متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1365/10/25
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
با سلام به تمام رزمندگان و بينندگان و براي اين پيروزيهاي اخير به شما تبريك عرض ميكنم. به مناسبت شهادت صديقهي كبري فاطمهي زهرا(س) بحثي را عرض ميكنيم. و چون هر سال مسئلهاي را ميگفتيم، امسال ميخواهيم يك مسئلهي ديگري را مطرح كنيم كه دادگاه و محاكمهاي است كه حضرت زهرا تشكيل داد.
اگر يك خورده در زندگي فاطمهي زهرا بيشتر دقت كنيم و دخترانمان اين طور تربيت بشوند، مشکلي نخواهيم داشت. چقدر جالب است كه يك دختري مثل زينب اين خطبه را حفظ كرده باشد، چون فقط سند اين خطبه از حضرت زينب است. وقتي فاطمهي زهرا اين دادگاه را تشكيل داده و سخنراني كرده، زينب كبري شش ساله بوده است و ما از يك بچهي شش ساله اين همه چيز را ياد گرفتيم. او از نظر هوش وا فر است. بعد هم مقداري از گلههاي حضرت زهرا از زمانهي خودش ميگوييم، چون فاطمهي زهرا خيلي مقام دارد. و ما در اين چند سالي كه جنگ داشتيم چهار عمليات ما با رمز يا زهرا بود و در چهار عمليات پيروز شديم. هر عملياتي كه با رمز يا زهرا شروع شد پيروز شد. گويا مثل اين كه آدم ميگويد: يا زهرا، تمام امامها ميگويند: لبيک! چون زهرا همان طور كه عرض شد، دختر نبوت است، همسر ولايت است و مادر امامت است. امروز ميخواهيم از دادگاهي كه فاطمهي زهرا تشكيل داد بگوييم.
آن چه يك زن نمونه بايد داشته باشد فاطمهي زهرا دارد، يك زن نمونه از نظر وراثت بايد نمونه باشد. از نظر غذا، از نظر محيط خانوادگي، از نظر همسر، از نظر فرزند، بايد نمونه باشد و فاطمهي زهرا از همه لحاظ نمونه بود.
از نظر وراثت، پدرش پيغمبر است و مادرش خديجه بود. خديجه كيست؟ خديجه زني است كه وقتي پيغمبر به خانهاش تشريف آورد كليد تمام اموال و تمام اسناد را به پيغمبر داد و فرمود: «وَ أَنَا جَارِيَتُكَ»(الخرائجوالجرائح، ج1، ص140) من كنيز تو هستم. شما ميدانيد كه يك دختري كه وضع مالياش خوب باشد با يك پسر حزب اللهي ازدواج نميكند، يا اگر هم ازدواج كند كم است. كسي كه همهي اموالش را بدهد و بگويد: من كنيز تو هستم، اين يك مسئلهي مهمي است.
از نظر غذا، تولد فاطمهي زهرا تولدي نبوده كه از هر غذايي باشد. خداوند برايش غذاي مخصوصي فرستاده و فرموده است كه تا چهل روز با خديجه نباشد، اين غذا را بخورد و بعد از چهل شبانه روز بايد فاطمهي زهرا تكون پيدا كند.
از نظر محيط خانوادگي، فاطمهي زهرا در شعب ابيطالب بوده است. در شعب ابوطالب چهل نفر بودند كه سه سال سختي كشيدند. در روز از گرما، در شب از سرما و فاطمهي زهرا اين سختيها را كشيده و كشيدن اين سختيها انسان را آب ديده ميكند. جنگ ما خيلي طول كشيد اما ميدانيد اين سختيها با وجود از دست دادن عزيزان چقدر مردم ما را ساخت. ما اگر در سال اول پيروز ميشديم هزار بسيجي بيشتر نداشتيم. پنج، شش سال كه طول كشيد، الان چندصد هزار بسيجي داريم، اين هم چه بسيجيهايي و من نگران اين هستم كه به سلامتي جنگ ما تمام بشود وعدهاي هنوز به جبهه نرفته باشند. غصهي آنهايي را ميخورم كه به جبهه نرفتهاند. هرچه ميتوانيد جبهه را حمايت كنيد. اصلا مثل بنده برويد، بنده كه ميروم كاري از دستم برنميايد، طلبههاي ديگر رزمنده هستند. در همين كربلاي چهار، ما سي طلبهي شهيد داديم. حدود دو هزار نفر از طلبهها شهيد شدند. اما مثل من كه رزمنده نيستم فقط ميروم آنها رامي بينم ديدن آنها هم ارزش دارد. ديدن مجروحين كربلاي پنج رفتم، همهي آنها تير و تركش خورده بودند، ميگفتم: حالتان چطور است؟ ميگفتند: سلام امام را برسان. امام حالش چطور است؟
يك جا وقتي رزمندهها ميخواستند عمليات بروند، ما را براي سخنراني بردند، من توجه نداشتم، ديدم دست همهي آنها قرمز است. ديدم اينها يك برنامهي حنابندان دارند. گفتم: چرا؟ گفتند: ميخواهيم به جبهه برويم. امشب شب عمليات ما است. جوان هيجده ساله، بيست ساله از خوشحالي ميرقصيد. برويد ببينيد، بعداً ما پير ميشويم، ميخواهيم براي نسل بعد بگوييم، ديديم كه هزارها جوان در شب عمليات از خوشحالي به رقص در آمده بودند. اين قيافهها را اگر نبينيد و بعداً در كتاب بخوانيد باور نميكنيد. مثل ما يك عمري در كتاب خوانديم كه امام حسين از حضرت قاسم پرسيد كه شهادت چگونه است؟ گفت: از عسل شيرينتر است. من خودم به عنوان يك چيز تاريخي قبول كردم و ميگفتم. اما شهادت از عسل شيرينتر است هركس ميخواهد اين را ببيند جبهه برود و ببيند. مردم يك طوري شدند و من كه اصلاً نميتوانم بگويم، ميشود شكر كرد. يك زيباييهايي است كه اگر خدا زمين و آسمان را خلق كند، براي اين صحنهها ميارزد. افرادي پيرمرد هستند، يك عده پيرمرد به جبهه آمدهاند، يك گروهي چراغ سازي ميكنند، فتيله صاف ميكنند، زنهايي هستند كه لباسهاي خونين مجروحين را ميشويند. زن لباس خوني را ببيند تحمل هم نميكند، اما اين چه زني است كه صبح تا شب لباس خوني مجروحين را ميشويد؟
بعد وقتي تاريخ فاطمهي زهرا را ميخوانيم ميبينيم كه وقتي شوهر فاطمهي زهرا از جنگ ميآمد به استقبال شوهرش ميرفت. لباسهاي خوني شوهرش را ميگرفت و ميشست. شمشير خوني شوهرش را ميشست و شوهر وپدرش را به جبهه تشويق ميكرد. ما اين را در زندگي فاطمهي زهرا خوانديم، اما نمونههايي كه در خط فاطمه هستند فراوان هستند. تا جنگ تمام نشده به هر قيمتي كه هست به اسم عدس پاك كردن به اسم رزمنده، به اسم چاي دم كن، ظرف شوي، آشپز، به هر عنواني كه هست يك هفته به جبهه برويد و نفس بكشيد، چون اگر بعداً آن چه الآن در جبهه هست به قلم دربيايد شما خواهيد گفت: اين آخوندها جوك ميگويند.
زيباييهايي است كه بعضي وقتها به چشم نميآيد. همهي قشرها هم در جبهه هستند. بعضي خلبانها در تاريخ پرواز نبودهاند كه در سه چهار روز صد و پنجاه تا دويست پرواز حملهاي داشته باشند. يعني هرچه داريم نمونهاش را داريم. بسيجي نمونه، خلبان نمونه، ارتشي نمونه، مردم نمونه، يك نمونههايي است كه در اثر طولاني شدن جنگ مردم ساخته¬اند. فشار آدم را ميسازد. حضرت زهرا ساخته شد، چون سه سال در شعب ابي طالب در مكه بود. سختيها را كشيد. زهرا بچه بود، اما شكنجه و آزار و توهين به پدرش را ميديد. زهرا بود و توهين به اميرالمؤمنين را ديد. ديدن و شنيدن و چشيدن سختيها انسان را آب ديده ميكند و اين كه ميگويند: خدا حكيم است معنايش همين است.
بوتهي نخود سبز است(اين مثل از مثنوي است) وقتي جدايش ميكنند اگر شعور داشته باشد ميگويد: بي انصاف، من كه سبز هستم چرا از مادرم از زمين جدايم ميكني؟ ميگوييم: چيزي نگو. بعد خشكش ميكنيم. ميگويد: چراخشكم ميكني؟ ميگوييم: چيزي نگو. بعد كاهش را از نخود جدا ميكنيم. ميگويد: چرا از پر و بالم جدايم ميكني؟ ميگوييم: تو چيزي نگو. بعد آب ميريزيم و مدتهاي طولاني ميجوشانيم، هرچه نخود ميخواهد از قابلمه بيرون بپرد با ملاقه هم ميزنيم تا بيرون نيايد.
اين نخود اگر شعور داشته باشد ميگويد: چند فشار به من آمد: از زمين جدايم كردي، سبز بودم خشكم كردي، پر و بال داشتم پرو بال من را از من جدا كردي، آب ريختي من راسوزاندي، آخر چرا با من اين كارها را ميكني؟ ميگوييم: نخود ميخواهيم تو خون انسان بشوي. چون ميخواهيم تواز نخودي بروي آدم بشوي، بايد اين فشارها را ببيني. راه تربيت، راه رشد، جز از لا به لاي حوادث تلخ نيست. و زهرا(س) اين مسيرهاي تلخ را چشيد. بايد بچههاي يتيم خود را تحمل كند. بايد درد بچهي يتيم بزرگ كردن را چشيد. بايد خود پيغمبر درد يتيمي را بچشد. خدا در قرآن ميگويد: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى»(ضحى/6)اي پيغمبر يادت ميايد كه خودت هم يتيم بودي من تو را سر و سامان دادم؟ اولياي ما بايد دردهاي ما را بچشند تا پخته بشوند و بعد براي ما الگو و امام بشوند.
زهرا از نظر محيط زندگي سختي كشيد. از نظر نسب خديجه مادر او بود، تمام اموال خود را داد و گفت: من كنيز تو هستم. در آخر عمر خديجه به قدري بي پول شده بود كه به پيغمبر گفت: من ميميرم، كفن ندارم، تقاضاي من اين است كه آن عبايي كه دوش ميگيري و جبرئيل نازل ميشود، من را در آن عبا كفن كني. البته خديجه ضرر هم نكرد، چون خديجه مال داد و مادر زهرا شد. قرآن به برندهها اين گونه ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»(توبه/111) برنده كسي است كه مال و جانش را به بهشت بفروشد و خديجه به بهشت نفروخت بلكه به بالاتر از بهشت فروخت. مادر فاطمه شدن بهترين مزد است. و خود فاطمه مادر امامها شد. چقدر فاطمه پيش خدا آبرو دارد؟ هر عملياتي كه رمز يا زهرا در آن بود پيروز شد. ميخواهم يك مقداري در مورد فاطمه زهرا بگويم، امروز ميخواهم محاكمهي فاطمه زهرا را بگويم.
بعد از پيغمبر اولين محاكمه را حضرت فاطمه تشكيل داد. تشكيل دهندهي اولين دادگاه فاطمه بود. دادگاه چه بود؟ آمدند فدك را از فاطمه گرفتند، فدك زميني آباد بود، در آمدي داشت كه اين درآمد خرج اهداف فاطمه بود. براي اين كه پشتيباني اقتصادي حكومت علي را بشكنند، آمدند فدك را گرفتند، فاطمه دادگاه تشكيل داد، مكان دادگاه كجا بود؟ طرف محاكمه چه كسي بود؟ چه كساني در دادگاه حاضر بودند؟ موضوع دادگاه چه بود؟ شاكي كه بود؟ نحوهي حضور چگونه بود؟ نحوهي شكايت چگونه بود؟ راوي چه كسي بود؟ بازتاب اين شكايت چه بود؟ فاطمهي زهرا زني كه اولين دادگاه را تشكيل داد. مكان دادگاه مسجد النبي بود. همين كه فاطمهي زهرا ديد كه پدرش از دنيا رفت به جاي اين كه مردم سراغ اميرالمؤمنين بيايند، انتخاباتي راه انداختند و فدك را گرفتند و علي را در خانه نشاندند. فوري حضرت زهرا بلند شد و به مسجد آمد، يك دادگاه در مسجد تشكيل داد. حضار چه كساني بودند؟ تمام مردم بخصوص اصحاب پرسابقه حاضر بودند، موضوع دعوا چه بود؟ فدك. شاكي چه كسي بود؟ فاطمهي زهرا(س) فاطمه يعني جدا، يعني حسابش از همه زنهاي ديگر جداست. رمز يا زهرا هم از همهي رمزها جداست. شيعيانش از همهي بديها و آفات جدا هستند. فاطمه يعني استثنايي. نحوهي حضور چگونه است؟ در تاريخ مينويسند كه با گروهي از زنان هستند. نحوهي شكايت چگونه بود؟ پشت پرده آمد، يك ناله كرد، چون مسجد پيغمبر يك پنجرههايي دارد كه قبر پيغمبر همان جا كنار مسجد است. پنجرههاي قبر به طرف مسجد است. خانهي پيغمبر هم همان جاست. سر قبر پيغمبر آمد، يك نالهاي زد كه آن ناله مسجد را تكان داد. چند روز بعد از فوت پدرش آمد، دختري بود داغ داشت. دختر پيغمبر بود، يگانه دختر بود، آمد در مسجد ميخواست دولت وقت را محكوم كند. راوي اين محاكمه كه بود؟ زينب كبري، اين ماجرا را زينب كبري ميگويد. بازتاب آن چه بود؟ اين بود كه از همان جا شيعه درست شد. گاهي ميگويند: شيعه از چه وقت درست شده است؟ شيعه از وقتي پيدا شده كه فاطمه زبان اعتراض گشود. فرمود: من نظام موجود را قبول ندارم، همان جا طرف دار پيدا كرد.
جالب اين است كه اين مسائل را تاريخ شيعه و سني هم نوشته است، تاريخ تلخي است. آمد و گفت: فدك را به من بدهيد. گفتند: فدك مال تو نيست. گفت: چرا مال پدرم است. گفتند: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورِثُ»(دلائلالإمامة، ص35) پيغمبرها ارث نميگذارند. بنابراين پيغمبر هيچ ارثي براي هيچ كس نگذاشته است، پس فدك براي همهي مسلمانها است. اين حديث را گفتند. ما يك قانون داريم، هر حديثي كه ضد قرآن بود، اين حديث را بايد به ديوار بزنيم. چون قرآن ميگويد: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ»(نمل/16) يعني حضرت سليمان از داوود ارث برد. يعني چه؟ پيغمبر هم مثل همهي مردم بود. قرآن ميگويد: پيغمبر هم ارث ميگذارد، داوود پيغمبر بود، ولي ارث گذاشت. خوب فرض ميكنيم حديث درست باشد، اما يك سؤال ميكنيم، جالب اين كه عايشه پهلوي عثمان آمد و گفت: ارث شوهرم را به من بدهيد. عثمان گفت: چرا؟ گفت: شوهرم است ارث آن را ميخواهم. عثمان گفت: چطور شد وقتي فاطمه ارث پدرش را خواست گفتي: پيغمبرها ارث نميگذارند؟ اما شما كه ارث همسرت را ميخواهي. . . اگر پيغمبرها ارث نميگذارند هم براي همسرشان و هم براي دخترشان ارث نميگذارند.
يك چيز ديگر، مگر نه اين كه گاهي وقتها شعار دادند و شعارشان اين بود «كفانا كتاب اللّه» يعني قرآن بس است، ماهيچ نيازي به حديث نداريم. نود سال نوشتن حديث ممنوع شد. از وقتي كه پيغمبر از دنيا رفت تا نود سال هيچ كس حق نداشت حديث بنويسد. اگر «كفانا كتاب اللّه» اگر قرآن بس است، خوب اين آيهي قرآن است ميگويد: ارث هست. ما سر قبر پيغمبر ميرفتيم که بگوييم: يا رسول الله و دعا كنيم، ميگفتند: پيغمبر مرده است. «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»(نمل/80) براي مرده چه ميگويي؟ تا ميگويي الله اكبر، ميگويند: داد نزن «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ»(حجرات/2) بالاي سر پيغمبر داد نزن. آقا ما ميرويم صحبت كنيم ميگويي پيغمبر از دنيا رفت. ميروم داد بزنم ميگويند: پيغمبر زنده است بالاي سر پيغمبر داد نزن. الااي حال، بازتاب اولين دادگاه، پيدا شدن مكتب شيعه بود.
فاطمه چه گفت؟ اول كه حمد و ستايش خدا را كرد. اين براي ما يك درسي است. معمولا ما وقتي ميگوييم: الحمدلله كه وضعمان خوب باشد، اما در سختيها نميگوييم: الحمدلله. اما فاطمهي زهرا در همان حال رنجيدگي اول سخنرانياش از خدا تشكر كرد، چون دخترش زينب هم در مجلس يزيد وقتي پرسيد حالت چطور است؟ فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»(اللهوف، ص160) همهاش زيباست. زينب دستش را زير بدن امام حسين برد، فرمود: «ربنا تقبل منّا هذا القليل» خدايا اين حسين در درگاه تو كم است، او را از ما قبول كن.
يكي از علماي بزرگ كه مرجع تقليد بود در آستانهي مرگ گريه ميكرد. گفتند: آقا شما مرجع تقليد هستي، عمري درتدريس، تحقيق، تهذيب و. . . عمر شما چه شده است؟ گفت: من ميميرم دست خالي هستم. گفتند: تو اين همه خدمت كردي. گفت: اين خدمتها پهلوي شما چيزي است، پهلوي خدا چيزي نيست. خدا به كل هستي قليل ميگويد. «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ»(توبه/38) وقتي خدا به همهي دنيا قليل ميگويد، آن وقت شمايك متر زيلو دادي، يك عدد پتو دادي، آيا اين زياد است؟
يكي از دعاهايي كه امام سجاد در دعاي مكارم الاخلاق ميكند، ميگويد: «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي»(صحيفه سجاديه، دعاى 20) خدايا امام سجاد را طوري تربيت كن كه هرچه كار خيرمي كند، پهلويش كوچك باشد ولي هرچه كار شر ميكند، پهلويش بزرگ باشد. ولي ما اينطور نيستيم.
حضرت زهرا شروع به حمد و ستايش كردن كرد. سپس خطاب به مردم كرد، به مردم هشدار داد. خودش را معرفي كرد كه من دختر پيغمبر هستم. فاطمهي زهرا در مسجد يك سخنراني كرد و در اين دادگاه مثل كوه آتشفشان بود. چنان آيههاي قرآن رامي خواند، چون فاطمهي زهرا خيلي به قرآن عنايت ميكرد.
خواهرها، برادرها، مردم ايران، با قرآن بيشتر آشنا بشويم. اگر آموزش و پرورش و امور تربيتي هفتهي اول بهمن را هفتهي قرآن گذاشته است، عنايت كنيد، البته براي قرآن يك هفته كم است، چون قرآن ميگويد: «شَهْرُ رَمَضانَ»(بقره/185) قرآن براي يك ماه است. حالا خدا امور تربيتي را رحمت كند كه بعد از هفت سال به خودش آمده، قرآن كه فراموش شده بود.
يكي از حاجيها ميگفت: سر قبر پيغمبر بودم. گفتم: يا رسول الله! سلام عليكم. حالت خوب است، از اين حاجيها راضي هستي؟ اگر راضي هستي يك آيه بياور، ميگفت: فوري قرآن را باز كردم اين آيه آمد «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»(فرقان/30) يعني پيغمبر در روز قيامت ميگويد: من از اين حاجيها راضي نيستم. اينها مسلمان نيستند. شما به حاجيهاي ايراني نگاه نكن. آخر حاجيها از كشورهايي ميآيند كه وقتي ميخواهند سران كشورها جلسه بگيرند اسرائيل ميگويد: حتماً صلاح اين است كه در كويت جلسه بگيريد. آخر اگر قرار باشد كه رؤساي مسلمان در يك جايي بنشينيد كه اسرائيل تعيين كند، بايد گفت: خاك بر سر چنين مسلمانهايي باشد كه اسرائيل براي آنها جا تعيين ميكند. جمع شدن سران مسلمانها در جايي كه اسرائيل دل ميسوزاند. آن وقت چه كساني دور هم مينشينند؟ يكي از مصر ميايد و به خاطر اين كه دختران دانشجو حجاب دارند بيرونشان ميكنند. يكي از جاي ديگر ميايد و به خاطر اين كه از مسجد صداي الله اكبر ميايد جلسه ميگيرند و. . .
ضمناً من بايد براي سه چهار مسئله در تلويزيون عذرخواهي بكنم. 1- چند هفته پيش گفتم ابودجاجه، اين ابودجانه هست. 2- يك جملهاي را گفتم كه خبر نداشتم، با اين كه خيال ميكنم مسائل را خوب ميفهمم بعضي وقتها هم ميبينم كه نميفهمم. ما يك مرتبه گفتيم هر وقت در يك خانهاي عروسي ديديد كه مادر شوهرش را درس داد، جشن ميگيريم. خوب ما خودمان خبر نداشتيم، اما يك مرتبه ديديم سيل تلفن شد كه مادر شوهرها گفتند: كه ما پهلوي عروسمان درس ميخوانيم. 3- مسئلهي ديگر اينكه به پرستار مرد نياز است. در طبقهي دانشجو ما پرستار مرد كم داريم. عرض كردم پرستاري شغل اميرالمؤمنين است، شغل فاطمهي زهرا است. خيلي وقتها انسان دلش ميخواهد يك كاري بكند به خاطر اين كه راحت شود بدتر ميشود.
يكي از وزرا نقل ميكرد، ميگفت: از بس كار من فشار داشت و اذيت ميشدم يك روز تصميم گرفتم استراحت مطلق كنم. گفتم: من يك روز استراحت مطلق دارم. يك نفر آمد گفت: كه يك نفر آمده و يك دقيقه بيشتر با شما كار ندارد. ايشان آمد در اين يك دقيقه يك جملهاي به ما گفت كه من تا شب ميسوختم و رفت. يعني آن روزي كه بنا شده بسوزي، اگر استراحت مطلق هم باشي ميسوزي.
فاطمهي زهرا با استدلالش حكومت وقت را استيضاح كرد. مسئولين حكومت وقت آمدند عيادت راهشان نداد. پهلوي اميرالمؤمنين رفتند و گفتند: به زهرا سيلي زديم، ميخواهيم به عيادت بياييم. حضرت علي، پيش فاطمه آمد و گفت: فاطمه جان اينها آمدند من را واسطه كنند كه به عيادت بيايند. گفت: من راضي نيستم اما تو شوهر من هستي و من كنيز تو هستم.
تا آمدند و نشستند، فاطمه فرمود: من با شما جز يك كلمه حرف نميزنم. آيا شنيديد كه هر كس فاطمه را اذيت كند، رسول خدا را اذيت كرده است و هر كس رسول خدا را اذيت كند، خدا را اذيت كرده است؟ گفتند: بله شنيديم. گفت: اگر شنيديد، خدايا تو شاهد باش كه من از اين آقايان راضي نيستم و وصيت كرد كه جز سلمان و ابوذر و مقداد، هيچ كس ديگر را تشييع نكند و در اين كه قبر فاطمهي زهرا كجاست اختلاف است. و من معتقد هستم اين قبر مفقودالاثر است براي كساني كه بچه هايشان مفقودالاثر است، تا ناراحت ميشوند، بگويند: ناراحت نشو، تو نميداني قبر بچهات كجاست، سادات هم نميدانند قبر مادرشان كجاست. يعني خدا در تاريخ يك قبر مفقودالاثر گذاشت تا براي بقيهي مفقودالاثرها تسليت بشود و فكر ميكنم قبر بقيع باشد به چند علت: 1- كلمهي تشييع جنازه دارد، اگر فاطمه را در خانهاش دفن كنند در خانه تشييع لازم نيست. كلمهي تشييع يعني بايد از خانه بيرون ببرند. 2- اگر روح مردم و فطرت مردم را حساب كني، عقربهي روح مردم به طرف بقيع است، يعني وقتي به طرف بقيع ميرسند آن جا دلشان حال و هواي فاطمه را ميكند. 3- يكي اين كه از نظر تربيتي بعيد به نظر ميايد كه اميرالمؤمنين فاطمه را در خانه پهلوي بچهها دفن كند. 4- يكي هم بيت الاحزاني كه در وسط قبرستان بقيع هست و جايگاه حزن اميرالمؤمنين بوده است.
فاطمهي زهرا(س) در آستانهي مرگ گريه ميكرد. اميرالمؤمنين فرمود: چرا گريه ميكني؟ فرمود: از مصيبتهايي كه بعد از من به سر تو خواهد آمد. او شوهرداري ميكرد. نه سال هيچ تقاضايي از شوهرش نكرد. بچه داري كرد، دخترش زينب و پسرش حسين را پرورش داد. خانه داري كرد، با كنيزش كارها را تقسيم ميكرد. شاگرد فاطمهي زهرا فضه بود كه پيغمبر اين اسم را بر او گذاشت، اما فضه هرچه ميخواست صحبت كند از قرآن كمك ميگرفت. كنيزش چهل سال به غير از اقوال قرآن صحبت نكرد و خود فاطمهي زهرا در اين دادگاه هرچه ميگفت از قرآن گفت و دولت وقت را با آيات قرآن محكوم كرد.
اگر فاطمهي زهرا را خانه نشين نميكردند علي حاكم بود، بعد حسن و بعد حسين و الان هم حاكم ما حضرت مهدي بود. اما زدند و كشتند و به جايي رساندند كه حكومتها به دست يزيدها و حجاجها و منصورها افتاد. خدايا! تمام كساني كه در طول تاريخ حق را كوبيدند تا به امروز كه به صدام رسيده است روز به روز بر عذابشان بيفزا. خدايا! كساني كه در طول تاريخ از حق حمايت كردند كه امروز رزمندگان ما هستند به عزت و قدرتشان بيفزا. خدايا! از عمر ما بكاه و به عمر رهبر افزا.
همهي هفتهها ميگفتم: نماز جمعه يادتان نرود، اين هفته ميگويم: جبهه يادتان نرود. كسي كه نميتواند هيچ كاري بكند فقط برود جبهه براي اين كه نفس بكشد.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»