متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1372/7/8
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
الحمدلله رب العالمين والسلام علي سيدنا محمد و علي اهل بيت، و لعنت الله علي اعدائهم اجمعين، خوشحالم كه ميان عزيزان دانشجو، مسئولين امنيت، شعل بسيار مقدس، شغلي كه هر كس هر كاري ميكند در سايهي امنيت است اگر طلبهاي مثل من حديثي ميخواند چون مملكت امن است و اگر دانشجو و محصلي به مركز درس ميرود چون امنيت است. وقتي منطقه امن شد عبادت ميشود. قرآن ميفرمايد «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً» نور/55، بعد ميگويد بعدونين يعني تا امنيت نباشد «يَعْبُدُونَني»، ندارد. خوب موضوع بحثمان بحثي است راجع به امّت، قبلاً من در دانشكده شما يك سلسله درسهايي بودم، گفته ام، يك سري بحثهايي بوده داشتهام، منتهي متاسفانه الآن ديگر زمان به قدري تنگ است كه نميتوانم بيشتر خدمتتان برسم ولي الآن بحثمان، بحث امتي است. موضوعي كه خيلي بحث خوبي هم احتمالاً باشد، انسان در قرآن.
بسيار در قرآن راجع به انسان بحث شده، اول ميفرمايد كه در آفرينش اول مي گويد هيچ بود، بعد ميگويد چيز بدرد خوري نبود، بعد ميگويد آب پستي بود، بعد ميگويد از گل بود، بعد ميگويد نطفه بود، بعد ميگويد علقه و مزقه بود، مي گويد تا آن جا كه ضعيف بود، كم كم روح خدا درش دميده شد، برترين موجود شد، بهترين ساختمان را پيدا كرد، مظهر صفات خدا شد، يعني انسان حساب كنيم، اول هيچ بود، بعد چيز بدرد بخوري، كم كم، كم كم، هي، تا بي نهايت پيش رفت. سلسلهي آفرينش انسان، هيچ بود، آيهاي كه مي گويد هيچ بود اين است: ميگويد «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» دهر/1، يعني هيچي بود، آيه دوم ميگويد چيز بدرد بخوري نبود، ميگويد «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»، يك آيه ميگويد «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً»، يك جاي آيه جاي ديگر قرآن ميفرمايد «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً» يك آيه جاي ديگر قرآن ميفرمايد «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»، «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً» يعني هيچ چيزي نبود، «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» يعني قابل ذكر نبود. بعد ميفرمايد كه از آب پستي بود، «ماءٍ مَهينٍ» سجده/8، مهين يعني پست، البته دخترهايي كه اسمشان مهين است، آن يعني پست نيست، آن مهين فارسي است يعني ماهواره. مهين عربي با مهين فارسي معنايش فرق ميكند. يك وقت پاي تلويزيون نگاه نكنند به خانمهايي كه مهين است، بگويند ببين قرائتي گفت مهين يعني پست، مهين از عربي يعني اهانت، «ماءٍ مَهينٍ»، آب پست، آياتي ميفرمايد از تورات بود، «مِنْ طينٍ لازِبٍ» صافات/11، «طينٍ لازِبٍ» يعني گل لبخندار. حالا بالاخره آيه داريم از آب بود، آيه داريم از خاك بود. از آيات بود يا از خاك بود، از هر دو بود، وقتي يك چيز را درست ميكنند ميشود نصفش، مثلاً ميگويند آبگوشت از چي است، اگر كسي بگويد آبگوشت از گوشت است درست گفتند، اگر يك كسي گفت آبگوشت از آب است او هم درست گفته، اگر هم گفت آبگوشت از آب است و گوشت باز هم درست گفته. اين ساختمان از چيست؟ ساختمان از پول است، درست است، ساختمان از ارادهي توي است، باز هم درست است. ساختمان از مصالح است باز هم درست است. يعني گاهي وقتها نسبت به چيزي را، الآن من مينويسم بگويند گچ نوشت درست است، انگشتان من نوشت درست است، مچم نوشت درست است، بازو نوشت درست است. خودم نوشتم درست است، روحم نوشت درست است، سوادم نوشت درست است، گاهي يك چيزي را به هر چيزي نسبت بدهند درست است.
لذا آياتي كه ميگويد از آب بود درست است. نطفه، اگر بگويد از خاك بود درست است، از گل بود درست است، چون يك چيزي را كه از چند تا مركب درست ميشود اين نسبت را به هر چيزي بگويند درست است. فلان ميوه فلان ويتامين دارد درست است. فلان ويتامين را هم دارد درست است. فلان ويتامين را هم دارد درست است. وضو بهداشت است درست است، وضو قرب به خداست درست است، وضو باعث نشاط روح است بازهم درست است. يعني يك چيزي كه چند تا خاصيت دارد، يعني يك چيزي كه از تركيب چند تا چيزي است، اين چيز را به هر يك از اجزا نسبت بدهند، آن نسبت درست است.
پس قرآن يك جا گفته شما از آبيد، يك جا گفته شما از خاكيد، ما ميگوييم مثل آن كه ميگوييم كه شيريني از شكر است، شيريني از آرد است. چون شيريني از آرد است و شكر است و زغفران است، يعني هر چيزي كه از چند جزء درست شده نسبتش را به هر يك از اجزا بدهند درست است. آدم وقتي وارد خانه ميشود به خانمش ميگويد به خاطر تو آمدم درست است، به خاطر خانه آمدم درست است به هر يك از بچه هايش هم بگويد من به خاطر تو آمدم باز هم درست است اين گيري ندارد. چون يك سوالي شد، كه يك جاي قرآن ميگويد انسان از آب است، يك جاي ديگر از خاك است. يك جا قرآن ميگويد «خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ» روم/54، شما از ضعف درست شدهايد، درست است.
خيلي انسان ضعيف است، شايد بتوان گفت ضعيف ترين موجودات انسان است. پهلوان ما كسي است كه به اندازهي وزن خودش وزنه بالا كند و مورچه به اندازهي پنجاه برابر خودش بار بلند ميكند. بهترين خلبان ما آن است كه چند پا بپرد و پرندههايي هستند خيلي بالاتر از هواپيما، ميبرند. دريانوردان، حيوانات دريايي اصولاً ديد حيوان، خيلي از موجودات در يك زاويهها و ابعادي از انسان قويترند، انسان چيست؟ هيچي بود، لم يكن شيئا، چيز قابل ذكري نبود، جاي ديگر ميگويد «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً». از آب بود درست بود، من ماء دانق، از مني جهنده بود، درست است، بعد ميآيد ميگويد كه از نطفه بود درست است، از ضعف بود درست است. بعد ميآيد ميگويد نقتت فيه روحي، قرآن ميفرمايد خداوند ميفرمايد روح الهي در تو دميده شد، انسان داراي روح خداست. روح الهي، قدرت انتخاب. بعد ميگويد برترين انسان است.
«فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ» مومنون/14. وقتي خداوند ميفرمايد، وقتي خداوند در خلقت انسان ميگويد بهترين خالقم، يعني تو بهترين مخلوقي. آدم وقتي ميگويد بهترين خالقم، وقتي يك كسي يك قالي را بافت و بافندهي قالي گفت بهترين قالي بافم يعني اين كه بافتم بهترين قالي هاست. «أَحْسَنُ الْخالِقينَ» تويش يك معناي ديگر هست، يعني احسن المخلوقين هستي، وقتي آدم ميگويد بهترين معمارم كه ساختمان، وقتي معمار به ساختمانش نگاه ميكند و ميگويد بهترين معمارم يعني اين بنا بهترين ساختمان است. «أَحْسَنُ الْخالِقينَ».
بعد ميگويد بهترين ساختمان را به تو دادم، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ» تين/4، احسن تقويم يعني بهترين ساختمان را به تو دادم. تمام موجودات دمرند، همهي موجودات زنده دمردند. يك موجود داريم سيخكي راه ميرود. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ». تنها تو سيخكي راه ميروي همه موجودات دمرند. بهترين آفريده و بهترين ساختمان، بعد مظهر صفات خدا ميشود. «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ» الرحمن/3-1. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ» علق/2-1. تا انسان ديگر، ميشود به جايي كه ميگويد عبد عطعني، اي انسان، تو آني هستي كه اگر بندهي خوب خدا بشوي كارهاي خدايي ميكني. يعني مرده را زنده ميكني. ميتواني در اثر بندگي حق بجايي برسي كه مستجاب الدعوه بشوي، دعايت مستجاب ميشود. يعني فرشتگان در اختيار توست. ميتواني به جايي برسي كه. . . ، پس انسان اين قدر اوج ميگيرد كه از فرشته برتر ميشود، ولي ميتواند آن قدر پست بشود، «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ» تين/5.
پست ترين موجود انسان، بهترين موجود انسان. انسان بين دو بي نهايت است. اوج گرفت تا بي نهايت اوج ميكند، سقوط كرد تا بي نهايت سقوط ميكند. انسان از همهي دزدها، دزدتر است. چون موش دزد است و يك انسان به اندازهي همهي موشهاي دنيا ميتواند بدزدد، گرگ درنده است و يك انسان ميتواند به اندازهي تاريخ خلقت گرگ درندگي كند. روباه حيله دارد و انسان ميتواند به اندازهي تمام روباههاي كرهي زمين حيله داشته باشد و مار نيش ميزند و زبان انسان ميتواند به اندازهي همهي مارهاي دنيا نيش بزند و كلاغ كينه دارد و انسان ميتواند كينهي صد ساله داشته باشد. در خباثت و ضعف، در پستي ميتواند اسفل السافلين و در عزت ميتواند اعلي عليّين باشد.
حالا قرآن ميگويد تو بي نهايت بزرگي اگر بفهمي كه چي هستي، آن وقت اين انسان كه قرآن ميگويد وجود بي نهايت هستي، آقاي قرائتي ميشود بفرمايي حرف حسابت چي است امشب؟ چي شما ميخواهي بگويي؟ ميخواهم بگويم اگر ما بفهميم چه قدر ميارزيم، نه ديگر بله قربان گوي كسي هستيم، جز به خدا و اولياء خدا به احدي بله قربان نميگوييم و اگر بفهميم چه قدر ميارزيم زود خودمان را به آدامس و شكلات به پيكان و سكه و دلار، اگر بدانيم چقدر ميارزيم خودمان را به خلق هم نميفروشيم. فقط براي خدا.
گاهي آدم نميداند اين حلبي است يا طلا، چون شناخت ندارد، با يك لبخند ممكن است گول بخورد. گاهي آدم نميداند كه چه قدر ميارزد، زود خودش را ميفروشد، ما بفهيم كه چه قدر ميارزيم، صبح كه از خواب پا ميشويم يك دقيقه درباره زبان فكر كنيم، اين زبان چي است؟ زبان ميتواند بند به خدا بشود، ميتواند بند به هوا شود فكر كنيم به زبان، آن وقت حرف هايمان آن روز كنترل ميشود. ديگر اين زبانمان هرجا ول نميشود. هر چه ميخواهد. بفهميم كه اين گوش، گاهي ميگويند آقا، اين موسيقي چهاش است. ميگوييم آقاجان بحث حلال و حرامي نيست، بحث اين است كه اگر يك نوار صد تومان و دويست توماني باشد شما هر صدايي رويش ضبط نميكني نوار قيمتي است. خداوند يك نوار شصت ساله گذاشته توي مغز من، من اين نوار مغزم را با هر صدايي پر نميكنم گران است.
اگر گفتند بنزين ليتري يك ميليون تومان، ديگر آدم هر جا سوار ماشين نميشود. ميگويد آقا ليتري يك ميليون تومان است. پس بگذار مهمترين جاها، مهمترين، اگر آدم بفهمد گران است زود خودش را نميفروشد و ما خودمان را راحت، چشممان را. عمرمان را، زبانمان را، استعداد، توانا، ابتكار، همهمان را راحت ميفروشيم، چون نرخمان معلوم نيست. بدانيم ما چي هستيم، بشر كي هستي؟ حالا بگذار برايت قدرت بشر را بگويم، قدرت بشر چي است. بشر چهار قدرت دارد يک قدرت طبيعي. قدرت انسان يک قدرت طبيعي, دو قدرت علمي و تكنولوژي, سه قدرت اجتماعي و سياسي, چهار قدرت روحي. انسان چهار قدرت دارد. قدرت طبيعي، ابر و باد. اين قدرت طبيعي انسان است كه انسان ميتواند، «سَخَّرَ لَكُمْ، مُتاعٌ لَكُمْ، خَلَقَ لَكُمْ»، انسان ميتواند بر طبيعت فائق بشود. از كوه ميتواند بالا برود. در برابر زلزله ميتواند خانهي ضد زلزله بسازد. با جاذبهي زمين ميتواند مبارزه كند و پرواز كند و خودش را از زمين بكند. «وَ هُوَ الَّذي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا» نحل/14، ميتواند انسان از دريا استفاده كند. «تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً» اعراف/74، ميتواند از زمينهاي نرم و سخت، هم از زمين نرم و هم از زمين كوهها، انسان ميتواند هم كوه را سوراخ كند و هم ميتواند زمين را سوراخ كند. قدرت بر طبيعت.
در اوج گرما وسيلهي سرد كننده ميسازد، در اوج سرما وسيلهي گرم كننده ميسازد ديدش را با عينك تقويت ميكند، و با دوربين، گوشش را شنوايياش را بالا ميبرد. قدرت طبيعي انسان، قدرت علمي، حالا. موجودات زنده را ميتواند تحت امر در بياورد. حيوانها را، «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ» نحل/5. اين حيوانها در اختيار شماست. «وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغيهِ» نحل/7، چهار پا را ميتواند مهار كند و ازش باركشي كند. «وَ مِنْها تَأْكُلُونَ»، ميتواند غذاي خودش را تامين كند، باركشي خودش را، تغذيه خودش را. تفريح خودش را ميتواند تامين كند. استخدام انسانها. انسان ميتواند انسان را تسخير كند. اين قدرتهاي طبيعي، قدرت علمي، كه لابلاي حرف هايم گفتم. قرآن درباره علمي ميفرمايدكه «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ» انبياء/80، زره ميتواند بسازد. حتي انسانهاي قديمي. «فَأَعينُوني بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً آتُوني زُبَرَ الْحَديد» كهف/96-95. ميتواند سدي بسازد.
به ذوالقرنين گفتند فلان گروه مزاحم ما است. فرمود آهن بياوريد تا من با اين آهنها يك سدي بسازم كه هيچ كسي نتواند مزاحم شما بشود. مانع چيزي بشود. قدرت علمي ديگر در زمان ما بحث نميخواهد كه انسان از نظر علمي ميتواند كارآيي آب را بيشتر كند. در يك ليوان آب قدرت اين كه يك شهر را برق بدهيم هست و انسان هست كه اين قدرت را از دل آب ميكشد بيرون. قدرت علمي، شماها و هر انساني در هر رشتهاي قدرت علمي را ميتواند لمس كند حالا، قدرت علمي هم گاهي محسوس است. مثل تكنولوژيهايي كه در دنيا هست. گاهي هم غير محسوس است، مثل سحر و جادو. سحر علمي است كه انسان ميتواند بين زن و شوهر تفرقه بياندازد.
قدرت اجتماعي، هم ميتواند مشروع باشد، مثل قدرتي كه اولياء خدا دارند. و هم ميتواند نامشروع باشد. مثل قدرتي كه طاغوتها دارند. انبيا و طاغوت هر دو در جامعه نفوذ دارند و جامعه را ميتوانند با خودشان ببرند. منتهي حالا يا مشروع است يا غير مشروع.
قدرت روحي, قدرت روحي اين است كه انسان بتواند دعايش مستجاب بشود. بتواند مريض را اگر يك سورهي حمد خواند شفا پيدا كند. فوتش، آهش، اشكش كارساز باشد. حضرت عيسي فرمود من فوت ميكنم و مجسمه ميپرد. مردم ميديدند كه¬ مجسمه ميساخت. «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ» آل عمران/49، با گل پرنده ميساخت فوتش ميكرد ميپريد. انسان ميتواند در اثر عبوديت يك قدرتي پيدا كند كه بايستد. هنوز هم هستند افراد كه در هندوستان در اثر رياضت مرتاضاني هستند كه در اثر رياضت ميتوانند به يك كسي كه نگاه كنند طرف را خوابش كنند، به يك كسي كه خيره بشوند او را به فراموشي وادار كنند. شعري كه آدم چهل سال است حفظ است. نگاهت ميكند شعر چهل ساله يادت ميرود. افرادي هستند در روح انسانها تسخير ميكنند. مردان خدا. امام داريم يك همچين قدرت روحي داشت. يعني آدمهاي ترسو وقتي ميرفتند پهلوي امام، امام چند جمله ميگفت اصلاً حاضر بودند تا مرز شهادت بروند. پهلوي انبيا ميآمدند بعد از ملاقات صد و هشتاد درجه عوض ميشدند. اگر سخنراني واعظي در دل كسي نشست و طرف منقلب شد معلوم ميشود آن قدرت روحياش خيلي بالاست. اميرالمومنين در يك سخنراني، چنان سخنراني كرد كه شخصي به نام همام، پاي سخنرانياش جيغ كشيد و سكته كرد.
قدرت روحي ميتواند افراد ترسو را شجاع كند ميتواند طلسمها را بشكند. ميتواند روح افراد را سوراخ كند. نفوذ كند. اين هم قدرت روحي. پس انسان چهار قدرت دارد، قدرت طبيعي استفاده از طبيعت، قدرت علمي تكنولوژي و صنعت، قدرت اجتماعي جامعه را معقول كردن، بحق يا به باطل. قدرت روحي در اثر رياضت و عبوديت بتواند از نظر معنوي در يكسري افراد نفوذ كند.
انسان شناسي، انسان ميتواند نفسش خدايي باشد، ميتواند از موش دزدتر باشد. ميتواند نگاه او افراد را ردش بدهد، ميتواند به اندازهي گرگ دريده باشد. خيلي انسان موجود پيچيدهاي است. گاهي انسان خودش هم خودش را نميشناسد. الآن بنده كه اين جا هستم واقعاً چي هستم؟ حوادثي پيش ميآيد كه آدم ميبيند عجب، خيلي ضعيف است. ما خيال ميكرديم قوي هستيم. گاهي يك امتحاناتي پيش ميآيد، آدم خودش را ميشناسد.
مرحوم شهيد مطهري فرمود هر كه ميخواهد ببيند چي است ببيند چه خوابي ميبيند. افرادي كه در روز آدم خوبياند، در خواب بدترين جنايت را ميكنند. آدم ميكشد، كارهاي بسيار بدبد ميكند. ولي صبح بلند ميشود ميگويد التماس دعا، ما را فراموش نكنيد.
سبوح قدوس، لا حول و لا قوه الا بالله. ولي شب چه خوابهايي ميبيند. مرحوم مطهري فرمود هر كه ميخواهد ببيند چي است. ببيند چه خوابهايي ميبيند. حديث داريم اميرالمومنين است ظاهرا، فرمود هر كه ميخواهد ببيند از نظر انسانيت چه قدر رشد كرده ببيند كجا گناه ميكند. اگر ببيند با بيست تومان دروغ گفت بيست تومان است اگر با بيست تومان دروغ نميگويد، به هزاري رسيد، هزار تومان است. انسان هر كجا ميخواهد ببيند چه قدر است ببيند كجا روحش پايين و بالا ميرود. و يك خاطرهي تلخ از خودم برايتان بگويم. صلوات.
من اين خاطره را يك جايي گفتهام منتهي شك دارم توي تلويزيون بوده يا توي سخنراني هايم بوده. چيز قشنگي است ولي اميدوارم كه من اين خاطره را ميگويم شما به فكر من نباشيد، به فكر خودتان باشيد. چون خاطره مال من است ولي وقتي گفتم شما مرا نگاه نكنيد. البته دعا كنيد خدا نجاتمان بدهد. يك بار حرم امام رضا وارد شدم حالي داشم شروع كردم توسل و دعا و زيارت و به نظر خودم خوب و سيم وصل شده بود. يك كسي آمد گفت آقاي قرائتي، گفتم بفرمائيد، گفت اين پول را بده فقير من يك نگاه كردم يك پول كوچولو تا كرده بود، اسكناس آبي، گفتم من زوارم نميشناسم فقير خودتان بدهيد. باز شروع كردم دعا و گريه و مناجات. يك چند لحظهاي شد گفت آقاي قرائتي اين پول را بده به فقير. گفتم شما يك بار ديگر هم فرموديد من هم گفتم من اين جا زوارم. الآن فقير نميشناسم خودتان بدهيد بگذاريد من حواسم جمع زيارت باشد. گفت باشد. باز سيم وصل شد به نظر خودم. شروع كردم دعا و مناجات باز گفت آقاي قرائتي اين پول را بده فقير دفعه سوم من عصباني شدم. گفتم آقاجان اين قدر مزاحم من نشو، شما يك بيست تومان دست گرفتهاي. پول را تا كرده بود، اسكناس، آبي، تا شده، من خيال كردم بيست تومان است. گفتم يك بيست تومان دادهاي هي حواس مرا پرت ميكني. خوب ولم كن. گفت آقاي قرائتي بيست تومان نيست هزار تومان است. تا ديدم هزار تومان است آرام شدم و گفت كه، گفتم اين جا يك جايي هست مال ايتام. موسسهاي مال يتيمها. ميخواهي بدهم، گفت به هر كه ميخواهي بده. وقتي داد و رفت من يك مرتبه ديدم كه، اين لطف امام رضا بود كه توي حرم از من پذيرايي كرد. چه طوري پذيرايي كرد؟ به من امام رضا فرمود دو ليتر گريه كني تا مادامي كه عقربك روحت با بيستي و هزاري تكان ميخورد تو ارزش نداري.
انسان كيست؟ انسان موجودي است كه به چي تغيير حالت ميدهد. كسي ميآمد سور ميخورد. اگر سور ساده بود ميگفت رحم الله من قرا الفاتحه، بيش است. اگر سفره رنگ و آبي داشت شروع ميكرد دعا خواندن. اما اگر سفره همه چيزي تويش بود، از دريا ماهي و از هوا مرغ و از زمين گوسفند. اگر خلاصه همه رقم گوشت و اينها بود دعا را ميخواند يا حميد بحق محمد يا عالي بحق علي، اين فتيله دعا را بالا ميكشيد. امروز روز خوشي بود. چي بود؟ عجب صبحانهاي خورديم. عجب، چه چيزي است مسافرت. چي شد؟ نمازهايش دو ركعتي است. اين چه طور استادي است چرا؟ درس نخوانده نمره خوبي ميدهد. جان، چه خبر است؟ امروز تعطيل است.
يعني ما كه نماز خوانديم راحت شديم اصلاً تعبيرها اين است. روز خوش چون غذا خوب. روز نحس، چون بايد مطالعه كنم، آدم بد اخلاق چون قانوني است. آدم خوش اخلاق چون قانون را زير پا ميگذارد. افسر خوبي است هيچي نميگويد. عجب افسر بداخلاقي است، قانوني است، ما تا مادمي كه طبق رفاه و هوس حركت ميكنيم اين از نظر انسانيت ضعيفيم. و انسان، انسانيتش با رشدش است.
هر چي رشد كرديم انسانيم، برادرها، نگوييم بنده ليسانسم، من فوق ليسانسم، من بگويم بنده حجه الاسلام بودم. در آينده حجه الاسلام خواهم شد. ايشان سرگرد بود در آينده سرهنگ خواهد شد. اين لقبها آدم را گول ميزند و هر كه ميخواهد خودش را بشناسد ببيند چه قدر رشد باطني كرده. در نماز جماعت ايستاده بودم دوستم كوچولويش را آورده بود. هر كاري ما ميكرديم كوچولو هم انجام ميداد. بعد از نماز گفتم خدايا شاهد باش نماز من چهل پنجاه ساله با اين بچه سه ساله فرقي نكرد، چون اين دولا و راست شد حاليش نبود. من هم دولا و راست شدم حاليم نبود.
نمازي كه حضور لب نداشته باشد با نماز بچهي دو ساله فرقي ندارد. پيرمرد نود سالهاي مرد توي جلسهي فاتحهاش روضهي علي اصغر خواندند گفتند بابا نود سالش است، چرا روضهي علي اصغر خوانديد؟ گفت نود سالش بود اما بيش از شش ماه عقل نداشت.
ارزش انسان به عقل انسان است. حالا، شما كدام كتاب هايت را بيشتر دوست داري، كتابهاي علمي يا كتابهاي رمان؟ استادهايي دقيقند يا استادهايي كه الكياند. من نميخواهم به من جواب بدهي، مردم پاي تلويزيون بحث آقاي جوادي را بيشتر كيف ميكنند يا بحث نخودي را، پينوكيو را، مدرسه موشها را، نگاه كنيد ببينيد علامت امت خوشبخت چيست؟ كتابفروشي بيشتر است يا ساندويچ فروشي، ما به كفشمان بيشتر ميرسيم يا به مغزمان روي تلويزيون بيشتر دست ميكشيم كه گرد نگيرد يا روي سر بچه يتيم، با فقراي مومن بيشتر دوست داريم بنشينيم يا با پولدارهاي بي تقوا، فقير پرتقوا براي ما بيشتر جاذبه دارد يا پولدار كم تقوا، خانهي حلال و رزق حلال برايمان ارزش دارد يا رزق حرام ولي متنوع، علامت مومن اين است كه اصل برايش تقوا باشد.
روي گوني بنشيند باتقوا راضي است، روي قالي بنشيند شبه ناك راضي نيست. انتخاب دوست هايت، با اينكه توي دوست هايت، افرادي هستند، آشنا، فاميل، دوست، همشاگردي. كي را بيشتر دوست داري. الآن يك خط كش بگذار ببينم از نظر انسانيت كجا هستيم. آني كه از همه بيشتر دوستداري براي چي بيشتر دوست داري؟ يک چون خوشگلتر است. دو پولدارتر است. سه مشهورتراست چهار باسوادتر است. پنج باتقواتر است. خيلي آدم ميتواند راحت خودش را بشناسد.
الآن بحثي كه من توي تلويزيون ميكنم واقعاً خداست يا دكان؟ چه ميدانم. خدا از زندگي برداريد مساوي است با صفر. آقاي قرائتي قدر خودت را داشته باش، چند ميليون آدم پاي تلويزيون مينشيند و بجثهاي تو را ميبيند. يك روز ايت الله بهاءالديني، از علماي نود سالهي قم. از هم دوره ايهاي حضرت امام، به من گفت آقاي قرائتي اگر همهي مردم ايران پاي تلويزيون بنشينند نگاه كنند، اگر تو براي خدا حرف نزني سخنراني تو با رقص ميمون يك جور است.
چون يك ميمون هم برقصد همه مينشينند، نگو به همه مينشينند بحث مرا ميبينند كه مردم ممكن است رقص ميمون را هم ببينند، تو خودت ببين كي هستي، سرهنگي يا تيمسار. چند تا گناه كردهاي در اين ماه. آيت الله هستي يا ثقه الاسلام. چند تا نماز شب با حال خواندهاي. سوادت چه قدر است. علمت چه قدر مفيد است، خانهات چه قدر بزرگ است. از اين خانه بزرگ چند تا خانهي كوچك را عروسيها و جشن هايش را آوردهاند خانه شما. گفتي حالا كه خانهي من بزرگ است بگذار همسايهها عروسي هايشان را توي اتاق بزرگ من انجام بدهند. ديگر توي اين بي پولي پول تالار ندهند. ميگويد آقا اگر ميخواهي داماد شوي من خانهام بزرگ است نميخواهد بروي تالار ديگت بزرگ است. چند تا شكم پر كردهاي. زور داري چند تا مظلوم را حمايت كردهاي.
قرآن ميگويد هر كه ميخواهي ببيني چه طور است يك خط كش دارد، گفته خودت را با اين خط كش متر كن. «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» جمعه/6. هر كه خيال ميكند آدم خوبي است. به اين آقا ميگويند آقا شما هفت روز و دو ساعت ديگر از دنيا ميروي، شما سيزده ساعت ديگر بيشتر عمر نداري، اگر به هر كه، هر كه ميخواهد ببيند راهي كه ميرود درست است يا نه، قرآن ميگويد علامت اين است.
هر كسي ميخواهد ببيند راهش درست است يا غلط. ببيند كه اگر خبر مرگ را بهش دادند ميترسد يا نميترسد. اگر آرام بود مثل امام كه ميگفت من با دلي آرام، پيداست كه راهش درست است. اما اگر يك مرتبه گفت آه، نماز جماعت ميروي چون تيمسار گفته بيا، چون آن جا حاضر غايب است عقيدتي سياسي ميبيندت، گزينش بازرسي است.
نماز كه ميآيي بروي، حتي نماز كه ميخواهيم بخوانيم اول وقت نماز بخوانيم راحت بشويم پس باز هم نفس است. يكي از علما ميگفت اگر سيدي را ديدي دلت سوخت خمس دادي ميگفت آن خمس قبول نيست. چون دلت سوخته، بهائي هم اگر دلش بسوزد براي سوز دلش ممكن است كمك كند. آن پولي كه براي سوز دل باشد رنگ الهياش پررنگ نيست. سوز دل بود.
ميرويم يك جايي نماز بخوانيم ميگوييم اين جا زير كولر است. هم خنك ميشويم. بغل بخاري ميايستيم زمستان، هم گرم ميشويم، هم نماز ميخوانيم. هم غسل جمعه ميكنيم هم شيرجه ميرويم. اين چيزهايي كه قاطي پاتي است، مشكل است.
از حرم رضا درمي آييم در طلايي را ميبوسيم، ميآييم توي صحن در چوبي را حال نداريم ببوسيم، پيداست امامت با طلا قاطي شده، اخلاص وجود ندارد. بد نيست يك خط كش بگذاريم يك مرتبه خواب نباشيم. بنده خيال ميكنم معلم هستم توي تلويزيون، بعد روز قيامت «تُبْلَى السَّرائِرُ»، «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» طارق/9، يعني روز قيامت همه پردهها كنار ميرود. پرده كه كنار ميرود آدم معلوم ميشود يك ميمون بود.
شخصي پاي سخنراني اميرالمومنين ميآمد، سخنراني اميرالمومنين را مينوشت: حضرت علي فرمود چه ميكني؟ گفت سخنرانيهاي تو چيزهاي خوبي تويش است. مينويسم ميروم رويش سخنراني ميكنم. فرمود: «هَذَا سَامِرِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ»(إحتجاج، ج1، ص171). گفت چرا؟ گفت براي اين كه تو يك آدم هوسبازي هستي، حرفهاي مرا ميگيري، با هوسهاي خودت قاطي ميكني.
سخنراني خوب در ميآوري، بنابراين «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لي نَفْسي» طه/96، به سامري گفتند چرا گوساله درست كردي؟ گفت «قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»، يعني از آثار رسول يك قبضه برداشتم، يك مشتي، «مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»، اين آيه قرآن است يعني از آثار پيغمبر يك چيزي گيرم آمد «وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لي نَفْسي»، يك خورده هم از نفسم قاطياش كردم.
يعني ميل خودم را به آثار رسول قاطي كردم و واعظي هم كه حديث را با نفسش قاطي كند، كلمات حقي را با ميل خودش قاطي كند تفسير به رأي ميشود بدعت. قرآن را تفسير ميكند قرآن اثرالرسول است، بلكه «مِنْ آياتِ اللَّه» است. آيات الهي را با تمايلات شخصياش، ميگويد اقتصاد اسلامي، يك آيه با فكر خودش وحي الهي را با سليقه خودش قاطي ميكند ميگويد اخلاق اسلامي، اقتصاد اسلامي. سياست اسلامي، ايدئولوژي اسلامي، هركس نفس را با وحي قاطي كرد چيزي ساخت و معجوني ساخت اين هم سامري است. چون سامري هنري داشت كه گوساله ساخت. يك چيزي هم از اثرالرسول قاطياش كرد. اثرالرسول بعلاوه نفسانيات ميشود سامري.
بنابراين از لابلاي آيات قرآن هم ميشود رفت جهنم. كما اين كه از لابلاي چوبهاي نجاري ميشود رفت بهشت. يك آشپزي كه براي خدا آشپزي ميكند از لابلاي عدسها ميرود. از لابلاي برنجها و عدسها ميرود توي بهشت. چون هدفش مقدس است و يك دانشمند از لابلاي كتابها ممكن است برود به جهنم.
انسان كيست؟ انسان موجودي است اگر رشد كند عالي ترين درجات را دارد و اگر رشد نكند پست ترين است. خدايا ما نميتوانيم خودمان را حفظ كنيم، خدايا تو خودت ما را حفظ كن. خداوندا، خيلي وقتها كه يك كاري ميكنيم خيال ميكنيم كارمان درست است. همان وقتي كه گاهي وصل است قطع است.
وارد حرم امام رضا شدم كشيك حرم گفت ميخواهي امشب در حرم تا صبح تنها بماني؟ گفتم بله از خدا ميخواهم گفت امشب نوبت من است. من امشب در حرم هستم، تو هم در حرم باش. با امام رضا هر چي ميخواهي حرف بزن گفتم از خدا ميخواهم، حرم خالي شد، عبا را انداختم كنار ضريح مقدس، صورت را گذاشتم، به نظر خودم سيم وصل شد، شروع كردم به حرف زدن، وسط حرف زدن به ذهنم آمد كه آقاي قرائتي ميخواهي در باز شود زوارها بريزند تو؟
ديدم ميگويم نه، همان وقتي كه ميگويم نه اين خودخواهي است يعني ميخواهم من باشم و ديگران، همان وقتي كه خيال كردم دارم به خدا نزديك ميشود در دنيا خودخواهي داشتم، آقا يك حرفي رفتم، به دلم چسبيد، چي بود؟ هيچكس نبود. عجب آدم خودخواهي است. اين ميخواهد هيچكس نباشد كه به دلش بچسبد، حرم رفتم به دلم نچسبيد، شلوغ بود اين دلش است خدا نيست.
خيلي وقتها دلمان ميخواهد يك كاري را بكنيم. همين دوربين چه قدر حواس آدم را پرت ميكند خدا را از آدم دور ميكند.
يك كسي داشت قنوت ميخواند، سرنماز براي خودش. يك مرتبه دوربين آوردند جلويش وسط قنوت نمازش يك مرتبه همچين كرد خيلي راحت آدم خط را گم ميكند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»