متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1372/5/28
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
خدمت برادران و خواهران تهراني، و مهمانان كرماني از همكاران دبيران تعليمات ديني نمونه، موضوع بحث امر به معروف و نهي از منكر كه بحث دوماهه بوده، در اين جلسه چون بينندهها وقتي بحث را ميبينند كه شهادت امام رضا(ع) است ما بايد بحث را جمع و جور كنيم جوري كه هم به امر به معروف و نهي از منكر بخورد و هم مقداري دربارهي آقا علي بن موسي الرضا عليه السلام صحبت بكنيم. موضوع بحثمان در جلسهي قبل اين بود كه چگونه اصلاح كنيم، چگونه انتقاد كنيم. ارائه بحث امر به معروف، چگونه اصلاح كنيم، چگونه انتقاد كنيم. اين دو موضوع است.
هفتهي قبل گفتيم كه كسي كه ميخواهد اصلاح كند يك مقداري راجع به ازدواج و يك مقداري از بچهها و راجع به وقت گذاشتن روي سرمايه صحبت كرديم. يكي از راههايي كه انسان را حفظ ميكند، راههايي كه گفتيم در هفتهي قبل، گفتيم كه وقت گذاشتن براي نسل نو، دو: توجه به معاد، سه: اينها حرفهاي قبلي بود، نماز و دعا، خود نماز و دعا وسيلهي اصلاح است. اينها را در جلسات قبل صحبت كرديم، ادامه بحث:
چهارم: روحيهي عزت دادن، اگر خواستيد كسي را اصلاح كنيد عزيزش كنيد، آدم ذليل است به گناه ميزند، بيشتر گناهها، آدمهاي لات و لوتهاي بي شخصيت انجام ميدهند. آدم همين كه فهميد مثلاً شما حساب كن كساني كه پياده ميشوند، دست به كتك كاري و چاقو كشي ميزنند، چه تيپ آدمهايياند، انسان اگر فهميد شخصيت است خجالت ميكشد كه يك سري كارها را انجام بدهد، توي بي سوادها زودتر گناه ميشود، توي آدمهاي، البته نميخواهم بگويم بي سوادها بي شخصيتند، بلكه بي سوادها شخصيتشان از باسوادها بيشتر است، اما چيزهايي كه به انسان شخصيت ميدهد مثل علم و خانوادگي از خانوادهي شريف باشد، در سطح بالا فرهنگ و فكرش در سطح بالا باشد، رفيقهايي، مثلاً ببيند، حتي بعضي بچهها كه ميخواهند شلوغ كنند ميبينند اين ور آن ورشان آدمهاي مهمي نشستهاند، ميگويند اين جا نميشود، ميروند توي كوچه دعوا ميكنند، چون همين كه نشست نگاه ميكند ميبيند كه با آدمهاي حسابي نشسته، ميبيند كه بايد حسابي بشود و اين حسابي بودن و باآدم حسابي بودن با آن كارهايي كه ميخواهند بكند جور در نميآيد، پا ميشود از بغل آدم حسابي ميرود بيرون، يعني اگر ما بتوانيم به افراد شخصيت بدهيم. شخصيت بدهيم اصلاحش ميكنيم.
بگذار يك مثال بزنم، صبح ميخواهد بچهات بيدار شود براي نماز، اگر گفتي هوي، هاي، اگرهاي و هوي گفتي كه شخصيت به بچهات ندادي اين يك جور برخورد ميكند اما اگر صدايش زدي گفتي حسن جان، فاطمه خانم، اگر بهش شخصيت بدهي او را اصلاحش ميكني، خاك توي سر بدبختت كنيم پاشو درس هايت را بخوان، اين را خرد ميكني، درس نميخواند، آقاجان، من دوست دارم تو يك آدم باسوادي بشوي، من دوست دارم تو با كمال بشوي، ميخواهم از همشاگردي هايت بهتر بشوي، اگر گفتي ميخواهم خوب باشي، آرزو دارم، اميد دارم، پا ميشود درس ميخواند، نكبت، بدبخت، الا ايها الحال اگر ميخواهيد اصلاح كنيد يكي از راه هايش اين است كه طرف را عزيز كنيد، آدم را اگر تحقير كنيد، ذليل كنيد، هر چي بيشتر تو سري بخورد آمادگياش براي گناه بيشتر است.
و لذا گفتهاند شما حق نداري خودت را هم سبك كني، «لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ»(كافي، ج5، ص63)، شما حق نداري خودت را ذليل كني. الموت في عزه خير من حيات في ذلّ، مرگ با عزت بهتر از زندگي ذلت است.
«الموت في حياتكم مقهورين خير من الحياة في موتكم قاهرين»(المناقب، ج3، ص167)، اگر شما زندگي كنيد با ذلت، مرگ بهتر است، پيغمبر اكرم(ص) كه در آستانهي رحلتش هستيم، داشت ميرفت يك كساني هم دنبالش ميرفتند، فرمود: تقدّم امام، شما چرا عقب ما ميآييد؟ برو جلو، و ادركني من مكاني الذي تريد، گفت آقا كار دارم با شما، گفت كارم داري برو لب چهارراه بايست ميآيم، اين كه ميروي عقب من، عقب رو ذليل است.
بگذار من يك حديث بخوانم، هفت تا حديث داريم. در كتاب وسائل الشيعه، كه با يك كسي مسافرت برويد كه دنگي باشد، هر كس خرج خودش را بدهد، با يك پولدار نرو كه او خرج تو را بدهد، چون با يك پولدار كه ميروي خرجت را ميدهد آن وقت تو غرورت ميشكند.
اگر گفتند آقاي قرائتي، بيا اين ماه ما شما را ميبريم مشهد، اگر مرا با پول بردنم مشهد آن وقت من بايد در مشهد براي آقايان هر چه ميگويند اطاعت كنم، بگويم آقا دنگي، هفت تا حديث داريم با كسي كه وضع ماليش از تو بهتر است مسافرت نكن، چون خواسته باشي نصف او خرج كني نميتواني. كمتر از او خرج كني رفاقت بهم ميخورد و مزاحم اويي، او ميخواهد كباب بخورد، تو راستش نان خالي ميخوري، خوب كوفتش ميشود مثل او كباب خواستي بخوري پول نداري، راستش بنشيني نان خالي بخوري حال او را ميگيري، با يك كسي برو كه منتي، نازي بر تو نباشد.
«إِذَا صَحِبْتَ فَاصْحَبْ نَحْوَكَ وَ لَا تَصْحَبَنَّ مَنْ يَكْفِيكَ فَإِنَّ ذَلِكَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ»(كافي، ج4، ص286)، وقتي ميخواهي يك جايي بروي با همطراز خودت برو، اين باعث ميشود كه مومن ذليل بشود. يكي از راههاي اصلاح پرهيز از گناهان كوچك، ما دو رقم گناه داريم. گناه كبيره و گناه صغيره، گناه بزرگ و گناه كوچك. گناه كبيره گناهي است كه اسلام رويش عنايت حساس دارد، خيلي رويش حساس است، مثل آبروي مردم، خيلي رويش حساس است. مثل مال مردم، خيلي رويش حساس است جان مردم، غيبت، تهمت، ترك نماز، دروغ بستن به خدا و پيغمبر، يك سري گناهان، گناهان كبيره است، ياس از رحمت خدا، يك سري گناه كوچك است.
قرآن ميگويد «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» نساء/31، اگر از گناهان كبيره دوري كنيد گناه كوچكها را ما ميبخشيم.
حالا، يكي از راههاي اصلاح اين است كه از گناهان كوچك پرهيز كنيم. چون گناهان كوچك آدم وقتي كرد، كم كم گناه بزرگ هم، يعني وقتي مرغ كشت، گوسفند هم ميكشد، و گوسفند كشت، شتر هم ميكشد، انسان هميشه از گناه كوچك، تخم مرغ دزد كاميون دزد ميشود. يعني آدم از خواب بلند نميشود كاميون بدزدد، بايد كلي تمرين كند تا دزد حرفهاي بشود، يكي از راههاي اصلاح اين است كه، گاهي وقتها يك چيزي ميگوييم، ميگويند بابا اين دروغ است.
«إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِي الصَّغِيرِ اجْتَرَى عَلَى الْكَبِير»(كافي، ج2، ص338)، حضرت فرمود انسان همين كه گناه كوچك كرد راه باز ميشود گناه بزرگ هم بشود، سوار دوچرخهي يك كسي شد، سوار موتور هم ميشود، سوار موتور كه شد همين طور ذره ذره.
شهادت امام رضا بحث را گوش ميدهيد اين حديث از امام رضا(ع) است، الصغائر من الذنوب طريق من الكبائر، گناهان كوچك راه گناهان بزرگ است و لذا ميگويند به نامحرم رسيدي نگاه نكن، نگاه به نامحرم يك گناه است ولي مقدمه ميشود كه خيز بگيري، خيلي نگاهش كني، خيره كه شدي بعد دنبال نگاه زياد كردن گناهان ديگر هم توليد ميشود. گناه، گناه ميآورد، توي بازار ميگويند پول، پول ميآورد، گناه هم گناه ميآورد، عبادت هم عبادت ميآورد، الصغائر من الذنوب طريق من الكبائر، گناهان صغيره راه گناهان كبيره است.
خوب، يكي از راهها اين است كه ساده جلوه دادن كارهاي خوب، اگر خواستيد اصلاح كنيد، امر به معروف كنيد، معروف را ساده جلوه بدهيد، نماز شب، اوه، اوه ندارد، يك چيزي بهتان بگويم، نماز شب ميگويند يازده ركعت است ولي ميشود دو ركعت بخواني، وضو بگير دو ركعت نماز بخوان بخواب، دو ركعت نماز شب؟ بله دو ركعت هم ميشود نماز شب باشد اصلش آدم ميتواند هشت ركعت اولش را نخواند، آن شفع و وترش را نخواند. اصلاً ميتوان بي قل هوالله بخواند ميتواند نشسته بخواند، ميتواند دو ركعتش را نشسته بخواند، دو ركعتش را ايستاده بخواند، ميتواند توي راه بخواند.
يعني اسلام عبادت را آسان جلوه داده تا معروف زياد بشود. ازدواج وقتي آسان شد ما گنهكار كم پيدا ميكنيم. ازدواج را آسان كنيد گناه كم ميشود. عبادت را آسان. نماز جماعت را سريع بخوانيد.
من عقيدهام اين است، چند بار گفتهام ولي باز هم ميگويم: اگر نماز جمعه همهاش نيم ساعت طول بكشد حضرت عباسي نماز جمعه شلوغتر ميشود. هر چي. ببيند آقا چرا اين قدر ساندويچ فروشي زياد است؟ چون آسان است، نه عدس پاك كردن دارد، نه سبزي پاك كردن دارد نه قيف ميخواهد، نه نفت ميخواهد، نه چراغ ميخواهد، ساندويچ، باز ميبيني آب ميوه گيري زيادتر است. حتي فروشش، ميبيني آبميوه جويدن هم نميخواهد، ساندويچ را بايد جويد. اين كه ساندويچ خيلي مصرف ميشود چون كه آسانتر از پختن است. اين كه آب ميوه زيادتر از ساندويچ فروشي ميشود، چون باز آب ميوه از ساندويچ.
اگر ميخواهيد بحثم اين است، آقاياني كه دير پيچ تلويزيون را باز كردهاند ميگويند شيخ چه ميگويد، بحثم اين است، چگونه مردم را هل بدهيم به كار خوب، چگونه هل بدهيم؟ وقت بايد گذاشت براي بچه، هفتهي گذشته، ياد معاد آدم را كنترل ميكند، نماز و رابطه با خدا، اينها را هفته گذشته گفتهام، اين هفته توي اين چند دقيقه كه شما دير پيچ تلويزيون را باز كردهايد، اگر دير باز كردهايد، بحثم اين است، اگر ميخواهيد مردم را هل بدهيد به خوبي، به مردم عزت بدهيد.
آدم وقتي فهميد شخصيت است، آقا، من وقتي ميروم يكي ميگويد آقاي قرائتي، يك سوال، ميگويم خدا ميداند گيجم، والله گيجم، تو را خدا ولم كن، از يك كس ديگر بپرس. اما اگر گفت كه جناب استاد، بفرماييد، ديگر رويم نميشود با اين استادي كه به ما نسبت داد، بگويم حوصلهام نميرسد.
اگر ميخواهيد از مردم كار بكشيد مردم را، به يك پسري ميخواهي هدايتش كني، بگو آقا جان، شما ميداني كي هستي؟ شما تمام اجدادت از افراد محترم منطقه بودند، شما از خانواده شريفي هستي، پدربزرگ شما توي منطقه يك همچين جوري بوده، آن وقت حيف نيست كه شما، يعني احساس كند كه يك كسي است، احساس كند يك كسي است راه ميافتد، روحيه بدهيد راه ميافتد از گناهان كوچولو پرهيز كنيد، تا دست به گناهان بزرگ نزنيد، خوبيها را ساده جلوه بدهيد، ساده، آقا برويم مسجد اگر مسجد دور است همان در خانه جمع بشويم پنج تا نماز بخوانيم. يعني يك جوري نماز جماعت را توي خانه و بازار، من يك شهري رفتم توي بازارش، مسجد نميدانم چه قدر با مغازهاش فاصله بود، اما توي مغازه يك مشت جمع شدند، خود آن حاج آقا رفت جلو ايستاد، يك مشت هم بازاريها، همسايهها دويدند پشت سرش نماز خواندند يك نماز جماعت بيست نفري، اگر واقعاً فاصلهي شما با مسجد دور است، نگوييد يا مسجد دور است يا نماز فرادا، نه يك نرخ سومي هم دارد.
حالا كه مسجد خيلي دور است باز هم ميشود چهارنفري باهم. من توي خانه يك دختر دارم، گاهي ميبينم ميخواهم جماعت نماز بخوانم، ميبينم كسي نيست، صدايش ميزنم ميگويم زينت پاشو، يا الله، پاشو وضو بگير پشت سر من نماز بخوان. بالاخره نماز را دو نفري هم ميشود، حالا آدم يك وقت احساس كرد كه، چون متاسفانه در تهران نماز صبح خيلي كم است. اخيرا الحمدلله راه افتاده ولي من حساب ميكنم صبحي تا من بروم به فلان مسجد برسم دير ميشود بالاخره يك نماز دو نفري، يك جوري ساده كنيم خوبيها را، آقا كمك كنيد براي امام حسين. والله ما كه پول نداريم. آقاجان يكي يك تومان بدهيد، يكي يك تومان را هر بچهاي ميدهد.
يك جوري خوبيها را ساده كنيد كه همه دستشان به خوبيها بند بشود، آقا چراغاني، والله ما كه نميتوانيم چراغاني كنيم. بيا آقاجان، بيا، اين سيم را ميبيني، يكي يك لامپ به اين سرپيچها بزنيد كه در جشن امام زمان دست همهمان توي كار باشد. اين طور نباشد كه انجمن اسلامي چراغاني كرد همه ما يك رقم يك كاري بكنيم.
مساله ديگر، محاسبه، بازپرسي از خود. يكي از راههاي اسلام اين است كه آدم به حساب خودش برسد. خواهر و برادر شهادت امام رضاست. امام كاظم پدر بزرگوار حضرت رضا(ص) فرمود: علامت شيعه اين است كه شب به شب فكر كند كه امروز چه كرده است، امروز بنده توي سخنرانيام اين كلمه را گفتم بد شد. امروز من توي اين نامهاي كه نوشتم اين كلمه بد شد. خودتان را ول نكنيد. شما استخري كه شكاف برمي دارد زود يك خورده سيمان ميآوري ميگيري اما اگر كارش نداشته باشي هي ترك اضافه ميشود، يك وقت ميبيني صبح تا شام آب ميرود توي استخر، هيچ وقت هم استخر آب ندارد، رود، ميگويد «اللَّهُمَّ سَدِّدْنِي» يعني خدايا مرا سدسازي كن، چه طور سدسازي ميكنيم كه آبها هرز نرود، ما بايد خودمان را سدسازي كنيم. اگر سدسازي نكنيم بازرسي نكنيم كه امروز چه كردهايم، محاسبه كنيم ما خودمان را.
بگذار حديث بخوانم، حديث داريم از اميرالمومنين فرمود پرسيدند چه طوري خودمان را تربيت كنيم، فرمود غروب از خودت اين سؤال را بكن، غروب به غروب اين چند تا سوال را از خودت بكن، يك، «أَ ذَكَرْتِ اللَّهَام حَمِدْتِيهِ أَ قَضَيْتِ حَقَّ أَخٍ مُؤْمِنٍ أَ نَفَّسْتِ عَنْهُ كُرْبَتَهُ أَ حَفِظْتِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فِي أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ»(تأويلالآياتالظاهرة، ص27)، غروب شد، صبح تا حالا ياد خدا بودي يا همهاش به غفلت اولويت «حَقَّ أَخٍ مُؤْمِنٍ»؟ به برادرانت دينيات كمكي كردي؟ وارد غروب ميشودها، «أَ نَفَّسْتِ عَنْهُ كُرْبَتَهُ»، دردي را از يك مسلماني برداشتي، «أَ حَفِظْتِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فِي أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ»، نسبت به اهل و عيال و دوستانت خيانت نكردي؟ محافظت كردي؟ همين طور سوال كن.
اگر غذا ميخوري، ما يك آيه داريم «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» عبس/24 يعني انسان يك خورده دقت كند در غذايش. نظر كند انسان به غذايش، اين «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» هفده هجده تا معنا دارد. نگاه كن به غذايت حلال است يا حرام. نگاه كن به غذايت تركيباتش از چي است؟ نگاه كن به غذايت ديگران دارند بخورند يا نه؟ نگاه كن به غذايت كه اين زوري كه از غذايت ميگيري در چه راهي مصرف ميكني نگاه كن به غذايت بهداشتي است؟ مسموم نباشد.
نگاه كن به غذايت كه آب دهانت زياد شود، اشتهايت زياد بشود، انسان وقتي غذا ميخورد خدا رحمت كند علامه طباطبايي را وقتي ميخواست سيب بخورد اين سيب را برمي داشت يك چند دقيقهاي نگاه ميكرد، بعد اين سيب را بو ميكرد، اصلاً وقتي سيب ميخورد كيف ميكرد ما پنج تا سيب ميخوريم كيف نميكنيم از بس كه گيجيم. گاهي وقتها لقمه توي دهانم تلويزيون ميبينم، او گل ميزنه انگار من دارم گل ميزنم، او با كلهاش گل ميزند، او با پايش گل ميزند من با كلهام غذا ميخورم.
«فَلْيَنْظُرِ» يعني وقتي غذا ميخوريد به لقمه نگاه كنيد. نگاه كن به غذا اشتها آور است و هر چه اشتها زيادتر شود، آب دهان زيادتر بشود هضمش، نگاه كنيد به غذا براي اشتها، نگاه كنيد به غذا كه ديگران دارند يا نه، نگاه كنيد به غذا كه حلال است يا حرام، نگاه كنيد به غذا كه قدرتش در چه راهي مصرف ميشود، و لذا ميگويند وقتي كه ميخواهي نماز بخواني باز هم بِينش فكر كن، بي نهايت كوچك با بي نهايت بزرگ، اين توجه، قصد قربت.
پذيرش انتقاد. پذيرش، بحث ما چي است؟ چگونه ما خودمان را اصلاح كنيم. يكي از راههايي كه آدم خودش را اصلاح كند اين است كه وقتي ازش انتقاد ميكنند انتقاد را بپذيرد و متابقه من رشدني، امام سجاد ميفرمايد: خدايا به امام زين العابدين حالتي بده كه اگر به من گفتند اين عيب را داري، من نگويم: من اين عيب را دارم، بابايت اين عيب را دارد، ننهات اين عيب را دارد، جد آبادت اين عيب را دارد، بابا، نه بابا، اين حرف را نگو، خوب گفتهاند اين عيب را داري ممكن است داشته باشم، .
اتنقاد را بپذيريم، حالا راجع به انتقاد هم من يك خورده صحبت كنم. انتقاد دستوري دارد، ما چه جوري انتقاد كنيم؟ شيوههاي انتقاد را شانزده تا ما اين جا نوشتهايم. حالا يك ده تايش را بگويم. اول كسي حق دارد انتقاد كند يا نه؟ بله «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» توبه/71، تمام زنها ولي ما هستند يعني سرپرست مردان، تمام مردها سرپرست زن هايند. مردها سرپرست مردها هستند، زنها سرپرست زنها، همه سرپرستند. دختر نه ساله توي جلسه داريم؟ تو نه سالت است؟ پاشو بيا اين جا، بيا، چادرت نيافتد، شما چند سالت است؟ هشت سالش است، خيلي خوب همين طور رو به ما بايست، اين دختر نه ساله به تلكيف رسيده، به تكليف رسيده يعني چه؟ يعني واجب است كارهايي را كه خدا گفته انجام بده، ديگر، تكليف ارزش است، مثلاً هيچ وقت فيل به تكليف نميرسد، هيچ وقت طاووس به تكليف، همين كه انسان به تكليف ميرسد، بنشين، همين جا، همين كه دختر به تكليف ميرسد، دختر نه ساله، به تكليف ميرسد، يك چيزهايي بهش واجب ميشود، آن چيزهايي كه بهش واجب است، يكيش نماز و روزه، يكيش امر به معروف است، امر به معروف يعني حق دارد دختر نه ساله بگويد اين كارت خوب بود آفرين، اين كار را انجام بده، بايد انجام بدهي.
ضمناً اگر يك كسي پنجاه ساله هم، هشتاد ساله، حالا در هر پستي، وكيل است، وزير است، مدير كل است، امام جمعه است، قاضي است، دادستان است، هر كي در هر شخصيتي، اگر ايشان دختر نه ساله فكر كرد كه من كارم خلاف است، آقا جان اين كار شما خلاف است، چرا گناه كردي، هيچ مقام مسئولي در هيچ رتبهاي و در هيچ سني به يك دختر نه ساله حق ندارد بگويد تو چرا مرا نهي از منكر ميكني. دختر نه ساله حق دارد به بالاترين شخصيتها انتقاد كند، بله ممكن است انتقادش وارد نباشد، بگويد چرا روزه ميخوري، بايد بگويم دخترجان من مريضم ولي نميتوانم بگويم به تو چه.
احدي حق ندارد بگويد به تو چه، انتقاد آزاد است، قرآن آيات زيادي داريم كه يك دختر نه ساله به بزرگترين شخصيتها ميتواند انتقاد كند و بزرگترين شخصيتها بايد انتقاد را بپذيرد. اميرالمومنين فرمود نگوييد من رئيس حكومت اسلاميام حرف نزنيد. من اگر رئيس حكومت اسلاميام، اگر چيزي به ذهنتان رسيد بگوييد. بله، توقع نداشته باشيد هر چي شما گفتيد من گوش بدهم ممكن است شما يك چيزي ميگويي حرف شما وارد نباشد، تو خيال ميكني، حالا راجع انتقاد، يك: چهار رقم انتقاد داريم، شيوهي انتقاد، اول اين كه ارشاد باشد، بعضيها انتقاد كه ميكنند روي حسادت است، نه حسادت، مثلاً يك خانمي طلا ندارد، اين خانمي كه طلا ندارد حسوديش ميشود ميگويد حالا كه چي؟ طلايت را ميبري نشان مردم ميدهي. خانم از كجا ميداني كه اين طلايش را برده نشان مردم بدهد، نه كه خودش طلا ندارد، يك زني هم كه طلا دارد، پول ندارد افطاري بدهد، حالا يك كسي هم كه افطاري ميدهد، بابا اينها كه افطاري نميدهند كه، ميروند خانه خودشان را، ميروند اتاق هايشان را نشان بدهند، ببينيد گاهي وقتها روي حسادت است، ندارد نيش ميزند. آقاجان درست را بخوان، حالا اينهايي كه درس خواندهاند به كجا رسيدهاند؟ خودش سواد ندارد ميگويد آن هم كه سواد دارد فايدهاي ندارد.
بعضي وقتها انتقاد روي حسادت است. بعضي وقتها انتقاد روي سوءظن است. روي سوءظن است، شروع ميكند، آقا شما آخوندها كه پول نقد جيبتان است، والله به حضرت عباس، به امام زمان(عج) به امام رضا، به پير، به پيغمبر الآن درآمد يك طلبهي دانشمندي كه بيست سال، بيست و پنج سال درس خوانده يك مجتهد است، حقوق رسمياش از يك كارگر ساده، والله كمتر است. يك كارگر ساده الآن هشتصد تومان ميگيرد، هشتصد تومان ميگيرد و هفتصد تومان ميشوند ماهي بيست هزار تومان و طلبهي درجه يك قم ماهي يازده هزار تومان است يا دوازده تومان، اگر وضعش خوب باشد اين طور نيست كه پول نفت توي جيب آخوندهاست. ولي خوب ميگويد.
من يك جايي سخنراني ميكردم يك كسي پا شد گفت آقا، شما آخوندها كه رفتهايد شمال شهر، گفتم پاشو، بلند شد ايستاد، گفتم هر آخوندي شمال شهر خانه ساخته، بگو يكي هزار تومان بگير، اسم شش نفر را برد، گفتم اين شش نفر، پنج نفرشان، پدرشان و جدشان خانهشان شمال شهر بوده، يكيشان پولدار شده از جنوب شهر رفته شمال، خوب باشد، حالا مگر قصابها تويشان پولدار پيدا نميشود؟ اما اين سوءظن را برطرف كنيم، من نميخواهم بگويم همه خوبند، ميخواهم بگويم آني هم كه تو مي گويي درست نيست.
من خوب نيستم، اما آن هم كه تو خيال ميكني اين قدر بدم، اين قدر هم كه شما خيال ميكني من بد نيستم. من خوب نيستم اما تو هم آن طوري كه ميگويي نيست. يك سري سوءظن است، بردند، خوردند، يك بار مد ميشود فحش به آخوندها يكبار، الحمدلله نيست ولي حالا، يك بار مد ميشود فحش به بازاريها، اي بازاريهاي فلان، ميگوييم بيا، خيابانها كاري نكردهاند، خدا ميداند يك جوانهايي توي بازارند، نه دكان دارند نه دسته چك، حضرت عباسي از ريش سفيدهايي كه شصت سال است توي بازارند درآمدشان بيشتر است، اصلاً اداره ماليات هم نميتواند اينها را پيدا كند. مثل مارمولك قايم ميشود. چون بالاخره آني كه دكان دارد كه نميتواند قايم بشود، دكان را كه نميشود يك جايي قايمش كرد، اما آنهايي كه ايستاده با چشمك و چشم و ابرو و تلفن و فاكس و تلكس يك معاملهاي ميكنند سود كلان دارند اداره دارايي هم نميتواند اينها را رد پايشان را پيدا كند.
سوءظن نباشد، بعضي وقتها روي خباثت است. انتقاد ميكند ولي حسن نيت ندارد مريض است. بعضي وقتها روي كينه، بعضي وقتها روي افشاگري است. انتقاد ميكند روي افشاگري پس ببينيد افرادي كه انتقاد ميكنند يك عده سالماند به قصد ارشاد، يك عده مريضند، في قلوبهم مرض، آنهايي كه مريضند، اين هايند، حسادت، سوءظن، خباثت، كينه، افشاگري، حال.
دو، انتقاد بايد همراه با احترام باشد، اگر خواستيد انتقاد كنيد، با احترام باشد. شما شخصيت خوبي هستي، اين كمال، اين كمال، اين كمال را داري، شما كه درس شيمي و فيزيك و رياضيات خوب است، حيف است نمازت غلط باشد، شما كه اين كمال، اين كمال، اين كمال، اين ارزش را داري حيف است اين طور باشي، خوب، با احترام باشد، با انصاف باشد، گاهي وقتها ميخواهد انتقاد كند بي انصافي ميكند، نيم كيلو بد است، دو كيلو فحش ميدهد، ستايش هم بايد با انصاف باشد.
اميرالمومنين ميفرمايد خوبي كه ديدي سه تا حالت داري، يك كيلو تعريف ميكنند چابلوساند و متملق. آنهايي كه نيم كيلو خوبي ميبينند يك سير تعريف ميكنند. اينها آدمهاي حسودياند يعني زبانش نميگردد بگويد تو خوبي از بس كه حسود است. آنهايي كه همان مقدار خوبي كه ميبينند همان مقدار تعريف ميكنند اينها با انصافاند اميرالمومنين ميفرمايد در مقابل خوبيها بعضي زياد تجليل ميكنند چاپلوساند، بعضي كمش ميگذارند حسودند، بعضي انصاف دارند. در ستايش اندازه، در انتقاد هم انصاف.
ديگر چي؟ انتقاد نه انتقام. بعضي وقتها انتقاد نيست، انتقام است. چون ايشان يك بار به من گفت شعر را غلط خواندي بگذار من هم خيطت كنم بگويم شما هم آيه را غلط خواندي. يعني تك و پاتك است. انتقام ميگيرد. حالا كه ايشان به من گفت آشت شور است پس من هم ميگويم دوخت لباست كج است. انتقام. گاهي انتقام ميگيرد. مسأله ديگر، شغل نشود، بعضيها انتقاد كردن شغلشان است.
اصلاً كنار كوچه ديدهايد بعضي از اين پيرمردهاهستند، بعضي اصلاً مثل مگس نگاه ميكند ببيند كجا زخمي است رويش بنشيند. اصلاً وارد يك جايي ميشود نگاه ميكند به قصد اين كه، بعضي مادرشوهرها اين طورياند اصلاً خانه عروس كه ميآيد، ميگويمها اين ملافه را زودتر عوض كن، خيلي خب چشم، ميبيند، هفتهي ديگر حالا اين پرده را آن جا آويزان ميكردي، خانم ولم كن. بعضي هايشان اين طورند، بعضي هايشان هم اين طور نيستند، عروسها همين طورند.
يك، همه را يك جا نگوييم. يك دفعه همهي انتقادات را نگوييم. آخر گاهي وقتها ميخواهيم انتقاد كنيم، بيا، ناخن هايت كه بزرگ است، درست كه تجديد است، كفشت را كه گم كردهاي، دوچرخهات را كه دزديدند، بابا ولم كن، يكي يكي. گاهي وقتها يك كسي را كلاغ پرش ميكنيم اگر ميخواهيد انتقاد كنيد. اينها را ببيند، انتقاد ارشاد باشد، نه سوءظن، نه كينه، نه خباثت، نه انتقام.
انتقاد با احترام باشد. انتقاد با انصاف باشد. انتقاد شغل نشود، همه انتقادات را با هم نگوييم. به خانم ميگوييم توي خانه چي نداريم؟ ميگويد بسم الله، اوه، اوه، زردچوبه، نخود، هندوانه، خربزه، كفش، قيچي، قرقره، بابا مگر من ميلياردرم، يكي يكي. روزي دو قلم، روزي يك قلم. همين طور صورت ميدهد طوماري. خواهشها جيره بندي بشود. حربه دست دشمن ندهيم.
اگر انتقاد ميكنم، ممكن است بنده از يك كسي انتقاد دارم. اما اين انتقاد حربه دست دشمن است. مثلاً بنده برمي دارم توي روزنامه يك چيزي را عليه يك كسي مينويسم، آن هم عليه من مينويسد، مردم كه ميخوانند ميگويند حالا كه شما خودتان با هم بديد پس ما عقيده به هيچ كدامتان نداريم. آقا الف ميزند توي كلهي آقاي ب، آقاي ب ميزند توي كلهي آقاي الف، آقا ج كه دوتا مقاله را ميخواند ميگويد نه الف، نه ب، مواظب باشيم اگر من از شما انتقاد دارم اين انتقاد را حربه دست دشمن ندهيم. من ميتوانم به خود شما بگويم چرا توي روزنامه بنويسيم. اصلاً من نميدانم خيلي كارها را آسان ميشود حل كرد، دليل و مرض اين كه آدم هوچي گري ميكند چي است. بنده در تلويزيون هر، البته تا حالا اين كار نشده استها، يك وقت نگوييد قرائتي براي خودش ميگويد الحمدلله، توي اين چهارده سال ما دسته گلي كه به روزنامهها كشيده بشود نداشتهايم، البته اشتباهاتي داشتهايم كوچك، بزرگ، هرچي كه بوده، ميخواهم بگويم اين مربوط به خودم نيست. يك وقت خيال نكنيد يك خبري است نه الحمدلله هيچ خبري نيست، تاكنون ما هيچ مسالهاي الحمدلله نداشتهايم، ولي حالا اگر الآن بحث امشب من يك چيزي دارد، شما اگر انتقاد داريد نميشود به من تلفن كنيد؟ نميشود بيايي مثلاً طرح نماز يا مثلاً نهضت سوادآموزي به من بگويي، حتماً بايد توي روزنامه آبروي مرا بريزي، چه مرضي است از اين كه لذت ميبريم، از اين كه يك نفر را خراب كنيم، حالا، انتقاد، به تجسس كشيده نشود.
گاهي من از شما انتقادي ميكنم، ميگويم شما اين هستيد ميگوييد نخير من نيستم، من نه كه حرف زدهام، ميخواهم، روي قوز افتادهام، نميدانم شهريها ميگويند روي قوز؟ شما نميگوييد قوز؟ ميگوييد؟ روي لج، كاشانيها ميگويند قوز، حالا، روي يك دندگي، من به شما گفتهام يك همچين عيبي داريد شما گفتهايد نه نيست، من براي اين كه حرف خودم را ثابت كنم دست ميزنم به تجسس، ميگويم آقا، يك عيبي دربياوريم، كه من كه گفتهام تو يك عيبي داري حتماً عيبي داري حتماً عيب را ثابت كنم، يعني يك شعر ميگويد، توي قيافهاش ميماند، خودش را به آب و آتش ميزند كه بگويد شعر من درست است.
گاهي به تجسس كشيده ميشود. زمان انتقاد را فكر كنيم. گاهي وقتها انتقاد خوب است اما زمان، زمان خوبي نيست. حالا توي عروسي آمده ميگويد حاج آقا ببخشيد طلب ما را نميدهي، بابا عروسي است، اصلاً تو خلي، گاهي وقتها يك. وقت بسيار نحس، كار ممكن است يك كار سعيدي باشد اما در وقت نحسي، زمان انتقاد را مواظب باشيم، مكان انتقاد، مواظب باشيم مكان انتقاد چي است.
ظرفيت افراد را در نظر بگيريم، ممكن است ايشان ظرفيت انتقاد نداشته باشد منفجر شود، از كوره در برود. شرايط سني، شغلي، علمي، اجتماعي خودتان را در نظر بگيريد، شرايط سني، شغلي، علمي، اجتماعي آني را هم كه بهش انتقاد ميكنيد در نظر بگيريد. خلاصهاش انتقاد يك علم است. يعني انتقاد بايد يك اسلام شناس باشد، مردم شناس باشد، روانشناس باشد، تا بداند انتقادش درست باشد وگرنه انتقادها گاهي اثر منفي دارد.
خيلي خب. روز شهادت امام رضا(ع) بحث را گوش ميدهيد، من يك چيزي ميخواهم بگويم آمادگي هست، آمادگي هم دارم خودم پايم را بگذارم وسط كه اين كار بشود، نه اين كه مسئوليت قبول كنم، حاضرم جزء شركا باشم، من راستش را بگويم، بهم برخورده، حالا نميخواهم بگويم دين دارم، يك قمهي دين كه دارم به غيرتم برخورده، شاه عباس كه همهي شاهها را خدا لعنتشان كند، چند قرن قبل براي زوارهاي كربلا و امام رضا كاروانسرا ميساخت. هنوز كاروانسراي شاه عباسي توي جادهها هست، مال چند قرن قبل است هنوز هم محكم است، خيلي هايش قابل بازسازي است، براي اين كه مردم زوار تويش استراحت كنند، آن زماني كه آجر نبود، ماشين نبود من نميدانم اين آجرهاي بزرگ را با چه وسيلهاي، الآن كه حكومت جمهوري اسلامي هست و زوار امام رضا خيلي بيشتر است. نظام اسلامي، زوار امام رضا بيشتر، مردم حزب اللهيتر، مسئولين حكومت همه عالم و متقي جادهها آسفالت، زوار زياد، اما زوارهاي امام رضا در كنار سمنان، گرگان، در كنار دو جاده با يك وضع بدي زندگي ميكنند.
اي نيست كسي توي شهرها، مثلاً تجار سمنان، تجار دامغان، تجار شاهرود، تجار سبزوار، تجار نيشابور. تجار گرگان، تجار ساري، تجار نميدانم آمل، بابل، نميشود مثلاً توي هر شهري جمع شوند يك زائر سرا در مسير جاده بسازند به عشق امام رضا، و بعد بگوينداي امام رضا ما زوارهاي تو را اين جا ماوا داديم تو هم قيامت، مسكنمان را تامين كن، ما جا براي زوارها داديم، تو هم جاي قيامت، ما اگر بتوانيم چند تا زائر سراي باشكوه، زائرسرايي كه سرسره داشته باشد براي بچه، پمپ بنزين داشته باشد، آب لوله كشي داشته باشد، كارخانه يخ داشته باشد، نمازخانه داشته باشد، يك جايي شبيه مسجد جمكران، يك بيرون شهر كنار جادههاي رسمي يك جاهايي را به عنوان زائر سرا، كه زوار وقتي ميگويد، بگويد برويم آن جا كه همه چيز هست، هر چه ميخواهيم آن جا هست، فروشگاههايي، سوپرهايي، ما نميتوانيم، يعني اين طور بگويم، يك جمله، شاه عباس هنر داشت براي زوارهاي كربلا و زوارهاي امام رضا نهصد و نود، بيش از نهصد و پنجاه زائرسرا براي كربلا درست كرد چند قرن قبل، آن وقت مردم حزب اللهي ما نميتوانند براي زوار امام رضا يك زائرسرا درست كنند؟ شما ميدانيد زيارت امام رضا ثوابش از زيارت امام حسين عليه السلام بيشتر است؟ دليلش اين هم است كه امتحانات آخر سال مهمتر از امتحانات وسط سال است.
چون امام حسين عليه السلام وسط سال است. چون چهار اماميها هم زيارت ميكنند، شش اماميها هم زيارت ميكنند، هفت اماميها ولي هركه امام رضا عليه السلام را زيارت كند معلوم است دوازده امامي است، چون ما ديگر نه امامي نداريم، ده امامي نداريم، شش امامي داريم، هفت امامي داريم، چهار امامي داريم، امام حسين عليه السلام زوارهاي منحرف هم دارد اما آنهايي كه ميآيند زيارت امام رضا عليه السلام ديگر شيعه هستند، آيا ما نميتوانيم مثلاً، مسير اين كار را انجام بدهيم.
البته دو نفر به من پيشنهاد كردند به من گفتند بيا يك هياتي تشكيل بدهيم مسئولين باشند، غيرمسئولين باشند، يك چند تا زائرسراي باشكوه كه زوارها چون ببنيد اينهايي كه وضعشان خوب است، با هواپيما ميروند، از اين جا هم تلفن ميكنند هتل برايشان اتاق خالي ميگيرند، اما اينها پنج درصدند كه وضعشان خوب است. نود درصد عاشقان امام رضا عليه السلام طبقه دوازده هستند. اين طبقه دوازده وقتي با ماشين و وانت و اتوبوس ميروند اينها وسط راه يك جايي باشد بهشان بد نگذرد و ما ميتوانيم، يعني يك شهر شاهرود يك زائرسرا ميتواند بسازد، اگر هر نفر از مردم شاهرود دو تومان بدهند، دو تا يك توماني، بيست ريال، هر نفري دو تومان بدهند، يك زائر سراي باشكوه پشت شاهرود تاسيس ميشود و همهي مردمان شهرهاي گرمسار، سمنان، همه اين طوريند. ما، يعني گاهي كه آدم با ماشين ميرود ميبيند كه اين زوار، زنها، بچهها، كنار جادهها، خيلي بهش بد ميگذرد، يعني آدم احساس ميكند كه، آخر روز قيامت شاه عباس يقهي ما را خواهد گرفت، شاه عباس به ما خواهد گفت بي عرضه، من قبلاً ميخواستم پهلوي پيغمبر آبرو داشته باشم حالا پهلوي شاه عباس هم آبرو ندارم.
اگر واقعاً هست مردم بروند توي فكر، هياتهايي داريم، امام جمعه داريم، فرماندار و استاندار داريم. امت حزب الله داريم، سپاه داريم، بسيج داريم، امت، امت، هر امتي جمع بشوند و ميتوانند، يعني مسير راه امام رضا را يك كاري بكنند. اين كار آسان است. شهادت امام رضا و زيارت امام رضا. از الطافي كه خداوند به ايرانيها كرد اين است و خود مشهد هم، ما با كمال تاسف، من خيلي غصه خوردم. انصافش اين است كه من وقتي ميروم مشهد، ميبينم تابلوي جاروبرقي، از سخنان امام رضا بيشتر است، تابلوي ديگ زودپز از سخنان امام رضا بيشتر است بهم برمي خورد، به غيرتم برمي خورد شهر مشهد هم آستان قدس، هم حوزه علميهاش، هم دانشگاهش، هم امت حزب الله¬اش.
مشهد ميتواند راجع به اما رضا يك كارهاي خيلي حسابي بكند، دم دروازهها، توي ترمينالها، توي قطارها، توي فرودگاه، كارهاي رفاهي خدماتي، بهداشتي، برخورد با زائران. زوار امام رضا خيلي احترام دارد، و زيارت امام رضا خيلي مهم است و آقايان، افرادي كه هر سال ميروند مشهد بيايند يك چيزي من ميگويم گوش بدهند. آدمهايي هستند هر سال ميروند مشهد، هر سال رفتن مشهد هنوز نيست. آقا من، الحمدلله خداوند توفيقي داده ميرويم. نخير پررو هستي ميروي شما اگر خيلي آدم خوبي هستي، يك بار كه ميروي يك آدمي كه در عمرش نرفته با خودت ببر، مرد آن نيست كه هر سال با خانمش برود، مرد آن است كه سالي يك نفري هم كه در عمرش مشهد نرفته، آن هم ببردش، اين خانمهايي كه خيال ميكنند، آقاياني كه خيال ميكنند هر سال پابوسند، خيلي نگويند پابوس. يك بار يك نفر را ببر.
من يك مرتبه يك نفر را بردم كه در عمرش حرم نرفته بود. پرسيدم چند سالت است، ديدم پنجاه سالش است مشهد نرفته است. بردمش. آن وقت خدا ميداند وقتي ميخواستم بروم حرم، گفتم يعني توي ذهنم اين آمد، گفتم بروم پشت سر اين بگويم يا امام رضا من ممكن است پهلوي تو آبرو نداشته باشم، ولي اين زوار نو است، زوار نو را دوست داري، مهماني كه هنوز خانهي آدم نيامده احترام دارد، من بروم پشت سر اين مهمان نو، بگويم كه به اين توجه ميكني به من هم بكن. اگر ميخواهيد امام رضا به شما توجه كند يك كسي را ببريد كه تا حالا مشهد نرفته، تلفن ميكني از هتل به هتل، اين مردي نيست. مردي اين است كه بنشيني براي آنهايي كه با كاميون و اتوبوس، با وانت چهل، پنجاه نفر سوار ميشوند، نان و سيب زميني ميخورند و گنبد امام رضا را ميبينند گريه ميكنند و كنار جاده مگس و گرما و سرما و پشه و تيغ و خاك، زوار امام رضا آن هايند و ما هواپيما سوارها بايد يك فكري براي آنها بكنيم و گرنه پهلوي شاه عباس، نه پهلوي خدا و پيغمبر، پهلوي شاه عباس شرمندهايم، براي اين كه اين شرمندگي حل بشود اين دو سه دقيقه آخر بحث من، يك ده تا زائرسرا تويش در بيايد. اگر گوش شنوايي باشد و الحمدلله هست.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»