متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1369/1/20
بسم الله الرّحمن الرّحيم.
اين ماه رمضان ميخواهيم ان شاءالله تفسير نامه مالک اشتر را بگوئيم. حالا مسئله مشاورين حکومت. ميفرمايد که: (وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ) هرگز داخل نكن. در مشورت كردنت هرگز با اين گره مشورت نكن(بَخِيلًا) با آدم بخيل مشورت نكن چرا(يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ) تو را از فضل باز مىدارد با آدم بخيل مشورت نكن هى مىگويد خرج دارد خوب گاهىآدم بايد خرج كند، آقا افطارى بدهم؟ نه. آقا اين كار را بكنم؟ بابا خودت پيرى دارى، كورى دارى، به بچههاى خودت برس. جهاز ندادى. اگر خيلى مىخواهى ثواب كنى به بچههاى خودت برس. خمس بدهم؟ نمىخواهد خمس بدهى يك جفت كفش براى من بخر. با كسانى مشورت نكنيد كه رأيت را مىزنند(وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ) هى وعده فقر به تو مىدهد(وَ لَا جَبَاناً) با ترسو مشورت نكن بخاطر اينكه(يُضَعِّفُكَ عَنِ الْأُمُورِ) در امور تضعيفت مىكند. بروم رانندگى؟ نه، نه يك وقت تصادف مىشود. بروم شنا كنم؟ نه، يكبار غرق مىشوى ترسو هى مىگويد نه، نه و روحيه تو را تضعيف مىكند.
(وَ لَا حَرِيصاً) با آدم حريص هم مشورت نكن بخاطر اينكه(يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ) مىخواهد يك چيزى به او برسد هر بدى را براى تو آرايش مىكند. (فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ) بخل و جبن و حرص اينها(غَرَائِزُ شَتَّى) غرايز مختلفى است كه(يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه) ريشه همه اينها و جمع همه اينها سوءظن به خداست. آدمى كه سوءظن دارد به خدا مىگويد اگر بدهم ديگر جايش پر نمىشود حال آنكه خداوند متعال در قرآن فرموده هركس انفاق كند و در راه خدا چيزى بدهد جايش پر مىشود(يخلف) يعنى جانشين. در راه خدا بده ما برايش جانشين مىفرستيم. آدم ترسو توكل ندارد بلكه سوءظن به خدا دارد.
خوب حالا با چه كسانى مشورت كنيم؟ مىفرمايد با كسانى كه در رژيم قبل مغز متفكر شاهنشاهى بودهاند با آنها هم مشورت نكنيد(وَ اعْلَمْ أَنَّ شَرَّ دَخَائِلِكَ وَ شَرَّ وُزَرَائِكَ) و بدترين وزير كسى است كه(مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ دَخِيلًا وَ وَزِيراً) براى اشرار قبلى وزير بوده است. آنهايى كه وزير قبلى بودهاند ديگر در نظام تو نبايد وزير باشند(شَرَّ وُزَرَائِكَ)بدترين وزراى تو كسانى هستند كه براى رژيم قبل از تو وزير بودهاند. چرا؟ چون(مِمَّنْ شَرِكَهُمْ فِي الْآثَامِ) در گناهان شريك آنها بودهاند(فَلَا تُدْخِلَنَّ أُولَئِكَ فِي أَمْرِكَ وَ لَا تُشْرِكْهُمْ فِي دَوْلَتِكَ كَمَا شَرِكُوا فِي دَوْلَةِ غَيْرِكَ) اينها را مستشار محرمانه قرار نده. (فَإِنَّهُمْ وَ أَعْوَانُ الْأَثَمَةِ) اينها يك زمانى اعوان و انصار گناهكاران بودهاند(إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ) اينها يك زمانى برادر ظلم بودهاند. برادران ستمكاران بودهاند ياران گناهكاران بودهاند. آنهايى كه در رژيم قبل مهرههاى حساس رژيم شاهنشاهى بودهاند. آنها در اين نظام تو نبايد پايگاه آنچنانى داشته باشند البته اگر خيلى آدم نكشتهاند و جزوء مهرههاى خيلى خلافكار نبودهاند در حد معقول از آنها استفاده كن اما(بِطَانَةً) نباشند. بطانه يعنى مستشار محرم.
حالا با چه كسانى مشورت كنيم(وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ) تو پيدا مىكنى در همين جوانهاى مسلمان(خَيْرَ الْخَلَفِ) آدمهاى جوانى پيدا مىكنى كه مخشان از آن پيرها چيزى كم نمىآورد(مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ) يعنى آرائشان مثل هم آراء است يعنى فكر جوان از همين تيپ حزب الهى آدم هايى هستند كه مخشان از همان قديمىها بهتر كار مىكند. اينطور نيست هر كس سه دور سناتور بوده بهترين فكر را مىكند ممكن است فكر يك بچه دبيرستانى از سه سناتور بهتر كار كند گاهى نوها يك لياقتى دارند كه كهنهها بايد به آنها سجده كنند و آيهاى در همين زمينه داريم ملائكه قبل از آدم خلق شد آدم را خداوند بعد از فرشتهها خلق كرد. اما به همان كهنهها(فرشتهها) گفت به اين نو(آدم) سجده كنيد. اشكالى ندارد كه يك نو لياقتى داشته باشد كه قديمىها به اين نو سجده كنند.
(وَ نَفَاذِهِمْ) يعنى هم از نظر فكرى فكرشان مثل قديمى هاست هم نفوذ و توان بدنشان از نظر اجرايى قويند يعنى هم از نظر مديريتى قويند هم از نظر اجراء بعضىها مغزشان خوب كار مىكند اما نيروى اجرايى نيستند كه مىفرمايد نه ما هم نيروى اجراى خوب داريم هم نيروى فكرى. (وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ) و آن ورزو ولاى جنايتهايى كه آنها كردهاند اينها نكردهاند(آصَار) يعنى سنگينى(وَ(أَوْزَارِهِمْ) سنگينىها، وزرها، گناهانى را كه قبلىها داشتند اين بچه حزب الهىها ندارند(مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ)اين بچه حزب الهىها در عمرشان معاون ظالم نبودند(وَ لَا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ) نه ظالمى را بر ظلمش كمك كردهاند و نه گناهكارى را بر گناهش كمك كردهاند خيلى هم ارزان تمام مىشود آنها با ماهى 40 هزار تومان ناراضى هستند اين با ماهى 8 هزار راضى است. (أُولَئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةً) خرجشان هم كمتر است(وَ أَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً) هم سيب زمينى مىخورد و هم آر پي جى مىزند.
(أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةً)بارش كم است، عونش زياد است و خرجش كم است(وَ أَحْنَى عَلَيْكَ عَطْفاً) سودش هم براى تو بيشتر است دلش به حال تو مىسوزد و عاطفهاش هم نسبت به تو بيشتر است. (وَ أَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً) با شرق و غرب هم الفتى ندارد اينطور نيست كه احتياطاً دو، سه شمار از پاريس هم توى جيبش باشد يعنى نسبت به غير تو با كسى بند و بستى ندارد. عجب نامهاى است! خدا لعنت كند آل سعود را و هر مسلمان آمريكايى كه مىگويند دين از سياست جدا است. اصلاً دين عين سياست است. از امتيازات جمهورى اسلامى اين است كه در اين 10 ساله بارها ما رفتهايم پاى صندوق رأى و خودمان با اين رأى كه انداختيم توى صندوق رأى با مشورت ما مشورت شد يعنى گفتند كى با شد ما هم گفتيم اين آقا باشد. همين انتخابات يك مشورت كتبى است كه از همه مسلمانها و غير مسلمانها رأى مىگيرند و انتخاب جمهورى اسلامى است كه ما به هر سالى به هر مناسبتى ما پاى صندوق رأى مىرويم همين سمينارها و كنفرانسها گرچه بعضى متلك مىگويند كه كشور ايران شده كشور سمينار اما همين سمينارها يك مشاورهاى است كه همه كارشناسان يك رشته جمع مىشوند البته بعضى سمينارها تشريفاتى است مثلاً مىبينى سمينار مال طب است، نيروى هوايى آمده آخر چه ربطى به طب دارد بنده را هم دعوت مىكنند آخر من از طب چه مىدانم. فقط روى حساب اينكه آن آقا مشهور است، آن آقا قپه روى دوشش است، آن آقا قاضى دادستان است. يك مشت آدم تشريفاتى توى سمينارها هستند كه اصلاً شغلشان سمينار رفتن است يكى از آنها هم من هستم كه توى همه سمينارها دعوتم مىكنند آخر من نمىدانم خودم چه خاصيتى دارم. بيست درصد سمينارها تشريفاتى است اما هشتاد درصد آنها خوب است.
يك روز به يك آقايى گفتند برو بالاى منبر در مورد اميرالمومنين(عليه السلام) سخنرانى كن گفت چقدر وقت دارم گفت يك ربع گفت يك ربع! رفت بالاى منبر و گفت على ابن ابيطالب علمى داشتها. . . تقوايى داشتها. . . زهدى داشتها. . ، هى سوت كرد و آمد پائين. گفتند اين چه سخنرانى بود كه كردي؟ گفت على بزرگ، وقت من كم، جز يك سوت چيزى نمىرسيد. حالا ما در مورد مشورت تقريباً ده تا سخنرانى است من، تا سخنرانى را مىخواهم يك ربع بگويم حالا اين چه از آب در مىآيد قضا و قدر بايد حلش كند در هر حال هر كدام يك كلمه بحث(سوتكى). 1 – اهميت مشورت. 2 – فوائد مشورت. 3 – مورد مشورت. 4 – با چه كسى مشورت كنيم. 5 – وظيفه مشاور. هر كدام را رسيديم كه رسيديم و هر كدام را هم كه نرسيديم كسى از ما طلب ندارد.
اهميت مشورت. مىگويند كامل داريم و نيمه كامل و ناقص. آدم عاقل كسى است كه هم خودش مىفهمد و هم مشورت مىكند آدم نيمه كامل كسى است كه خودش مىفهمد ولى با كسى مشورت نمىكند و آدم ناقص كسى است كه نه خودش مىفهمد و نه با كسى مشورت مىكند از قديم گفتهاند كه آدم دانا كسى است كه هم داند و هم ميپرسد حديث داريم كه مرگ بهتر از استبداد است. اگر بنا شد كه گفتند مرگ يا استبداد بايد گفت مرگ. چون حديث داريم اگر زمانى رسيديد كه(إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ خِيَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ سُمَحَاءَكُمْ وَ أَمْرُكُمْ شُورَى بَيْنَكُمْ) اگر زمانى ديديد كه مسأله مشورتى افرادى حاكم شدهاند كه خودشان كارها را بدون مشورت تصميم مىگيرند(فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ بَطْنِهَا) يعنى بطن زمين از روى زمين بهتر است يعنى آدم بميرد بهتر است كه حكومت استبداد شود. (يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ) هر چه مشورد بشود آراء جماعت ارزشش بيشتر است. (لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ) آدمى كه مشورت بكند پشيمان نمىشود. (إنما خض على المشاورة لأن رأي المشير صرف و رأي المستشير مشوب بالهوى) مىگويند به يك كلاغى گفتند برو يك بچه كلاغ خشگل بياور رفت بچه خودش را آورد. آدمى كه بخواهد خودش يك كارى بكند چون يك هوى و حوسهايى هم دارد نمىداند. مثلاً فرض كنيد كه بنده مىخواهم در يك شهرى تبليغ كنم، چون ممكن است خودم يك شهرى را دوست داشته باشم اينجا امام رضا(عليه السلام) است آدم زيارتى هم مىرود آنجا شمال است، آنجا نمىدانم وضعش چطور است. ممكن است خودم در انتخاب مسجد قاطى كنم و يك چيزهايى خدايى نخواسته قاطى نيت من باشد از يك آدم بى طرفى كه نه بخاطر اينكه من آخوند محلهشان بشوم چون اين خودش هم قاطى دارد، از يك فرد بى طرفى كه بى هوى باشد مىگويد آقا فلان جا نياز بيشتر است شما اگر ميخواهى كلاس داشته باشى برو فلان جا، آدمى كه خودش تصميم بگيرد تصميمش مخلوط است با هوى و هوسش ولى آدمى كه مشورت كند، مشورت ديگر قاطى ندارد و اين ارزش است. (مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ) كسى كه اگر مشورت نكرده كارى بكند هلاك مىشود(وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ) يارى بهتر از مشورت نيست(الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ)اميرالمومنين(عليه السلام) فرمود: مشورت چشمه هدايت است. فوائد مشورت 1 – مسأله شخصيت دادن به افراد است آدمى كه با مردم مشورت مىكند به مردم شخصيت مىدهد. امام كاظم(عليه السلام) يك برده سياه داشت از او مشورت كرد اصحاب آمدند و گفتند آقا اين يك غلام است، نوكر است، اسير جنگى است يك سياه پوست فقير آنوقت شما با او مشورت مىكنيد؟ فرمود: تو چه مىدانى شايد خداوند به عقل اين چيزى جارى كرد كه به ذهن من جارى نكرده ابراهيم 100 ساله يا پسر 13 ساله مشورت مىكند مىفرمايد »فَانْظُرْ ما ذا تَرى« الصافات(102) نظر بده، رأى تو چيست. آدم با مشورت كوچك نمىشود.
2- بالاخره يك نور، يك نور است و سى تا نور، سى نور. مسألهاى كه در فوايد مشورت است آزمايش افراد است، آدم وقتى كه مشورت مىكند مردم را آزمايش مىكند چونكه وقتى مشورت مىكند لابلاى حرف هايشان حرفهاى مىزنند كه آدم متوجه مىشود طرز فكرشان چطور است. تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد يك كسى مىروى به خانهاش مىبينى كه دلش خوش است به عكس، يكى دلش خوش است به نوار توى آمين هايى كه در مسجد مىگويند آدم متوجه مىشود كه كِى چِشِه يك وقت مىگوييم خدايا مريضها را شفا بده مىبينى يك نفر از توى جمعيت با صداى بلندى مىگويد(الهى آمين) متوجه مىشويم كه اين مريض دارد. تا مىگوئيم خدايا به بى همسرها، همسر بده يك آمين بلند مىكند مىشود فهميد كه اين همسر ندارد و مىخواهد ازدواج كند. »وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ« محمد(30) خداوند به پيغمبر مىفرمايد حرفى كه مىزنند مىفهمى كه چى. 3 – به فكر وادار كردن. 4 – رد تهمت استبداد. 5 – كم شدن حسود اگر من از شما مشورت كردم كه آقا من اين خانه را بخرم يا نه همه گفتيد بخر، خانه خريدم تصادفاً يك خيابان از بغلش رد شد خانه يك ميليونى شد ده ميليون شما نسبت به من حسد نمى ورزيد، چرا؟ چونكه مىگويد من به او گفتم بخر به خاطر فكر من ايشان پولدار شد. مثلاً پسر هر چقدر هم ترقى كند پدر حسود نيست چونكه مىگويد هر چقدر برود بالا بالاخره پسر من است. اگر شكست بخورد نيش به او كم مىخورد. مورد مشورت چيزهايى است كه خداوند حكم ندارد نماز صبح را مشورت كنيم كه چند ركعت بخوانيم جايى كه خدا تعيين كرده كسى حق رأى ندارد كِى امام باشد خوب غدير خم كه معلوم بود. »ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ« القصص(68) قرآن مىفرمايد(مردم حق انتخابات ندارند جايى كه خود خداوند صريحاً دستور داده. آيا اكثريت درست است، اين اكثريت راه حل است نه راه حق. اگر از 50 نفر 49 نفر گفتند الف و يك نفر گفت ب معلوم است كه حتماً حق با آقاى الف است ما هشتاد و چند جا در قرآن داريم كه اكثر مردم كج مىروند چون چارهاى نيست ما مجبوريم به آراى اكثريت اعتنا كنيم ولو اينكه ممكن است اكثريت همه با هم. . . مثل بنى صدر ولى خوب چه كنيم چاره چيست؟ اگر خواسته باشيم اكثريت نباشد بايد چكار كنيم. بگوئيم اقليت اين كه بدتر مىشود. بگوئيم يك نفر تعين كند كه استبداد مىشود. اقليت باشد حق اكثريت از بين مىرود جانشين باشد تحميل است كودتا زور است. (وَ اسْتَشِرْ فِي أُمُورِكَ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ) با افراد با تقوا مشورت كنيد. (شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ مَا يَقْتَضِي الدِّينُ مَنْ فِيهِ خَمْسُ خِصَالٍ عَقْلٌ وَ عِلْمٌ وَ تَجْرِبَةٌ) با كسى مشورت كن كه پنج صفت داشته باشد 1 – عقل. 2 – علم. 3 – تجربه.
4 – سوز. 5 – تقوى. مشورت از شور است(شوت العسل) يعنى عسل را از موم استخراج كردم. شور كن يعنى آراء را بريز روى هم بعد بهترين نظريه را انتخاب كن دو نظريه در دنيا هست 1 – نظريه شورايى. 2 – نظريه تمركز(وامرهم شورى بينهم) مملكت را چطور اداره كنيم قرآن مىفرمايد با هر دو چونكه اگر شورايى اداره شود هيج كارى پيش نمىرود اول انقلاب مىگفتند كارخانهها شورايى و هر جايى يك شورايى دست كردند بعد وقتى دسته گل آب مىدادند هيچ كس زير بار مسئوليت نمىرفت. و اين مىگفت تو بودى آن يكى مىگفت تو بودى و همه به گردن همديگر مىگذاشتند. ما خودمان در نهضت سواد آموزى پنج نفر رئيس بوديم و هر وقت دسته گل آب مىداديم او مىگفت تو بودى آن يكى مىگفت نه تو بودى. شورا بايد باشد اما تصميم گيرنده بايد يك نفر باشد لذا قرآن مىفرمايد هم مشورت هم تمركز در سوره شورى مشورت در كنار نماز و انصاف است مىگويد مومنين چه كسانى هستند 1 – يقيمون الصلواة. 2 – ينفقون. 3 – مشورت، و جالب اين است كه هر كسى مىگويد دين از سياست جداست اين آيه را چطورى حل مىكند كه در يك آيه هم مشورت آمده و هم نماز و انفاق كه اينها با هم ذكر شدهاند البته اگر كسى هم با كسى مشورت كرد طرف نبايد خيانت كند بايد واقع را بگويد در مسائل خانوادگى بعضى جاها بايد با زن مشورت كرد و بعضى جاها نبايد با زن مشورت كرد. بعضى جاها آدم بايستى با برادرش مشورت كند و بعضى جاها هم آدم نبايستى با برادرش مشورت كند در يك سرى جاها بايد زن و شوهر با هم مشورت كنند مثلاً قرآن مىفرمايد وقتى مىخواهند بچه را از شير بگيرند زن و شوهر بايستى با همديگر مشورت كنند كه آيا الان صلاح هست كه ايشان را از شير باز بداريم يا نه بچه را مىخواهند عروس كنند يا داماد كنند بايد با هم مشورت كنند خريد لباس به خانم بگويد اين لباس را مىپسندى يا اين لباس را در تهيه منزل ويك سرى كارهاى خانوادگى زن و شوهر بايستى با هم مشورت كنند. يك سرى كارها نظامى است كه بايستى مشاور نظامى باشد و گرنه آقا از خانمش بپرسد بروم جبهه؟ خانمش مىگويد: نه، آخر اين كه نمىشود يك سرى جاها را نبايستى با زن مشورت كنى تا بخواهى مشورت كنى گريه مىكند. همه چيزى را با هر كس نبايد مشورت كرد مشورت با مادر، برادر، همسر، شريك و. . . هر كدام رگههاى جداگانهايى دارند. شما كه چلوكباب مىخوريد نمىپرسيد حضرت آيت الله ما توى جاده كجا چلوكباب بخوريم نگاه مىكنى كه كجا كاميونها ايستادهاند چون اين اتوبوسيها معلوم نيست چونكه ممكن است چلوكبابىها سبيل اتوبوسىها را چرب مىكنند كه مسافرها را آنجا پياده كنند، گاهى وقتها چلوكباب را بايستى از كاميوندارها پرسيد و يك مسألهاى را هم از آيت الله پرسيد اجمالاً مورد مشورت فرق مىكند. اگر كسى با او مشورت كرد كلاه بگذارد به سرش پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود(مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ فِي مَشُورَةٍ فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْهُ) اگر كسى از شما مشورت كرد حقش را نگفتى من كه پيغمبرم از تو(برى) هستم يعنى تو مسلمان نيستى اگر مشورت كردند راستش را بگو، نگو آقا غيبت است، دلم سوخت، دل سوزى ندارد، آقا اين دختر را بگيريم يا نه، خوب دختريه خدا مىداند خوب دختريه. وقتى مىگيرى مىبينى اى آقا مرض حمله دارد بيچاره غش مىكند مىگويم اين كى بود به ما معرفى كردى مىگويد راستش من دلم سوخت راستش را بگويم بابا خيانت كردى در مشورت غيبت جايز است دختره مريض است، پسره مريض است در مشورت غيبتها جايز است و بايد راستش را گفت.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»