به نام خدا
راهى براى تصرّف اموال دیگران
فتواى ذیل به آسانى راه بدست آوردن اموال دیگران را از راه غصب هموار مى كند با اینكه در شریعت اسلام تصرّف در اموال و حقّ دیگران جرم محسوب شده و فرد غاصب را ضامن مى داند.
بنا بر این هیچ راهى براى مشروعیّت بخشیدن به آنچه از اموال دیگران غاصبانه تصرّف مى شود وجود ندارد.
أبو حنیفه ودیگران گفته اند: اگر كسى انگور را غصب كرد سپس آن را به كشمش تبدیل نمود شخصى كه انگورش غصب شده هیچ حقّى نسبت به كشمش ندارد و غاصب مالك آن است.
همچنین اگر گندم غصبى به آرد مبدّل شود و یا آهن تبدیل به شیء دیگرى شود و یا چوب غصبى تبدیل به درب براى خانه شود شخص غاصب مالك آن خواهد بود و كسى كه از او غصب شده است هیچ حقّى نخواهد داشت.
كرسى در اثر سنگینى خداى وهابیت ناله مى كند
سیوطى از طرق مختلف عن عمر نقل مى كند كه زنى خدمت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) رسید و گفت: دعا كن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) خدا را به عظمت یاد كرد و فرمود: كرسى خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامى كه خداوند بر روى كرسى قرار مى گیرد، در اثر سنگینى حق از كرسى ، ناله اى همانند ناله شتر بچه خارج مى شود. و هیثمى در كتاب مجمع الزوائد این روایت را صحیح دانسته است
خداوند وهابیت چهار انگشت بزرگتر از عرش است
ابن عربى در تفسیر آیه شریفه (الرحمن على العرش استوى)مى گوید: خداوند بر روى عرش مى نشیند و چهار انگشت از عرش بزرگتر (پهن تر) مى باشد زیرا خداوند عظیم است و نمى شود كه با عرش یكسان باشد و از این روى چهار انگشت از عرش بزرگتر مى باشد.
طبرى در تفسیر خود در ذیل آیه شریفه (وسع كرسیّه السماوات والأرض) از عبد اللّه بن خلیفه از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل كرده كه فرمود: «وإنّه لیقعد علیه فما یفضل منه مقدار أربع أصابع، ثمّ قال بأصابعه» خداوند بر روى كرسى مى نشیند و از هر طرف به مقدار چهار انگشت از كرسى پهن تر مى باشد.
پیامبر وهابیت در كنار خداى آنان جلوس مى كند
ابن قیم شاگرد ابن تیمیه مى نویسد: «إنّ اللّه یجلس على العرش ، ویجلس بجنبه سیّدنا محمد (ص) وهذا هو المقام المحمود»
خداوند بر روى عرش مى نشیند و رسول اكرم (ص) نیز در كنار او جلوس مى كند، و این همان مقام محمود و شایسته اى است كه قرآن وعده داده است
رقص و آواز
روشهایى كه جهت شادى آفرینى همراه با گناه در بعضى از جوامع مرسوم و معمول است از نظر شریعت اسلامى مردود و ممنوع است مانند: مجالس رقص و پایكوبى و آواز خوانى كه زمینه آلودگیها و دورى از ارزشهاى الهى را در انسان تقویت و او را غرق در مسایل جنسى و تلاش براى ارضاى غریزه سیرى ناپذیر شهوت مى كند.
ولى با كمال تأسّف كتابهاى فقهى و روایى مدّعیان پیروى از سنّت و سیره اسلاف مطالبى را به دین و شرع در ارتباط با رقص و غنا و موسیقى نسبت داده اند كه هر مسلمان با غیرت و متشرّع را شرمنده مى كند.
حال یک روایت از قول وهابیون :
رسول خدا(ص) كنیزى از كنیزان حسّان ثابت را دید كه آواز مى خواند فرمود: إن شاء اللّه گناه ندارد.
از عائشه نقل است كه مى گوید: دو كنیز از كنیزان من مشغول آواز خوانى بودند، ابوبكر وارد شد، گفت: از خانه رسول خدا(ص) صداى آواز شیطان شنیده مى شود، پیامبر فرمود: ایّام عید و شادى است رهایشان كن.
و از عمر نقل شده است كه گفت: آوازخوانى توشه مسافر است.
عثمان نیز دو كنیز داشت كه شبها براى وى آواز مى خواندند.
نقل شده است كه عبد اللّه بن جعفر زنان آوازخوان و رقّاصه زیادى داشت، معاویه از این خبر آگاه شد، به عمرو عاص گفت: مرا نزد عبد اللّه ببر، وقتى كه بر وى وارد شدند، كنیزان مشغول رقص و آوازخوانى بودند، به آنان دستور داد تا ساكت شوند. معاویه گفت: آنان را باز گردان تا آواز به خوانند، كنیزان باز گشتند و به كارشان ادامه دادند، معاویه كه بر تخت نشسته بود به وجد آمده بود و پاهایش را حركت مى داد، عمرو عاص او را از این عمل نهى كرد، معاویه گفت: رهایم كن، خداوند نیز بسیار شاد است.
اندكى بیندیشیم
آیا نقل و بیان داستان رقّاصى و آوازخوانى در محضر پیامبر و تأیید آن توسّط آن حضرت جسارت به مقام شامخ رسالت و شخص رسول اللّه(ص) نیست؟
البتّه در مذهبى كه همه صحابه و راویان حدیث در رتبه عصمت و عارى از اشتباه تلقّى شوند انتظارى غیر از این نیست.
ولى در فقه متأثّر از خاندان رسول و اهل بیت علیهم السلام و بر گرفته از بیان و قلم أصحاب راستین و با اخلاص، نه از جواز رقّاصى اثرى وجود دارد و نه از آوازخوانى تمجیدى و نه از پیامبر سخنى.
خداى وهابیت به صورت نوجوان و مو فرفرى است
ابو یعلى از ابن عباس نقل كرده كه پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:.
خداوند را به صورت نو جوانى دیدم كه هنوز موى صورتش در نیامده، سرش پرمو، پیچ پیچ (فرفرى) و داراى زیور و آلات سرخ بود.
این حدیث را بزرگان از بزرگان از صحابه روایت كرده اند و هر كس در صحت این روایت شك نماید او جهمى و شهادت او پذیرفته نیست، سلام نباید به او داد و به هنگام مریضى از وى نباید عیادت كرد
خوردن كرم و حشرات
إمام مالك رهبر و پیشواى مالكیها خوردن حشرات و حیواناتى مانند كرم و سوسك و موش و سوسمار ومار و غیر آن را جایز دانسته و بر اساس آن فتوا داده است.
با توجّه به اینكه خداوند مى فرماید: (كلوا من طیّبات ما رزقناكم) 172ـ بقره
از نعمتهاى پاكیزه اى كه روزى شما كرده ایم بخورید
آیا حشرات و حیوانات كه در متن فتوا به آن اشاره شده از نعمتهاى پاكیزه و قابل خوردن هستند؟
مرد بزرگسال با خوردن شیر مَحرَم مى شود!!!!!
مى دانیم كه در قوانین حقوقى اسلام راههایى براى پیوند محرمیّت بین زن ومرد وجود دارد كه از آن جمله شیر دادن زن به فرزند غیر خودش با شرایط خاصّ آن است، كه در كتب فقهى مطالب فراوانى در باره آن آمده است.
امّا توجّه به یك نكته در این موضوع حائز اهمّیّت است و آن شیر خواره بودن طفل است، یعنى باید نوزادى باشد كه شیر غذاى اصلى وى باشد و به دفعات هم انجام شود (با شرایط و اوصافى كه در كتب فقهى بیان شده است(
امّا با داستانى كه در اینجا مى خوانید و صد در صد مخالف و متضادّ با مبانى فقهى دو گروه از مسلمانان یعنى تشیّع و تسنّن است چه باید كرد؟
پس از نزول آیه چهارم و پنجم سوره أحزاب كه در آن خداوند پسر خوانده را همانند فرزند واقعى ندانسته و فرمان مى دهد كه آنان را فرزندان پدران خودشان بدانید و باید حریم شرعى را رعایت كنید، مسلم و أبو داود ونسائى و ابن ماجه ودارمى وبیهقى ومالك وأحمد و طبرانى ودیگران از عائشه نقل كرده اند كه گفت: زنى بنام سهله دختر سهل خدمت پیامبر(ص) آمد وگفت: اى رسول خدا(ص) سالم فرزند خوانده أبو حذیفه است كه در خانه ما است، و من با سر برهنه و بدون پوشش در برابرش ظاهر مى شوم، احساس مى كنم ابو حذیفه اینگونه دوست ندارد و ناراحت مى شود، چكار كنم؟
رسول خدا(ص) فرمود: ازپستانت به او شیر بده تا مشكل حل شود، عرض كرد: او مردى بزرگ وداراى ریش ومحاسن است چگونه او را شیر دهم؟ پیامبر لبخندى زد وفرمود: مى دانم او خرد سال نیست بلكه مردى بزرگ و داراى ریش و محاسن است، او را شیر بده با تو محرم شود و آنچه در ذهن أبو حذیفه است پاك مى شود.
سهله از خدمت پیامبر رفت و باز هم خدمت آن حضرت آمد وگفت: او را شیر دادم و خیال أبو خذیفه را راحت كردم.
شافعى نیز این حدیث را پذیرفته است زیرا وى پس از نقل آن و طرح سؤالاتى پیرامون آن مى گوید: بنا بر نقل أمّ السلمه این فرمایش رسول خدا(ص) مخصوص همان یك نفر یعنى سالم مولى أبو حذیفه خواهد بود، چون شیر دادنى كه موجب محرمیّت مى شود در باره طفل شیر خواره است كه لاأقل باید پنج نوبت و بدون فاصله از پستان زنى شیر بنوشد و افراد بزرگتر از این قاعده خارج هستند.كتاب الأمّ: 5/
عجیب ترین فتوا
اگر مردى دخترش را كه در شرق جهان با وى زندگى مى كند به همسرى پسرى در آورد كه او در غرب جهان با پدرش زندگى مى كند و هیچگاه آن دو یكدیگر را نبینند و از محل زندگى بیرون نروند، سپس شش ماه از ازدواج آنان بگذرد و آن دختر صاحب فرزند شود پدر او همان كسى خواهد بود كه در غرب دنیا زندگى مى كند، اگر چه هیچگاه همسرش را ملاقات نكرده و حتّى ندیده باشد.
و همچنین اگر كسى را از لحظه عقد ازدواج به مدّت پنج سال زیر نظر نگهبانان زندانى كنند، سپس آزاد شود و به منزلش برود و تعدادى فرزند در كنار همسرش ببیند همه آنان فرزندان وى خواهند بود اگر چه فرصت یك لحظه دیدار و ملاقات با همسرش را پس از عقد نداشته است.
كرامتى بزرگ
سپس همین نویسنده مى گوید: این امر امكانش دور از واقعیّت نیست، زیرا ممكن است بر اثر كرامت یكى از اولیاء با آنكه مسافت بین زن و شوهر زیاد است آن دو به دیدار یكدیگر رسیده باشند و از این راه فرزندى به وجود آمده باشد.
خرید و فروش حور العین.
شخصی بنام ابو یحیی الناقد می گوید: حور العینی از خدا به چهار هزار ختم قرآن خریدم ، در پایان آخرین ختم صدای حور العینی بگوشم رسید که می گفت: تو به عهدت وفا کردی، من همان حور العینی هستم که مرا از خدا خریده ای
نگاه كردن به پسران خوشگل حرام است.
از داستانهای شنیدنی تاریخ فقه فرمایش جناب عبد الله بن عمر است که ابو حامد غزالی در کتاب خویش آن را آورده است ، و اما اصل داستان وفتوا : نقل شده است که آن جناب بر درب منزلش نشسته بود که ناگهان جوانی خوشگل و زیبا رو نمایان شد، با دیدن جوان داخل خانه رفت و درب را بست وساعتی درون منزلش ماند. سپس پرسید: آیا فتنه (مقصود همان جوان است)رفت یا هنوز باقی است ؟ گفتند: تمام شد. از خانه بیرون آمد. سؤال کردند: این چه کاری بود کردی؟ آیا از رسول خدا(ص) چیزی شنیدهای؟ گفت: نگاه کردن به جوانان زیبارو و سخن گفتن و همنشینی با آنان حرام است
عمر با زور و جبر بازنی مسلمان ازدواج می کند.
خلیفه مسلمانان جناب عمر بن خطاب بدون اجازه و رضایت زنی مسلمان و با زور و جبر وی را به همسری خویش در می آورد، ابن سعد در کتاب طبقات به نقل از حماد بن سلمة و او از علی بن زید نقل می کند که: عاتکه دختر زید ابتدا همسر عبد الله بن ابو بکر بود، عبد الله با وی شرط کرد که پس از او با کسی ازدواج نکند، عاتکه پس از مرگ همسرش با اینکه خواستگاران زیادی هم داشت تن به ازدواج نمی داد، عمر از پدر عاتکه وی را خواستگاری کرد ولی عاتکه نپذیرفت، عمر به پدرش گفت: تو خودت او را به عقد من در آور، پدر بدون اذن دختر صغیه عقد را جاری کرد، عمر نزد عاتکه رفت اما با مخالفت وی روبرو شد بناچار با او درگیر شد وبا اجبار به مقصودش رسید و پس از پایان ما جرا با احساس نفرت شدید از وی جدا شد و دیگر نزد عاتکه باز نگشت.
برگرفته از سایت:
2 دیدگاه
مهدی دهقانیان
با سلام
با تشکر از مجموعه فرهنگی شما با استحضار میرساند مطلبی که در سایت در مورد وهابیت و اینکه ابن عربی در العواصم من القواصم ص 209 آورده شده است را با یکی از وهابیون در حرم بقیع در میان گذاشتم و به اتفاق ایشان به کتابخانه مراجعه کردیم کتاب را آورد و مطلب در رابطه با نقد صوفی ها بود نه عقیده خود ابن عربی این مطلب باعث شد که ایرادات دیگری که از ایشان گرفته شده بود تحت الشعاع قرار بگیرد لذا خواهش میکنم این مطلب را چون کذب است از سایت خود حذف کنید. با تشکر دهقانیان
mehdi
عالی بود