متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1369/11/4
بسم الله الرحمن الرحيم
در خدمت جمعي از خانوادههاي شهداي مازنداران و آمل که حضرت امام(ره) از آنان راجع به محکوم کردن منافقين در وصيت نامهشان اسم بردند، بخصوص جمعي از جوانهاي عزيزي که شب جمعهها درسهاي ما را مينويسند و پاسخ ميدهند و عدهاي كه در آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزي هستند و در خدمت جمعي از برادران طلبه هستيم. بحث ما ادامه بحث هفته گذشته است. براي اينکه در جريان باشيد، بحث ما در مورد غفلت و نسيان است. هفتههاي گذشته بحثهايي کرديم كه كامل شد. خواستيم بحث را نگوييم. ديديم حيف است نگوئيم، چيزهاي خوبي است. راجع به چيزيهايي که آدم فراموش ميکند مقداري برايتان بگويم.
– موارد غفلت و نسيان و داروي غفلت و نسيان:
يکي از چيزهايي که انسان فراموش ميکند، اين است که انسان خودش را فراموش ميکند. آدم يادش ميرود كه کيست. يعني نميداند که خليفه خداست. اگر توجه داشته باشيم که انسان خليفه خداست، دچار غفلت نميشود. بنده و شما در خانهمان اگر صدتا سرفه و عطسه کنيم، هيچ معذرت خواهي نميکنيم، اما اگر پشت دوربين، در تلويزيون يک بار سرفه يا عطسه کنيم، فوري ميگوييم معذرت ميخواهيم. چون احساس ميکنيم در حضور خلق هست. آدم وقتي پشت دوربين است، خودش را مرتب ميكند. آدم وقتي متوجه شد که مردم نگاهش ميکنند، يک خورده حواسش را جمع ميکند. وقتي براي آدم مهمان ميآيد، خوب پذيرايي ميکنيم و در اتاق پذيرايي مينشينيم. اگر بچهات در خانه يک ليوان بشکند، دعوايش ميکني ولي اگر جلوي مهمان يک ديس پلو را بشکند، چيزي نميگويي. آدم روبروي مهمان و دوربين، به شخصيت خود توجه دارد. آدم بايد توجه داشته باشد که کيست. ما خليفه خدا هستيم. هستي براي ما آفريده شده است. ما تا بي نهايت ميتوانيم رشد کنيم. اگر انسان بفهمد که خورشيد براي ما ميتابد، غافل نميشود. اگر بداند كه زمين حرکتش به خاطر ما است، فكر ميكند كه حيف است زمين به خاطر ما حرکت کند و ما حرکت نکنيم. زمين به خاطر ما حرارت دهد و ما بي حرارت باشيم. تمام هستي در خدمت من باشد ولي من در خدمت غفلت و هوس و شيطان باشم. انسان گاهي خودش را فراموش ميکند.
حالا چرا انسان خودش را فراموش ميکند؟ مثلاً چرا كسي جوانياش را هدر ميدهد؟ حاضر نيست پولش را حرام کند ولي جوانياش را حرام ميکند. قرآن ميفرمايد: خود فراموشي کتکي است که خدا به شما ميزند. چرا خدا کتکم ميزند؟ ميگويد: چون شما خدا را فراموش کرديد، خدا کاري ميکند که شما خودتان را فراموش کنيد. ميفرمايد: «سوالله» خدا را فراموش ميکند، حالا که شما خدا را فراموش کرديد پس «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) خدا هم يک کاري ميکند که اينها هم خودشان را فراموش کنند. چون آدم گاهي وقتها دندان و سر و پايش درد بگيرد، ميفهمد مريض شده است. اما آدمي که خودش را فراموش کرده است، نميفهمد که خودش را فراموش کرده است. اشک ميريزد. براي چه؟ براي يک چيز جزئي است. قهر ميکند. براي چه؟ شما خليفه خدا هستي، زشت است براي اين چيز ناقابل خليفه خدا اشک بريزد. زشت است خليفه خدا اين طور تملق بگويد. زشت است خليفه خدا اين طور گردن خم کند. زشت است خليفه خداوند اين طور ناز بکشد. آدم اگر ياد خودش باشد نه ناز ميکشد، نه تملق ميگويد و نه التماس نميکند. حتي المقدور وام نميگيرد. حتي المقدور غرض نميکند. حتي المقدور باج نميگيرد. احساس ميکند خليفه خداست. بايد عظمت و انسانيت خودش را حفظ كند. بايد يادش باشد که کيست. توجه داشته باشد که هستي مال اوست، خودش را مجاني هدر نميدهد. خودش را نميبازد.
يکي از مواردي که انسان از آن غافل ميشود نعمت هاست. نعمتها را فراموش ميکند. ولذا يکي از برنامههاي قرآن اين است که ميگويد: يادت نرود. «و ذکروا اذ کنتم» يادت نرود که شما چه بوديد. انشاءا. . . به مناسبت دهه فجر بحثي خواهم داشت که چقدر در قرآن «وَ اذْكُرُوا» است. به عنوان: «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ»(ابراهيم/5) چون دهه فجر ايام الله است. يادت نرود كه کم بوديد و زياد شديد. ايام الله را يادت نرود. يادتان نرود خط آمريکا چه بود و کور شد. يادتان نرود ترسو بوديد و شجاع شديد. يادتان نرود تک تک بوديد و جمع شديد. يادتان نرود ذليل بوديد و عزيز شديد. چون انسان نعمتها را فراموش ميکند. حتي خدا به پيامبرش ميگويد: يا رسول الله! يادت نرود. «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى»(ضحى/6). يادت نرود يتيم بودي و راه به جايي نداشتي. «فَآوى» او به تو «ماوي» داد. «آوي» يعني مأوي «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى»(ضحى/7). گيج و متحير بودي و او به تو خط داد. «وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى»(ضحى/8). فقير و محتاج و نيازمند بودي کار و کاسبيات را خوب کرد. بعد ميگويد؛ حالا که اين طور بودي پس «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ»(ضحى/9). يادت نرود تو را به بازي نميگرفتند، حالا تو ديگران را به بازي بگير. پول نداشتي حالا پول داري، وام بده و نگذار او به تو بگويد.
– موارد غفلت:
1- خويشتن
2- نعمتها
3- خداوند را فراموش ميکند. «نَسُوا اللَّه»(حشر/19) خدا را فراموش ميکند.
4- گاهي مکتب را فراموش ميکند.
5- تذکرات را فراموش ميکند. قرآن ميفرمايد: «نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ»(انعام/44). چقدر به تو گفتيم خطر! احتياط! حداکثر سرعت 20 کيلومتر! گردش به چپ ممنوع! جاده لغزنده است! چقدر تابلو بزينم؟ چقدر بايد گفت؟ تقريباً صدها بار در قرآن گفته شده «في سَبيلِ اللَّهِ» در راه خدا باشد. چقدر گفتند: «مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ»(نساء/77) بهره از اين دنيا کم است و ارزش ندارد. مدرک آن، پول آن، شهرت آن، پست آن. . . چيزي نيست. درس را براي درس بخوان. علم ارزش است. رضاي خدا ارزش است. انسانيت انسان بالاتر از مدرک و پست و شهرت است. مهم يک جمله است كه ما از يک طرف ميخوانيم. همه انبياء آمدند و گفتند: اين جمله را از اين طرف بخوانيد و از آن طرف نخوانيد. اصلاً کل هدف انبياء اين است.
اگر سؤال کردند: يکي از اهداف انبياء چيست؟ ميگويم: يک جمله سه حرفي است. همه مردم از يک طرف ميخوانند و انبياء آمدند كه بگويند: از آن طرف بخوان «دنياي براي ما» مگر مردم چه طوري ميخوانند؟ ميگويند: «ما براي دنيا» همه مردم اين طوري ميخوانند. ما براي دنيا، پول، پست و مقام درس بخوانيم. انبياء آمدند و گفتند: اين جمله سه حرفي را از اين طرف بخوانيد، دنيا مال تو است. تو مال دنيا نيستي. تو براي هدف ديگر هستي.
غلفت از هدف، غفلت از استعدادها، غفلت از قيامت، «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ»(ص/26)
يک روز پيامبر(ص) يک درهم به سلمان داد و يک درهم نيز به ابوذر داد و گفت: برويد خرج کنيد و فردا بياييد. اينها رفتند خرج کردند و فردا آمدند. حضرت يک اجاق درست کرد. يک پايه نيم متري از جلو بالا برد و کمي عقبتر يک پايه نيم متري ديگر بالا برد، و يک تخته سنگ روي آن گذاشت. تخته سنگ را داغ کرد به ابوذر گفت: برو بالا ببينيم چه کردي؟ بدون کفش بالا برو، ابوذر بالا رفت، بدون کفش پايش سوخت. گفت: خوب بگو چه کردي؟ گفت: 1 قران فلان چيز و 1 قران فلان چيز و. . . پريد پايين و سلمان بالا رفت. حالا اين براي چه بود؟ از اين حديث معلوم ميشود که ما در اسلام نمايش هم داريم. تئاتر و ميان پرده هم داريم. چون پيامبر ميتوانست بگويد جهنم داغ است. اما اين اجاق را درست کرد تا نشان بدهد.
حضرت امير ميتوانست بگويد كه جهنم داغ است، اما آهن را داغ کرد و نزديک دست عقيل آورد و گفت: اگر تو از آهن داغ ميترسي، من هم از جهنم ميترسم. اينکه اميرالمؤمنين آهن را داغ کرد و رسول اکرم(ص) اجاق را داغ کرد، آهن و اجاق به خاطر اين بود که به سلمان فارسي و ابوذر و عقيل بگويد که از من توقع اضافه و خلاف شرع نداشته باشيد. بعد وقتي پايشان سوخت. پيامبر(ص) فرمود: از قيامت غافل نشويد. «نسوا يوم الحساب» آيه قرآن است. روز قيامت هم بايد همين طور حساب پس بدهيد. مواظب باشيد. آيه زياد داريم. «نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا»(اعراف/51). يک همچنين روزي را فراموش کرديم؟ گاهي انسان تعهدات خود را فراموش ميکند. به خدا قول ميدهد. خدايا يک ماشين به من بده، هر چه آدم کنار خيابان است سوارش ميکنم. خدايا يک خانه به من بده يک اتاقش را به يک آدم بدبخت ميدهم. ما وقت تنگنا قول ميدهيم و وقتي تنگنا برطرف ميشود، زيرش ميزنيم. انسان فراموش ميکند. همه افراد وقتي ندارند يک طوري هستند و وقتي دارند يک طور ديگر هستند. ما ضعيف هستيم. ظرفيت ما بسيار کم است. من خودم زمان راهپيماييها که ميگفتند: مرگ بر شاه، ميگفتم: يک آرزو دارم، شاه سقوط کند، امام بيايد و حکومت اسلامي تشکيل بدهد. ميگويد: من يک دفعه صداي جمهوري اسلامي ايران را بشنوم و بميرم. وقتي شنيدم. گفتم: نه، حالا کار داريم. ما اين قدر شهر به شهر رفتيم تا براي 50 نفر حرف بزنيم، حالا ميخواهيم تلويزيون برويم و براي همه حرف بزنيم.
يک کسي وقتي نماز ميخواند، در قنوتش اين طور ياد ميکرد: «اللهم الرزقني زياره الحسين» خدايا قسمتم کن کربلا بروم. «ودفني في جواره» و ميخواهم در جوار امام حسين(ع) دفن شوم. دوست دارم نزد امام حسين(ع) بميرم. بالاخره ضريح ابوالفضل(ع) را که ساختند، زمان مرحوم آيت الله العظمي حکيم جميعتي ضريح را برداشتند و به كربلا آوردند. يک مرتبه اين آقا آمد و گفت: نصف اول دعا که مستجاب شد و ما به کربلا آمديم، نکند بقيه دعا هم مستجاب شود و من بميرم؟ گفتم: يا امام حسين(ع) ببخشيد، آن قسمت دوم دعايمان را دست نگهداريد.
انسان عجيب است. باز اين خوب است، و كلي فاصله دارد. گاهي وقتها آدم در دو دقيقه حرفش عوض ميشود. يک قصه برايتان بگويم. کسي بي پول شده بود و در نجف محصل بود، از بي پولي رنج ميبرد. گفت: بابا حضرت علي(ع) به خانه فقرا ميرفت و به آنها آرد و خرما و روغن ميداد. سر قبر حضرت علي(ع) برويم و بگوييم: يا علي تو مگر نه اينکه به فقرا ميرسيدي؟ خوب من هم فقير هستم. در خانه ما نيامدي، ولي ما آمديم. من خيلي اذيت ميشوم. يا علي تو پهلوي خدا آبرو داري، يک 100 توماني يک کسي بيايد به ما بدهد تا ما بفهميم که بالاخره از آن الطافي که زمان حياتت در خانه فقرا ميکردي، الآن هم يکي از آن لطف هايت را به ما ميكني. خوب كه با علي(ع) حرف هايش را زد. دوست ما ميگفت: يک کسي رسيد و گفت: آقاجان! من چند روز پيش ايران بودم، کار هايم را کرده بودم كه به کربلا بيايم. در بازار حاج آقاي شما را ديدم. گفتم: من ميخواهم به نجف بروم و ممکن است آنجا آقا زاده شما را ببينيم. کاري و فرمايشي با آقازاده، كه آنجا درس ميخواند نداريد؟ خوب شد كه شما را ديدم. فوري 100 تومان داد و گفت: اگر به کربلا و نجف رفتي، اين را به پسرم بدهيد. ميگفت: 100 تومان را گرفتم و گفتم: يا علي. اينکه گفتم: 100 تومان بده، از خودت بده اين مال پدرم است. يعني انسان در فاصله دو سه دقيقه حرفش را عوض ميکند. آمد مدرسه پولش را گم کرد. خيلي ناراحت شد. دادند و گرفتند. ميگفت: سوختم. رفتيم به حرم تا ببينيم چه کسي پيدا کرده است؟ بالاخره پيدا نشد. قصه را به استادمان گفتيم. استاد ما گفت: درست است، آقاجانت اين پول را داده ولي هزار تا شرط ميخواهد. بايد ايشان آقا را ببيند، بايد يادش باشد، بايد پول داشته باشد، بايد در اين صحنه تو را ببيند و هزار تا شرط ديگر هم ميخواهد تا به هم برخورد کنيد. ميگفت: برو در حرم توبه فارسي کن. توبه عربي «استغرالله» است. توبه فارسي نميتوانم بگويم يک طور ديگر است، برو در حرم رو راست و بي پرده حرف بزن، فارسي توبه کن و بگو که من اشتباه کردم. اگر بروي عذرخواهي کني، ممکن است دوباره حواله شود. بالاخره ايشان هم يک خورده لجباز و قد بود و رو حسابي که نميخواست تسليم شود نرفت. يک نفر گفت: ميداني حالا يک امتحان کن، برو و بگو. رفت در حرم و گفت: يا علي! اگر يادتان هست من چند وقت پيش اينجا آمدم و يک صد توماني از شما خواستم، فوري هم به من دادي، ولي من بي شعوري کردم. گفتم مال پدرم است. نه آقا مال شماست. ببخشيد و معذرت ميخواهم. تا گفتم معذرت ميخواهم يک زن عرب آمد و گفت: آقا سيزده شب پيش ما اينجا يک پولي پيدا کرديم، گفتم علامت آن اين است. گفت: مال شماست و پول را به او داد.
انسان يک طوري است که تا داشته باشد تسليم نميشود. فراموش ميکند كه خود خليفه خداست. هدفش که براي رشد معنوي و براي اينکه در خطر خدا قرار بگيرد، آمده را فراموش ميكند. اينكه چقدر استعداد دارد، ميتواند بوعلي سينا شود، ميتواند بهشتي، مطهري و چمران شود را فراموش ميكند. نعمتها را فراموش ميکند، خدا را فراموش ميکند. تذکرات الهي را فراموش ميکند. قيامت را فراموش ميکند قولهايي که داده، فراموش ميکند. حتي قرآن ميفرمايد: «وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا»(قصص/77) سهمي که از دنيا داري، فراموش نکن. افرادي هستند که نميدانند از دنيا چگونه استفاده کنند. يک عمري با نکبت زندگي ميکنند. دارد، اما نميداند چگونه خرج کند. خيال نکنيد پول درآوردن هنر ميخواهد، پول خرج کردن هم هنر ميخواهد. حتي در راه خدا خرج کردن نيز هنر ميخواهد. در دعاي مکارم الاخلاق داريم: «وَ أَصِبْ بِي سَبِيلَ الْهِدَايَةِ لِلْبِرِّ فِيمَا أُنْفِقُ مِنْه»(صحيفه سجاديه، دعاى20). امام سجاد(ع) ميفرمايد: خدايا به من ياد بده كه چگونه پول خرج کنم؟ آدم هست 100 تومان دارد، اين 100 تومان را کتاب ميخرد و کتاب مفيد ميخواند، بعد هم خلاصه برداري ميکند، آن را کپي ميکند، به ديوار دبيرستان و دانشگاه ميزند و به رفيق هايش هم ميدهد، دست به دست ميگردانند، آخرش هم وقف کتابخانه ميکند. 70 تومان از آن همه کار ميکشد و آدمي هم هست كه مثلاً 60000 تومان ميدهد يک کار ساده ميکند، يک مدلي، دکوري و چيز بي ارزشي ميخرد. هنر ميخواهد براي اينکه آدم پول را کجا خرج کند و عمرش را کجا خرج کند.
شب جمعه است از خدا بخواهيد و بگوييد: خدايا هر چه به ما دادي، ما را يک جايي قرار بده که مفيد باشيم. مهم نيست که چه چيزي باشيم مهم اين است که خدا شما را کجا کار بگذارد. تار عنکبوت خيلي نازك است، فوت کني از بين ميرود. اما پيامبر که در غار رفت، خداوند تار عنکبوت را در غار گذاشت، و اشرف المخلوق را با تار عنکبوت حفظ کرد. يک وقت ميبيني تار عنکبوت محافظ پيامبر ميشود. يک وقت هم ميبيني كه قلعه خيبر محافظ يهود نميشود. يک وقت ممکن است يک سگ يک کشفي بکند، يک وقت ممکن است کامپيوترهاي آمريکايي و مغزهاي آمريکايي آن کشف را نکنند. آقايان محصل، همه محصلها دخترها و پسران را ميگويم، حرام نشويد. من امشب يک سفارشي به تمام دخترها و پسرها بکنم. ما که بخش زيادي از عمرمان رفت ولي مواظب باشيد حرام نشويد.
من يک چيزي براي شما بگويم. شما ميتوانيد امام شويد، چون قرآن ميگويد: علامت مؤمن اين است که در دعا هايش، اين دعا را ميخواند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»(فرقان/63) بندگان خوب خدا چه کساني هستند؟ يک خورده از بندگان خوب خدا برايتان بگويم. قرآن ميفرمايد: بندگان خوب خدا کساني هستند که آرام راه ميروند. سوار اسب جفتک نميزند، سوار دوچرخه هم ويراژ نميدهد، آرام راه ميرود، آرام ميراند؟ خوش برخورد است، شبها تا صبح نميخوابد، راز و نياز دارد، از جهنم به خدا پناه ميبرد، انفاق ميکند، جز خدا کس ديگري را صدا نميزند، اهل آدم کشي و زنا نيست، وقتي به بيهوده گويي ميرسد با کرامت رد ميشود، يعني جذب ياوه گوئيها نميشود. تا اينكه در پايان ميگويد: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً»(فرقان/74). ما را امام متقين قرار بده. قرآن ميگويد: مؤمن و بندگان خدا و عِبادُ الرَّحْمن کساني هستند که که يکي از دعاهايي كه ميكنند اين است که خدايا مرا امام قرار بده. يعني معلوم ميشود هر فردي ميتواند امام شود. يعني شخص شما ميتوانيد امام شويد. امکان امام شدن در هر فردي هست. حالا امام مدار دارد. يکي مثل ابراهيم خليل الله است که هم امام و هم پيامبر ما است. يک وقت مثل پيامبر ما است هر کسي امامت و رهبري او در يک محوري است. شما ميتوانيد امام شويد يعني در منطقه خودت محورشوي.
انواع جوانان يا انواع مردم: 1- آب ميشوند 2- آب نميشوند 3- آب ميکنند. بعضيها هستند كه آب ميشوند(خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو). اين شعر غلط است. مثلا اگر يک کشتي دارد غرق ميشود و يک عده مردم هم غرق شدند، بگويد ميداني در اين کشتي 500 نفر مسافر بودند. 490 تا از آنها غرق شدند ما 10 تا هم که شنا بلد هستيم، زنده مانديم. بياييد ما 10 نفر هم براي همرنگ جماعت شدن غرق شويم. 82 بار در قرآن اينكه مردم همرنگ جماعت شوند را غلط دانسته است. 82 بارهم در قرآن است که ميگويد بيشتر مردم کج ميروند. بعضي از مردم آب ميشوند. سيگار به او دادي اراده از خودش ندارد، ميگويد: يا علي! وقتي گرفت اين آب ميشود. اين هرگز امام نميشود.
بعضي از ما هستند كه وقتي سيگار به او داديد ميگويند: من معذورم. پول ميدهم هواي سالم بخورم، اما پول نميدهم هواي تلخ بخورم. بخصوص در تهران به اندازه کافي دود وجود دارد. اين خوب است اما قرآن نميگويد: آب نشو! ميگويد: اين خوب است، اما زنده باد کسي که ديگران را آب بکند. يعني غير از اينکه خودت سيگار نميکشي يک دوست سيگاري را هم از سيگار كشيدن در بياور.
در تهران 2 رقم دود داريم. حالا شما از آمل آمديد بد نيست بشنويد. يک مشت دود عمودي و يک مشت هم دود افقي داريم. دودهاي عمودي عبارتست از دودهاي آجرپزي، کارخانهها، دودکشهاي حمام و بخاريها که لولهاش بالا رفته است. اينها دودهاي عمودي است. دودهاي افقي هم عبارتست از اگزوزهاي ماشينها و وسط هايش را هم ما با سيگار پر ميکنيم.
در بعضي از خانودهها بچه را طوري بار ميآوردند که نماز نخواند. اين بچه چون مادر و پدرش نماز نميخوانند، البته کم هستند، اما بالاخره اين بچه در خانه آب ميشود. بعضي دخترها و پسرها ميگويند: وقتي بزرگترها نماز نميخواند، پس من هم نميخوانم. او غيبت ميکند، پس من هم غيبت ميكنم. تلويزيون فيلم جالبي پخش ميكند، اگر شما كه فردا امتحان داري فيلم را نگاه كني، اين يعني اينكه آب شدي. اگر تو بنواني تلويزيون را خاموش کني، پيروز شدهاي و اين باعث ميشود که در درس تجديد نشوي. اگر به صدا و سيما نامه نوشتي که شب امتحانات، اين فيلمها را پخش نکنيد به تلويزيون خط دادهاي. زنده باد كه تو امام هستي، يعني تلويزيون را اصلاح کردي. پس سه رقم آدم داريم آدمي که تلويزيون تجديدش ميکند. آدمي که تلويزيون را خاموش ميکند و نميگذارد تجديد شود. آدمي که مسير را عوض ميکند. آدمي که خيار و هندوانه ميخورد، پوست آن را بيرون مياندازد، باعث ميشود مردم زمين بخورند. آدمي كه چيزي پرت نميکند تا مردم بيفتند. آدمي هم كه سعي ميکند جلوي پرت كردن ديگران را هم بگيرد.
من يک دختر ميشناسم كه در استان خوزستان زندگي ميكند. پدر و مادرش نماز نميخوانند. اين دختر خانم از طريق امور تربيتي نماز را ياد گرفت و نماز خوان شد، پدر و مادر به هم نگاه کردند و دست روي دستشان زدند، كه خاک بر سر ما كند اين بچه نماز ميخواند و ما نماز نميخوانيم. بلند شويم و ديگر نماز بخوانيم، حيا کنيم. يک وقت ميبيني، يك بچه پدر و مادر را منقلب ميکند. اين دختر، امام است، يعني پدر و مادرش را حرکت داد. به هر حال بايد تمرين کنيم كه امام شويم.
سعي كنيم مدپذير نباشيم و به ديگران مد بدهيم. از خودمان فکر داشته باشيم. آيه قرآن هم هست. اين حرفها بند بند قرآن بود. در آيه قرآن داريم: روز قيامت يک عده به بهشت ميروند، يک عده به جهنم ميروند، يک مصاحبه ميکنند مصاحبهاش اين است: «ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ»(مدثر/42). چطور شد شما اهل جهنم شديد؟ ميگويند به چهار دليل: «قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»(مدثر/43). پايبند نماز نبوديم. «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ»(مدثر/44) پايبند محرومين و گرسنگان نبوديم. «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ»(مدثر/45) آب ميشديم. آيه داريم عدهاي آب ميشوند و عدهاي آب نميشوند.
در زمان اصحاب کهف، شهر بت پرست بودند. چهار نفر جوانمرد گفتند: ما نبايد در شهر بت پرست، آب شويم. ما اگر ديديم همه مردم منحرف هستند از شهر ميرويم. از شهر بيرون رفتند و به بيابان رفتند، و در داخل غاري زندگي کردند. قرآن ميگويد: اينها اصحاب کهف غار هستند. (اصحاب کهف) سوره ه کهف يعني(غار) يعني همان جوانمرداني که در جامعه آب نشدند.
حضرت امام خميني نه آب شد و نه فقط خودش را حفظ کرد، بلكه حتي ديگران را آب کرد. آمد و با آمدنش ميليونها ترسو را شجاع کرد. از چهره جوانهاي ياوه گرا، حزب اللهي و انقلابي و جبهه رو درست کرد. شما هم در محيط خودت پسرعمو، پسردايي، دخترعمو، دختر دايي و. . . داريد. سعي کنيم هر کدام از ما تصميم بگيريم امام شويم، يعني بگوييم من راه حق را بگيرم و ديگران را به راه حق ببرم. بايد راه حق را بشناسم، خودم بروم و ديگران را هم ببرم. تصميم بگيريم امام شويم، چون قرآن گفته است: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً». خدايا من ميخوانم امام شوم. قرآن نميگويد: «وَ اجْعَلْنا مِن الْمُتَّقينَ» خدايا مرا از متقين قرار بده. از متقين قرار دادن که هنر نيست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»(عصر/3) هنر اين است که بعد از «آمَنُوا» بعد از عمل صالح «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»(عصرب3). يعني توليد مهم است. يک هروئيني سالي 103 نفر را هروئيني ميکند. بالاخره يک هروئيني، يک ترياکي، يک کسي که يک ويدئو ميآورد و يک فيلم بد ميگذارد، چند تا جوان را منحرف ميکند؟ چطور آن جوان در راه فساد، توليد کرد. ولي شما نبايد در راه خير توليد کنيد؟ نميگويد: «وَ اجْعَلْنا مِن الْمُتَّقينَ» ميگويد: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً». نميخواهد از متقين باشد ميخواهد امام المتقين باشد. ميخواهد خوبهايي که استعداد دارند پروازشان بدهد.
آدم چه چيزي را فراموش ميکند؟ خودش را فراموش ميکند که چه كسي هست؟ خليفه خدا هستي. براي چه آفريده شدي؟ «لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات/56). براي اينکه به خط الهي بروم. چقدر استعداد داردي؟ خيلي. همه استعداد داريد وليکن استعداد ما چند تا مشكل دارد: 1- کشف نشده 2- استخراج نشده 3- ذوب نشده 4- قطعه سازي نشده 5- مونتاژ نشده است. يک ماشيني که سوار ميشويم 5 نوع کار روي آن انجام شده است: 1- معدن آن کشف شده است. 2- استخراج شده است. 3- ذوب شده است. 4- قطعه سازي شده است. 5- مونتاژ شده است. و پنج نوع کار روي آن شده تا اين آهن به ماشين تبديل شده است. آدمها هم يا کشف نشدهاند و يا کشف شدهاند، استخراج نشدهاند يا استخراج شدهاند، ذوب نشدند يا خود ساخته نشدهاند و يا آدمهاي خود ساخته همديگر را پيدا نکردهاند با هم مونتاژ شوند. اگر آن 5 نوع کاري که روي آهن انجام شده، روي آدم شود، امام ميشود.
چرا خودمان را، هدفمان را، استعداد هايمان را و نعمتهاي خدا را فراموش کرديم؟ «نَسُوا اللَّهَ»(حشر/19) حالا چه کنيم که خدا را فراموش نکنيم؟ يک نسخه برايتان مينويسم به شرط آنکه فراموش نکنيد؛
1- صبح قبل از ناشتايي دو رکعت نماز بخوانيد، چون در اول نماز که(الله اکبر) گفتي «نَسُوا اللَّهَ» تمام ميشود. بعد ميگوييم: (بسم الله). من به تو تکيه ميکنم نه به ديگران، ميگويي: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»(فاتحه/5) مگر نه اينکه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات/56). تو مرا براي عبادت آفريدي. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» من بنده تو هستم. «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»(فاتحه/7) به آنها نعمت دادي. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»(فاتحه/4) اگر خواستيد نسيان نشود، بايد توجه به ذکر شود و بايد نماز خواند. در نماز هم توحيد است. اول نماز که ميگويي: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» توحيد است. هم نبوت است. ميگوييم: «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» «انعمت» انبياء هستند، و هم معاد در آن است. ميگوييم: «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ». داروي غفلت نماز است. البته يکي از دارو هايش است. اين را نگو كه ما هم نماز ميخوانيم. مهم اين است كه غافل هستيم، اين که ميبيني نماز ميخوانيم اما غافل هستيم، چون نمازمان، نماز نيست.
2- ظهر 4 رکعت نماز دارد. عصر هم چهار رکعت نماز دارد. اين هم نمازي که نماز باشد. اگر نسخه دادند، خوب نشدي پيش دکتر رفتي ميگويد: آقا نسخه شما را استفاده کردهايم اما خوب نشديم؟ ميگويد: پس يک مشكل دارد. (ترياکيها ميگويند: اگر قبل و بعد از ترياک آبليمو بخوري اثرش ميپرد. خرما که ميگوييم حرارت دارد به شرط آنکه پهلويش ماست نخوريم.) گاهي وقتها ما ميگوييم «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» بعد هم دو سه تا غيبت ميکنيم، عبادت اثر نميکند.
داروي نسيان چيست؟ چه چيز باعث ميشود که آدم فراموش شود؟ مسائل و عوامل نسيان را در دو سه دقيقه به شما بگويم. موارد غفلت را گفتم. چه باعث ميشود آدم غافل و دچار نسيان شود:
1- وسوسههاي شيطان: براي شيطان چه بايد کرد؟ بايد در سنگر رفت «أَعُوذُ بِاللَّهِ». يعني خدايا به تو پناه ميآورم. «لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّكْرِ»(فرقان/29). گاهي دوست نقش مهمي دارد. قرآن ميفرمايد: روز قيامت بعضي از افراد دو دستشان را در دهانشان ميگذارند، محکم گاز ميگيرند. آيهاش اين است: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً»(فرقان/27) ظالم دو تا دستش را گاز ميگيرد و ميگويد: «يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»(فرقان/28) کاش با فلاني رفيق نميشد. من پسر خوبي بودم، فطرتم پاک بود و او فکر مرا منحرف کرد. او وسوسه آورد و مرا دچار سؤظن کرد. لب سرخم را سيگاري کرد و خلاصه مرا غافل کرد. و لذا قرآن ميفرمايد: اگر در جلسهاي نشستيد يک کسي دارد بيهوده گويي ميكند تا حرف نامربوط زد فوري بلند شويد و برويد.
يک حديث داريم: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»(كافى، ج6، ص434). يعني هر کسي به گوينده گوش بدهد عبد آن گوينده است. اگر گوينده حق بگويد، عبد حق است. اگر گوينده باطل بگويد، عبد باطل است. در يک جلسهاي نشستهايد بايد امام باشيد. امام يعني جلسه را عوض کنيد. بگو: آقا ساکت! يا حرف را عوض کنيد يا من اينجا نميمانم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»