متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1371/10/24
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
گرچه بحثمان در خدمت پرسنل و دانشجوهاي عزيز است ولي اين موضوع بحثمان ادامه بحث قبل است كه يك بحثي داشتيم ناتمام بود و بعد هم كه پخش شد سفارش كردند كه اين بحث، بحث مفيدي است ادامه بده، مبتلا به است و آن بحث حقوق والدين است. مسائل خانوادگي در دنيا مهمترين مساله است، در بعضي از كشورهاي اروپايي يك همه پرسي كردهاند، مهمترين مشكل شما چي است؟ آنها مشكل آب و برق و تلفن و گاز و اسفالت و بهداشت و اينها نداشتهاند، گفتند مهمترين مشكل ما گسستن نظام خانواده است. چون وقتي مرد آزاد بود هر كاري ميخواهد بكند، زن آزاد بود، آزادي جنسي، شب كه ميرود خانه نميداند خانمش خانه هست يا نيست، خانم هم نميداند امشب شوهرش ميايد يا نميآيد چون آزادي است و اين آزاديهايي كه هست نظام خانواده را از هم گسسته. مشكل مسائل خانوادگي مشكل سادهاي نيست بيشترين كساني كه نامه به ما مينويسند، با اين كه خوب، من مسئول مسائل خانوادگي نيستم، ولي بيشتر نامهها كه ميآيد، بيشتر مسائل خانوادگي است. مادر و فرزند، دختر و پدر، خواهر و برادر، زن و شوهر، عروس و مادرشوهر، بعضي مسائل همسايگي، بعد مسائل فرهنگي است، اين عمومي است، آن وقت مسائل اقتصادي فشارش روي مردهاست. حالا درآمد كم است، تورم مشكل است، يكسري مشكلات يك قشري را اذيت ميكند ولي مشكلات خانوادگي همه را با هم، يعني حتي در يك خانوادهاي كه وضعش ميزان نيست بچههاي كوچولو هم آنها ميسوزند، پدربزرگ هم ميسوزد، يعني بلاي عمومي است، بنابراين اين مسائل را بايد بهش رسيدگي كرد يك جلسه ما راجع بهش صحبت كرديم. حالا بحثمان تمام نشده در اين جلسه هم خدمت شما ميگوييم. روايتي داريم اين را اهل سنت نقل كرده كه فرمودهاند هما جنتك نارك، درباره والدين است، بحثمان دنباله بحث والدين هما يعني پدر و مادر، جنتك و نارك، حديث عجيبي است، بهشت تو پدر و مادر تو است، جهنم تو هم پدر و مادر تو است. بافت خصلتها و صفتها و كارهايي كه از تو سر ميزند، سرچشمه حركات و خصلتها پدر و مادر است. در خانهها چند جور است، بعضي خانهها پدر سالاري است، بعضي خانهها مادر سالاري است، ما چهار رقم زن و شوهر داريم، 1- داريم مرد بد، زن خوب 2- مرد خوب، زن بد 3- مرد بد، زن بد 4- مرد خوب، زن هم خوب اين چهار تا تابلو در قرآن آمده، مرد بد و زنش خوب، آسيه همسر فرعون، چند بار كه فرعون ميخواست موسي را بكشد زن عامل نفوذي بود توي دربار، با اين كه توي كاخ بود تفكر كاخ نشيني نداشت. يكوقتي ماركسيستها ميگفتند طرز تفكر بند به سيستم اقتصادي است، يعني هر كس را ميخواهي ببيني چطور فكر ميكند ببين كجا زندگي ميكند، اگر توي كاخ بود فكرش هم كاخي است، اگر توي كوخ بود فكرش هم كوخي است قرآن قبول دارد كه زمينهها اثر دارد اما آني كه زمينهها را ميشكند اراده انسان است. ميشود فضا سرد باشد اما انسان سرما نخورد در يخبندان همه فضا يخ بسته اما انسان با يك پوشيدن يك جبه و بلوز اراده فوق همه محيط است، اما انسان سنت پذير فقط نيست، گاهي هم سنت شكن است. مرد خوب است زنش بود اين هم قرآن نمونه دارد، زن نوح و لوط، مرد بد است و زنش هم بد است تبت يدي، بعدش هم آخرش ميگويد و امراته، خانمش هم بدجنس است، ابولهب عموي پيغمبر است، اما قرآن ميگويد پشت، بريده باد دو دستش، خدا قلع و قمش كند، هم خودش بدجنس است هم زنش بدجنس است، گاهي هم مرد خوب است زن هم خوب، «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ» دهر/8، حضرت اميرالمومنين علي(ع) و زهرا(س)، يا خديجه و رسول اكرم(ص)، يا زينب و امام حسين(ع)، هما جنتك و نارك؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ! ! ! ! ، پدر و مادر، پدر سالاري، پدر ميگويد هرچه من گفتم، اصلا اجازه نميدهد كه خانمش، حتي در مسائل داخلي آقا، اين پرده را اينجا ببند، بهت گفتم اينجا ببند، بابا، حالا بگذار يك پرده را خانم هر كجا دوست دارد ببندد، غذا را بايد اين درست كنيد، يعني زن توي خانه اجازه ندارد پلوي عدس درست كند يا پلوي ماش، اجازه ندارد تايد بخرد يا صابون در سبزي اجازه ندارد گشنيز بخرد يا تره، اينقدر كنترل، دقت، به كي تلفن كردي، كجا رفتي، درست است، «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» نساء/34، «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» يعني مرد حق حكومت دارد، نه حق تحكم، حكومت يعني تدبير، تحكم يعني زورگويي، اسلام به مرد اجازه ميدهد كه حاكم خانه باشد، اما حاكم يعني چه؟ حاكم يعني مدير و مدبر. حكومت غير از تحكم است، مرد سالاري هست، زن سالاري هم هست كه اين مرد بيچاره مثل فتيله چراغ توي دست خانم است. ببريد، چشم قربان زود بيا، چشم آقا، دير كردي، ببخشيد خانم، آقا، همچنان تسليم، عاجز، كجا بودي، حق نداري، خانه خواهرت نبايد بروي، خانه مادرت نبايد بروي، يك ديكتاتوري است اين خانم كه اجازه نميدهد شوهر حتي صله رحم كند حرف بزند، تلفن كند، زن سالاري، مرد سالاري، برادر سالاري، بهرحال قرآن چه ميگويد، قرآن روابط فرزند را اين ميگويد: ميگويد كه پدر از فرزند مشورت ميكند، فرزند از پدر، قرآن داريم، پدر از فرزند مشورت ميكند، فانظر، حضرت ابراهيم صد سالش بود، پسري داشت به نام اسماعيل سيزده سالش بود، پدر صد ساله به پسر سيزده ساله ميگويد فانظر، نظر بده، ماذاتري، راي تو چيست، اين آيه قرآن است، فانظر ماذاتري، به نظر شما چه كنيم، راي تو چيست؟ فرزند از پدرش سوال ميكند، اني رايت احد عشر كوكبا، يوسف كوچولو نوجواني بود، در خواب صحنهاي ديد، به بابايش ميگويد بابا، اين خواب ابهام دارد، شما مشكل، تعبير خواب چي است؟ مساله رابطه با پدر و مادر، روابط عاطفي بحمدلله در كشورهاي اسلامي هست ولي در كشورهاي غربي نيست، مرحوم دكتر بهشتي در هامبورگ شش سال مقيم بودند، در هاروارد، قبل از ايشان عالمي بود بنام آقاي محقق، ايشان از طرف آيت الله بروجردي رفتند آنجا، مسجدي ساختند، بعد آنجا يك پروفسوري در اثر چند جلسه بحث اسلام آورد و بعدش هم مريض شد و اين عالم ايراني كه آنجا مقيم بود از طرف آيت الله بروجردي، عالم ميرفت بيمارستان و بعد هم اين پروفسور در بيمارستان مرد، خوب به عنوان اينكه مسلمان است، خوب مسلمان را بايد مسلمان دفن كند، ايشان ميگويد جنازهاش را كه گرفتيم يكمرتبه ديديم دم در بيمارستان پسرش آمده كه من قلب بابايم را ميخواهم بفروشم، شصت، پول آلمان، مارك ميخواهم بگيرم. شصت مارك پيش فروش كردند، شما پدر را به من بده، قلبش را من بدهم به جراحي، تشريح، بعد شما حالا پدرم را هرجا ميخواهي ببري، در بسياري از كشورهاي پيشرفته، ما نگاه ميكنيم مثلا پدرشان را ميدهند توي كوره ميسوزاند، بعد گردش را ميكنند توي يك قوطي، مثل قوطي كمپوت رويش مينويسند، يك چاله ميكنند آن را ميگذارد، مادرش هم كه بعدتر مرد، آن را هم استخوانهايش را، گردش را ميكند توي قوطي، قوطي پدرش ميرود پهلوي قوطي مادرش، و هر وقت تمام فك و فاميل را خواست ببيند يك آجر برمي دارد ده پانزده تا قوطي ميبيند. اين، واقعا من تعجب ميكنم، دنيا جنگل است. از نظر مسائل انساني، مواظب باشيد هي نگوييد دنياي پيشرفته، بگوييد دنياي پيشرفته از نظر علم و صنعت و ورشكسته از نظر انسانيت، يعني از نظر اخلاق سقوط است، ورشكستگي اخلاقي و پيشرفت، اين رقم برخورد كردن كه، احسان به پدر و مادر چي است؟ چون قرآن ميفرمايد كه «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» بقره/83، خوب در جلسه قبل گفتيم كه نگفته كه و بالوالدين انفاقا، پول بهش بده، گاهي پدر و مادر وضع ماليشان خوب است اما باز هم احسان ميخواهند. و گفتيم در جلسه قبل كه كسي نگفته «وَ الي الْوالِدَيْنِ»، اگر ميگفت «وَ الي الْوالِدَيْنِ إِحْساناً»، يعني تلفن كن مردم كارهايش را بكنند، شما پولش را بده، اما «بِالْوالِدَيْنِ»، يعني برو از نزديك قاشق را دهانش بگذار. نه تلفن كن يك كيسه برنج برايش ببرند اين «بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»، حالا احسان پدر و مادر چي است؟ دو تايش را در جلسه قبل گفتيم، يكي اين كه انسان اسم پدرش را صدا نزند، يكي اين كه جلوي پدرش راه نرود، مراتب انسان را آموزش نماز، نماز ياد بابايش بدهد، خيلي از باباها و ننهها، نمازشان را بلد نيستند يا نميتوانند بخوانند يا مشكلي دارند، خجالت هم ميكشد كه برود از جاي ديگر توي مسجد، حالا يا توي شهر است، يا توي روستاست، يا توي عشاير است. اصلا معتقد به نماز نيست، ما الان يك گروهي داريم كه يكبار ديگر هم گفتهام، بنام اهل حق، در اطراف باختران و كرند و صحنه و رودهن و يك مشت اينجا هستند، اهل حق، يك سبيلهاي كلفتي ميگذارند كه رئيسشان گفته بود اين سبيل كلفت يعني دشمن از ما بترسد، اگر اينطور است ما اين سبيلها را نشان آمريكا بدهيم، ديگر اصلش، اينها سبيلهايشان جوري است كه ميايد روي دهانشان، ميايد روي چانهشان، يك سبيلهاي خيلي خشني، من گفتم اين سبيلها چي است، رهبرشان من نامهاش را دارم، حالا ممكن است توي تلويزيون نشان بدهم، نوشته اين سبيلهاي ما، دشمن ازش وحشت ميكند، گفتيم ما هر وقت جنگ داريم يك مشت از اين سبيلوها را ميآوريم، چي ميگوييد؟ اينها ضد بهداشت است، چون آدم ميرود غذا بخورد، اين موها، بعد ميرود آب بخورد، اصلش، در اسلام گفتهاند لب بايد پيدا باشد. سبيل روي لب درست نيست. بعد ميگوييم چرا نماز نميخوانيد؟ باز، البته خوشبختانه نه ما مقداري كه خبر داريم پسرهاي اهل حق عليه بابايشان هستند و يكي از خدمات اين پسرها اين است كه پسر و دختر بگويد باباجان اصلا يك استدلالي ما ميكنيم، اين استدلال، استدلال خوبي است، اصلا بهر تارك الصلوتي هم كه نماز نميخواند يا روزه نميگيرد يا اصلا حجاب ندارد، اصلا هر كه هيچ ديني را قبول ندارد، يك بيان، اين بيان هم از من نيست، از امام رضا(ع) است. امام رضا فرمود با آدمهايي كه در يك مساله ديني، در چند مساله، مسائل اعتقادي و ديني نميروند اينطور باهاشان حرف بزن، ديگر مجبورند، هيچ راهي ندارند قبول نكنند، بگو پدر جان، داداش، خواهري كه معتقد به حجاب نيستي يا برادري كه روزه نميگيري، يا نماز نميخواني يا هر كس، بالاخره قيامت از نظر شما چي است؟ اين قيامت يا هست يانيست. بالاخره از اين لااباليگري كه ما داريم يا قيامت هست يا نيست خيلي تعصب نداشته باشيد كه نخير هست، خيلي آرام بهش بگو كه يا هست يا نيست ديگر، اگر قيامت نباشد آدمهايي كه تعهد دارند چه ضرري كردهاند؟ اصلا فرض كنيم قيامتي نيست، اين نمازي كه ما ميخوانيم چند دقيقه طول ميكشد، شما كه صورتت را ميشوري خوب قصد وضو كن، شيرجه كه ميروي خوب قصد غسل كن، نهار كه ميخوري، خوب بعد از ظهر، ناهار يك بعد از ظهر را بگذار شش بعد از ظهر بخور، اين چند ساعت ناهار را عقب انداختن يا يك نماز و تواضع در برابر خدا، اگر قيامت نباشد، مذهبي ضرري نكرده، اگر نباشد من ضرر نكردهام، اما اگر باشد كه به هزار و يك دليل هست، تو كه نماز نخواندهاي چي جواب خواهي داد؟ تو كه حجاب نداري چي جواب خواهي داد؟ تو كه روزهات را خوردهاي، نماز نخواندهاي، خمس ندادهاي، اگر قيامت نباشد من صد تومان بيست تومان خمس دادهام، هشتاد تومان دارم، گيرم قيامت نبود، خوب ضرري نكردهام، اما اگر قيامت بود كه به هزار و يك دليل هست تو كه دست خالي هستي چه خواهي كرد؟ بگذاريد مثالي بزنم، صد نفر ميخواهيم برويم ده كيلومتري از اين صد نفر پنجاه نفر احتياطا يك مقداري آب و بنزين و يك كلتي، چماقي و طنابي برمي دارند صندوق عقب ميگذارند، عدهاي هم قهقهه ميخندند و دست خالي سوار ميشوند، بالاخره ما مسافرت را شروع ميكنيم ميرويم، حالا در راه يا خطر هست يا نيست، اگر خطري نبود، آن آقا كه يك كلت گذاشته صندوق عقب اگر خطري نبود من ميگويم شما بردهايد، ضرري نكردهايد، اگر خطري نبود ضرري نكرده، حالا يك كلت هم همراهش هست، يك بيست ليتر آبي، نفتي هم پشت ماشين هست، اگر خطري نبود ضرري نكرده، اما اگر خطر بود آن كسي كه آبي، ناني، بنزيني، كلتي با خودش برنداشته چه خواهد كرد؟ بنابراين خوب است آدم بيايد سر عقل، پسر نماز ميخواند، پدر هم نماز نميخواند، يكي از احسانهايي كه به پدر و مادر اين است كه بچهها نماز ياد بابا و ننهشان بدهند، بزرگترين احسان به پدر و مادر است، نگوييد آقا بچه، ادب، ابراهيم به عمويش ميگفت يا ابت، باباجان، كوچولو بود، يعني عمويش بزرگتر بود، اما ضمنا باهاش صحبت ميكرد ميگفت راه شما راه درست نيست از امتيازات اسلام اين است كه دختر نه ساله كه به تكليف رسيد حق دارد به اول شخص مملكت اگر ديد منكري انجام ميدهد نهي از منكر كند، در اسلام مرزي نيست، كه آقا به تو ربطي ندارد، نه، دختر نه ساله حق دارد نهي از منكر كند از زن نود ساله، يكي از انسانها آموزش نماز است، آموزش سواد، احسان همهاش اين نيست كه آدم پول بدهد ما پدر و مادر داريم نماز نميخواند، البته ما، خوشبختانه، يك دختر دوازده ساله پارسال پيدا شد، مدير كل آموزش و پرورش ميگفت، ميگفت كه دختر كوچولويي بود كه ايشان وادار كرده بود نماز، مادرش نماز بخواند، تا حالا مادرش نماز نخوانده بود، اين دختر مادر را نماز خوان كرده بود، داريم آدمهايي كه، توي خود انقلاب بچهها پدر و مادرها را راه انداختند، اصلا اول پدر و مادرها به بچهاش ميگفت راضي نيستم بروي راهپيمايي، بسياري از پدر و مادرها راضي نبودند بچهشان در راهپيمايي شركت كند، بچهها ميرفتند، بالاخره مادر ميآمد و يك ذره يك ذره همينطور كنار خيابان راه ميرفت، بعد بچهها دويدند و مادر تندش كرد، بالاخره در انقلاب نسل نو، نسل كهنه را بكسل كرد. اينطوري بود، خيلي وقتها مثلا بچه ميرفت جبهه شهيد ميشد، بعد آن روستا اصلا كاري به انقلاب نداشتند، جنازه را كه بر ميگرداندند، اصلا كل روستا يك ميني بوس ميرفتند جبهه، اصلا ميبيني يك بچه يك روستا را تكان ميداد، يك قريه را تكان ميداد خيلي بچهها كه شهيد شدند پدر و مادرشان را به عنوان خانواده شهيد فرستادند مكه، سوريه، يعني اصلا اين بچه سكو شد كه پدرش برود مكه، ما داريم آدمهايي كه اصلا توي گود نبودند، بچه يك خط ديگر را گرفت و پدر و مادر هم، حالا اينطور نبايد جذب بشويم، ما آدمهايي داريم كه پدرش يك خط است، پدر زنش يك خط است، خودش يك خط ديگر، خوب، تعليم سواد، يكي از احسانهاي به پدر و مادر اين است، بسياري از دانشجوها و دبيرستانيهاي ما، بابا و ننهشان سواد ندارد. از اول انقلاب كه امام فرمان نهضت سواد آموزي را داد چند ميليون بي سواد باسواد شدند و مادر شما هنوز مانده، اين بي عرضگي مادر است يا بي عرضگي بچه، گاهي بي عرضگي مادر است گاهي بي عرضگي بچه ما بهترين احسان اين است كه كمك كنيم به مادر و بگوييم مادرجان برو يكساعت با سواد شود. مساله پرداخت ديون، پرداخت وام، پدر و مادر وام بدهكارند بچه بدهد، گاهي پدر و مادر به يك آدمهاي كمك ميكردند كه كس ديگر سراغ آنها نميرود، احسان به پدر و مادر اين است كه بچه هم آن افراد را، افرادي هستند كه مثلا پدر به يك آدمهايي كمك ميكرده الان كه شما ميخواهي احسان كني ببين بابايت به كيها كمك ميكره، شما هم آنهايي كه نان خور بابايت بودهاند، نانشان را قطع نكن، قضاي نماز، پدر از دنيا رفته، ولي مدتها نماز نماز نميخوانده، الان شما نماز ميخواني قضايش را بخوان يا پول بده برايش بخر، پدر و مادر را ميبري نماز جمعه، موتور داري، تفريح ميروي، استغفار مرتب، اينها نمونههاي احسان است. اگر نذري دارد نميتواند عمل كند، احسان به پدر و مادر، بعد از مردن داريم كه اگر كسي قبل از ظهر روز جمعه برود سر قبر پدرش، خدا ثواب حج بهش ميدهد، حج مستحب. داريم كه يك كاري نكنيم كه پدر و مادر بگويد پول داري بده، قبل از آني كه او بگويد، آخر گاهي وقتها ميگويد كه من رفتم ديدمش، حرفي به من نزد، خوب آخر بايد خودش را بشكند كه بگويد شما بي زحمت اگر ميروي بيرون براي من گوشتي، پولي، سبزي، ناني چيزي، نگذاريد بهتان بگويد، الا تلكمها يسالاك، نگذار بهت بگويد تا بعد بدهي، بعد ميگويد و ان كانا مستغينن؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ، حتي اگر مستغني هم هستند، بي نياز هم هستند شما هديه كنيد، اصلش، صله رحم ما دهها حديث تقريبا داريم كه صله رحم اين نيست كه آدم برود فاميل را ببيند، اين است كه وقتي ميروي يك چيزي هم برايش ببر صرف ديدن خالي كه ديدن اموات است، آدم مرده را ميرود سر قبرش قل هو الله ميخواند، زنده را سلام عليكم حال شما خوب است، خسته نباشي، خداحافظ شما، اين كه نشد كه، حالا پول هم آدم ندارد چيز ارزان، و خيال هم نكنيد چيزهاي ارزان توي ذهن نميماند. گاهي يك چيزهاي ارزان محبت تويش است و اينها توي ذهن ميماند، من سراغ دارم. البته عكسش هم هست. يك كسي را من سراغ دارم كه بچه هايش، الان سالهاست كه مرده، گاهي ميروند سر قبرش مقداري شيريني ميبرند سر قبرش ميگذارند، افراد ميروند ميخورند، ميگويند ميداني چرا بهش ميگوييم شيريني اين كار ميكنيم، براي اين كه من كوچولو بودم، اين پدربزرگم بود، هر وقت مرا ميديد، يك شكلات به من ميداد، شكلاتهايي كه من بچگي گرفتهام، اين توي ذهنم مانده، حالا سالهاست از دنيا رفته مقداري شيريني ميگيرم روي قبرش ميگذارم به عوض آن شكلاتهايي كه در بچگي به من داد. خوب، داريم قَالَ الصَّادِقُ ع: «بَرُّوا آبَاءَكُمْ يَبَرَّكُمْ أَبْنَاؤُكُمْ»(كافي، ج5، ص554). اميرالمومنين فرمود اگر ميخواهي نسل شما به تو خدمت كند تو هم به بابا و ننهات خدمت كن، اگر به پدر و مادرت ظلم كردي بچه هايت به تو ظلم خواهند كرد. اصولا اين دنيا، دنياي مكافات است. در همين دنيا جزا آدم ميبيند يك روايت داريم تمام افراد رزقشان حلال اندازه گيري شده، افرادي هستند روي حساب زرنگي ميپرند يكجايي روي حساب حرام ميگويند خوب شد، خيلي زرنگي، بله، ما فلاني را ديديم و. . . ، خوب حالا چي، اين را ديدي و آن را ديدي و تلفن كردي و با پارتي و رابطه، بالاخره شما به صد هزار تومان، ميليون، نيم ميليون حرام رسيدي، شد! حديث را گوش بده، حديث يكي و دو تا. . . ، يك هيات حديث داريم، رزق افراد حلال اندازه گيري شده، كساني كه به خيال زرنگي ميپرند به حرام، خدا از حلال كمشان ميگذرد، بنا بود حلالي قسمتشان بشود، عجله كردي از حلال كمت گذاشتهاند، روايت داريم، و صحنههايي پيش ميايد كه آن حرام برايتان كام نداشته باشد، شما زايمان خانوادهتان ميدانست با دو سه هزار تومان تمام بشود، صد هزار تومان تمام شد برو ببين چه كردهاي، مال كي را خوردهاي، كه بايد پولت، چون ميگويد «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ» يونس/88، آيه قرآن است. يعني كساني كه از راه حرام مال پيدا ميكنند، دود ميكنيم اموالشان را، اگر يكوقت مالت دود شد ببين كجا، چه كردهاي، اين آيه قرآن است. خوب وقتي كويت به امام راه نميدهد كه بيايد، ولي خدا مهمانش شده، صدام با زور ميآيد، اين امير كويت بايد حساب كند كه چطور شد كه صدام آمد گفت. براي اين كه كسي ميزبان امام نشود بايد ميزبان امام كاظم، امام هفتم، فرمود كه اگر يك درهم پول حق پيش آمد بخل كردي و كنس بازي درآوردي و خرج نكردي، خداوند مقدر ميكند صحنهاي را برايت كه دو برابر آن پول را در راه باطل خرج كني، حديث از امام كاظم است، امام هفتم فرمود اگر پول حلالي پيش آمد ندادي، خداوند براي تو برنامهاي پيش ميآورد كه دو برابرش را در راه باطل خرج كني، اينطور نيست كه زرنگ بوديم ما كه خورديم سهممان را و برديم و در رفتيم زرنگي نيست، دود ميكنيم مالش را، «اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ»، خوب البته مرز هم دارد، يك خورده مرزها را بيان كنيم، اگر پدر و مادر را ميگوييم احسان كن، احسان پدر و مادر گرچه شرك باشند چون ما دو حق داريم، حق دو رقم است، گاهي حق اسلامي است، گاهي انساني است، بعد يك حقوق اسلامي است، يعني مسلماني، بعد يك حقوق نه، ميگوييم مسلمان نيست، انساني است، از حقوق انساني سه تا چيز است 1- وفاي به عهد 2- احترام والدين 3- رد امانت اگر يك كسي يك چيزي را به شما امانت داد بهش برگردان، گرچه اصلا يهودي باشد، چون رد امانت از حقوق انساني است. جنازهاي را ميبرند حضرت كنار نشسته بود تا جنازه رسيد پاشد ايستاد گفتند يا رسول الله چرا پاشدي ايستادي؟ گفت احترام كردم، گفتند اين جنازه مسلمان نيست، كافر است. فرمود ميدانم كافر است ولي انسان است. انسان است. در راه مكه و مدينه، اين جملهاي كه ميخواهم بگويم مال علامه اميني نويسنده الغدير است، يك مردي گم شده بود توي بيابان، امام صادق فرمود برويد ببينيد چهاش است، رفتند ديدند از عطش هي اشاره ميكند، فرمود بدويد بهش آب بدهيد، گفتند آقا ولش كن بميرد از تشنگي، مسلمان نيست فرمود مگر من از دينش پرسيدم، آدم است. انسان هست، تشنهاش بدهيد، در آب دادن كه ما، يك آيه داريم قرآن، خداوند حضرت آيه 120 عرض كنم كه حضرت ابراهيم(ع) كه مكه را ساخت گفت خدايا من مكه را ساختم ولي، «وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ» بقره/126، حضرت ابراهيم كه مكه را ساخت گفت خدايا اين شهر را بلد امين شهر امن قرار بده. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ»، هر كه مومن است رزقش بده، خداوند فرمود ابراهيم اين حرفها را نزن من در رزق دادن كار به ايمان و كفر ندارم. حضرت ابراهيم فرمود به خوبهايش رزق بده، فرمود نه من به بدهايش هم رزق ميدهم. فرمود «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ»، هر كه ايمان دارد «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ» هر كه ايمان دارد «وَ ارْزُقْ»، رزقش بده، خداوند فرمود نه، اين كار را نه، «وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ»، من كافر هم باشد رزقش ميدهم، جهنم و بهشت مال قيامت است، در دنيا سنت من اين است كه به همه ميدهم كاري به ايمان و كفر ندارم. پس ببينيد ما حقوقي داريم، حقوق اسلامي، حقوق انساني، قول دادهايم اگر چكت است يك نامسلماني است، وفا كن. من يك سوال يكوقت برايم پيش آمد كه چرا حضرت علي گاهي از يهوديها و مسيحيها وام ميگرفت. الان اگر بگوئيد قرائتي از يك يهودي وام گرفته اصلا كسي ديگر پاي تلويزيون نمينشيند. اي به به، اين هم آخوندمان، رفته از يك يهودي وام گرفته. ولي حضرت امير از يهودي وام ميگرفت، من پهلويم معما بود يعني چه رفتم پهلوي يكي از علما، گفتم آقا حضرت علي چرا اين كار را ميكرد؟ گفت چون علماي يهودي و مسيحي خيلي وضعشان خوب بود. جزء اشراف بودند، رهبر مسلمانها وقتي ميرفت وام ميگرفت يهوديها و مسيحيها ميگفتند معلوم ميشود مسلمانها، رهبرشان ما مردم عادي زندگيشان يك جور است. تا وقتي ميگفت سه شنبه دو بعد از ظهر ميآورم حضرت امير(ع) سه شنبه دو بعد از ظهر پول را ميبرد، اينها حساب ميكردند كه اينها به قولشان وفا دارند، ضمنا شيوه رفتار با اقليتهاي مذهبي را هم ياد مردم ميدادند. با اقليتهاي مذهبي هم روابط انساني بايد باشد، يعني هم درس زندگي ميدادند كه با اقليتهاي مذهبي آدم وار زندگي كنيد. هم حساب ميكردند كه رهبر مسلمين با ساير مسلمانها زندگيشان يك جور است و هم با وفاي به عهد، و لذا بعضي از افراد غير مسلماني كه وام ميدادند، وام را كه ميدادند مسلمان ميشدند، ميگفتند كه ما نميدانستيم كه واقعياش اينطور است. خوب درباره احسان داريم كه اگر پدر و مادر، «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً» لقمان/15 عنه فلا پسر و دختر حق دارد از پدر و مادرش اطاعت كند، گوش دادن به حرف پدر و مادر يك حدي دارد. آنجا كه پدر ومادر آدم را منحرف نكنند، يكوقت ميگويند نميخواهم نماز بخواني، اينجا نبايد گوش داد. حتي نميخواهم درس بخواني، اگر درس يك درسي است كه جامعه نياز دارد، نميخواهم بروي جبهه، اگر نظام اسلامي نياز به ما دارد، حالا يكوقتي دختر ميخواهد دانشكده، مهندس راه و ساختمان بشود، ما اگر يك خانمي مهندس راه و ساختمان نباشد فلج نميشويم. خوب اينقدر مرد هست كه، اما ماما، مرد كه نميتواند ماما بشود. دندان پزشك، يكسري شغلها هست كه اگر نباشد بايد دستمان را بگذاريم دست هنديها كه نميدانيم مثلا بعضي هايشان خوب اين آدم به غيرتش بر ميخورد كه ناموس مسلمان دستش را بگذارد توي دست ديگران. ما يك شغلهايي هست كه واجب است. اينجا نبايد گوش به حرف پدر و مادر داد. اگر نظام نياز دارد. بهر حال يا جبهه، يكسري كارهاست كه ضرورت جامعه و نظام اسلامي است آنجا، اگر ضرورت نباشد بايد گوش به حرف پدر و مادر داد. البته پدر و مادرها هم علاقه هايشان مرز بايد داشته باشد، اينطور نيست كه حالا بچهام، حضرت نوح فرمود خدايا پسرم، پسرم، فرمود «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» هود/46، پسر نوح غرق شد، يعني علاقهها هم يك حدي دارد، اطاعت از پدر و مادر حد دارد، علاقه به فرزند حق دارد. امام رضا(ع) فرمود «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»(عيونأخبارالرضا، ج2، ص24)(توجه ظاهرا اصل حديث اين بوده است و نه عبارت بعد از پرانتز) فمن لم يشكر لوالديه لم يشكر الله، كسي اگرقدر پدر و مادرش را نگذارد تشكر از خدا هم نكرده «قَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ جِئْتُكَ أُبَايِعُكَ عَلَى الْهِجْرَةِ وَ تَرَكْتُ أَبَوَيَّ يَبْكِيَانِ فَقَالَ إِرْجِعْ إِلَيْهِمَا وَ أَضْحِكْهُمَا»(مستدركالوسائل، ج15، ص176) شخصي آمد خدمت پيغمبر(ص) فرمود كه، من پا شدم از مكه آمدهام مدينه كه با تو بيعت كنم كه من هم جزء مهاجرين باشم، ولي وقتي ميخواستم بيايم تركت ابوي يبكيان، بابا و ننهام گريه ميكرد. حضرت فرمود، برگرد و پدر و مادرت را بخندان، بخنداني بهتر از اين است كه براي بيعت با رسول الله هجرت كني. امام، حضرت موسي به خدا گفت خدايا، يك دوست خوبي داشتم شهيد شد در راه تو، جايش كجاست وضعش چطور است. فرمود توي جهنم است، گفت ا! شهيد شد. فرمود شهيد شد ولي جايش توي جهنم است براي اينكه عاق والدين بود. پدر و مادرش را ميسوزاند. گرچه رفت جبهه شهيد شد، شهيد خيلي مقام دارد اما سه چيز باعث ميشود كه شهيد مقام نداشته باشد 1- اگر مال مردم به گردنش باشد، در جبهه تير خورد يكي افتاد. همه بقول امروزيها گفتند برادر عزيزم، شهادتت مبارك. حضرت فرمود شهيد نيست. گفتند از ياران رسول الله شهيد شد، تير خورد. فرمود لباسي كه پوشيده از بيت المال بدون اجازه پوشيده. تصرف در اموالي كرده كه نبايد بكند، شهيد نيست. دين چطور اگر كسي بدهكار باشد شهيد بشود، باز دين حسابش جداست. يكي دين است حق الناس است. يكي هم عاق والدين است. امام صادق فرمود ملعون، يعني خدا لعنت كند، دومرتبه فرمود ملعون خدا لعنت كند «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَرَبَ وَالِدَهُ أَوْ وَالِدَتَهُ»(وسائلالشيعة، ج16، ص280)، كسي كه پدر يا مادرش را بزند خدا لعنت كند، اگر پسري دست كند روي مادرش، دستش را دراز كند كه بزند، دو مرتبه امام صادق به او لعنت كرده. احترام والدين كه ميگوييم از حقوق انساني است چون ميگويد «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً» احقاف/15، نميگويد «وَ وَصَّيْنَا الَّذينَ آمَنُوا»، ميگويد ما به بشر گفتيم قدر بابا ننه را داشته باش. حالا گاهي وقتها انسان ميگويد كه ما دانشجو هستيم، تحصيلكرده هستيم، اتفاقا يك حديث هم داريم براي اينكه يكوقت اگر تحصيلكرده هم هستيد چيز نكنيد، ميگويد كه «قُمْ»، قال اميرالمومنين(ع) حضرت علي فرمود «قُمْ عَنْ مَجْلِسِكَ لِأَبِيكَ وَ مُعَلِّمِكَ وَ لَوْ كُنْتَ أَمِيراً»(غررالحكم، ص435)، پدرت كه آمد پيش پايش بايست، معلم هم كه آمد برپا. بعد ميگويد «وَ لَوْ كُنْتَ أَمِيراً»، ميگويد گرچه تو امير باشي، نگو بابا، حالا ما فوق ليسانس براي اين پا شويم، لو كنت اميرا، اگر امير هم شدي، اگر رهبر هم شدي بابايت آمد پيش پايش پاشو. براي معلمت، براي معلم، آخر گاهي وقتها افرادي تا استاد هست دوستش دارند، بله، حالا يك زماني معلم كلاس اول ما بوده، خوب بابا، آن معلم كلاس اول حقش كمتر از استاد دانشگاه نيست. اگر او نبود اين نبود. از طريق الفبا شما به دانشگاه راه پيدا كردي. «قُمْ عَنْ مَجْلِسِكَ لِأَبِيكَ وَ مُعَلِّمِكَ». احترام استاد و احترام پدر را بگير. «وَ لَوْ كُنْتَ أَمِيراً»، گرچه تو به درجه بالا رسيدهاي، خوب افرادي هستند مثلا ميگويند خوب، ما راجع به پدر و مادر، حالا اين ديگر، آقا جان او به شما نان داد خوردي به اينجا رسيدي من اين قصه را برايتان بگويم اين قصه قشنگي است. بابايي دست بچهاش را گرفته بود داشت ميرفت. رسيدند به يك جاي معركه گيري ايستادند تماشا كنند، بچه كوچولو بود، گفت بابا جان، گفت جانم، گفت نميبينم، گفت بيا بغلم بغلش كرد، گفت بابا نميبينم، گفت برو روي دوشم، گفت خوب نميبينم، گفت پايت را بگذار روي دوش من بايست. بچه پايش را گذاشت دستش را گرفت و روي دوش بابا ايستاد. پايش را گذاشت روي دوش بابا قدش بلندتر از بابا شد آن وقت شروع كرد به لگد زدن كه بابا ميبينم گفت خيلي خوب، گفت بابا، گفت بله، گفت خوب ميبينم، گفت خيلي خوب، گفت بابا، گفت بله، گفت اصلا من ميبينم تو نميبيني، آن رفته بود بالا هي شعار ميداد. آخرش گفت آقا جان، تو كه ميبيني چون من نردبان تو شدهام. حالا نگو آقا من ليسانسم، مادرت نان مفت به تو داد، تو خوردي ليسانس شدي، او نردبان تو شد كه حالا يا حجه الاسلام شدي يا دكتر شدي يا پروفسور شدي يا تاجر شدي، ما رفتهايم آن بالا ميگوييم بابا من تحصيلكرده هستم، من بچه بابا ولم كن، اصلا يك وقتي شهريها يك نازي ميكنند به دهاتيها، و حا آن كه دهاتيها اصلا همه ما را ميتوانند خلع سلاح كنند اصلا دهاتيها الان وارد باشند من حجه الاسلام را برمي دارند خلع لباس ميكنند، عمامه مرا بر ميدارند، ميگوييم آقاي ميگويد بيا، مگر نه كه تو حجه الاسلامي، عمامهات از پنبه است، پنبه هم مال من است. من كشاورزي كردهام پنبه توليد كردهام، ميگويم خيلي خوب عمامه هم مال تو، ميگويد كفشت را هم در بياور، ميگويد كفشت هم چرم پوست گاو است دامداري مال من است. اصلا دهاتي وارد شود من حجه الاسلام را از پشت دوربين عمامه و كفشم را ميتواند، بابا، ما بدهكاريم، چه خبر است. اين كه امام فرمود يك موي كوخ نشينها، اين كه امام فرمود ولي نعمت ما هستند ما بدهكاريم. حالا گاهي ميگوييم آقا، اين جمهوري اسلامي نميتواند براي ما ديپلمهها يك كاري بكند، جمهوري اسلامي خرجت كرد ديپلم شدي، حالا بايد بدهي يا بخوري؟ مثل اين ميماند كه يك پرس بهت دادهاند ميگويي آقا، يك پرس دادهايد نميشود يك پرس ديگر هم بخوريم! آقا جان يك پرس خوردهاي ديپلم شدهاي، عوض اين كه توقع داشته باشد پس بدهد، ميگويد يك پرس ديگر هم بده بخوريم، آن وقت ما الان توي مملكتمان ميليونها بي سواد داريم. خدا ميداند يك جاهايي هست كه هنوز بعد از سيزده سال از انقلاب ميرود هنوز آموزش و پرورش نرفته. ما در نهضت سواد آموزي، آموزشيارهاي ما صدها، نميگويم دهها، صدها هزار بچه را در روستاهايي ميرويم سر كلاس مينشانيم كه تا الان آموزش و پرورش در آن روستاها نرفته. جاهايي كه هيچي نميدانند، بهرحال ما بدهكار هستيم و مسئوليت داريم. نسبت به پدر و مادر و نسبت به خدا، حرفهايمان را جمع كنيم، چي گفتيم، احسان به پدر و مادر، آموزش نماز هست و اينجا گفتم بچهها، آقازادهها، دخترخانمها و آقا پسرها، اكنون كه مسئله نماز توي دبيرستانها راه افتاده، دو تا كار نو هفته گذشته شد، توي اين هفتهها، يك آيت الله خامنهاي ايشان در دبيرستاني رفتند در شهركرد و پيشنماز بچهها شدند، با اين كه آنجا وكيل و وزير و مسئولين هم بودند فرمودند نه، من ميخواهم پيشنماز بچهها بشوم، نماز جماعت توي دبيرستانها و راهنماييها حسابي راه افتاده بحمدلله يكي هم در استاديوم صد هزار نفري، دو هفته است، هم وقتي ايران و قطر مسابقه داشتند و هم ايران و امارات و هفتههاي ديگر، بنا شده هر وقت مسابقهاي ميشود يك نماز جماعت هم بشود و الان دو هفته است جمعهها نماز باشكوهي هم ميشود الحمدلله، با اين كه امكاناتي هم براي نماز وجود ندارد اما جمعيتي حسابي ميآيند براي نماز، ما حساب بايد بكنيم كه با هم، يعني حساب كنيم كه ميرويم فوتبال ديگر نماز هيچي، هيچ مانعي ندارد كه آدم فوتبالش را ببيند، نمازش را هم بخواند، اين كه حالا من چون اين مقدار پول دارم، اين خانه را دارم، اين ماشين را دارم، اين شغل را دوست دارم، رابطهمان با نماز بايد گرم باشد، آقازادهها هم نماز ياد پدر و مادرشان بدهند، اينها را سر كلاسهاي سواد آموزي دعوت كنند، پولدارها وام اگر دارند بدهند، والدين حق اسلامي نيست حق انساني است، حق انساني سه چهار تا ديگر هست، و يكوقت اگر به خاطر اين كه يك مقامي، مدالي، پولي و شهرتي پيدا كرديم آن محرومين را فراموش نكنيم، خدايا تو را به حق محمد و آل محمد پدر واقعي ما، چون حديث داريم «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»(عيونأخبارالرضا، ج2، ص85)، پيغمبر فرمود من و علي پدران اين امت هستيم، چون آنها پدر سياسي ما هستند، آنها پدر معنوي ما هستند، آنها پدر انسانيت ما هستند، به ما خدايا توفيق بده كه نسبت به انبيا و اوصيا و والدين و تمام ذوي الحقوقين كوتاهي نكنيم و اگر هم كوتاهي كرديم انشاء الله جبران كنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»