متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1363/12/2
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز در ميان برادران و خواهراني هستيم كه در مجتمع آموزشي نابينايان هستند و با اين كه از نعمت چشم محروم هستند، به كمالات فوق العاده اي رسيده اند و پيامهايي هم دارند كه انشاءالله آخر وقت پيام هايشان را ميگويند.
در ميان برادران و معلمين و مسئولين آموزشي اين عزيزان و برادران و خواهران ديگر بحثمان را به طورطبيعي شروع ميكنيم. در آخر وقت هم ميگذاريم كه خودشان بيايند و صحبت كنند. چون هر حرفي كه از دل برآيد، به دل مينشيند. شما خودتان صاحب پيام هستيد، درست نيست كه من پيام شما را برسانم، خودتان بياييد و حرف خودتان را بزنيد.
موضوع بحث ما درسهايي از قرآن است و چند ماهي است دربارهي سيره و زندگي پيامبر و راجع به اينكه پيامبر اكرم چگونه زندگي ميكرد، صحبت ميكنيم. دو، سه هفتهاي بود كه درباره¬ي برخورد با مخالف صحبت ميكرديم. راجع به اينكه پيامبر ما با مخالفينش چگونه برخورد ميكرد. در اين جلسه در مورد وعدهها و قراردادها كمي صحبت مي¬¬كنيم.
پيغمبر كه به مخالفانش قول ميداد، به قولش وفا ميكرد يا نه؟ اصولاً ميشود به مخالف كلك زد يا نه؟ خدعه داريم يا نه؟ خدعه و حيله مسلمان نسبت به مسلمان، كلك است، اما نسبت به كافر چگونه است؟
در يك شب جمعه برخورد پيغمبر با مخالفين بي آزار را گفتيم. شب جمعه ديگري هم، مخالفين موزي و آزار دهنده را گفتيم. در اين جلسه بحث ما دربارهي برنامه و روش زندگي مسلمان است، كه اگر حتي به مخالفت قول دادي، بايد به قولت وفا كني.
پس موضوع بحث ما زندگي پيغمبر است. زندگي پيغمبر را از چند زاويه و بعد، بررسي ميكنيم. خداوند چه وعدههايي داده است؟ چه تشويقهايي دارد؟ پيامبر با مخالفين چه برخوردي داشت؟ پيغمبر وعدههايي كه داشت، چگونه بود؟ كمي در مورد وعدهها صحبت ميكنيم. اول خوب است مقداري در مورد وعدههايي كه با كفار است صحبت كنيم، بعد هم درباره قول و وعده و وفاي به عهد صحبت كنيم.
«بسم الله الرحمن الرحيم» قرآن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»(مائده/1) «اي كساني كه ايمان آوردهايد به عقدها وفا كنيد» قول داديد به قولتان وفا كنيد. خدا وقتي بخواهد تعريف خوبها را بكند ميگويد: مؤمنين چند نشانه دارند: يكي از نشانه هايشان اين است كه «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»(مومنون/8) كساني هستند كه به اماناتشان و عهدشان وفا ميكنند، اگر قول دادند به قولشان عمل ميكنند.
حديث داريم كه اگر كسي قول بدهد و عمل نكند منافق است و در شبانه روز پوست و گوشت و. . . ما ميگويد: «مرگ برمنافق» حال يك شاخهي نفاق اين است كه انسان حرف بزند و قول بدهد و عمل نكند. قرآن ميفرمايد: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ»(اسراء/34) «أَوْفُوا»: وفا كنيد. «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ» عهد بستيد وفا كنيد. در آيهي ديگر ميگويد: خوبها، كساني هستند كه «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ»(بقره/177) و بندگان خوب خدا كساني هستند كه در مسائل وفا ميكنند. در آيهي ديگر داريم: «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»(بقره/40) به عهد وفا كنيد.
پس انسان اگر قول داد، روي قولش بايد بايستد. حديث داريم به بچه اگر قول دادي، مثلاً گفتي: برايت شيريني ميخرم، حتماً بخر! براي بازاريها يك حديث داريم كه اگر بازاري به يك نفر گفت: بيا جنس را ارزان و به قيمت خريد به تو ميدهم، وقتي قول دادي كه ارزان ميدهم و مراعات ميكنم، خوب است كه همان قيمتي كه خريدي به او بدهي و سود نگيري، چون قول دادي كه ارزان ميدهم.
دربارهي نذر قرآن ميفرمايد: «وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ»(حج/29) اگر نذر كرديد بايد وفا كنيد. اجمالاً در اسلام روي وفاي بر پيمان، خيلي صحبت شده است. فكر نميكنم اين مطلب را مسلماني يا انساني باشد كه نداند. فقط روي كرهي زمين تنها كساني كه مدعي هستند از همه با سوادتر هستند و از همه بي انصافتر بامسأله برخورد ميكنند، حقوقدانهاي كشورها هستند. با اين كه اينها به عنوان حفظ حقوق ملت¬ها قول دادند، دور هم جمع بشوند و حمايت كنند، اما توسط خودشان يا سرپرست هايشان حقوق ملتها زير پا گذاشته ميشود.
فكر نميكنم در اسلام مسأله اي باشد كه به اندازهي اين ارزش داشته باشد و همه هم ميدانند. مثلاً يك بچه كوچك يك سيب به شما ميدهد، ميگويد: اين سيب را نگهدار من بروم دستم را بشويم و بيايم. بعد ميگويد: «نخوري ها» شما هم ميگويي: نه! نميخورم. بعد ميرود دستش را ميشويد و برمي گردد. ميبيند شما سيبش را خوردهاي. بچه با تمام چشم و ابرويش ميگويد: « اي خائن! » يعني زشتي خيانت را بچه يكي، دو ساله هم ميفهمد. يا بچه در قنداق است، شيريني دستش است. دهنت را باز ميكني و ميگويي: به من بده! فكر ميكند كه با او شوخي ميكنيد، او روي حساب شوخي شيريني را جلوي دهان شما ميآورد. يك مرتبه شما ميبلعي و اين بچه در قنداق گريه ميكند. با زبان بي زباني ميگويد: كهاي بي انصاف من شوخي كردم. يعني مسألهي نامردي و مسألهي پيمان شكني نيازي به دانشگاه و حوزهي علميه ندارد، چون وجود هر موجودي اين را قبول دارد.
حالا اگر آدم به مخالف قول داد، چگونه است؟ تا اينجا مسائلي را كه گفتيم، در مورد قول مسلمان به مسلمان و مؤمن به مؤمن بود. اما اگر به مخالفين قول بدهيم، چگونه است؟ سيرهي پيغمبر ما در اين رابطه چه بوده است؟ پس در اين بخش موضوع بحث ما قراردادها و پيمانهايي است كه مسلمانها با مخالفين داشتند.
قرآن ميفرمايد: «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»(انفال/72)
بد نيست در همين بين يك ماجراي تاريخي برايتان بگويم. پيغمبر ما چهل سالگي در شهر مكه به پيغمبري رسيد. تا 53 سالگي، يعني 13 سال فعاليت كرد و زحمت كشيد، ولي مردم گوش ندادند. از مكه به مدينه هجرت كرد. بعد مسلمانها هم هجرت كردند. مسلمانهايي كه حال و حوصله داشتند، هجرت كردند. يك عده مسلمان شل و بي حال، حال نداشتند از زندگي بگذرند و اهل هجرت نبودند، حاضر بودند در همان منطقه بمانند. مسلمانها به مدينه هجرت كردند و به رهبري شخص پيغمبر يك حكومت هم تشكيل دادند. بعد مسلمانهايي كه در مكه مانده بودند، به مردم مدينه پيام دادند كه ما چند نفر مسلمان هستيم و اينجا در فشار هستيم، خواهش ميكنيم كه شما به ما كمك كنيد. آيه اين است: «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ» اگر اينها از شما نصرت و ياري خواستند «فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ» بايد كمكشان كنيد. اما به شرط «إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ» با مردم مكه و بت پرستان قرار و پيمان نداشته باشيد. ممكن است شما مردم مسلمان با كفار و مشركين مدينه قرار داشته باشيد، كه شما در شهر مدينه و كفار هم در مكه باشند و دخالت در كار همديگر نكنيد. اگر چنين قراري داريد، حتي اگر مسلماني گفت: به فريادم برسيد، به فريادش نرسيد. يعني اگر مسلمان در دست كفار گير كرده و داد ميزند، خدا ميگويد: مسلمان را كمك كن، اما اگر پيماني داريد، دخالت نكنيد. با اينكه مسلمان هم گير كرد و داد زد، قرارتان را به هم نزنيد.
در يك قراردادي قرار بستند كه هركس از مكه به مدينه آمد(كفار در مكه، مسلمانها در مدينه) نزديك بود جنگي بشود، جنگ نشد و صلحي شد كه صلح حديبيه نام گرفت. قرارداد بستند كه قرارشان را برايتان ميخوانم. گفتند: ما مشركان مكه با مسلمانهاي مدينه قرار ميبنديم به اين شرط – يكي از شرطها اين بود – اگر كسي وارد مدينه شد وپناهنده شد، پس بدهيد. مسلمان در مكه آمده و به پيغمبر ميگويد: يا رسول الله من مسلمانم به من پناهندگي بدهيد. شهر مدينه مركز پناهندگي است، به من پناه بدهيد. پيغمبر فرمود: اي مسلمان! گرچه كه تو مسلمان هستي و پناهندگي ميخواهي اما چون ما با كفار قرار داريم، که هر كس از مكه به مدينه بيايد، بايد پس بدهيم و لذا ما شما را پس ميدهيم. بعد مردم مكه شخصي را به مدينه فرستادند. گفتند: يا رسول الله! قرار اين بوده هركس از مكه به مدينه آمد، او را پس بدهي. حالا فلاني را به ما پس بده. پيغمبر هم او را پس داد. هرچه التماس کرد، پيغمبر گفت: ما قرارمان را با كفار به هم نميزنيم.
اگر هم قرار داريد، قرارتان را به هم نزنيد. خيلي مسألهي مهمي است. قرآن در بارهي افرادي ميفرمايد: «فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً»(نساء/89) اين كفار را بگيريد و اين كفار پيمان شكن را بكشيد. «وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً» آن هارا بگيريد و بكشيد و نگذاريد آنها حكومت كنند و سرپرستي داشته باشند. «إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ»(نساء/90) مگر اين كه قول و قراردادي بين شما باشد. اگر قول و قراردادي بود دست از پا خطا نكنيد. هماني را كه خدا ميگويد: بگير و بكش. اگر قراري هست، خدا ميگويد: كاري نكن.
الله اكبر! دين ما چه جالب است، حالا امان نامه برايتان ميخوانم، كه اگر كسي به كسي امان داد، گفت: من قول ميدهم كه تو را نكشم، بايد ديگر او را نكشد، مي¬خواهد هر كس باشد و هر كجا باشد. «اذا أمنك رجل علي دمه فلا تقتله» اگر كافر هم باشد، بايد بگذاري برود. اگر به او قول دادي كه كاري ندارم حتي يقيناً واجب القتل است. چون به او قول دادي كه تو را نميكشم نبايد بكشي.
الان اگر رضا شاه از قبرش بيرون آمد. (خدا عذابش را زياد كند) و تو به او گفتي: بيا كاري با تو ندارم، اگر به رضاشاه هم گفتي: كاري با تو ندارم، خانهي شما آمد، نبايد كاري به او داشته باشي. به پست ترين آدمها اگر گفتي: كاري با تو ندارم و به او امان دادي نبايد با او كاري داشته باشي.
«من آذا ذميه و انا خصمه» پيغمبر فرمود: هركس يك كافر «ذمي» را اذيت كند، من روز قيامت دشمن او هستم. برنامه اين است. مسيحيها و يهوديها كه در جمهوري اسلامي زندگي معمولي دارند و توطئه و تخريب و خطري ندارند، كسي نبايد اينها را اذيت كند.
«من قتل معاهدا» اگر قول دادي كسي را نكشي، بعد او را كشتي «لم يره رائحة الجنه» بوي بهشت به تو نميرسد. «من أمن رجلا»ً اگر به كافري گفتي: بيا كاري با تو ندارم بعد اگر با او كاري داشتي «فانا بري من» من از تو دور هستم، چون تو به قولت وفا نكردي «و ان كانت مقتول و كافرا» گر چه او كافر است، حقش اين است كه كشته شود، اما چون تو قول دادي بايد به قولت عمل كني، امان نامه دادهاي.
اگر در جبهه سرتيپ هست، سرهنگ هست، سرگرد هست تا به يك سرباز معمولي ميرسد اگر به يك سرباز معمولي، به يك بسيجي معمولي بگويد و قول بدهد كاري به تو ندارم، فرمانده سپاه و لشكر هم حق تعرض به ايشان را ندارد. يعني به خاطر قول يك نفر همه جامعه و حكومت اسلامي بايد پابند باشيم. اين مطلب خيلي مهم است. زن و شوهرها قول ميدهند، شاگردها و شريكها قول ميدهند، مسألهي بي وفايي به قول مسأله مهمي است. چندين حديث داريم تحت اين عنوان «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»(كافى، ج6، ص187) يعني اگر قول دادي بايد به قولت عمل كني.
ديشب من عقدنامهي دختري را ديدم و با دقت آن را مطالعه كردم. ديدم عجب شرطهايي گذاشتند، حسابي مرد را در منگنه گذاشتند به خاطر اين كه مرد وقتي به خواستگاري ميايد و به زنش ميگويد: لابد تو زن خوبي هستي، من قول ميدهم كه غير از تو چنين و چنان. . . بعد هم ميبيني، همين كه وضع مرد خوب شد همهي قولها بي قول. اول ميگويد: حرف مرد يكي است. بعد ميگويد: چه كسي گفته است كه حرف مرد يكي است؟ اصلاً اين قانون را چه كسي گفته است؟ نه كه ما نسبت به همديگر اينطوري هستيم، نسبت به خدا هم اينگونه هستيم.
شخصي به نام «ثعلبه» که يكي از اصحاب پيغمبر بود و از مسلمانهاي زمان پيغمبر اسلام بود. آمد و به پيغمبر گفت: يك دعايي بكن وضع ما خوب بشود، ما در فقر و بدبختي ميسوزيم و خلاصه وضعمان خراب است. پيغمبر اين دست وآن دست ميكرد، ثعلبه هم سماجت و التماس ميكرد. گاهي وقتها آدم براي گرفتن چيزي خيلي سماجت ميكند. اين قصه را داشته باشيد، يك قصه ديگر يادم آمد، يكي از دوستان ميگفت: يك چيزي را ميخواستم، گفتم: اي خدا، اگر فلان چيز را به من بدهي، چهل مرتبه به حج عمره ميروم. خدا حاجتش را داد و چهل مرتبه به عمره رفت، ميگفت: در عمرهي چهلمي گفتم: خدايا! اي كاش از تو ميخواستم كه خدايا يك روحي به من بده كه تسليم تو باشم. من راضي باشم به آنچه كه تو ميخواهي. من تسليم تو باشم، تو را تسليم خودم نكنم. من تا حالامي گفتم: خدايا آن چيزي كه من ميخواهم انجام بده. اي كاش در عوض چهل تا عمره انجام ميدادم و ميگفتم: خدايا ثواب عمره من را چيزي قرار بده كه من راضي باشم و هر چه كه تو ميخواهي، من بخواهم نه هرچه من ميخواهم تو بخواهي.
خلاصه آقاي ثعلبه بر حسب ظاهر يار پيغمبر بود، وضع مالياش خراب بود به پيغمبر گفت: دعا كن وضعمان خوب شود. پسر عمويش مرد و ارث زيادي به او رسيد. ارث هم طبقه طبقه است. اگر من مردم، ارث من به زن و بچه هايم ميرسد. ولي اگر زن و بچه و پدر و مادر نداشتم، ارث من به يك طبقهي ديگر ميرسد. خلاصه اگر كسي مرد و هيچ كس را نداشت براي ولايت فقيه است. بايد خرج حكومت اسلامي شود. ثعلبه پسر عمويي داشت خلاصه ارث زيادي از پسر عموي ثعلبه به آقاي ثعلبه رسيد. به! به! عجب پولهايي، دامداري، گوسفند و گاو و ميش و بزغاله بسيار داشت. در مدينه دامدامداري راه انداخت و مدتي مشغول بود. قبلاً صبح و ظهر و شب به مسجد ميرفت، ولي بعد فقط يك بار به مسجد ميرفت. حيواناتش زياد شد، چند فرسخي مدينه رفت. آنجا يك مزرعه و يك دامداري مفصل راه انداخت. كم كم پايش از مسجد قطع شد. ميدانيد كه بايد براي دام هايشان زكات بدهند، يعني پر درآمدها به كم درآمدها بدهند. پيغمبر ما مأمور بود، افراد را ميفرستاد و به افراد ميگفت: كه زكاتتان را بدهيد. يك نفر را مزرعهي جناب آقاي ثعلبه فرستاد، آنجا رفت و گفت: پيغمبر گفته است كه زكات بده. گفت: مگر ما نامسلمان هستيم كه باج بدهيم. گفت: ما باج نميدهيم، زكات نميدهيم. دنبال كارت برو. آن وقت آيه نازل شد. جالب اين است كه ثعلبه وقتي پول نداشت اينگونه ميگفت: اي خدا تو به من پول بده و آنوقت ببين چقدر شكمها را سير ميكنم. آيه نازل شد كه اين نامرد قولش قول نيست. هيچ ارزشي براي حرف هايش قائل نيست. قرآن ميفرمايد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ»(توبه/75) يك عده مردم هستند كه «عاهَدَ اللَّهَ»، با خدا پيمان ميبندند كه «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگرخدا وضعمان را خوب كند «لَنَصَّدَّقَنَّ» ما صدقه ميدهيم و زكات ميدهيم و چهها ميكنيم اما «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»(توبه/76) همين كه به دست آورد بخل ميكند. اي خدا اگر چنين شد، چنان ميكنم. چقدر آدمهايي كه كنار خيابان ميايستند، ماشينهاي خالي رد ميشوند، ميگويند: اي خدا اگر من يك پيكان بخرم، من هر كسي را ببينم سوار ميكنم، اما همين كه ماشين خريد يا قرعهي ماشين به او افتاد، همه چيز يادش ميرود. تقريباً همهي ماهمينطور هستيم.
قرآن ميفرمايد: عده اي هستند كه مشرك هستند و ايمان به خدا ندارند «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ»(عنكبوت/65) وقتي دارند غرق ميشوند سوار كشتي ميشوند و ميگويند: يا الله «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» هنگامي كه نجات مييابند بشكن ميزنند و يادشان ميرود. وقتي گير كردند ميگويند(يا الله) وضعشان كه خوب شد، فراموش ميكنند. اين خيلي مسأله مهمي است.
عده اي با خدا قول ميبندند و زيرش ميزنند، عده اي به پيغمبر قول ميدهند «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»(فتح/10) قرآن ميگويد: كسي كه با پيغمبر پيمان ميبندد و قول ميدهد، گويا به خدا قول داده است.
دو نفر سر كشاورزي دعوايشان شد. سر آبياري و بيل و گندم كاري با هم دعوا كردند. گفتند: نزد پيغمبر برويم. براي قضاوت نزد پيغمبر آمدند، پيغمبر هم گوش به حرف هر دو داد. فرمود: حق با فلاني است، تا گفت حق با فلاني است، اين آقا گفت كه چون فلاني خويش و قوم پيغمبر بود، پيغمبر خويش و قوم بازي كرد. آيه نازل شد «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ»(نساء/65) به خدا دين ندارد، كسي كه وقتي پيغمبر حرف ميزند، نق بزند. خواهران و برادراني كه امشب پاي تلويزيون نشستهايد. ميخواهيد امشب يك مسأله بگويم كه تلويزيون را خاموش کنيد؟ ميخواهيد يك طوري حرف خدا را بزنم كه بگوييد انشاءالله خدا اين شيخ را خفه كند. چون بعضي از ما ضعيف هستيم، حكم خدا را نميشود گفت. اگر يك خورده حرف خدا ما را ناراحت كند. ما هنوز نميتوانيم بگوييم كه ايمان داريم. خواهر، برادر، زن، شوهر زود به خودت نگو كه حزب اللهي هستي. حزب اللهي كسي است كه «ويسلموا تسليما» حزب اللهي كسي است كه تسليم خدا باشد.
اين برادراني كه امروز پاي جلسه هستند، برادران و خواهراني هستند كه چشم ندارند اما از خدا راضي هستند. عضوي مهم آن هم مانند چشم، از آنها گرفته شده است و راضي هستند.
شخصي زنش را طلاق داد و از آن جدا شد. بعد تصميم گرفت كه دوباره رجوع كند و با هم زندگي كنند. پشيمان شده بود. زن گفت: به دو شرط به خانهات برمي گردم. اول اينكه قول بدهي ديگر مرا طلاق ندهي، دوم اينكه قول بدهي هوو بالاي سرم نياوري. ايشان هم قول داد. قصه را به اميرالمؤمنين گفتند: حضرت علي گفتند: مرد قول داده و بايد به قولش عمل كند. ما قرآن داريم كه اگر قرآن را باز كنيم و بخوانيم، ميبينيم از اين افرادي كه تا حالا چند سال است پاي تلويزيون و بحث ما بودند، ديگر تلويزيون را روشن نميكنند. اگر حق به نفعشان بود، ميگويند: عجب شيخ خوبي بود و اگر به نفعشان نبود. . . اگر فردا صبح رهبر انقلاب گفت: توجه توجه! نماز صبح ساقط است. ميگويند: الهي قربان اين آقا برويم اين آقاي خوبي است. اما اگر گفتند: توجه توجه! نمازهايتان را پنج دفعه بخوانيد، چون در اسلام داريم كه نمازهايتان را در پنج دفعه بخوانيد. ما نماز ظهر و عصر را با هم ميخوانيم، نماز مغرب و عشاء را با هم ميخوانيم. اين خيلي جالب نيست. نماز جالبي كه اسلام ميگويد، اين است كه اول نماز ظهر را بخواني، بعد ديگر نخواني تا عصر شود. عصر، نماز عصر را بخواني تا مغرب و بعد هم نماز عشا را بخوان. اگر به ما بگويند: نمازتان را در پنج وعده بخوانيد، براي اين كه بايد پنج بار وضو بگيريم و پنج بار سجاده پهن كنيم، اين است كه ميگوييم: چيزي نمي¬داند. «ان يكن سهم الحق» اگر حق به نفعشان بود «يأتوا اليه مذعنين» با اذعان ميآيند و ميگويند: اين دين، دين خوبي است. اگر حق عليه آنها بود گوش نميدهند.
برادران و خواهران توجه بفرماييد، سعي كنيد تسليم باشيد و گاهي وقتها خودتان را مقايسه كنيد و شايد اين كه ميگويم تسليم باشيد، نميدانم خودم تسليم هستم يا نيستم.
سؤال: آيا محسن قرائتي دين دارد يا ندارد؟ از سخنراني بنده معلوم نميشود كه بنده دين دارم يا ندارم. چون علي تهراني سوادش از من بيشتر است. دين من از اينجا معلوم ميشود: اگر به من بگويند: از شب جمعهي آينده قرائتي در تلويزيون صحبت نكند. بگويند: ماشيني كه نخست وزير به شما داده است پس بدهيد. بگويند: تو ديگرمسئول نهضت سوادآموزي را نيستي. اگر اين مسئوليت را گرفتند، ماشين و خانه را گرفتند، تلويزيون را هم گرفتند، اگر چيزي نگفتم، آن وقت من ديندار ميشوم. اگر هيچ عكس العملي نشان ندادم، ديندار ميشوم. اما اگر تا پست دارم دين دارم. . . ؟ ما افرادي را داشتيم كه همين كه گفتند: آقا از اينجا پاشو برو آنجا قهر كردهاند، همين كه قهر كرده معلوم است كه تسليم نيست. عزادار امام حسين است ميگويند: آقا در عزاي امام حسين اين آهنگ حرام است. ميگويد: آقا ما اين آهنگ را كه ميزنيم، سينه زنيمان شور برمي دارد. به خاطر اين كه روضه خواني شور بردارد كار حرام ميكند. تسليم نيستيم.
آخرين حديث را بخوانم و بعد پيام نابينايان را هم ميخواهيم بشنويم. برادران و خواهران، شخص يهودي از پيغمبر طلب داشت. در وسط كوچه جلويش را گرفت، گفت: يا رسول الله پولم را بده. گفت: ندارم. گفت: نميگذارم تكان بخوري. پيامبر گفت: همين جا خدمت شما هستيم. همان جا ايستاد تا ظهر شد پيغمبر كنار كوچه نماز خواند. گفت: نميگذارم بروي پولم را بده. پيامبر گفت: ندارم. گفت: نميگذارم بروي. نماز عصر را خواند. نماز مغرب را خواند. نماز شب را خواند. 24 ساعت پيغمبر را كنار كوچه نگه داشت مسلمانها ريختند، تا يهودي را بزنند. پيغمبر گفت: او را نزنيد. او از من طلب دارد و حق ميگويد، حتي اگر من پيغمبر هستم ولي چون حق است كنار كوچه ميمانم. اگر به اين مرحله رسيديد، اين سيرهي پيغمبر است. تسليم باشيم.
14 اسفند نزديك است. اي كساني كه شوهرانتان وضع ماليشان خوب نيست، به شوهرانتان فشار نياوريد. نوروز نزديك است، لازم نيست لباس نو بخريد. بگذاريد وقتي رزمندگان ما پيروز شدند، لباس نو بخريد. اي خانمها اگر ميتوانيد يك لباس ارزانتر تهيه كنيد، مردها پول ندارند. كارمندهاي دولت حقوقشان كم است. اين همه سختي و فشار نياوريد. مرد به گريه افتاده است. ايام عيد نزديك است يك مقداري تجملات را كم كنيد. كميته امداد را دريابيد و بيشتر كمك كنيد. كميته امداد هم به جبهه و هم به فقرا هم به محرومين خيلي كمك ميكند. شما كه براي بچهات كفش خريدي، يك كفش چند توماني بخر و يك كفش هم براي كميته امداد بخر و كنار بگذار، يك مقدار از زندگي خودت كنار بگذار. كميته امداد را كمك كنيد تا به محرومين جامعه برسد. 14 اسفند تأسسيس كميته امداد است. دومين نهاد انقلابي كميتهي امداد است و بايد به اين كميته و خدماتش توجه داشته باشيم. بهترين و خالص ترين كار براي مردم مسلمان و مستضعف براي جبهه و پشت جبهه اين است كه قدر نعمتهايي كه داريد را بدانيد. خيال نكنيد انسان اگر يك نعمتي را از دست داده است، نميداند. ما در همين جا شخصي را داريم كه ليسانس دارد اما نابينا است.
برادرمان آقاي محبي، دورهي ابتدايي بعد دبيرستان، ليسانس، طلبگي را خوانده است و بعد در جبهه شهيد شد، در حالي كه نابينا هم بود. همين خواهران نابينا كه در اينجا نشستهاند، همين عزيزان نابينا براي پشت جبهه بلوز و كلاه ميبافند. همين نابيناها درس ميخوانند و اين آموزشگاه خيلي ظرفيت دارد. برادران و خواهران سراسر ايران كساني كه بچه هايشان نابينا هستند، اين مؤسسه ميتواند تا حدود هزار نفر نابينا را تدريس كند. برادران و خواهران متخصص در اينجا استاد هستند و هزار نفر را در اينجا تدريس ميكنند. اما الان حدود 200 نفر بيشتر نيستند، 800 نفرديگر ظرفيت دارد. به نابيناها كه ميرسيد با ديد ترحم نگاه نكنيد، نابينا فقير نيست.
حرف هايم را جمع كنم، پيغمبر قول ميداد و عمل ميكرد، حتي با مخالف. قرآن ميگويد: اگر مسلمانهاي مكه گفتند: كمك! اگر قرار داريد كه دخالت نكنيد، حتي كمك به مسلمانان هم نكنيد، چون قول داديد. به مخالفين قول داديد، بايد عمل كنيد. مسلمان بايد روي شرط خود بايستد. اگر قول خوب و بد دادي بايد وفا كني. پيغمبر چند تا قرارداد بست، كه در جلسه بعد ميگويم. اگر امان نامه به كسي دادي و گفتي كاري با تو ندارم، بايد به امان نامه عمل كني. پيغمبر فرمود: اگر قول دادي كاري نداشته باشي، اگر با آن كاري داشته باشي من دشمن تو هستم و من از تو بري هستم. و با اين كه لازم است او كشته شود ولي چون قول دادي نبايد كاري با او داشته باشي. گفتم: يك نفر مسلمان به پيغمبر پناهنده شد، پيغمبر گفت: برگرد. گفت: آقا مسلمانم برگردم به مكه دينم را بگيرند؟ پيغمبر فرمود: قرار داريم، قول داديم كه هر مسلماني به مدينه آمد او را به مكه برگردانم. برو انشاءالله خدا نجاتت ميدهد. فعلاً بايد روي قولمان بايستيم، چقدر قول اهميت دارد. و حتي اگر به بچه قول دادي بايد به قولت وفا كني. و در آخر حرف هايم گفتم كه ما بايد تسليم و عبد باشيم. يعني اگر به بنده گفتند: آقاي قرائتي عمامهات را بردار و دنبال نجاري برو! بگويم: چشم. آقاي قرائتي بحث تلويزيون تعطيل شد. آقا چشم! معاون نيستي، مدير كلي هستي. مدير كل نيستي، معاوني هستي. امام جمعه نيستي، امام شنبه هستي. چشم! آقا از اين اداره به آن اداره برو. چشم!
به يك پست و لباس نچسبيد، كه اين خود ممكن است بت بشود. بت پرستي فقط سنگ و چوب نيست. گاهي آدم مسجدش را ميپرستد، كتابخانه و پست و مقامش را ميپرستد. ما بايد طوري بشويم كه هرچه خدا گفت، بگوييم: چشم! اگر كسي چيزي را شنيد و با ميلش جور در نيامد و تسليم نشد در ايمان خودش شك كند، كه معلوم ميشود من ايمانم قوي نيست.
كشاورزها با هم سر آبياري دعوايشان ميشود. پيغمبر حكم ميكند آن كسي كه به ضررش حكم ميشود. ميگويد: پيغمبر پارتي بازي كرد. آن وقت آيه نازل شد. «به خدا دين ندارند كساني كه تسليم دين خدا نيستند. » خواهران و برادران تسليم باشيد. عيد در پيش است تجمل و خريد را كم كنيد. كميتهي امداد را حتماً كمك كنيد. برادران و خواهران ما نابينا هستند ولي تسليم هستند. پيام هايشان را بشنويد.
سخنان نابينايان
– بسمه تعالي: اگر چشم ندارم گناه چشم از من سرنمي زند و شما هم با چشمانتان ميتوانيد گناه نكنيد. حاضرم عمري نابينا باشم، اما لحظه اي كوردل نباشم.
(آقاي قرائتي): كوردل كسي است كه با دادن پانزده قران، چهار رقم نان داغ ميخورد و بعد ميگويد: انقلاب وضعمان را به هم زد. صبح زود نان داغ سنگك، بربري، لواش دارد. هميشه با يك تومان و دو تومان نان و گوشتش بوده است. البته يك چيزهايي هم كم بوده، اما همين كه يك مقدار ضعف را ميبيند، كل انقلاب و حكومت و نماز جمعه، پيروزي رزمندگان، عزت سياسي و عزت اقتصادي، رئيس جمهور و نمايندگان خودمان را همهي اينها را نميبيند. اما يك چيز كم را ميبيند، اين را كوردل ميگويند، يعني صد كار خوب را نميبيند، يك عيب را ميبيند. حاضرم عمري نابينا باشم ولي يك لحظه كوردل نباشم.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: من كه نابينا هستم، سواد آموختم و شما هم اگر سواد نداريد چنان كه اراده كنيد ميتوانيد سواد بياموزيد.
(آقاي قرائتي) ميگويد: من نابينا هستم ميتوانم سواد بياموزم اما اگر کسي چشم دارد و در كلاس نهضت شركت نميكند، روز قيامت يقهاش را ميگيرند و ميگويند: من نداشتم بلد شدم، تو داشتي و اراده نداشتي! بي سوادها بجنبيد، ميتوانيد.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: من از معلم خود تشكر ميكنم كه با بودن نابينايي به من خواندن و نوشتن آموخت.
(آقاي قرائتي) حديث داريم: كسي كه از مخلوق تشكر نكند، تشكر از خالق هم نكرده است.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: نابينايي علت فقر نيست، پس از مردم ميخواهم كه به نابيناها از چشم فقير نگاه نكنند.
(آقاي قرائتي) ميگويد: نابينا هستم ولي فقير نيستم. در خيابان به نابيناها پول ميدهند، به آنها توهين ميشود. نابينا را احترام بكنيد، نابينا فقير نيست.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: با چشم خود به طبيعت نگاه كن و درس خداشناسي بگير.
(آقاي قرائتي) ميگويد: من كه چشم ندارم اما تو كه چشم داري به طبيعت نگاه كن. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند تا شما سيزده به در تخمه و گردو بشكني.
– اگر چشم ندارم زبان و عقل و فكر دارم، خدايا شكر.
(آقاي قرائتي): خيلي مهم است خدا شعور اين بچه را به همهي ضد انقلابها تقديم كند و بايد همهشان عاقل شوند.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: ما ثابت كرديم كه نداشتن چشم عيب نيست نداشتن بصيرت عيب است.
(آقاي قرائتي) اين دو برادر چشم هايشان را در جبهه دادند.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: خواستم به استكبار جهاني گوشزد كنم كه فكر نكند با نابينا كردن ما توانسته ما را از صحنههاي انقلاب خارج كند.
(آقاي قرائتي) چشم ما را گرفت، اما جبهه هايمان شلوغتر شد، درود بر شما.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: من افتخار ميكنم كه يك دست و دو چشم را در جبهه فدا كردم. برادر رزمنده! نميتوانم با سلاح به همراه تو در جبهه بجنگم ولي با تبليغ در راه تو حضور فعال دارم.
(آقاي قرائتي): در جبهه نيستم چون چشم و دست ندارم اما تبليغ خواهم كرد. افرادي هستند جبهه نرفتند تبليغ هم نميكنند و فقط نق ميزنند. خدا انشاءالله ايمانشان بدهد.
(نابيناي خواهر) «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: هر بنده اي كه چشمش را از دست بدهد و صبوري ورزد خدايش او را بيامرزد.
(آقاي قرائتي): هركس گرفتار شد و صبر كرد خداوند او را مورد لطف خودش قرار ميدهد.
(نابيناي خواهر): من امروز از دست هايم به جاي چشم هايم استفاده ميكنم، چون استثنايي و برترم.
(آقاي قرائتي): ميگويد: چشم ندارم ولي از دست هايم استفاده ميكنم. عرض كردم که تعداد زيادي تاکنون ژاكت بافتهاند، كلي خدمات ديگر كرده اند و اين مؤسسهها در اصفهان، در مشهد و تبريز و شيراز هم هست.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد كساني كه اين مؤسسه را تأسيس كردهاند، پول داده اند و شبانه روز زحمت كشيده اند و اين عزيزان را از شهرستانها جمع كردند و هنر، علم، اخلاص و تربيت دادند همهشان را در پناه خودت موفق و منصور بدارد.
(خواهر نابينا) «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»: خداي را سپاس كه چشم سر را از من گرفته و چشم دل را به من عطا نموده است.
(آقاي قرائتي): قدر چشم هايتان را بدانيد! بچه مدرسه ايها هنگام غروب مطالعه نكنيد. حديث داريم هركس چشمش را دوست دارد، نيم ساعت به غروب تا موقعي كه هوا تاريك ميشود، مطالعه نكند. هوا تاريك كه شد برق روشن كنيد. با شكم پر مطالعه نكنيد. با آب تميز وضو بگيريد. حديث داريم هركس در آبي غسل كند كه ديگري هم در همان آب غسل كرده است. هر مرضي بگيرد تقصير خودش است.
حديث داريم سه چيز شريكي نبايد باشد: شانه، مسواك، حوله اينها را استفاده نكنيد. مراعات چشم را بكنيد. كتابهايي كه كاغذش زياد سفيد است مطالعه نكنيد. خيلي ريز ننويسيد. پدر و مادرها هم در وقت مسائل آميزشي يك سري مراعاتها را هم بكنند، كه آنها هم مهم است. خدايا همانطور كه عزيزان گفتند: چشم دل ما را باز و خدابين بكن، دل ما را تسليم فرمان خودت بكن.
خدايا ثعلبه گفت: پول دار بشوم به فقرا ميدهم. پولدار شد براي نماز هم نيامد، زكات هم نداد. خدايا ما را وفا كننده به پيمانها قرار بده. پيغمبر 24 ساعت در كوچه ماند تا به قولش وفا كند. خدايا ما قول داديم به رزمندگان كه اگر شما جان داديد ما از جمهوري اسلامي حفاظت خواهيم كرد. خدايا ما را در قول عبوديت پايدار، در قول مبارزه با آمريكا پايدار بدار. به امام قول داديم كه ما اهل كوفه نيستيم. خدايا ما را در پيروي خط امام پايدار بدار. از همهي شما عزيزان نابينا و مسئولين ومؤسسين محترم براي نابيناها و ناشنواها تشكر ميكنم.
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»