متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1370/2/26
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث را در شب شهادت امام صادق(ع) مىشنويد. ما در اين ايام، يعنى ماه شوال و ذى القعده و ذى الحجه هر يك از اين ماهها، شهادت يك امام را خواهيم داشت. 25 شوال، شهادت امام صادق(ع) است. ذى القعده، شهادت امام نهم را داريم و ذى الحجه، شهادت امام هفتم و امام پنجم را داريم. چون در اين سه ماه، سه تا شهادت داريم، يك چند دقيقهاى در مورد مسائل حكمى امامت و عنايت و اصرارى كه شيعه روى امامت مىكند، صحبت ميكنم. بعد هم چند جمله از امام صادق(ع) را برايتان ميگويم.
من در اينجا بايد نامى از آيت الله كاشانى ببرم. آيت الله كاشانى(رحمت الله) كسى بود كه حتى زمان طاغوت، آن قدر اصرار كرد كه شهادت امام صادق را حتى در زمان حكومت شاهنشاهى تعطيل رسمى كرد. چون مذهب ما جعفرى است. دين ما از امام صادق(ع) است. به خاطر اين كه خط فكرى ما، خط اهل بيت است. بعد از رسول اكرم(ص) مسلمانان دو جناح شدند. يكى مكتب خلفا و يكى مكتب اهل بيت بود.
ما به دليل اين كه اسم اهل بيت در قرآن آمده است و نه اسم خلفا، به دليل اين كه اهل بيت معصوم هستند، به دليل اين كه اهل بيت سابقهشان صد سال بيش از فقهاى ديگر است، به دليل اين كه اهل بيت در راه خدا شهيد شدند، به دليل اين كه سابقه ى آنها «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»(واقعه/10) به دليل «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ»(نساء/95) «قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ»(آل عمران/169) به دليل غدير خم، به دليل سفارش هاى رسول اكرم(ص)، به دلايل مختلف بعد از رسول اكرم(ص) كه دو جناح شدند، جناح خلفا، جناح اهل بيت، ما جزء جناح اهل بيت شديم. الحمدالله عليه اهل بيت خيلى تبليغ شد. اميرالمؤمنين، بيست و پنج سال خانه نشست. ياران امام حسن(ع) فلجش كردند. امام حسين(ع) را شهيد كردند. امام سجاد(ع) در زمان خفقان بود. تنها امامى كه توانست يك نفسى بكشد، امام باقر(ع) بود. و بعد از امام باقر(ع)، امام صادق(ع) جلوه كرد. يعنى آن چه در حدود صد سال مسكوت مانده بود، امام صادق جلوه داد. چرا به ما مىگويند مذهب شما جعفرى است؟ پاسخ آن اين است، چون شيعه طرفدار اهل بيت است. اهل بيت صد سال كشته شدند، تبعيد شدند، آواره شدند، اذيت شدند، و تنها در زمان امام صادق(ع) يك روزنهاى پيدا شد.
امام صادق از اين روزنه استفاده كرد، حوزه ى علميه چهار هزار نفرى راه انداخت. و قال الصادق ما و اهل بيت ما و آن چه از پيغمبر و اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين به گوش ما نرسيده بود، امام صادق از طريق اين چهار هزار شاگرد به گوش ما رساند. پس دين ما، فرهنگ ما، از امام صادق است. امام صادق(ع) بلندگوى بيست و پنج سال سكوت اميرالمؤمنين است. به همين دليل به ما مىگويند: جعفرى، چون دين ما از جعفر صادق(ع) است. امام صادق(ع) تنها امامى بود كه ميدان پيدا كرد. ميدان وسيع براى نشر فكر، پيدا كرد.
راجع به امامت من يك بحث كلى بكنم. اصولاً دو نظريه است. من خيلى راحت مىگويم هم شيعهها گوش دهند، هم سنىها گوش دهند. همه ما با هم عنايت كنيم. سؤال اين است. آيا امام مثل رئيس جمهور است و يا امام مثل پيغمبر است؟ بحث ما، امامت است. امامشناسى، بعضى مىگويند: امام مثل نبوت است. بعضى مىگويند: امام مثل رئيس جمهور است. اگر امام مثل رئيس جمهور است، بايد انتخابات باشد. با سلام و صلوات يك كسى را امام كنيم. امروز به بنى عباس رأى بدهيم، فردا به بنى اميه رأى بدهيم. هر روز، يك كس را اكثريت مردم انتخاب كردند.
آيا امام مثل رئيس جمهور كشورها و يا امام مثل نبوت است؟ يعنى همين طور كه خدا، پيغمبر را تعيين مىكند، امام را هم بايد تعيين كند. عقيده ى شيعه اين است كه امامت مثل نبوت است. ديگران مىگويند: امام مثل رئيس جمهور است.
انتخاب چگونه است؟ ما پنج يا شش راه براى امام شناس داريم:
1- بگوييم هر چه همه گفتند. 2- بگوييم هر چه اكثريت گفتند. 3- بگوييم هر چه اقليت گفتند 4- بگوييم هر كس كه كودتا كردو قدرت را به دست گرفت، همان امام شود.
5- بگوييم هر كس پدرش امام بوده است، خودش هم امام شود(جانشينى) 6- جاي آن باز باشد، ببينيم چه كسي است.
كدام هايش حق است؟
1- امام چه كسى است؟ بگوييم هركسي كه همه گفتند(اتفاق همگان). هيچ وقت روى كرهى زمين، همه ى نظرها روى يك نفر، اتفاق پيدا نمىكند، پس اين نمىشود. اتفاق همگان نمىشود. اولى نشدنى است.
2- بگوييم هرچه اكثريت گفتند. پس اكثريت شدنى است. اما اكثريت راه حل است و راه حق نيست. فرق بين راه حل و راه حق چست؟ شما يك چرخ خياطى و ده نفر متقاضى داريد. نمىدانى چرخ خياطى را به چه كسى بدهى. اين جا قرعه مىكشيم، قرعه كشيديم، آيا قرعه ما را از بن بست بيرون مىآورد؟ مشكلمان را حل مىكند؟ قرعه راه حل است يا راه حق است؟ راه حل است. گاهى وقتها ممكن است ماشين صورت تراشى يكى باشد و چند نفر متقاضى داشته باشد. ولى وقتى قرعه مىكشند، به يك كسى مىافتد كه اصلاً ريش ندارد كه بتراشد. يا ممكن است يك موتور به يك پيرزني بيفتد كه اصلاً سوار دوچرخه هم نمىتواند بشود. خيلى وقتها در قرعه كشىها، چيزى نصيب كسى شده است كه هيچ ربطى به او ندارد. ممكن است براي يك كراوات قرعه بيندازند، و به يك آخوند بيفتد كه در عمرش يك بار هم كراوات نبسته است.
يك وقت ما، ماه رمضان اتريش بوديم. يك مقالهاى در روزنامه نوشته بودند، مقاله ى قشنگى بود. گفتم: فتوكپى آن را بياورم. مقالهاى در مورد بىخاصيت بودن لباس! نوشته بود كه بىخاصيتترين لباسهاى كره ى زمين كراوات است. چون نه گرم مىكند، نه سرد مىكند، نه نشان دهنده ى پول است، نه نشان دهنده ى فقر است، نه نشان دهنده ى علم است، نه نشان دهنده ى جهل است، نه نشان دهنده ى كمال است، نه نشان دهنده ى تخصص است. خيلىها كراوات دارند، ولي تخصصى هم ندارند. يك مقالهاى نوشته بود كه اين چه چيزى است كه ما گردن مىكنيم؟ خوب آقا! خدا پدرت را بيامرزد. تو كه در اروپا داري زندگي ميكني اين را گفتى، ما اگر اين را بگوييم، مىگويند: اين شيخ خودش كراوات ندارد، حسوديش مىشود. بعضى لباسها نشان دهنده است. كه مثلاً ايشان ارتشى است. ايشان پزشك است. ايشان آخوند است. بعضى لباسها نشان دهنده ى شغل است. نشان دهنده ى علم است. نشان دهنده ى تخصص است. اين بنده ى خدا، در بحث لباسشناسى تحقيقى كرده بود، گفته بود: لباسى كه نشان دهنده ى هيچ چيزى نيست، هيچ كمالى و هيچ عنوانى از اين در نمىآيد، كروات است.
پس در مجموع گاهى در قرعه يك چيزى به يك كسى مىافتد كه ربطى به او ندارد. پس قرعه راه حل است، راه حق نيست. اكثريت هم همين طور است. اكثريت راه حل است، راه حق نيست. اگر اكثريت راه حق بود، قرآن هشتاد بار نمىگفت: اكثر مردم راه كج مىروند. هشتاد و دو بار در قرآن مىفرمايد: اكثر مردم در خصلتهاى انسانى منحرف هستند. اكثر مردم يا راست مىگويند يا دروغ مىگويند. اگر شما يك ميليون پول داشته باشيد، در بيابان و كوچه و بازار راه بروى، به اكثر مردم اعتماد مىكنى كه پول بدهي يا نميدهي. اكثريت، دليل بر حقانيت نيست. بگو پس چرا مجلس ما، رئيس جمهور ما، شوراى نگهبان ما، پس چرا اين قدر اكثر، اكثر راه انداختهايد؟ عرض كردم اكثريت راه حل است ولى راه حق نيست. پس اكثريت را فعلاً مىگذاريم، اگر راه ديگري نداشتيم، باز اكثريت بهترين است.
3- اقليت چطور؟ بگوييم امام چه كسي است؟ معناي اقليت هم اين است كه يك گروه چند نفرى بيايند و سرنوشت كل جامعه را در دست بگيرند. اين هم تضييع حق ديگران است. ضايع كردن حق مردم است. بيايم مردم و توده ى جامعه را محروم كنيم به خاطر چند نفرى؟
4- كودتا چطور؟ امام كيست؟ بگوييم: هر كس كودتا مىكند. كودتا نشان دهنده ى حق نيست. كودتا قلدرى است. اين هم راه زور است. هر كه زورش بيشتر است و قانون جنگل مىشود. در جنگل هم، ببر از پلنگ زورش بيشتر است. اين كه نشد كه هر كس كه زورش بيشتر است، ميتواند كودتا كند و اين نشان دهنده حق و منطق نيست.
5- بياييم جانشينى را بگوييم. جانشينى هم تحميل است. اگر بنده پيش نماز اين مسجد بودم، بعد از مرگ من پسرم نماز بخواند، ممكن است من لايق باشم ولي پسرم لايق نباشد. چه دليلي دارد اگر رئيس كارخانهاى آقاست، فردا هم آقازادهاش جانشين باشد. آقا زادگى يك تحميل است. گاهى قرآن آقازاده را مطرح مىكند، مىگويد: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي»(بقره/124)، «وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحينَ»(انعام/85) بعد مىگويد: نه به خاطر آقا زادگى آن است «كُلٌّ مِنَ الصَّالِحينَ» خودشان هم خوب هستند. يك وقت يك آقازادهاى، از خودش هم مايه دارد، يك وقت آقازاده، اگر از آقايش جدا شود، خودش مايه ندارد. قرآن ميگويد: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي»(بقره/124) قرآن روي كلمه آقازاده، مانور مىدهد. مىگويد: آقازادگى يك كمالى است. اما خودش هم بايد كمال داشته باشد و لذا مىگويد: «كُلٌّ مِنَ الصَّالِحينَ» يعنى آقازادگى اصل است، خودش هم ارزش دارد. پس اين جانشينى به عنوان آقازادگى هم يك تحميل است.
(آقايانى كه دير تلويزيون را روشن كردند و حواسشان پرت شد، به مناسبت شهادت امام صادق(ع) بحث ما، بحث امامت است. امام را چگونه تعيين كنيم؟ اتفاق همه نمىشود. اكثريت راه حق نيست، راه حل است. اقليت ضايع كردن حق مردم است. كودتا زور است. جانشينى تحميل است. پس چكار كنيم؟ از همه ى اينها صرف نظر ميكنيم.)
6- يك راه ديگر مانده است. چه طورى امام را تعيين كنيم؟ امام را بايد خدا تعيين كند. چرا مردم حق ندارند پيغمبر را تعيين كنند؟ براى اين كه پيغمبر بايد معصوم باشد و به قول ابوعلى سينا، عصمت يك حالتى است كه نشان دهنده نيست. آخر آدم بعضى چيزها را مىتواند امتحان كند. نمىدانم فرودگاه رفتهايد يا نه؟ در فرودگاه يك دستگاه هايى دارند كه به بدن انسان مىگذارند و به بدن انسان مىكشانند، نشاندهنده ى اين است كه بنده تروريستم، اسلحه دارم، چاقو دارم، اگر جنس آهنى باشد، حتي يك پاشنه كش، را نشان مىدهد. ما بعضى چيزها را مىتوانيم با يك وسيله بفهميم، كه هست يا نيست؟ اما اين آقا عصمت دارد. حالا هرچه خط كش اين طرف و آن طرفش بگذاريم، نمىشود فهميد. به قول بوعلى سينا عصمت ديدنى نيست. رهبر بايد معصوم باشد و چون عصمت ديدنى نيست، خدا بايد رهبر را تعيين كند. دليل اين كه رهبر بايد معصوم باشد اين است كه « هر چه بگندد نمكش مىزنند *** واى به روزى كه بگندد نمك»
ما كه رهبر مىخواهيم، براى اين است كه چپ مىشويم. واى به روزى كه رهبر چپ بشود. پس رهبر نبايد چپه شود. رهبر بايد معصوم باشد. درباره عصمت هم بوعلى سينا مىگويد: كسى جز خدا نمىشناسد. پس بايد پيغمبر را خدا تعيين كند. آن وقت امامت را مىگويد: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»(بقره/124) اين آيه ى قرآن است. «اني» يعني «خودم». خدا مىگويد: ابراهيم من خودم تو را به امامت رساندم. كلمه ى «إِنِّي» يعنى به درستى كه خودم «جاعِلُكَ» نسبت مىكنم تو را «لِلنَّاسِ» براى مردم «اِماماً» امام قرار دادم. قرآن مىگويد «إِنِّي» خود خدا بايد تعيين كند. در ميان اين شش راه، سالمترين راه، راه ششم است. اتفاق همگان نمىشود. هيچ وقت در تاريخ روى يك نفر، اتفاق كلمه نبوده است. اگر خدا امام را تعيين نمىكرد، شما ميتوانستي اكثريت را بگويي. خدا در قرآن مىگويد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ»(شورى/38) قرآن مىگويد: كار مردم بايد شورايى و مشورتى باشد. درست است كار اجتماعى بايد مشورتى باشد. اما امامت «أَمْرُهُمْ» نيست «اَمْرُالله» است.
كارهايى هست كه مربوط به شماست، با اين پول بيمارستان و يا دبستان بسازيم. پول جمهورى اسلامى خرج بيمارستان شود و يا دبستان، كار اجتماعى است، مشورت كنيد. هرچه نمايندگان مجلس گفتند. اما آيا ميشود، بياييم و مشورت كنيم كه نماز صبح چند ركعت باشد؟ نماز صبح كار مردمى نيست، كار خدايى است. بنابراين، امام را بايد خدا تعيين كند. عقيده ى شيعه هم همين است. پس بچههاى شيعه و بچههاى سنى بدانند، اصل ما در امامت اين است كه امامت مثل نبوت است. امام جانشين پيغمبر است. به همان دليل كه مردم پيغمبر مىخواهند، به همان دليل امام هم مىخواهند. به همان دليل كه پيغمبر بايد معصوم باشد، به همان دليل هم امام بايد معصوم باشد. اصولاً قرآنى كه مىگويد: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(نساء/59) اولى الامرى كه اسمش پيش اسم خدا و رسول است. بايد هم كارش شبيه به خدا و رسول باشد. زشت است ما بگوييم «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ و فهد» و «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ و صدام حسين» «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ و ديگرى» كسى كه اسمش كنار اسم الله و رسول است، بايد كار و خصلتش هم شبيه به الله و رسول باشد. ما در امامت معتقد به عصمت هستيم. معتقد به عدالت هستيم. معتقديم امامت مثل نبوت است. معتقديم بايد خدا تعيين كند. دليل ما هم آيه ى قرآن است. مىفرمايد: خودم بايد امام را تعيين كنم. امامت با سلام و صلوات و كودتا و زور و بگير و ببند نيست. اين عقيده ى شيعه است. حالا روى اين عقيده ما چقدر باج دادهايم؟ خيلى باج دادهايم. تمام امامان ما شهيد شدند به خاطر اين كه به مردم مىگفتند: رهبرى لايق همان اهل بيت عصمت و طهارت هستند. امام صادق ما شهيد شد، امام كاظم ما شهيد شد، همه ى امامان ما، همه ى آنها شهيد شدند و شيعيان در طول تاريخ قطعه، قطعه شدند. به خاطر اين كه روى اين كلمه ايستادند. رهبر بايد معصوم باشد. در زمان غيبت هم بايد فقيه عادل، ولى فقيه عادل باشد. پس يا بايد معصوم و يا مجتهد عادل باشد. زور و پول و دلار و سكه و ريال و چاپ قرآن و عكس و پوستر و فيلم و تهديد و بند به شرق و بند به غرب، اينها لياقت براى انسان نمىآورد.
عقيده ى شيعه، عصمت و عدالت است. پاى عصمت و عدالت خونها داده شده است. بحمدالله روى كره ى زمين مانديم و تنها جمهورى اسلامى است كه رهبرى با يك چنين عقيدهاى دارد. ديگران رهبرشان يا اكثريت است، يا اقليت است، يا كودتاست و يا زور است. يا بعضىها هيچ كدام را ندارند. بنده ى خدا كه چه عرض كنم. افرادى هستند كه رهبريشان با باجگيرى و باج دهى است. از اين مىگيرد به آن مىدهد. اين رهبر واسطه مىشود. مثل بنگاهى معاملاتى هستند. خودشان، نه خريدار و نه فروشنده هستند. ما يك عده رهبر دركشورها داريم، اينها يك خورده از مردم مىگيرند، يعني از ضعيف باج مىگيرند و به قوى باج مىدهند. اين واسطه، رهبرى نيست. قهوه خانه قنبر است. يك بنگاه معاملاتى است. با اين فرق كه بنگاه معاملاتى خانه است. اين بده و بستانهاى سياسى است. خدا را شكر كه اعتقاد ما در امامت اين است.
اما نقش امام چه است؟ حوزه ى علميه ى امام صادق(ع) با اين كه انواع كنترلها روي آن مىشد، چهار هزار نفر شاگرد داشت. اين چهار هزار نفر شوخى نيست. اسم تك تك آنها نوشته شده است. آنها چه كردند؟ در شام و در دمشق آمدند و مسجد اموى ساختند. تا نظر مردم از مسجد پيغمبر كه امام صادق در آن تدريس مىكند، از حوزه علميه ى مدينه، به حوزه ى علميه شام منتقل شود. اصلاً مسجد ساختند، براى اين كه مسجد را خلوت كنند. آخوند تراشيدند تا دور امام صادق(ع) خلوت شود. همه ى اين كارها را كردند. صد سال قبر اميرالمؤمنين(ع) مخفى بود، امام صادق(ع) روشن كرد. چزى كه امامت را نشان داد، همين مقاومت شيعه بود. همه چيز دادند ولى تن ندادند، كه از فكرشان سابيده شود. شهادت امام صادق(ع) است. ما طلبهها افتخار مىكنيم كه شاگرد امام صادق(ع) هستيم.
امام صادق(ع) پيامهاى مختلفى داشت. براى همه پيام دارد. چند جمله از سخنان امام صادق را از نظر اعتقادى برايتان بگويم. وقتى ما عقيده ى خودمان را راجع به امامت گفتيم. حالا چند تا سفارش از امام صادق بكنم. كه اين سفارشات درس است. برادرها و خواهرها، اكثر ما معامله گر هستيم. امام صادق(ع) فرمود: معامله گر نباشيد «صِلْ مَنْ قَطَعَكَ»(تحفالعقول، ص305) در اخلاق معامله نكنيد. ما مىگوييم چه؟ ما مىگوييم گوشت قربانى برايمان آوردند، ما هم برايش ببريم. يعنى عيناً داد و ستد است. سلام كرد، سلامش مىكنم. ديدنم آمد، بازديدش مىروم. چشم روشنى آورد، مىبرم. تو عقد و عروسى دخترم آمد، مىروم. امام فرمود: در اخلاقيات تك بزنيد، معامله نكنيد. «صِلْ مَنْ قَطَعَكَ» وصل شو به كسى كه با تو قطع رابطه مىكند. يعنى تك بزن. هنر تو به اين است كه بگويى، رفتم خانه ى كسى كه او چند سال است، پايش را خانه ى ما نگذاشته است. در اخلاق اگر تو آمدى و من آمدم كه هنر نيست.
حديث داريم اگر فقير گفت تو هم پول به او دادي، كه هنر نيست. صد تومان آبروى خودش را ريخته، شما ده تومان به او دادهاى. تازه نود تومان هم ضرر كرده است. اگر من خانهي شما آمدم، شما آمدى، هنر نيست. معامله گر هستى. امام فرمود: برو خانه كسى كه خانهات نمىآيد. آدم نبايد خودش را سبك كند. امام صادق فرمود: خودت را سبك كن. يعنى اگر آدم برود، سبك كردن نيست. امام صادق(ع) شب شهادتش از هوش رفت. يك مدتى شد، چند دقيقه از عمرش بيشتر نمانده بود. چشم هايش را باز كرد، فرمود: مقدارى پول به فلانى بدهيد. گفتند: آقا فلانى؟ گفت: بله فلانى. گفتند: آقا فلانى يك روز با چاقو و كارد آمد، شما را بكشد. قاتل تو است. فرمود: چون خويش و قوم است، برويد به او پول بدهيد و بگوييد: امام صادق در آستانه ى شهادت سلام رساند و اين پول را داد. آن آقا را كه رفتند و پول به او دادند، از كارش شرمنده شد و طرفدار خط اهل بيت شد. هنر اين است كه تك بزنيم. «وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَكَ»(تحفالعقول، ص305) «اعط» عطا كن «من حرمك» كسى كه او تو را محروم كرده است، او به تو نداد و كادو نياورد، تو به او اعطا كن. «وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ»(تحفالعقول، ص305) او به تو بدى كرد، تو به او خوبى كن. «وَ سَلِّمْ عَلَى مَنْ سَبَّكَ»(تحفالعقول، ص305) فحش به تو داد، جواب سلامش را بده. اين يك سفارش است كه امام صادق فرمود. در اخلاقيات، معامله نكنيد.
از جملات ديگر امام صادق(ع) اين است كه فرمود: نماز خواندن فايدهاى ندارد. «انما اقبل الصلاة» نماز كسى قبول مىشود كه اين چند مورد كار را بكند:
1 – «يطعمه جائع» نماز از كسى قبول مىشود كه گرسنه را سير كند. اگر از يك ميليون افراد كرد بيشتري وارد ايران شدند و فرد نماز خوانى در ايران بود و چيزى به اين كردها نداد، در نماز خواندنش شك كنيد. اين را من نمىگويم، امام صادق فرمود: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فِي بَعْضِ مَا أَوْحَى إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاةَ مِمَّنْ يَتَوَاضَعُ لِعَظَمَتِي وَ يَكُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ مِنْ أَجْلِي وَ يَقْطَعُ نَهَارَهُ بِذِكْرِي وَ لَا يَتَعَظَّمُ عَلَى خَلْقِي وَ يُطْعِمُ الْجَائِعَ وَ يَكْسُو الْعَارِيَ وَ يَرْحَمُ الْمُصَابَ وَ يُؤْوِي الْغَرِيبَ»(تحفالعقول، ص305) «إِنَّمَا» يعنى فقط، فقط نماز كسى قبول مىشود كه در كنار نمازش، به فكر گرسنهها هم باشد و «يَكْسُو» برهنهها را بپوشاند «وَ يَرْحَمُ الْمُصَابَ» غصه بخورد. افرادى هستند كه مىگويند: جمهورى اسلامى نبايد راه به اينها بدهد. چطور فلان كشور و فلان كشور راه نمىدهند؟ خوب راه ندهند. اينها مىآيند گوشت گران مىشود. پودر شوينده گران مىشود. خوب خانم و آقا، اگر راه ندهيم اينها چه كار كنند؟ عراق كه در سر اينها مىزند. ما هم كه راهشان ندهيم. پس اينها چه كار كنند؟ كشورهاى ديگر هم كه راهشان نميدهند، يك كشور است كه شرف انسانى دارد، آن هم ما هستيم. ما راه مىدهيم. آخر مىدانى گوشت گران شد. بابا اصلا گوشت نباشد، ما همه نان خالى بخوريم. به مظلومين راه بدهيم، بهتر از اين است كه گوشت بخوريم و مظلومين از گرسنگى تلف شوند.
شهادت امام صادق است، پاى سخن امام صادق بنشينيم. امام صادق فرمود: «إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاةَ» فقط نماز كسى قبول مىشود كه «يُطْعِمُ الْجَائِعَ وَ يَكْسُو الْعَارِيَ وَ يَرْحَمُ الْمُصَابَ وَ يُؤْوِي الْغَرِيبَ» به غريب پناه بدهد و به مظلوم رحم كند. برهنه را بپوشاند. گرسنه را سير كند. از امام صادق حديثى ديگر داريم. امام صادق فرمود: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ الْمَاشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَالسَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ»(تحفالعقول، ص303) امام صادق(ع) كه شب شهادتش است در يك جملهاى فرمود: بايد كار مردم را راه انداخت. فرمود: «كَالسَّاعِي» «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ الْمَاشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ» اگر كسى بلند شود، قدم بردارد، حركتى بكند كه مشكل مسلمانى را حل كند، اگر يك با غيرتى از مظلوميت كسى بلند شد، دردش آمد، مشكلش را حل كند، قدمى كه بر مىدارد، «كَالسَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ» انگار در مكه كنار مسجد الحرام، سعى صفا و مروه مىكند و اگر كسى مشكلش را حل كرد، ثواب كسى را دارد كه در كنار رسول اكرم(ص) در جنگ بدر و احد، بدنش خونى شده باشد. اين جمله از امام صادق(ع) درباره اهميت كمك به مردم بود. حالا كارمند اداره هستي، ميخواهى بگويى برو فردا بيا. بگو برو فردا بيا، ولي كار او را راه بينداز.
امام كاظم فرمود: اگر مسلمانى به كسى مراجعه كند و آن كس مىتواند كارش را سريع انجام دهد، تفره برود، به رسول اكرم(ص) توهين كرده است. امير المؤمنين در خانه رفت. كنيزي گريه ميكرد. گفت: برايم مشكلى پيش آمده است. هواى كوفه، داغ بود. خواست بگويد الان سر ظهر است، هوا داغ است، يك ساعت ديگر، بعد از ظهر، فرمود: به خدا نمىشود على برود استراحت كند و مردم مشكل داشته باشند. از خواب خودش صرف نظر كرد، مشكل را حل كرد. وقتى مشكلى پيش مىآيد، ما بايد يك مقدارى از استراحت خودمان، حداقل كم كنيم.
امام صادق(ع) فرمود: به مردم شيعه و ياران ما بگو «لَا تَذْهَبَنَّ بِكُمُ الْمَذَاهِب»(تحفالعقول، ص303) بيخودى به شيعه بودن، دل خوش نكنيد و آرزوى بيهوده نداشته باشيد. «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»(كهف/110) كسى كه رجاء و اميد دارد «فَلْيَعْمَلْ» بايد عملش هم صالح باشد. امام صادق(ع) فرمود: به شيعهها بگو «فَوَ اللَّهِ لَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فِي الدُّنْيَا وَ مُوَاسَاةِ الْإِخْوَانِ فِي اللَّهِ»(تحفالعقول، ص303) به خدا قسم ولايت ما شامل حال كسى نمىشود، مگر كسى كه جوش بزند و سوز داشته باشد. ورع و اجتهاد داشته باشد «وَ مُوَاسَاةِ الْإِخْوَانِ» هرچه دارند با هم داشته باشند. خلاصه آن كه اسلام سوز مىخواهد، غيرت مىخواهد، تعهد مىخواهد، شور مىخواهد.
يكى ديگر از سفارشاتى كه لحظههاى آخر اما صادق(ع) فرمود، سفارش به نماز بود. من نمىدانم چرا راحت هر كجا بناست قرباني شود، نماز قرباني مىشود. ما چه شيعهاى هستيم؟ عدهاى از خانمها آمدند به همسر امام صادق(ع) تسليت بگويند، وارد شدند. گفتند: امام صادق(ع) شهيد شد. خانم گريه كرد. زنها گريه كردند. فرمود: نبوديد ماجرا را ببينيد. گفتند: ماجرا چه بود؟ گفت: دقيقه ى آخر عمر امام صادق(ع) بود، چون انسان دقيقههاى آخر عمر، آخرين حرف هايش را مىزند. هميشه هر كس مهمترين حرفش را، آخرين دقيقه مىزند. امام چشم هايش را باز كرد، فرمود: فورى به فاميل بگوييد بيايند، فورى فاميلهايي كه در دسترس بودند بالاي سر امام جمع شدند، اتاق و سالن پر شد. بعد امام صادق(ع) چشمش را باز كرد و فرمود: شفاعت ما شامل حال كسى نمىشود كه نماز را سبك بشمارد. زشت نيست وقتى به كارگرهاى كفش ملى مىگويند: نماز، بگويد: والله توليد كم مىشود. ما توليد را براى چه مىخواهيم؟ مگر نماز چقدر طول مىكشد؟ آقا توليد كم نمىشود. نسبت به نماز، احساسمان كم شده است. حالا كه مىخواهند يك ساعت، ساعت را بكشند جلو، در پادگانها زمزمه مىشود كه خيلى خوب، ساعت كه رفت جلو، ديگر نماز جماعت تعطيل شود. يعنى تمام ارتشىها، همه ى كارهايشان ضرورى بود، فقط «بسم الله الرحمن الرحيم» پادگان را به هم مىريزد. نه آقا، شما كه شش ساعت ايستادهاى. شش ساعت و پنج دقيقه بايست. ولي اگر به او بگويند: سرويس رفت، به سرعت ميدود تا از سرويس عقب نماند.
متأسفانه من با يك جوان حزب اللهى در ماشين نشسته بودم، يك جايى مىرفتيم، يك مرتبه پشت فرمان به سر خود ميزد، گفت: واى، چنان گفت واى! گفتم: چه كسى زير ماشين رفت؟ گفت: پرسپوليس باخت. معلوم شد، اين طرفدار پرسپوليس بوده است و حال آن كه اين جوان حزب اللهى شب تا صبح خانه ى ما خوابيد و شايد نمازش هم قضا شد. يك بار نگفت: واى نمازم قضا شد. آقا مريض شديم و بزرگترين مريضي اين است كه نمىدانيم مريض هستيم. مىگوييم: «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» مىگويد: توليد كفش ملى، توليد شيشه، توليد كم مىشود. اگر مىخواهد كم شود، كم شود. ما بايد ياد بگيريم. تا مىگويند: «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» پادگان، كارخانه، تعطيل شود. آقا توليد كم مىشود، كم شود. مگر چقدر طول مىكشد؟
اما روحانيون هم بايد نماز را خيلى سريع بخوانند و اگر حتى دو نماز چهار دقيقه طول مىكشد. يك نماز را انجام دهند. نماز ظهر را بخوانند و نماز عصر را خانه بخوانند. «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» بلژيك كه نيست، جمهورى اسلامى است. اگر بنا باشد ظهر در كارخانه ى ما مثل بلژيك باشد، مثل رومانى باشد، پس چه اسلامى است؟ كجاي آن اسلامى است؟ مگر يك راهپيمايى روز قدس، نشان دهنده ى اسلام است؟ مگر يك تشييع جنازه ى امام، نشان دهنده ى اسلام است؟ البته امام صادق هميتطور هم فرمود: ريشه ى اسلام حب و بغض است. الحمدالله ما نسبت به اولياء خدا حب و محبت داريم و نسبت به دشمنان خدا، بغض داريم. مرگ بر آمريكا را محكم مىگوييم. مرگ بر اسرائيل را محكم مىگوييم. نسبت به امام حسين(ع) اشك مىريزيم. در حب و بغض نمرهي ما بيست است. اما زشت است كه «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» ميگويند، كارخانه انگار كشور بيگانه باشد. بالاخره بايد يك خبرى از «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» باشد. آدم خجالت مىكشد كه وقتى مىگويند: خدا! مىگويد: توليد! اصلاً روز كارگر با همه ى احترامى كه دارد، ما نبايد از خداى كارگرها غافل شويم. به مناسبت روز كارگر، يك روز تعطيل، مراسم، جلسات، كنفرانسها، كميسيونها، كف، صلوات، خرج، تشريفات، همه ى اينها خوب است، ولي كارگر نمونه يكى هم به خاطر آن باشد كه نمازش هم درست است. آقا در چه نمونه است؟ توليد بالاست. يك ملاكى هم براى نماز باشد.
شب شهادت امام صادق(ع)، بحث را گوش مىدهيد. امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم اگر كسى نماز را سبك بشمارد، شفاعت ما شامل حالش نمىشود. شما حساب كن، قهوه خانههايى كه در راهها هستند. البته نمىدانم مسئولش كدام وزارت خانهاى است. ولي شايد پيگيري كرده باشد. كثيفترين مكان هايى كه در قهوه خانههاى راهها هست، نماز خانه است. اين جمهورى اسلامى است. وارد هتل مىشويم، جاجيمها، صنايع دستى، ويترينهاي قشنگ، همه اجناس قالى و پشم و پتو، بعد مىگوييم: آقا ببخشيد در اين هتل نمازخانه كجاست؟ مىگوييد: پشت انبار سيب زمينى است. آنجا كه مىخواهند بگويند: الله اكبر پشت انبار سيب زمينى ميگويند، آنجايى كه مىخواهيم گليم بخريم، وزارت ارشاد بايد بجنبد. كارخانه «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» كه گفت، مدير عامل هم كه مىگويد: توليد! بگوييد يك سالن توليد، و دو سالن نماز بخوانند. اين بى تفاوتى به «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» بد است.
دوبار مىگوييم «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» دو بار مىگوييم «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ» دوبار مىگوييم «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ» آخر ما چه شيعهاى هستيم؟ شما ماجراي مسلم بن عقيل را شنيدهايد. مسلم دو تا بچه داشت. بچه هايش كربلا بودند. چون كوچك بودند، شهيد نشدند. امام حسين(ع) را شهيد كردند، اسيرها را هم آوردند. اين دو تا بچه كوچك، اسير بودند. زندانشان كردند. مدتها زندان بودند. بعد زندان بان اينها را شناخت كه عجب شما فلانى هستيد. شبانه، غذا به اينها داد و اينها را فرارى داد. دو تا بچه كوچك فرار كردند، در يك منطقهاى رفتند و به يك خانهاى پناه آوردند، ولي ابن زياد فهميده بود دو تا بچه فرار كردند. جايزه تعيين كرده بود، صاحب خانه آمد، براى اين كه جايزه بگيرد سر اين دو تا بچه را بريد، دو بچه كوچك كه در كربلا شهادت امام حسين(ع) را ديدند، در زندان ابن زياد بوده و شبانه فرار كرده در خانه پناهنده شدهاند، اما صاحب خانه براى جايزه مىخواهد سر اين دو تا بچه را ببرد. درعين حال اين بچههاى ده ساله، يازده ساله گفتند: حالا كه بناست سر ما را ببرى، اجازه بده نمازمان را بخوانيم. دو ركعت نماز خواندند و سرشان جدا شد. آخر اين كه ده ساله است نماز مىخواند، چرا پسر سيزده ساله ى ما نماز نمىخواند؟ و پدرش و مادرش مىگويند: آقاجان دكمهات را ببند قربانت بروم. قربانت بروم كفش هايت را تا به تا نپوش، يك بار نمىگويد: نماز. نسبت به نماز همه ى ما با هم خوابمان برده است. نه ارشاد غصه مىخورد كه چرا نمازخانه قهوه خانه ى در بين راه كثيفترين مكانها است، نه هتل دار غصه مىخورد كه چرا نمازخانه داخل انبار سيب زمينى است، نه گاراژى غصه مىخورد كه چرا در ترمينال نمازخانه، اين قدر كثيف است. نه كفش ملى، نه كارخانه ى شيشه، دانشگاه و. . . ما نماز جماعت را كوتاه گرفتهايم. پست هايى دولتى باعث شده كه بسيارى از روحانيون ما ديگر مسجدشان را رها كردهاند. بى اعتنايى به نماز، شامل ما آخوندها هم ميشود. مگر اشكال دارد آدم هم وزير و هم پيش نماز باشد. به هر حال نبايد اگر كسى مسئول يك جايى شد، قاضى، دادستان و. . . ديگر نماز نخواند. (حالا ان شاءالله من را فردا نگيرند) اينها ضمن اين كه كارهاى اجرايى مىكنند، مىتوانند ظهر بروند يك جايى و نماز هم بخوانند. نسبت به نماز بى اعتنا شدهايم. امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم كسى كه نماز نزدش سبك بشود، ما شفاعتش را نمىكنيم.
خدايا! ما را نسبت به شناخت امام، عشق به امام، تداوم خط امام، آشنايى با معارف امام، تخلق به اخلاق امام، آشنا و به ما توفيق اقامه با شرايطش، نماز با آدابش، آن نمازى كه «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»(عنكبوت/45) است نصيب ما بفرما.
اميد دارم بحث امشب ما بين مدير عامل و كارخانه دار و. . . يك قلقلك و ولولهاى ايجاد كند. بايد ظهر در كارخانه، پنج دقيقه نماز اقامه بشود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»