متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1369/1/24
بسم الله الرحمن الرحيم
ما معتقد هستيم كه خدا سه مرتبه در قرآن فرمود: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» اسلام دنيا را مىگيرد و حال آنكه اگر اسلام خواسته باشد دنيا را بگيرد طبق چه اسلوبى است؟ اسلوبش را نهج البلاغه دارد. نامه اميرالمومنين(ع) به مالك اشتر كه چگونه بايستى حكومت دارى كرد. اى استاندار: «ولا تنقض» نقض نكن. قيچى نكن. «سنة صالحة» عادات خوب مردم را قيچى نكن. بعضىها هستند كه سنتهاى خوب را مسخره مىكنند. مثلاً آقا دانشجو است در خانه مىآيد و به مادرش مىگويد: اين چيست؟ او هم مىگويد: من دارم اش حضرت فاطمه(س) را مىپزم. اش را هم به مسلمانها مىدهم و ثوابش را هم براى روح فاطمه(س) است. دانشجو مىگويد: هه! غافل از اينكه اين آقاى دانشجو با تمام استادهاى دانشگاه با تمام استادهاى حوزه علميه قم و همه دانشمندان يك هزارم سواد حضرت زهرا(س) را ندارند. چون او علمش بند به علم خداست. اما اين دو كلمه درس خوانده است. چيه؟ مسخره نكن! دو كلمه درس كه بيشتر نخواندهاى؟ يا مثلاً مىآيد مىگويد: چه مىكنى؟ مىگويد: ثواب دارد كوچه را جارو كنيم. اين مردم عوام هستند. نه خير تو خواص هستي كه برايت جارو كنند. قديمىها يك عادات خوبي داشتهاند. خيال نكنيد هرچه جديد است خوب است و هرچه قديمى است بد است. بگوييم: مرگ بر قدما! زنده باد تجدد! نه خير مثلاً يك كسى مرض قديمى دارد. يعنى هر پيشرفتى خوب نيست. چونكه ممكن است يك كسى هر روز مرضش پيشرفت كند و اگر يك مرضى پيشرفت كند دليل بر تكامل مرض نيست. يك وقت روشنفكريت گل نكند. يك سنت صالحهاى يعنى يك اخلاق پسنديدهاى كه هست و «عمل بها» به اين اخلاق خوب عمل مىكردند. «صدور هذه الامة» يعنى آدمهاى خوب امت اسلامى به اين اخلاق، به اين آداب، به اين سنت سالها عمل مىكردند. حالا آقا آمده يك خط از اين طرف و يك خط از آن طرف، رئيس قبلى در اين اداره برنامه اى داشته است. نيا و آن را به هم بزن. آخوند قبلى در اين مسجد برنامهاى داشته است. اگر خوب است به عنوان يك طلبه روشنفكر خرابش نكن. خراب كردن كارها هنر نيست. حتى گاهى اگر آدم بدى كارش خوب است نگو: چون كه آدم بدى است كارش هم بد است. يكى از كارها كه بعضي اول انقلاب دستپاچه شدند، اين بود كه فكر مىكردند اين ساختمان كه براي شاه است شيشه هايش هم مقصر هستند. مىزدند و آن را مىشكستند. شاه بد بود. شيشههاى خانهاش كه بد نبودند. ما حديث داريم كه وفا را از سگ ياد بگيريد. حال اگر سگ بد شد وفايش كه بد نيست. خوبه شما اگر درى دهان سگ هم بود آنرا در بياوريد. تا چه رسد به اينكه امت مسلمين به اين كار عمل كردند. مثلاً قديمىها اگر كسى مىخواست برود زيارت يك(چاوش) مىخواند با آهنگ خاصى كه اين آقا دارد به زيارت مىرود. مردم جمع مىشدند و التماس دعا مىگفتند. آنوقت ايشان هم كه داخل حرم مىآمد، مىگفت: اى امام عزيز من آمدهام زيارت تو تمام مردم كوچه و همسايه جمع شدهاند و به من التماس دعا گفتهاند. من اولين زيارتم را براى مردم مىخوانم كه به من التماس دعا گفتهاند. چطور چاوش بد شد اما عروس كه مىبرد و بوق مىزند خوب شد؟ چاوش كه مردم را ياد خدا و امام و التماس دعا مىانداخت بد بود. اين بوق عروس قشنگ است! خلاصه سنتهاى خوب را به عنوان روشنفكرى خراب نكنيد. در قديم بچههاى كوچولو كه مكتب خانه مىرفتند پهلوى آن خانم مكتبى درس مىخواندند. روزى كه مثلاً ميتوانستند يك صفحه قرآن بخوانند پدر و مادر بچه يكى دو تا كله قند در سينى مىگذاشت و روي آن حوله مىانداخت و اين را به عنوان هديه مىبردند و به خانم مكتبى مىدادند. چه مانعى دارد كه آدم به استادش شيرينى بدهد؟ يكى از سنتهاى خوبى كه قديم بوده است و الان نيست وقف است. مىتوانيم بگوييم: نصف مردم خراسان روى زمين امام رضا(ع) دارند زندگى مىكنند. خود بنده تمام پوست و گوشتم از وقف است. مىدانيد چرا؟ چونكه كاشان آب لوله كشى نبود. آب انبار خورديم و آب انبارها را چند قرن قبل ساختند و وقف كردند و آبش را هم چند قرن قبل وقف كردند. آبها مىآمد در آب انبار و ما آب انبار خورديم و بزرگ شديم. حالا هر حديثى كه مىخوانيم ثوابش براى آن كسى كه آب انبار را وقف كرده است و اين براي هفت قرن قبل است. هفتصد سال قبل مرد. اما بخاطر اينكه آبى را وقف كرد، زمينى را وقف كرد و مدرسه شد. درمانگاه شد. زايشگاه شد. بيمارستان شد. اجر مىبرد. چرا وقف را يادمان برود؟ چيزهاى خوب را يادمان نرود. وقف يك چيز مادى نيست. وقف نشان دهنده تفكر آدم است. يكى از مسئولين اوقاف مىگفت: ما يك وقف نامه پيدا كرديم كه گفته است: مثلاً اين پاساژ، بازارچه يا مزرعه را وقف كردم. در آمدش را ميوه بخريد و روزهاى جمعه به بيمارستان بدهيد. اين ميوهها را به مريض هايى كه عيادت كننده ندارند، بدهيد و از اين مريضها عيادت كنيد. خدا مىداند روشنفكرهاى شرق و غرب جمع بشوند چنين شعورى ندارند كه براي بيمار ميوه وقف كنند. خيلى فرهنگ بالاست. اين فرهنگ در هيچكدام از حوزهها و دانشگاه هاى خارج پيدا نمىشود. خيلى شعور بالاست. خيلى فهم بالاست. يك وقت اگر خواستى در جامعه با مردم زندگى كنى در ذوقشان نزن. مردم ايران از قرنها قبل از اسلام عيد نوروز داشتهاند، عيد نوروز براي ايران است. حلا اين عيد نوروز چه اشكالي دارد كه مسخره كنيم؟ متلك بگوييم كه بابا اينها كه عيد اسلامى نيستند. اين سنت صالحهاى است كه «صدور بها هذهالامة» قرنها اين امت با اين عيد نوروز بزرگ شدهاند. «واجتمعت بها الالفة» الفت مردم در عيد نوروز بيشتر مىشود. به خانه همديگر مىروند و ديد و بازديد شروع مىشود. «وصلحت عليها الرعية» به صلاح رعيت هم هست. بالاخره از سرماى يخ بندان در آمدند. هنوز به گرماى تابستان هم نرسيدند. فصل خوبي است و به صلاح مردم هم است و شما كه خيلى آدم مقدسى هستى عيد نوروز را مسخره مىكنى. البته عيد اصلى آن عيدهايى است كه در آن جهش انسانى باشد. عيد نوروز عيد جهش انسانى نيست. اسلام با اين مخالفت نكرده ولذا نمىگويد: تأئيد كن. يعنى به عيد نوروز به اندازه عيد مبعث و عيد غدير بها نمىدهيم. اما «لاتنقض» خرابش نكن. كارهاى خوب را اگر طبق قرآن و حديث بود تأكيد كن. اما اگر طبق قرآن و حديث نبود، كار بدى هم نبود و كار خوبي بود، تأكيد نمىكنى. خرابش هم نكن. متأسفانه در همه برنامهها آدم هايى كه خيلى حزب اللهى هستند خيلى تند مىروند. از قديم رسم بوده كه در جلسات عقد و عروسى مثلاً حتى در جلسات عروسى يك مقدارى مثلاً در حد كف زدن، در حد داريه زدن، يك مقدارى كه قرنها بوده و اسلام هم اجازه داده، در جلسه عروسى يك مقدار طورى نيست. جلسه عروسى كه فاتحه نيست. الان گاهى وقتها كه به جلسه عروسى مىروى كسى نمىفهمد كه فاتحه است يا عروسي است. بالاخره يك سر و صدايي كه آدم بفهمد اينجا عروسي است. اگر هم اسلام گفته است غنا حرام است براى عروسى يك محورى قرار داده است. ايامى كه آدم ماه عسلش است يك حساب خاصى دارد. امام صادق(ع) يك پيراهن صورتى پوشيده بود. آمدند و گفتند: آقا اين پيراهن براى شما زشت است. يك خورده شوخ است. براي جوانهاى سوپر دولوكس است. اين پيراهن براى شما سبك است. شما امام هستيد. فرمود: تازه داماد شدهام. طورى نيست. يعنى دامادى مرزى دارد. عروسى مرزى دارد و اين مرزها را نشكنيد. ما يك جا به مهماني رفتيم. مهمانى نان و هندوانه به ما دادند. البته نگوييد: آقاى قرائتى خوشابه حالت دم افطار هندوانه. . . براي قديم بود تابستان بود چون يك وقت نزديك افطار است هندوانه مىخواهند. مىگويند: قرائتى ديشب كجا بود كه هندوانه خورده است؟ نه اينطور نيست براي سالهاى قبل است. سالهاى قبل بود و تابستان بود و هندوانه مىخورديم. ما خورديم و چيزى نگفتيم ولى با خود گفتم: اينها ما را مهمان دعوت كردند. بعد ديديم صاحبخانه گفت: ما مىخواهيم مو به مو به دستورات اسلام عمل كنيم. گفتم: عجب! مثل اينكه اين زيادى مسلمان است. امام(ره) فرمود: يكى از منافقين به نجف آمده بود. چنان نهج البلاغه مىخواند كه من هم بلد نبودم. گفتم: نكند اين از من هم مسلمانتر است. گفتيم: براي چه از ما مسلمانتر است؟ گفت: من در ازدواجم وقتى مىخواستم عروس بياورم به همه مهمانها نان و ماست دادم. ما گفتيم: اين عجب دينى را دارد معرفى مىكند. عروسى ميهماني است. عروس خانم وقتى به دنيا آمد اسلام مىگويد: براى سلامتى نوزاد عقيقه كنيد و اگر كسى عقيقه كند بچه ديگر از بسيارى از مرضها و آفتها و خطرها به دور است. خونى كه ريخته مىشود جان بچه را بيمه مىكند. سلامتيش را بيمه مىكند. گفتم: اين عروس خانمى كه شما در خانهات آوردى، نوزاد كه بود اسلام مىگفت: براى سلامتيش گوسفند بكش. چطور حالا كه عروس شد. باسواد و باهنر و با جهازيه شد. آنوقت نان و ماست دادى؟ گفت: نه! ما مىخواهيم زهد اسلامى را پياده كنيم. گفتم: زهد يعنى نخور. نه اينكه به كسى نده. اين بخل اسلامى است نه زهد اسلامى! خلاصه ديديم كه اين آقا بعنوان يك سنت شكن دلش مىخواهد كار ابتكارى بكند. مىگويد: اگر مىخواهى كار ابتكارى كنى سنتهاى خوب را نشكن. «ولا تحدثن سنة تضر بشى ء» ايجاد نكن روش و سننى كه ضرر بزنى. «من ماضى تلك السنن» يك سنتى را هم نياور كه آن سنت قبل از بين برود. نه سنت قبلى را بشكن و نه سنت و عادتى را بياور تا آن سنت را تحت شعاع قرار بدهد. «فيكون الاجرلمن سنها» اگر اين كار را بكنى ثواب براى كسى است كه آن سنتها را بوجود آورده است. «والوزر عليك» ولى وزر و گناه آن بر گردن تو است. چون كه آن سنت را نقض كردهاى. «واكثر مدارسة العلما» رابطهات را با علما زياد كن. يعنى فرماندار بايد با امام جمعه زياد رابط داشته باشد. با علماى شهر زياد رابطه داشته باشد. با دانشمندان زياد رابطه داشته باش. «ومناقشة الحكما» با آدمهاى پخته شهر! البته حكيم غير از عالم است. عالم چيزهايي ياد گرفته است. حكيم گاهى سواد هم ندارد. اما با تجربه است و بينش دارد. هم با دانشمندان و تحصيل كردههاي حوزه و دانشگاه رابطه داشته باش. هفتهاى دو، سه مرتبه با آنها آمد و شد داشته باش. هم با آدم هاى پخته ولو عوام هستند. در چه؟ «فى تثبيت ما صلح» در اينكه تثبيت كنى و مستقر كنى آنچه مصلحت است و آنچه مسائل شهر بر او استوار است. در مشكلات مملكت مصلحت شهر با دانشمندان، انديشمندان، متفكران رابطه تنگاتنگ داشته باش. «واقامة ما استقام به الناس قبلك» در اينكه چه برنامهاى بريزيم كه مردم پايدار بمانند. برنامههاى خوبى كه قبلاً داشتهاند از دست ندهند. براى راضى كردن مردم مسئولين با دانشمندان رابطه داشته باشند. در مملكت ما هر روز اوج يك چيزى مد مىشود. يك زمانى ما بچه بوديم اوج فحش به فرهنگ مد شده بود. يك واعظى را مىآوردند. وقتى مىخواست اوج بردارد و منبرش گل كند يكى دو تا فحش به جان آموزش و پرورش مىكشيد. يادم هست وقتى اين جمله را مىگفت. چند تا جمله زشت مىگفت و مردم هم مىخنديدند به هواى اينكه اين دارد به دولت فحش مىدهد. يك دور مد مىشود. به آموزش و پرورش فحش مىدهند. يك دور مد مىشود به دولت فحش مىدهند. يك دور مد مىشود به آخوندها فحش مىدهند. شير نفت در جيب آخوندهاست. يك بار به كارخانه دارها فحش مىدهند. اميرالمومنين(ع) مىفرمايد: اگر مىخواهى مردم دارى كنى حكومت دارى كنى در اين موجها وارد نشو. «واعلم ان الرعية طبقات» بدان مردم چند طبقه هستند. هيچ كدام هم نمىتوانند بگويند ما نمىخواهيم. ما آخوند مىخواهيم. بازارى مىخواهيم. ارتشى مىخواهيم. طبقاتى هستند كه «لايصلح بعضها الاببعض» يعنى بدون بعضى كار مردم اصلاح نمىشود. اين انگشتها چند نوع هستند و همه لازم هستند. اين مىگويد: زنده باد من! مىگويم: تو چه كسى هستى؟ مىگويد: اگر من نباشم نميتوانى دكمه پيراهنت را ببندى. اين مىگويد: زنده باد من! مىگويم تو چه كسى هستى؟ مىگويد: در ادارهها انگشت من اثر دارد. اين مىگويد: زنده باد من! مىگويم: تو چه كسى هستي؟ مىگويد: من از همه بزرگتر هستم. اين مىگويد: زنده باد من! مىگويم: تو چه كسى هستي؟ مىگويد: انگشتر به من قشنگ است. اين انگشتها هر كدام يك خاصيت دارند. جامعه هم همينطور است.
جهان چون چشم خط و خال و ابروست كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست.
اينكه بنده ليسانس هستم ديگر به مسجد نمىروم. پرفسور هم بشوى نمازت غلط است. واجب است كه به مسجد بروى و نمازت را درست كنى. چون بنده حجةالاسلام هستم نمىروم كنار شوفر بنشينم و رانندگى كنم. تا آخر عمرت اگر آيت الله هم بشوى بايد بروى و رانندگى ياد بگيرى. اينكه آدم خودش را مستقل و خودكفا بداند خودش را ببيند و به مابقى تعنه بزند، غلط است. «ولا غنى ببعضها عن بعض» بى نياز از هيچ طبقهاى نيستيم. طبقهها چه كساني هستند؟ 1- «ومنها جنود» طبقهها ارتشى هستند. سپاهى هستند. يك قسم لشكرى داريم. «منهاكتاب» يك مشت قلم به دست داريم. «و منها قضاة» يك مشت قاضى داريم. «عمال» كارمند «اهل الجزية و الخراج» عموم مردمى كه ماليات مىدهند يا اقليتهاى مذهبى «و منها التجار» يك مشت تاجر داريم. «اهل الصناعات» طبقه كارگر. «و منها الطبقه السفلى» مستضعف هم داريم كه نه تاجر است. نه تفنگ به دست است. نه قلم به دست است. فقير است و در خانه نشسته است. چه كساني هستند؟ «من ذوى الحاجة و المسكنه» حكومت همه طبقهها را دارد. البته اين هم به اين معنى نيست. يك وقت از اينهايى كه باد ماركسيسم به كلهشان خورده است، مىگفت: اينكه اسلام گفته است: خمس بده. زكات بده. يعنى اسلام طبقات را پذيرفته است. بسم الله الرحمن الرحيم! بله اسلام طبقه را پذيرفته است. چون هر انسانى همانطور كه شكلش فرق مىكند استعدادش هم فرق مىكند. هر استعدادى هم به درد كارى مىخورد. جابجا هم بشود خراب مىشود. اگر من را بگذارند روضه بخوانم، خراب مىكنم. يك شب، شب عاشورا هر چقدر روضه خواندم مردم خنديدند. نتوانستم روضه بخوانم. آن آقاى روضه خوان هم اگر پاى تخته سياه بيايد خراب مىكند. پدر داروين پزشك بود. بچهاش را دنبال پزشكى فرستاد. سالها درس خواند. شكست خورد. بين پدر و پسر دعوا شد. حيف آن نانى كه مىخورى! گفت: بيا آخوند شو. مسيحى بود. كشيش شد. در آن هم شكست خورد. دنبال علوم طبيعى رفت و داروين شد. صاحب نظريه شد. كار نداريم كه نظريهاش رد شد. اسلام مىگويد: استعدادها متفاوت است. هركسى بايد يك كار بكند و حكومت هم بايد مواظب باشد كه به كسى ظلم نشود. «و كل قدسى الله له سهمه» خداوند براى هر كدام سهم تعيين كرده است. براى موى سر حديث داريم. براى ناخن پا حديث داريم. نشانه دين كامل اين است. يادم هست جلسهاى بود ما را دعوت كردند. آدم هاى سرشناسى بودند. آن كسى كه من را مىبرد مىگفت: آقاى قرائتى اينجا شخصيتهاى مهمى هستند. از اين سخنراني هاى خوب، خوبت بكن. گفتم: حرفهاي من حديث و آيه است. اين حديثها و آيهها را با زبان محلى و ضرب المثل مىگويم. گفت: نه! گفتم: نه كه نه! خداحافظ. گفت: اينجا جلسهي مهمي است. اينجا مىخواهى آداب دستشويى و توالت را بگويى؟ گفتم: اگر آن هم حديث داشته باشد مىگويم. گفت: خاك بر سرم! گفتم: نترس! خلاصه به آنجا رفتيم. من براى اينكه به اين طرف حالى كنم كه چيزى نيست همه چيز را مىشود گفت. اما بيانها فرق مىكند. من با يك بيانى همان حرفها را زدم. گفتم: پزشك خوب پزشكى است كه اگر براى كليه نسخه مىدهد، نسخهاش ضررى براي قلب و ريه، اعصاب و فشارخون نداشته باشد. اگر پزشك نسخهاى داد عضوى را سالم و عضو ديگر را ناقص كرد اين پزشك خوب نيست. بهترين پزشك اين است كه يك چكاب كامل بكند. يك معاينه كامل بكند و نسخهاش كارى به چشم و گوش و اعضاى ديگر نداشته باشد. اين را گفتم و بعد گفتم: خوب بهترين پزشك، اسلام است. اسلام براى سادهترين چيز نسخه مىدهد. كل هستى را مىگيرد. گفتم: يك مثال ساده مىزنم. گفتم: به نظر من پستتر و سادهتر از ادرار نداريم. اما اسلام براى همين پست كه مىخواهد نسخه بدهد، مىگويد: 1- راست خورشيد نباشد. 2- راست ماه نباشد. 3- سوراخ مورچه نباشد. 4- زير درخت ميوه جات نباشد. 5- روى زمين سفت نباشد. 6- ايستاده نباشد. 7- در آب نباشد. 8- رو به قبله نباشد. ابرو باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا ايشان نسخه بنويسد و اين دليل بر اين است كه اين دين كامل است كه انسان از هيچ چيزى فروگذار نكند. «كل قدسى الله له سهمه» براى هر چيزى و هر طبقهاى دستور است. اسلام چنان دستورها را به هم پيچيده و مخلوط كرده است، . . . آخر يكى از شيريني هاى قرآن اين است كه همه آيات مخلوط است. اينطور نيست كه آيات توحيد يك جا، آيات معاد يكجا و آيات نبوت يكجا باشد. يكى از كارهايى كه علمى و تحقيقى است اما از رمق و جاذبه مىاندازد اين دسته بنديهايي است كه ما طلبهها مىكنيم. قرآن مثل لهاف چهل تكه رنگارنگ است. يك بار مىگويد: «انظر الى الابل كيف خلقت» نگاه كن شتر چطورى خلق شده است. پشت سر شتر مىفرمايد: «و الى السماء كيف رفعت» آسمان و شتر را كنار هم گذاشته و مىفرمايد: «السماء رفعها و وضع الميزان» بعد مىفرمايد: «الله فثقوا بالميزان» در آسمانها و كهكشانها و كرات توازن است. در كشيدن هم توازن كن. يعنى كشيدن ترازو را كنار توازن كهكشان گذاشته است. شتر را كنار آسمان گذاشته است. اگر در مساجد مبلغين ما هر دو دقيقه يك حرفى بزنند، مسجدها پر مىشود. يكى از عواملى كه مسجدها خلوت است اين است كه واعظ ده جلسه روى يك مسئله حرف مىزند و مردم حوصلهشان سرمي رود. ده دقيقه زياد است. بايد مثل قرآن حرف بزنى كه هر دو، سه آيهاش يك چيز مىنويسد. و لذا تماشاچىها كيف مىكنند در خيابان راه بروند. چون كه زرگرى، نانوايى، آبميوهگيرى هر دكان يك چيزى دارد. اما اگر800 تا قصابى كنار هم باشد اصلاً جاذبه ندارد. يا بزازها كه هر بزازى پارچههاى رنگارنگ دارد. اما اگر همهي اينها كرباس باشند. شلوار باشند. تترون باشند. ديدن اينها اصلاً جاذبه ندارد. تنوع خيلى جاذبه دارد. «و وضع على حده فريضة فى كتابه اوسنة نبيه(ص)» در كتاب آسمانى يا در سنت پيغمبرش براى هر كدام از اين وضع «على حده» قانون وضع كرده است. خدا براي هر كدام برنامه ريخته است. براى هر كدام يك قانون دارد. «عهداً منه عندنا محفوظاً» اين پيام خداست. «فبهدا هم اقتده» قرآن مىفرمايد: پيغمبر با اينكه پيغمبر اولوالعزم هستى اما سنت ابراهيم را از دست نده. كارهاى خوب عيسى و موسى را نشكن. پيغمبرها را بايد اقتدا كنى. بنابراين بين علما و انديشمندان و بازارى و. . . بايد همه را جمع كنى. نخى باشى كه همه دانهها را نگه دارى. در معده گروه خاصى هضم نشو. مسئول و كارگزار بايستى همه نوع رفيقى داشته باشد. با همه با سهم خودشان برخورد كند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»