متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1370/1/15
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني تقوي»
شب نوزدهم ماه رمضان است. بينندهها بحث را ميبينند. ميخواهم قبل از شروع بحث سلامي به اميرالمومنين بكنم. «السلام عليك يا ابالحسن السلام عليك يا اميرالمومنين وصي رسول الله»
بحث ما در اين نيم ساعت بحث اخلاص و يقين است. اخلاص چيست؟ قرآن يك آيه دربارهي شير خالص دارد. ميگويد: «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً»(نحل/66) بحث شيري كه ميكند، ميگويد: شير خالص است. چطور شير خالص است؟ اين شير از بين پِهن ميگذرد، از بين خون ميگذرد، شير از لابه لاي پِهن و خون ميگذرد. اما نه رنگ خون دارد، نه بوي پِهن ميدهد. خالص يعني كسي كه از لابه لاي جامعه و هوا و هوس و غريضهها بگذرد، اما رنگ و بوي غريضهها، هوسهاي خود و ديگران در كارش راه پيدا نكند. اين خالص است. يعني محيط زده نباشد. مدرك زده نباشد. مادي گرا و وطن گرا و هوس گرا نباشد. يعني هيچ گرايشي جز رضاي حق نداشته باشد. اين خالص است. شير خالص «لبنن خالصا» شير خالص، شيري است كه از لابه لاي پهنها و خونها عبور بكند نه رنگ خون و نه بوي پهن بگيرد. آدم خالص هم آدمي است كه هيچ رنگي جز رنگ خدا نگيرد. به قول قرآن كه ميفرمايد: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»(بقره/138) چه كسي است كه از خدارنگ بهتري داشته باشد، همهي رنگها پاك شود. آنها كه رنگ شاه داشتند كجا هستند؟ شاه و فرعون و نمرود و ابوجهلها و ابو لهبها كجا هستند؟ زرق و برقها ميپرد. زيباييها زشتي ميشود. جوانيها و سر و وضعها عوض ميشود. اما اخلاص علي هست. ابن ملجم رفت، كسي را هم نساخت. اما فكر علي، اخلاص علي هنوز يك عدهاي را تربيت ميكند. يادعلي، عشق علي، دارد افرادي را ميسازد. شب قدر از خدا بخواهيم كه اگر تا به حال همهي كارهاي ما هدر رفته است، از اين به بعد اخلاصي در كار ما باشد. دائم دنبال يك چيزي از اين طرف به آن طرف نرويم. مثنوي شعري در مورد اخلاص اميرالمومنين دارد. شما قصهاش را ميدانيد. شنيدهايد كه در جنگ حضرت علي دشمن را زمين انداخت؟ شنيدهايد كه دشمن جسارت كرد و آب دهانش را پرتاب كرد. شنيدهايد كه تا آب دهان به علي(ع) پرتاب شد، دشمن را رها كرد و رفت قدم زد؟ رفت قدم زد. وقتي آرام شد، برگشت و دشمن را كشت. گفتند: ياعلي! چرا وقتي كه آب دهان پرتاب كرد نزدي؟ فرمود: وقتي كه به من جسارت كرد، عصباني شدم. چون به من جسارت كرد. منيت و نفسم بود. من ميخواستم وقتي كه شمشير ميكشم به خاطر من نباشد. به خاطر خدا باشد. ولذا رفتم قدم زدم و آرام شدم كه وقتي برمي گردم براي خدا باشد. اين اخلاص است. البته اين حرفها براي من زياد است. بحث اخلاص را بايد خود امام بكند. ايشان بايد بحث اخلاص را بكند. از خدا بخواهيد كه كارهايتان رنگ خدايي داشته باشد. (يك عمر پي اغيار دويديم از راه به جايي نرسيديم) من شعر مثنوي را برايتان بخوانم. در اين شعر اخلاص علي را ببينيد.
گفت بر من تيغ تيز افراشتي از چه افكندي مرا بگذاشتي
اي علي تو كه تيغ تيز داشتي چرا ن را رها كردي و قدم زدي.
در محل قهر اين رحمت زچيست اژدها را راه دادن راه كيست؟
وقتي كه قهر هستي چرا در ميان قهر رحمت كردي؟ چه كسي حاضر است به اژدها راه بدهد؟
گفت من از تيغ از پي حق ميزنم بندهي حقم نه مامور تنم
شير حقم نيستم شير هوا فعل من بر دين من باشد گواه
چون خدو انداختي بر روي من نفس جنبيد و تبه شد خوي من
ترسيدم براي نفس باشد و اخلاص از بين برود.
نيم بحر حق شد و نيمي هوا شركت اندر كار حق نبود روا
وقتي آب دهان پرتاب كردي هم ديدم خدا ميگويد: تو دشمن هستي من تو را بكشم. هم به من آب دهان پرتاب كردي. يعني 50 درصد براي من است. 50 درصد براي خداست. خدا كار شريكي قبول نميكند. حتي اگر 99 درصد براي خدا باشد يك درصد هم به خاطر اينكه فلاني خوشش بيايد. روايت داريم كه خدا ميگويد: «انا خير شركا» من خوب شريكي هستم. همه را به او بده. خدا خيلي گران ميخرد. اما چيزي هم كه ميخرد چيز خالص ميخرد. دو ركعت نماز خالص را به ازاي بهشت ابدي ميخرد. جنس ناياب ميخرد. اما خيلي گران ميخرد. شب ضربت خوردن حضرت علي است. ما اصلاً نميتوانيم خالص باشيم. احياناً هم اگر يك كار خالصي بكنيم، بعد ميگويند: ميداني يا نه؟ من آدم مخلصي هستم. كار كه ميكنم نميگذارم كسي بفهمد. خوب اين را كه همه فهميدند. هم آدم خودش را نشان ميدهد و نان ميخورد و هم خودش را نشان نميدهد. خالص خيلي مشكل است. اينكه آدم هيچ رنگي نگيرد خيلي مهم است. علامت اخلاص اين است كه نخواسته باشي كسي از تو تعريف كند. اين در حديث هم هست. چه كسي هست كه چنين نيتي داشته باشد؟
اميرالمومنين تا ضربت ميخورد، ميگويد: «فزت» الآن اگر ما لباسمان عوض شود. صندليمان عوض شود. ميزمان عوض شود. پستمان عوض شود. حقوقمان عوض شود. يك مقداري خلاف ميل شخصي ما باشد، خيلي گردو خاك ميكنيم. از اين پيداست كه ما دنبال هوا و هوس ميرويم. «فزت و رب الكعبه» به خداي كعبه رستگار شدم. تا آدم يقين نداشته باشد كه چنين حرفي را نميزند. چه كسي است كه وقتي از مرگ با خبر ميشود بگويد: «فزت» خوش آمدي. شاعر به مرگ ميگويد: اگر مرد هستي در آغوش من بيا تا من از تو استقبال كنم. قرآن يك آيه دارد كه ميگويد: «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ» هركس خيال ميكند آدم خوبي است، «إِنْ زَعَمْتُمْ» اگر فكر ميكنيد، « أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ» از اوليا خدا هستيد و حزب اللهي هستيد، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ»(جمعه/6) نبايد از مرگ بترسيد. يعني بايد آرزوي مرگ را كنيد. مخلص و حزب اللهي كسي است كه از مرگ نترسد. هركس از مرگ ميترسد، پيداست كه يقين ندارد. چرا براي من سخت است كه در راه خدا پول بدهم؟ چون يقين ندارم. فكر ميكنم كه پول از من كنده شد. حديث داريم قبل از آنكه پول شما به دست فقير برسد به دست خدا ميرسد. قرآن ميگويد: «ان الله ياخذ صدقات» اگر يقين كنم كه دست من قبل از آنكه به دست فقير برسد به دست خدا ميرسد بيشتر پول ميدهم. حاضر نيستم خمس بدهم. ميگويم: من اگر خمس بدهم از پولم كم ميشود. من يك ميليون حقوق دارم. دويست هزار تومان خمس بدهم؟ يقين نداريم كه اين دويست هزار تومان خمسي كه ميدهيم خدا جبران ميكند. اگر يقين داشته باشيم راحت خمس ميدهيم. تمام اينهايي كه خمس نميدهند، يقين ندارند. يقين نداريم جهنم هست. من يك مثالي براي يقين بزنم. يقين به معناي باور است. علم يك چيز است، باور يك چيز ديگر است. گاهي آدم علم دارد اما باور ندارد. مثلاً ميداند اگر كج برويم پليس جلو ما را ميگيرد. اما كجا باورمان ميايد كه پليس جلوي ما را بگيرد. آنجايي كه پليس را ببينيم باور ميكنيم. مرده دندان ميگيرد؟ نه. مشت ميزند؟ نه. لگد ميزند؟ نه. ولي به هركس بگويند: كنار اين مرده بخواب. تا صبح ميترسد. بگويند: آقا يك اتاق است. كنار اين مرده بخواب. ميترسد. مرده كاري ندارد. علم داريم كه مرده با ما كار ندارد. اما هنوز باور نداريم. حاج آقا در خانه ميايد و ميگويد: به مردم بدهكار هستم. صدهزار تومان چك دارم. پول هم ندارم. فردا چك برگشت ميخورد، آبرويم در بازار ميريزد. شب كه ميشود همه در رختخواب ميروند. اما خواب از سر حاج آقا ميپرد. يعني زن و بچه هم ميدانند، حاج آقا هم ميداند اما زن و بچه ميدانند ولي حاج آقا باور دارد. پس باور آنجايي است كه خواب از سر بپرد. ما جهنم را باور نداريم. قيامت را باور نداريم. اگر باور داريم پس اين همه گناه براي چيست؟ قرآن ميگويد: اي كم فروشها! اينقدر كم فروشي نكنيد. گران فروشي نكنيد. «أَ لا يَظُنُّ أُولئِك»(مطففين/4) احتمال نميدهند «مَبْعُوثُونَ ليوم عظيم» كه قيامت هست. اگر باور داشتيم اين نماز ما نبود. اين بازار ما نبود. اين ادارهي ما نبود. شما كه ميتواني كار فلاني را راه بياندازي چرا او را ميدواني؟ باور نداريم. چند آيه در مورد باور بخوانم. «وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ(ذاريات/20)» اول سورهي بقره «الم» است تا اينكه ميگويد: «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(بقره/4)» نميگويد: «يعلمون» ميگويد: «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» باورش بيايد.
سلام خدا بر امام، بنيانگذار جمهوري اسلامي باشد. فرمود: من با قلبي مطمئن، يعني باور دارم. «نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(انعام/75) قرآن ميگويد: ما حكومت آسمانها و قدرت مطلقهي خودمان را نشان ابراهيم داديم، «وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ(انعام/75)» تا باور كند. حضرت ابراهيم لاشهاي را كنار دريا ديد. يك تكه در آب، يك تكه در خاك كه حيوانهاي دريايي و هوايي و زميني از آنها ميكندند. اين لاشه بين سه نوع حيوان تقسيم شد. گفت: خدايا به من نشان بده. اين بدني كه پخش شد، چطور در روز قيامت دوباره جمع ميشود؟ خدا گفت: مگر دين نداري؟ مگرقيامت را باور نداري؟ گفت: چرا باور داريم. «وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي»(بقره/260) گفت: علم دارم. دوست دارم علم من باور شود. «عولم طعمن» آيا ايمان نداري؟ «قال بلا» گفت: ايمان دارم. «وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي» ميخواهم باورم شود. ابراهيم از خدا باور ميخواست. روايت داريم وقتي امام سجاد نماز مغرب را ميخواند مدتها دعا ميخواند. در دعايش ميگفت: «اللهم اني اسئلك اليقين» خدايا به من باور بده. اين شهداي ما در جبهه باور داشتند. ميگفت: امشب، پهلوي تو هستم، فردا شب پيش حورالعين هستم. در يكي از عمليات داشتند بچهها را سوار ماشين ميكردند كه بچه به خط اول جبهه بروند. به ساعتش نگاه كرد و گفت: ما يك ربع وقت داريم. بيا يك گيم واليبال بازي كنيم. ممكن بود شهيد شود اما باور داشت. اما ممكن است بستگانش باور نداشته باشند. پسر 16 ساله به منزل ما آمد. زمان جنگ پدرش براي او يك خانه به قيمت 5 ميليون خريده بود. حالا شايد بيست ميليون باشد. گفت: پدرم يك خانهي 5 ميليوني خريده است و به اسم من كرده است و گفته: من راضي نيستم به جبهه بروي. اين خانه براي تو سراغ زندگيات برو. گفت: ولي من فكر ميكنم رضاي خدا را بيشتر از خانهي پدرم دوست دارم. ميتوانم فرار كنم. اين پسر شانزده ساله يقين دارد كه پدر ميليونرش يقين ندارد. لذا حديث داريم «ما اوعطي شي اقل من اليقين» يعني در بخششهاي الهي هيچ چيز كمتر از يقين هديه نميشود. اميرالمومنين(ع) همينكه ضربت خورد، فرمود: «فزت و رب الكعبه» بخداي كعبه رستگار شدم. هجده كمال در قرآن است كه ميفرمايد اين هجده كمال فوز است. مثلاً «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا»(توبه/100) هرچه خدا از آن راضي باشد فوز است. «التائبون، العابدون، راكعون، ساجدون» اينها فائز هستند. خدا ميگويد: هركس اين هجده كمال را دارد فائز است. اميرالمومنين وقتي ضربت ميخورد، ميگويد: «فزت» يعني از هجده پله گذشتم. معناي فزت اين است. از هجده كمال گذشتم. اميرالمومنين در حال نماز ضربت خورد. ضربت كه خورد وسط نماز چه شد؟ نمازش را با ابرو و اشاره تمام كرد. يعني مغزش شكافت ولي دست از نماز برنداشت. آن وقت آدم ميتواند بگويد: من شيعهي علي هستم و نماز نخواند. در مسجد كوفه نشسته بود تا فضاوت كند. دو نفر با هم دعوا داشتند و داشتند حرف ميزدند. اميرالمومنين قاضي بود و به حرفهاي آنها گوش ميداد. تا اذان دادند گفت: با اجازه! سر نماز رفت. گفتند: شما قاضي هستي. بايد حرفهاي ما را گوش بدهي. فرمود: «جاء الوقت ادا الامانه» الآن وقت دين خدا است. چند نفر بازاري داريم كه تا صداي اذان را ميشنود مغازهاش را ميبندد؟ در بازار انجمن اسلامي نداريم. در بازار چقدر انجمن اسلامي داريم. الحمدلله كه بازاريها اهل نماز هستند. تا ميگويند: «قدقامت الصلاة» بايد بازار تعطيل شود. قرآن ميگويد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ(سجده/24)» فلان گروه را امام كرديم. چرا؟ چون «وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ» چون اينها به يقين رسيدند. يعني شرط امامت اين است كه ادم به درجهي يقين برسد. تا كسي به يقين نرسد، به امامت نميرسد.
امام زين العابدين در صحيفهي سجاديه دعايي به نام مكارم الاخلاق دارد. ميگويد: «وجعل يقيني افول اليقين» خدايا به امام سجاد يقين بده. رسول اكرم نماز صبح را خواند. رويش را برگرداند ديد يك جواني چرت ميزند. رنگش پريده است و چشمانش فرو رفته است. فرمود: جوان حالت چطور است؟ گفت: الحمدلله من يقين دارم. فرمود: علامت يقين تو چيست؟ گفت: ديشب كه رفتم بخوابم گفتند: تو گناه كردي. جهنم چه كار خواهي كرد؟ فكر كردم انگار قيامت را ديدم. انگار بهشت را ديدم. خوف خدا و خوف قيامت و حساب و كتاب باعث شده كه من ديشب خوابم نبرده است. ديشب تا صبح به خاطر ياد قيامت خوابم نبرد. ولذا براي اين رنگ من پريده است. پيغمبر فرمود: درست است. اگر رنگ تو پريد يقين داري. فرمود: آرزويت چيست؟ گفت: آرزوي من اين است كه تو كه رسول خدا هستي بعد از نمازهايت دعا كني كه من شهيد شوم. پيغمبر او را دعا كرد. جنگي پيش آمد. نه نفر شهيد شدند و اين جوان دهمين نفر بود. ما سه نوع يقين داريم. در قرآن يك حق اليقين داريم. يك علم اليقين داريم. يك عين اليقين داريم. از عين اليقين بالاتر حق اليقين است. در قرآن هم هست كه ميفرمايد: «كلاََّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ(تكاثر/5) لَترََوُنَّ الجَْحِيمَ(تكاثر/6) ثُمَّ لَترََوُنهََّا عَينَْ الْيَقِينِ(تكاثر/7)» يعني علم اليقين، عين اليقين، حق اليقين، در قرآن آمده است. آن وقت علما اين را مثل زدهاند. گفتند: عين اليقين مثل دود است. دود علم اليقين است. آدم وقتي دود ديد، ميفهمد آتش است. عين اليقين اين است كه آدم نزديك آتش برود و حرارت را ببيند. حق اليقين اين است كه وارد آتش شود. پس بين كسي كه از راه دود بفهمد آتش است يا نزديك برود و از حرارت بفهمد آتش است، يا دستش را روي آتش نگه دارد، فرق است. اين درجه دارد. شب قدر مساوي با يك عمر است. « لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ(قدر/3)» «الف شهر» يعني هزار ماه كه تقسيم بر 12، هشتاد و سه سال و خردهاي ميشود. ولذا آدمهايي را سراغ دارم كه خمس و سهم امام را شب بيست و سه ماه رمضان ميدهند. چون اگر يك تومان در شب قدر بدهي، انگار هزار تومان دادهاي. يك ركعت نماز در شب قدر انگار هزار ركعت است. هر كار خيري در شب قدر هزار برابر است. و چقدر خداوند گفت: بيا. ماه رمضان گفت: بيا. شب قدر گفت: بيا. امام در مناجات ميگويد: «فتحت باب» يك دري را باز كردي، «سميتها توبه» يك دري به نام توبه باز كردي. ما پشتمان را به خدا ميكنيم، خدا باز هم ميگويد: بيا. مثل بچه كه فرار ميكند، پدرش ميگويد: بيا.
سال چند بار خدا به ما گفته: بيا. شب جمعه بيا. سحرها بيا. نيمهي رجب بيا. نيمهي شعبان بيا. شب نوزدهم بيا. شب بيست و يكم بيا. شب بيست و سوم بيا. شب عيد فطر بيا. خدايا دري را به نام توبه باز كردي، بعد ميفرمايد: «فما عذر من اخفل دخول الباب بعد فتح» اگر كسي در باز شد و نيامد، گر گدا كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست. شب قدر مساوي با 83 سال است. هركاري هزار برابر ميشود. شب پذيرايي است. خود خدا دعوت كرده است. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ»(بقره/183) با يك فرمان از همه دعوت كرده است. سالن پذيرايي مسجد است. شب قدر شبي است كه قرآن نازل ميشود. قرآن نازل شدن مهم است. قرآن مهمتر از ماه رمضان است. قرآن ميگويد: «ليلة القدر الذي انزلت فيه القرآن» نميگويد: «شهر الرمضان الذي كتبت عليكم الصيام» نميگويد: خدايا ماه رمضان روزه را واجب كردي. ميگويد: ماه رمضان قرآن را نازل كردي. معلوم ميشود، نزول قرآن از روزه گرفتن بيشتر اهميت دارد. در همهي كوچهها مسجد است. به اين مساجد برويد. در زيمباوه يك زن و شوهر شيعه را پيدا كردم. گفتم: شما يك زن و شوهر شيعه اينجا چه ميكنيد؟ گفت: يك تاريخي از امام حسين داريم، شب عاشورا را از روي تقويم ميفهميم. من براي زنم روضه ميخوانم. زنم هم براي من روضه ميخواند. دلمان براي يك مسجد كه در آن روضه بخوانند و ما گوش بدهيم لك ميزند. ميگفت: من هفتاد سالم است. مقداري پول جمع كردم با خانمم به يكي از كشورهايي كه روضهي امام حسين را ميخواندند رفتيم تا گوش بدهيم. ما قدر چيزي را كه داريم نميدانيم. قدر كشور و رهبرمان را نميدانيم. قدر مردم را نميدانيم. قدر دينمان را نداريم. قدر شب قدر را نداريم. چه كنيم كه امشب خدا ما را بيامرزد؟ اين حرف آخر من است. هركس ميخواهد آمرزيده شود اين نسخه از قرآن است. قرآن ميگويد: اگر ميخواهي خدا تو را ببخشد، «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» شما خودتان از همديگر ببخشيد. بعد ميگويد: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم»(نور/22) نميشود كه خدا ببخشد؟ اگر ميخواهي خدا تو را ببخشد تو هم او را ببخش. من حلالش نميكنم. خدا هم تو را حلال نميكند. هركس با هم قهر است، آشتي كند. هركس از هم كدورتي دارد، بگويد: خدايا هركس هر گناهي كرد، من او را بخشيدم همه را ببخش، بعد بگو: خدايا من را هم ببخش. امام سجاد شب عيد فطر همهي بردهها را آزاد ميكرد. بعد ميگفت: خدايا من اسيرهايم را آزاد كردم، تو هم امام سجاد را از آتش جهنم آزاد كن. اگر ميخواهي تو را ببخشد، ببخش. ظرف شسته و تميز را به مسجد بده. تو قلبت را كه پر از مريضي است ميگويي: خدا قلب مرا پاك كن. خوب ظرف تميز بده. تا قلبت تميز شود. « وجا بقلب سليم» قلب سالم، اشكي بريزيم. دعايي بكنيم.
خدايا به مقام محمد و آل محمد هرچه شب قدر براي بندگان خوبت مقدر ميكني از صدقه سر آنها براي ما هم مقدر بفرما. ما نميدانيم سال ديگر هستيم يا نه. بودن و نبودن ما خيلي فرق نميكند. حالا انگار دو هزار ليتر هم آب خورديم. چه ميشود؟ خوب بودن مهم است. خدايا اگر هستيم ما را در راه رضاي خودت زنده بدار. اگر هم قرار است بميريم، ما را بيامرز. رهبر ما، كشور ما، امت ما، نسل و ناموس ما حفظ بفرما. ما را از محرومين ماه رمضان و شب قدر قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»