متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1371/6/26
بسم الله الرحمن الرحيم.
در آستانه ماه مهر بينندهها بحث را مىبينند. هفته دفاع مقدس است. به ياد ايثارهايى كه هشت سال عزيزان بسيجى و برادران ارتشى و امت حزب الله و سپاه ما و زن و مرد كردند باشيم و قدردان آنها باشيم. هر چه كه از تاريخ جنگ مىگذرد حوادث تلخ و شيرين در كشورها پيش مىآيد. ارزش اين دفاع بيشتر روشن مىشود. فشارى كه دنيا روى كشورها مىآورد بخاطر اسلام است. اگر در بوسنى، افغانستان، كشمير، پاكستان، فلسطين، هر كجا كه ظلم مىشود، بخاطر اين مسلمانان هستند و از همه مسلمانتر ما هستيم و بيشترين ظلم هم به ما شد. ولى ما بخاطر هشت سال دفاع مقدس سالم مانديم و اين لطف خدا بود و چيز سالم را بايد حفظ كرد. اصولاً حفظ چيزي، از خود آن چيز مهمتر است. ازدواج مدتش كم است. اما همسردارى طول مىكشد. بچه دار شدن مدتش كم است اما بچه دارى طول مىكشد. حفظ قرآن يا شعر، مدت زيادي نمىخواهد اما وقتى حفظ كردى، تا آخر عمر نگه دارى. در چند ماه آدم يك قالى را مىبافد. اما وقتى بافتى دهها سال بايد اين را حفظ كرد. اصولاً هميشه حفاظت مشكلتر است. در كارهاى اخلاقى هم همينطور است. آدم قصد قربت مىكند. خيلىها براى خدا جبهه رفتند و وقتى هم كه جبهه مىرفتند در همان سالهاى دفاع مقدس واقعاً هيچ نيتى نداشتند. قصد قربت بود، منتها اين قصد قربت را مىشود تا آخر عمر نگه داشت. يعنى وقتى كه رفت براى خدا بود اما آن كار الهى را بعداً رويش يك حركاتى انجام مىدهد كه آن قصد قربت را به هم بزند و لذا قرآن مىفرمايد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160) «جاء» يعنى چه؟ يعنى بياورد. «حسن» يعنى كار خوب، هر كس كارهاى خوبش را بردارد و بياورد. چون خيلىها كار خوب مىكنند اما وسط راه نمىتواند بردارد و برود. وسط راه مىشكند و مىريزد. مثل قاچاقچىها كه مىگفتند: هركس قالى را در هامبورگ تحويل بدهد، چون وسط راه ممكن است كه گير گمرك و مأمورين بيفتد و نتواند رد كند. قاچاقچىها به هم مىگويند: آقا ترياك را در تهران چند تحويل مىدهى؟ چون از آنجا تا به تهران خودش سى تا مرز دارد. در هر ايستگاهى، نزديك هر شهر و دروازهاى دل آدم مىريزد. چه كسى مىتواند بردارد و به تهران بياورد و در تهران تحويل بدهد؟ اين تحويل دادنش مهم است. خيلىها كار خوب مىكنند اما نمىتوانند اين كار خوب را درست تحويل بدهند. تحويل دادنش مهم است. حالا انقلاب تحويل ما داده شده است، چگونه بايد از آن حفاظت كنيم؟ حفاظت از انقلاب با همين مسئله امر به معروف است كه چند جلسه دربارهي آن صحبت كرديم. امروز من فكر كردم كه براى شما مقدارى منكرات را بگويم. ديشب خودم هفت جز، ، هشت جزء قرآن را ديدم. يك مقدار منكراتى يادداشت شد. امروز هم به همكارمان گفتم: يك خرده هم شما ببين. ايشان هم امروز هفت، هشت جز را ديد، تقريباً نصف قرآن را ديدهايم. تقريباً دويست منكرات را كه در قرآن هست در آورديم. البته باقى قرآن را هم بايد ببينيم. ببينيم اصلش چه چيزهايى در قرآن منكر است؟ كسى كه مىخواهد نهى از منكر كند بايد منكر را بشناسد. امر به معروف چيست؟ منكر چيست؟ خيلى چيزها نزد ما منكر نيست. از چيزهايى كه در همه خانهها هست و منكر نيست، در همه پادگانها هست و منكر نيست، مسئله اسراف است. حضرت عباسى چقدر نانها را بد مىپزند و دور مىريزند؟ چقدر غذاى پخته را دور مىريزند؟ چقدر پتوى تميز را روى خاك مىاندازند؟ مىتواند با يك ليوان آب وضو بگيرد، اما شير را باز مىگذارد. چه اسراف هايى حتى در مساجد مىشود. ديگر مساجد هم كه مقدستر از پادگان هاست. در مسجد ما اسراف مىشود. در محراب ما اسراف مىشود. در خانههاى ما حزب اللهىها اسراف مىشود. شما ميوه را تا آخرش مىخورى. كسى ميوه خورد و نصفش را دور ريخت. امام رضا(ع) داد زد و فرمود: چرا اينطور مىكنى؟ در لباس خانمها اسراف مىكنند. بچه مدرسهاىهاى ما همه مسرف هستند. بخاطر اينكه كتابها را يك بار كه خواندند دور مىريزند. مىدانيد كه در كشورهايي كه كاغذ توليد مىكنند يك كتاب را سه سال مىخوانند؟ يعنى اين آقا كه كلاس دوم راهنمايى است كتاب را مىخواند و به يك نفر ديگر مىدهد. سال ديگر هم آن آقا به يك دوم راهنمايى ديگر ميدهد. اسراف يك گناهى است كه تقريباً نود و نه درصد ما به آن گرفتار هستيم و هيچ كس هم نمىگويد كه اين منكر است. تا مىگوييم: نهى از منكر، خيال مىكنيم نهى از منكر آن است كه او انجام ميدهد. سيگار كشيدن منكر نيست. حزب اللهىهاى ما سيگارى نيستند؟ نمىشود گفت: كه سيگار اسراف است؟ نمىشود گفت كه سيگار تبذير است؟ نميشود گفت: سيگار ظلم در جان است؟ نمىشود گفت كه سيگار آتش زدن مال است؟ بنده كه دير مىآيم، در منبر منكر انجام نمىدهم. اما يك ساعت وقت مردم را مىگيرم. در يك ساعت چقدر چيز بايد ياد مردم بدهم. در يك ساعت يك استاد دانشگاه چقدر چيز ياد مىدهد؟ يك دبير خوب چقدر چيز ياد مىدهد؟ من اگر روى منبر كم بگذارم و با يك سرى حرف هايى كه فايدهاش كمتر است سر مردم را گرم كنم، خوب من هم منكر هستم. يك مقدارى منكر را باز كنيم. ببينيم واقعاً منكر چيست؟ پرخورى منكر نيست. پارك نابجا منكر نيست. خيابان را جارو مىكنيم و خاكروبهها و آشغال هايش را در جوي مىريزيم. اين منكر نيست؟ در حمام سدر مىزنيم، جايش را نمىشوييم. يك كسى مىآيد و مىافتد. اين منكر نيست؟ در جاده خاكى گاز مىدهيم و گرد و خاك به لباس مردم و به حلق مردم مىرود. اين منكر نيست؟ بوق مىزنيم و يك كسى از ترس بالا مىپرد. بعد هم مىگوييم: آقا يك بوقى براى ماشينم خريدهام كه وقتى مىزنم مردم دو متر بالا مىپرند. اين منكر نيست؟ شما فكر ميكني خيلى آدم خوبى هستى. خودت كه منكر هستي، بوق ماشينت هم منكر است. ترساندن منكر نيست؟ ژست هايى كه ما مىگيريم. اين ژستها منكر نيست؟ ما گاهى وقتها كه مىگوييم: نهى از منكر، شما مىگوييد: ما در بست آدم خوبى هستيم. آن هم در بست آدم بدى است. او در بست بد است و ما در بست خوب هستيم. يك خرده منكرات را باز كنيم. آمارى كه بلف مىزنيد و به مسئولين مىدهيد اين منكر نيست؟ آقا پادگانهاى ما نود و نه درصد، مدارس ما هشتاد و پنج درصد، بنده خدمت مقام معظم رهبرى مىروم و مىگويم: ما پارسال چند ميليون را باسواد كرديم. راست مىگوييم؟ بلف نمىزنيم؟ در آمارها بلف نيست. به هرحال منكر چيست؟ من اين منكرات را دسته بندى كردم، تيترهايش را مىنويسم و هرچه را كه رسيدم مىگويم.
انواع منكرات؛ به نظر من اين دهمين بحث امر به معروف و نهى از منكر است. اگر خدا توفيق بدهد ما اين را به صورت يك كتابى در بياوريم. دنباله بحث امر به معروف و نهى از منكر است. موضوع اين برنامه آشنايى با منكرات است. منكرات چند رقم است؟ منكرات سياسى داريم. منكرات فرهنگى داريم. منكرات اخلاقى داريم. منكرات خانوادگى داريم. منكرات نظامى داريم. مواردش مختلف است. منكرات دانشمندان داريم، دانشمندان به چه گرفتارى هايى مبتلا مىشوند؟ منكرات عقيدتى داريم. منكرات حقوقى داريم و غيره.
حالا منكرات سياسى را بگويم. سقوطها؛ بسيارى از وقتهادر دنيا، مثلاً مسلمانهاى اروپا، يك گوشهاى از يك كشور سه، چهار ميليونى مسلمان درست شده است. حالا آمريكا و اروپا و صدام و همه كمك مىكنند كه اين كشور سه، چهار ميليونى در بوسنى را نابود كنند و سازمانهاى بين الملل و سازمانهاى حقوق بشر هم يك قهوه خانههاى قنبرى هستند. در قم يك قهوه خانههاى صنفى است. مثلاً نانواها غروب در يك قهوه خانه جمع مىشوند. مىگويد: چقدر پخت مىكنى؟ كجا پخت مىكنى؟ چند كيلو پخت مىكنى؟ بحث پخت است. آهن فروشها يك قهوه خانه ديگر دارند. آجرفروشها يك قهوه خانه ديگر دارند. يك قهوه خانه هم در دنيا است كه قهوه خانهي سياسيون است. دور هم مىنشينند و گپ مىزنند. قهوه خانه قنبر است. مثلاً فرض كنيد يك كارى كه سكوتها، جاسوسىها، ارعابها، افشاى اسرار، اينها همه از منكرات است. آيه داريم كه قرآن درباره جاسوسى مىفرمايد: «سماعون للكذب» يك عده هستند عامل نفوذى هستند و مىآيند و جاسوسى مىكنند. حرفها را مىشنوند و مىروند گزارش مىدهند. درباره ارعاب قرآن مىگويد: « إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً»(آل عمران/173) يك وقت دست از پا خطا نكنى. دشمن نيرويش زياد است. اخيراً ناوگانش از فلان دريا حركت كرده است. اف 16 آن مىخواهد چه كار كند؟ گروه فلان چه كار كردهاند؟ فلان راديو چه تحليلى داشت؟ فلان روزنامه و مجله چه نوشت؟ يك سرى ارعابها. افشاى اسرار، « وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُم»(نساء/83) قرآن انتقاد مىكند و مىگويد: بعضى از مردم تا يك خبر خوش و يا ناخوشى آمد و محرمانه هست اين را زود لو مىدهند. گفتن اخبارى كه نبايد گفت، قطعاً منكر است. ممكن است كه يك كسى در طول عمرش نماز شب بخواند اما يك منكرى را انجام بدهد كه هيچ بى حجابى آن را انجام نمىدهد. گاهى وقتها يك تلفن، يك نامه، يك چيز نگفتنى را مىگويند. وقتى نگفتنى را گفتى، يك وقت مىبينى صدها ميليون خرج شده بود بخاطر اين افشاگرى لو رفت. گاهى طرح و عملياتي تأخير مىافتد و ضررهاي بسياري ايجاد ميكند. روابط با استكبار، تسليم استكبار. ترس و تسليم، اينها از منكرات است. يك كسى نمىرفت پشت سر يك نفر نماز بخواند. گفتيم: پسر خوبى است. جوان خوبى است. اين مرد خوبى است. چرا پشت سرش نماز نمىخوانى؟ گفت: آقا خوب است كه فقط غيبت نمىكند. نگاه به نامحرم نمىكند ولى از جنگ و جبهه فرار ميكند. آدم ترسو نمىتواند خيلى وقتها مومن باشد. گاهى وقتها آدم بايد جگر داشته باشد. ما يك پيغمبر داريم كه با يك مشت يك نفر را كشت. «فوكده» يعنى مشت به آن زد. «فوكده و قضا» حضرت موسى يك مشت زد. حالا اين چه مشتى بود؟ چه طور زد و با چه قدرتى و به كجا زد؟ قرآن مىگويد: «فوكده و قضا» يك مشت زد و طرف مرد. آدم خوبى است، ولى منكر انجام مىدهد. آدم ترسو، بسيارى از جاها عمل به اسلام نياز به شجاعت دارد. گوشت كه همهاش دنبه نيست كه با هر چاقويى بريده شود. گاهى آدم در گوشت به يك استخوان هايى مىرسد كه ساتور مىخواهد. خوب اين قصاب چون ساتور ندارد، قطعاً در كشيدن گوشت دچار مشكل مىشود. آدم خوب اگر شهامت نداشته باشد به درد نميخورد. آدم خجالتى در بسيارى از وقتها گرفتار منكر مىشود. چون بايد سفت حرف بزند و رويش نمىشود. چون رو ندارد، منكر مىبيند و جگر برخورد ندارد. همينطور مىنشيند. آدم ترسو نمىتواند صد در صد مومن باشد. چون چند در صد از ايمان نياز به جرأت دارد و اين كم مىآورد. مثل آخوندى من! من چون صدا ندارم نميتوانم روضه بخوانم. شب عاشورا كم مىآورم. يعنى بايد آقاى كوثرى كنار من بايستند و دو نفري بخوانيم. آخوند بايد بتواند روضه بخواند. ما يك جا رفتيم كه نماز بخوانيم. نميدانستم نماز مرده چه طوري است؟ از رو خواندم. گفتند: تو چه آخوندى هستى كه نميتواني نماز مرده بخواني؟ گفتم: آخر تا به حال نخواندهام. من صيغه عقد را از رو مىخوانم. چون آدم يك كارى را كه زياد انجام داد، خوب ياد مىگيرد. من صيغه عقد نمىخوانم. نماز مرده نمىخوانم. در عمرم دو يا سه بار خواندهام. آدم هم كه با دو، سه بار ياد نمىگيرد. پس ببينيد من در آخوندى كم مىآورم. يعنى نمىتوانم بگويم: آخوند خوب قرائتى است. نه آخوند خوب قرائتى نيست. براى اينكه در بسيارى از جاها كم مىآورد. حزب اللهى كيست؟ آدم كم رو است؟ نه خير! بعضى جاها كم مىآورد و لذا من به آدمهاي حزب اللهى سفارش مىكنم كه حتماً اذان بگويند. كارى به ثوابش نداريم. حالا خواهم گفت كه چقدر ثواب دارد. همين مقدار بدانيد كه اذان اينقدر ثواب دارد كه وقتى پيغمبر ثوابهاى آن را مىفرمود، يك نفر گفت: يا رسول الله اينقدر نگو. اينقدر ثواب دارد. مردم براى اذان گفتن چاقوكشى خواهند كرد. يك نفر خواهد گفت: بگذار من بگويم. يك نفر ديگر ميگويد: بگذار من بگويم. اينقدر ثواب دارد كه اميرالمومنين نزد پيغمبر آمد و چانه زد. گفت: مىشود كه شما بگذاريد كه اذان را ما بگوييم؟ فرمود: نه! اذان را همان بلال بايد بگويد. اين چه مقامى است كه اميرالمومنين به سراغش مىرود و براى آن چانه مىزند. پيداست كه اذان يك چيز مهمي است. حالا من غير از ثوابهاى قيامتى آن، ميگويم: براى تمرين جرأت هر كس يك اذان بگويد. در دبيرستانها، سعى كنيد كه اين گروههاى سرود يك اذان هم بگويند. اگر مسلمان شهامت گفتن الله اكبر را نداشته باشد، اين مسلمان فلج است. مسلمان فلج به درد نميخورد. طاغوت گرايى، از گناهان سياسى است. قرآن مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا» اين انقلاب ما اين منكرات را از بين برد. سى، چهل هزار مستشار خارجى در دل و اندرون ما بودند. خوب اينها منكرات بودند كه خود انقلاب نهى از منكر كرد. يعنى مثل سيلى كه مىآيد و ته سيگارها را مىبرد. اين انقلاب آمد و اين مستشارها خودشان فرار كردند. اين انقلاب ما نهى از منكر بود. بى حجابى منكر بود. خدا حاج كافى را رحمت كند، مىگفت: آقاى قرائتى يك كار مهمى كرديم. گفتم: چه كار كردى؟ گفت: كنار مهديه تهران يك عرق فروشى بود. ما مومنين را دعوت كرديم و آنقدر پول به اين داديم تا اينكه رفت و در يك خيابان ديگر عرق فروشى باز كرد. اين آخرين زورى بود كه مومنين تهران در زمان شاه داشتند كه با زور اسكناس جاى عرق فروش را تغيير دهند. نمىدانم اين هم شد كار. بيش از اين در آن زمان نمىشد كار كرد؟ باز هم خوب خدا رحمتشان كند اين مقدار جنبيدند كه چسبيده به مسجد نباشد. يك خرده آنطرفتر برود. ولى الان انقلاب كه شد، ديگر حتى ارمنىها هم جرأت عرق فروشى علنى ندارند. اينها منكراتى بود كه انقلاب برداشت. در همين تهران جمعيتى از دبيران تعليمات دينى بهائى و يهودى بودند. بعضي هم مسلمان بودند كه كمى از مسيحىها و يهودىها نداشتند. يك سمينارى دبيران تعليمات دينى داشتند كه مرحوم بهشتى به من گفت: برو و صحبت كن. ما وارد سالن كه شديم، ديديم كه همه بى حجاب هستند. انقلاب يك منكراتى را حذف كرد، اما همه كه حذف نشدند. با سكوت ما دو مرتبه برمى گردد. اگر مىبينيم كه كسى يك نوار بدى را گذاشته است، هركسي اين را ديد، بوق بزند. تا اين احساس نكند كه خيلى آزاد است. اصلاً اگر گفتن ما هم اثر نكند، لااقل آن كوفتش مىشود. چون آن مىخواهد كه كيف كند، مىبيند كه همه بوق مىزنند و حالش را مىگيرند. اين مثل يك كسى است كه مىرود پشت ديوار و مىخواهد مثلاً يك سيگارى بكشد و يا يك كار غلطى بكند و همه چراغ قوه مىاندازند اين حالش گرفته مىشود. نگذاريد كه آب خوش از گلوى آن پايين برود. آدم گاهى وقتها بايد حالگيرى كند. حتى در استدلال حال طرف را بگيريد. يكى از خلفاى بنى عباس يك نامه به موسى بن جعفر نوشت. چون از امام كاظم به بعد همه امامان ما مادرانشان كنيز بودند. امام كاظم(ع) مادرش كنيز بود. امام رضا(ع) مادرش كنيز بود. امام جواد(ع) مادرش كنيز بود. همينطور تا آخر مادرانشان كنيز بودهاند. اين خودش يك درس است كه مىخواهد بگويد: بسيارى از زنان گمنام مىتوانند مادر فرزندان خوب باشند. بسياري از زنها هستند كه بچه هايشان خيلي بد هستند. بسيارى از زنان گمنام هم بچه هايشان خيلي خوب هستند. اين خودش يك درسى است. بني عباس براى اينكه امام كاظم را بكوبد، به امام كاظم گفت: شما كه نمىتوانيد رهبر باشيد. كسى كه مادرش كنيز است نمىتواند رهبر جامعه باشد. امام كاظم فرمود: مادر حضرت اسماعيل هم كنيز بوده است. شما چطور حضرت اسماعيل را به رهبرى قبول دارى؟ يك كسى آمد و شكايت امام هفتم را به امام صادق كرد و گفت: آقازاده شما، موسى بن جعفر دارد نماز مىخواند ولى در باز بود و آدمها مىآمدند و مىرفتند و حواسش پرت مىشد. اين آقازاده شما دلش به نماز نبود. امام صادق(ع) فرمود: شما وقت نماز دلت به مردم مسلمان است؟ امام كاظم(ع) فرمود: به اين آقاى كه آمده و شكايت من را كرده است بگو: درست است كه در باز بود و مردم مىآمدند و مىرفتند. ولى آنكه از مردم به من نزديكتر بود، خدا بود و من چنان محو خدا بودم كه توجه به مردم نداشتم. مردم از سه مترى من رد مىشدند و خدا «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ(ق/16)» به هرحال ما تك و پاتك هايى بايد داشته باشيم. سازش از گناهان سياسى است. آيه سازش را مىدانيد چيست؟ «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ(قلم/9)»، مىخواهيد كوتاه بيايد. با هم كوتاه بياييم. يك خرده تو كوتاه بيا. آمدند و به پيغمبر گفتند: آقا يك خرده نسبت به بتهاى ما كوتاه بيا. ما هم نسبت به خداى تو كوتاه مىآييم. «قُلْ يَأَيهَُّا الْكَفِرُونَ(1) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ(2) وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ(3) وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمُْ(4)» نه من كوتاه مىآيم و نه شما كوتاه بياييد. «لَكمُْ دِينُكُمْ وَ لىَِ دِينِ(6)» كوتاه بيايم. از چه كوتاه بيايم؟ گير ما اين است كه ديگران در كارهايشان سفت هستند ولى ما شل هستيم. حالا چون بحث در هفته دفاع مقدس پخش مىشود، اين را هم بگويم. در زمان جنگ، دفاع مقدس، به يك دانشگاهى رفتيم. برق رفت، گفتند: جلسه تعطيل مىشود. گفتم: اگر اينطور است پس زنده باد لبو فروشها، درود بر شلغم فروشها! گفتند: چرا؟ گفتم: لبو فروشها و شلغم فروشها وقتى برق مىرود يك چراغ تورى روشن مىكنند و دست از شلغمشان برنمى دارند، شما دانشجوها تا برق مىرود، كلاس را تعطيل ميكنيد. معلوم مىشود كه درس به اندازه شلغم پيش شما ارزش ندارد. خيلى به آنها بر خورد. من مسئول مملكتى نيستم اما وقتى نيش مىزنم خيلى مىسوزند. بقيه مىگويند: حالا اين كوك شده است و خطى است. عقدهاى است. من هيچ نيستم. ولى آدم نبايد به خاطر اينكه برق مىرود درس را تعطيل كند.
نفوذ پذيرى از منكرات سياسى است. قرآن مىفرمايد: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً(نساء/141)» كفار نبايد راه نفوذ داشته باشند. يك قانونى در اتريش ديدم، دلم سوخت. خيلى غصه خوردم. قانون براي اسلام است ولى آنها عمل مىكنند. اسلام مىگويد: اگر كفار خواستند كه در كشورهاى اسلامى كليسا بسازند، حق ندارد كه منار و سقف و گنبدش از گنبد مسجد بلندتر باشد. اين قانون اسلام است. ديدم حكومت اتريش مىگويد: مسلمانها اگر خواستند كه در اتريش مسجد بسازند حق ندارند كه منارش از منار كليسا بلندتر باشد. درست قانونى كه ما براى اسلام داشتيم. مسواك از ماست اما آنها قيدشان بيشتر است. نظافت از ماست. يك چيزى بگويم كه شايد باور نكنيد. تاريخ حمام در كل اروپا دويست سال است. يعنى شما دويست و ده سال پيش ساختمانى، آثار باستانى، در كتاب لغت آنها چيزى به نام حمام پيدا نمىكنى. اصلاً حمام در اروپا براى دويست سال پيش است. ولى در اسلام حمام براى هزار و چهارصد سال پيش است. نظافت براي ما است. آنها عمل مىكنند. خوب غصه آدم مىخورد. نمىخواهند كه ما رشد كنيم. چون اول مهر بحث را گوش مىدهند، يك چيزى براى دانشجوها بگويم. ما بايد باورمان بيايد كه كسى دوستمان ندارد. البته در ايام دفاع مقدس گاهى مىگفتيم: برادر فلاني! ولى حضرت عباسى ما نه برادر و نه خواهري داشتيم. يكي از برادرهاى ما ديوانه بود و يكى از آنها فقير بود. ديگر حالا از بى كسى ما مىگفتيم: برادر! ولى دستمان به جايى بند نبود. در ايام دفاع مقدس هيچ كس با ما نبود، جزء خدا. ما خودمان بوديم. الان هم بايد بدانيم كه كسى دوستمان ندارد. يك مثلى است كه براي شهرهاى كاشان است. نمىدانم در شهرهاى ديگر هم مىگويند يا نه؟ كاشانىها مىگويند: هركسى را كه دوست ندارى، ماهى به آن بده بخورد و بخوابد. هركسى را كه دوست دارى تور به آن بده كه خودش برود و ماهي بگيرد. هر كسى را كه خيلى دوست دارى تور هم به آن نده. توربافى را به او ياد بده. يعنى شغل كليدى را به او ياد بده. اين مثل مهمى است. كلام حكيمانهاى است. اروپا و آمريكا ما را دوست نداشتند و به همين دليل، پنجاه، شصت سال است كه دانشجو داريم، هواپيماى ساخته تحويل ما مىدهد. يعنى ماهى به ما مىدهند. هواپيماسازى را به دانشجوهاى ما ياد نمىدهد. اگر گاهى هم تور بدهند، توربافى ياد نمىدهند. اين را بايد دانشگاه ما بداند كه اگر مىخواهد علم و صنعتى را ايجاد كند، بايد روى پاى خودش باشد. آنوقت رشد علمى هم با عياشى نمىخورد. دانشگاه ما بايد يك مكتب مقدسى باشد. آقاجان از نظر علمى آدم تمركز مىخواهد. دختر و پسر در دانشگاه ادغام باشند، اينها تمركز فكر ندارند. من كارى به حلال و حرامش هم ندارم. حالا فرض كنيد، گفتند: هركسى به هر كس مىخواهد نگاه كند، حلال است. بر فرض حلال شد، تو نگاه نكن. مگر همه حلالها را بايد انجام داد. مىگويند: يك كسى بچه سيدهاى خوشگل را مىگرفت و مىبوسيد. گفتند: چرا چنين مىكنى؟ گفت: من بخاطر جدش مىبوسم. اينها سيد اولاد پيغمبر هستند. يك سيد كچل را آوردند، گفتند: اين هم جدش پيغمبر است. گفت: من همه ثوابها را نمىكنم. مگر لازم است كه همه ثوابها را من انجام بدهم؟ حالا بر فرض كه همه خواهر و برادر شديم. مگر بايد هر حلالى را انجام داد؟ شما اگر مىخواهى كه خوب درس بخوانى بايد تمركز فكر داشته باشى و با اين چشم چرانىها فكر متمركز نيست. اسلام به قاضى مىگويد: اگر ادارار دارى حق ندارى كه قضاوت كنى. براى اينكه ادرار نمىگذارد كه درست فكر كنى. حديث داريم اگر قاضى كفشش تنگ است، قضاوت نكند. چون كفش تنگ نمىگذارد قاضى درست فكر كند. اگر كفش تنگ جلوى فكر را مىگيرد، قضاوت نكند. پيغمبر فرمود: فاطمه جان اين پرده را بردار. اين پرده گل دارد و گل آن حواس من را پرت ميكند. ما نبايد از كنار اين مسائل، ساده عبور كنيم. بگوييم: ما حواسمان پرت نميشود. به على گفتند: چرا به زنها سلام نمىكنى؟ پيغمبر سلام مىكند. فرمود: من سى سال جوانتراز پيغمبر هستم. مىترسم كه به يك دخترى سلام كنم و آن جواب بدهد و على تكان بخورد. جواب سلام او على را تكان مىدهد. ما نگوييم: اينكه چيزى نيست. ما از اين حرفها گذشتهايم. اينقدر جانماز آب نكش. من جوانى تو را يادم نرفته است. پهلوى من ديگر از اين حرفها نزن. برو اين حرفها را به عمهات بزن كه پير شده است. اينطور نيست كه ما از اين حرفها بگذريم. اميرالمومنين مىفرمود: مىترسم به زن جوان سلام كنم و يك طورى جواب بدهد كه على تكان بخورد. امام زين العابدين لباس شيك پوشيد و در كوچه آمد. يك خرده راه رفت و برگشت به خانمش گفت: همان لباس ديروز را بياور. گفتند: چرا؟ گفت: اين لباس را پوشيدهام «انى لست بالعلى بن الحسين» انگار من طور ديگري شدهام. احساس مىكنم كه لباس روح من را تكان داد. اگر گل پيغمبر را تكان مىدهد، پس ما خيلي بايد دقت كنيم. البته اينها براي ما درس است و اگر نه آنها به حق معصوم بودند و به حق تكان نمىخوردند. بين ماشين و هواپيما تفاوت است. اگر احتمال بدهيم كه ماشين ما پنچر ميشود ممكن است كه رفت وآمد را تعطيل نكنيم. اما خلبان اگر يك درصد، نيم در صد احتمال بدهد، فلان اتفاق ميافتد، پرواز نميكند. راننده تا سى درجه خطر هم باز مسافركشى مىكند. ولى خلبان در دنيا يك درصد هم حق پرواز ندارد. چون خلبانها پرواز كنندگان دنياى عرفان هستند. آنها يك درصد هم پرواز نمىكنند. منكرات چيست؟ همين قطع كردن درخت منكر است. اگر شهردارى تهران، قبلاً اجازه نمىداد كه كسى درخت را قطع كند، الان اينطور نميشد. در كشورهاى اروپايى اگر كسى درخت را قطع كند جريمهاش مىكنند. جريمهاش هم سنگين است. اين درخت براى ما اكسيژن مىفرستد. قطع درخت خيلى مهم است. از روي چمنها عبور ميكنيم. شاخهها را مىگيريم و مىشكنيم. اينها منكر نيست؟ اصلاً گاهى وقتها بچههاى ما اينطور تربيت شدهاند. يك كسى مىگفت: چقدر ايرانىها غذاهاي پر حجم ميخورند. اينقدر از بچگى آبگوشت واش رشته خوردهاند، شكمشان كش آمده است. ما از بچگى گاهى با منكر عادت پيدا كردهايم. از مدرسه بيرون ميايد همينطور يك پاشنه كش يا سيخ برمي دارد و به ديوار مردم ميكشد و مىرود. آقا اين ديوار خانه مردم است. اين منكر نيست؟ پدر بزرگ شما مرحوم شد. خدا رحمتش كند. چه حقى داشتى كه اعلاميهاش را به ديوار خانه ما چسباندى؟ خوب من راضى نيستم كه ديوار خانه ما پر از كاغذ بشود. اين منكر نيست؟ اين اگزوز ماشين را تغيير نمىدهى، دودش به حلق مردم مىرود. اين منكر نيست؟ جالب اين است كه گاهى بعضى از حزب اللهىها يك ماشينى دارند كه آدم هر چه نگاه مىكند لجن مىبيند. ماشين كهنه عيب ندارد. ماشين كهنه را هم مىشود تميز كرد. دستش را به ماشين نمىمالد. انگار ماشين براي زمان ناصرالدين شاه است. اگزوزش را هم درست نمىكند. تميز هم نيست. آنوقت در ماشين نشسته و ميگويد: آقاى قرائتى فساد غوغا مىكند. خوب اين فساد يكى از آنها هم ماشين تو است. يكى از آنها اگزوز تو است. اينها هم منكرات است. اصلاً اين منكرشناسى يك چيزى است. حيف ما كه هميشه منكر را از زاويه چشم ديگران مىبينيم. منكرات خودمان را نمىبينيم. چقدر الان جوان حزب اللهي پاى تلويزيون نشسته است كه نامه به پدر و مادرش ننوشته است؟ قرآن چهار بار گفته است: «و بالوالدين احساناً» خوب چرا مثلاً شما كه دانشجو هستى، شما كه سرباز هستى، شما كه پدر و مادرت در شهر ديگر هستند، چرا نامه نمىنويسى؟ ميگويد: من نامه نمىنويسم كه خوب دل تنگ بشوند و عوضش وقتى به وطن مىروم، بگويند: الهى به قربانت بروم. ديدى اسرا وقتى كه آزاد شدند چه هيجانى بود؟ من يك مدتى نامه ننويسم و تلفن نكنم تا خوب اينها را در عطش نگه دارم كه وقتى به آنجا رفتم هيجانى با من برخورد كنند. خوب اين منكر نيست كه آدم دل مادرش را بسوزاند بخاطر اينكه خودش را لوس كند. اين منكر نيست؟ هجرت نكردن منكر نيست؟ اگر روز قيامت عشاير آمدند و گردن من آخوند را گرفتند و گفتند: ما دو ميليون عشاير ايرانى از شخص جناب قرائتى شكايت داريم. ايشان چرا سرى به ما عشاير نزد؟ چطور مىشد كه مىآمد و براى ما هم يك حديثى، يك مسئلهاى ميگفت؟ چرا فقط به شهرهاى بزرگ رفت؟ من جواب ندارم. براى اينكه من در قم تربيت شدم. در قم هم بعضى هجرت نمىكنند در نجف درس خواندم. البته يك سال درس خواندم. در نجف مىبينى كه بعضى از آقايان سى سال، چهل سال هجرت نمىكنند. همان زمانى كه صدام جوانها را مىگرفت و حزب بعث درست مىكرد، مىديدى كه ما هم مشغول يك كار ديگرى بوديم. من هجرت نكردم، او نماز خواندن و غسل كردن را نميداند. هجرت نكردن گناه نيست؟ اتفاقاً گناه است. قرآن مىگويد: تمام گناهها را روز قيامت حالگيرى مىكنيم. هجرت نكردن را هنگام مردن، لحظهاى كه انسان مىخواهد بميرد و فرشته مىآيد، ميگوييم. قرآن مىگويد: فرشته لحظه جان كندن مىآيد و مىگويد: «فيمن كنتم» تو در جامعه چه كاره بودى؟ مىگويد: «كنا مستضعفين» ما طبقه دوازده بوديم و حناى ما رنگى نداشت. مىگويد: «او أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا(نساء/97)» تو نمىتوانستى هجرت كنى؟ نمىشد هجرت بكنى؟ اينهايى كه ميتوانند قرآن بخوانند هجرت كنند. همه اينهايى كه نميتوانند قرآن بخوانند، قرآن خوان مىشوند. هجرت از گناهان مهم ما است. حالا من عرض كردم تقريباً چهارصد تا گناه يادداشت كردهام. گناهانى كه با آنها درگير هستيم و توجه نداريم كه اين چه گناهي است؟ خيال مىكنيم گناه فقط غيبت است. دروغ است. غذاى داغ خوردن هم گناه است. اصلاً وقتي شما يك بادام را با دندانت مىشكنى، البته اين مثال براي قديم است. الان كه بادام گير كسى نمىآيد. ديگر گردو و بادام را بايد در موزهها گذاشت. اما همين شكستن با دندان باعث ميشود كه تو به آمريكا وصل شوي. چرا؟ براى اينكه فشارى كه با دندان روى اين پوست بادام مىآورى، اين دندان شما ترك برمى دارد. غذا هم بين آن مىرود و كرم مىخورد و سياه مىشود. بعد از مدتى دندانسازى مىروى و مىتراشد. وقتى تراشيد بايد با موادى پر كند كه آن مواد از آمريكا مىآيد. يعنى شما امروز بادام مىشكنى. هشت سال ديگر دستت جلوي آمريكا دراز است. منكر كه فقط يك كار و دو كار نيست. حرفهاى زشتى كه پدر و مادر مقابل بچهها به هم مىزنند از بزرگترين منكرات است. گيرم كه پدر و مادر با هم مسئلهاى دارند، بچه را در اتاق ديگر بگذارند و در يك اتاق ديگر با هم صحبت كنند. بگويند: من از شما اين گله را دارم. رو به روى بچه نگويد كه تو اينطور هستى. فحش دادن رو به روى بچه از بزرگترين منكرات است. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ما را آشنا با منكرات قرار بده و ايمان و تقوايى بده كه آنها را ترك كنيم. ما را با معروفها آشنا كن و ايمانى بده كه آنها را انجام بدهيم. ما را دچار خيال نكن كه منكر را يكى، دو تا بدانيم. ما را از كسانى كه يك مرتبه غافلگير بشويم و متوجه بشويم همهي عمر ما تلف شده است، قرار نده. قرآن مىگويد: «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»(كهف/104)خدايا به ما توفيق بده، همين طور كه انقلاب ما يك سرى منكرات را از بين برد، به ما توفيق بده كه ما هم كه فرزندان انقلاب هستيم، قدم به قدم نسلهاى انكار و منكرات را پاره كنيم. رهبر ما، كشور ما، ناموس ما، نسل ما حفظ بفرما. مسلمانها را در سراسر جهان تأييد بفرما. روح تمام عزيزانى كه در هشت سال دفاع مقدس با خون خود جلوى بزرگترين منكر جهان اسلام، صدام ايستادند و بزرگترين منكرات، حمله به نظام اسلامى را با خون و جان خودشان دفع كردند و با خون خودشان نهى از منكر كردند و جلوى فساد و هجوم به اسلام را كه بزرگترين فساد است گرفتند، از ما شاد بگردان. روح امام را از ما شاد بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»