متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1373/5/6
بسم الله الرحمن الرحيم
دردانشگاه تهران، محل اقامه نماز جمعه و در محضر مبارک برپاکنندگان اين فريضه الهي هستيم. برادران و خواهراني که، بالاي ده سال است. روز تعطيلي خود را صرف احياء نماز جمعه و اقامه نماز جمعه ميکنند. و اين خيلي مهم است که انسان روز تعطيلياش را، اين هم نماز جمعه تهران، فرق ميکند. نماز جمعه شهرهاي ديگر، ممکن است يک ساعت به ظهر بيايند. نماز جمعه تهران، از صبح جمعه بايد بيايند و عصر، بهرحال، اين عزيزاني که بالاي ده سال است، زحمت کشيدهاند، و اين نماز باشکوه را، احياء کردند، نمازي که، هرچه در طول هفته، هرچه راديوها و روزنامهها، ضد انقلابها و بي تفاوتها، هرچه سم پاشي ميکنند. روز جمعه با يک خطبه، همه حرفهايشان جاروب ميشود. نماز جمعهاي که محور اسلام است در دنيا و محور اسلام و انقلاب است در جمهوري اسلامي ايران، من به عنوان يک کسي که مقدار زيادي، کشورهاي دنيا را رفتهام. گاهي در بعضي از کشورهاي اروپايي، يا همچنين بعضي کشورهاي کمونيستي، آدم فکر ميکند ديگر اينجاها اسلام نيست. خبري از قرآن نيست. کفر همه را گرفته است. يکمرتبه نماز جمعه که ميشود، ميبيند، در قلب اروپا، در قلب چين، و کشورهاي حتي کمونيستي، يک نماز جمعههاي باشکوهي ميشود که آن نماز جمعهها اسلام را نگه داشته است. نماز جمعه اسلام را نگه داشته، در ايران نماز جمعه، انقلاب را نگه داشته است چون کشورهاي ديگر، روي نماز جمعه، حساسيتشان از ايران بيشتر است. خيلي حساسيت دارند. البته اسلام، خيلي روي نماز جمعه اهميت دارد. بعد از انقلاب، خدا رحمت کند، آيت الله طالقاني را، به حضرت امام «ره» پيشنهاد کرد که، شما حالا که انقلاب شده است نماز جمعه را ترويج كنيد قبل از انقلاب هم نماز جمعههايي بود، کم رونق و در بعضي از شهرها، حضرت امام هم، طبق نقلي که شنيدم، به مرحوم طالقاني، فرمود که: خوب حالا خودتان هم پيشنهاد کنيد. چون يکي از شيوههاي مديريت، اين است که، آن کسي که دلش ميسوزد. خودش را مسئول کند. اگر يک کسي آمد گفت: آقا، فلان محلّه فقرا چنين است. بگو: آقا خودت مسئولش باش. هُدهد آمد پهلوي حضرت سليمان گفت آقا داشتم پرواز ميکردم. از منطقهاي مردم، خداپرست نبودند. خيلي بلبل جز و وز کرد. حضرت سليمان گفت: پس خودت مسئوليت هدايتشان را داشته باش. نامه را داد، گفت: برو و برگرد. دو تا سفر هم رفت و يک کشور هم مسلمان شد. و پنجم مرداد که سالگرد، نماز جمعه در تهران و بعد از تهران هم در شهرها هست. چون سالگرد است، يادي از مرحوم طالقاني کنيم.
موضوع بحث ما را ببينندهها در شب، اربعين، يکي، دو شب به اربعين مانده، گوش ميدهند، فقط من يک جمله به شما بگويم، که غصه نخوريد، که سيزده، چهارده سال است. شما تفريحتان را گذاشتهايد کنار، بالاخره انسان، تا نسوزد، تا آب نشود به هدف نميرسد. اقامه نماز، شما که مسئول تدارکات هستي، يا مسئول تبليغات هستي، يا مسئول صوت و نور و نظم و برنامه ريزي و سياست گذاريها، شما که حالا اين کارها را ميکنيد، امّا، اگر جارو دست بگيريد و جارو هم بکشيد. ميارزد. قرآن، برايتان بخوانم قرآن به حضرت ابراهيم و اسماعيل ميگويد: ابراهيم، اسماعيل. «وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» بقره/125 بلند شويد، دو تا پيغمبر بزرگوار، بلند شويد، مسجد را، مسجدالحرام را تعطيل کنيد، چه خبر است. «وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» براي اينکه مردم ميخواهند بيايند اينجا رکوع و سجود کنند. يعني حضرت ابراهيم جاروکشي کند، براي اينکه مردم عوام و مردم عادي بيايند، نماز بخوانند، براي نماز مردم عادي حتي ابراهيم، جاروکشي کند، ارزش دارد. مسئله مهم است. نماز و اقامه نماز به قدري مهم است که در ساختن مسجد شخص پيغمبر سنگ کشي ميکرد. به قدري مهم است که زنها آمدند گفتند: يا رسول الله، کي گفت که مردها، مسجد بسازند، ما هم ميخواهيم در بنّايي شريک شويم. حضرت فرمود: آخر، زن خواسته باشد بنايي کند، مرد هم بنايي کند، خوب اينها با حجاب و اينها نميخورد، بعد گفتند: آخر گناه ما زنها چي است. حضرت فرمود: خيلي خوب، ما يک کاري ميکنيم. يک روز بنايي را تعطيل ميکنيم. زنها عملگي کنند. خاک بياورند، گل کنند. مصالح بياورند. يعني در مسجدالنبي، مسجد مدينه، اولين مسجدي که حضرت ساخت. بعد از مسجد قبا، هفتهاي يکروز، مردها نميآمدند، زنها گِل کشي ميکردند. که اين در ساختن نمازخانه، زنها هم، شريک باشند و سهم داشته باشند. پس اقامه نماز به قدري مهم است. حالا يک چيز ديگر برايتان بگويم. عنايت کنيد، زيادي هم گوش دهيد. همه حاجيها، وقتي ميروند مکّه، براي حج ميروند مکّه، ولي حضرت ابراهيم که رفت مکّه، براي نماز رفت مکّه، گفت: خدايا، اين را ميگويم براي شماها و تمام برادران و خواهراني که در ستادهاي نماز جمعه هستند. نگويند: آقا ما جمعهمان، صرف نماز جمعه ميشود. براي اقامه نماز، حضرت ابراهيم «عليه السلام» زنش را بيابان گرد کرد. بچهاش را در معرض خطر گذاشت، گفت: اي خدايا، « «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ» ابراهيم/37 خدايا من زن و بچهام را آوردهام، در اين کوههاي داغ، «عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» زن و بچهام را آوردهام در کوههاي داغ مکّه، براي حج، نه، من کاري به حج ندارم، «رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ» نماز به قدري مهم است که حتي زن و بچه در معرض خطر قرار ميگيرند. که نماز به پا شود. توفيقي است خدا به شما داده است. منتها هر کس توفيقي دارد خطر هم دارد. خطر اينکه، يکوقت خداي نکرده، شما، با اينهايي که ميآيند، نماز جمعه، برخورد حاکمانه بکنيد. ـ برو کنار بابا، ـ بزن اون طرف، ـ بابا، ما داريم آنجايي که هيئت امنايش خوش اخلاق هستند. مسجدها، پر بچه ميشود. اونجايي که بداخلاقاند نه. کتابخانهها، آنجايي که کتابدار، آن کسي که کتاب ميدهد از مخزن کتاب، کتاب ميدهد به آقايوني که کتاب مطالعه ميکنند. آن کسي که کتاب ميآورد ميدهد، اگر که خوش اخلاق باشد، آمار آنجا، بيشتر ميشود. پيشنماز و هيئت امنا، اينها خيلي مهم است. بهر حال به اميد روزي که براي اقامه جماعت ديگر، ستاد اقامه نماز جمعه، يا ستاد خاصي نداشته باشد. اوّل انقلاب لازم بود، يک ستاد خاصي باشد. الآن همه مردم بايد احساس کنند، ستاد اقامه نماز هستند. اول انقلاب، انجمن اسلامي، لازم بود. چون گروهکها بودند، بايد يک آدم حزب الهي باشند که جلوي گروهکها بايستند، امّا بعد از پانزده سال، همه اعضاي کارخانه، انجمن اسلامي هستند. امام زمان «عج» مگر براي انجمن اسلامي است. مال همه است امام حسين «عليه السلام» مگربراي انجمن اسلامي است، براي همه است. همه ما بايد احساس کنيم، مسئول ستاد نماز جمعه هستيم. ولذا بيائيم، بگوئيم آقا، بنده ميخواهم، يکروز اينجا خدمت کنم، منتها، يک سري، کارها فني است، کارهاي حفاظتي است. کارهاي تدارکاتي است. که اين را خوب بايد، يک آدم قديمي باشد، در جريان باشد. امّا يک سري کارهاي سادهتر را، بيائيم انجام دهيم. من هفتة پيش، نيشابور بودم. امام جمعه نيشابور فرماندار و مسئولين آموزش و پرورش، همه رؤساي نيشابور بودند در آن جلسه، جملهاي گفتند، اول قبول نکردم، باز گفتند، باز. زورم آمد قبول کنم. بعد ديدم نه، مثل اينکه راست است. گفتند: هر هفته، حدود بين، سه هزار نفر، تا پنج هزار نفر، جوان راهنمايي و دبيرستاني، داوطلبانه ميآيند نماز جمعه و ما نماز جمعهاي نداريم در ايران، مثل نماز جمعه نيشابور که پنج هزار نفر، نسل نو، داوطلبانه بيايند. و اين بخاطر آن هماهنگي بود که بين امام جمعه و همه مسئولين بود. بايد هر بچهاي احساس کند. ولذا، يک پدري آمد، گفت: آقا بچة من، من را نماز جمعهاي کرده است. براي اينکه من در عمرم نماز جمعه نرفته بودم. امّا پسرم، مريد نماز جمعه شده است. آمده گريه ميکند، ميگويد: من خجالت ميکشم. و همه جوانها و آقازادهها، با باباهايشان ميآيند. من انگار بابام مرده است. آخر يکروز هم تو با ما بيا، که من افتخار کنم، بابا دارم. پسر شانزده ساله، دست بابا را ميگيرد، به نماز جمعه ميکشاند. و ما الحمدالله اينقدر پدر داريم که بلد نيست، قرآن بخواند، و الآن بالاي پنجاه هزار پسر جوان و نوجوان، حدوداً در تهران دارند قرآن حفظ ميکنند. بالاي پنجاه هزار پسر و دختر. من باور نکردم، جز اينکه رفتم، تحقيق کردم، ديدم عجب، بالاي حدود پنجاه هزار پسر و دختر در تهران، دارند قرآن حفظ ميکنند. خوب تابستان است ديگر. الحمدالله، با اينکه توطئهها، تبليغات، سم پاشيها، بيگانه، داخليهاي ناآگاه، ماهواره، ويدئو، سکس، با اينکه همه تبليغات را ميکنند. و تهاجم فرهنگي هست، امّا در عين حال، رشد توجه به قرآن، توجه به نهج البلاغه، خيلي الحمدالله خوب شده است. بهرحال، دستتان درد نکند. و شما در تمام نماز جمعههايي که ميشود، شريک هستيد. من يکبار ديگر براي ستاد نماز جمعه بود، يکجاي ديگر، حديثي خواندم، يادم نيست اين حديث را براي شما بود، يا براي ديگران، حالا اگر هم خواندم، تکرار ميکنم. حديث داريم، عدهاي آمدند، وارد مسجدالحرام شدند، کفشهايشان را گذاشتند، پهلوي يک نفر، گفتند: کفشهاي ما را حفاظت کن، ما برويم، طواف کنيم. امام صادق «عليه السلام» فرمود شما که مسئول حفظ کفشها هستي، ثوابت از آنهايي که طواف ميکنند، کمتر نيست. اين را ميگويم، براي آن پليسي که در جاده ميگويد: نه سيزده به در داشتيم، نه اربعين داشتيم، نه قتل و ختم، امام رضا داشتيم. نه عاشورا داشتيم. گاهي پزشک، ميگويد: امشب، شب کشيک ما است. شب عاشورا است، ماه رمضان است. نه افطاري، نه سال تحويلي. گاهي وقتها، افرادي دوست دارند، از لحاظ عاطفي، ايام مخصوصي، پهلوي زن و بچه باشند. امّا بخاطر مأموريت و وظيفه رها ميکنند. اصلاً دين ما دينيست که انسان، هر وقت غريزه و وظيفه با هم درگير شد، بگويد: زنده باد وظيفه. غريزه ميگويد: ابراهيم، اسماعيل را نکش. بچهاش را آدم نميکشد. آدم بچهاش را دوست دارد. غريزه ميگويد: نکش، وظيفه ميگويد: بکش. ابراهيم بچه را خواباند براي ذبح، ماه رمضان غريزه ميگويد: بخور، وظيفه ميگويد: نخور. شما سي روز نميخوري. روز جمعه، غريزه ميگويد: بابا روز جمعه است، زن و بچه را بردار، ببر تفريح، وظيفه ميگويد: پس نماز جمعه چي. اگر پنجاه نفر و صد نفر و هزار نفر و دو هزار نفر و چند هزار نفر، اگر گروهي، خدمات نماز جمعه را برعهده نگيرند، نماز جمعهاي به پا نميشود. غريزه ميگويد: برو به زن و بچهات برس. وظيفه ميگويد: نماز جمعه مهمتر است. بگذار قرآن بخوانم. الله اکبر، «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» توبه/24، ميفرمايد که: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ» اين آيه، خيلي آيه خطرناکي است. حالا، در عين حال گوش دهيد. چه کنم، قرآن است، ديگر، آيه 24، سورة توبه «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ»به مردم بگو، اگر بابايتان را بيشتر از خدا دوست داريد «وَ أَبْناؤُكُمْ» اگر بچه هايتان را بيشتر از خدا دوست داريد. «وَ إِخْوانُكُمْ» اگر برادرهايتان را بيشتر ازخدا و جهاد دوست داريد. «وَ أَزْواجُكُمْ» اگر همسرتان را بيشتر از خدا و جهاد دوست داريد: «وَ عَشيرَتُكُمْ» و عشيره و فاميل را بيشتر از خداوند و جهاد دوست داريد. «وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» اگر پول را بيشتر از خدا و نماز جمعه دوست داريد. من تعجب ميکنم، که چرا بعضي وقتها، روز جمعه، نزديک نماز جمعه در بعضي از شهرها، بازار ميزنند و بخشي از اينها که ميخواهند، بيايند نماز جمعه، ميکشند، براي اينکه، کفش و کلاه ارزانتر است. «وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» اگر شهرداري ميتواند، به اينهايي که ميخواهند، فروشنده باشند، بگويد: آقا، شما ساعت 2 بعدازظهر تا 10 شب، آن هشت ساعت را، چون خدا خواسته باشد، رزق دهد، رزق ميدهد، «وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» اگر مال را بيشتراز خدا و جبهه دوست داريد. «وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها»، اگر تجارت رابيشترازجبهه دوست داريد. «فَتَرَبَّصُوا» منتظر قهر خدا باشيد. از اين آيه معلوم ميشود. کسي که مؤمن واقعي است. بايد حب خدا و حب فرمان خدا و جبهه و جنگ، از حب هر چيزي پهلوي شما قويتر باشد. بنابراين برادراني که در ستاد نماز جمعه هستيد. انشاء الله مشمول اين آيه نباشيم. شما از آنهايي باشيد که، نماز جمعه را بيشتر از تفريح، بيشتر از جمعه، بشتر از… البته حالا اينرا هم به شما بگويم، اگر يکوقت، يک کسي بدليل وظيفهاش، لازم شد، روز جمعه، يک کار عبادي بکند. معنايش اين نيست که از زن و بچهاش کم بگذارد. حالا روزهاي ديگر، تفريح ميکند. بايد به زن و بچه هم رسيد. و اگر نه زن و بچه هم حق دارند. داشتيم، در اسلام، افرادي که آدم خوبي بودند، امام اينها را احضار ميکرد و پيغمبر اينها را احضار ميکرد. ميگفت: تو کم بچهات ميگذاري، من به عنوان پيغمبر از تو راضي نيستم. حالا ممکن است، انسان روز جمعهاي، کسي کشيک باشد. حالا يا تو بهداري، يا تو پليس، يا تو نماز جمعه، يا توي هر کجا. اگر بدليلي روز جمعه من کار ميکنم. معناش اين است که روز شنبه استراحت کنم، دوشنبه استراحت کنم، سه شنبه استراحت کنم. بهرحال معناي تشويق به ستاد نماز جمعه، کم زن و بچه گذاشتن نيست، خوب، خدا انشاء الله به شما توفيق دهد.
خدا رحمت کند، آيت الله طالقاني را و رضوان و سلام خدا بر امام، بنيانگذار جمهوري اسلامي، و همه نماز جمعهها و انشاء الله. خدا توفيق دهد و مردم نماز جمعه که ميروند، بچهشان را هم ببرند. منتها نماز جمعه ما، نماز جمعهاي است که، خيلي زنده نيست حالا اين را هم بگوبم که خيلي شما هم ناراحت ميشويد، بشويد. نماز جمعه زنده، نماز جمعهاي است که توش يک مشت فرهنگي فعال باشد، يک مهد کودک داشته باشد، که زن خانه دار ميخواهد، بيايد نماز جمعه، نماز بخواند، گير بچه دو سالهاش نباشد. چرخ و فلک بغلش باشد. که اگر يک کسي، ميخواهد، بچهاش بازي کند. بچهاش بازي کند، حرم امام رضا «عليه السلام» هم بايد اينطور باشد.
به يک کسي گفته شد که، شما چطور ميرويد حرم، با چهار تا بچه، گفت: والا با بچهها که ميرويم حرم امام رضا، نميفهميم، با زنمان تصميم گرفتيم، بچه هايمان را ول کنيم، بروند گم شوند. ما راحت ميرويم زيارت ميکنيم. بعد ميآئيم محل گمشدهها، بچه يمان را برمي داريم، ميرويم. آخر اين رقم که نميشود که، يعني ما الآن ميليونها زن داريم که بخاطر يک بچة سه ساله نميتواند، بيايد، نماز جمعه، بچه هفت سالة شري دارد. که لازم است که شر باشد، اصلاً حديث داريم، اگر بچه کوچکي شر بود، بزرگ شودعاقل ميشود. هر بچة کوچيکش شر است، بزرگيش خوب است، حديث داريم. بچه هابه طور غريزي، طبيعي بايد شر باشند، من يک بچه دارم، وقتي ميآيم نماز جمعه، از کولم ميرود بالا. هي ميگويم بچه بنشين، ببين آقا چه ميگويد: چه ميداند، آقا چه ميگويد، هرچه ميخواهد بگويد، اين بچه است ديگر. بهرحال بايد کنار نماز جمعههاي ما، مهدکودک باشد. سُرسُر باشد، چرخ فلک باشد. يکجوري باشد، که هر کس ميخواهد، بيايد نماز جمعه، نگويد؛ اينجا نميشود.
الآن الحمدالله، وزارت کشور ما يک کار قشنگي کرده است. وزير کشور در تلفن به من ميگفت. ما دستور دادهايم تمام پارکها، يک نمازخانه، داشته باشد، حالا، يا خيمه شيکي و يا ساختماني، براي اينکه يک کسي که ميرود در پارک احساس نکند، اين پارک معناش اين است که نمازمان قضا شود. اين پارک معناش اين است که يا نماز نخوانيم و يا آخر وقت بخوانيم. نه پارکت را برو، اينجا هم نمازخانه است. بلند شو، نمازت را بخوان. بايد يکجوري باشد که نماز جمعه را برويم، بچه يمان هم سُرسُره بازي کند. نماز جمعه برويم، بچه يمان هم در مهد کودک، يک کسي نگهش دارد. امکانات عبادت را، نظام جمهوري اسلامي، بايد راه بيندازد. الآن نماز جمعههاي ما بايد به اين سمت انشاء الله حرکت کند. خدا انشاء الله زحمت هايتان را قبول کنيد.
صلوات بفرستيد و بحث را عوض کنم. کلمة اربعين، ما چند تا کلمه مقدس داريم، يکي کلمه هفت، يکي کلمه اربعين، کلمه هفت نميدانم چه کلمهاي است، ولي يک چيزي در آن است. سوره حمد، هفت آيه دارد. آسمانها، هفت تا است. طواف، هفت تا است. سعي صفا و مروه هفت تاست. هفت روز هفته، هفت تاست. اين هفت يک چيزي در آن است. آقاي قرائتي چي است. بسمه تعالي، بلد نيستم نميدانم، ولي بي چيزش نيست. کلمه اربعين هم يک چيزي در آن هست. مثلاً راجع به اربعين، خيلي چيزي داريم. در مسائل مختلف، در مسائل عرض کنم که، تربيتي، اربعين در مسائل تربيتي، در مسائل عبادي، در مسائل بهداشتي، در مسائل اجتماعي، يک چيزي، در اين کلمه اربعين هست. در مسائل سياسي، در مسائل نظامي، در مسائل خانوادگي و غيره، در همه اينها، يک نکاتي هست. که من، اشاره ميکنم هر کدام را بايک حديث حاج آقا بزرگ تهراني، آخر يکي، يک متلکي به شيعه گفت، گفت: شيعه کتاب به درد بخور در تاريخ ننوشته است. حاج آقا بزرگ تهراني از علماي بزرگوار، به غيرتش برخورد. کتابهاي مهمي را که شيعه نوشته، برداشت جمع کرد. در حدود سي جلد، بيست و چند جلد کتاب، فقط فهرست کتابهايي که علماي شيعه نوشتند. هفتاد و هفت تا کتاب ايشان آورده، که اسمش، کتاب اربعون است. يعني هفتاد و هفت کتاب نوشته شده است که فقط اسمش کتاب اربعين است. امّا در مسائل تربيتي، قرآن ميگويد: «حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً» احقاف/15 ميگويد: وقتي چهل سالش شد، ما به او مأموريت تربيت مردم و اصلاح و نبوت را داديم. اين پيداست، انسان در چهل سالگي، عقلش کاهش ميشود. داريم «حَدٌّ يُقَامُ»(كافي، ج7، ص174) اگر يک مجرمي را شلاقش زدند، از چهل روز باران پربرکت که بر منطقهاي ببارد، ارزشش بيشتر است. داريم اگر کسي لقمه حرام بخورد، تا چهل روز نمازش قبول نميشود و دعاش مستجاب نميشود. اين حديثهايي که کلمه چهل در آن است. «ذَمُّكَ نَفْسَكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ أَرْبَعِينَ سَنَةً»(قربالإسناد، ص174) اگر کسي انتقاد از خودش کند، از عبادت چهل سال ارزشش بيشتر است. آدم از خودش انتقاد کند، آقا، بنده اين عيب را دارم، حزب من، ستاد من، گروه من، نهاد من، سازمان من، اراده من، اين عيب را دارد. اگر کسي از خودش انتقاد کند، انتقاد از خود، از چهل سال عبادت بهتر است. چون بعضيها غرور دارند. اصلاً نميشود به آن گفت: آقا ت عيب داري، خيز ميگيرد، چرا؟ بابا بگذار عيب داري، حالا حتماً بايد بيگانه بگويد. اگر کسي اين مقدار انصاف داشته باشد، که بگويد: آقا من اين عيب را دارم. ميخواهي با من کار بکني، آقا من اين عيبها را دارم. اين مشکلات را دارم. اگر کسي انتقاد از خودش بکند. از چهل سال عبادت ارزشش بيشتر است. داريم، کسي که، تا چهل سال اگر کسي گناه بکند، خدا به آن تخفيف ميدهد، آدمهايي که چهل سالشان شده باز هم، دست از کار زشت برنمي دارند، خداوند به فرشتهها ميگويد؛ اين ديگر قابل تخفيف نيست. براي انعقاد حضرت زهرا، که خدا ميخواهد به پيغمبر حضرت زهرا را بدهد. ميگويد: شما تا چهل روز، غذاهاي عادي را نخور، چون بناست، زهرايي به شما بدهم که آن زهرا، مادر امامها بشود. دختر نبوت، و مادر امامت و همسر ولايت، اين بايد نطفهاش از اين غذاي عادي نباشد. داريم اگر کسي ميخواهد، دعايش مستجاب شود، به چهل نفر دعا کند. بعد اگر به خودش دعا کرد، دعاي خودش هم مستجاب ميشود. بهر حال، در مسائل عبادي، اگر کسي اهل مشروبات الکلي باشد تا چهل روز نمازش قبول نيست، اگر اهل نماز باشد. آخر ممکن است به يک کسي بگوئي، آقا، عرق خور، نماز خوان نيست، امّا چرا، ممکن است يک کسي، آخر شب عيد فطر، يک نمازي دارد، دو رکعت، رکعت اول بعد از حمد، هزار تا قل هوالله دارد. آقا بالاي منبر ميگفت: بعد از حمد، هزار تا قل هوالله، رکعت دوم اگر زنده ماندي، چون هزار تا قل هوالله آدم کشته ميشود. آره، ميگفت: اگر زنده ماندي، ميگفت: رکعت اول بعد از حمد، هزار تا قل هوالله، رکعت دوم زنده ماندي، حالا اگر کسي شراب خور بود و اهل نماز هم بودتا چهل روز نمازش درست نيست.
مي گويند، به يک آيت الله گفتند: فلان دزد، ساعت دوي نصف شب رفته است دزدي، گفت: پس نماز شبش را کي ميخواند. گفت: بابا، دزد که نماز شب نميخواند. حالا ممکن است، عرق خور که نماز نميخواند، البته داريم، چون مملکت ما را نميشود، رويش حساب کرد. يک آدمهايي حرفهايي ميزنند، مثل اينکه ضد انقلاب درجه يک هستند. وقت، وقتش ميبيني چنان انقلابي ميشود که، تو ديروز که همچين ميگفتي، ميگويد: حرفهاي ديروزم، غير از حرفهاي امروزم بود. مردم مارا خيلي نميشود، رويشان حساب باز کرد. يعني گاهي يک حرفهايي ميزنند، خيال ميکني اين از انقلاب بريده است. امّا در وقتش ميبيني که نه بابا، اصلاً، حاضر است فدا شود. ما دربارة مردم خودمان، واقعش گاهي وقتها، ميگفتيم، نخواهد شد. بعد ديديم، خيلي شد. همين غمه زدن را، حالا که گذشته است، امّا خيليها در ايران نگران بودند، يکي از آنها هم بنده بودم نگران بودم، امّا به قدري اين غمه زنها، مردانگي کردند، و بعضي از هيئتهاي غمه زن، گل دست گرفتند، به جاي غمه ميزدند، ميگفتند: ما مخلص رهبر هستيم، خوب اين آدم فکر ميکرد. مردم گاهي وقتها، يک راهي را ميروند، امّا دم بزنگها. . . ، اصلاً علّتي که عمليات مرصاد عملي شد. وقتي قطعنامه را امام پذيرفت. همه تحليل گرهاي سياسي گفتند ايران دارد سقوط ميکند، بنابراين لشکري از عراق، به رهبري منافقين راه افتاد و گفتند: ايران را ميگيريم. يکمرتبه ما رفتيم کرمانشاه، آقا گروههايي را در اين عمليات ديديم که حضرت عباسي در آن هفت، هشت سال جنگ، اينها پايشان را جبهه نميگذاشتند. امّا دم بزنگها ديديم، نه، همين افرادي که، در هيچ عملياتي نيامدهاند جبهه، در عمليات مرصاد آمدند، يعني وقت وقتش مردم احساس وظيفه ميکنند. حالا ممکن است بخاطر گراني، بخاطر تورم. که حق هم دارند. بخاطر فشارهايي که رويشان ميشود. و حق هم دارند. ممکن است يک حرفهايي هم بزنند، امّا، مردم هر وقت ميخواهد، کسي را امتحان کند، ببيند، وقتهاي حساس چه کار ميکنند. حالا، خدا وقتي ميخواهد با موسي حرف بزند، ميگويد «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً» اعراف/142 بعد «ثَلاثينَ» را تبديل ميکند به اربعين، اگر ميخواهي موسي قانون الهي را بگيري، اگر ميخواهي کتاب تورات بر تو نازل شود. چهل شب بايد در کوه طور، مناجات کني. چهل نفر جمع شوند دعا کنند، خدا ميگويد دعاي اينها را من رد نميکنم. مرده را ميخواهند خاک کنند. يکي ميگويد: آقايون، اين مُرده چه جور آدمي بود. اگر چهل نفر بگويند، آدم خوبي بود، خداوند که ميداند، اين آدم بدي بود، امّا ميگويد: به احترام شهادت و گواهي چهل نفر مسلمان، من ازاو ميگذرم، بهمين خاطر، افرادي کفن ميآورند، امضاء کنند. يک کفن، آوردند پهلوي من، که چهل مسلمان امضاء کنند، من وقتي رفتم امضاء کنم، گفتم: خدايا شاهد باش، امضاي ما که در بانکهاي دنيا ارزش ندارد. بلکه در قبر و قيامت، اعتبار داشته باشد. بله، اين مسئله چهل، مسئله مهمي است. بله، امام صادق «عليه السلام» فرمود: اگر مؤمني از دنيا برود، چهل نفر در جنازهاش جمع شوند، و شهادت دهند که اين آدم خوبي بود. خداوند ميگويد: من ميدانم، چه جوري بود، امّا به احترام گواهي شما، من او را ميبخشم. اگر کسي در تشييع جنازه يکي از گوشههاي تابوت از دوش بگيرد، چهل تا گناه کبيرهاش را، در محجه البيضاء، داريم، خدا ميبخشد. در مسائل بهداشتي، با اينکه گوشت خيلي گران شده است. امّا در عين حال گفتهاند سعي کنيد، اينطور نباشد که در چهل روز باشد و شما گوشت نخوريد. البته ما داريم، خانوادههايي را که، چهل روز ميآيد و ميرود و گوشت به لبشان نميرسد، گناه اينها به گردن آنهايي است كه روزي، دو، سه وعده گوشت ميخورند. روز قيامت خيلي خطرناک خواهد بود. افراد فقير ما داريم افراد عيال وار ما داريم. ميسوزند. ما داشتيم که يک فرهنگي، کلافه شد و گريه کرد. گفت: رفتيم، خانه يتيمي بيسکويت براي بچهها بردم. بيسکويت را نخورد، آمد به خواهرش گفت: بيسکويت را نخور، جمع ميکنيم، ميفروشيم جوراب ميخريم، پايمان ميکنيم. داشتيم آدمهايي را که، و داريم هنوز هم آدمهايي را که در فقر ميسوزند. ولي بهر حال يکجوري بايد باشد، يک مقداري به ديگران برسيم، الآن تابستان است. اگر کسي باغ دارد. مزرعهاي دارد. پارکي دارد، بچههاي فقرا را هم ببرد. به خانمش بگويد: سه هفته تو را ميبرم، در تابستان ماهي يکدفعه تو را ميبرم. يکبار هم اين بچههايي را که نه پدر دارند و نه ماشين دارند، بگذار يکبار هم من اينها را ببرم. حالا يک بلالي، بستني، چرخ فلکي، چه اشکال دارد. بالاخره اينطور نباشد که بچة شما، مرتب خوش باشد، بچههاي ديگر هم آه بکشند. حديث داريم ميوه نوبر را براي بچهات نگير، رو به روي بچهاي بخورد. بايد مراعات مردم را کرد. آه آنها خطرناک است. بعضي حيوانهاي نجاست خوار را، اگر ميخواهي گوشتش سالم شود، تا چهل روز غذاي سالم بهش بده. غذا خيلي مهم است. حديث داريم، حضرت رسول «صلي الله عليه و آله». گاهي که ميخواستند مرغ ميل کنند. چون آن زمان مرغداري و بهداشت و اينها نبود. مرغها ول بودند حضرت ميفرمود: مرغ را بخريد من در خانه خودم ببندم. مرغ را در خانه جا ميداد. چند روز دانه ميداد. بعداً از آن گوشت مرغ پيغمبر استفاده ميکرد. چون سلول بدن پيغمبر نبايد هر گوشتي باشد. حديثهاي ديگر هم هست که بعضي هاش، تلويزيوني نيست در مسائل اجتماعي «اربعون دار من کل جهات»از هر طرف تا چهل تا خانه همسايه است. آخر نميگويند: همسايه کي است. ازهر طرف چهل، يعني شهرهاي کوچولو، همه مردمش با هم همسايه هستند.
اگر کسي غيبت يک مؤمني را بکند تا چهل روز عباداتش قبول نميشد. باز، اين حديثهايي که کلمه چهل در آن است. هر کس با يک مسلماني چهل قدم، هم سفر شد، به گردن هم حق دارند. باز کلمه چهل است. اميرالمؤمنين «عليه السلام» فرمود: اگر چهل تا ياور ميداشتم، بيست و پنج سال در خانه نمينشستم. باز کلمة چهل است. امام زمان «عج» وقتي روز جمعه، در مکّه، پشت به کعبه ميکند. ما يکوقتي، يک پيشنهادي کرديم، قبول نشد، مثل خيلي حرفهايي که ميزنيم، قبول نميکند. من حرفهايي که زدم، قبول نشده، اگر بنويسم، چند تا کتاب ميشود. يکي از حرفهايي که زديم، قبول نشده اينکه، مصلاي تهران را شبيه مسجدالحرام بسازند. که امام جمعه وقتي ميايستد، پشتش به در کعبه باشد. چون حديث داريم حضرت مهدي «عج» روز جمعه که تشريف ميآورند، پشتشان را ميکنند به کعبه، بالاي سرشان هم در خانة کعبه هست. همانجا که تقريباً حجرالأسود است. آنجا ميايستند و امام جمعه و بعد همه اينهايي که ميخواهند، بروند مکّه، تمرين اعمال حجشان را هم بروند در مصلي، طواف و سعي صفا و مروه، آنوقت آنهايي که مستطيع نميشوند، بروند مکّه، براي اينکه مشابه مکّه را ببينند، بروند مصلاي تهران را ببيند، يعني هم آنهايي که مکّه را نديدهاند، مشابهاش را ببينند، هم آنهايي که ميخواهند بروند مکّه، بروند آنجا تمرين کنند. هم هر وقت انسان نگاه به امام جمعه ميکند، ياد امام زمان «عج» بکند. که پشت به در کعبه کرده است و خطبه ميخواند. علي ايها الحال، يک همچين طرحي داديم و گفتند: صلاح نيست. گفتيم: صلاح نيست که هيچي. خواندن چهل سوره حمد بر مريض، خيلي مهم است.
امام سجاد، چهل بار به حج رفت، بدون اينکه، يک شلاق به ناقه و شتر خودش بزند. پيغمبر ما وقتي ميخواست به فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علي نماز بخواند. چهل بار تکبير گفت. اگر کسي قسم دروغ بخورد تا چهل روز نميشود تا اينکه يک بلايي سرشان ميآيد. کسي سوگند دروغ بخورد. مثلاً ميگويد: والله، اينطور، قسم دروغ بخورد. حضرت ميفرمايد که: تا چهل روز نشده، يک خطري متوجهاش ميشود. در مسائل سياسي، اگر رهبر عادلي بر مردم حکومت کند. چهل روز باران، از چهل روز باران پر برکت، يعني حکومت مرد با خدا، از باران با برکت، اثرش بهتر است، مهمتر است. در مسائل نظامي، داريم اگر کسي ميرود جبهه، چهل هزار فرشته مجاهد را بدرقه ميکنند.
امام زمان «عج» که ظهور کند. قدرت يک مؤمن و يک يار امام زمان «عليه السلام» است با، چهل نفر است. علي ايها الحال، مسئله چهل زياد است. اگر کسي تا چهل روز با همسرش بد باشد. برخوردهاي زن و شوهري تا چهل روز تعطيل باشد، حديث داريم اگر هر يک از اين همسر تا چهل روز، پاسخ مثبت به غرايز هم ندادند. هر گناهي بکند، آن کسي که ترک کرده است، در گناهش شريک ميشود. کما اينکه، اگر مردي، دخترش را شوهر ندهد، دخترش، دسته گل آب بدهد، گناه اين دختر به گردن بابا هم هست. اگر مردي پسرش را داماد نکند، حديث داريم پسر اگر گناه بکند، الا آخر. . . علي ايها الحال خيلي وقتها انسان گناه نميکند. امّا گناهان ديگران را پاي حسابش مينويسند. همينطور که اگر شما برادران ستاد نماز جمعه، نماز جمعه بوجود ميآوريد، در نماز جمعه مردم شريک هستيد. ميشود انسان در گناهان ديگران هم شريک باشد.
امّا اربعين امام حسين «عليه السلام» جابر از اصحاب پيغمبر بود. پيغمبر جابر را ديد، گفت: جابر، خدا به تو عمر طولاني ميدهد، من ميميرم تو هستي، علي بن ابيطالب شهيد ميشود، تو هستي. امام حسن شهيد ميشود، تو هستي. امام حسين «عليه السلام» شهيد ميشود، تو هستي. امام زين العابدين هم هست، تو هستي. سلام من را به امام زين العابدين برسان، بعد امام زين العابدين شهيد ميشود، باز تو هستي. به جابربن عبدالله انصاري گفت، خدا اينقدر به تو عمر ميدهد که، پنجم معصوم را درک ميکني، سلام ما را به امام باقر «عليه السلام» برسان، آخر عمرش چشمهاش نابينا شده بود. وقتي ميفهميد که امام باقر «عليه السلام» دارد ميرود. داد ميزد، وسط کوچه، ولي چون از اصحاب پيغمبر بود و احترام داشت، برايش حريم باز ميکردند، براي اينکه احترام قائل بودند. جابر وقتي شنيد، امام حسين «عليه السلام» در کربلا شهيد شده است. گفت: بروم زيارتش. شب جمعه بينندهها بحث را ميبينيد، نزديک اربعين هم هست. هيچ ميدانيد، علامت مؤمن، يک زيارت اربعين است. دور و ور بيست سال بيشتر است، که ما محروم هستيم از زيارت امام حسين، به خاطر اين نانجيب صدام و حزب بعث. جدي اگر دعا کنيم اثر دارد خدايا، به آبروي هر دل عاشق و هر زوار مخلص و به آبروي هر اشک مظلومي، اين حزب بعث را ريشه کن کن، راه کربلا را به علاقمندان باز بگردان. البته به شما بگويم، سيلي که امام فرمود به صدام ميزنيم، خدا به صدام زد. اگر بدانيد، بازار بغداد و بازارهاي عراق و تجارشان به چه نکبتي افتادهاند. که در يک پيش قراردادي که قرار شد، مجلس بنويسد با عراق، که زوار از اينجا برود يک پيش نويسي، نوشتند، حالا دور اول مذاکرات. قرار شد، چهارصد و پنجاه هزار تومان و پانصد هزار تومان، پول ببرند، براي دوازده روز، تازه برنج و قند و چاي هم ايرانيها ببرند. به يک گدايي افتادهاند عراقيها، به يک بدبختي افتادهاند. يک سيلي صدام خورد. حالا يک چيزي به شما بگويم: ذليل ترين افراد در کره زمين از نظر اقتصادي فعلاً، عراقيها هستند. بسيار، وضعشان ذليل است. و ذليلتر از اين ذليلها، منافقيني هستند که رفتند به آنها، اين ديگر خيلي مهمتر است. پناه بردن به ذليل، کسي که از دامن امام رفت، به دامن صدام پناه برد، به چه نکبتي ميافتاد. گلي که ميکارد، انفجار حرم امام رضا «عليه السلام». يعني نتيجة نفاق، انفجار در حرم امام رضا «عليه السلام»، اين نتيجه نفاق است، پناهندگي به يک رژيم بدبخت، وضع اقتصادي به شدت، ما بالاخره با همه تورم و گراني که هست. نيم ساعت در صف بايستيم، نان داغ، گيرمان ميآيد، در زمان جنگ هم، چند تومان ميداديم، نان داغ ميخورديم. الآن عراق جنگ نيست و از قحطيهاي هشتاد سال پيش ايران بدتر است. ولي در عراق، فقط حزب بعث بد هستند، همه عراقيها که بد نيستند. خدايا عراقيها را هم از شر صدام نجات بده. چون ما يک وقتهايي در تلويزيون گفتيم: عراقيها، خيلي از عراقيها به ما نامه نوشتند که، آقا، حزب بعث بگو، نگو عراقي، ديديم راست ميگويد، حالا ما، پشت تلويزيون قاتي کرده بوديم، گفتيم عراقيها، غرضمان بعثيها بود کما اينکه گفتند: ما اهل کوفه نيستيم، علي تنها بماند، از شهرستان کوفه، نامه آمده بود که بابا کوفه آدم خوب هم در آن است. آخر حبيب بن مظاهر هم اهل کوفه بود. نميدانم مسلم بن اوشجه اهل کوفه بود. حالا چهار تا آدم بد پيدا ميشود که نبايد گفت: فلان است. بهرحال، گاهي همه شهر را با يک چيزي حساب ميکنند. جابر از اصحاب پيغمبر، پيرمرد، خواست بيايد زيارت. دست غلامش را گرفت، زيارت کربلا خيلي ثواب دارد. گفتند: زيارت مکّه اگر احساس خطر ميکني، نرو، امّا زيارت کربلا، اگر احساس خطر هم ميکني، برو اصلاً امام حسين «عليه السلام» فقه را سوراخ کرده است. لب زدن به خاک حرام است. امّا لب زدن به خاک کربلا، حرام که نيست، مستحب هم هست. به ما گفتهاند نوزاد که به دنيا ميآيد، قبل از اينکه شير مادرش را بخورد، لبش را بزن به خاک کربلا، مهر کربلا به سر زبانش بزن. اصلاً بناست ما با کربلا رفيق شويم. هر مسلماني هر روز 17 رکعت نماز بخواند، هر رکعت دو تا سجده هر يک از ما سي و چهار بار، بلندترين نقطه بدنمان را به خاک کربلا بماليم. هر عطشي که آب ميخوريم، سلام بر حسين، امام حسين. کربلا، براي خودمان است. ولذا گفتهاند، هر مسافري نمازش شکسته است، امّا در حرم امام حسين که رفتي، نمازت را درست بخوان، يعني آنجا، خانه خودت است. اينکه ميگويند در حرم امام حسين نماز درست است، يعني آنجا خانه خودت است. کربلا مال خودمان است. خانه خودمان است، نمازمان را آنجا درست ميخوانيم. در خانه خودمان نماز درست است. جابر گفت: ميخواهم، بيايم زيارت. آن پيرمرد صحابي دارد ميآيد زيارت، از مدينه يک غلام برداشت، چشمهاش که نميديد، آمد، رسيد به کوفه، عطيه، عطيه يک عالمي بود، مفسر، به عطيه گفت: تو هم با هم برويم، دو نفر ميشدند. آمدند، تا کربلا، غسل کردند، گفت: قدمها را کوچک بردار. داريم ميرويم کربلا، قدمها را کوچک بردار. قدمها را پيرمرد کوچک برداشتند. آمدند سر قبر امام حسين، چهل روز پيش اينجا چه خبر بود. زينب کبري چهل روز پيش با چه عظمتي آمد، و با چه سختي بازگشت. جابر آمد، سر قبر امام حسين، سلام کرد، من جابر هستم، من از اصحاب رسول الله هستم. من از اصحاب اميرالمؤمنين هستم. من از ارادتمندان زهرا هستم. حسين جان من جابرم از مدينه آمدهام. پيرمردَم، نابينا هستم، پياده آمدهام، از راه دور آمدهام، جواب من را بده، سه مرتبه سلام کرد. بعد گفت: حسين جان، گرچه من مدينه بودم، امّا در ياران تو شريک هستم. عطيه گفت: چطور شريک بودي، شما مدينه بودي، امام حسين کربلا شهيد شد. فرمود: کسي که دلش با کسي باشد، خدا ثواب آن را ميدهد. قرآن ميگويد: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ» توبه/30 يهوديها ميگفتند عزير پسر خداست. خوب بعضي از يهوديها ميگفتند حضرت عزير پسر خداست. امّا چون باقيها هم ساکت بودند، خدا ميگويد: همه آنها، يکنفر ناقه و شتر صالح راهي کرد و کشت، اما چون بقيه هم راضي بودند، قرآن نميگويد: «فَعَقَرُوه» ميگويد «فَعَقَرُوها» هود/65 يعني همه آنها، اگر يک کسي، يک سيلي بزند، باقي هم ساکت باشند. سکوتشان گناه است. اگر کسي در ماشين شرکت واحد، در پارک، در بازار، کارخانه، اداره، اگر کسي منکر انجام ميدهد و يکنفر ميگويد آقا جون کار شما خلاف است، اين کار را انجام نده. تمام اينهايي که نگاه ميکنند و ساکت هستند. هم گناه آن کسي است که منکر انجام ميدهد. ما داريم که گاهي وقتها يکنفر حزب الهي ميخواهد نهي از منکر بکند، باقيها همينطور نگاهش ميکنند، نگاه کردن گناه دارد. اگر مظلومي را اعدام ميکنند، شما نگاه کني، نگاه شما گناه است. سکوت گناه است. نگاه گناه است. انسان بايد، فرياد بزند. بايد عکس العمل نشان دهد. مگر ميشود يک حزب الهي، نهي از منکر ميکند، شما نشستهاي نگاه ميکني. ـ برو، خوب ولش کن، آقا شما حرفت را زدي، بسيار خوب، نهي از منکر کردي، بگذار، موسي به دين خود، عيسي به دين خود. همه را که در يک قبر نميگذارند. اين دنياي بي خيالي است. انسان ميتواند در همه کارهاي خير، شريک باشد. بنده در تلويزيون حديثي ميخوانم. هر يک از شما که پاي تلويزيون هستيد. بگوئيد حديث قرائتي خوب بود. خدا خيرش بدهد. راضي باشيد به اينکه من اين حديث را ميخوانم شما هم در حديث من شريک هستيد. اگر من ثواب داشته باشم و شما يک کار خيري ميکني، ميگويند: خدا خيرش دهد، دستش درد نکند. همه ما ميتوانيم با رضايت قلبي، شريک در کار همديگر شويم. جابر سر قبر امام حسين گفت: حسين جان، من هم شريک هستم. عطيه آن عالمي که همراه بود، گفت: کجا شريک هستي. شما مدينه بودي، اينها کربلا. فرمود: راضي بودم، قلباً حمايت ميکنم. ولذا در زيارت اربعين داريم. خدا لعنت کسي را که «سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ»(تهذيبالأحكام، ج6، ص113) خدا لعنت کند آنهايي را که شنيدند حسين شهيد شد، «فَرَضِيَتْ بِهِ» راضي بودند. گفتند: شهيد شد، که شد. کسي که راضي بشود به ظلمي، شريک در ظلم است. و کسي که راضي باشد به حقي، شريک در حق است. ما همه عبادتها را نميتوانيم انجام دهيم. امّا ميتوانيم، حمايت قلبي داشته باشيم. خدايا، هزاران شهيد شدند، تا حکومت اسلامي برقرار شد. خدايا اين نظام ما را مشکلاتش را حل، روز به روز بر عزت و قدرتش بيفزا. خدايا آدمهايي هستند که تا حالا نماز جمعه نرفتهاند و يا کم رفتند، بلند شويد، در نماز جمعه شرکت کنيد، خير عظيمي است. شما براي يک شانه تخم مرغ، براي نان، چقدر ميايستي، حيفت نميآيد که هفتهاي يک ساعتت را براي نماز نگذاري، هفته يک ساعت را برويم براي نماز، با بچه هايمان هم برويم. حالا نميگويم هر هفته، ولي بالاخره، گاهي که بايد آمد، اصلاً نماز جمعه محور است. داريم اگر کسي در جمعه و جماعت شرکت نميکند، با آن ازدواج نکنيد، من خودم داماد که برايم آمد، گزينشش کردم، گفتم: نماز جمعه ميروي يا نه، گفت: هر هفته نميروم، ولي گاهي ميروم. گفتم خوب بس است بهرحال اصلاً نميشود کسي اصلا پاش را نماز جمعه نگذارد، آنوقت مثل باقيها باشد. هم شما حرکت کنيد، بچه هايتان را هم ببريد، اميدوارم ستادهاي نماز جمعه سه، چهار تا تذکر را هم انجام دهند، تو را به خدا انجام دهيد. يک استاد دانشگاه جزء ستاد باشد. يک رئيس آموزش و پرورش و يا يک فرهنگي محبوب جزوء ستاد باشد. يک مهد کودکي جور کنيد، براي زنهايي که، يکي، دو تا بچه کوچک دارند. يک چرخ فلکي راه بيندازيد، نماز جمعه را يکجوري کنيد که فقط مخصوص، يک مشت آدم بيکار نباشد. آنهم که بچة خورد دارد، بتواند بيايد. آنهم که گرفتار است، بتواند بيايد. و از امام جمعهها هم تقاضا ميکنم که خطبهها را مختصرش کنند. خطبههاي نماز جمعه بيش از نيم ساعت، نبايد بکشد، مگر اينکه، خيلي جاذبه داشته باشد. خطبهها کوچک، امکانات وسيع، مردم، مردمي نيستند که نيايند. ما نماز جمعه را ميتوانيم چند برابر بوجود بياوريم. ما را از مقيم نماز قرار بده و ضمناً اربعين هيئتهايي که ميرويد در عزاداري، حرکتي بسيار زيبا روز عاشورا شد، هزارها نماز جماعت، ظهر عاشورا خوانده شد. اينقدر نماز در خيابانهاي ايران خواندن. خبرهايش ميآيد، خيلي خبرهاي شيريني، اصلاً مُد شد. مقام معظم رهبري جزء برنامهاش شد. شهرکرد رفت، گفت من ميخواهم پيشنماز بچهها باشم، ياسوج رفت، گفت: ميخواهم پيشنماز بچهها باشم، اصلاً مُد شد. نماز در خيابانها مُد شد. بيائيد قبل از اينکه ما بميريم، نماز نماز ظهر عاشورا، را مُد کنيم، بد بميريم، که روز قيامت بگوئيم، حسين جان، ما نتوانستيم بيائيم کربلا. امّا ظهر عاشورا همينطور که تو رفتي کربلا، ما هم در خيابان، رفتيم سر نماز، حالا اين کاري که مُد شده، نگذاريد از مُد بيفتد. روز اربعين هم هر کجا هستيد، وسط خيابان نماز بخوانيد. منتها ترافيک هم نشود. خيابانهايي که رانندهها بتوانند، از راه ديگه بروند. جاهايي که اذيت و مردم آزاري نشود. برنامه ريزي جوري باشد که، تولد، شهادت امام حسن مجتبي و پيامبر، هم نماز بشود. اربعين هم بشود. ما بايد يک کاري بکنيم که هر کس، هر زمان، هر کجا خواست نماز بخواند، خجالت نکشد. مردم هم از خانهها شلنگ را ميدهند بيرون، که امکان آب باشد، رئيس هيئت هم خيلي شيرين کاري کرد. بسياري از رؤساي هيئت، مقداري گوني، پشت موتورها گذاشتند، تا گفتند؛ «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ»، گونيها را وسط خيابان پهن کردند. روي گوني نماز خواندن چون گاهي ممکن است بگويند، خيابان کثيف است. تر است، نميدانم فلان است. با صد متر گوني و با يک جعبه مهر، و با اينکه همسايهها، شلنگ را بدهند بيرون ميشود، ما نماز را احياء کنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»