از اينها عذرخواهي کرد. واقعاً دين با زحمت بسياري به دست ما رسيد. آقاي ابوترابي تعريف ميكرد كه يک بچهي دوازده ساله را اسير ميکنند و فوري براي اينکه با او تبليغات راه بيندازند، ايشان را با هليکوپتر به فرودگاه ميآورند. دوربينها را ميآورند تا فيلم بگيرند و بگويند: ايران نيرو ندارد و يك بچهي دوازده ساله را به جبهه ميفرستد. با اين بچهي دوازده ساله مصاحبه ميکنند. ميگويند: چند سال داري؟ گفت: دوازده سال دارم. چه کسي تو را به جبهه آورده است؟ گفت: خودم به جبهه آمدم. چه هنري داري؟ در جبهه آب ميدهم. چه پيامي براي مردم ايران داري؟ گفت: مردم ايران مقاومت کنيد و نترسيد. مرگ بر صدام! گفتند: حيف هليکوپتري که ما با آن تو را به اينجا آورديم که زود فيلمبرداري کنيم و تبليغات کنيم. اما آن مصاحبه آنقدر ضد رژيم صدام بود كه قابل پخش نبود. آقاي ابوترابي ميگفت: به آن پسر گفتم: پسر تو که دوازده ساله هستي، چرا دروغ گفتي؟ گفت: من به دشمن دروغ گفتم. در جنگ دروغ گفتن اشکال ندارد و حرام نيست. اينها شيرين است. ايشان ميگفت: يک شب من را براي شلاق زدن بردند. ايشان ميگفت: آن شب دو نفر را چنان زدند كه چشمشان روي زمين افتاد. يعني چشم آنها را از کاسه در آوردند. آن دو نفر همان جا کور شدند. بقيه را هم در حدي ميزدند که خون تمام زمين را گرفته بود. ما آن شب خيلي کتک خورديم. هوا مهتابي بود. براي نماز بلند شديم و در حالي كه دستمان را به ديوار گرفته بوديم، نماز خوانديم. نماز را خوانديم و افتاديم. بعد متوجه شديم كه اين مهتاب براي صبح نبوده است. آن شب هوا مهتابي بوده است. اما ما خيال کرديم که صبح شده است. دوباره صبح كه شد، بلند شديم و نماز خوانديم. آن شبي که چشم ما از کاسه بيرون افتاد ما دوبار نماز صبح خوانديم. چطور بعضيها راحت از کنار نماز ميگذرند؟ مغازهاش را نميبندد براي اينکه يک مشتري يک کيلو نخود بخرد. واقعاً وقتي آدم نگاه ميکند ميبيند كه بعضيها از چه چيزهايي گذشتند، ولي بعضيها از هيچ چيز نميگذرند. امام صادق «أَضاعُوا الصَّلاةَ» را معنا ميکند. ميفرمايد: «أضاعوها بتأخيرها عن مواقيتها»(بحارالأنوار، ج80، ص1)، ضايع کردن نماز اين است که انسان نماز را از وقت آن عقب بيندازد. باز در قرآن داريم «الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»(ماعون/5) انتقاد ميکنيد که بعضيها نمازشان را فراموش ميکنند. «ساهُونَ» امام ميفرمايد: ميدانيد فراموش کردن نماز يعني چه؟ نه اينکه نماز نخوانند، بلكه نماز را بدون عذر به تأخير مياندازند. «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ»(بقره/238). نسبت به نماز خواندنتان محافظت کنيد. در بحار حديث داريم که ميفرمايد: «إِيَّاكَ أَنْ تَكْسَلَ عَنْهَا أَوْ تَتَوَانَى فِيهَا أَوْ تَتَهَاوَنَ بِحَقِّهَا أَوْ تُضَيِّعَ حَدَّهَا وَ حُدُودَهَا أَوْ تَنْقُرَهَا نَقْرَ الدِّيكِ أَوْ تَسْتَخِفَّ بِهَا أَوْ تَشْتَغِلَ عَنْهَا بِشَيْءٍ مِنْ عَرَضِ الدُّنْيَا أَوْ تُصَلِّيَ بِغَيْرِ وَقْتِهَا»(بحارالأنوار، ج80، ص20) مبادا به خاطر دو فلز پول، نمازت را عقب بيندازي. «أَسْرَقُ النَّاسِ الَّذِي يَسْرِقُ مِنْ صَلَاتِهِ»(وسائلالشيعة، ج7، ص151) رئيس دزدها کسي است که از نماز بدزدد. اين حديث از اهل سنت است. «مثل الذي لا يصلي و لا يتم رکوعه و لا سجوده مثل جعل الذي لا ياکل الا تمر لا يغنيان» مثل کسي که نمازش را درست انجام نميدهد، مثل کسي است که گرسنه است و يک دانه خرما ميخورد اما هنوز سير نشده است. «فلما دنا نفاسها اسقطعت» کسي که نمازش را بد بخواند، مثل زن حاملهاي است که ماه نهم بچهاش را سقط کند. امام علي(ع) فرمودند: «عَلَيْكُمْ بِالْمُحَافَظَةِ عَلَى أَوْقَاتِ الصَّلَاةِ فَلَيْسَ مِنِّي مَنْ ضَيَّعَ الصَّلَاةَ»(دعائمالإسلام، ج2، ص351) اگر کسي نماز را ضايع کند از ما نيست. اگر کسي نماز خود را سست بگيرد، شيطان سوار او ميشود. پيامبر(ص) ميفرمايند: «لَا يَزَالُ الشَّيْطَانُ يَرْعَبُ مِنْ بَنِي آدَمَ مَا حَافَظَ عَلَى الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا ضَيَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَيْهِ وَ أَوْقَعَهُ فِي الْعَظَائِمِ»(جامعالأخبار، ص74)، تا مادامي که انسان مواظب نمازش است ممکن است شيطان بيايد و به او تنه بزند اما نميرود داخل بايستد. چون شيطان با ما چهار نوع برخورد ميکند. «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ»(طه/120) يعني شيطان به سوي آدم ميآيد. مثل اينکه يک چيزي پرت ميکند اما فرو نميرود. گاهي وقتها تماس ميگيرد «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ»(اعراف/201) بعضي وقتها شيطان فرو ميرود «الَّذي يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ»(ناس/5)، «في صُدُورِ» يعني شيطان داخل سينه ميرود و در روح ميرود اما برمي گردد. گاهي وقتها شيطان در روح ميرود و ديگر بر نميگردد و بيرون نميآيد. «نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ»(زخرف/36) قرين به معني مقارن است. شيطان دائماً با او هست. فکر و زبانش همه شيطاني ميشود. «فَهُوَ لَهُ قَرينٌ» حديث داريم تا مادامي که اهل نماز هستي، ممكن است شيطان تو را وسوسه کند اما شيطاني نيستي. اما اگر کسي نماز را رها کند «وَ أَوْقَعَهُ فِي الْعَظَائِمِ» انسان گناهان کبيره هم ميکند. پيامبر(ص) ميفرمايد: «لَا يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ وَ لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّهِ»(كافي، ج6، ص400) به خدا قسم اگر کسي نماز را سبک بشمارد، در روز قيامت در حوض کوثر به ما وارد نميشود. حديث ديگري داريم كه از پيامبر(ص) نقل شده است: «وَ لَا تُؤَخِّرَهَا فَإِنَّ فِي تَأْخِيرِهَا مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ غَضَبَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(خصال صدوق، ج2، ص543) اگر بي دليل نماز خود را عقب بيندازي، قهر خدا را به دنبال دارد. امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ»(منلايحضرهالفقيه، ج1، ص206) اگر کسي نماز را سبک کند، شفاعت ما شامل حال او نميشود. پيامبر(ص) فرمود: «مَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ لَيْسَ لَهُ حَظٌّ فِي دُعَاءِ الصَّالِحِينَ»(فلاحالسائل، ص22) اگر کسي نمازش را سبک بشمارد، دعاي خوبان در حق او مستجاب نميشود. يک کسي است که نسبت به نماز بي اعتنا است. به همه ميگويد: التماس دعا داريم. دعاي خوبان در حق او استجاب نميشود. داريم اگر کسي نمازش را سبک بشمارد «إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ يُحَاسِبُهُ حِسَاباً شَدِيداً»(فلاحالسائل، ص22) خدا با او حساب ميکند.
ما در قيامت چهار نوع حساب داريم: «حِساباً يَسيراً»(انشقاق/8) آيه داريم كه خداوند براي بعضيها آسان حساب ميکند. براي بعضيها ميگويد: «حِساباً شَديداً»(طلاق/8)، حساب او شديد است. براي بعضيها داريم: «فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ»(غافر/40) بدون حساب به بهشت ميروند و از نعمت کامياب هستند. اصولاً بعضيها بي حساب به جهنم ميروند. الان شما اگر صدام را بگيريد، نميگوييد: برويم دادگاه! صدام که دادگاه نميخواهد، هم آنجا بايد کشته شود. اصلاً نيازي به دادگاه نيست. مثل سلمان رشدي است. «فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً»(كهف/105) يعني اصلاً روز قيامت نياز به ميزان ندارد. روز قيامت نيازي به وسيلهي سنجش ندارد. روز قيامت به دادگاه نياز ندارد. حديث داريم کسي که نمازش را سبک بشمارد، حسابش سخت است. ديديد بعضي از مردها به خانمشان پول ميدهند. ميگويند: هفت تومانش را قرقره خريدم. چهار تومانش را قوطي کبريت خريدم. يعني با صدتومان که به او دادند، خانم را زجركش ميكنند. آدمهايي که به مردم سخت بگيرند، خدا هم روز قيامت به آنها سخت ميگيرد. «حِساباً شَديداً» روز قيامت با قارون محشور ميشوند. خدا برکت را از رزق او ميگيرد. حضرت علي(ع) ميفرمايد: «وَ اعْلَمْ أَنَّ مَنْ ضَيَّعَ الصَّلَاةَ فَهُوَ لِغَيْرِهَا أَضْيَعُ»(الغارات، ج1، ص154) کسي که نماز را سست ميگيرد، پس نسبت به کارهاي پولي حتما بي اهميت است. حتماً خمس را هم سست ميگيرد.
«والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته»