متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1370/2/19
بسم الله الرحمن الرحيم
در محضر مبارک معلمين و فرهنگياني هستيم که در آستانه استخدام، هستند. درباره مقام معلم من به مناسبت روز معلم جملاتي را گفتم. بحث امروز ما درباره انسانهاي برگزيده و انسانهاي مردود است. چون يک قبول و يك مردودي داريم که در کنکور و مصاحبه و گزينش هاست و يک قبول و مردود قرآني هم داريم. انسانهايي هستند كه در دادگاه قرآن قبول ميشوند و انسانهايي هم هستند که در دادگاه قرآن مردود ميشوند. بنابراين عنوان درس ما « انسانهاي مردود» است. اين بحث در آستانه ماه خرداد و ارديبهشت، بحث خوبي است. چون مطالعه بچهها اوج ميگيرد و ميخواهند مردود نشوند. منتها حالا ممکن است بحث رد و قبولي آموزش و پرورش را بگوييم كه به درد زنهاي خانه دار نخورد و زن و مردي که مدرسه نميروند، بگويند: «اين بحث به درد ما نميخورد» من انشاء الله بحث رد و قبولي ر آنگونه بيان ميكنم که به در همه بخورد.
اين مسأله از جنبههاي مختلفي مطرح است. داريم که: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك»(هود/46) نوح گفت: خدايا! حالا که بناست کفار را غرق کني، پسرم را غرق نکن. پسرم اهل من است. آيه نازل شد: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك» پسر تو از تو نيست. شعرش را هم ميدانيد: «پسر نوح با بدان بنشست***خاندان نبوتش گم شد» «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك» او مردود است. داريم كه: «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»(مائده/51) کسي از بين شما که کفار را دوست داشته باشد و دلش از عشق کفار پر باشد، «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» او کافر است و از ما نيست. كسي که روحش عشق به کفار دارد، مسلمان نيست. محکم بايد گفت: «مرگ بر آمريکا»
واقعاً در دنياي پر از توحشي زندگي ميکنيم. حيف که اسمش را «تمدن» گذاشتهاند. من نگران هستم كه روز قيامت گرگها شکايت کنند که چرا به ما وحشي گفتهايد و به غرب متمدن گفتهايد؟ (اگر بناست قيامتي براي گرگها باشد)
داشتم براي همين کلاس ميآمدم. اخبار راديو را گوش ميکردم. ديدم ميگويد كه هواپيماهاي کشور غربي، براي يک ميليون کرد، علف خشک، بسيکويت خراب، کنسرو ماهي تاريخ مصرف گذشته و. . . فرستادند و تازه لباسهايي که فرستادند لباسهايي است که مربوط به قطب شمال است. من با چشم خودم در اروپا ديدم آرايشگاههايي را آنچنان مفصل براي آرايش کامل سگ است و كساني را كه براي اصلاح زلف سگش پنجاه دلار ميدهند و براي انسانهاي مظلوم، علف خشک ميفرستند. (مرگ بر اين تمدن! مرگ بر اين تخصص! مرگ بر اين حقوقدانها! مرگ بر اين متخصصين!)
عجب قرآني داريم. گاهي ميپرسند: آقاي قرائتي چرا اسلام گفته است، کفار نجس هستند؟ من ميگويم كه نجاست براي کفار کم است. بايد يک چيزي بالاتر گفت. منتها چون ما بالاتر از نجس واژهاي نداشتيم گفتيم کفار نجس هستند. اگر کلمهاي بالاتر از اين بود، حتماً به كفار ميگفتيم.
قرآن ميگويد: «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ»، «مِنْکَمْ» يعني از شما مسلمانها اگر کسي دلش از کفار و ولايت و حکومت آنها پر باشد، پس او از آن هاست. دنيايي كه ما در آن زندگي ميکنيم، جنگل است. قرآن ميفرمايد: «وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى»(احزاب/33) زنان! جلوه گري و کرشمه نداشته باشيد، آرام باشيد و در خانه هايتان قرار بگيرد و جلوه جاهليت اولي را پيش نکشيد. اين آيه قرآن است.
امام باقر(ع) ميفرمايد: وقتي حرف از «جاهليت اول» است، پيداست كه يک جاهليت دوم هم در كار هست. اگر من آمدم منزل شما گفتم ايشان چه كسي است. شما گفتي فرزند اول من است، يعني يک فرزند دومي هم شما داريد. و اگر نه کوه هيماليا را کسي نميگويد: اين کوه هيمالياي اول است، چون دومي وجود ندارد و يا مثلاً اين اقيانوس اطلس اول است. مگر اقيانوس اطلس دوم هم داريم؟ چيزي که دوم ندارد کلمه اول هم ندارد. اينکه ميگويد: «الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» امام باقر ميفرمايد كه از اين آيه ميفهميم، يک جاهليت دوم هم هست.
اين جاهليت دوم است که به صدامي که عراق را نابود کرد، ايران را نابود کرد، کردها را نابود کرد، کويت را نابود کرد، پول مسلمانها را گرفت، جان مسلمانها را گرفت «وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْل»(بقره/205) همه چيز را از بين برد، تازه جمع ميشوند و به او مدال ميدهند. الآن وقت مدال گرفتن صدام است؟
بگذار من همان طلبه خودم باشم و از قرآن برايتان بگويم. موضوع بحث اين است كه قرآن، مسلماناني را که با خط کش اسلام جور در نميآيند، بيرون ميکند. ميفرمايد: «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي»(بقره/249) فرمانده نظامي(طالوت) به لشکريانش گفت: جبهه ميرويم. گفتند: تا خون در رگ ماست، ما همه سرباز تو هستيم. گفت: يک آزمايش محاصره اقتصادي در پيش است. ميان راه که جبهه ميرويم، يک نهر آبي است، خدا خواسته که شما از اين آب نخوريد. «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ»(بقره/249) خدا شما را با يک نهر آب، آزمايش ميکند. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» هر که بخورد از ما نيست. ميتوانيد؟ مرد آن هستيد که از آب بگذريد و نخوريد؟ «وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي»(بقره/249) هر که از اين آب نخورد از ماست. گفتند: باشد. قول ميدهيم كه از اين آب نخوريم. قرآن ميگويد، به آب که رسيدند به جز تعداد معدودي از دَم همه از آب خوردند. «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً»(بقره/249)
شکموها، فاسدها، دلباختگان و شکم پرستان مرخصاند. من از بحث امروز وحشت دارم و نگرانم. ممكن است اين بحث که تمام شود، بگوئيد: کسي باقي نميماند. قرآن ميفرمايد: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في شَيْءٍ»(آل عمران/28) باز شبيه آيه «يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ» است. «إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً»(انعام/159) در روايت هم داريم: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً وَ لَيْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ مُسْلِماً»(عيونأخبارالرضا، ج2، ص50) هر که مكر و خيانت کند، از ما نيست.
از شما كه پاي تلويزيون نشستهايد خيلي معذرت ميخواهم. براي کسي نقشه نکشيدهاي؟ مکر و کلکي نداري؟ کلاه سر کسي نميگذاري؟ اگر به يک کسي بگوئي دوستت دارم، دروغ نميگوئي؟ اگر به يک کسي بگوئي من مخلص هستم، دروغ نميگويي؟ کلک، مکر و خيانت همه جا هست. آدم از اول سر بچهاش کلاه ميگذارد.
غش معلم چيست؟ مکر معلم چيست؟ خيانت معلم چيست؟ خيانت معلم اين است که وقتي سؤال ميکنند بايد بگويد: بنشين! چرا بنشينند؟ بسمهاي تعالي، بلد نيستم! فردا برايت ميگويم، حرف تو از من بهتر است تمام شد و رفت.
سيمين سالگرد آيت الله عظمي بروجردي بود. خدا ايشان را رحمت كند. نقل ميکنند كه شخصي آمد و يک اشکالي کرد. همه علمايي که در منزل ايشان بودند، نظر ديگري دادند، فقط ايشان كه از تهران رفته بود و در قم مهمان بود، نظري متفاوت ميداد. وقتي ايشان از قم به تهران آمد، بررسي کردند و ديدند كه آن مهمان حرفش از همه درستتر بوده است. آيت الله عظمي بروجردي هم به همين مضمون يک نامه نوشت.
کلک نزنيد، راستش را بگوييد. چه مانعي دارد يک کسي سنش از آدم کمتر باشد و آدم خودش را به او عرضه دارد؟
از يکي از اخلاقهاي آيت الله عظمي گلپايگاني خيلي لذت ميبرم. يک جوان مصري قم منزل ايشان آمده بود. گفتند: ايشان حافظ و قاري قرآن است. آيت الله عظمي گلپايگاني گفت: حالا که شما قرائت و تجويدتان خوب است، ميشود من حمدم را بخوانم و ببينيد چطور است؟ ما تعجب کرديم. من که جاي پسر آقا هم حساب نميشوم، خجالت ميكشم كه اين كار بكنم. ميگويم: من چهل سالم است حمد ميخوانم، و از اينكه آنرا پهلوي يک پسر بيست ساله بخوانم، عارم ميشود.
ما خيلي مشغول دکورسازيها شدهايم. حالا يکوقت مال خودمان است، اگر مال خودمان باشد، طوري نيست. اما مال دولت را نميشود دکورسازي کرد. متأسفانه اخيراً در وزارتخانهها باب شده است كه ميزها را عوض ميکنند، مبلها را عوض ميکنند، چه خبر است؟ دکور سازي براي چيست؟ مگر ما نميگوييم حکومت اميرالمؤمنين؟ مگر اسلام با پرستيژ پيش رفت؟ پرستيژ ما کمالات ما است. پرستيژ ما صفاي ما است.
بمناسبت سيمين سالگرد آيت الله عظمي بروجردي من اين خاطره را بگويم. مرحوم آيت الله عظمي بروجردي، مريض شد. شاه ملعون براي تظاهر يك پزشک متخصص از خارج به ايران آوردند و با جمعي از هيئت پزشکي وارد قم شدند. گفتند ايشان رهبر شيعيان جهان است. پزشك خودش را جمع کرد. چون او پاپ را ديده بود. به خانه ايشان آمد. نگاهي به اتاق هايش ميکرد و با تعجب به اطرافش مينگريست. وقتي بيرون رفت، گفت: سادگي زندگي آيت الله بروجردي در من تحولي بوجود آورد. اگر ما کسي را منقلب کرديم، كمالات داريم. پُزمان کسي را منقلب نميکند. کمالات مهم است.
معلم اگر با دمپايي سر کلاس برود و بچهها بفهمند كه دانشمند است، گوش به حرفش ميدهند ولي اگر معلم با لباس بسيار شيک سر کلاس برود، اما وقتي بفهمند در کلهاش چيزي نيست، گوش به حرفش نميدهند. مسجدها هم همينطور است. اگر مسجدهاي نبش خيابان که گلدسته و صد هزار تومان کاشي کاري دارد، روحانيش ضعيف باشد، خلوت است. مسجدهاي داخل کوچه و پس کوچه اگر عالمي که در آن جا نماز ميخواند، مايه دار باشد، شلوغ ميشود. مسجدهاي داخل کوچه گاهي شلوغ است و در مسجدهاي نبش خيابان خبري نيست. مکر و حليه، دکورسازي دفترکار، دکورسازي کيف و. . . اينها دکور سازي نميخواهد. بايد صاف و راحت باشيم.
پريشب، يکي از علماي قم، بنام آيت الله ستوده مريض بود. ما به ديدنش رفيتم. من ديدم تعداد کمي کتاب دارد. ايشان درس ميدهد، سالي هم حدوداً هزار تا طلبه پاي درس ايشان مينشينند. گفتم: کتابهاي شما خيلي کم است؟ شايد در مجموع پنجاه جلد کتاب داشت. گفتم: شما همين کتابها را داري؟ يک چيزي گفت كه ما ديگر ساكت شديم. گفت: آقاي قرائتي! آقا ضيايع عراق کسي بوده است که مراجع تقليد شاگردش بودند. به آقاي ضيايع عراقي گفتند: کتاب هايت همين است؟ شما خيلي کم کتاب داريد! گفت: والا از همين چند کتابي هم که دارم شرمنده هستم. يعني آدم هر چه تو خاليتر باشد پوز و دکورش را بيشتر حفظ ميکند.
در مورد مکر و حيله داريم: «مَنْ ضَيَّعَ حَقَّ جَارِهِ فَلَيْسَ مِنَّا»(منلايحضرهالفقيه، ج4، ص13) هر کس که ضايع کند «حَقَّ جَارِهِ» حق همسايهاش را «فَلَيْسَ مِنَّا» از ما نيست. همسايه آزار از ما نيست. حالا يا خودمان را، يا با پارک كردن بي جا، يا با بوق ماشينشان ما را اذيت كنند. مثلاً آقا پياده نميشود كه در بزند، بوق ميزند تا در را برايش باز كنند. کسي که حق همسايهاش ضايع کند از ما نيست.
ديگر چه کسي از ما نيست؟ «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَمْلِكْ نَفْسَهُ عِنْدَ غَضَبِهِ»(كافى، ج2، ص637) کسي که در هنگام خشم و غضب خودش را نگه ندارد، از ما نيست ميگويد. آقا من که غيض گرفتم، ديگر دست خودم نيست. بيخود كه دست خودت نيست. با بحث امشب ميترسم آخرش بفهيميم که اصلش هيچ کس مسلمان نيست.
قَالَ الصَّادِقُ(ع): «لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ يَظْلِمُ النَّاسَ»(تحفالعقول، ص303) امام صادق فرمود: هر کس مسلماني را اذيت کند از ما نيست. آدمي که مردم آزار باشد، مثلاً بيخود به بازار ميرود، به بزاز ميگويد: اين پارچه را بده، اون پارچه را بده، بعد هم ميگويد: ببخشيد من بروم ببينم شوهرم اجازه ميدهد بخرم يا نه. همينطور هي بزاز را اذيت ميکند، طلا فروش را اذيت ميکند، ميوه فروش را اذيت ميکند. يا ميوه فروش مردم را اذيت ميکند، جنسش را بر سر راه ميگذارد و انواع ديگر اذيتها. . .
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «لَيْسَ مِنِّي مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّه»(عللالشرائع، ج2، ص356) کسي اگر نماز را سبک بشمارد از ما نيست. نماز نزد شما مقام و منزلتش چه اندازه است؟ اگر صداي اذان بلند شود، مردم محله بيشتر ناراحت هستند و يا بوق ماشيني که عروس ميبرند؟ اگر هر شب يک عروس ببرند بوق بزنند اين ناراحت نيست، اما صداي «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را ميشنود، ميگويد: خدا پدر مردم آزار را بيامرزد، با اين اذاني که ميگويند. «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»(زمر/45) وقتي «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ميگويي، قلوب ناراحت ميشود.
َقَالَ النَّبِيُّ(ص): «مَنِ اسْتَأْسَرَ مِنْ غَيْرِ جِرَاحَةٍ مُثْقِلَةٍ فَلَيْسَ مِنِّي»(تهذيبالأحكام، ج6، ص172) اگر در جنگ ساده اسير شدي، باز هم مسلمان نيستي. مسلمان اينست که آخرين فشنگ را هم به سوي دشمن شليك كند. ببين در جنگ کربلا سه تا آخرين بود. بهترين جنگ اين است که آخرين نفر، آخرين فشنگ، آخرين نفس داشته باشد. بايد تا آدم نفر و فشنگ و نفس دارد، دفاع کند و وقتي اسير شود که ديگر نفسي و فشنگي نداشته باشد. آخرين نفر علي اصغر بود. آخرين فشنگ سنگ بود، حتي در گودي قتلگاه که نفسي نداشت، آنجا پيام داد. رسول اکرم ميفرمود: «مَنِ اسْتَأْسَرَ مِنْ غَيْرِ جِرَاحَةٍ مُثْقِلَةٍ فَلَيْسَ مِنِّي» اگر کسي سرباز بي مصرفي بود و راحت اسيرش کردند، اين هم مسلمان نيست. بايد وقتي اسير شود که ديگر هيچي ندارد. تا وقتي نفس داري، حق نداري اسير شوي.
اگر کسي زن و بچهاش را انکار بکند. در اتاق ديگري بخوابد. دير خانه بيايد يا اصلاً خانه نيايد، زن و بچهاش از دست او آه بکشند و در مجموع مردهايي که بد زن داري ميکنند، فرمود: اينها هم مسلمان درست و حسابي نيستند. خيلي خوب! ديگر چه کساني مسلمان نيستند؟ «مَنْ بَاتَ وَ فِي قَلْبِهِ غِشٌّ لِأَخِيهِ الْمُسْلِمِ بَاتَ فِي سَخَطِ اللَّهِ وَ أَصْبَحَ كَذَلِكَ وَ هُوَ فِي سَخَطِ اللَّهِ حَتَّى يَتُوبَ وَ يُرَاجِعَ وَ إِنْ مَاتَ كَذَلِكَ مَاتَ عَلَى غَيْرِ دِينِ الْإِسْلَامِ»(ثوابالأعمال، ص284) اگر کسي کلک نميزند، اما در فکر کلک زدن است، حضرت فرمود: اگر بميرد من به عنوان يک مسلمان کامل قبولش ندارم. اگر هم بخوابد تا صبح در غضب خداست. براي اينکه در فکرش، خير انديش نيست و شر انديش است. مسلمان كسي است كه نه کلک بزند و فکر کلک هم نداشته باشد.
امام صادق فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُوَقِّرْ كَبِيرَنَا وَ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا»(كافى، ج2، ص165) اگر کسي احترام بزرگ ترها را نگيرد، مسلملن درست و حسابي نيست. بالاخره مادر شوهر، مادر خانم، پدر خانم، پدر داماد، پدر بزرگ، برادر بزرگتر، چون بزرگ هستند، احترام بزرگ را بايد گرفت. ميگويند: يک پيرمرد نود ساله بسيار زشت را، دامادش کردند. بعد از داماد شدن از او پرسيدند: احوال شما با عروس خانم چطور است؟ گفت: هم او احترام ميگيرد و هم من احترام ميگيرم. گفتند: چطور؟ گفت: او احترام من را ميگيرد، چون من از او خوشگلتر هستم. من هم احترام عروس را ميگيرم چون او از من بزرگتر است. ببينيد چه از آب در ميآيد. داريم «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُوَقِّرْ كَبِيرَنَا وَ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا» در خانههايي که ادب حکومت نميکند، هر کس هر چه ميخواهد ميگويد، زبان آزاد است، اخلاق آزاد است. هر طوري ميخواهد مينشيند، هر کاري ميخواهد ميکند، حريمي قائل نميشوند، راحت هرچه ميخواهد ميگويند. حالا کاش در خانه بگويند. متأسفانه در بعضي از شهرها، هرچه ميخواهند در کوچه به هم ميگويند. اصلاً لقبهاي زشتي به هم ميدهند. اسم مستعار بد براي همديگر ميگذارند. در مجموع کسي که ادب نداشته باشند، احترام بزرگ و کوچک را نگيرند. «لَيْسَ مِنَّا» اينها هم از ما نيستند.
ديگر چه کساني از ما نيستند. رسول اکرم(ص) فرمود: «عمرا يکونون بعدي لا يقتدون بالهدي و لا يسر» اگر کسي رهبري تعيين کند، که آن رهبر در خط رسول اکرم نباشد، بله قربان گوي رهبري باشد كه در خط رسول اکرم نباشد. پيغمبر فرمود: «لَيْسَ مِنَّا» او هم از ما نيست. کسي که در خط رهبري منحرف شود، از ما نيست. ما که در خط رهبري هستيم بايد مواظب باشيم.
چند تا خاطره داغ براي شما بگويم. داغ ولي تلخ است. افرادي هستند که اول در خط رهبري هستند، بعد از رهبر جدا ميشوند. ما رهبري بهتر از اميرالمؤمنين(ع) نداشتهايم. چند تا از نمايندگان ايشان را برايتان ميگويم که نمايندههاي حضرت امير بودند و چطور منحرف شدند. شخصي بنام منظر است و نماينده اميرالمؤمنين(ع) در استان فارس است. چهارصد هزار درهم اختلاص و از بيت المال ميدزدد. اميرالمؤمنين تا متوجه ميشود استاندار را اذل ميکند و زندان ميکند. بعد هم که از زندان آزاد ميشود و يا فرار ميکند، منزوي ميشود، ضد رهبري، اميرالمؤمنين، امام حسن و ضد امام حسين ميشود. امام حسين که داشت به کربلا ميرفت، يک نامهاي به يک نفر مينويسد و ميگويد: برو به مردم بصره بگو که دارم به کربلا ميروم. هرکه ميخواهد کمک کند. با حكومت يزيد آشنا شويد، اسلام او انساني نيست. دارم قيام ميکنم، مردم بصره بدانيد. نامهي امام حسين را به يک کسي ميدهد كه وارد بصره ميشود. نامه رسان با خود ميگويد كه کجا بروم؟ خبر ندارد که اين آقاي منظري که در بصره هست، استاندار اذل شده است. از خدا غافل شده، به خانه ايشان ميرود به خاطر اينکه از دوستان قديمي است. او هم ميگويد كه حالا وقت آن است که آن انتقام زندان را بگيرم. فوري به حکومت وقت دستور ميدهد و نامه و نامه رسان را ميگيرند و اعدامش ميکنند. يعني مثل اينکه مسلم بن عقيل رسول امام حسين را در کوفه گرفتند و ميکشند يک مسلم ابن عقيل ديگر هم براي بصره ميفرستند. يعني ميگويد: حالا که آبروي من را ريختند، من هم خاک ميريزم که هيچ کسي از اين نخورد. حالا که امير المؤمنين(ع) من را اذل کرد، من هم رسول امام حسين و مردم بصره را لو ميدهم.
داستان ديگر در مورد شخصي است كه نماينده اميرالمؤمنين بود. چقدر علي(ع) مظلوم بود. از نزديک ترين افراد سيلي خورد. اميرالمؤمنين يک مسئول مملکتي براي منطقه ري تعيين ميکند، اين ري که ميگوييم حضرت عبدالعظيم نيست. در جغرافياي قديم وقتي ميگويند «ري»، شامل منطقههاي ورامين و تهران تا نزديک سمنان و منطقه وسيعي بوده است. اميرالمؤمنين براي اين منطقه نماينده و امير و حاکم ميفرستد. بعد معلوم ميشود که ايشان علاوه بر ميزان مقرر، يک چيزي هم اضافه گرفته است. مثلاً ماليات توماني يک قرون را سي شاهي گرفته است. هرچه ماليات خراج و ماليات عمومي بوده، دستور آئين نامه حکومتي امير را رعايت نکرده است و يک چيزي اضافه گفته است. الآن هم بعضي شهرداريها هستند که تهران يک چيزي ميگويد، آن شهردار در شهر خود يک کار ديگر ميکند. نماينده اميرالمؤمنين در يک منطقهاي ميرود، ماليات را روي مصلحتي که خودش ميداند خرج ميكند. حالا شهرداري جمهوري اسلامي ميگويد كه مصلحت اين است که اين شهر را گرد کنيم و يا دراز کنيم. معلوم ميشود آن مصلحت، شکمش بوده است. يک همچنين فرقي دارد. حيف و ميل خودش بوده است. اضافه ماليات را ميگيرد و باقي را بر ميدارد و ميرود. حالا شهردارهاي ما بر نميدارند بروند، از ريشش ميکنند به سبيلش ميچسبانند. از اينجا ميگيرند و خرج آنجا ميکنند. اميرالمؤمنين(ع) متوجه ميشود و حاکم را زندان ميکند. به يک حزب اللهي ميگويد: مأمور باش كه از زندان فرار نکند. امان از اين حزب اللهها! همينطور که تفنگ روي دوشش است خوابش ميگيرد. پشت در زندان خوابش ميگيرد و اين آقا از زندان در ميرود. ميرود و به معاويه محلق ميشود و عليه اميرالمؤمنين(ع) شعر ميگويد. کسي که تا ديروز بازوي رهبري بود، امروز براي دنيا ضد رهبر ميشود. حالا اميرالمؤمنين(ع) چه ميکند؟ اميرالمؤمنين هم بعد از نماز واجب به مردم ميگويد: مردم دستها بالا، مردم دستها را بلند ميکنند، و به او نفرين ميکنند و از اين معلوم ميشود که از نماز جماعت بايد استفاده نفرين هم بکنيم. يکي از اين پيشنمازهاي قديمي بلند شده بود، گفته بود آقا بين نماز خواندن، سه بار «الله اکبر» بگوييد. بعد هم سي و چهار بار الله اکبر، سي و سه بار الحمدالله، سي و سه بار سبحان الله بگوييد. اين مرگ بر آمريکا و مرگ بر اسرائيل که در مفاتيح نيست. مگر همه جور دعايي در مفاتيح است؟ اميرالمؤمنين(ع) براي کسي که به دشمن ملحق شد و از نظام اسلامي بيرون رفت. فرمود: دست هايتان را بلند کنيد و نفرين کرد و مردم آمين ميگفتند. بنابراين از نماز جماعت براي مرگ بر آمريکا و مرگ بر. . . گفتن، و حتي بصورت دعا استفاده ميشود.
شخص ديگري بود که اميرالمؤمنين به او حکم داد. متأسفانه باز دسته گل آب داد. تا دسته گل به آب داد از علي کناره گرفت و باز به تشکيلات معاويه ملحق شد، اميرالمؤمنين(ع) دستور داد خانهاش را خراب کنند. چرا خانه را خراب ميکنند؟ خانه حيف نيست؟ ميتوانند به يک مستضعف بدهند. نه اينطور نيست. گاهي بايد خانه خراب بشود، ولو اگر خانه صد ميليون نفر بريزد. اسراف نيست، چون گاهي جريمه نقدي موج به وجود نميآورد ولي وقتي آمدند خانه را خراب کردند، ولوله ميشود. نماينده اميرالمؤمنين(ع) چه کسي است؟ اختلاص کرده است. دزدي کرده است. در چند جا اميرالمؤمنين خانه خراب کرد. يک جا اميرالمؤمنين(ع) يک خيمه را با خرما هايش آتش زد. يک کسي بود سد معبر ميکرد. وسط جاده خيمه ميزد و خرما فروشي ميکرد. اميرالمؤمنين(ع) آمد و گفت: آقا اينجا راه مسلمانان است، جاده مسلمانان است. ترافيک كردهاي و جاي مناسبي نيست. گوش نداد. چند دفعه که تذکر داد و او گوش نكرد. بعد اميرالمؤمنين آمد و گفت: خيمهاش را با خرما هايش آتش بزنيد. شايد بعضي بگويند: آقا! «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ»(نهجالحق، ص572) انسان مالک است. بله، مالکيت محترم است به شرطي که سد معبر نکند. خانه ابوموسي اشعري را اميرالمؤمنين(ع) فرمود كه خراب کنند. بعضيها از پول دولت جشن، سرور و مراسم افطاري ميگيرند و بسيار بريز و بپاش ميکنند. ولي بايد ديد كه از دولت اجازه گرفته است يا نه؟
يک قصه در مورد گشاده دستي از پول دولت برايتان بگويم. اين حديث را هم امروز صبح ديدم. در يکي از جبههها، مسلمانان پانصد اسير را گرفتند. يک نفر آدم که اظهار مردانگي ميکرد گفت: آقا من همه را خريدم. پانصد اسير را به پانصد هزار در هم خريد و آزاد کرد. خوب اسيرها مال چه کسي هستند؟ مال حکومت اسلامي يا بايد اسير اسلام باشند و يا کسي كه ميفروشد، بايد پولش را تحويل صندوق بدهد. ايشان خريد و آزاد کرد. وقتي آمد پول بدهد، گفت: ندارم و کم آورد. دويست هزار درهم را به حضرت امير داد و فرمود: شما که ميداني، ما جزء کارمندهاي شما هستيم و حالا يک خورده بريز و بپاش کردهايم. يک خورده جايزه دادهايم، نميدانم آنجا را تعمير کردهايم، آنجا را خرج کردهايم، آنجا را تشويق کردهايم، ارتقاء رتبه بوده، بالاخره بريز و بپاشهاي حکومتي بوده است و. . . فرمود: با من که مطرح نکردي؟ شما اجازه نداشتهاي و بايد پولش را تا آخرش بدهيد. گفت: من همين را دارم. ولي حضرت امير گفت كه بايد پول را تمام و كمال بدهد. اين هم رفت. دويست هزار درهم را در خانهاش زير خاک پنهان کرد. بعد هم فرار کرد و رفت به معاويه ملحق شد. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: خانهاش را خراب کنيد.
يکي ديگر در راه ازدواج، دسته گل به آب داد. مسئول مملکتي بود، عاشق يکي کسي شده بود که آن در حد ايشان نبود. يعني صلاحش نبود که اين را بگيرد. اصلاً مسلمان نبود، يک زن غير مسلمان را به حساب عشق به شکلش گرفت. آن هم چون فهميد، طرف عاشقش شده است مهر را صد هزار درهم تعيين كرد. بالاخره يک مسئول مملکتي بود و او را گرفتند. اميرالمؤمنين تا متوجه شد فوري ايشان را اذل کرد و بالاخره براي اينکه مورد مؤاخذه قرار نگيرد، به لشکر يزيد ملحق شد. حتي زماني که مردم جمع شدند ابن زياد فرماندار کوفه را بکشند. ايشان حامي ابن زياد شد. به هر حال سؤ عاقبت چه ميکند. حرف هايم را جمع کنم. «بسم الله الرحمن الرحيم» بحث ما چه بود؟ ماه ارديبهشت و خرداد بحث قبولي و رد در کنکورها، دبيرستانها، تربيت معلمها و. . . است. بازار چه کسي رد و چه کسي قبول داغ است. ما گفتيم از نظر قرآن و حديث چه کسي رد و چه کسي قبول است. مسلمانان مردود را شمرديم. کسي که از نظر اخلاق مردود است گرچه پسر پيامبر باشد. بعضيها ميگويند: آقا من سيد هستم. ميدانم تو سيد هستي، اما کدام کارت به جدت شباهت دارد؟ اگر من روحاني هستم شما بايد به من گاه کردي يک کمالي از روحانيت در من ببيني. اسم بي مسما که تأثيري ندارد. اگر اينطور باشد كه ما هم مثل همين دنياي متمدن و حقوق بشر ميشويم. براي يک ميليون کرد علف خشک ميفرستند.
اگر کسي عقربک روحش به سمت کفر بگردد، علاقه و ولايت و حکومت و خط کفر را در زندگيش پيدا کند او هم از آن هاست. دختر دار ميشود عارش ميشود اسم دخترش را زهرا بگذارد. يک اسم شرقي وغربي ميگذارد. «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»(مائده/51) افراد شکم پرست از ما نيستند. کسي که يا کلک بزند و يا در فکر کلک باشد از ما نيست. کسيکه همسايه آزار باشد، ؟ از ما نيست. کسي که احترام پير و کوچک را در مدرسه و در خانواده نداشته باشد، از ما نيست.
سيد رضي، كسي که خطبههاي نهج البلاغه را جمع کرد، داشت از جايي رد ميشد. (سيد رضي مقام بالايي دارد. آيت الله عظمي بود و من با دو چشم خودم ديدم که امام در کاظمين به قبر سيد رضي فاتحه خواند و بعد در کنار خيابان مثل قنوت نماز دعا کرد. من تعجب کردم که چرا امام رهبر انقلاب در کنار خيابان دعا ميکند. بعداً حديث ديدم که دعا در کنار قبر عالم، مستجاب ميشود. سيد رضي کسي است که امام سر قبرش دعا ميکند.) به يك قبرستان رسيد. پياده شد و پياده به مسير ادامه داد. گفتند: چرا پياده شدي؟ ميگفت: اينجا قبر استاد من است. استاد من مسلمان هم نيست اما چوم معلم من بوده و الآن مرده به احترام مرده معلم از اسب پياده ميشوم. چه چيزهاي قشنگي در دين ماست. همسايه آزار از ما نيست و اگر کسي اسير شود قبل از اينکه نفس و فشنگش تمام بشود، يعني اگر سرباز شلي باشد، از ما نيست.
خدايا! هر عيب و گناه و لغزشي که ما را از مدار توحيد و ولايت بيرون مياندازد و خطاب « لَيْسَ مِنّا» «تو هم از ما نيستي» به گوش ميرسد. خدايا! صفات و گناهها و لغزشها و زشتيهايي را که ما را از مدار تو، دور ميکند، آنها را از ما دور بفرما. هر چه ما را به تو نزديک ميکند، به ما مرحمت بفرما. خدايا! به همه ما بخصوص به معلمين عزيز ما توفيق بده كه هم خودشان را کشف کنند و استخراج کنند و ذوب کنند و هم نسل آينده را کشف کنند و استخراج کنند و ذوب کنند. خدايا! ما را نسبت به نسل گذشته و شهدا و نسبت به نسل آينده خائن قرار نده. هر چه به عمر ما اضافه ميکني، به ايمان و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کارها بيفزار. از همه شما شرکت کنندگان تشکر ميکنم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»