متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1369/10/20
بسم الله الرحمن الرحيم
در محضر خواهران و برادران و اساتيد و کساني هستيم که در دانشگاه صدا و سيما هستند. فارغ التحصيل هايشان مسئول و کارگزاران همان جايي ميشوند که بنيان گزار جمهوري اسلامي فرمود: صدا و سيما دانشگاهي عمومي است. من يک جمله براي شما ميگويم. در بحث غفلت در مورد اهميت کاركتان صحبت ميکنم.
در مورد غفلت به موارد زير ميپردازيم:
1- غفلت چيست؟
2- سيماي غافل
3- عوامل غفلت
4- موارد غفلت
5- باز دارنده از غفلت
بعد هم يک بحث تغافل ميکنيم. تغافل و غفلت مثبت، که در بعضي مواقع خوب است. (شتر ديدي نديدي) آدم خودش را آنگونه نشان بدهد که مثلاً من نفهميدم و يک جاهايي در مديريت مثبت است که انشاءالله صحبت خواهد شد.
اما غفلت چيست؟ در مورد غفلت قرآن ميفرمايد: اگر آدم استعداش را از دست بدهد و از شرايط موجود استفاده نکند، اين غفلت است. قرآن ميفرمايد: دل دارد، به هوش نيست. مخ دارد، فکر نميکند. زبان دارد، حق را نميگويد. پا دارد، جاي خوب نميرود. چشم دارد، مطالعه نميکند. شبهاي طولاني زمستاني را دارد، اما نه سر شب مطالعه ميکند و نه آخر شب نماز شب ميخواند. استعداد آب و خاک دارد، کشاورزي نميکند. کتابخانه هست، اما براي مطالعه نميرود. استاد هست، با او تماس نميگيرد. چشم دارد، ديد ندارد. گوش دارد، حق نميشنود. بعد فرمود: اينها چهار پا هستند و از الاغ بدترند. تمام گرگهاي عالم، حتي دو پرونده هم در دادگستري ندارند اما اين انسانها هستند که بعضي هايشان دو سه کيلو پرونده دارند.
قرآن درباره کسي که امکانات و استعدادها را هدر ميدهد ميگويد: اين غافل است و غافل از الاغ بدتر است. يعني سه مرحله دارد: 1- چهار پا 2- بدتر از چهار 3- بدتر از بدتر از چهارپا
پس در فرهنگ قرآن کسي که استعدادش را هدر دهد، اين غافل است.
دشمني غفلت از همه اعداء بيشتر است. اصولا هر دشمن يک مرتبه به آدم حمله ميکند و مثلاً ده بار به آدم حمله نميكند، اما غفلت يک وقت ميبيني کل عمر انسان را از بين ميبرد.
تمام ابر قدرتهاي دنيا از طريق صدام، در مجموع 8 سال ما را هدر دادند و ما را الاف كردند، ولي آدم غافل يک وقت ميبيني 80 سال خودش را از دست داده است و لذا غفلت از هر دشمني ضررش بيشتر است.
اميرالمؤمنين ميفرمايد: واي به کسي که نفهمد کجاست.
روايت داريم که خداوند ميفرمايد: اي پيامبر! کسي که از خداوند غافل شود، ر هايش ميکنم و معلوم نيست كه به کدام دره ميافتد.
در همه موارد غفلت داريم، غفلت از امکانات، غفلت از سرمايه و مهمترين سرمايهها جواني و سلامتي است. داريم که «إِنَّ الْغَفْلَةَ مُصْطَادُ الشَّيْطَانِ وَ رَأْسُ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ رَأْسُ كُلِّ حِجَابٍ»(مصباحالشريعة، ص99) آدم وقتي غافل شد شيطان او را با خود ميبرد.
«وَ رَأْسُ كُلِّ بَلِيَّةٍ» همه بلاها وقتي به سراغ انسان ميايد که غافل شود. «وَ رَأْسُ كُلِّ حِجَابٍ» همه جاهايي که انسان از خير باز ميماند، آن وقتي است که انسان غفلت ميکند. پس غفلت گناه مادر و سرمنشأ گناهان است.
گاهي انسان با علمش غافل ميشود و علم انسان برايش حجاب است. يعني علم انسان مانند چراغ عمل ميكند. شما در حياط يک چراغ که روشن ميکنيد، به خاطر يک چراغ ديگر ستارهها را نميبينيد. آقا نه عقيده دارد و نه تسليم است، ميگويد: نخير! من فوق ليسانس هستم. من حجة الاسلام هستم. گاهي علم حجاب است و گاهي هم مال و دارايي حجاب است. «يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ»(همزه/3) به خاطر پول هايش گردن كشي ميکند. «وَ بَنينَ شُهُوداً»(مدثر/13) چند تا پسر دارد و گردن كشي ميکند. «ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَداً»(كهف/35) به مزرعهاش ناز ميکند. تمام اينهايي که آدم به آنها ناز ميکند را قرآن محکوم ميکند.
و فرمود: مراقب باشيد كه هيچ شما را غافل نکند. درباره قرآن ميفرمايد: «وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»(يونس/8-7) کساني که غافل شوند، جايگاه آدم غافل جهنم است. در جايي ديگر ميفرمايد که: «أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»(نحل/108) کساني که غافل شوند، «طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» آدم غافل ديگر فکرش را از دست ميدهد و به قلبش مهر ميخورد. يعني ديگر حق را نميبيند. «وَ سَمْعِهِمْ» آن تسليم استآتتتت به گوشش مهر ميخورد «وَ أَبْصارِهِمْ» به چشمش مهر ميخورد. خلاصه غفلت مسئله خيلي مهم است.
– غفلت چيست؟
حديث داريم: «الْغَفْلَةُ تَرْكُكَ الْمَسْجِدَ وَ طَاعَتُكَ الْمُفْسِدَ»(العددالقوية، ص52). غفلت اين است که پايت از مراکز مذهبي جدا شود و رفيقت آدم فاسدي باشد.
با اين تعابير آدم راحت ميفهمد كه ما آدم غافلي هستيم يا نه؟ هشياريم يا بيداريم؟ ميگويد: نشانه اين که مادر باغ هستيم يا غافليم، اين است که رفيقمان کيست؟ از چه کسي پيروي ميکنيم؟ رفيقت انقلابي يا ضد انقلاب است؟ حزب الهي يا طاغوتي است؟ جاهايي که ميروي تو را پاي ويدئو يا پاي صحبت دانشمندان مينشانند؟ از رقاصي خوشت ميايد يا از دانشمندان؟
دختر خانمي كه صحبتها را گوش ميدهي، شماره تلفن چه کساني در دفتر تلفنت هست؟ اگر در دفتر تلفنت، شماره تلفن اساتيد دانشگاه و کساني که شما را بالا ميبرند بود، نشان ميدهد كه هشيار و بيدار هستي و اگر شما تلفنهاي اضطراري و بعد هم دوستان و آشنايان و فاميل و. . . بود و تلفن كساني بود كه در پيشرفت شما تأثيري ندارند معلوم ميشود كه چندان به هوش نيستي.
ما سه رقم جوان داريم:
1- يک جوان هست سيگار که به او دادند ميکشد.
2- يک جوان هست كه سيگار نميکشد.
3- يک جوان هست سعي ميکند يک سيگاري را از سيگار کشيدن باز دارد.
پس آدمي که كه او را ميبرند، آدمي که خودش را نگه ميدارد و نميتوانند او را ببند و آدمي که سعي ميکند ديگران را تغيير دهيد. آدمي هم که خيار ميخورد سه رقم است. بعضيها پوستش را وسط خيابان پرت ميکنند. ميگوييم: «بابا يک مسلمان ميافتد» ميگويد: «چشمش را باز کند كه نيفتد» يک آدم هست پوست خيار را مياندازد داخل سطل زباله مياندازد. يک آدم هم هست كه وقتي پوست خيار را در خيابان ميبيند، با پايش كنار ميزند که يک مسلمان نيفتد. با اين تفاسير خيلي راحت ميشود فهميده چه جور آدمي هستيم.
– سيماي غافلين:
اميرالمؤمنين ميفرمايد که: «مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ وَ نُسَّاكاً بِلَا صَلَاحٍ وَ تُجَّاراً بِلَا أَرْبَاحٍ وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ وَ نَاطِقَةً بَكْمَاء»(نهجالبلاغه، خطبه 108). چرا قيافههايي را ميبينيم كه آدم هست، ولي روح انسانيت در آن نيست؟ «وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ» جسدي بي روح «وَ نُسَّاكاً بِلَا صَلَاحٍ وَ تُجَّاراً بِلَا أَرْبَاحٍ وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ».
مي گويد: شما چرا غافل هستيد؟ تيپتان تيپ تحصيل کرده است، اما خيلي مايه علمي نداريد. کتابخانه خيلي کتاب دارد اما سواد ندارد. گذشته بر اين ما بعضي جاها در مورد مسأله کتابخانه تأكيد ميكرديم، ولي کتابخانه که خواننده در آن نباشد بايد گفت: «انبار کتاب»
هيچ پستي را نبايد به غافلين داد. در قرآن ميفرمايد که: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا» غافل نبايد رهبر باشد. کسي که «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»(كهف/28) دنبال هوي و هوسش است «وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» کارهايش هم افراطي است، اجازه ندهيد رهبر باشد.
به كشور چين رفته بودم. آنجا دانشجوهاي کشورهاي غرب زياد هستند. اينها به يک سالن دعوت شدند و ما رفتيم برايشان صحبت کنيم. من گفتم به دليل اين آيه قرآن تمام رهبران کشورهاي اسلامي وضعشان روشن ميشود. چون متن وحي و متن قرآن است و هر مسلماني آن را قبول دارد كه: «اطاعت نکن از کسي که قلبش از ياد خدا غافل است»
رؤساي جمهوري، شاهها و تمام کساني که غافل هستند و در دنيا به دنبال پست و مقام و ريا هستند و از هوي و هوس خودشان تبعيت ميکنند و کار هايشان هم افراطي است، يعني کندرو تندرو متعادل نيستند، به گفته قرآن به درد رهبري نميخورند.
آدمي که متعادل نيست و دنبال هوي هوس است و در مجموع غافل است، اصلا به درد منبر و رهبري نميخورد. به دليل اين آيه تمام شاهها، تمام رئيس جمهورها وضعشان معلوم ميشود. غفلت معيار رهبر شدن و رهبر نشدن است.
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: اگر کسي ميخواهد بداند غفلت چيست؟ اين است که: «هَمُّهَا عَلَفُهَا»(نهجالبلاغه، نامه 45) بعضي انسانها مثل حيوانهايي هستند که همتشان، علفشان است. امروز روز خوشي بود، از صبح يک آبگوشت خورديم. امروز روز نحسي است دو تا امتحان داريم. هر روزي كه 5 درس ميخواند، ميگويد نحس است و هر روزي چيزي ميخورد ميگويد روز خوشي است. اين «هَمُّهَا عَلَفُهَا» است كه اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد.
در صحبتها ميگوييم: «چه روزگاري داشتيم! عجب بهاري داشتيم! روغن خوب ميخورديم و. . . اما حالا بايد در صف تخم مرغ باشيم، سيب زميني کيلو چند بود و حالا کيلو چند است» بله عوضش حکومتش حکومت شاهنشاهي بود و خط، خط آمريکا بود. انقلاب که نشد كه سيب زميني ارزان شود.
ما براي سه چيز انقلاب کرديم.
1- استقلال: يعني رئيس جمهوري را خودمان تعيين کنيم آمريکا براي ما شاه تعيين نکند و مثل امير کويت نباشيم که صدام ما را كنار بزند و آمريکا دوباره ما را سر كار بياورد، الان امير کويت مثل فتيله شده است. استقلال يعني مسئولين خود را خودمان تعيين کنيم. خودمان وکيل تعيين کنيم. وکيل خودمان وزير تعيين کند.
2- آزادي: يعني خودمان برداريم و بگذاريم. خواستيم بگوييم «مرگ بر شاه» و خواستيم بگوييم «درود بر امام». آزادي يعني آقابالاسر نداشته باشيم. در قراردادها بر ما حکومت نکنند که بايد از اين کشور فلان چيز را بخريم و بايد از اين کشور نخريم. اين را که خريدي بايد اينجا اعمال بکني و. . . خواستيم كه هيچ کشوري بايد و نبايد به ما نگويد. حتي اول انقلاب گفتند مسلمانها ناشي هستند.
خدا شهيد عزيز دکتر بهشتي را رحمت کند. ميگفت: اگر ناشي هستيم، سه سال خراب ميکنيم و بعد خوب ميشويم. اگر مستشار آمريکايي باشيم تا آخر عمرمان ناشي هستيم. هر حزب سه سال خراب کند بعد از سه سال با تجربيات خود به سمت سازندگي پيش ميرود. ما سه سال جريمه ناشي بودنمان را ميدهيم، اما تا آخر عمر روي پاي خودمان ميايستيم. اگر خواسته باشيم سه سال جريمه ندهيم، بايد تا آخر عمرمان مستشار آمريکايي داشته باشيم و سومين هدف ما رسيدن به «جمهوري اسلامي » بود. البته لپه و سيب زميني و خيلي چيزها هم گران ميشود و تورم، گراني و رشوه هم شايد باشد. در مجموع يک سري عيبها هم هست.
بياييد سعي كنيم كه به گفته اميرالمؤمنين، «هَمُّهَا عَلَفُهَا» نباشيم. نگوييم چه روزگاري داشتيم، عجب بهاري داشتيم، روغن خوب ميخورديم و فلان چيز کيلو چند بود و. . . هدف ما از انقلاب اين چيزها نبود.
خدا آيت الله طالقاني را رحمت کند. ميگفت: اگر گربهاي را در يک قفس بگذارند، هي پشت ميلههاي قفس «مو، مو» ميكند. به گربه ميگويند: «چه ميخواهي؟ » ميگويد: «مي خواهم بيرون بروم» ميگوييم: «اگر بيرون بيايي، در محاصره اقتصادي هستي. ديگر چيزي نيست كه بخوري. بايد در کوچهها و خيابانها کاغذ و نايلون بخوري. کاغذ و نايلون هم گران شده و پيدا نميشود. بايد گرسنگي را تحمل كني. » اما باز ميگويد: «مو، مو» يعني گربه ترجيح ميدهد که آزاد شود، گرچه چيزي براي خوردن گيرش نيايد. آزادي براي او بهتر از اين است که در قفس باشد و گوشت خوب هم براي خوردن داشته باشد.
روي گوني بنشينيم و آزاد باشيم بهتر از اين است که روي قالي بنشينيم و از خود اراده نداشته باشيم.
حالا عوامل غفلت چيست؟ چطور ميشود انسان غافل ميشود.
1- تکاثر: چرا يک ميليارد، دو ميليون شد؟ دلار چند است؟ سکه چند است؟ دائم دنبال اين است که من بيشتر دارم يا او بيشتر دارد. گاهي روي عدد سرشماري ميکردند. گاهي او ميگفت: «ما بهتريم» و گاهي او ميگفت: «ما بهتريم». درگير شدند و گفتند: آقا درگير نشويد بشماريم، اينکه دعوا ندارد. (مثل اينكه دو نفر جر و بحث ميكردند كه: «دندههاي زن کمتر از مرد است» يکي ميگفت: نه! يکي ميگفت: بله! گفتند: «اين كه دعوا ندارد، عمهات را بخوابان دندهاش را بشمار. ») فاميل «الف» و فاميل «ب» را شمردند. فاميل «ب» باخت. وقتي باخت حاشا کرد و گفت زنهاي حامله را بايد دو تا حساب کنيم. باز سرشماري کردند و باز هم فاميل «ب» باخت. گفتند: مردههاي ما بيش تراند. برويم قبرستان قبر پدرانمان را هم بشماريم. رفتند قبرستان مرده شماري كردند.
آيه نازل شد كه به قدري شما سرگرم و غافل هستيد که رفتيد به مرده شماري افتاديد؟ آدم اگر غافل نباشد ته سيگار جمع ميکند؟ کبريت جمع ميکند؟ آدم اگر غافل نباشد دلش را به اين چيزها خوش ميکند؟ يک عده افرادي دنبال جمع يک چيزهايي هستند و به يک چيزهايي مينازند که واقعاً آدم نميفهمد.
2- اولاد و اموال: قرآن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(منافقون/9) روي بچهها و مال عد هاي غافل هستند.
3- تجارت: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/37). داد و ستد افراد را غافل ميکند. اگر بازاريهاي ما غافل نباشد تا ميگويند: «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» بايد بازار تعطيل شود. چون قرآن درباره «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ» ميگويد: يک مشت آدم هست که تجارت اينها را از نماز باز نميدارد. يعني تا ميگويند: «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» بازار تعطيل ميشود. الان در خيابانها وقتي صداي اذان پخش ميشود چند تا بازاري دکانش را ميبندد؟ ميگويد: وقت کاسبي است. بازاري که مغازهاش را موقع اذان تعطيل نميکند، غافل است.
4- آرزو: «يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ»(حجر/3) غافل است و در عالم خيال است. ما ليسانسمان را ميگيريم، بعد با فلان مورد ازدواج ميکنيم، بعد هم چه ميشود و چه ميشود و. . در يک عالم خيالي است. روايات زيادي داريم کساني آرزوهاي طول و درازي دارند، غافل هستند و خيلي هم خطرناک است.
5- لهو الحديث: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ»(لقمان/6) يکي از عوامل غفلت «لَهْوَ الْحَديثِ» است يعني يک حرفهايي که آدم را رشد نميدهد. فيلم هم ميتواند آدم را رشد بدهد. حالا اينجا حاشيه بزنم. شما دانشجوي صدا و سيما هستيد. شما ميتوانيد وسيله رشد باشيد. يکي از عواملي که مردم را از غفلت بيرون ميآورد ميتواند دانشگاه صدا و سيما باشد. صدا و سيما هم ميتواند مردم را خراب کند و هم ميتواند مردم را از خواب بيدار کند. شما دانشجويان صدا و سيما، هم ميتوانيد عامل غفلت باشيد و هم ميتوانيد عامل ذکر و رشد باشيد.
اميرالمؤمنين ميفرمايد: «إِنَّ الدُّنْيَا خَدَّاعَةٌ صَرَّاعَةٌ مَكَّارَةٌ غَرَّارَةٌ سَحَّارَةٌ»(أمالي طوسي، ص652) دنيا عجب شناسنامهاي دارد. دنيا خدعه ميکند و تو را به زمين ميزند. تو دنيا را آباد نميکني. «صَرَّاعَةٌ» کلاه سرت ميگذارد «مَكَّارَةٌ» تو را فريب ميدهد «غَرَّارَةٌ» تو را به غرور وا ميدارد. «سَحَّارَةٌ» تو را سحر و جادو ميکند و وسيله غفلت است. قرآن نسبت به دنيا ميگويد: «زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا»(طه/131) يعني دنيا غنچه است. چرا قرآن به دنيا ميگويد: «غنچه»؟ ميخواهد بگويد اين غنچه تا آخر براي هيچ کس باز نميشود.
شاه رفت كه همه بگويند: «جاويد شاه» ديد همه گفتند: «مرگ بر شاه» اصلا آب خوش از گلوي انسان پايين نميرود تا ميگويي خوب شب خراب شد.
يکي از عوامل غفلت «تسوين» به معناي تأخير در اعمال است. (حالا باشد براي بعد) باخود ميگوييم نماز بخوانم، در ذهنمان ميايد كه «حالا اول وقت است و تا غروب وقت داريم. » آقا کمکي به جبهه کنيم « ببينيم که اگر کسي نرفت ما ميرويم و كمك ميكنيم» آقا به عيادت برويم «باشد براي بعد، دير نميشود» در هنگام انجام کار خير، شيطان ميايد و ميگويد: «باشد براي بعد» و لذا وقتي آيه نازل شد: «اي گنه کارها! شما توبه کنيد، من شما را ميبخشم» شيطان يارانش را جمع کرد و گفت: «يک آيه نازل شد که تمام زحمتهاي ما را هدر ميدهد. ما عمري زحمت ميکشيم که مردم را گنه كار کنيم، خدا آيه نازل كرده که اگر بياييد و صادقانه توبه کنيد، من شما را ميبخشم. » يکي از بچه شيطانها گفت: «غصه نخور! هر وقت انسان خواست توبه کند، ميگوييم حالا زود است. » جواني است، بگذار صفا کنيم پير كه شديم مسجد ميرويم و. . . يعني شيطان نميگذارد که او تصميم بگيرد.
– مفاسد غفلت:
آدم غافل جواني خود را از دست ميدهد و سنگدل ميشود، اعمال خوبي دارد ولي به خاطر غافل شدنش اعمال خويش هدر ميدهد. روي غفلت يک خورده بايد حساسيت نشان بدهيم. چون بايد ببينيم از چه بايد غافل شويم و از چه چيزي نبايد غافل شويم.
موارد غفلت:
1- غفلت از دشمن: در هيچ لحظهاي نبايد از دشمن غافل شد. حتي در قرآن داريم که در جنگ وقتي نماز ميخوانيد، اسلحه روي دستانتان باشد و نماز بخوانيد. حتي آيهاي در قرآن داريم که ميفرمايد همه با هم در وقت جنگ سر نماز نرويد. در خط اول جبهه چهار نفر نماز بخوانند و چهار نفر نزديك مرز باشند. مرزباني يک عبادت است. حديث داريم اگر کسي شب تا صبح لب مرز نخوابد و نگهباني كند، به اندازه تمام افرادي که اين طرف مرز هستند خدا به او اجر ميدهد. که يک شب تا صبح پست داده است.
2- غفلت از عمر: جواني ما کجا رفت؟ آيا پيش از اين نميتوانيم بالا بياييم؟ شما عزيزاني که دانشجو يا محصل هستيد بيش از اين که هستيد نميتوانيد باشيد؟ اگر به من بگوييد: «با چه سرعتي ميدوي؟ » ميگويم: «دو کيلومتر در ساعت» اما اگر يک گرگ دنبالم کند با سرعت30 کيلومتر در ساعت ميدوم. يعني پيداست 28 کيلومتر ديگر توان دويدن در من وجود دارد و من از اين توان خودم غافل هستم.
3- غفلت از ناله مردم: آدم بايد در بين مردم باشد و ببيند مردم چه ميگويند. اميرالمؤمنين ميگويد: «وَ لَا تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِيرَادِ مُكَاتَبَاتِ عُمِّالِكَ عَلَيْكَ»(نهجالبلاغه، نامه 53) نکند نامه را دستت نرسانند؟ هر کس اگر نامهاي دارد، آن را به خود من برساند. لا اقل خلاصهاش را به من بگويد که بدانم ناله مردم و حرف مردم چيست.
4- غفلت از آخرت: «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ»(ص/26) از روز قيامت غافل است. قرآن ميفرمايد: آقايي که احتکار و کم فروشي ميکني «أَلا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظيمٍ»(مطففين/4) نميداني روز قيامت خدا گريبان تو را خواهد گرفت؟
يک روز پيامبر اسلام(ص) يک درهم داد به سلمان و يک درهم داد به ابوذر داد و گفت: برويد خرج کنيد و بياييد. (البته اين احاديث براي نمايش خوب است. چون از من پرسيدند: «آيا اسلام براي نمايش چيزي دارد؟ » من گفتم كه 15 حديث پيدا كردم كه اين داستان يکي از اين حديثها هست) رفتند و خرج کردند و فردا آمدند. ديدند پيامبر اجاق درست ميکند. يک پايه نيم متري از يك سمت و پايه نيم متري ديگري از سمت ديگر قرار داد و يک تخته سنگ روي آن گذاشت. آتش روشن كرد و اين تخته سنگ را خوب داغ کرد. مردم نگاه ميكردند تا ببينند پيامبر چه ميکند. بعد به سلمان گفت: روي اين سنگ بايست و بگو كه چه با آن پول چه کردي. سلمان بدون کفش روي تخته سنگ رفت و گفت كه با پولش چه کرده است. خلاصه پايش سوخت و پايين آمد. ابوذر رفت و جواب داد و پايين آمد و پاي او هم سوخت. حالا اين نمايش را پيامبر براي چه اجرا کرد؟ پيامبر با اين نمايش و با اين فيلم چه چيزي ميخواست بگويد؟
(مي گويند يک کسي رفته بود عراق برگشت. گفتند: تو در عراق بودي عربي ياد گرفتي؟ گفت: بله! گفتند: خوب عراقيها به گاو چه ميگويند؟ گفت: ميگويند: «بقر» گفتند: به گوساله چه ميگويند؟ گفت: به گوساله چيزي نميگويند. صبر ميکنند بزرگ که شد ميگويند: «بقر»)
پيامبر بعد از نمايش گفت: اي سلمان واي ابوذر! همينطور که جواب يک درهم، روي سنگ داغ مشکل بود، روز قيامت بايد همينطور روي زمين داغ قيامت جواب درآمد هايتان را بدهيد. يعني براي غفلت زدايي پيامبر دست به اجاق سازي و ايجاد يک نمايش كرد.
در سوريه و مکه حاجيها به هم ميرسيدند و ميگفتند: شما چه وقت آمديد؟ با کدام کاروان آمديد؟ در بهشت هم به هم ميرسند و ميگويند: شما با کدام کاروان آمديد؟ چطور شد شما اهل بهشت شديد؟ يکي از آيهها اين است كه قرآن ميفرمايد: «قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ»(طور/26). علت اينکه ما بهشتي شديم اين است که ما نسبت به بچه هايمان غافل نبوديم. حالا بگذار بچهها هر وقت خواستند، ميآيند. يا اينكه بگذار تا هر وقت خواستند در کوچه بازي کنند. گاهي وقتها براي اينکه خودش بخوابد، به بچهاش ميگويد: «به کوچه برو» يعني خواب خودش به بچهاش ترجيح دارد.
غفلتهاي استثنايي هم داريم. ماه رجب يک امتيازي است. ماه شعبان يک امتيازي است. ماه رمضان يک امتيازي است. جواني يک امتيازي است. آدم از فرصتهاي استثنايي غافل ميشود.
مثلا شب 21 ماه رمضان است و اين آقا در خيابان فوتبال بازي ميکند.
غفلت از هدف هم خيلي مهم است. آقا يک زنجير 40 سانتي دست گرفته و دائم ميچرخاند. امام ميفرمايد: «يَا غَفْلَتِي عَمَّا يُرَادُ بِي»(صحيفه سجاديه، دعاى 53) پناه به خدا ميبرم از اينکه هدف را گم کنم.
و اما دنيا دنياي غفلت است. کشورها چقدر روي ورزش سرمايه گذاري ميکنند؟ البته حالا ما هم براي اينکه از قافله عقب نمانيم. المپيک و بازيهاي آسيايي و نميدانم چه داريم. اين کارها را ميکنيم براي اينکه از قافله عقب نمانيم و در اين زمينهها عزت خودمان را از دست ندهيم. بعضي وقتها هم بچههاي ما ميروند و شيرين کاري ميکنند که براي جمهوري اسلامي عزت است. آنچه براي جمهوري اسلامي عزت است و آنچه براي تفريح است، بجاست. اما آن اندازه که اين آقازاده آنقدر سرگرم بازي شود که آخر سال 16 تا تجديدي آورد، غفلت اين است.
همه دنيا جوان هايش مينشينند تا ببينند مثلاً توپ بلژيک کجا ميرود. اما نميفهمند كه جواني خودشان کجا ميرود. اگر خسته شديد بلند شويد و بازي کنيد اما بازي که به شمار انرژي بدهد. يعني بياييد و يک کار مفيد انجام بدهيد.
قرآن قصههاي زيادي دارد. ما خيال نکنيم كه قصههاي قرآن مال 2-3 هزار سال پيش است. در قرآن داريم كه يوسفي بود. (همه شما يوسف هستيد) او را بردند و به چاه انداختند. براي جوبسازي و توجيه كارشان پيراهن يوسف را با خون آغشته کردند تا بگويند گرگ پار هاش کرده است. وقتي خواستند يوسف را ببرند، گفتند: «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»(يوسف/12). ما يوسف را حفظ ميکنيم «وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»(يوسف/11) ما خيرخواه او هستيم. اما همينها که خيرخواه و محافظ بودند يوسف را بردند و. . .
وقتي قرآن ميگويد «يوسفي بود» يعني تو جوان يوسف هستي. «يوسف را بردند» يعني تو را ميبرند. به اسم بازي يوسف را بردند، يعني تو را هم با توجيه و جوسازي ميبرند. اصلاً قصه يوسف مال من است. اگر اين طور نباشد که قرآن يک کتاب قديمي ميشود. اگر قرآن را با زندگيت تطبيق نکني، يک کتاب براي چند هزار سال پيش ميشود و هيچ نقشي براي ما ندارد.
اين که امام ميگويد قرآن کتاب تربيتي است يعني هر چه خواندي با خودت مطابقت بده.
هدف ما چيست؟ جايگاه ورزش چقدر است؟ جايگاه فيزيک چقدر است؟ جايگاه نقاشي چقدر است؟ براي هر چيزي يک حسابي باز کنيم.
بطور خلاصه بحث ما اين بود که انسان گاهي يادش ميرود که کجاي کار است. اين همه کتابهاي مفيد وجود دارد و او به کتابهاي غير مفيد سرگرم است. اين همه دانشمند اطراف او هستند و او با آدمهاي بيسواد رفيق است. اين همه کارهاي مفيد ميتواند انجام بدهد، نميدانم بر ميدارند با نخ قرقره يک شکل هندسي درست ميکنند و. . . چه چيزي گيرت آمد؟ شما اين زحمتي که کشيدي اگر روي يک بلوز ميکشيدي براي يک برهنه يک بلوزي بافته بودي. اگر روي قالي روزي يک ساعت دو ساعت کار ميکردي، آخر سال 30-40 هزار تومان در آمد داشتي. گاهي وقتها کار هايمان کاذب است. ببينيد دنيا بازار است و ما مجبوريم جواني خود را در اين بازار بفروشم لااقل مفت نفروشيم. اميرالمؤمنين(ع) ميگويد: قيمت شما بهشت است، ارزان خودتان را نفروشيد.
زمان شاه در اتوبوس نشسته بودم. يک کسي ميخواست مرا مسخره کند. گفت: آقاي راننده! گفت: بله! گفت: جناب شيخ تشريف دارند. موسيقي را براي آقا روشن کنيد و ميخواست با اين کار مرا ناراحت کند. من فکر کردم الان بايد چه کرد؟ همينطور که فکر ميکردم به من گفت: آقاي شيخ! گفتم: بله! گفت: از موسيقي خوشحالي؟ گفتم: من يک چيز ديگر به شما بگويم. من کار به حلال و حرامي آن ندارم. من ميگويم اين که ميخواند کيست؟ (در زمان شاه معمولاً رقاصهها ميخواندند) گفتم: من خودم دانشمند نيستم. اما در راه دانشمند شدن هستم. شاگرد دانشمندان هستم. آيا ارزش دارد که من مغزم را در اختيار اين رقاصه بگذارم يا نه؟ شما اگر يک نوار 100 توماني بخري، حاضري رويش صداي گربه ضبط کني؟ نوار مغز من چه گناهي كرده كه اين چيزها رويش ضبط شود. من نميخواهم مغزم را در اختيار رقاصه بگذارم. گيرم موسيقي حلال باشد. من حيف هستم.
قرآن به غافلين ميگويد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(اعراف/179) بعد در ادامه ميگويد: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»(اعراف/179) آنجايي هم که غفلت خوب است، تغافل است. گاهي وقتها پدر بايد وقتي عيبي در بچهاش ميبيند، بروي خودش نياورد. چون حديث داريم معلم خوب و مدير خوب کسي است که گاهي هم وقتي عيب طرف را فهميد، بروي او نياورد. يعني بنا را بگذارد روي نشيدن. در مسائل تربيتي و مديريتي گاهي تغافل خوب است.
گفتيم اگر کسي نمازهايش را اول وقت بخواند ديگر جزء غافلين نيست و ديگر اينکه وقت خواب 10 تا آيه بخوانيد كه اگر كسي قبل از خواب ده آيه قرآن بخواند ديگر جزء غافلين نيست و آنچه كه بر سر ما ميايد و آنچه را كه از دست ميدهيم، بر اثر غفلت است.
خدايا! ما را از اينکه از دشمن خود غافل شويم، از اينكه از جوانيمان غافل شويم، از امکاناتي که موجود است غافل شويم، خدايا ما را از غافلين قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»