متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1373/9/3
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بحث امروز دنباله بحث گذشته در مورد فرزند است، بحثي هست که هر کس فرزند دارد نياز دارد بشنود، و هر کس فرزند ندارد که فرزندار نشده در آينده به آن نياز دارد، هر کس فرزند ار شده و پير شده براي نوه هايش. اصولاً احکام فرزند و اخلاق و مسائلي که بايد بگوييم، مسائل زيادي در چند جلسه صحبت شده.
در اين جلسه بحثمان مسئله شير دادن است، موضوعاتي که هست شير دادن هست اين يک موضوع است، وظيفه والدين هست، مسئله محبت است مسئله لوسي هست، در اين جلسه اينها را خواهيم گفت، قبل از شروع بايد به نکاتي توجه کنيم، در آستانه تولد بي بي فاطمه زهرا(س) هستيم، روي کره زمين از اول تاريخ تا آخر تاريخ هيچ زن و شوهري نداريم که با هم معصوم باشند، مريم معصوم هست اما شوهر نداشت، پيغمبر معصوم است، امامان ما معصوم هستند اما خانمهايشان معصوم نبودند، تنها کسي که هم زن معصوم است و هم شوهر فاطمه زهرا(س) واميرالمومنين است، تولد فاطمه زهرا(س) را تبريک ميگوييم، و جالب اينکه در اين تولد، تولد حضرت امام بنيانگذار جمهوري اسلامي عذريه زهرا رضوان الله تعالي عليه هست، در آستانه روز زن، اين مناسبتها هست.
اما بحثمان را ادامه بدهيم، در مورد شير دادن چون مسئله مربوط به توضيح المسائل است، خودتان مطالعه کنيد من فقط اشاره ميکنم، اگر نوزادي را دادند به يک زني شيرش بدهد، پانزده دفعه اگر شير خورد شير سير، يا يک شبانه روز مرتب شير خورد يا مقداري شير خورد که استخوانها و پوست و گوشتش از شير آن خانم رشد کرد اين ديگر با شرائطي که توي توضيح المسائل هست اين بچه به آن خانم محرم ميشود، و ميشود مادر رضائي، رضاء يعني مادري که از طريق شير خوردن محرم ميشود، و بعداً اگر اين پسر باشد و مرد ميشود زني که اين مرد را شير داده با او محرم است اگر اين خانم شوهر داشته باشد، دختري که شير خورده، شوهر اين خانم به اين دختر محرم ميشود، بچههاي اين خانم به اين دختر محرم ميشوند و با همديگر نميتوانند ازدواج کنند. به هر حال مسئلهاي که اينجا بايد بگويم بايد مواظب باشيم هر زني به هر کس شير ندهد که فردا يک وقت اينها با هم محرم ميشوند يادشان ميرود خواهر و برادر هستند و بعداً اگر ازدواجي پيش بيايد کار به جاي مشکلي خواهد رسيد. مدت شير دادن دو سال است، چون قرآن ميگويد که: «وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» بقره/233 حول يعني سال «حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ»، هر کس ميخواهد درست شير بدهد بايد دو سال تمام شير به بچه بدهد، مستحب هم هست که بچه را دو سال شير بدهند و قبل از دو سال از شير بازش ندارند، مدتي که شير ميدهد قرآن ميگويد حق مادر است، «وَ الْوالِداتُ» والد يعني پدر، والده يعني مادر، «وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ» يعني شير دادن حق مادر است. ايامي که مادر شير ميدهد پدر و شوهر خرجياش را بدهد «وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» رزق خانمي که شير ميدهد، رزق يعني خرجي و خوراکش «وَ كِسْوَتُهُنَّ» کسو، يعني لباسش، يعني خوراک و پوشاک و مسکن اين خانمي که شير ميدهد بدوش مرد است، يعني زن شيرده بايد از نظر خرجي در رفاه باشد تأمين باشد، اينطور که شير ميدهد دغدغه نداشته باشد که خرجي چه کند. لباس چه کند. «رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ »، چقدر قرآن کتاب خوبي است که براي همه مسائل آيه داريم، شير بدهيد آيه، مدت شير آيه، چه کسي شير بدهد آيه، آن خانمي که شير ميدهد مدتي که شير ميدهد خرجياش بدوش چه کسي است آيه داريم. حالا اگر مرد نبود خانم دارد شير ميدهد شوهرش از دنيا رفته بود، ميگويد که «عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ»، پدر بچه که از دنيا رفته بالاخره يک وارثي دارد وارث بايد خرجي اين خانم را بدهد، حالا اگر خواستند زود از شير بگيرند، ميگويد که: «عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ» اگر خواستند مثلاً بچه را قبل از دو سال شير بگيرند ميگويند «تَراضٍ» يعني بايد زن و شوهر با هم حرف بزنند راضي باشند و «تَشاوُرٍ» زن و شوهر با هم مشورت کنند، «تَشاوُرٍ» يعني مشورت، «تَراضٍ» يعني رضايت، اگر خواستند قبل از دو سال بچه را از شير بگيرند، حفظ حقوق فرزند و پدر و مادر، «لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها» حق ندارند به بچه ضرر بزنند. انتخاب دايه، در صورتي که مادر گفت من به بچه شيرنمي دهم يا مادر شير نداشت، يا مريض بود، يا شيرش براي بچه ضرر داشت اينجا، «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى» طلاق/6 سوره طلاق آيه داريم که اگر نتوانست شير بدهد يک دايه بگيرد و در انتخاب دايه ميگويند زني شير بدهد که دوازده امام را قبول داشته باشد، عقل و عفت و شکلش خوب باشد، چون شکل کسي که شير ميدهد، شکلش، اخلاقش، عقلش در شير دادن موثر است، اينها چيزهايي است که اجمالاً مسئله شير دادن است.
برويم سراغ بحث ديگر: حول يعني يک سال و «حَوْلَيْنِ» يعني دو سال کامل، مادرها «يُرْضِعْنَ» يعني شير بدهند، «رِزْقُهُنَّ» يعني روزي خانم به گردن شوهر است، «وَ كِسْوَتُهُنَّ» يعني لباس خانم، ميگويند حديث کساء کساء يعني لباس «تَراضٍ» يعني رضايت، «وَ تَشاوُرٍ» يعني مشورت کند، قدم به قدم هم بالغات عرب و قرآن آشنا بشويم و هم با احکام دين حالا، بعد از شير دادن در مورد اهميت شير مادر در جلسات قبل صحبت کردم، در جلسه قبل گفتيم بهترين شير شير مادر است، آنچه بدن ميخواهد خدا توي شير مادر جاسازي کرده، گرمياش مناسب، ويتامين هايش مناسب، تغذيهاش مناسب، حرارتش مناسب، از توليد به مصرف روي قلب موسيقي و آهنگ قلب، به سينه چسباندن و محبت، هر دفعه که شير ميدهد مادر چقدر ثواب دارد، سر شيشهاي و قيف و کاسه و ظرف و صافي، ضد عفوني لازم ندارد، لرزان، پر از ويتامين، خيلي ارزان، پر از محبت، در جايگاه خوب، و چه اشتباهي کردند آنهائي که شير خشک دادند، يکي از کلاههايي که سر ما رفت اين بود که ميلياردها دلار ما خرج شير کرديم، حالا فهميديم که شير خشک براي رنگ و دستگاه گوارش و براي لثه و براي همه چيز اعصاب مضر بوده، هم پولمان رفت و هم سلامتي ما رفت، و خدا جزا بدهد به آنهائي که دعوت کردند ما را به سمت شير خشک، چه جنايتي شد بر ما، منتهي نميگوييم هر کس دعوت کرد غرضي داشت ممکن است آدم غرضي هم نداشته باشد، ما گاهي وقتها نميفهميم چه ميکنيم.
ديشب با يک جواني توي ماشين داشتيم ميآمديم ديدم سيگار ميکشد گفتم سيگار چند است گفت بستهاي چند است و گفتم اگر ميانگين شما روزي ده تا سيگار بکشيد حالا بعضيها بيشتر ميکشند و بعضيها کمتر، بعد حساب کرديم در تهران اگر هر ده نفري يکي سيگاري باشد و اگر فرض تهران پنج ميليون جمعيت داشته باشد و اگر گفتيم از اين پنج ميليون ده تائي يکي سيگار ميکشد ميشود پانصد هزار سيگاري، پانصد هزار تا سيگاري هر کدام روزي بيست تومان سيگار بکشند ميشود ده ميليون، روزي ده ميليون، ماهش ميشود سيصد ميليون و سالش چقدر ميشود که ما سالي چند تا شهرک ميتوانيم بسازيم از پولي که دود ميشود، يک وقت آدم روزي بيست تومان پولهايش را زير خاک ميکند يک ضرر ميکند که بنده روزي بيست تومان پولهايم را زير خاک ميکنم اين يک ضرر است، گاهي وقتها روزي بيست تومان ميدهد آشغال ميخورد، غذاي مسموم ميخورد، هم پولش را آتش زده و هم سلامتياش را، گاهي وقتها غيراز اينکه پولهايش را آتش ميزند هواي محيط را هم آلوده ميکند اين چه ضرري است، منتها چون بيست تومان، بيست تومان يک پاکت سيگار ميخريم نميدانيم که چه ميکنيم با خودمان، اگر اين سيگارها را به هم وصل کني دو سه دور کره زمين نخ سيگار ميشود و اگر پولش را روي هم جمع کنيم معلوم ميشود نصف مردم بي خانه با اين پولها خانه دار بشوند، منتها ما نميدانيم چه ميکنيم، نفهميديم که چه کرديم، سيگار کشيديم يا شيرخشک خورديم.
برويم سراغ وظيفه والدين، در مورد والدين حرف زياد است، بايد انسان مواظب باشد که دوستان فرزندانم چه کساني هستند، ايامي که فراغت دارند ايام فراغت کجا ميروند تمايل ذاتيشان به چه کاري است، خيلي پدر و مادرها خيال ميکنند اگر خانهشان تلفن باشد زندگيشان راحت است و حالا اينکه اين تلفن براي بعضي از خانهها از سم هم هلاکتش بدتر است. همه جا اينطور نيست، آدم وقتي تلفن ميگذارد ميداني يعني چه؟ يعني خانهاش را به همه خانهها سوراخ ميکند که همه خانهها ميتوانند خانه آدم را ببينند، بايد مواظب باشيم بخصوص پسرهاي بدي پيدا ميشوند که ميآيند به همسايه ميگويند تلفن کارتان دارد، ايامي را حساب ميکنند که چه دختراني از اين طريق گول خوردند، که به دختر گفته تلفن مادرت يا پدرت کار دارد و دختر را کشانده خانه خودش و با اين تلفنها چه کلاه هائي سر اين دخترها گذاشتهاند يا چه کلاه هائي سر پسرها گذاشتهاند، چه بيخود دلهره انداختهاند، مزاحمتهاي تلفن، بيخودي تلفن کردن يک چيز خطرناک و يک چيز دلهرهاي را گفتهاند، اينطور نيست که حالا تلفن همهاش خوب و مفيد باشد، خوب شما تلفن داريد خوشا بحالت، چي خوشا بحالت، بايد حساب کنيم که خوب استفاده کرده از تلفن، به چه کسي تلفن ميکند بدون اينکه سوء ظن بيخود داشته باشيم، ما بايد مواظب باشيم که ايام فراغت چه کتابي، چه نواري، چه دوستي، معلم بچهمان چه کسي است، اين را پدر و مادر بايد خيلي دقت کنند که تمايلش به چي است، پدر و مادر وظيفهاي دارد يک: مساوات بچه هايش را بايد همه آنها را با يک چشم نگاه کند، اگر محبت ميکند اگر جهيزيه ميدهد، اگر عيدي و سوغالت است، همه بچه هايش را به يک چشم نگاه کند، بله گاهي وقتها يک بچه کوچولوتر است و نياز به محبت بيشتري دارد، حالا اگر يک کسي يک بچه کوچولو داردحسابش جدا است، مسئله ديگر لباس عفت است که لباس خيلي مهم است، هم پدر و مادرها توي خانه بايد مواظب باشند، اينطور نيست که پدر بتواند هر شلواري را به پايش کند و توي خانه چون بگويد خانه خودم هست و چهار ديواري و اين هم دخترم و زنم هستند، دخترت هست اما شما با اين لباس درست نيست بنشيني، برادر بزرگ درست نيست با آن لباس بنشيند دختر هم نبايد بگويد اين داداشم است، نه هر دختري حق ندارد روبروي برادرش هر لباسي بپوشد، مادر و پدر محرم هستند اما براي محرم هم انسان نبايد هر رقم لباسي نپوشد، لباس عفت بايد باشد، کلماتي که گفته ميشود، لباس عفت، کلام متين، پدر و مادرها که به هم حرف زشت بزنند اينها نه اينکه گناه ميکنند دخترشان هم در آينده هر حرف زشت بزند شريک در گناه او هستند. مشورت کردن با بچه، با بچه هايمان مشورت کنيم، لازم نيست که بگوييم بچه سرش نميشود. خداوند به پيغمبر ميگويد با مردم مشورت کن گر چه پيغمبر عقل کل است، پيغمبر از مشورت مردم چيزي گيرش نميآيد براي اينکه مردم را رشد بدهد بايد با مردم مشورت کند، نظر شما چي است اگر ميگويد من اين لباس را دوست دارم بگويم دختر جان شما که اين لباس را دوست داري اين لباس اين بديها را دارد حاليش کنيم به او توجه بدهيم، اگر ميگويي نه به چه دليل؟ و اگر ميخواهيم بگوييم آره به چه دليل آره؟ با او مشورت کنيم، تعليم هنر يک ارزش است، يکي از خوبيهاي که قديميها داشتن اين بود که همه دخترها، کاشان ما اينطور بود، هر دختري هنري داشت قالي ميبافت، حالا درس هم ميخواند اشکالي ندارد آدم درس بخواند و يک هنري هم داشته باشد، بسياري از مردم شهر ما خانه هائي که خريدند پول قالي خانمشان بوده يا همهاش يا بخشي از آن، قالي ميبافت پول ميداد، هنر داشتن يک ارزش است، متأسفانه الان دختران ما تا مدرک گرفتند ميخواهند پشت ميز بنشينند مثل پسرها، پسر و دختر ما حال کار ندارند. نگذاريم فرهنگ بي هنري رشد بکند، تعليم هنر و حرفه، گفتگوهاي مطبوع، مسئله اينکه گاهي پدر ميآيد توي خانه تلويزيون رنگي، يخچال، فريزر، فرش، لامپ، برق، تلفن اما چون اخلاق ندارد با بچهاش حرفن ميزند، و اين بچه گاهي هم ميخواهد يکي با او حرف بزند، آيه قرآن بخوانم قرآن ميفرمايد: به فقرا و به بچههاي يتيم: «وَ ارْزُقُوهُمْ فيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» نساء/5 روزي يشان بدهيد، بچه يتيم را برنج و روغن و لپه و اينها به او بدهيد، «وَ اكْسُوهُمْ»، لباس و کفش و کلاه هم به او بدهيد، اما کافي نيست که مثلاً کميته امداد يا مسئول ايتام و سرپرستي يتيمها يک کفش و کلاهي بدهد يا بنياد شهيد، ميگويد، «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» بايد نشست براي اين بچهها حرف زد.
يکي از شهرهاي مهم رفتيم که يکي از آيت اللههاي مهم و علما موسسهاي براي يتيمها داشت من را برد توي آن موسسه بازديد، رفتم ديدم يک جائي هست چقدر لباس، انواع لباس، کفش، کيف، کلاه، گفت اينها مال بچه يتيمها است. يک سالن ديگر انواع غذاها قند، لپه، بيسکوييت و غيره گفت آقاي قرائتي پسنديدي، گفتم پنجاه درصد پسنديم، گفت چرا، گفتن چون پنجاه درصد قرآن را عمل کردي، قرآن ميگويد «وَ ارْزُقُوهُمْ» اين سالن مال «وَ ارْزُقُوهُمْ» شکمشان، «وَ اكْسُوهُمْ» اين سالن هم مال لباسهايش، اما اين آيه را کجا عمل کردي: «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» بنشين به بچه يتيمها قصه بگو، شما قصه گو داري اين يتيمها را دور هم جمع کند برايشان قصه بگويد: گفت نه، گفتم پنجاه درصد خوب هستي. به يک کسي گفتند شنا بلد هستي گفت: پنجاه درصد، شيرجه ميروم ولي ديگر بيرون نميآيم، گفت پس يعني هيچي، يکي از وظايف پدر و مادر قبول عذر است، عذر پذيري، بچه ممکن است اشتباهي بکند عذرش را بپذيريد، عذر پذيري روايت داريم، تغافل گاهي آدم يک چيزي را ميبيند نبايد رو به خودش بياورد تغافل کند يعني شتر ديدي نديدي، گاهي پدر و مادرها بايد در مسائل عفت، در مسائل تحصيل، نه حالا بگذار نفهمد که من رفوزه شدم، در علم و اخلاق بايد دقت کنند. در عبادت بايد دقت کنند، اما در باقي چيزها بايد تغافل کنند، هفتم: بايد آدم به بچهاش اظهار علاقه کند، بچهها که توي خانه محبت نميبينند خانههاي خشک مثل آهک است، ديديد آهک چون خشک است چي به سرش ميآيد، آهک خشک وقتي آب روي آن ميريزي اين آب تا به آهک ميرسد آهک ترک و متلاشي ميشود و پخش ميشود آهک خشک چون آب روي آن ميريزند متلاشي ميشود، انسان خشک وقتي ميآيد بيرون يک بستني و ساندويچ، يک محبت و لبخند و تلفن بچه را تا رومار ميکند، توي خانه محبت نديده وقتي بيرون محبت ديد گول ميخورد. کساني گول ميخورند که توي خانه محبت کم ديدهاند، از زمينههاي خطرناک است، وفا: از شرائط پدر و مادر وفا است بايد اگر به بچه قول دادي چيزي ميخرم بخري، قولتان را عمل کنيد، قول نميدهيد طوري نيست، از وظائف پدر و مادر همينطور که پدر و مادر بچه را عاق ميکند بچه هم ميتواند پدر و مادرش را عاق کند، اينطور نيست که همهاش مادر بگويد که من شيرم را به تو حرام کردم، خوب بله مادر حق زيادي دارد، مادر خيلي حق دارد، حديث داريم بين دو تا ابروي مادر را ببوسيد، دعاي پدر و مادر در حق بچه مستجاب ميشود، نگاهي توي صورت پدر و مادر ثواب دارد، احترام مادر خيلي زياد است، بهشت زير پاي مادرها است يعني واقعاً هستي ما از آن است، خداوند بعد از توحيد فرموده «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» بقره/83 چهار بار هم گفتم «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»، وقتي ميخواهد تعريف کسي را بکند ميگويد کسي خوب است براي اينکه «وَ بَرًّا بِوالِدَتي» مريم/32 به مادرش احترام ميکند، حضرت يحيي را خداوند ميگويد: پيغمبر بزرگ «بَرًّا بِوالِدَيْه» مريم/14 يعني خوبيهاي پيغمبر، پيغمبر ما درس شصت و سه سالگي يعني در سال آخر عمرش رسيد به قبر مادرش نشست کلي گريه کرد گفتند يا رسول الله مادر شما آن زماني که شما بدنيا آمدي از دنيا رفت شصت و سه سال پيش از دنيا رفته شما اينطور گريه ميکني، فرمود مادر است، من خدمت آيت الله العظمي گلپايگاني بودم ايشان گفت نه سالم بابايم از دنيا رفت و شروع کرد به گريه کردن، هشتاد و نه سالگي گريه ميکرد که هشتاد سال پيش بابايش فوت کرده، عاطفه يک مسئلهاي است، پيغمبر پدرش را از دست داده بود مادرش را از دست داده بود در عين حال خدا براي اينکه به مادرش بدهد ميگويد: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» اسراء/23، «عِنْدَكَ» يعني نزد تو، خدا توي قرآن به پيغمبر ميگويد اگر نزد تو پدر پيري بود خدا که ميداند پيغمبر نزدش نه پدر پيري است و نه مادر پيري، چون پدر و مادر پيغمبر در طفوليت از دست داده بود اما باز هم ميگويد «عِنْدَكَ» از اين آيه معلوم ميشود که گر چه پيغمبر ما پدر و مادرش را در بچگي از دست داده بود اما باز ميگويد «عِنْدَكَ»، اگر پدر پيري بود يعنمي مسئله مسئله حساسي است، به هرحال اسم گذاشتن خوب، اسم خوب روي بچه گذاشتن، نهم: نام خوب براي بچه درست کند و بهترين نامها نامهاي اسلامي است و اين گوشهاي از وظائف پدر و مادر.
برويم سراغ شاخه دوم بحث: بعد مقدار محبت چه مقدارمي توانيم محبت کنيم، چون محبت مثل غذا است کم باشد بدن با کمبود مواد غذائي مواجه ميشود زياد هم بشود مشکل داريم، بنابراين مسئله محبت مسئله مهمي است، در مورد محبت هم جملاتي بگوييم، وقتي ميگوييم وظيفه پدر و مادر ياد دادن قرآن هم هست، ياد دادن دين هم هست، در قرآن آياتي داريم که انبياء وقتي ميخواستند از دنيا بروند بچه هايشان را جمعمي کردن قرآن ميگويد، پيغمبر بچه هايش را جمع ميکرد و ميفرمود که «ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدي» بقره/133 خطّ فکري شما چي است چگونه فکر ميکنيد، مادر خوب آن نيست که جهيزيه دخترش را جور بکند اما دخترش نمازش غلط باشد، مادر خوب فقط آن نيست که خياطي ياد گرفته، قرآن را باز ميکند نميتواند بخواند، هر چي خرج فکر و فرهنگ کنيم ارزش دارد باقي چيزها مثل ظرف بستني يکبار مصرف است جهيزيه مدش عوض ميشود، دوخت و ماشين مدش عوض ميشود، اما آني که ميماند آن فکر صحيحي است که به بچه بدهيم آن براي هميشه ميماند، اما محبت، محبت يک نياز طبيعي است، اما نقش محبت: محبت هم نياز طبيعي است، انسان نياز به محبت دارد وسيله تشويق و دلگرمي است، گاهي وقتها به بعضي ازمسئولين ميگوييم تشويقش کن ميگويد آقا پول ندارم، رديف حقوقي ندارم، بودجه براي تشويق نداريم، گاهي محبت است و هيچ بودجهاي هم نميخواهد، وقتي امام صادق نشسته حشام وارد ميشود امام صادق پيش پايش بلند ميشود و ميگويد بيا جلو، بيا اينجا، خوب اين محبت است. لازم نيست هر کس ميخواهد تشويق کند از طريق پول تشويق کند اما اگر اسم شاگرد اول را لب در مسجد بزنيم، شاگرد اول احساس کندکه مردم مسجد به اين شاگرد اول احترام گذاشتند، پول لازم نيست به او بدهند، آقا والله بودجه نداريم براي تشويق، بودجه نميخواهد، محبت، ما خيلي از کارها را با محبت ميتوانيم حل کنيم بودجه هم نميخواهد. پيغمبر ما بدون بودجه افرادي را تشويق ميکرد، همين حضرت عبدالعظيم، حضرت عبدالعظيم شهر ري که زياترش ثواب زيارت امام حسين دارد در کربلا خيلي ثواب است که کسي برود کربلا چقدر ثواب است، يک کسي به امام دهم گفت آقا چقدر حضرت عبدالعظيم را احترامش ميکني چون حضرت عبدالعظيم فرزند امام بود با يکي دو واسطه و هم شاگرد امام رضا، شاگرد امام جواد، شاگرد امام هادي شاگرد سه تا امام بود، و همه امامان ما خيلي به او احترام ميگذاشتند، يک روز امام دهم فرمود که حالا امروز احترامش نميگذارم حضرت عبدالعظيم وارد شد آقايان ديگر جلو نشسته بودند به حضرت عبدالعظيم گفت همانجا بنشين پاي کفشها، همان لب در کنار کفشها بنشين، ايشان هم ناراحت نشد گفت چشم، من تسليم شما هستم گفتي بيا بالاميايم بالا، گفتي پائين، پائين مينشينم، ما هر چي اولياء خدا بگويند همان را انجام ميدهيم، بعد يک سوالي مطرح کرد يکي يکي جواب ندادند جواب ندادند تا حضرت عبدالعظيم خوب جواب داد، فرمود حالا حقّش هست بيايد بالا يا نه؟ گفتند بله حالا حقّش هست که بيايد بالا، فرمود پس پاشو بيا بالا، امام با اين حرکت و اين نمايش به همه حالي کرد که علم او از همه شما بيشتر است، زمينه تعليم و تأثير گذاري هست. محبت زمينه تعليم است.
نقل شد يکي از علماي بزرگ، موسس حوزه علميه قم آقاي شيخ عبدالکريم حائري، يک مردي را ديد، ديد اين پيرمرد شده، حالا جوانها گاهي به خاطر جواني اصلاح صورتشان يک جوري است، اين ديگر صورتش چين چين است اما برداشته داخل چين چين صورتش را هم تراشيده، حالا توي پيرمردمي خواهي جوان شوي، ديد حالا چه جوري به او بگويد، گفت بيا، آمد، گفت من ميخواهم با شما معانقه کنم. آيت الله العظمي صورت اين پيرمرد را بوسيد گفت آقا من خواهش ميکنم من بايد دست شما را ببوسم، بعد گفت جاي بوس من را نتراش، تو ديگر پير شدي، گفت چشم آقا، ببينيد اين محبت است، يعني آدم وقتي به کسي محبت ميکند زمينه تعليم است، اگرمي گفت آقا چرا همچين کردي، ميگفت دلم ميخواهد من اختيار صورتم را که دارم مربوط به شما نيست، آدم اگر با محبت حتي صبح که بچه را صدا ميزني، اگر با لگد صدا زديد يا بچه را صدازدي با محبت، داريم اگر ميخواهيد امر به معروفت و نهي از منکر اثر کند با محبت باشد. بهترين محبتها محبت مادر است، محبت مادر محبت عجيبي است محبت مادر خصوصياتي دارد: يک بي قيد است، باقيها که آدم را دوست دارند چون آدم را دوست دارند چون آدم زيباست، پول دارد، ماشين دارد، خانه دارد، همسر که همسر را دوست دارد چون شکلش خوب است، پولش خوب است، اما مادر بچهاش را دوست دارد ولو بچهاش زينت باشد پر و سرشار محبت مادر، محبت مادر بي منت است، بعضيها ميگويند يادت رفت من لباسهايت را شستم، پول به تو قرض دادم، يادت رفت. . . يادت رفت آن روزي که. . . يادت رفت آن زماني که. . . بالاخره اگر يک زماني محبت کنند بعداً به آدم من تمي گذارند، محبت مادر سرشار، بي قيد بي منت، آرام بخش، محبت مادر عامل جرأت و جسارت و تقويت کننده روحيه، در مورد محبت روايات زيادي داريم، همينطور که نگاه به پدر و مادر عبادت است نگاه به بچه هم عبادت است، روايت داريم که اگر پدر نگاه به بچهاش کند و بچهاش را شاد کند انگار يک بردهاي را در راه خدا آزاد کرده.
پيغمبر ما از عاداتش بود که به بچهها محبت ميکرد، و گاهي دست روي سر بچهها ميکشيد، دست روي سر نوهها ميکشيد، بخصوص محبت به دختر نوابش بيشتر است، در يک کلمه بگويم اسلام احترام دختر را بيشتر از پسر دارد، رواياتي داريم براي شاد کردن دختر، در مورد محبت، يک روز حضرت نمازشان را سريع خواندند گفتند آقا چرا نمازت را تند خواندي فرمود سر نماز ديدم بچه گريه ميکند نگران بودم مادر بچه پشت سر من اقتدا کرده، گفتم زود نمازم را بخوانم که مادر زود سلام را بدهد که برود سراغ بچه داريش، يک روز امام حسن و امام حسين را پيغمبر روي کتفهايش سوار کرده بود کوچولو بودند، يکي از افراد رسيد گفت آقا به من بده آنها را، گفت آخر زشت است، بعد به بچهها گفت ميدانيد پايتان را روي دوش چه کسي گذاشتيد، ميدانيد چه مرکبي داريد رسول الله مرکب است، پيغمبر فرمود چرا ميگوئي که اينها چه مرکب خوبي دارند به من بگو چه راکب خوبي دارم، من افتخار ميکنم که اينها پايشان را گذاشتهاند روي دوش من، يعني اين احترامي که هست، بوسيدن بچه، هر بوسي که آدم به بچهاش بکند اجر دارد که رواياتش هست منتها بايد يک جور ببوسد، يک بار حضرت يکي از بچه هايش را بوسيد يک نفر نگاه کرد گفت بچهاش را بوسيد، من ده تا بچه دارم هيچ کدامشان را در عمرم نبوسيدم، حضرت فرمود، عجب سنگدلي است، عجب نژادي است مثل اينکه خداوند رحم در اين قرار نداده.
باز در پاره مساوات بوسيدن بين بچهها روايت داريم که پيغمبر ديد يک نفر يکي از بچه هايش را بوسيد ديگري را نبوسيد، «فَهَلَّا وَاسَيْتَ بَيْنَهُمَا»(منلايحضرهالفقيه، ج3، ص483) چرا يک بچهات را ميبوسي و ديگري رانمي بوسي، چرا فرق قائل ميشوي بين اينها. باز روايت داريم دختر و پسر يک جور هستند نبايد کسي فرق بگذارد، باز حضرت فرمود کسي که به بچه احترام نگذارد مسلمان نيست روايات زياد است.
مسئله بعد در مورد مقدار محبت است که يک مسئله مهمي است، کسي اگر بچهاش را لوس بار بياورد از پدر باج ميخواهد، يک آدم لوس شرائطش اين است، مقدار محبت، يک: بچه لوس از والدين باج ميخواهد چون هر کاري ميکند با گريه باج ميگيرد. دو: به برادر و خواهر زور ميگويد. سه: فردا که مدرسه ميرود از معلم توقع نابجا دارد، از مدرسه توقع نابجا دارد. چون لوس بار آمده در کارهاي اجتماعي شانه خالي ميکند. چهار: در کار فرارمي کند، چون آدم لوسي است از زير کار فرارمي کند، عروس که شد يا داماد که شد باز از همسرش انتظار نابجا دارد، از همسر انتظاراتي دارد نابجا، به جاي توکل بر خدا توقع از مردم دارد، ششم: به جاي توکل توقع دارد آنوقت آدم لوس آدم پر گلهاي است، هفتم: لوسها پر کلايه هستند چرا، چون توقع دارند و مردم هم توقع اينها را گوش نميدهند شکايتش از مردم بيشترمي شود، همه مردم، ولشان کن مردم را، چون لوس است و توقع دارد و مردم هم که زير بار توقع اين نميروند از مردم گله ميکند، قهراً وقتي لوس است و از مردم توقع دارد مردم هم گوش به توقعش نميدهند آنوقت بدبين هست، ناراضي هست، انتقام ميگيرد از اينها اگر دستش برسد، در حوادث شکست ميخورد چون آدم لوس مثل درخت نرم است، اميرالمومنين ميفرمايد: درخت هائي که مرتب آب ميخورد نرم است شل است زود ميپوسد، درخت بادام و گردو چوبش محکمتر است از درختهاي لب جويها، اگر به قدرت رسيد استبداد، هشتم زود شکست ميخورد، نهم استبداد آدمهاي لوس بزرگ که بشوند آدمهاي مستبدي هستند، به هر حال آدم لوس کم صبر است، قرآن در مورد لوس آياتي داردمي گويد افرادي هستند که: «وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ» آل عمران/188 دوست دارند کاري که نشده ستايشش را بشوند. کاري را انجام نداده ولي ميخواهد ستايش بشود، اينها را قرآن ميگويد: «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ» قطعاً رو سياه هستند، کساني که کار نکرده را ميخواهند بگويند ما انجام دادهايم، يک عده در قرآن نقل ميکند در مورد آدمهاي لوس، مردم مکه بعضي لوس بودند ميگفتند ما مردم مکه هستيم نبايد مثل باقيها باشيم، مثل باقيها نبودند، لباس پوشيدنشان، ورودشان در مکه و عرفات، مثل باقيها حرکت نميکردند در مراسم حج، آيه نازل شد: «ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ» بقره/199 چرا لوس هستيد مثل باقيها حرکت کنيد حتي قرآن به پيغمبرمي گويد پيغمبر به خاطر مقام نبوتت حق نداري لوس باشي، «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لي مِنْ دُونِ اللَّهِ» آل عمران/79 نبايد خداوند اگر نبوت و مقام نبوت را داد به کسي «ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لي مِنْ دُونِ اللَّهِ» حتي پيغمبر هم حق ندارد به مردم بگويد نوکر من باش. برده من باش، حضرت نوح بچهام غرق ميشود فرمود لوس بازي نيست توي منطق ما، اگر پسر نوح هم بد بود بايد غرق بشود به هر حال: به امام سجاد(ع) گفتند شما اگرمي خواهيد برويد حمام اجازه بدهيد حمام خلوت کنيم فرمود شما هم مثل باقيها، چرا به خاطر من حمام را خلوت کنيد، در سفرها پيغمبر فرمود به شرطي مسافرت ميآيم که من هم مثل باقيها کار بکنم لوسي نيست، زکات را آوردن بعضيها ميگفتند آقا به ما بده ميگفت نه: ميگفتند پس پولها معلوم نيست چه ميشود، رشوه است، پارتي است فلان است، هنوز هم توي مملکت ما آدمهائي هستند که لوس هستند، پريروز يک کسي به من زنگ زده با چه واسطه هائي، اين و آن را ديده بود تا بالاخره من را ديده بود که من به فلاني بگويم که، به او گفتم آقا هدفت چي است، گفت اينجا زميني که در آن منطقه به ما دادند زمين نيست به من راه دور افتاده، شما به فلاني بنويس زمين را راه نزديکي بيندازد. گفتم پارتي بازي همين است، لوس بازي همين است، گاهي وقتها اينطوري است ما بايد خودمان را تطبيق بدهيم به جامعه، جامعه الان نياز دارد، اگر لوسي حل بشود خيلي از پزشکان، روحانيون، متخصصين پخش ميشوند، نميدانم آقا من ميخواهم نجف بمانم. حرم حضرت امير صلوات الله عليه همين جا خوب است، بابا روستاهائي هستند آخوند ندارند حق نداري توي حوزه بماني. لااقل سالي ده روز، بيست روز بايد هجرت کني.
خدا رحمت کند يکي از منبريهاي ملا را به نام مرحوم آقا سيد يحيي يزدي که هم ملا بود عالم درجه يک و هم منبري بود داشت مسافرت ميکرد، اتوبوسش ايستاد يک جائي آن قهوه چي رستوراني يک چاي آورد گفت احوالت خوب است، گفت ببخشيد من حالا که آمدم اينجا من آخوند هستم دوست داري بغل من بنشيني و گفت بله مينشينم، نشست و گفت ميخواهي حمدت را براي من بخواني، چون اينجا که مسجد نداري، آقا نداري، حالا من آخوند هستم آدم اينجا يک چائي بخورم نمازت را بخوان براي من، تا ديد نماز اين قهوه چي غلط است به اتوبوس گفت برويد فعلاً اينجا ميمانم تا نماز اين را درست کنم، ما گاهي وقتها روز قيامت گير هستيم که چرا هجرت به افريقا نکردي، چرا هجرت به جاهاي ديگه نکردي، آدم وقتي لوس شد هجرتن ميکند ميگويد اينجا جاي خوبي است، مشکلاتي که الان در روستاها در کشورهاي مختلف دارند به خاطر لوسي بعضي از ماهاست ما لوس هستيم و آنها از فرهنگ عقب ماندند، اگر خلاصه مسئله لوسي اينطور نيست که حالا با لوسي دو تا بيسکوييت ميخواهد يا دو جفت کفش ميخواهد، لوسي اگر شاه بشود استبداد است، لوسي اگر روحاني بشود از حوزه تکان نميخورد، لوسي اگر دکتر بشود از تهران تکان نميخورد وقتي هم ميخواهد طرح پياده کند مثيلاً دکتر است بايد يکي دو سال طرح برود ميگويد بروم يک جائي که راحتتر باشم آدم لوس در حکومتي ميشود استبداد. در خانم ميشود خانم پر توقع، در کار فرار ميکند، در مدرسه نمره اضافه ميخواهد، اگر قرعه بنامش آمد هزار تا پارتي بازي ميکند تا جابجا کند، لوسي خيلي خطر دارد، سعي کنيم لوس نباشيم، بلا است تحمل کنيم، عذاب است تحمل کنيم، باران است تحمل کنيم به هر حال پدر و مادرها بايد بچهها را آماده کنند براي اينکه مشکلات را تحمل کنند.
از ارزش زهرا که در تولدش هستيم اين است که بچه هايش را لوس بار نياورد، حسين بن علي تکه تکه شد آخ نگفت، زينب کبري هفتاد تا شهيد ديد آخ نگفت، ما بايد بچه هايمان را لوس بار نياوريم يکي از مشکلات ما اين است که بچهام عقدهاي ميشود، هي بچهها را لوس بار آورديم، هتلي ساختيم منتها هتل مقوائي، جوان هشتاد و چهار کيلو، جورابش تا به تا بشود رواني ميشود ميآيد خانه غذايش سرد بشود حال ندارد برود آشپزخانه گرمش کند، شيشهها را ميشکند که چرا غذاي ما گرم نيست، پيراهن ما را چرا اتو نکردي، مرد لوس، زن لوس، بچه لوس بايد دانشجوي ما دانشجوئي باشد که اگر آشپزخانه دانشگاه دو سه روز مريض شد، دانشجوها لااقل بتوانند عدسي بپزند، ما الان آنقدر دانشجو داريم که بلد نيست عدس بپزد ديگرعدس که تخصص نميخواهد، اگر فرهنگ لوس پيدا شود، تو و ما ندارد کت و شلواري و آخوند و زن و مرد و بچه و بزرگ فقير ندارد پولدار لوس، فقير لوس، بچه هايمان را مثل حضرت زهرا(س) تربيت کنيم و آنها راآماده کنيم براي اينکه سختيها را تحمل کنند ولي در برابر طاغوت سر خم نکنند حسين سر بدني داد که تن به ذلت ندهد و اين حسين شاگرد اين زهرا(س) است، بچه هايمان را اين رقمي تربيت کنيم.
(والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته)