متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1363/7/12
بسم الله الرحمن الرحيم
براداران و خواهران عزيز، زماني كه شما بحث را تماشا ميكنيد چند روز بيشتر به ماه مهر باقي نمانده و يكي دو روز ديگر مدارس باز ميشود. و به همين مناسبت من ميخواهم پيرامون اين مساله صحبت كنم و معلمين و دانش آموزان و تربيتيها همه گوش بدهند. تا قدري پيرامون اين مساله با يكديگر صحبت نمائيم.
برخي وقتي مهر فرا ميرسد، ناراحت ميشوند كه بايد برويم مدرسه و بايد درس بخوانيم و گرفتار ميشويم و حيف شد تعطيليها تمام شد. و عدهاي هم خوشحال هستند كه مدارس باز ميشود و ناراحت هستند از اينكه در تابستان وقتشان به بيهودگي گذشت. ارزش هر چيزي به مقدار كاري است كه بر روي آن انجام ميشود، البته بخشي از آن. مثلا چوب مقداري ارزش دارد كه روي چوب عملياتي چون برش، . . . انجام ميدهند تا ميشود كمد و ارزشش بيشتر ميشود و رنگش ميكنند باز ارزشش بيشتر ميشود. يا روي زمين كار ميكنند، پنبه ميدهد و روي پنبه كار ميكنند تا نخ ميدهد و نخ هم پارچه و. . . . پارچه هم لباس و همينطور هرچه بر روي آن بيشتر كار شود ارزشش بيشتر ميشود.
ارزش انسان هم كمتر از پنبه نيست و هرچه روي آن بيشتر كار شود، ارزشش بيشتر ميشود. بنابراين اول مهر يعني اينكه بياييد روي بچهها و فكر بچهها كار كنيم. و درس به همين معناست. برخي مطالب بايد يك بار گفته شوند و برخي مطالب نبايد گفته شوند، اما برخي مطالب مثل محرم و عاشورا را بايد هر سال بنا به مناسبت باز هم گفته شوند، تا يادآوري شود. چون محرم را بايد زنده نگه داشت، در مورد تقوي امام جمعه ميبايست هر جمعه مردم را به تقوي دعوت نمايد.
از جمله مسائلي كه بايد تكرار شود سفارش به علم است. برخي از آقازادهها ممكن است فردا بعد از چند ماه تعطيلي تنبليشان بيايد كه مدرسه بروند، براي همين لازم است كه هرچند اگر مقداري از صحبت هايم تكراري باشد، به آن بپردازم و اگر مقداري از صحبتها تكراري بود ببخشيد ولي در مجموع جذاب و مفيد است.
بسمه تعالي موضوع: علم و جهل
هر چه روي كالايي كار شود، ارزشش بيشتر ميشود و مدرسه و تحصيل يعني كار كردن روي انسان. يكي از برنامههاي استعمار اين است كه جلوي درس را ميخواهد بگيرد، البته به طور مستقيم چيزي نميگويد ولي برنامه اين است كه كسي درس نخواند.
انواع برنامههاي غلط و سرگرم كننده، بهادادن به بحثهايي كه فايده ندارد و. . .
1- ارزش علم 2- چه علمي 3- از چه كسي ياد بگيريم 4- هدف 5- روش
ارزش علم: اسلام، قوه مقننه، قضائيه و مجريه را به دست انسانهاي باسواد داده است. قانون گذار، قاضي و مسئول و مجري كار بايد باسواد باشد. و تا با سواد هست نبايد سراغ ديگري رفت.
اسلام به خاطر علم همه محدوديتها را از بين برده و لغو كرده است. يعني محدوديت زماني براي درس خواندن وجود ندارد، محدوديت مكاني وجود ندارد، هرجا باشد حتي اگر چين باشد يا كرات آسماني و تا دم مرگ و نزد هر كسي فرقي نميكند و اينكه چه كسي درس بخواند. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»(كافى، ج1، ص30) يعني هر مسلماني در هر زمان «اطلبوا العلم من المهد الي اللحد» تا گور و اگر چه در سفر باشد.
2 ركعت نماز انسان عالم ارزشي بيشتر از 70 ركعت انسان جاهل دارد.
علم در مسائل خانوادگي و دعواي زنان و شوهران بي سواد بيشتر است.
علم در مسائل بهداشت و بيماري فرزندان بي سواد بيشتر است.
علم در مسائل اقتصادي و دهاتيها و روستاييهاي بي سواد تراكتور را زودتر خراب ميكنند. يا كشاورز بي علم از 1 هكتار زمين گندم كمتر درو مينمايد.
در شب جمعه بسيجي و سپاهي و سرباز بي سواد بلد نيست، رمز را بخواند يا چون سواد ندارد نامه نمينويسد و پدرش به پادگان ميايد چون فكر ميكند مفقود الاثر شده كه نامه ننوشته است.
يا نميتواند بخواند كه روي شربت نوشته 1 قاشق چايخوري و ممكن است به جاي چايخوري يك ملاقه بخورد. بي سوادي همه جا فساد است. «الجهل أصل كل شر»(غررالحكم، ص73) و علم مايه هر خير و بركتي است، البته بشرط همراهي با تقوي. چون امروز دنيا پر شده است از عالمان بي تقوي.
فكر نميكنم در جمهوري اسلامي لازم باشد از خوبي علم بگوييم، شايد همه بگويند ميدانم! ولي اگر واقعا انسان بداند، براي آن زحمت ميكشد. الان اگر مشكل كمبود پنير داشته باشيم چندين كميسيون تشكيل خواهد شد براي حل مشكل.
پنير، اما هنوز يك كميسيون هم براي رفع مشكل بي سوادي تشكيل نشده است. پدر و مادر ميگويد فرزندم قالي ببافد، تا جهيزيه تهيه نمايد ولي ميگويد درس را ميخواهد چه كند؟ !
هرچه پدر و مادرهاي ما نميگويند: دختر باسواد از دختر بي سواد كه جهيزيه دارد بهتر است. چون هنوز اين دو را احساس نكرديم.
در اين كنگره جهاني امام رضا(ع) اگر شركت كرده بودم، يكي از مدرسين حوزه علميه قم فرمود: من حين مطالعه به حديثي برخوردم و به منزلتان تلفن كردم، چون حديث بسيار خوبي است و به درد شما ميخورد و براي نهضت سوادآموزي است. حديث اين است و پيامبر فرمود: هر همسايهاي كه سواد دارد، بايد معلم بشود و هر همسايهاي كه سواد ندارد بايد شاگردي نمايد. «و الا عاقبتهما» و الا هر دو عقوبت ميكشم. هر دو را تهديد ميكنم.
اين يعني سوادآموزي خانه به خانه و در نتيجه مشكل بي سوادي حل ميشود.
چه بخوانيم:
اطلاعات يا بايد به درد دنيا بخورد و يا آخرت. اما بسياري از چيزهايي كه ما ميخوانيم نه به درد دنيا ميخورد و نه آخرت. و برخي هم به احتمال 1 درهزار ممكن است مفيد باشد، مثل نردبان بسيار بلند كه وقتي مفيد خواهد بود كه انسان بخواهد از مناره بالا برود. ولي بيشتر اوقات به درد نميخورد. و يا ديگ بزرگ كه براي عروسي و عزا مفيد است نه براي هميشه. علم ما بايد مثل قابلمه معمولي باشد كه هميشه مورد نيازمان باشد. ما دركتابها و منبرهايمان بايد چيزي بگوييم كه دردي را دوا نمايد و ضروري باشد. زمان شاه ديپلمهها دوچرخه را نميتوانست بازكند و ببندد.
يا مهندس ساختمان نميتوانست سيمان را آب بزند. دختر دبيرستاني ما آماده براي زندگي نيست، البته ممكن است در خانه از مادرش چيزي بياموزد يا از پدرش چيزي ياد بگيرد، اما در مدرسه چيزي ياد نميگيرند و ديپلمههاي ما همهاش ميگويند: اگر جايي استخدام شويم و پشت كولر بنشينيم حرفي نداريم. ولي مرد و زن كار نيستند.
وضع مدارس ما بايد اينگونه باشد كه هر چه كلاس بيشتر ميشود، ابتكار و ادب و اخلاق هم بالاتر برود. كسي كه از كلاس 11 به 12 آمد بيشتر سلام كند، دلش براي مردم بيشتر بسوزد زندگياش سادهتر باشد و نبوغ و ابتكارش بيشتر شود. اما اينطور نيست و برعكس هم ميشود. يعني كلاس 6 بود نماز جمعه ميآمد ولي حالا خير. انسانهايي هستند كه هرچه باسوادتر ميشوند از خدمت به جامعه، دلسوزي، احترام به پدر و مادر و. . . . دورتر ميشوند و هرچه بزرگتر ميشوند به جاي اينكه احترامش به معلم بيشتر شود، پرخاشگرياش بيشتر ميشود. يا به مادر و پدرش پرخاش ميكند و اگر اينطور باشد، فرهنگ سقوط كرده است و بايد در مقابل هرچه سواد بالاتر ميرود شعور، خلاقيت، ابتكار، ادب، و. . . در جوان بيشتر شود و در اين حالت فرهنگ موفق است. بايد انسان هرچه بيشتر شاگردي ميكند احترامش به استاد بيشتر ميشود.
چه علمي بياموزيم: امام كاظم(ع) ميفرمايد: علم مفيد زندگي در 4 چيز است: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَعٍ أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ »(كنزالفوائد، ج1، ص219) مثلا الان چه مقدار از كتابهايمان ما را وادار به زندگي مينمايد؟ كتابهاي ما الان خوب است، ولي خوبتر هم ميتواند باشد و چقدر خوب است كه دختر دبيرستاني ما پس از تمام شدن دبيرستان يك دوره زندگي فاطمه الزهرا را هم خوانده باشد؟ ! و تعليمات دينياش اين باشد. اگر ما ميخواهيم دخترمان همچون فاطمه و زينب(س) باشند، بايد تاريخ اينها در دبيرستانمان تدريس شود و به اميد روزي كه جنگهاي پيامبر در دانشكده افسري ما تفسير و تحليل و بررسي شود.
امام باقر(ع) فرمود: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»(رجالالكشي، ص209). اگر به شرق و غرب برويد، علم صحيحي نمييابيد مگر اينكه در نزد ما امامان معصوم هست. منتها عيب اين است كه ما تحقير شدهايم. مثلا اينقدر گفتند كلاه نمد، و گفتند كلاه شاپو، همه كلاه نمد را بر سر گذاشتند.
اصولا برنامه بود كه ما را از خودمان خالي نمايند. لباس بلند مال عربهاست، ميني ژوب تا زير زانو. پس شد لباس كوتاه و آن وقت شد، مدل ماكسي يعني از مال عربها هم بلندتر. يعني اول خودت را گرفتند بالاخره هم كوتاه و بلند خودشان را به ما دادند. و با اين برنامه ريزي است كه بايد درشت برنج تايلند مصرف شود. يعني رشتي مرغ و برنج خودش را نداشته باشد تا برنج تايلندي مصرف نمايد.
حديث «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَعٍ» علم مفيد 4 تا است. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» اينكه انسان خدا را بشناسد. شما وارد خانه ما ميشويد، اگر صاحب و حسابي نداشته باشد هرچه برنداري و نچاپي از جيبت رفته است، براي همين ميزني ميشكني، ميخوري ولي دزدي و نميداني چه كني؟ حالا اين خانه يا كره زمين. اگر خدا نداشته باشد يعني صاحب ندارد، اگر قيامت نباشد يعني حساب هم ندارد.
اگر گفتم جرقهاي پديد آمد و كره زمين از خورشيد جدا شد، رفته رفته همه چيز بوجود آمد، انسان هم ابتدا ميمون بود و. . . . و قتي گفتيم كه كره زمين خودش بوجود آمد و حساب و كتاب ندارد يعني خدا هم ندارد پس در خانهاي هستيم كه صاحب و حساب ندارد هرچه بزنيم و نچاپيم از جيبمان رفته است و اگر بمب نيندازيم و همه چيزي را فداي خودمان نكنيم، از دستمان رفته است ولي اين خانه صاحب و حساب دارد و انسان در خانه با صاحب و حساب هر كاري نميكند.
« رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ»(زخرف/80) فرشتهها كارهايمان را مينويسند. «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ»(ق/18) يعني تكان بخوري ضبط ميشود و همه جا زير نظر هستي. پس بايد حواس را جمع كرد. و كار اشتباه نكرد و اگر كرد توبه نمايد.
بايد بدانيم و بفهميم كه مغز ما براي ما نيست و اگر اين را بدانيم هرچيزي را حفظ نميكنيم. چشم و دندان شما هم براي شما نيست. پس حق نداري پرخوري كني يا در تاريكي مطالعه نمايي. چون صاحب داري و امانت است و نبايد به امانت خيانت كرد. خداشناسي هر سال بايد تكرار شود و چيزي نيست كه انسان يك مرتبه در كتاب ديني سال اول بياموزد. خداشناسي ساده، اميرالمومنين ميفرمايد: «لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ»(نهجالبلاغه، نامه 31). اگر غير از احد، خدايي بود او هم بايد پيامبر ميفرستاد و اين يك توصيه ساده است.
خداشناسي نيمه عميق: مثل اينكه ما از هماهنگي هستي ميفهميم كه خدا يكتا است. پس چه علمي مفيد است و خداشناسي كه هر سال بايد تكرار شود و در دانشگاهها هم خداشناسي بايد باشد. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ»، «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ» يكي خودشناسي است. امام رضا(ع) ميفرمايد: اگر كسي خودش را نشناسد خداشناسياش هم ناقص است. علم تشريح، شناختن گوش، چشم و آفرينش اينها هماهنگي بين اعضاء و قانوني كه بر اينها حاكم است. علم ابدان، طبابت يا اينكه انسان چه مقدار استعداد دارد. انسان ميتواند از فرشته بهتر باشد.
پيامبر به مرتبهاي رسيد كه جبرئيل را از نظر استعداد و ساختمان و قابليت هايش بشناسد. تاريخ خودش را بشناسد كه انسان قبلي چه كردند كه سقوط كردند و يا عزيز شدند. مردم قبلي چه راهي رفتند و به چه سرنوشتي رسيدند.
«ما اراد منك» هدف شناسي. امام كاظم(ع) ميفرمايد: خدا براي چه ما را آفريده و چيزي كه بايد در دانشگاهها و همه جا تدريس شود هدف شناسي است. اينكه هدف از آفرينش چيست؟
اول مهر است. هدف اين است كه ما بخوريم و بخوابيم. كسي ميگفت: فلاني عجب خانهاي دارد. اگر ما براي خانه آمدي، م زنبور عسل هم خانه دارد. و خانه بسيار زيبايي دارد. يا چه زن خوبي گرفتند. هر حيوان نري زن ميگيرد. پس اينها شرف و برتري نيست. چقدر درد از دل مردم دوا كردي؟ چقدر به خدا نزديك شدي؟ چه كار مفيدي انجام دادي؟ امام كاظم(ع) ميفرمايد: علم 4 تا است: (ريشههاي علم) 1- خداشناسي 2- خودشناسي 3- هدف شناسي 4- «مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ» يعني خط شناسي.
خطوط انحرافي:
يعني انسان بفهمد رهبر حق كيست و رهبر باطل كيست. امام نار و امام نور را تشخيص دهد. راه حق را از راه باطل تشخيص دهد. از چه كسي بياموزيم؟ و اين مساله بسيار مهم است.
جا دارد كه مقداري با معلمين اعم از امور تربيتي، سوادآموزي و معلمين آموزش و پرورش صحبت كنم. ميدانيم حقوق معلم بسيار كم است و به اميد روزي كه حقوق معلم بيشتر و مهمتر باشد و معلم مجبور نباشد عصرها مسافركشي نمايد و بتواند عصرها مطالعه نمايد. اميدواريم مشكل بودجه مملكت برطرف شود ولي ميدانيم كه معلم مرتبه و مقام بالايي دارد.
البته معلم خوب هم ما كم نداريم، معلمي كه در هر مسالهاي اطلاعات قوي داشته باشد بسيار كم است. معلمي شغل انبياست. حال از معلم چه ميخواهيم؟ ما بچه را اول مهر تحويل معلم ميدهيم، ممكن است دست بچه كج باشد و خودكار همكلاسياش را بردارد كه گناه است. يا ممكن است لوس يا لجباز و يا پرحرف و يا مايوس و يا بي ادب و بي كار و. . . . باشد يا ممكن است ديگران را مسخره كند و اذيت نمايد و دلقك باشد و يا شرور باشد ممكن است كمبود مهر و محبت داشته باشد.
قرآن ميفرمايد: اين انسان «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ»(عصر/2). انسان زيان دارد، چون مرتب عمرش در حال آب شدن است. يا «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»(علق/16) انسان طاغي و نافرمان است(ياغي گر) ظلوم هم هست يعني ظلم ميكند جهول و بي سواد هم هست. «وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً»(كهف/54) پرحرف و پرچانه هم هست. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً»(معارج/20) كم صبر و حوصله هم است و تا مشكلي رسيد جيغ ميزند. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً»(معارج/21) يعني بخيل هم هست و وقتي چيزي بدست آورد به ديگران نميدهد.
اين معلم ميبايست از بشر، آدم بسازد، مامور اداره دخانيات نيست، و آدم ساختن خيلي از ماشين درست كردن مهندس، سختتر است. چون اگر 1 آدم ساختي، صد نفر ديگر را هم آدم ميكند ولي اگر ماشين ساختي، ماشين ماشين نميسازد.
آهني كه به يك مهندس ميدهند سالم است. ولي بچه لجوج، لوس، بچهاي كه كمبود محبت دارد يا متملق و يا خودباخته يا بي ادب است يا به قول قرآن ظلوم و جهول لفي خبير جدلي و جزوء است اين بچه را به معلم ميدهند تا انسان صالح، مومن، متفي خالص و انقلابي، صابر با كمال و ايثارگر بسازد. مثل اينكه از يك زمين ناقص و گود و زباله دان تاريك و تنگ، آپارتمان 20 طبقه برق و تلفن دار بساز. كار معلمي خيلي مهم است. و كار امور تربيتي از آن هم مهمتر است.
معلم خيلي ظريف است. يك شيوههايي هست كه ميتواند از آنها استفاده نمايد. و بايد دنبال فرصت باشد. قيافه معلم شرايطي دارد. زلف و موهاي معلم يا ساعت مچي خانم معلم كه خيلي زيباست وقتي دارد آب، بابا درس ميدهد بچهها به جاي توجه به درس دادن خانم معلم، به ساعت مچي نگاه ميكنند. يا كفش و آرايش خانم معلم همينطور است. و خانم معلم نبايد سر كلاس آرايش نمايد و بايد كاملا طبيعي باشد. من يك بار وقتي جلوي تلويزيون و دوربين آمدم عمامه اينطوري بود. آن شب من هرچه حديث و آيه خواندم كسي به حرفهاي من توجه نميكرد. چون گوشه امامه من حواس همه را پرت مينمايد.
ما استادي در قم داشتيم كه سر خود را زياد تكان ميداد، عمامهاش رها ميشد و ما در اين حالت درس را نميفهميديم. ساعت و مكان درس و اينكه چگونه درس را شروع كنيم خيلي مهم است. بين درس قصه بگوييم، چون قصه ميان درس مثل قهوه خانه ميان راه ميماند. اگر يك سري تا مشهد بروي، وقتي رسيدي بايد دو روز استراحت كني ولي اگر در بين راه استراحت كردي و آبي به صورت زدي موجب نشاط ميشود و خستگي را از بدن انسان دور مينمايد. قرآن هم لابه لاي حرفهايش قصه گفته و خاطره گفته است. معلم ما هم بايد 2 يا 3 هزار قصه و شعر و خاطره بلد باشد و بداند با بچه لوس يا شرور و لجباز چگونه برخورد نمايد.
برخي بچهها هستند كه هر كاري ميكني حرف نميزنند. برخي خيلي پرحرف هستند و غيره و غيره. معلمي كه بسيار مهم و دقيق است. برخي زمينهها بسيار خوب است گاهي بچهاي از مادر و يا معلمش دليل چيزي را ميپرسد، يا دنبال علت چيزي ميگردد. اين حس كنجكاوي است و معلم زيرك بايد از آن براي نيل بچه به سوي خدا استفاده نمايد. همينطور كه ميپرسي اين از كجاست بايد بپرسي كه عالم از كجاست؟ حس كنجكاوي زمين خداشناسي است.
اگر بچه لبخند ميزند و تشكر مينمايد، بخاطر چيزي است كه به او داده شده، مثل بيسكوييت، يا دوربين عكاسي يا انگشتر و كت و شلوار. اين حس تشكر و قدرداني، زمينه ايست براي نماز خوان كردن بچهها. و بگويند به خاطر يك دوربين كه من به تو دادم اين قدر خوشحال شدي و تشكر كردي آن وقت از خدا به خاطر اين همه نعمت تشكر نميكني؟ !
معلم ميتواند از زمينههاي تربيتي كه خدا در بچه قرار داده، و ذاتا خيلي چيزها را ميفهمد استفاده نمايد و وقتي فهميد از فطرياتش استفاده كند.
وقتي بچه سيبي را به شما بسپارد و برود و بيايد و شما سيب او را خورده باشيد نميتواند بگويد كه شما خيانت در امانت كردي، ولي نگاهي ميكند كه يعني چرا سيب را به تو دادم، خوردي و امانت دار نبودي؟ ! و اين يعني «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس/8) خدا ميگويد: خوب و بد را در روح بچه گذاشتيم و اين معلم است كه بايد آن را شكوفا نمايد. مثل اينكه بچه در شكم مادر هست ولي قابله بايد آن را بيرون بياورد. بچهها خيلي چيزها را ميفهمند، ولي معلم ميخواهد كه اينها را بارور و شكوفا نمايد. مثل كشاورز كه زمين و آب و خاك و. . . هست، ولي كشاورز ميخواهد تا از اينها پنبه وگندم بيرون بياورد. بچه روح تقليد دارد و غريزهاي دارد به نام قهرمان پرستي. و هميشه ميخواهد خودش را به جاي كسي فرض نمايد و الگويي دارد. و ميخواهد مثل يك بزرگي باشد. اگر طلبه است ميخواهد مثل رهبر انقلاب بشود. اگر سرباز است ميخواهد مثل فلان تيمسار يا سرهنگ بشود و. . . .
اما مهم معلم است كه بايد بگويد بزرگ چيست و بزرگ واقعي كيست؟ دختران دبيرستاني بايد بياموزند كه آن كسي كه بايد به او برسند زينب كبري(س) است. و يا فاطمه زهرا(س) است و فلان زن آنچناني نيست. و پسرهاي دبيرستاني بايد بدانند كه پس از تحصيل بايد بوعلي و رازي و مخترع و هواپيماساز بشوند. نه اينكه ديپلم را بگيريم و استخدام شويم و ماهي 3 هزارتومان بگيريم.
هدف نبايد گرفتن پول باشد. رزمندگان ما ميگويند: آرزوي ما اين است كه اسلام بر دنيا حاكم شود و هدفشان اين است. انسان بايد كامپيوتري دعا نمايد.
آقازاده و دختر خانم، فردا اول مهر است. اگر خواستيد درس بخوانيد و خدا كمكتان كند، براي خدا درس بخوانيد. معلم هم براي خدا درس بدهد، نه اينكه پول نگيرد. بلكه براي پول نباشد. ما كمبود معلم و مهندس و كارشناس و اسلام شناس و قصه گو داريم. ما 10 تا قصه گو هم در ايران نداريم ولي چندين ميليون بچه داريم. رفته بوديم منطقهاي كه همه خانوادههاي شهدا بودند. ديديم همه همسران و فرزندان شهيد جمع شدند، گفتند: كسي بيايد براي اينها صحبت كند، ديديم قصه گو نداريم. ولي اگر داشتيم ميتوانستيم با قصههاي خوب بچهها را رشد بدهيم. و ما همه چيز كم داريم.
پس به اميد اين نباشيد كه در ادارهاي استخدام شويد و حقوق بگيريد به اميد روزي كه اين ادارهها كم بشود و هر انساني خودش بجوشد و منتظر نباشيم كه هريك نخي باشيم آويزان بر يك ميخ. بلكه سعي كنيم خودمان ميخ باشيم. و به اميد اين نباشيم كه سطل برداريم و از چشمه آب بياوريم بلكه خودمان چشمه بشويم. شما ميتوانيد پزشك و مهندس بشويد، ولي با درس نخواندن و تجديد شدن نميشود. مقداري ورزش بكنيد ولي نه اينكه ساعتها تماشا كنيد كه اين برنده شد يا ديگري.
مي گويند در جمهوري اسلامي بچهها كم درس ميخوانند كه چند عامل دارد.
1- در زمان شاه چون تلويزيون برنامههاي زشت و حرامي داشت، مكتبيها تلويزيون نداشتند ولي مدرسه ايها تلويزيون خريدند و مقدار زيادي از وقتشان صرف تلويزيون ميشود. و به اميد روزي كه تلويزيون هماهنگ شود و اميدوارم كه اول مهر برويد و درس بخوانيد. يك جملهاي هم در انتهاي بحث بگويم:
روستاييهاي عزيز، كشاورزيتان تمام شد. شهريور هم تمام شد، شما را به اين قرآن قسم بياييد سر كلاسهاي نهضت. 6 ماه روي زمين كار كردي و انگور و گندم و توت و. . . . برداشت كردي. 6 ماه هم حالا كه هواي سرد است و كاري نداري، روي مغز خودت كار كن. امسال كم آبي بود، چند بار گفتي: آب نبود! برداشت محصول خوب نبود! ولي آيا يك بار گفتي سواد نبود؟ خواندن كتاب هم نبود. چرا نميگويي؟ !
فكر كن كتاب زمين است و شما ميخواهيد از اين زمين سيب زميني برداشت كنيد. ميگوييد آب نبود سيب زمين برداشت نكردم. يك بار هم بگوييم علم نبود! از اين كتابها چيزي برنداشتم. ما 20 هزار روستا داريم كه مدرسه ندارد، افراد خير 20 هزارتايشان بيايند بگويند در هر روستا كه مدرسه نيست ما يك مدرسه ميسازيم.
ما چقدر افراد باسواد و بازنشسته داريم كه اگر هجرت كنند و با موتور بروند يك مزرعه ميتوانند درس بدهند. انجمنهاي اسلامي بجنبند و به خودشان بيايند و ما چقدر عروس در خانه داريم كه مادرشوهرش بي سواد است. اما مادرشوهر ننگ دارد و نزد عروس درس نميخواند. ولي ميخواهد بي سواد باشد ولي شاگرد عروس نميشود. و ممكن است برعكس باشد. تقريبا در همه خانهها هم بي سواد هست هم با سواد. اما اخلاق اسلامي نيست و ننگ دارد كه شاگرد بشود و در نتيجه عمري بي سواد ميماند.
پس روستاييها اول مهر كلاسهاي نهضت را شروع نمايند. راديو و تلويزيون، دانشگاه، نهضت، آموزش و پرورش و امور تربيتي همه به خودشان بيايند و با سوادها هم نگويند مدرك گرفتيم و هفتهاي يك كتاب مطالعه نمايند. و نگوييد فارغ التحصيل شديم و درس را كنار بگذاريد. خدا به پيامبرش ميگويد تو هنوز فارغ التحصيل نشدي. «زدني علما». تو هم بايد علمت زياد بشود. زشت است كه انسان بگويد من ديپلم گرفتم. ان شاءالله سال خوبي باشد، تجديدي نداشته باشيم. كتابها را خوب بخوانيم و خوب نمره بگيريم. براي خدا درس بخوانيد. تا وزير بهداري نگويد، چند سال ديگر جمعيت ايران 80 ميليون است و ما دكتر نداريم و بايد از هندوستان دكتر بياوريم. زشت است از هندوستان دكتر و از پاكستان خلبان بياوريم. وقتي ميگوييم نه شرقي و نه غربي بايد خوب درس بخوانيم.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»