متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1366/3/21
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
بحثي است هم تلخ و هم شيرين! براي اينكه ببينيم چقدر سوختيم، تلخ است و براي اينكه مواظب باشيم از اين به بعد نسوزيم، شيرين است. بحثي است درباره ايام فراغت.
يك معلم كه بيكار است و درس نميدهد انگار شاگرد و مدرسه و همه را بيكار ميكند. هستي براي ما است. بيكاري ما مساوي است با فلج كردن و فلج ديدن همه هستي. من امروز يك حساب سر انگشتي برايتان ميكنم. پدرها، مادرها، مربيان همه گوش بدهيد.
گفتند بيش از پانصدهزار جوان براي كنكور شركت ميكند. شايد دو برابر آن ديپلمههايي هستند كه دانشگاه شركت نميكنند، پس ديپلمههايي كه ميخواهند بروند دانشگاه و پانصد هزار نفر، آنهايي كه نميخواهند بروند دانشگاه پانصدهزار نفر، آنهايي كه هنوز ديپلم نگرفتهاند پانصد هزار نفر هستند. تقريبا يك ميليون و نيم ديپلم داريم. هر شخص ديپلمه يك سال الاف بشود. چون جوان كه ديپلم گرفت، سركار نميرود. از دو ماه تا دو سال دنبال كار ميگردد. آخر چون دنبال ميز و صندلي ميگردد، كار گيرش نميآيد. يك ميليون و نيم آدم هر كدام يك سال الاف باشند، يك ميليون و نيم سال هدر رفته است. يعني پانزده هزار قرن بيكاري. از زمان پيغمبر تا حالا پانزده قرن نشده است. ولي اگر يك سال جوانهاي ما بيكار باشند، پانزده هزار قرن بيكاري ميشود. يعني حدود بيست هزار جوان، كه هر كدام هفتاد سال هدر رفته باشند.
چكار كنيم؟ اگر آقايان تابستان يك كاري بكنند، ديپلمشان را كه گرفتند گيج و بيكار نيستند. چرا يك ميليون و نيم ديپلم فلج داريم؟ چون آقايان وقتي كلاس اول و دوم و سوم نظري بودند، تابستان كار نميكردند. چون كار نميكردند، زماني كه ديپلم گرفتند، اول بيكاري آنها است. ما مخالف بازي نيستيم، منتها ما بايد بازي كنيم نه اينكه بازي خودش را به ما مشغول كند. خوب است انسان تفريح كند. منتظر امور تربيتي نبايد باشيم، امور تربيتي كاري نميتواند بكند. حقش اين است كه تمام روحانيون جلسه بگيرند. حقش اين است كه تمام مسوولين مملكت جلسه بگيرند كه بدانيم براي جوانها چه كار كنيم. از بيكاري يك توپ مياندازند و به جوانها ميگويند: «بدويد دنبالش» از اينكه چقدر فقر و چقدر محروميت در دنياست، ما ديگر بايد مواظب باشيم.
يك كسي يك كتابي نوشته و اسم كتاب را گذاشته: «پنج دقيقههاي قبل از غذا»، قضيه اين كتاب اين بود كه وقتي نويسنده مينشست تا غذا بخورد، پنج دقيقه طول ميكشيد. كتابهاي جيبي كه داشته مطالعه ميكرد و نكتههاي جالب آن را علامت ميگذاشت، بعد اين نكتهها را جمع كرده بود و يك كتاب شده بود.
آيت الله مشكيني براي ما درس اخلاق ميگفت و ميفرمود: شيخ مرتضي انصاري از فقهاي حدود هشتصد سال پيش است و هركس فقيه شده، كتابهاي او را خوانده است و در فقيه شدن همه فقها از هشتصد سال پيش تا حالا شيخ انصاري سهيم بوده است.
شيخ مرتضي انصاري از صبح تا ظهر برنامه هايش پر بود، وقتي ميآمد غذا بخورد، اگر ميديد، خانم دير كرد. بلند ميشد و دو ركعت نماز ميخواند، زماني كه خانمش از او پرسيد: نماز نخوانده اي؟ در جواب به او گفت: ترسيدم اگر منتظر بمانم، روز قيامت خدا از من بپرسد چرا دو دقيقه از عمرت تلف شد؟
چون قرآن يك چيزي ميگويد و ما يك چيز ديگر هستيم. بايد مواظب باشيم كه نسبت به جواني خود، چه ميكنيم.
شما هيچ خبر داريد چقدر گرسنه در دنيا است؟ نماينده امام در حلال احمر فرمود: ما الان در دنيا كشوري داريم كه وقتي يك استخوان چرب را در سطل زباله مياندازند، سگها و گربهها و آدمها سر اين استخوان با هم دعوا ميكنند. آن وقت ما يك ميليون و نيم جوان بيكار داريم. تازه ميگويند پول بدهيد كه زمين ورزش بسازيم. خود بچهها يك روز جمع بشوند، آجر چيني بكنند و لااقل زمين ورزش خودشان را بسازند. ميگويند دولت بايد به ما پول بدهد تا ما زمين ورزش بسازيم. اگر نفري يك بيل خاك بريزيد، صاف ميشود.
حالا بگو آقاي قرائتي امروز پايت را در كفش ديپلمهها كرده اي، ميشود بگويي خود آخوندها چه كار ميكنند؟ بايد بگويم: اولا ما مخلص ديپلمهها هستيم. ثانياً اگر اين را ميگويم، غصه شما را ميخورم، دوستتان دارم. حالا ما طلبهها چه ميكنيم. من خاطرات زيادي دارم. بسياري از طلبهها درسهاي كه در حوزه نيست را تابستان ميخوانند. ما بسياري ازطلبهها را داريم كه تابستان انگليسي ميخوانند. همين آيت الله جوادي آملي و آيت الله حسن زاده آملي، از فضلا و مدرسين قم هستند كه ايامي ميآمدند تهران و علوم ديگر غير از علوم فقه و اصول ميخواندند.
بعضي از طلبهها هم كار ميكنند. ماخيلي از طلبهها را داريم كه كشاورزي ميكنند. من طلبهاي سراغ دارم كه تابستان قالي ميبافد. بعضي از آنها هم منبر ميروند. يك چيزي كه در طي سال ميخوانند تابستان پس ميدهند، امرار معاش هم ميكنند. وقتي آدم يك چيزي را ياد گرفت و گفت حافظهاش قوي ميشود. من يك جا رفتم تا نماز ميت بخوانم. از روي كتاب خواندم! گفتند: «چه آقايي هستي كه نماز مرده بلد نيستي؟ » گفتم: آخر شما سالي يك نفرتان ميميرد، خوب من يادم ميرود. اگر تندتند بميريد بلد ميشوم. »(البته شوخي كردم)
آدم اگر يك چيزي را دو سال يكبار گفت يادش ميرود. اما اگر من يك حديث خواندم، آمدم پشت منبر گفتم، اگر ياد گرفتم و گفتم، حافظهام هم قوي ميشود. بنابراين سخنراني هست. صله رحم هست و. . . و انشاءالله حوزه و دانشگاه بايد يكي شود. شما نميداني عالم آخوندي و زندگي طلبگي چقدر قشنگ است، مثلاً حجرههاي مدرسه فيضيه، همه يك جور است، همان حجرهاي كه آيت الله اشرفي در آن درس ميخواند و هم حجرهاي كه شاگردش درس ميخواند، يك جور است. اين طور نيست كه مثل خانهاي پادگان باشد. در پادگان يك خانه براي اميرلشگر است، يك خانه براي سرهنگ ارشد. افسر جزء، همينطور پله پله است.
مدارس علميه همه حجرههايش يكي است. اصلا مساوات جزء خلقت آن است. يك امتيازاتي دارد. و به خاطرهمين دبيرستانيها و دانشگاهيها بايد خوبيهاي ما را بگيرند و ما هم خوبيهاي آنها را بگيريم. مثلاً انتخاب استاد در حوزه آزاد است.
يك لطيفه بگويم: در مورد يك نفر كه زنده است و يك نفري هم كه مرده است. خدا زنده را سلامت بدارد و مرده را هم رحمت كند. ما پهلوي آيت الله رضواني در نجف درس ميخوانديم. ايشان گفت: من پهلوي مرحوم آيت الله فكور مشغول تحصيل بودم. دو سه روز كه به ما درس داد ديگر نيامد. رفتيم در خانهاش گفتيم: «آقا چرا نميآيي؟ » گفت: «باشد، ميآيم» گفتيم: «آقا چرا چند روز نيامدي؟ » گفت: «ترسيدم شما درس مرا نپسنديد، خواستم در رودروايسي گير نكنيد. گفتم اگر واقعاً علاقه مند درس من بودند، دنبالم ميآيند، اگرهم علاقه مند نبودند دلشان از خدا ميخواهد كه نيايم. يعني در انتخاب استاد آزاد هستند و استاد آزادي ميدهد.
ايام تابستان است، ايام فراغت را بايد پر كرد. حال بايد به چه چيزهايي آنرا پر كرد؟ مقداري از چيزها را هفته گذشته گفتيم. مقداري را هم اين هفته ميگوييم.
نظر اسلام راجع به گردش چيست؟ در اسلام ما گردش داريم كه به آن سياحت مي¬گوييم. در قرآن هم «السَّائِحُونَ»(توبه/112) به معناي «سياحت» داريم. منتها: «إِنَّ سِيَاحَةَ أُمَّتِي الْغَزْوُ وَ الْجِهَادُ»(تهذيبالأحكام، ج6، ص122) به جهاد سازندگي در روستاها كمك كنيد. حالا نه اينكه گردش تفريحي برويد. همين گردش هم يك اصولي دارد. اولا كه در گردش با چه كسي برويم، مهم است. در گردش يك رفيق دانشمند، معلم دانشمند، بازاريهاي باسواد، يك آدمي كه ازخودتان رشد علمي بيشتري داشته باشد، با خودتان ببريد. يك آدمهايي هستند بي سواد هستند، اما فكر خوبي دارند و حرفهاي بزرگي ميزنند.
به يك كسي گفتند: «تو سواد نداري، ولي حرفهاي مهم ميزني؟ » گفت: «شما كه سواد داريد تكيه به سوادتان ميكنيد، ولي من كه سواد ندارم، فكر ميكنم» و لذا با اينكه بي سواد بود حرفهاي حكيمانه ميزد. يك آدمي ببريد ولو تاريخ و قصه بگويد.
در دفتر تلفن خود، شماره تلفن يك اسلام شناس هم داشته باشيد. خرجتان هم حساب داشته باشد، هيچ وقت عقب كسي نرويد كه او خرج شما را بدهد. هفت تا حديث داريم كه وقتي مسافرت ميرويد، خرجهايتان يك جور باشد.
يك كسي خرج يك گروهي را در راه مكه ميداد. هر چند فرسخ يك بار يك گوسفند كباب ميكرد به خارجيها ميداد و ميخوردند. اين مطلب را به امام گفت! امام فرمود: «بسيار كار بدي كردي! » گفت: «چرا! » گفت: «به خاطر اينكه وقتي تو خرج آنها را ميدهي، آنها بله قربان گوي تو بار ميآيند. »
خرج بايد مساوي باشد، كار هم بايد مساوي باشد. حتماً اين حديث را شنيدهايد كه حضرت رسول با يك گروهي مسافرت ميرفتند، در بين راه گفتند: چه بخوريم؟ گفتند: آبگوشت! هر كسي گفت كه من يك كاري ميكنم. . . حضرت رسول هم گفت كه من هيزم جمع ميكنم. اصحاب ممانعت به عمل آوردند، ايشان فرمود: نه! من هم بايد در كار شريك شوم. هم در كار شريك شويد و هم در خرج شريك باشيد. هم يك مدير جلسه داشته باشد.
پيغمبر اسلام(ص) سه نفر را كه براي يك جايي ميفرستاد، در بين اين سه نفر، يك نفر را مي¬گفت كه رئيس باشد پس پيك نيك داريم؟ بله. البته اينطور نشود كه هر روز پيك نيك برويد، طلبههاي نجف برنامهشان اين بود شب جمعه چاي و نان برمي داشتند و لب شط كوفه ميرفتند.
با دانشمند برويم خرج يك جور باشد كسي خرج كس ديگر را ندهد كه تحقير شود حديث داريم اگر ديديدطرف مقابل كتش ندارد شما يك مقدار سادهتر بگير. يكي از خوبيهاي چادر همين است وقتي آدم چادر مشكي سركند همه يك جور ميشوند يكي بلوز هفت توماني پوشيده يكي بلوز پانصدتوماني ولي وقتي چادر سر كردند ديگرخيابان سالن نمايش نميشود. از يك ساواتي برخوردار ميشود.
ولذا حديث داريم اگر يك چيز نوبر خريدي نشان بچههاي همسايه ندهيد. يا براي بچه همسايه هم بخر اين چيزهابايد گفته شود بقالها چيزهاي اينطوري و نوبر را نبايد جلوي ديد مردم بگذارند كه بچهها دهانشان پر از آب بشود.
مسافرت برويد با يك شخص فهميدهتر بي. در مسافرت برنامههاي عبادي باشد. نماز جماعت.
حديث داريم يك كسي در كنار جاده و خيابان وقت ظهر نماز بخواند ولوقتها نماز بخواند نمازش از نماز مسجد مهم تراست مثلا يك وقت خودمان گاهي نماز مسجد را ميبينيم كيف نميكنيم اما وقتي يك كاميون را ميبينيم كه پياده شده و وضو ميگيرد و نماز ميخواند لذت ميبريم. يعين يك جوري باشد كه مردم نبيند بگوئيم عجب اين تاجوان آمدهاند تفريح بازي ميكنند نمازشان را هم ميخوانند. و چه مانعي دارد تفريح ما با علم همراه باشد. حالا كه شما ميروي مزرعه به كشاورز بگو پيوند را به ما ياد بدهد.
هيچ مانعي ندارد آدم به هركس كه رسيد از اطلاعاتش استفاده كند. مگر قبول نداريد پيغمبر فرمود. «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ»(منلايحضرهالفقيه، ج4، ص394) چه اشكالي دارد يك ميليون ديپلمهاي كه فلج هستند و يك يك و ميليون و نيم ديپلمهاي كه بيكار هستندبروند دنبال بنايي به خدا اگر مسجد شاه اصفحان خراب بشود معمار براي ساختن شايد نداشته باشيم. چرا مشكل مسكن ايجاد شده؟ براي اينكه بنا نيست اگر هر جوان ما بلد باشد يك مقداري بنايي كند اينقدر هم مشكل مسكن مشكل نيست. تن پروري ما عامل مشكلات شده پدران ما همه خودشان خانهي ساختند اينقدر شغل كاذب در اين اداره هعا هست. يك نفر مسوول ترب است يك نفر مسوول پيازچه يك نفر بيكار است مسوول هماهنگي بين ترب وپيازچه.
و من معتقدم اگر يك سوم اداره ايها بروند بيرون هيچ ضرري به دولت نميخورد. ما كار گيرمان افغاني است دكترمان هندي است جوانمان آبشار ميزند ما بايد گريه كنيم. حتي در مقابل بت اطلاعات بهداري ندارد.
يك ميليون و نيم ديپلم داريم. چه كنيم جذب كنيم يك مقدار تقصير ما طلبهها است يك مقدار تقصير پدر مادرها يك مقدار تقصير آموزش و پرورش است. اول اينكه آموزش و پرورش منتظر امور تربيتي نباشد نگويد آقا ما درسمان رادادهايم سه ماه را تعطيل هستيم آقاي مدير و آموزگار هم كمك كنند. يك خورده در مساجد بايد تنوع باشد. من امروزبه يك لطيفه برخوردم. هيچ ميدانيد چرا دعاهايمان عوض ميشود. در مفاتيح دعاي دوشنبه غير از دعاي سه شنبه است. مناجات ماه شعبان غير از مناجات ماه رمضان است. اين دعاها عوض ميشود، ولي خدا و پيغمبر كه عوض نميشوند. اينكه ائمه ما اين توجه را داشتهاند، به خاطر اين است كه اگر يك دعا تكرار بشود مردم خسته ميشوند، در خطبههاي نماز جمعه هميشه شخصيتها صحبت ميكنند خوب مردم خسته ميشوند. يك نفر هم بيايد طب بگويد، مثلاً «اگر تب كرديد اين كار را بكنيد». يك پيرمردي بيايد و خاطرهاي از تجربيات خودش بگويد. يك مقدار بيشتر از نيروها استفاده بشود. نماز جمعه ما تكراري ميشود، دعاهايمان تكراري ميشود و طول ميكشد. ديديد امام در تلويزيون چگونه نماز خواند. خوب اگر نماز امام، نماز هشت دقيقهاي باشد، همه ميآيند.
ذوقها هنوز به كار نرفته است، چرا حال نداريم مطالعه بكنيم؟ ميدانيد چرا؟ هنوز نفهميديم كه بيسواد هستيم.
خدا به پيغمبرش ميگويد: «تو بايد ادامه تحصيل بدهي» «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً»(طه/114) آيا ديپلم و ليسانس سواد است؟ ما هنوز باورمان نشده است كه بي سواد هستيم.
مي گويند سابق اسيرهاي جنگي را ميفروختند. هر اسيري هنر داشت گرانتر بود. مثلا اسير نجار قيمتش از اسير معمولي بيشتر بود. يك نفر رفت اسير بخرد. اسيري را ديد. گفت: «اين اسير قيمتش چند تومان است؟ گفتند: «ده هزار تومان» گفت: «چه خبر است؟ » گفتند: «تشنه شناس است» يعني نگاه ميكند و ميفهمد كه چه كسي تشنه است. اين آقا هم يك آدم پولداري بود و اين برده را خريد و به خانه رفت. يكروز سران قوم را دعوت كرد و غذاي چرب به آنها داد و آب هم سر سفره نگذاشت. همه گفتند: «آب» صاحبخانه به برده گفت: اينها همه ميگويند آب! برده گفت: اينها همه دروغ ميگويند و جوسازي ميكنند. ميخواهند تو را امتحان كنند. بيا و آرام بنشين. يكي از مهمانها بلند شد كه خودش برود آب بخورد. برده گفت: اين تشنه است. كسي كه تشنه باشد خودش بلند ميشود، كسي كه مينشيند تشنه نشده است.
ما كه آرام نشستهايم تشنه نشدهايم. آدمي كه تشنه است خودش دبيرستان خلق ميكند، تا عمق كمي نور خورشيد در آب دريا اثر ميكند، از يك مقداري كه گذشت نور خورشيد آنجا نيست، حيواناتي كه در قعراقيانوس هستند از خودشان نور به وجود ميآورند. حيوانات در قعر اقيانوس، بعضي نور سبز، بعضي نور قرمز، بعضي نور زرد و. . . از خودشان متصاعد ميكنند. يعني ته دريا و اقيانوس چراغاني است. ما اگر ديديم دانشگاه ما را جذب نميكند خودمان بايد دانشگاه آزاد خلق كنيم. اگر ديديم دبيرستان كفاف نميدهد، خودمان بايد دبيرستان خلق كنيم.
تابستان بايد چه كار كنيم؟ يكي از امتيازاتي كه ما طلبهها داريم(البته نميخواهم تعريف كنم) اين است كه؛ شما طلبهاي را پيدا نميكنيد كه اولين كتاب طلبگياش يعني جامع المقدمات را نداشته باشد. خود من هم دارم. حتي علماء هشتاد سال پيش هم كتاب جامع المقدمات را دارند. اما دبيرستانيها تا از دبيرستان ميآيند بيرون، كتابهايشان را به هوا پرتاب ميكنند. اصلا بغض علم را دارند. اين يك فاجعه است. يك كسي كتاب آب بابا را درون جعبهاي بالاي اتاقش گذاشته بود. هر كس ميآمد ميگفت: اين كتاب خيلي مهم است. هر كس ميآمد فكر ميكرد كه اين يك كتاب به خط كوفي يا خط ميخي و يا چيز خاصي است. از او سؤال كردند، گفت: نه! اين كتاب آب بابا است. اما براي من خيلي مهم است، چون اگر اين را نميخواندم از ديگر كتابها سر در نميآوردم. كتاب ارزش دارد! ما به كتاب و استادمان بدبين هستيم.
مطلب ديگري را براي شما ميگويم. فصل تابستان است. هوا گرم ميشود و يكي از مسائلي كه مطرح ميشود، بحث شيك پوشي است. آيا ما در اسلام راجع به لباس شيك پوشي داريم يا نه؟ بالاخره شيك باشيم يا غير شيك؟ اسلام طرفدار شيكي هست. منتها معيار دارد. من معيارش را ميگويم.
امير المومنين(ع) با قنبر به بازار رفتند و يك پيراهن خريدند «2 درهم». در جاي ديگري يك پيراهن خريدند «سه درهم» كه خيلي شيك بود. حضرت علي(ع) به قنبر گفت: «اين پيراهن سه درهمي را تو بپوش» قنبر گفت: «آقا من غلام تو هستم.» گفت: «باشد! چون جوان هستي و جوان دوست دارد كه شيك بپوشد» گفت: «آقا! شما سخنراني ميكني و مردم نگاهت ميكنند. » گفت: «من سخنراني ميكنم و مردم نگاه ميكنند، اما تو جوان هستي و بايد لباس شيك را تو بپوشي. » از اين مطلب ميفهميم مانعي ندارد كه اگر پدر خواست يك لباس بخرد، براي بچهاش كمي شيكتر بخرد. طوري نيست چون جوان دوست دارد كه شيك باشد.
يك اصلي در قرآن داريم: «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ»(احزاب/32) خدا به زنان ميگويد: يك جوري رفتار نكنيد(البته زن و مرد فرق نميكند) مرد و زن كاري نكنند، كه آدمهايي كه در كوچه و در خيابان هستند و در قلبشان مرض است يعني شهوت ران هستند، طمع كنند.
شيك پوشي مهم است، اما به شرط اينكه آن شيكي، چشمهاي آلوده را به انسان جذب نكند. يعني انسان يك جوري لباس بپوشد كه كسي كه نگاه ميكند و اگر كسي بود كه در قلبش مرض است، مسالهاي برايش ايجاد نشود. پيراهنهاي بي آستين، يقههاي باز و. . .
حالا خيال نكن كه اين بازوي سفيدي كه تو داري، كسي ديگري ندارد. اين ورزشهاي مانند فوتبال تلويزيون و ورزشهايي كه مردها لباسهايشان به بدنشان چسبيده است درست نيست. «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» محور لباس اين آيه است.
مساله خواب هم همينطور است. مثلا داريم كه بچهها كه هفت سالشان شد، پدر و مادرها، رختخوابشان را جدا كنند. دو تا دختر هفت ساله و دو تا پسر هفت ساله پيش هم نخوابند.
اي جوان! شما يقهات را ببند و پيراهن بيآستين نپوش و ساده راه برو. ما بايد عاقبت كارها را هم بدانيم.
يادتان است كه يك بار گفتم: «اگر شما يك بادام با دندانت بشكني، وصل به آمريكا ميشوي؟ » چون بر اثر شكستن بادام با دندان، دندان شما ترك ميخورد و لاي آن سياه ميشود، كرم خوردگي ايجاد شده و بعد درد دندان و در نتيجه آن سياهي را مي-تراشي و موادي كه ميخواهي آن گودي را پر كني، از آمريكا ميآيد. يعني شما يك بادام ميشكني و وصل به آمريكا ميشوي. اين كارها را نكنيم.
فصل تابستان است. جوانها به دنبال كار برويد و هر چه خواندهايد دو مرتبه بخوانيد. يكبار خواندي و امتحان دادي، حالا يك بار هم براي خدا بخوان. آن كه خواندي و قبول شدي، در اصل قبول نيست. يكبار بخوان ببين در كتابها چه نوشته است.
يك كسي آمد و رد شد و از پشت سر به من گفت: «سلام عليكم» رد شد و رفت. بعد با خود گفت: «اين، هماني نبود كه در تلويزوين صحبت ميكرد؟ مثل اينكه خودش بود. » برگشت گفت: «سلام عليكم» به او گفتم: «سلام اولت درست است» گفت «چرا؟ » گفتم: «چون سلام اول تو براي خدا بود و سلام دوم تو براي تلويزيون بود. »
حالا اين درسي كه خواندهاي، براي نمره بود، نمره را كه گرفتي. حالا برگرد و براي خدا يك بار ديگر درسهايت را تكرار كن تا براي كلاس بعدي آماده بشوي. به مهرماه بايد مهر بورزيم. ميگوييم: «واي! اول مهر شد و بايد به مدرسه برويم.» مواظب باشيم كه بايد ما بازي كنيم. نبايد بازي ما را به خودش جذب نكند. چرا حال مطالعه نداريم؟ احساس نداريم؟ جوانهاي مملكت ايران در جبهه جان ميدهند. شما هم به آنها كمك بكن و يا لااقل كمبود دكتر، مكانيك و كارگر و معمار و بنا را حل كن. ما بايد مهندسي قديم را همراه با مهندسي وآپارتمان سازي امروز بلد باشيم. ولي مهندسي قديم را به كلي فراموش كردهايم و آپارتمانسازي امروز را هم خوب بلد نيستيم.
ايام تابستان خيلي ايام خوبي است. پدر و مادرها و فرهنگيان باز نشسته، شعراء، سازمان تبليغات، وزارت ارشاد و همه كمك كنيم. يك ميليون و نيم ديپلم اگر يك سال بيكار باشند يعني يك ميليون و نيم بيكاري كه پانزده هزار قرن بيكاري است.
دخترها و پسرها و همه يك كاري ياد بگيرند. اگر شكر نيست كه ما شيريني پزي كنيم و مغازه قنادي صبح تا ظهر بيشتر نميتواند كار كند، اين آقا بيايد دبيرستان و به امور تربيتي بگويد ما شكر نداريم و روزي 2 ساعت ميتوانم به اين جوانها شيريني پزي را ياد بدهم. ميترسم يك زماني اگر دكترهاي هندي از ايران بروند ما برويم با التماس اينها را بياوريم. حالا كه جوانهاي ما در جبهه هستند، بياييم در جبهه و يا در پشت جبهه، يك كار خوبي بكنيم. البته روزي نيم ساعت هم بازي بكنيد. اما نه اينكه آدم به خاطر آبشار سكته كند. شما براي مستضعفين بايد غصه بخوريد. يعني وقتي شنيديد فلسطين را بمباران كردند، و يا در دزفول صد و پنجاه تا موشك افتاد، اين غصه دارد. اگر براي صد و پنجاه تا موشك تب نكرد، ولي براي يك آبشار سكته كرد، واي به حال اين فرد، من غصه فاميلهايش را ميخورم، چون «قتل في سبيل آبشار» است. فوتبال و واليبال بازي كنيد. من خودم هم بازيكن هستم. شناگر هستم. منتها آب نميبينم. من خودم اهل بازي هستم ولي بازي اينقدر ارزش ندارد كه هستي را فدا كنم.
خدايا تورا به حق محمد و آل محمد، شهداي جهاد سازندگي و عزيزاني كه در جبههها زحمت كشيدند و شهيد شدند، روحشان شاد بفرما. (چمرانها، رجاييها، مطهريها داديم، كداميك از جوانهاي دبيرستاني است كه پسر خاله، پسردايي، همكلاسي و همسايهاش شهيد نشده باشد؟ ما همه داغدار هستيم و ملت ملت داغدار است. حيف است بيكار باشيم.)
خدايا ترا به حق محمد و آل محمد به ما توفيق بده كه طوري از عمرمان استفاده كنيم كه آن دنيا خجالت نكشيم. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»