به نام خدا
روشن است كه یكى از آن موضوعات حیاتى كه تاریخ بشرى را از قابلیت تفسیر صحیح بر كنار نموده ، حیات انسانى را كه مطلوبترین هدفها است ، بصورت وسیله ناآگاهى میان دیروز كه معدوم است و فردا كه مجهول است در آورده است ، موضوع هدف و وسیله میباشد . این همان موضوع است كه بىاعتنایى بدان یا نادیده گرفتن عمدى آن ، هیچ ارزشى در قاموس بشرى باقى نمیگذارد .
مگر میتوان سقوط ملاكهاى ارزشى را در دوران معاصر ، یك پدیده اتفاقى تلقّى كرد ؟ این سقوط معلول جبرى اختلاط هدفها و وسیلهها است كه ریشههاى خود را در اعماق تاریخ ما دوانیده است .
هنگامیكه حیات فردى از انسان را بتوانیم بصورت وسیله براى هدفهاى جاه طلبانه خود درآوریم ، بخاك و خون افتادن میلیونها انسان داراى حیات ، یك خبر عادى تلقّى خواهد گشت .
اسارت و بردگى و گرسنگىهاى و محرومیتها در اشكال متنوعى كه دارند ، همه و همه نتایج شوم عدم تفكیك میان هدف و وسیله بوده است كه تا به امروز ادامه دارد . اگر متفكرى چنین گمان كند كه پیشرفت علوم حرفهاى و تكنیك ناخود آگاه و تلاشهاى بىمحاسبه اجتماعى بشر را در آینده به این آرمان اعلا ( تفكیك هدف از وسیله ) موفق خواهد ساخت ، گمانى خوش بینانه افراطى است كه تنها وسیله تسلیت خویشتن میباشد .
عملى شدن این آرمان ( شناخت و ارزیابى هدف و وسیله و تفكیك آن دو از یكدیگر ) احتیاج قطعى به رسالت دائمى دارد .
تا آنجا كه ما سراغ داریم دو مفهوم وسیله و هدف و شناخت و ارزیابى آن دو ، كمتر مورد توجه مكتبها و متفكرین قرار گرفته است . در اغلب قلمروهاى علمى و انسان شناسى و انسان سازى و بلكه جهان بینى ، آن حقایق كه از پیش مطلوب تشخیص داده شده ، بعنوان هدف پذیرفته مىشود ، سپس همه معرفتها و موضوعات و جنبشها بعنوان وسایلى براى آن هدف منظور مىشوند . حتى آن اندیشمندانى هم كه بطور مستقل درباره وسیلهها و هدفها اندیشیدهاند [ البتّه شماره آنها بسیار محدود است ] مانند آلدوس هكسلى ، ملاك و ضابطه و تعریف دقیقى درباره دو مفهوم مزبور ننمودهاند . مكتب پراگماتیسم همه آرمانها و اندیشهها و تحقیقات و كوششها را بعنوان وسیله براى هدفهاى حیاتى در مجراى عمل مىنگرد .
عامل تقسیم موضوعات و فعالیتها به وسیله و هدف
مسلم است كه بشر در گذرگاه ادامه حیات ، آنچه را كه شرط و مقتضى حیات مىداند ، وصول به آن را میخواهد و آنچه را كه مانع و مخلّ حیات میداند ، عدم آن را مىخواهد . این خواستهها چنان نیست كه در هر موقعى و با هر گونه شرایطى قابل تحقیق بوده باشد ، بلكه میان انسان و آن خواستهها ، اغلب فاصلهها و وسایطى وجود دارد كه بایستى آنها سپرى شود و یا مطابق هدف توجیه گردد . هر خواستهاى كه چنین موقعیتى با انسان داشته باشد ، جنبه هدفى پیدا میكند و آنچه در راه وصول به هدف قرار گرفته و بایستى براى رسیدن به آن هدف توجیه و مورد تصرف قرار بگیرد ، وسیله نامیده مىشود . تحقیق دقیق در تعریف هدف و وسیله را در مباحث بعدى خواهیم دید .
اهمیت بررسى و تحقیق درباره هدف و وسیله
دلایل روشنى در دست داریم كه اهمیت بررسى و تحقیق درباره هدف و وسیله را بخوبى اثبات مىكنند . از آنجمله :
دلیل یكم
معمولا موضوعى كه هدف قرار مىگیرد ، تعیین كننده سرنوشت حیات و شخصیت و منش انسانى مىباشد ، زیرا چنانكه در تعریف هدف و وسیله خواهیم دید ، هدف داراى این خصوصیت است كه موجب جلب توجّه و گرایش استقلالى انسان مىباشد ، گویى حیات یا شخصیت و منش آدمى محصولى از هدفهایى است كه در زندگانى انتخاب مىكند ، زیرا هر موضوعى كه هدف واقعى و محاسبه شده انتخاب مىگردد ، همه عناصر روانى و مغزى و انگیزههاى حیاتى در انتخاب آن هدف هماهنگ و بسیج مىشوند و مىخواهند هدف را كه جزء گسیختهاى از انسان احساس مىشود ، بانسان بپیوندند ، و جزء پیوستهاش قرار بدهند ، و بدانجهت كه وصول به هدف اهمیت حیاتى دارد ، بدون صرف نیروها و توجیه سایر شئون حیاتى به سمت هدف ، امكان پذیر نیست ، لذا پیروزى در هدف گیرى در حقیقت پیروزى در حیات است و بالعكس ، شكست در هدف گیرى مساوى شكست در حیات خواهد بود .
دلیل دوم
بمنزله نتیجه دلیل یكم ، شناخت هویّت انسان و آشنایى با اصول اساسى و پدیدههاى فرعى یك جامعه مىباشد ، زیرا اگر چه انتخاب وسیله بنوبت خود مىتواند روشنگر وضع روانى فرد و جامعه بوده باشد ، ولى بدانجهت كه وسیله جنبه آلى و پیروى دارد ، لذا نمىتواند روشنگر همه جانبه خواستههاى انسانى بوده باشد . ولى هدفگیرىها و شناخت عوامل اساسى آنها بخوبى مىتواند از عهده توضیح و تحلیل حیات و شخصیت و منش آدمیان برآید . فرد یا جامعه پیروزى طلب همواره هدفهاى مخصوصى را انتخاب مىكند كه به هدف مطلقش ( پیروزى طلبى ) نایل سازد .
دلیل سوم
هنگامى كه فرد یا جامعهاى در هدفهاى انتخاب شده خود به پیروزى برسد ، موجب افزایش جرئت ، و شهامت و امیدوارى او به هدفهاى عالىتر مىگردد ، بلكه بالاتر از افزایش جرئت ، گویى درون آدم موفق به هدف ، دست به تولید نیرو مىزند و او را آماده هدفگیرى دیگر مىنماید .
مسلم است كه اگر چنین امتیازى در وصول به هدفها وجود نداشت و رسیدن به هدفها مانند عبور ساده از نقاط زندگى بود ، شخصیتهاى سازنده تاریخ به آنهمه موفقیّتها نایل نمىگشتند . این امتیاز كه براى هدفگیرى گفتیم ،
حتّى مىتواند عامل موفقیت دیگران نیز بوده باشد ، زیرا وقتى كه انسان مىبیند فرد یا جامعهاى هدفى را براى خود برگزید و آن را بدست آورد ، با این توجه كه او هم موجودى مثل من است ، چرا من به هدفهاى خود موفق نشوم ، جرئت و شهامت پیدا كرده ، ناخودآگاه دست به تولید نیروى درونى میزند و به آگاهىهایش میافزاید و در راه رسیدن به هدفهاى خویش تلاش مىكند . این پدیده سازنده از مختصات وصول به هدف است ، نه وسیله ، زیرا پیروزى در وسایل ، موفقیت در پیدا كردن عامل تسهیل هدف مىباشد و استقلالى براى خود ندارد .
دلیل چهارم
شكست در رسیدن به هدفها ، چه بجهت خطا در هدفگیرى و چه به جهت ناچیزى خود هدف و یا كوتاه بودن دست از وسایل ، یكى از دو نتیجه مهم را با نظر به شخصیت آدمى بوجود میآورد :
نتیجه یكم شخصیتهاى ضعیف كه عناصر حیات خود را بر قواعد سست و خیالات بنا نهادهاند ، در اولین یا دومین یا سومین شكست در هدفگیرى ( نسبت به درجات ضعف شخصیت ) راه خود را برمىگردانند و به موضوعات دیگرى جلب مىشوند كه ممكن است مفید بحال آنان نباشد ، یا داراى سودى باشد ، و بهر حال راه خود را از نوع هدفهایى كه در راه وصول بآنها شكست خوردهاند ،
منحرف مىسازند .
اگر در راه هدفگیرىهاى جدید هم یك یا دو بار با شكست روبرو شوند ،
یأس و نومیدى دمار از روزگارشان برمیآورد .
نتیجه دوم شخصیتهاى نیرومند ، كه در هدفگیرىها ، نخست عوامل و انگیزههاى درونى و وضع عمومى موجودیت خود را دقیقا تحت محاسبه قرار داده و عوامل و شرایط برونى را بقدر لازم و كافى بررسى مىنمایند ، لذا اراده و تصمیم آنان در هدفگیرىها ، با شكیبایىها و تحمل و متانت بسوى هدف بسیج مىشوند ، لذا كمتر از گروه اول با شكست روبرو مىشوند و در صورت شكست خوردن درباره یك هدف ، چون نیروى شخصیّتشان داراى جوشش دائمى است و از طرف دیگر مىدانند كه عوامل محاسبه ناشده در طبیعت و اجتماع ممكن است خط بطلان بر هدف آنان بكشند ، لذا نه تنها یأس و نومیدى به سراغ آنان نمىآید ،
بلكه با توجه و نیروى بیشترى متوجه همان هدف مىشوند و اگر هم بار دیگر با شكست روبرو شوند ، تجربههایى بدست مىآورند كه گاهى ارزش سازندگى بیشتر از خود هدف را دارا مىباشند .
افراد و جوامعى را مىبینیم كه بارها از موفقیت در هدفها نه تنها محروم گشتهاند ، بلكه بوسیله شكست در آن هدفها ، عوامل بسیار مهمى از موجودیت خود را از دست دادهاند ، با اینحال به موجودیت خود ادامه مىدهند و خنده از لبانشان و سخنان پیروزمندانه از زبانشان قطع نمىشود .
در صورتى كه شكست در وسیلهها با ادامه امید به هدفها ، خاصیت مزبور را ندارد ، مگر اینكه شكستها بقدرى پى در پى و همه جانبه صورت بگیرد كه وصول به هدف را امكان ناپذیر جلوه بدهد .
دلیل پنجم
تفكیك میان هدف و وسیله ، یكى از بزرگترین عوامل زندگى هدفدار است ، زیرا با این تفكیك است كه عظمت و ارزش هدفها معلوم مىشود و در صورتى كه انسان خود آشنا و داراى علاقه به خویشتن باشد ، بهترین هدفها را براى زندگى خود انتخاب مىنماید . اگر تفكیك مزبور صورت نگیرد ، زندگى آدمى مانند قطعه كاغذى است كه بدون هدف در سیل حوادث زندگى باینسو و آنسو كشیده مىشود و در مسیر خود از هر چیزى كه در پیرامونش مىگذرد و مىتواند ارتباطى با او داشته باشد ، نه اطّلاعى مىگیرد و نه بهرهاى برمىدارد .
چنین انسانى وسیلهاى براى هدف زندگى دیگران مىباشد .
دلیل ششم
یكى از انسانىترین نتایج شناخت وسیله و هدف و ارزیابى آن دو ، تحقّق بخشیدن به آن اصل رؤیایى است كه در همه قرون و اعصار ، همه عظماى فكر بشرى را به خود مشغول داشته است و آن اصل عبارت است از :
اگر موجودیت من هدف است ، موجودیت دیگران نیز هدف است و اگر موجودیت دیگران وسیله است ، من هم وسیله هستم اكثریت قریب به اتفاق انسانها ، از آن هنگام كه از ضرورتهاى حیات معمولى فارغ مىشوند و شروع به ارضاى تمایلات مافوق ضرورتهاى حیاتى مىنمایند ، محور اساسى همه شئون انسانهاى دیگر را خود طبیعىشان قرار مىدهند ، و چون خواستهها و گسترش خود طبیعى ، اندازه و حدّى نمىشناسد ، هر چه كه جز خود طبیعىشان مىباشد ، وسیلهاى براى ارضاى تمایلات و گسترش خود طبیعى تلقى مىكنند . منشأ اساسى حق كشىها و جنگ و خونریزىها و اسارتهاى گوناگون همین پدیده جنایتزا است كه متأسّفانه تاریخ انسانى را در بر گرفته است .
جاى شگفتى نیست كه این پدیده خود محورى همه دانشها و اندیشههاى انسانى ما را درباره دیگران خنثى نماید و موجب هدف دیدن خود و وسیله تلقّى كردن دیگران بوده باشد . حتى در آن جوامعى كه افراد و گروههاى اجتماعى حلقههایى براى زنجیر كل مجموعى اجتماعى قرار گرفته باشند ، و دو مفهوم وسیله و هدف در میان آنان مطرح نباشد ، باز مدیریّتهاى گروهى یا مجموعى كه مافوق محاسبات زنجیرى آن حلقهها مىباشند ، هدفهایى خواهند بود كه سایر افراد و گروههاى اجتماع وسیلههایى براى آنان یا هدفگیرىهاى آنان تلقّى خواهند شد .
این معماى لا ینحل خود محورى بدون تفكیك و ارزیابى هدف و وسیله و اجراى رسالت انسانى كه اثبات كند همه انسانها از ارزش عالى هدف بودن برخوردارند حلّ و فصل نخواهد گشت .
مادامى كه رسالت انسانى در این مورد دست بكار نشود و جنبه هدفى همه انسانها را اثبات نكند ، هر امتیازى كه بشر بدست خواهد آورد ، از كمترین قدرت گرفته تا عالىترین قدرتها در راه هدف قرار دادن عدّهاى قلیل و وسیله تلقى نمودن اكثریت انسانها ، استخدام خواهد گشت . این حقیقت احتیاج به رسالت دارد كه اثبات كند كه « اگر من هدف هستم دیگران نیز هدف مىباشند و اگر دیگران وسیله هستند ، من هم وسیله مىباشم . » این مسئله را در مباحث آینده توضیح بیشترى خواهیم داد .
تعریف هدف و وسیله
مسلّم است كه هیچ موضوع و پدیدهاى در جهان عینى و حتى در قلمرو ذهن نه رنگ وسیلهاى دارد و نه نشان هدفى ، زیرا آنچه كه در هر دو قلمرو به وجود مىآید ، معلولى است كه به دنبال علّتش به وجود آمده است . حتى اگر خود اشتیاق به هدف را بعنوان یك پدیده روانى یا مغزى بخواهیم مورد مطالعه قرار بدهیم ، جز یك عمل روانى كه از عامل معینى ناشى شده و در مغز یا روان قابل مطالعه مىباشد ، چیزى نیست . بلكه اتصاف یك موضوع به عنوان هدف یا وسیله مربوط به خواستن و انتخاب ما مىباشد كه اگر آن موضوع مورد خواستن استقلالى ما باشد ، عنوان هدف به آن مىدهیم و اگر جنبه مقدمه و رساننده به خواسته شده استقلالى داشته باشد ، بعنوان وسیله در آن مىنگریم .
بهمین جهت است كه اغلب انسانها در یافتن هدف زندگى بگمان اینكه حقیقتى را پیدا خواهند كرد كه در پیشانیش نوشته است ، « من هدف زندگى هستم » دچار اشتباه و ورشكستگى مىشوند و نمىدانند كه هدف موضوعى است انتخابى و وابسته باینكه حیات را چگونه تفسیر مىكنند . بلى واقعیت هدف مستند به اصالت و مفیدیت موضوعى است كه در جاذبه اشتیاق قرار مىگیرد ، مانند ادامه حیات .
اصالت و عظمت حیات منشأ دارا بودن حیات است به جنبه هدفى آن .
هدف
عبارت است از آن حقیقت مطلوب كه اشتیاق وصول به آن ، محرك انسان به انجام دادن كارها و انتخاب وسیلههایى است كه آن حقیقت را قابل وصول مىنماید . هر هدفى از نظر شناسایى تحلیلى به چهار عنصر اساسى تجزیه میگردد :
عنصر یكم
جنبه درون ذاتى است كه مربوط بیكى از خواستههاى طبیعت انسانى ( بمعناى عمومى آن ) مىباشد . درك و اشتیاق وصول به آن خواسته ، جنبه درون ذاتى هدف است .
بنابراین دو ركن اساسى جنبه درون ذاتى هدف ، شناسایى و اشتیاق به آن مىباشد . عامل اساسى پیروزى در هدفگیرى عبارت است از پیروزى در دو ركن مزبور ، ما بایستى در شناسایى هدف هر اندازه كه بتوانیم بكوشیم . هدفهایى هستند كه شناخت آنها با كمترین معلومات و تجارب امكان پذیر مىباشد ، در صورتى كه هدفهائى عالىتر و چند بعدى وجود دارند كه براى شناخت و تفكیك و مشخّص نمودن بعد هدفى آنها ، سالها تجربه و اندیشه لازم است ، ما نبایستى ذهن خود را رها كنیم كه هر گونه فعّالیت فكرى و خیالى و آرزویى را در مسیر شناخت هدف براه بیاندازد ،
بلكه بایستى به بینیم منطق راستین آن هدف كدامین معلومات را از ما مطالبه مىكند . نیز نبایستى چنین گمان كنیم كه هر هدفى با راه مستقیم كه موجب صرف انرژى اندك و در زمان كمتر قابل وصول مىباشد ، زیرا ممكن است وصول بیك هدف سختىهاى زیادى را در سر راه ما قرار بدهد . لزوم مهارت در بكار بردن ركن دوم جنبه درون ذاتى هدف ( اشتیاق ) كمتر از لزوم مهارت در ركن اول نمىباشد ، زیرا اشتیاق و اراده و شور و عشق پدیدههایى هستند كه در مجراى استهلاك قرار مىگیرند ، بخلاف شناسایىهاى ناقص درباره هدف كه ممكن است براى تجارب ما در تعقیب مجدّد هدف یا سایر هدفگیرىها و انتخاب وسایل مفید واقع شوند ، ولى اشتیاق و اراده و شور و عشق آن پدیدههاى روانى هستند كه هم انرژى مصرف مىكنند و هم در صورت منتج بودن امیدبخش و در صورت خنثى گشتن نومیدى ببار مىآورند .
نكته دیگرى را كه درباره این دو ركن اساسى بایستى در نظر بگیریم ، اینست كه در مسیر هدفگیرى مافوق حیات معمولى ، كه اشتیاق و اراده بآنها از ذات خود حیات مىجوشد ، شناسایى موضوعات موجب بروز اشتیاق گشته و جنبه هدفى بآنها مىدهد ، اگر هدف مفروض ضرورت فورى نداشته باشد و بتواند به مطلوبیّت خود ادامه بدهد ، موجب تحریك انسان به كسب معلومات بیشتر مىگردد و هر اندازه كه آن معلومات مثبت بوده باشد ، به شدت اشتیاق و جوشش اراده مىافزاید .
این اصل كلى در مبحث « دگرگونى موقعیت انسان هدفگیر در مقابل هدف » بررسى مىگردد . بدین جهت است كه در رابطه اشتیاق و اراده با هدف ، یك اصل اساسى بایستى مراعات شود . ما این اصل را ، اصل تطابق یا اصل هماهنگى مىنامیم .
این اصل مىگوید : بایستى مطابق ضرورت طبیعى یا عظمت ارزشى هدف ،
اشتیاق و اراده بجریان بیافتد . اولا با یك مثال معمولى مقصود را توضیح مىدهیم :
براى بدست آوردن یك صفحه كاغذ سفید كه مىخواهیم چند سطر در روى آن بنویسیم و آن صفحه كاغذ با كمترین حركت و با اندك وسیلهاى در اختیار ما قرار خواهد گرفت ، نبایستى اشتیاق و اراده كلانى را بجوشانیم و مستهلك بسازیم ، زیرا
براى حركت اوتومبیل در مسیر یك كیلومتر ، مصرف كردن بنزین صد كیلومتر اگر امكان داشته باشد ، نه تنها حماقت محض است ، بلكه ممكن است دستگاه را مختل ساخته و از حركت طبیعى خارج نموده موجب آسیبهاى دیگرى باشد . و بر عكس ، براى حركت اوتومبیل براى صد كیلومتر ، بنزین یك كیلومتر همه قوانین حركت را بهم مىزند .
البتّه این مثال معمولى براى بیان اصل تطابق و هماهنگى درباره اشتیاق و هدف كاملا نارسا است ، زیرا براى تولید اشتیاق به هدف ممكن است ده نوع نیروى درونى آدمى دست به كار شوند و هر یك از آنها در موقع شكست خوردن آسیبهاى عمیق ببار بیاورند ، و بالعكس ، اگر هدف انتخاب شده فوق العاده با اهمیت و محتاج صرف اشتیاق و اراده و تحریك نیروهاى متنوعى بوده باشد ، و اشتیاق و اراده كمتر از حدّ لازم بجریان بیافتد ، هدف قابل وصول نخواهد بود .
عنصر دوم
جنبه برون ذاتى هدف است جنبه برون ذاتى هدف حقیقتى است كه با قرار گرفتن در جاذبیت اشتیاق و اراده آدمى رنگ هدف به خود مىگیرد .
اشتیاق و اراده به هدف از ضرورت یا مفیدیت واقعى آن است . ملاك ضرورت و مفیدیت واقعى هدف ساختمان طبیعى و روانى ما است ، یعنى این ساختمان طبیعى و وضع خاصّ روانى ما است كه اشیاء را به ضرورى و مفید و غیر ضرورى و مضرّ تقسیم مىكند .
بقول جلال الدین مولوى :
لطف شیر و انگبین عكس دل است
هر خوشى را آن خوش از دل حاصل است
پس بود دل جوهر و عالم عرض
سایه دل كى بود دل را غرض
بنابراین ، هر چیزى كه هدف قرار مىگیرد ، جنبه هدفى آن ، ناشى از وضع خود انسان است ، ولى واقعیت آن هدف با قطع نظر از انسان در جهان عینى برون ذاتى وجود دارد . میوه در بالاى درخت وجود دارد ، چه انسانى وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد ، ولى بهره بردارى از آن میوه مربوط به مفیدیت آن است و این مفیدیت ناشى از چگونگى طبیعت آدمى است .
كار و كوشش آدمى و فعالیت او در انتخاب وسیلهها ، براى بهم پیوستن دو عنصر اول و دوم مىباشد كه مطرح نمودیم .
عنصر سوم
هدف در همه موارد حقیقتى است خارج از موقعیت فعلى انسان هدفگیر . زیرا چیزى كه بیرون از سلطه و اختیار آدمى نبوده باشد ، مانند جزئى از اوست و اشتیاق و كار براى وصول به چیزى كه جزء آدمى محسوب مىشود ،
تحصیل حاصل است كه نامعقول مىباشد ، مگر براى تجدید نظر در ارزش و عظمت آنچه كه دارا مىباشد .
انسانها در انتخاب هدف كه حقیقتى خارج از آنها است به دو گروه عمده تقسیم مىگردند :
گروه یكم انسانهایى هستند كه جویبار حیات و عوامل جبرى محیط و تاریخ ، آنها را با خود مىبرند ، اینان كارى با آن ندارند كه موقعیت فعلىشان مىتواند با هدفگیرىهاى عالى ، در مجراى تكامل قرار بگیرد . هدفگیرى این گروه بىشباهت به هدفگیرى غریزى سایر حیوانات نیست كه در جریان زندگى نه اعتلایى مىفهمند و نه سقوطى . هدف براى اینان عبارت است از حقیقتى كه ساختمان وجودىشان آن را مىخواهد و بس .
گروه دوم انسانهایى هستند كه هر موقعیتى را كه بدست بیاورند ، كوشش جدّى به دگرگون كردن آن ، در هدفگیرىهاى عالىتر صورت مىدهند ، لذا هدفهاى عالى همواره براى اینان در خارج از موقعیتشان قرار گرفته و بجهت كششى كه به سوى آنها دارند ، همواره موقعیت فعلىشان را موقّت مىدانند .
مقصود از كشش به هدفهاى عالىتر آن نیست كه موجودیّت طبیعى یا ساختمان مغزى آنان دگرگون مىگردد ، نیز منظور آن نیست كه اینان هر لحظهاى تصرف خاصّى در اجزاى طبیعت انجام مىدهند و روابطشان با انسانها تغییر فیزیكى پیدا مىكند ، بلكه مقصود اینست كه هدفگیرىهاى عالى موقعیّت روانى آنان را گستردهتر و بینائىشان را تیزتر و اصالت حیاتشان را در این دنیا نیرومندتر مىگرداند و در نتیجه با اینكه جزئى از انسانها مىباشند ، مافوق انسانها مىنگرند و ابعاد درونىشان باز و بازتر مىگردد . اینان هستند كه به حلقههاى زنجیر وراثت و محیط و تاریخ مسلط مىشوند
ما مىتوانیم این جمله را صریحا بگوئیم : هر هدف عالى كه وارد حوزه موقعیت انسانى مىگردد ، مانند آب زلالى است كه به ریشه درخت نفوذ مىكند و آن را شكوفان و بارور مىسازد .
عنصر چهارم
دو جنبه جبرى و اختیارى وصول به هدف :
الف جنبه جبرى : هدف منظور در خارج از موقعیت فعلى انسان ، از یك جهت در مجراى قوانین مهار نشده طبیعت و یا اعمال و خواستههاى دیگر انسانها قرار مىگیرد كه خارج از اختیار آدمى است ، مانند فرا رسیدن فصل معینى براى بارور شدن درختان و عملى شدن قراردادها كه دیگر انسانها به عهده گرفتهاند و همچنین بروز استعدادها و تصمیمها براى به وجود آمدن پیشرفتهاى واقعى .
ب جنبه اختیارى ، بدست آوردن هدف در موقع معین احتیاج به رسیدگىها و تكاپوهایى دارد كه در قدرت و اختیار آدمى است ، مانند كوششها و تلاشهاى متنوع باغبان براى بارور ساختن درختان .
دو اصل مهم تشخیص جنبه جبرى و اختیارى هدف و دریافت صحیح قدرت و اختیار و افزودن به آنها
اصل یكم تشخیص جنبه جبرى و اختیارى هدف . اصل دوم دریافت صحیح قدرت و اختیار و افزودن به آن دو . اگر در اهمیت این دو اصل چنین ادّعا كنیم كه تشخیص دو جنبه جبرى و اختیارى هدف و دریافت صحیح قدرت و اختیار و افزودن به آن دو ، اساسىترین عامل پیروزى فرد و اجتماع است ، گزاف گویى نكردهایم .
قاعده زندگى آگاهانه اینست كه هر اندازه كه هدف حیاتى تشخیص داده شود ، كوشش براى درك و پیدا كردن دو جنبه مزبور عمیقتر و دامنهدارتر خواهد گشت .
همچنین تلاش حیاتى براى دریافت صحیح قدرت و اختیار و تسلّط بیشتر بر عوامل جبرى و بدست آوردن قدرت و اختیار صورت خواهد گرفت . تحریك و نیروى قاعده
مزبور بقدرى است كه احتیاجى به توصیه براى كسى كه زندگى خود را مىخواهد ، دیده نمىشود . كسى كه در چاه افتاده است و هدف او نجات دادن حیات خویش است ، تمام عوامل درك و شعور خود را براى تشخیص دو جنبه جبرى و اختیارى هدف مزبور و همچنین براى افزودن به قدرت و اختیار خویش بكار خواهد انداخت ، بلكه در اینگونه هدفهاى حیاتى ، اصل اول كه تشخیص جنبه جبرى و اختیارى هدف است ، در مقابل شدت تحریك اصل دوم كه دریافت قدرت و افزودن به آن است ، اهمیت خود را از دست مىدهد . گویى در اینگونه هدفهاى حیاتى ، یك اصل بیشتر وجود ندارد ، آن هم اصل دوم است كه به دریافت صحیح قدرت و افزودن به آن تحریك مىنماید .
وسیله
عبارت از هر چیزى است كه بتواند در راه تحقق بخشیدن به هدف مؤثر بوده باشد . با توجّه باین تعریف ، روشن مىشود كه وسیله یك مفهوم عمومى است كه شامل كمترین تأثیر تا حدّ اعلاى دخالت در تحقق هدف مىباشد ، با این خصوصیت كه توجه و اشتیاق به وسیله ، آلى و استخدامى بوده و توجه و اشتیاق به هدف استقلالى مىباشد .
نسبیت هدفها و وسیلهها
یك مقدمه مختصر را پیش از ورود به بیان نسبیت هدف و وسیله مورد توجه قرار مىدهیم : متفكرین و نویسندگانى هستند كه از كلمه نسبیت ، آرمانهاى مطلق معرفتى و زندگانى عینى را استخراج مىكنند .
این سئوال اساسى براى ما مطرح است كه آیا نسبیت مفهوم مستقلى است كه بدون دریافت مفهوم مخالف آن ، یعنى مفهوم مطلق مىتواند قابل درك بوده باشد ؟ آیا امكان دارد ما فرد را بدون زوج ، جزء را بدون كلّ ، منها را بدون بعلاوه ، تاریكى را بدون روشنایى ، كوچك را بدون بزرگ ، متناهى را بدون غیر متناهى دریافت نمائیم ؟ مسلم است كه دریافت هر یك از امور مزبور بدون توجه و دریافت مفهوم مخالف آن امكانپذیر نمىباشد ، زیرا اصل اولى و بدیهى در مفاهیم اضافى ( كه رابطه تضایف دارند ) اینست كه تصور هیچ یك بدون تصور یا دریافت دیگرى ممكن نیست . و چون نسبیّت و مطلق از مفاهیم اضافى هستند ، ناچار تصور هیچ یك بدون دریافت دیگرى معقول نخواهد بود .
ممكن است بعضى چنین اعتراض كنند كه اگر چه ما در هر مورد كه كلمه نسبیت را بكار مىبریم ، مفهومى از مطلق را دریافت نمودهایم ، ولى این یك دریافت ذهنى خالص است كه عینیّت واقعى مطلق را اثبات نمىكند .
این اعتراض بمطلبى كه ما گفتیم ، وارد نیست ، زیرا هنگامى دو حقیقت ضدّ یا مخالف واقعى یكدیگر مىباشند كه هر دو در یك قلمرو قرار گرفته باشند ، اگر بدن شما در حال شدیدترین تأثر از گرما بوده باشد ، در همان حال مىتوانید سرماى در حدّ درجه یخ را در ذهن خود تصور نمایید ، بدون اینكه این دو پدیده عینى و ذهنى با یكدیگر تضاد و تخالف موجب گلاویز شدن داشته باشند ، زیرا گرماى عینى با سرماى ذهنى نه تضاد سازنده دارند و نه تضاد ویران كننده ، بنابراین ، مطلق ذهنى نمىتواند مفهوم مخالف یا ضد نسبیت عینى بوده باشد ، پس اگر بپذیریم كه نسبیت واقعیت دارد ، باید بپذیریم كه مطلق نیز واقعیتى دارد كه مخالف یا ضدّ آن است . رابطه مستقیم نسبیت و مطلق را در پدیدهها و روابط جهان هستى بخوبى مىتوان مشاهده كرد ، ما در عین حال كه با پدیدهها و روابط محسوس و در تحول و غیر قابل تكرار روبرو هستیم و همچنین در قلمرو ارزشها كه همواره در مجراى عینیت با نسبیت با آنها مواجه مىشویم ، قوانین كلى در هر دو قلمرو ، اساس كار و معرفت ما مىباشند ، این قوانین كلّى كه از مطلق بودن برخوردار هستند متّكى و مستند بهمان واقعیات عینى بودهاند ، نه اینكه ساخته شدههاى ذهنى محض ما بوده باشند .
نسبیت و مطلق دو مفهوم مربوط به ناظر
هر گونه موضوعات و پدیدهها كه در جهان عینى تحقق پیدا مىكند ، واقعیتى است كه در زنجیر علل و شرایط بوجود آمده و در جریان قرار گرفته است ، نه نسبى است نه مطلق . یك مقدار روشنایى كه فضا را روشن ساخته است واقعیتى است با خواصى معین كه در مجراى قوانین بوجود آمده و تا عوامل قوىترى علل وجودى آن را از بین نبرد ، به هستى خود ادامه خواهد داد . براى اینكه این پدیده رنگ نسبیّت بخود بگیرد ، لازم است كه رابطه آن ، با دو طرف ( ضعیف و شدید مثلا ) منظور گردد ، یعنى آن پدیده را با روشنایى ضعیفتر یا قوىتر منظور نماییم . اگر چنین ملاحظهاى در كار نباشد ، روشنائى همان پدیده ایست كه فى نفسه وجود دارد
و چنین است بزرگ و بزرگتر ، سنگین و سنگینتر ، عادل و عادلتر ، سعادتمند و سعادتمندتر ، پیشرفته و پیشرفتهتر . . . بنابراین ، نسبیت مفهومى است كه از مقایسه واقعیات با یكدیگر در ذهن ناظر مقایسه كننده بوجود مىآید .
امّا مطلق ، آنچه كه مورد اتفاق نظر همه متفكران و مكتبهاى گوناگون است ، اینست كه انتزاع كلى از حقایق عینى ، یكى از مختصات ذهن بشرى است ، زیبایى ، عدالت ، حقارت ، علم ، داراى مفاهیم كلّى و مطلق در ذهن ما مىباشند كه در همه علوم و فلسفهها و هنرها ، مورد بهره بردارى قانونى قرار مىگیرند .
اگر حدّ اعلایى از مفهوم زیبایى براى انسان قابل درك نباشد ، حدّ وسط و حدّاقل زیبایى هم قابل درك نخواهد بود .
با این ملاحظه معلوم مىشود كه مطلق نیز مانند نسبى مربوط به ناظر است .
ولى خصوصیتى كه در مطلق وجود دارد اینست كه بایستى مطلق یعنى حدّ اعلاى مفاهیم كلّى واقعیت داشته باشد ، اگر چه این واقعیت را بوسیله وجود انسانها بپذیریم ، یعنى بگوئیم كه انسان بقدرى داراى روح بزرگى است كه شایستگى پل عبور بودن براى مطلقها به قلمرو درك مىباشد .
ضوابط نسبیت هدفها و وسیله ها
دو ضابطه اساسى براى نسبیّت هدفها و وسیلهها در قلمرو معارف انسانى دیده مىشود :
ضابطه یكم
خود حیات آدمى است ، هر اندازه كه حقیقت مطلوب به حیات آدمى نزدیكتر و در آن مؤثرتر باشد ، جنبه هدفى آن مطلوب بیشتر است ، زیرا ادامه حیات ، هدف مطلقى است كه با نظر به خود حیات وسیله قرار نمىگیرد .
ضابطه دوم
خود یا من است ، خود محصول عالى از حیات طبیعى است كه دانستهها و خواستههاى آدمى را براى تقویت و ادامه حیات ، توجیه و اداره مىنماید . خود ایدهآل بمعناى خود مطلوب انسان ، بدون تشخیص هدف مطلق ، توانایى مدیریت صدها یا هزاران فعالیت درونى و برونى را دارا نمىباشد ، وصول به آن هدف مطلق ، یا هدفهایى كه در یك هدف واحد هماهنگى دارند ، اساسى ترین عامل حركت و مدیریّتهاى آن مىباشد .
بنابراین هر حقیقت مطلوبى هر اندازه كه به آن هدف یا هدفها نزدیكتر و مؤثرتر بوده باشد ، جنبه هدفى آن بیشتر خواهد بود . با مطالعه و تحقیق لازم و كافى در دو ضابطه مزبور است كه ما مىتوانیم هدفها و وسیلهها را بشناسیم و با ارزیابى لازم در آن دو ، گامى صحیح در زندگانى برداریم .
برگرفته از کتاب: شرح نهج البلاغه علامه جعفری (ره)