متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1371/9/12
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني تقوي»
در محضر مبارك ايثارگراني هستيم كه از مادران و پرستاران و كارمندان و مسئولين بهزيستي هستند. من قبلاً به بهزيستي آمده بودم. امام من معتقد هستم كه هركس براي تربيت خودش؛ «تعرف الاشيا باضدادها» وقتي آدم ميفهمد چشم يعني چه، چشمانش را ببندد و چشم بسته راه برود. بعد كه چشمش را باز ميكند ميفهمد كه چشم يعني چه. واقعيت اين است كه ما رحمت خدا را نميدانيم. شايد در عمرمان هيچ كدام نگفتيم: الحمدلله رب العالمين كه ما غلت ميزنيم. يكي از نعمتهاي مهم غلت زدن است. اگر شما از يك طرف كه خوابيدي غلط نزني، صبح بدنت كوفته است. ما اتوماتيك غلت ميزنيم و خودمان هم خبر نداريم. اگر غلتيدن علم و آگاهي ميخواست بايد بيست بار از خواب ميپريديم. اگر غلتيدن نباشد گردش خون مشكل ميشود و مشكلات ديگر پيش ميآيد. يعني يك خواب براي ما زهرمار ميشد. تا به حال نگفتيم: الحمدلله كه ابروي ما مشكي است. اگر اين ابروي مشكي نباشد اين نور چنان چشم ما را از بين ميبرد ولي ابروي مشكي يك سايبان است، جلوي فشار نور را ميگيرد. من يادم است كه در زمستان گفتم: كلفت ترين و ضخيم ترين قسمت پوست كف پا است كه ديگر با دست و وكيسه حمام پاك نميشود، سنگ پا ميخواهد. كف پا يخ ميكند. با اينكه پوستش خيلي ضخيم است. پوست ضخيم در جوراب و داخل كفش يخ ميكند. اما چشم ما نازك ترين عضو است چيزي هم روي آن نيست. اما هيچ كس نميگويد: چشم من يخ كرد. تمام اعضاي بدن يخ ميكند اما چشم يخ نميكند. بايد به نعمتها دقت كرد. هركس ميخواهد بداند خدا چقدر نعمت به او داده است يك سر به بهزيستي بزند. من پريشب سياست گذاري برنامههاي ماه رمضان را كردم. برنامه ريزي آموزشياش را انجام داديم كه من ماه رمضان آينده در تلويزيون چه بگويم. ميخواهم اگر خدا توفيق بدهد، نعمت شماري را بگويم. هرروز يك نعمت بگوييم. البته خدا گفته است: بي خود نشمار. نميتواني شمارش كني. اما در روايت داريم در دنيا خدا خوشي خلق نكرده است. حالا هم خدا گفته است: نميتواني شمارش كني. اما ميخواهيم شمارش كنيم. چون نميخواهيم همهي نعمتها را اهدا كنيم. ميخواهيم نگاهي كنيم. خدايا به عدد هر نعمتي كه در هر زماني به هر انساني دادي، و خواهي داد، الحمدلله رب العالمين. امام حسين دختر كوچكي دارد وقتي اسير شد و او را به كوفه بردند، احوالش را كه پرسيدند، فرمود: به عددهاي شنهاي بيابان الحمدلله. ما بايد بگوييم: به عدد سلولها و اتمها الحمدلله. ميترسم اگر بگويم: من به عنوان يك مسلمان، بلندپروازي كرده باشم. چون مسلمان شرايطي دارد. آدم شك دارد كه به وظيفهاش عمل ميكند يا نه؟ حالا من به عنوان يك انسان به شما عزيزاني كه در اين بهزيستي و در اين موسسه يا ساير موسسات از اين افراد معلول و ناقص الخلقه، افرادي كه اگر يك نفرشان در خانه باشند ده نفر را عذاب ميدهند. افرادي كه پدر و مادر از نگهدارياش عاجز شده است. افرادي كه يك قبيله را عاجز ميكند. افرادي كه يك نفر و دو نفر نيستند. چهل هزار نفر در نوبت هستند، افرادي كه در كشورهاي پيشرفته هر كدامشان يك مادر ميخواهند. من از همهي ايثارگران تشكر ميكنم و وقتي زحمت شما را ميبينم با مطالعهاي كه خودم ميكنم حساب ميكنم كه كار شما از مطالعهي من اجر بيشتري دارد. اگر به من بگويند: آقاي قرائتي حاضر هستي اينجا كار بكني، من نميدانم چقدر مرد كار هستم. كار بسيار كار سختي است. كاري هم نيست كه با 5 تومان حقوق حل شود، مادري است. يك روز و دو روز هم نيست. تعطيلي هم ندارد. بعضي از شغلها حداقل يك روز را تعطيل هستند. يك نفر شيرفروشي داشت، ميگفت: من روز عاشورا كه نميتوانم بگويم: شير تا فردا باشد. شير نياز مردم و بايد باشد. بعضي از كارها يك ساعت هم مرخصي ندارد. چيزي نميتوانم بگويم جز اينكه بگويم: دست شما درد نكند. خدا به شما جزاي خير بدهد. امام ميفرمود: بچههاي بالاي شهر يا جنوب شهر وقتي انشا مثلاً راجع به بهداشت مينويسند، مينويسد كه آب استخر ما آلوده بود. روي آن سه پر كاه بود. چون بالا شهري هست همين كه سه پر كاه روي استخرشان آمد، ميگويد: واي! بهداشت از بين رفت. اما جنوب شهر وقتي انشا مينويسد ديگر بهداشت برايش معنا ندارد. خانم اين چه زندگي است. يك مرغ بگير. دو ماه است مرغ نخورديم. افرادي هستند كه چون مشكلات را نميبينند سخت ترين چيزها برايشان سرطان است. درد دندان برايشان سرطان است. ما بايد اينجا را ببينيم تا بفهميم خدا چقدر نعمت به ما داده است. اما بحث امروز كه ميخواستم بگويم در مورد همبستگي اجتماعي است. دين ما دين اجتماعي است. نماز جماعت احوالپرسي از مردم است. اينكه ميگويند: به مسجد برويد، با چشمانتان هم حاضر و غايب كنيد كه چه كسي هست و چه كسي نيست. حج ما يك كار اجتماعي است. اينطور نيست كه هركس هر موقع خواست به مكه برود. حج يك زمان خاص دارد. روزه اجتماعي است. در حديث داريم: ميگويند: روزه بگير، تا معده اين گرسنگي را بچشد و بفهمي كه گرسنهها چه ميكشند؟ زكات اجتماعي است. عيد ما با فقرا گره خورده است. عيد فطر بايد زكات فطره به فقرا بدهيم. عيد قربان بايد گوشت قرباني به فقرا بدهيم. امر به معروف و نهي از منكر يك مسئلهي اجتماعي است كه جلوي مفاسد را بگيريم. نگوييم: او گناه ميكند، به من چه؟ او كه گناه كند در شما هم اثر ميگذارد. دين ما يك ديني است كه رسيدگي به محرومين ميكند. دين ما دين اجتماعي است. مسئلهي كمك رساني مسئلهي مهمي است. موضوع ما رسيدگي به مردم است. خدا كساني را كه بايد در ادارهها به مردم رسيدگي كنند و رسيدگي نميكنند را ميآمرزد؟ اين رسيدگي مردم به طور طبيعي است. در قرآن زياد داريم كه ميفرمايد: «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَة»(نحل/30) اگر به مردم خير برساني در همين دنيا به تو خير ميرسانند. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى(ليل/5) وَ صَدَّقَ بِالحُْسْنىَ(ليل/6) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى(ليل/7)» اگر خير برساني خدا تاب كارت را باز ميكند. من يك سوال از شما ميكنم. خودت جواب خودت را بده. از پارسال تا امسال چند گره از كار مردم باز كردي تا توقع داشته باشي خدا در كار تو گره نيندازد؟ «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى» اگر كسي اهل تقوا باشد، و به مردم كمك كند، «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» من از كار او گره گشايي ميكنم. زنان قديم تا در يك خانه مشكلي بود، همه جمع ميشدند و مشكل را حل ميكردند. هوا همديگر را داشتند. زايمان، عروسي، عزا خودشان مشكل خودشان را حل ميكردند. اما الآن ميگويند: به من چه؟ برود بيمارستان و پول بدهد. ما سه نوع نظام داريم. يك نظام داريم كه نظام فرشتهها است. اين نظام فرشتگان نظام خدمت است. فرشتهها به گفتهي قرآن مأمور هستند كه به ما خدمت كنند. «وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا»(غافر/7) در حق ما دعا ميكنند. مسئول آبرساني به ما هستند. فرشتهها در زنگها به شما كمك ميكنند. يك نظام، نظام فرشتهها است كه مأمور كمك رساني به ما هستند. يك نظام هم نظام وحشيان است. هم ديگر را ميخورند و به هم ميپرند. يك نظام هم نظام جمادات است كه اصلاً به هم كار ندارند. دو آجر هم كه كنار هم باشد، چهل سال هم كنار هم باشند به هم كار ندارند. همسايههايي كه از هم خبر ندارند، همسايه نيستند آجرهاي گوشتي هستند. من يك موقع گفتم: پولداري كه از پولش استفاده نكند، گاوصندوق گوشتي است. منتها گاو صندوق گاهي آهني است. گاهي گوشتي است. انسانهاي بي تفاوت جماد هستند. انسانهاي خير رسان فرشته هستند. انسانهايي كه ظلم ميكنند، قرآن ميگويد: از وحشي بدتر هستند. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(فرقان/44) در بين گرگها يك نفر پرونده ندارد. ما آدم داريم كه تنهايي 500 پرونده دارد. شما به دادستاني مراجعه كنيد. بگوييد: آقا گرگهاي ايران چند پرونده دارند؟ ما سالي چند نفر را ميگزد؟ شايد در سال ده نفر را بگزد. زبان من و شما چند نفر را ميگزد؟ اگر خير برسانيم فرشته هستيم. اگر شر برسانيم، از مار بدتر هستيم. بي خيال باشيم جماد هستيم. در قرآن در زمينهي خير رساني آيات زيادي داريم. قرآن ميفرمايد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160) اگر خير برساني بهتر از آن را خدا به تو ميدهد. بعد ميفرمايد: «فهم من فز يومئذ آمنوا» از سختيهاي روز قيامت در امان هستي. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ»(اسراء/7) چطور شما فكر ميكني اگر خير برساني از جيبت رفته است. من آخوند هستم. شما از من براي تدريس دعوت ميكني. من ميآيم و صحبت ميكنم. اصلاً فكر پول هم نيستم. چون هدف من اين است كه يك حديثي براي شما بخوانم. چون هدف من خير رساني است. فردا اگر گفتند: اين بچهي آقاي قرائتي است. به مدرسه آمده است، ميگوييم: ما مخلص آقاي قرائتي هستيم. شما هم با من طي نميكني. بعد هردوي ما به نجار گرفتار ميشويم. نجار ميگويد: چشم، در خوب برايت ميسازم. برادرانه در ميسازد. اگر من دعا كنم و بگويم: خدايا اين مردم عزيز ما را از هر خطري حفظ كن. يك دعا بكنم خدا به دلها مياندازد كه ميليونها آدم به من دعا كنند. بعضيها هستند تا ماشين يك نفر در جوي ميافتد شروع به خنده ميكنند. اصلاً كيف ميكند كه كسي بيفتد. اصلاً لذت ميبرد كه كسي را دست بياندازد. اگر ما از درون غصه بخوريم، خدا قول داده است اگر خير برساني خير ميبيني، اگر من با سوز دل به شما نگاه كنم، خداوند به دل افرادي القا ميكندكه يكباره به من دعا كنند. روايت داريم «المومنون اخوه يقري بعضهم حوائج بعض بقضاء حوائجهم» اگر مسلمانها كمك هم بكنند خداوند به همهي آنها كمك ميكند. خدا قول داده است. اگر كسي مشكل مسلماني را حل كند، از اينكه يك ماه روزه بگيرد، ارزشش بيشتر است. يك ماه روزه بگيري يا در مسجد اعتكاف كني، يا گرهاي را از كار مسلماني باز كني. حالا چه يك پتو به مسلمانها بوسني بدهي، چه بهزيستي باشد. چه كميتهي امداد باشد. بهترين آدمها افرادي هستند كه دست و دلباز هستند. پست ترين آدمها آنهايي هستند كه مشتشان بسته است. اينقدر آدم داريم كه دهها سال است، كه همسايهها خانهي آنها را نديدند. اگر قرار باشد در خانهي ما بسته باشد پس انسانيت چه شد؟ اينكه انسان بنشيند و يك چيزي را بخورد درست نيست. حيوانها هم همينطور هستند. البته ثابت شده كه حيوانها وقتي غذايي را بدست ميآورند همهي حيوانها را با خبر ميكنند. كسي هم هست كه اگر يك كيلو سيب زميني را ارزان بخرد به كس ديگر نميگويد. ميگويد: بگذار برود گرانتر بخرد. هيچ نگو كه او خودش گرانتر بخرد. كيف ميكند كه سيب زميني ارزان خريده است. از پارسال تا به حال به چه كسي خير رساندهاي كه حالا ميخواهي 50 ميليون به تو خير برسانند. خير برسان به تو خير ميرسانند. روايت داريم خدا خير آدمهاي خير را در آب قرار ميدهد. هركس آب ميخورد دوستش دارد. چقدر شما در بانك پول داريد؟ اين صندوقهاي قرض الحسنه چه اشكالي داشت كه چهار نفر فقير نصف روز ميرفتند و پول ميگرفتند. چرا شما پولت را بيرون كشيدي؟ ميگويد: بانك يك قرعه ميكشد ميبيند بك قرقره برنده شدم. پس شما به خاطر يك جايزه رفتي. توكل به خدا كم ميشود رو به جايزه آورديم. من خودم هم پول داشته باشم براي جايزه در بانك ميگذارم، ولي نه به قيمتي كه از صندوق قرض الحسنه بيرون بكشم. اگر بيست تومان دارم ده تومان در بانك ميگذارم. ده تومان هم در قرض الحسنه ميگذارم. يك كاري كنيم يك حسابي هم براي كارهايي كه خدا در آن است و جايزه ندارد انجام داده باشيم. «من سر مومناً و من سرني فقد سر الله» امام كاظم فرمود: اگر مسلمان آمد به شما مراجعه كرد، كارش را راه انداختي رسول اكرم را شاد كردي. اگر هم غم به دلش بياندازي، غم به دل رسول الله زدي. پيغمبر قول داد كه من در روز قيامت از چهار نفر شفاعت ميكنم. يكي از افراد كساني هستند كه مردم را شاد ميكنند. اگر كسي دست و پا به خير باشد، ميگويد: مگر مجبور هستم. به من چه؟ نگو: به من چه؟ خدا نميگذارد چيزي حرام شود؟
زمان طاغوت در همدان يك برادري مسئول حمل جنس بود. شخصي به مغازه ميرود و مقداري جنس ميخرد و در گوني ميگذارد. ميگويد: اين را برايت ببرم. ميگويد: ببر. همينطور كه بارها را ميبرد. وسط بازار همدان، صداي اذان بلند ميشود. ايشان فوري بار را زمين ميگذارد و ميگويد: اذان است. من ميخواهم نماز اول وقت بخوانم. تا حالا هرچه برايت بردم، حلال باشد. اين بارها را به يك نفر ديگر بده تا ببرد. اين آقا يك نگاهي ميكند و ميگويد: آفرين. بارها را كنار ميگذارم. من هم به مسجد ميآيم. آن برادري كه بار ميبرد اين آقا را به مسجد دعوت ميكند. الآن هفده سال از انقلاب ميگذرد. يك برادر بزرگواري گفت: بنده اين آقايي را كه اهل حمل و نقل است، مجاني امسال به مكه ميبرم. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» خدا كه كور نيست. ميبيند كه چه كسي آدم خوبي است. آيت الله مشكيني يك برادري در ملاير داشت. ما زمان طاغوت در ملاير براي كلاسداري رفتيم. مهمان اخوي آيت الله مشكيني بوديم. ايشان گفت: يكبار من در يك روستايي رفتم، ديدم مردم روستا آب ندارند. با اسب و قاطر ميروند و از چند كيلومتري با اسب و گاو آب ميآورند. دلم به حال اين مردم سوخت كه وقتي غروب ميشود همه مثل راهپيمايي سطل را برمي دارند و آب ميآورند. من به قم آمدم. خانهام را در قم فروختم. اين ماجرا براي بيست و پنج سال پيش است. من خانهام را فروختم. به ملاير رفتم و آنجا يك استخر زدم و لوله كشي كردم، آب را در وسط روستا آوردم كه مردم هر روز اين راه طولاني را نروند. الآن سالها است كه من در خانهي اجارهاي مينشينم. خانهي شخصيام را فروختم تا يك روستا به آب آشاميدني برسد. اين كار را كرد و بعد هم مريض شد و از دنيا رفت. بعد هم انقلاب شد و من در تلويزيون آمدم. من بعد از چند سال اين را در تلويزيون گفتم. يك نفر پيش من آمد و گفت: من ميخواهم براي وارثان او خانه بخرم. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» اگر خير برساني خير ميبيني. سيزده سال پيش صداي اذان را ميشنود و نماز ميخواند. اما الآن صداي اذان را ميشنود، اصلاً محل نميگذارد. خدا تو را صدا ميزند نميروي. آن وقت توقع داري تو صدا ميزني خدا گوش بدهد. اگر معامله هم ميكني يكي به يكي! قرآن ميگويد: «انما يستجيب» خدا دعاي كسي را اجابت ميكند كه آنها اهل ايمان و تقوا هستند. تو بي خيال هستي، چه توقعي داري كه ديگرا به حرفت گوش بدهند. خدا اموات را رحمت كند. به پدرم گفتم: آقا جان، اين همه درخت در اين باغ است. يك درخت ميوه نميدهد. پدرم گفت: اين همه آدم در اين خانه ميخوابد، يك نفر نماز شب نميخواند. الآن من معتقد هستم بخش عظيمي از كااارهايي كه دددر جمهوري اسلامي تاب ميخورد به خاطر اين است كه مسئلهي زكات از بين رفته است. راحت گندم را به سيلو ميفروشيم. سيلو هم به نانوا ميفروشد. ادارهاي و كارمندها و غيره چند درصدي اهل خمس هستند. اما زكات دارد فراموش ميشود. اين همه روايت داريم اگر زكات ندهيد خدا بركت را از عمرت برمي دارد. هركسي در تهران زندگي ميكند به طور متوسط سه ساعت در ماشين است. يعني ميانگينش سه ساعت است. يك هشتم عمر ما در ماشين ميگذرد. يك هشتم يعني اگر هشتاد سال عمر كنيم، ده سال دود گازوئيل ميخوريم. خوب اينكه آدم ده سال در ترافيك بايستد، اين چوب خدا نيست. حتماً بايد مثل قوم عاد و ثمود يك باد و زلزلهاي بيايد و خانهي ما كج شود. گاهي آدم مست ميشود و شكلش مثل ميمون ميشود. گاهي نه شكلش آدم است فطرتش مثل ميمون ميشود. قيافهاش انسان است ولي كارش كار دلقك است. مزاح طوري نيست اما دلقك يعني پول ميگيرد و مسخره ميكند. به هركسي برسد دست مياندازد. با متلك مسلمانها را ميخنداند و پول ميگيرد. به قيمت آبروريزي پول جمع ميكند. ممكن است قيافهي اين انسان باشد، «اوشفي» پيغمبر فرمود: من روز قيامت شفاعت ميكنم اگر خير برسانيد. روايت داريم كه پيامبر فرمود: علامت شيعه سه چيز است. «عند مواقيع الصلاة» عكس العمل او در موقع «قد قامت الصلاة» چگونه است؟ اگر بي خيال است. «عند اسرارهم» راز دار است. در صحنهاي اگر فهميد زن و شوهري دسته گلي آب داده است، پنهان ميكند. يا آبروريزي ميكند. يكي هم «اموالهم كيف مساواتهم لاخوانهم» اگر پول دارد از پولش استفاده نميكند. در گزينش خط كش شناسايي شيعهي واقعي اين است. وقت نماز بلند ميشود. راز دار است. كمك به محرومين. اگر كار خيري به دست هفتاد نفر انجام شود، يعني من به شما ميگويم و هركسي يك كارش را ميكند. اگر هفتاد نفر كمك كردند و يك كار خير را انجام دادند، خدا به همهي هشتاد نفر اجر كامل ميدهد. كسي كه خدا چيز خيري به او داده است مردم هم به او مراجعه ميكنند. او هم بايد دست و پا به خير باشد. معناي دست و پا به خير بودن اين نيست كه پارتي بازي كند. بگويد: آقاي قرائتي بچه من سبزوار است. بنويس كه به نيشابور بيايد. به من ربطي ندارد؟ طبق قانون دولت عمل شود. گاهي ميگويند: من سهمم را انجام دادم. ديگر كافي است. از بدترين فكرهايي كه در ذهن بعضي از ما است اين است كه بگوييم: من جبهه رفتم. كمك به فقرا كردم. من ديگر بدهكار نيستم. اين بدترين آدم است. چه كسي ميتواند به وظيفهاش عمل كند؟ امام رهبر انقلاب بود. من با دو گوش خودم شنيدم، فرمود: من در انقلاب سهمي ندارم. با آنكه انقلاب هرچه بود از امام بود. آن وقت ما بگوييم: ما اين همه راهپيمايي كرديم. ساعتي 100 تومان حساب كن! خجالت هم خوب است. رهبر انقلاب ميگويد: من سهمي ندارم. آن وقت اين آقا در خيابان راهپيمايي كرده و سهمش را ميخواهد. البته جالب اين است كه خود خانوادههاي شهدا كه اين همه زحمت كشيدند و اسير دادند حرفي ندارند. اين ماشينهاي خراب هستند كه پشتشان مينويسند بر چشم بد لعنت! كسي كه به ماشين تو چشم نميزند. حالا ميگويند: ما انقلاب كرديم، تو چه كار كردي؟ حديث داريم: اگر يك موقع كار خيري كردي، چيزي به زلزله زدهها دادي، اميرالمومنين فرمود: «اوتيك» سفارش ميكنم. «الا ليكونّن عمل خير عندك غايت» نگو: من آخرين درجه از وظيفهام را عمل كردم. هيچ كس نيست كه بگويد: من به تمام وظيفه هايم عمل كردم. ميگويند: آيت اللهي داشت ميرفت، ديد دو زن در كاشان با هم حرف ميزنند. همينطور كه ميگذشت، ديد يكي از پيرزنها به آن زن ميگفت: من همهي واجبات دخترم را درست كردم. اين آيت الله يك خرده آرام رفت، گفت: ما يك عمر است كه آيت الله هستيم. هنوز همهي واجباتمان را درست نكرديم. گفت: يك خرده صبر كنم ببينم چه ميگويند: چراغش را خريدم. سيني و استكانش را خريدم. فهميد كه واجبات يعني چه. درود خدا بر او «رحم الله ولداً اعانه علي والدين» درود بر پسري كه كمك پدرش كند. «رحم الله والداً اعانه ولده» درود برپدري كه كمك فرزندش كند. «رحمه الله جار اعانه جار» درود و رحمت خدا بر همسايهاي كه كمك همسايه كند. «رحم الله رفيقاً اعانه رفيق و لا برفق» درود و رحمت خدا بر رفيقي كه كمك رفيقش كند. «رحم الله رجلاً اعانه سلطانه» رحمممت خدا بر مردمي كه از حكومت حق حمايت كنند. رحمت خدا بر حاكمي كه از امت حق حمايت كند. مهماني وارد منزل امام رضا ميشود. امام رضا ميفرمايد: ميداني بهترين مردم چه كسي است؟ فرمود: «من حسن معاش غير في معاش» كسي كه ميگويد: حالا كه ما خوش هستيم بگذار بقيه هم خوش باشند. ما آدم داريم كه حاضر است هر سال خودش به يك سفري برود، به يك كمالي برسد. اما مثلاً هرروز خودش با ماشين اداره اينطرف و آنطرف ميرود، اما اگر ديد يك روز ماشين اداره را يك نفر برداشت، ميگويد: ميخواهد از اموال دولت استفاده كند؟ دين براي من است. براي تو دين نيست. اين خيلي بد است كه انسان براي خودش مادر باشد، براي مردم پدر و مادر باشد. اگر قرار است دين داشته باشيم، با هم دين داشته باشيم. اگر كسي به فكر مسلمانها نباشد مسلمان نيست. اگر يك مومني به يكي از شما نياز دارد، چيزي از شما ميخواهد، مثلاً ميايد و به شما ميگويد: خانم من مريض است، ميخواهم او را به دكتر ببرم. تلفني ميگويد: نيست. مودب باش. البته كساني حرف ميزنند كه تازه به پول رسيدند. امام صادق فرمود: حالش را دارم كه دستم را در دهان افعي بكنم و چيزي را دربياورم. اما حالش را ندارم دستم را به سمت كسي دراز كنم كه تازه به پول رسيده است. آقا ببخشيد من خيال كردم شما آدم هستي. اما ديدم شما آجر هستي. آقا اين آپارتمان 8 طبقه است، من يكدفعه برفها را پايين ريختم. حالا نوبت شما است. حالا يكبار ديگر هم پارو كن. تو با خدا معامله كن. نگو: اگر دوباره پارو كنم، سو استفاده ميكنند. آيت الله مشكيني ميگفت: يك همشاگردي داشتيم، سيد بود. ايشان هم اتاق ما بود. روي زرنگي كار نميكرد. اما من چون اولاد پيغمبر بود، گفتم: يا رسول الله اين پسر تو زرنگي ميكند. از زير كار درمي رود. اما من با تو معامله ميكنم. من به خاطر رضاي تو كارهاي اتاق را ميكنم. ميگفت: هميشه غذا پختن و شستن ظرفها با من بود. ميگفت: آن سيد يك سيد آشغال درآمد، كه بي سواد و مفت خور بود. ما هم آيت الله شديم. خدا ميداند. به زرنگي نيست. جوانها جمع شدند. من سالها براي جوانها كلاس مجاني داشتم. گفتم: آقا اين هفته من مسافرت هستم. شما براي اين جوانها صحبت كن. گفت: پولي هم هست. گفتم: اولاً اينكه در اين چند سال اينها به من پول ندادند. حالا اگر خواستي من به تو ميدهم. ولي زشت است كه پول ميگيري. گفت: من بي پول كار نميكنم. گفتم: خيلي خوب، اينقدر پول جمع كرد كه سه ميليون شد، در يكي از شهرها انتخابات شركت كرد و رأي هم نياورد. جزاي كسي كه ميگوييم: برو براي جوانها نماز بخوان. ميگويد: من مجاني كار نميكنم، اين است. قرآن ميگويد: ما اسكناس هايشان را دود ميكنيم. جزاي كسي كه به امام راه ندهد، همين است كه امير كويت ميزبان صدام شد. ميزبان امام نشد. ميزبان صدام شد. پول تو را دود ميكنيم. اين وعدهي قرآن است. «أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ»(قصص/77) خدا به تو داده است. تو هم به ديگران بده. به شكرانهي اينكه چشم داري دست يك نابينا را بگير. حديث داريم كسي كه به مسلمان كمك كند، روز قيامت از پل صراط راحت عبور ميكند. كسي هم كه بي خيال باشد، دردسر دارد. در قيامت و قبر گير است. در همين دنيا مزهاش را ميچشد. بياييد به همديگر رحم كنيم. در اين بيمارستانها خيليها ندارند. شما كه پزشك هستي يك مقدار ملاحظه كن. اگر مردم بفهمند شما پزشكي هستي كه رحم ميكني، خدا ميداند بنا و نجار همه كمك ميكنند كه تو خانهي خوبي بسازي. تو از آنها ميگيري، ميگويند: اين پزشك بي رحم است. بعد فردا همين را از شما ميگيرند. اينطور نيست كه اگر خير برسانيم ضرر كنيم. زرنگ كيست؟ زرنگ كسي است كه خير برساند. زرنگ كسي نيست كه پول جمع كند. من قبل از سخنراني با يك سري از معلولين يك سخنراني داشتم. مسئول محترم اينجا ميفرمود: چهل هزار بچهي ناقص در خانهها هست كه هريك از اينها جمعيتي را تحت فشار قرار دادند ولي چهل هزار نفر در نوبت هستند. چه مانعي دارد شما كه خانهي بزرگي داريد بيايي يك مركزي براي معلولين بسازي. روي آن هم اسم خودت را بنويس. يك عيبي است كه متاسفانه اين فكر غلط در سر انقلابيها هست. ميگويند: هركس مخلص است نبايد اسمش را روي چيزي بنويسد. من يك سوال ميكنم. آيا علما و مراجع تقليد اسمشان روي كتابشان نيست؟ اين چه فكري است كه اگر بنويسد مركز آموزش بهزيستي محسن قرائتي اين معلوم است كه ميخواهد خودنمايي كند. مگر اسم مولفين را از روي كتاب برمي داريد؟ چطور شد كه اسم تمام دانشمندان روي كارهايشان هست. اما من كه مركز بهزيستي ساختم ميگويند: اسمت را ننويس. اخلاص براي من است؟ براي فلاني نيست؟ يك كسي ممكن است مادرش را دوست دارد. ميگويد: من ميخواهم به نام مادرم يك درمانگاه بسازم. شهرداري دخالت نكند. هيچ كس دخالت نكند. بگويند: هركسي اسم خودش را بنويسد. اگر خيلي خالص است، ننويسد. اگر مثل من بود، بنويسد. من از آقايان تقاضا ميكنم كه هركس ميخواهد اسمش را بنويسد، بگذارند بنويسد. البته يك كسي فاسد است و رقاصي كرده است و ميخواهد اسمش ثبت شود. اين مورد را نميگوييم. آنهايي كه سابقهي بدي دارند لازم نيست اسمشان را ثبت كنند. يكي از ضررهايي كه در جمهوري اسلامي به بعضي از كارها خورد اين است كه بعضي از اسمها را پاك كردند، مثلاً دبيرستان حكيم نظامي در قم را برداشتند و دبيرستان امام صادق كردند. مگر حكيم نظامي آدم بدي بود؟ چه دليلي دارد كه ما اسم كساني را كه بد نيستند پاك كنيم؟ اين يكي از اشتباهاتي بود كه شد. انشالله از اين اشتباهات نشود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»