متن برنامه ی درسهایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1372/12/22
بسم الله الرحمن الرحيم
بيننده روز آخر ماه رمضان بحث را ميبينند در امسال ماه رمضان قصه يوسف را ديد و شنيد و قصه چند پيغمبر بزرگوار را شنيديد. و قصه انبياء را كامل نگفتيم.
به اميد اين كه بتوانيم قصهي انبيا را كامل نشر كنيم.
رسيديم به ان جايي كه سوسف عزيز حالا اينهايي كه نبود بشنوند ماجراي سويف اين بود كه پيغمبر بزرگوار حضرت يعقوب دوازده پسر داشت دوتايش از يك زن و ده تايش از زدن ديگر.
يعقوب دليل كمالاتي كه داشت كه اين دو تا برادر را بيشتر دوست داشت. اون ده تا حسادت كردند كه چرا بابا دوست دارد رأي دادند به اتفاق آراء كه را بكشند و يا توي چاه بياندازند كه بالاخره توي چاه انداختند، بعد هم كاروان آمدند آب بكشد.
طناب كردند و عوض آب يوسف آمد بيرون. بشارت دادند كه عوض آب يك پسر نوجوان آمد بيرون، به عنوان يك برده دست به دست فروختند به قيمت ارزان چون نميدانستند اين كيست و مفت بدست آورده بودند و كسي كه مفت چيزي را گير بياورد مفت هم ميفروشد.
گذار اين افتاد به خانه شاه و نوكر خانه شاه شد برده خانه عزيز مصر شد.
بعد مدتي گذشت و سالها بود و كم كم يوسف بزرگ شد و همسر عزيز بدليل زيبايي فوق العاده عاشق يوسف شد، يك روز دور از چشم شوهر درها را بست و خود را آرايش كرد و دنبال يوسف دويد براي اين كه گناه بكند يوسف پناه به خدا برد.
همين طور كه يوسف به سمت در بسته رفت در باز شد و شوهر پيدا شد و تهمت زد و زن به شوهرش گفت كه اين قصد بد داشت و يوسف هم از خودش دفاع كرد. در اين كه مقصر كي بوده مرد حكيمي كه مشاور عزيز بود و از فاميل خانم گفت ببينيد پيراهن از كجا پاره شده اگر از پشت پاره شده پيداست يوسف فرار ميكرده و زن دنبال او ميدويده، نگاه كردند ديديند پيراهن يوسف از پشت پاره شده بعد گفتند معلوم شد كه يوسف بي گناه و مقصر زن است.
عزيز مصر به يسوف گفت از اين قصه صرفنظر كن به زنش گفت تو مقصري مسئلهي عشق خانم به يوسف توي شهر پيچيد آبروي دربار و همسر رفت. خانم مهماني مفصلي راه انداخت و خانمهايي كه حرف مفت ميزدند دعوت كرد در جلسهي مهماني مهم.
متكا پشت كمر خانمها گذاشت چاقو دستشان داد و مشغول ميوه خوردن و يوسفي كه برده بود و بايد اطاعت ميكرد گفت از اين در بيا تو و از آن در برو بيرون.
زنهاي مصر تا يوسف را ديدند دست از غذا كشيدند و يا دستشان را بريدند و گفتند اين يك فرشته است و بعد گفت شما كه ميگفتيد چرا عاشق يوسف شدي او اين است كه شما هم ببينيد عاشق ميشويد.
تا اين جا خلاصه و حرفهاي گذشته. . .
يوسف وقتي ديد صحنه جوري است كه در معرض خطر است گفت خدايا حاضرم كه زندان بروم ولي گرفتار گناه نشوم. خيلي از افرادي منشي بد آدمي هستند، شاگرد بد آدمي هستند، شريك بد آدمي هستند، ولي ميگويند اگر ما خواسته باشيم نهي از منكر كنيم و خودمان را از گناه نجات بدهيم از درآمد ما كم ميشود به خاطر حفظ نانشان از دينشان ميگذرند.
«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْهِ» يوسف/33 كه هميشه دين مقدم است، زندان بروم.
كاخ دربار مرفه زندگي خوب غذاي خوب همه را حاضرم بدهم برم توي زندان انفرادي تنها و در غربت آن جا بمانم و بميرم ولي يك دانه گناه نكنم. يعني منطق يوسف است.
قصهي يوسف را ميشنود آدم به اين خاطره هايش وگرنه رمان نيست كه قرآن كه كتاب قصه نيست كه ميخواهد بگويد كه يوسف در كاخ بود و گناه نكرد ميشود كسي در زندگيهاي مرفه باشد و گناه نكند.
مي خواهد بگويد جوان خوشگل و زيبا توي خانهها فساد دارد. يعني زنها اسباب دردسر ميشوند مواظب باشيد نامحرم را توي خانه نبريد، دانشجويي كه چهرهي زيبا دارد و توي خانهي خودت به او اتاق نده كه تو دو تا و سه تا دختر داري.
الحمدلله مردم ما در جريان هستند. اينها هم درس است درس عفت است درس اين است كه حتي انبياء را خطر تهديد ميكند. قصد يوسف به ما ميگويد مواظب عفت باش. مواظب خلوت با اجنبي باش.
در يك كارگاه و كارخانه و شركت اگر مي داني كه يك كسي در آينده هم به گناه مي كشي از حالا جلويش را بگير.
ما اين قصه را تا اينجا گفتيم و حالا جلسه آخر ماه رمضان است من در اين جلسه راجب عصمت يوسف مي خواهم بگويم، چون آيهاي داريم كه بالاخره يوسف شرايطش چه جور بود.
هفت تا شاهد داريم كه يوسف معصوم بود، همه عوامل گناه بود اما يوسف پاك بود.
يك شاهدان خداوند چون خداوند مي فرمايد كه «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» يوسف/24 ما گناه را از يوسف دور كرديم «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» يوسف/24 چون يوسف مخلص بود ما درصحنه خطر مچش را گرفتيم و حمايت كرديم.
آدم اگر آدم صاف و پاكي باشد دو بار سه بارهم اگردسته گل آب بدهد خداوند ميگويد «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» محمد/2 يعني ما رفوع ميكنيم.
چون «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» هود/114 بخاطر كارهاي خوب كار بد را
حالا يك شاگرد خوبي داري اين آدم خوبي داري اين حالا ماشين را برده و تصادف كرده بابا رانندگياش خوب است اين امين است همه كمالات را دارد حالا يكبار تصادف كرده بگذار ديگر.
قرآن ميفرمايد: كسي اگر ذاتاً خوب باشد «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ»، يوسف يك لحظه آلوده نشد. منصرف كرديم از يوسف بدي و فحشا را خوب بود دستش را گرفتيم.
دو خود يوسف، يوسف هم ميگويد من گناه نكردم چرا براي اين كه «أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ» يوسف/52.
من خيانت نكردم به عزيز مصر دست درازي فكر بد به همسرش نكردم
يا مي گويد حاضرم زندان بروم ولي گناه نكنم. «أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ» يعني من خيانت نكردم به او
سه زليخا: خود زليخا گفت من با او مراوده حرف و سازش را شروع كردم.
«فَاسْتَعْصَمَ» يوسف/32 ولي يوسف عصمت به خرج داد، اواز گناه دوري كرد من مقصرم.
چهار عزيز مصر وقتي در باز شد و ديد كه يوسف بطرف در ميدود و همسرش پشت او ميدود گفت يوسف تو شتر ديدي نديدي بعد به خانمش گفت تو گناهت استغفار كن، يعني شوهر هم فهميد گناهكار خانم است.
«وَ اسْتَغْفِري لِذَنْبِكِ» يوسف/29 به خانومش گفت تو استغفار كن.
پنچ اون مشاوري كه همراه عزيز مصر بود او هم گفت كه نگاه كنيد پيراهن از كجا پاره شده
«وَ إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقينَ» يوسف/27 پيراهنت كجا پاره شده.
شش زنان مصر هم وقتي ديدند يوسف را گفتند: «ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً» يوسف/25 يعني او هيچ گناهي نكرده ِ «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ» يوسف/31 اين يك فرشته است فرشتهاي بزرگوار اين دامنش آلوده به گناه نيست.
هفت ابليس: شيطان گفت به عزت تو همه مردم را گمراه مي كنم «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» حجر/40 مگر مردم مخلص را قرآن مي گويد يوسف مخلص بود يعني شيطان حريف يوسف نميشد.
در صحنه قصه يوسف توطئهاي بود از دربار براي به گناه كشاندن
زليخا در آن زمان يكي بودالآن در اين زمان هر فيلم ويدئو زليخاست. زليخا يك يوسف را به تور كشيد، الآن يك فيلم ويدئو ممكن است صدها يوسف را به تور بكشد زليخا به توري ميخواست بكشد نشد ولي يك فيلم ويدئو ميتواند هزار يوسف را به تور بكشد و ميكشد. بنابراين قصه زليخا مال گذشته نيست.
الآن هم توي خانهها زليخاها هستند خيلي مروموز بايد مواظبت كرد.
چارهاي نداريم ما اگر خواسته باشيم حكومت اسلامي را روز به روز بهتر شود كه ميخواهيد.
بايد دو تا كار انحام دهيد:
يك دخترها زود شوهر دهيد
دو پسرها را زود داماد كنيد.
سه ازدواج را آسان كنيد نصف گناهان كم ميشود.
يكي هم رابطهمان با نماز خوب باشد، شما كه در ماه رمضان آمديد مسجد چه ضرري ديديد كه بعد از ماه رمضان نميخواهيد بياييد.
چرا ما بايد مثل ظرفهاي بستني يك بار مصرف باشيم. ماه رمضان مسجد باشيم، هميشه اهل مسجد باشيم، نماز بايد سريع بشود و ان شاءالله مسجدها احياء بشوند و نمازها روز جلوهاش بيشتر بشود.
براي اميد روزي كه دانشگاههاي ما همين طور كه دبستانها و دبيرستانهاي ما دختر و پسر جدا هستند دانشگاههاي ما دوش به دوش زن و مرد درس بخوانند و گناهي هم واقع نشود.
ما اگر تقوي داشته باشيم قرآن ميفرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» اعراف/96 اگر مردم مناطق اهل ايمان و تقوي باشند بركات را نازل ميكنيم.
ما اگر خواسته باشيم بركات الهي را دريافت كنيم بايد بياييم در دامن خدا.
يوسف خودش را به خدا پناه برد و خدا او را از همهي خطرات حفظ كرد. خطر چاه.
ما يوسف باشيم خدا همان خداست، گير توي ماست. . .
شب عيد فطر خيلي شب قشنگي است يك خاطره دارم دوست دارم شب عيد فطر بينندهها اين خاطره را بشنوند:
امام حسين را كه شهيد كردند: بعد هم مدينه را تار و مار كردند بعد هم مكه را تار و مار كردند چنان بني اميه و يزيد كشت و جنايت بوجود آورد كه ديگر مردم سكوت سكوت.
هيچ كسي حرفي نميزد ديدند وقتي كه امام حسين را شهيد كردند ديگر چه بگويند سكوت كردند امام زين العابدين چه كند حوزهي علميه ممنوع سخنراني ممنوع،
شروع كرد به اين كه برده ميخريد براي خانه به اسم اين كه اينها بردهاند و در خانه با بردهها كار ميكرد.
منتهي شب عيد فطر آزادشان ميكرد براي هر برده يك پرونده داشت.
مثلاً پرونده درست ميكرد براي ده تا برده ميگفت مثلاً آقاي فلان شما هشت ماه است كه در خانهي من هستيد در اين هشت ماه چهل و هشت تا خلاف كردي درست است ميگفت درست است.
شما هم يازده ماه خانهي من بوديد اين دسته گلها را آب دادي درست است بله. . .
يكي يكي لغزشهاي بردهها را مينوشت به آنها تذكر ميداد و بعد شب عيد فطر ميگفت همگان را بخشيدم، بعد ميگفت يك چيزي ميگويم شما هم بگوييد.
اي زين العابدين همه بردهها ميگفتنداي زين العابدين همان گونه كه تو لغزشهاي ما را ثبت كردي خدا هم لغزشهاي تو را ثبت ميكند بعد همه را كه آزاد كرد ميگفت خدايا من بردهها را بخشيدم تو هم شب عيد فطر است و سيد سجاد را ببخش.
حديث داريم آن چه كه از اول ماه رمضان تا آخر ماه رمضان خدا ميبخشد يكي شب عيد فطر ميبخشد عيد فطر عيد قشنگي است.
عيد نوروز هم بعد از عيد فطر ميآيد. اما فرق ميكند، عيد نوروز عيد طبيعت است.
هوا نسيمش خوب ميشود علفها سبز ميشوند درختها شكوفه ميشود ميشها ميزايند.
هوا معتدل ميشود عيد نوروز هم عيد خوبي است.
ببينيد ما چند عيد داريم، يك وقت آدم متولد ميشود و كلنگ يك جايي را ميزند او يك عيد است شروع كاري، اول از ازدواج آدم جشن ميگيرد گاهي عيدها مال شروع است.
يك عيد مال پايان است كه ايشان از دانشگاه فارغ التحصيل شد اون عيد پايان بهتر است يا عيد شروع، عيد پايان بهتر است چون شروع معلوم نيست آخرش چه ميشود.
يعني خداوند سرگروه خلق كرده از يك گروه مثل حيوان دنبال غريزه يك گروه خلق كرده مثل فرشته دنبال وظيفه يك گروه هم خلق كرده مثل انسان گاهي دنبال غريزه ميرود و گاهي ميرود دنبال وظيفه، سي روز جنگ بود بين غريزه و وظيفه يعني غريزه ميگفت بخور و وظيقه ميگفت نخور. من سي روز نخوردم حالا عيد بگير.
عيد قربان، خداوند به ابراهيم ميگويد بچهات را بكش علاقه پدر ميگويد نكش خدا ميگويد بكش. ابراهيم چاقو ميگذارد خدا ميگويد چاقو را بردار خدا ميگويد نميخواستم خون اسماعيل ريخته شود، ميخواستم تو دل از اسماعيل بكني و بين غريزه و وظيفه وظيفه را انجام دادي حالا عيد قربان است.
عيد قربان يعني پيروزي وظيفه بر غريزه.
عيدهاي ديگر تخمه كدو ميشكنيم لباس نو ميپوشيم ولي در عيدها اسلامي چند چيز دارد.
يك عيد چسبيدن به شكم فقرا ميگويد عيد فطر فطريه بده هر مسلماني بايد سه كيلو گندم بدهد.
پنجاه ميليون سي كيليو يك شكمي از فقرا سير ميشود.
دو نسل نظافت رسيدگي به جسمت.
سه نماز عيد رسيدگي به خود خالق، نماز عيد را ميبرند مصلي زير آسمان بخوانند حالا اگر برف و باران باشد توي مسجد ميخوانند در نماز عيد پنج تا قنوت ميخوانند اين قنوت را مردم بلدند ولي بعضي از بچه مدرسه ايها بعضي از سربازها كم بلدند من براي آنها ميگويم كه فردا نماز عيد ميرويد گيج نشويد.
اقتدا ميكنيم به آقا الله اكبر بعد در قنوتش يك قنوت مخصوصي است:
«اللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ»(مصباحالمتهجد، ص654): خداوندا بزرگي و عظمت مال توست.
«وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ»(مصباحالمتهجد، ص654): خداوندا به هر كس ندارد ميبخشي به هر كس كم دارد جبران ميكني
«وَ أَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ»(مصباحالمتهجد، ص654): خداوند عفو و رحمت از توست تو اهل عفو و رحمت هستي گناهكار را ميبخشي و گناهش را ميبخشي.
«وَ أَهْلَ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَةِ»(مصباحالمتهجد، ص654): خدايا اهل تقوي و مغفرت تو هستي از تو بايد پروا داشت ديگران اگر گناه ما را ببنند آبروريزي ميكنند تنها كسي كه از همه بيشتر عيبمان را ميداند و از همه بهتر ميپوشاند تو هستي.
«أَسْأَلُكَ فِي هَذَا الْيَوْمِ الَّذِي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً»(مصباحالمتهجد، ص654) به روز عزيز عيد فطر قسمت ميدهم وزي براي مسلمانها عيد قرار دادي.
«وَ ِمُحَمَّدٍ ص ذُخْراً وَ مَزِيداً»(مصباحالمتهجد، ص654): اين روز عيد فطر براي پيغمبر و رهبران
مسلمين ذخيره است شرف است. وسيله زيادي لطف و رحمت تو بر رهبران امت نازل ميشود سوال ميكند كه به حق امروز كه چرا دعايم اين است.
«أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»(مصباحالمتهجد، ص654) خدايا درودم را بر محود و اهلش نازل فرما و دومين دعايم اين است.
«وَ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ»(مصباحالمتهجد، ص654) دومين دعايم اين است هر خيري را كه محمد و آل محمد را توي اون خير بردي من را هم توي اون خير بر.
«وَ أَخْرِجْنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ»(مصباحالمتهجد، ص654) دومين دعايم اين است كه از هر بدي كه محمد و ال محمد را بيون كردي مرا هم از ان بدي بيرون كن.
آنها را از شرك و كفر شك و شبهه و وسوسه و خيال و وهم و سوء ظن يأس، حرص و حسد و تن پروري و كسالت غم و جبن و غفلت و بخل و و شهوت. . .
از هر آلودگي كه آنها را بيرون بردي مرا هم بيون كن(اين خيلي دعاي بزرگي است)
«صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ»(مصباحالمتهجد، ص654) باز هم صلوات ميفرستد اول دعا ميگويد
ان تصليه و آخر دعا ميگويد «صَلَوَاتُكَ» گر ميخواهيد دعايت مسجاب شود
قبل از دعا و بعد از دعا صلوات بفرستيد.
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ»(مصباحالمتهجد، ص654) خدايا در طول تاريخ بندگان صالح هر چي خواستند امروز در عيد فطر به من بده.
«وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُون»(مصباحالمتهجد، ص654) خدايا پناه ميبرم به تو از هر خطري كه بندگان صالح به تو پناه بردند.
پناه ميبرم به چه خطر چهارشنبه يصد، چهارصد خطر كشف كرديم كه خطراتي است كه امامان ما گاه و بي گاه ميگفتند ما پناه ميبريم از اين خطر.
بعضي هايش خيلي شيرين است بعضي موقعها ميگفتند پناه ميبرم به تو از زني كه در جواني پيرم كند پيداست كه زن بداخلاق آدم را پير ميكند و برعكس شوهر بداخلاق هم زن را پير ميكند(البته اين توي رايات نيست از ترسم گفتم) شايد هم باشد من نديدم.
پناه ميبرم به تو از اين كه در پيري خرجي من را بچهام بدهد ما فهميديم آدمي كه كه پير شد دو پسرش پولش را ميدهد اين هم يك فشاري روي مغز آدم ميآدي كه آدم در پيري پسرش خرجياش را بدهد.
حالا ما چه بدانيم چه خطراتي است حالا ممكن است يك خطراتي نباشد يك خطراتي باشد كه در اثر ماهواره باشد بنابراين بايد بگويم خدايا پناه ميبرم به تو از همه خطراتي كه بندگان صالحت از آن خطرات به تو پناه بردند.
خدايا ماه رمضان سال ديگر يا هستيم يا نيستيم، اگر هستيم عمر ما را در راه رضاي خودت قرار بده، اگر مقدر حتي توي اين است كه امسال آخرين ماه رمضان ما باشد و ارداه قطعي تو اين است كه ما ديگر نباشيم خدايا حرفي نيست هر چي تو ميخواهي همان اگر بناست ما نباشيم
خدايا ما را بيامرز بعد ما را بميران.
خدايا هر غفلتي كه از دستمان در ماه رمضان رفت خدايا هر چي كه از دست ما رفته به فضل كرمت عيد امشب ما را برگردان و اون الطاف را به مرحمت بفرما.
خدايا قلب مطهر حضرت مهدي رااز ما خشنود ظهورش را تعجيل جوري كن كه هر وقت حضرت مهدي ما را ميبنيد از ما نرنجد.
خدايا عدهاي ماه رمضان سال قبل بودند و حالا نيستند و همهشان بر گردن ما حق دارند مخصوصاً والدين ما و بخصوص امام و شهدا روحشان را از ما راضي و مورد لطف خودت قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته»