متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1363/3/17
بسم الله الرحمن الرحيم
دومين بحث ما در فرع دين عبادات است. در جلسهي قبل بحث ما ين بود كه معناي عبادت چيست؟ ريشهي عبادت چيست؟ ابعاد عبادت چيست؟ اينها را گفتيم. حالا در اين جلسه ميخواهيم خصوصيات عبادت را بگوييم. بحث خوبي است هدف آفرينش عبادتي با اين خصوصيات است كه خواهم گفت: 1 – بايد آگاهانه باشد. 2 – بايدعاشقانه باشد 3 – بايد عدلانه باشد 4 – خالصانه باشد 5 – خاشعانه باشد. يك عبادت خوب بايد اين ويژگيها راداشته باشد. چه بهتر كه در اين ماه مقدس از خدا بخواهيم به ما اينچنين عباداتي بدهد كه اگر عبادت اين خصوصيات را داشت، عبادت كم هم زياد است و اگر هم نداشت عبادت زياد هم كم است.
اصل اول آگاهي است. افرادي هستندكه ممكن است عمري عبادت كنند اما به مسائل عبادات آشنا نيستند. اگر آدم آشنا نباشد، زحماتش به هدر ميرود. مثل اتاق تاريكي كه كسي آگاه نيست كليدش كجاست و همهي ديوارهاي اتاق را با دستش لمس ميكند. او خيلي جان ميكند ولي آخر چراغ روشن نميشود. اما يك آدم آگاه يك لحظه چراغ را روشن ميكند. اين را به ما گفتهاند كه هر كس ميخواهد كاري بكند، بايد علمش را داشته باشد. مثلاً در بازار ميگويند «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ»(كافى، ج5، ص150) يعني اول برو و مسائل دادو ستد را باد بگير. فقه بياموز بعد به دنبال تجارت خانه برو. آن وقت، وقتي يك بازاري بايد مسائل اسلامي را بلدباشد، وزير بازرگاني بايد چقدر بلد باشد؟ تا گير در مسائل كلي مملكت. . . يا مثلاً در بقيهي عبادات داريم: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): «الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ كَحِمَارِ الطَّاحُونَة»(إختصاص مفيد، ص245) يعني كسي كه عبادت ميكند، منتها مسائلش را بلد نيست، اهل عبادت است منتها مطابق فقه نيست، نميداند چه ميكند. آگاهانه نيست «كَحِمَارِ الطَّاحُونَة» اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: مثل الاغي است كه دور سنگ آسيا ميچرخد. راه خيلي ميرود ولي به جايي نميرسد. اسلام براي مسئلهي آگاهي خيلي ارزش قائل است.
در مسائل قضايي يك مَثل بزنم؛ فرض كنيد من به پدر شما بدهكارم يا شما بدهكار هستيد. شما به پدر من بدهكار هستيد بعد پدر من يا پدر شما كه پول ميخواهد، از دنيا ميرود. شما نزد من ميآيي و ميگويي آقا ابوي شما از ما پولي ميخواست بالاخره اين هزار تومان را بگير و مارا حلال كن، من هم حلال ميكنم ولي به من نميگويد چقدر بدهكار بوده است و راضي ميشوم و خداحافظي گرمي ميكنم و ميرويم. آيا براي شما حلال شده است؟ حلال نيست. شما بايد به من بگويي كه پدر تو 10 هزار تومان از من ميخواست. اگر من آگاه شدم به اين كه حقم ده هزار تومان است، بعد هزار تومان گرفتم و گفتم راضي هستم، اين رضايت ارزش دارد و الا شما مرا آگاه نكني كه چقدر ميخواهم، همينطور بگويي مرحوم پدرت چيزي از ما ميخواست يك هزار تومان بگير و حلال كن فايدهاي ندارد.
شما از يك كارمند يا كارگري كار ميكشي به او نميگويي كارت چقدر ارزش دارد. او هم يك آدمي است كه ازپشت كوه آمده و نرخ را نميداند چون آگاه نيست، شما همينطور صد تومان ميدهي و به او ميگويي خدا سايهات را از سر من كم نكند. خبر ندارد كه چقدر از مزدش را خوردهاي. به او بگو قيمت كار كارگر اين است ارزش كار تو اين است منتها من صد تومان ميدهم. اگر ارزش كارش را فهميد و با صد تومان راضي شد، ارزش دارد والا به يك آدم نا آگاه پنجاه تومان هم بدهي راضي ميشود. در مسائل فقهي داريم نرويد و جلوي دروازه جنس از افرادي كه به شهر ميآيند بخريد. قديم رسم بود، شايد الان بعضي جاها هم باشد. مثلاً شهريهاي رند جلوي دروازه و از دهاتيها كه تخم مرغي، مرغي، گوجهاي و ميوهاي ميآوردند، همان جا ميخرند. يا ميرود در باغ و مزرعه و قبل از اين كه ميوه هايشان بار دهد، همان ميوه را سر درخت ميخرد و اين كشاورز و باغ دار اصلاً نرخ را نميداند چشمش به صدهزار تومان پول ميخورد و خودش را ميبازد و ميگويد: من راضي هستم. به او بگو آقا قيمت در بازار و ميدان بار اين است. فروش اين است، اگر حقش را فهميد و به كمتر راضي شد آن رضايت آگاهانه ارزش دارد و الا به يك آدم غريب جاهل بي خبر پنج زار هم بدهي، راضي ميشود. رضايت بايد آگاهانه باشد. فقه و تجارت بايد آگاهانه باشد.
عبادت هم بايد آگاهانه باشد. جبهه رفتن هم بايد آگاهانه باشد. همه چيز بايد از روي آگاهي باشد، قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): «رَكْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَيْرٌ مِنْ سَبْعِينَ رَكْعَةً مِنْ جَاهِلٍ»(إختصاص مفيد، ص245) حديث داريم: دو ركعت نماز آدم عالم بهتر از هفتاد ركعت نماز آدم جاهل است و قرآن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون»(نساء/43) در حال مستي نماز نخوانيد، براي اين كه بدانيد چه ميگوييد. آدم مست كه نميداند چه ميگويد و پس يكي از اصول در عبادات آگاهي است. برادران وخواهران عزيز مسائل اسلامي را ياد بگيريد. نكند عمري غسل ميكردي و بعد بفهمي غسلت باطل بوده است.
واجب است انسان مسائل مورد نيازش را ياد بگيرد. بنابراين به احكام گوش دهيد. لازم نيست هر بحثي هم شيرين باشد بچهها را روز اول كه به مدرسه ميفرستي بايد با مغز بادام و مغز پسته و نخودچي و كشمش بفرستي. ديگر وقتي دانشجو شد حاضر است كارگر حمام هم بشود تا كار كند و پول در بياورد. ديگر براي او چنين كارهايي لازم نيست. يك زمان افراد تازه از مراد برقي وارد جمهوري اسلامي شده بودند خوب بايد در برنامهها جوكي و خندهاي باشد مخلوط با نخودچي و كشمش، قرآن و حديثي هم باشد. الان مردم بعضي از برنامهها را كم گوش ميدهند و ميگويند خشك است بعد از پنج، شش سال ديگر كار به خشك وتري آن نخواهند داشت. الان بايد ما هر چه هم برنامه سنگين باشد، اگر فايده دارد، گوش كنيم و آگاهانه عاشقانه باشد. عشق و علاقه، به كار خيلي ارزش ميدهد. داري: م «اجْعَلْ قُوَّتِي فِي طَاعَتِكَ وَ نَشَاطِي فِي عِبَادَتِكَ»(المصباح كفعمي، ص123) داريم خدايا وقتي ميخواهم عبادت كنم به من نشاط بده. امام زين العابدين(ع) وقتي همين ماه رمضان ميخواهد بيايد، به استقبال ميرود و منتظرش است و هنوز ماه رمضان تمام نشده غصه ميخورد كه چرا ماه رمضان تمام شد، عاشق است به خاطر اين كه كارهايش را زير نظر خدا ميداند. گاهي وقتها شما در استخر ميروي زير آب و ميگويي بشمريد و ببينيد من چقدر زير آب هستم. البته در ماه رمضان روزه باطل است در غير ماه رمضان ميروي و زير آب مينشيني، او هم بيرون ميشمرد. 20 تا كه شمرد نفس شما تمام ميشود و ميخواهي بالا بيايي ميبيني حالا 20 تاست دلت ميخواهد بگويد 30 تا زير آب داري جان ميكني، اما باز هم به خاطر علاقه صبر ميكني، براي اين كه خاطرت جمع است كه كارت زير نظر است. اگر انسان به اين كه كارش زير نظر است معتقد باشد، آن وقت هر چه هم زحمت بكشد از روي عشق است. نميخواهد فرار كند. (ان شاءالله به جايي برسد كه در ادارههاي ماهمه عاشقانه كار كنند) طوري باشد وقتي كار هست، كار انجام بدهند و بروند از روي عشق درس بخوانند. ما كمبودعشق داريم. فقط جايي كه عشق هست، من دو جا عشق ديدم. يك جا در حوزهي علميهي قم ديدم كه استادي ديرسر درس آمد و به طلبهها گفت: معذرت ميخواهم چون خانوادهام از دنيا رفت، ميخواستم سر درس نيايم، ولي ديدم درس شما حرام ميشود. يك پارچه روي خانوادهام انداختم و آمدم به شما درس بدهم. حالا ميخواهم براي تشييع جنازه برگردم. من استاد اينطوري ديدم كه تشييع جنازه خانمش را عقب انداخت براي اين كه درس طلبهها ازبين نرود. چنين عشقي به درس دادن را در حوزهي قم ديدم. در جبهه هم عشق را زياد ميبينيد، كه رزمندهها چطورعاشقانه ميجنگند. بقيهي جاها كمبود عشق است يعني منتظر هستند فرار كنند. شاگرد سر كلاس نشسته است، تازنگ را ميزنند، آنچنان فرار ميكند مثل اين كه تا به حال گير كرده بوده است و تا راديو ميگويد فردا تعطيل است معلم ميگويد جان. شاگرد ميگويد: آخ جان يعني نه او ميخواهد درس بدهد، نه او ميخواهد درس بخواند. در آموزش و پرورش ما عشق نيست در ارتش ما بايد عشق بيشتر شود. مثل رزمندهها و آن ارتشيها كه در جبهه ميجنگند آن بسيجيها كه در جبهه هستند. ادارههاي ما اول نهادي بود ولي آهسته آهسته دارد اينطور ميشود. نهادها هم كم كم دارند حالت اول را از دست ميدهند. اول يك نفر نان خالي ميخورد و حفاظت ميكرد. الان ميگويد آقا فلاني چنان كرده و من چنين كردم خلاصه عبادت بايد عاشقانه باشد «لا تكرهوا الي انفسكم عباده »
بعد بايد عادلانه باشد. در بارهي عاشقانه داريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»(كافى، ج2، ص83) حديث است بهترين مردم كسي است كه نسبت به عبادت عشق بورزد و بالاجبار عبادت نكند و اما عبادت بايد عادلانه باشد. ما بابي داريم كه درعبادت ميانه روي كنيد. يك زمان به سرتان نزند و زياد و دائم نافله بخوانيد و مرتب قرآن بخوانيد. نه اينطور نباشد. آن قدر در اين ايام ما نامه و تلفن داريم در بارهي اين خانه هاييكه نزديك مسجد هستند و زجر ميكشند. اول كه ميخواسته خانه بخرد به خاطر نزديكي آن به مسجد كيف كرده است ولي بعد از بس در بلندگوها قرآن خواندهاند كه زده شده و ميخواهد خانهي يك ميليوني را نيم ميليون بفروشد و فرار كند. اين زدگي، گناهش به گردن آن قرآن خوان است و آن مسجد و متولي و خادم و آن انجمن اسلامي و نظيرشان اگر در چيزي زياده روي بيش از حد شد، زدگي به وجود ميآورد. عبادت بايد عادلانه باشد. حالش را داري بخوان و الانخوان «ما احسن القصد بالعباده »چقدرزيباست كه انسان در عبادتش ميانه رو باشد و تازه وقتي انسان ميخواهد زياد عبادت كند، روح عبادتش را زياد كند نه پوستش را. ما گاهي وقتها پوست يعني ظاهر عبادتمان زياد ميشود. آخر مغز عبادت با پوستش فرق دارد. نماز كه ميخواهي بخواني حال نمازت بيشتر باشد. هر كدام از ما كه قديمي هستيم، مهر نمازمان بزرگتر است. اول با مهر بندانگشتي نماز ميخوانديم بعد كم كم مهر ما بزرگتر ميشود. جانمازمان بزرگتر ميشود. يا قرآن ما دائم متفاوت ميشود. روح عبادت بايد بالاتر برود. بايد مواظب باشيم تا عبادت شغل ما نشود. اينطور نباشد كه مثلاً عادتمان شودكه برويم دعاي كميل، بايد عبادات را انتخاب كنيم. اين هم كه گفتم اگر حالش را داري بخوان و گر نه نخوان نمازهاي واجب نيست، در كارهاي مستحبي است.
عبادت بايد خالصانه باشد. اخلاص كه ديگر خيلي مهم است. به يك مسجد براي چه ميروي نماز ميخواني؟ چون دوستها و هم كيشانت آنجا جمع هستند. من زماني به جايي براي خواندن نماز رفتم صف چندم بودم، تا آمدم بگويم «الله اكبر» نتوانستم، مدتي دست هايم دم گوشم بود ولي نتوانستم بگويم الله اكبر. ديدم همهي آنهايي كه جلوي من هستند تا پيش نماز، يك باند هستند، يعني ميخواهند يك جايي همديگر را ببينند، خلاصه ميخواهند يك خانهي تيمي داشته باشند ولي زشت است، سوت ميزنند كه وعده مسجد فلان جا. روي اين حساب كه نماز جماعت ثواب دارد و پيش نماز عادل است و خدا راضي است و نيت قرب به خداست، نميآيند. وعده گاه آنها مسجد است مثل اين كه مثلاً ميگويند وعده قهوه خانه فلان جا و كجا و كجاوعده. اينهايي كه آنجا آمده بودند اينطور بودند. انتخاب مكان خيلي مشكل است.
اجازه دهيد يك مسأله بگويم: اگرانتخاب مكان كسي براي نماز خواندن به خاطر خدا نباشد، نمازش باطل است. ولو نماز براي خداست ولي انتخاب اين مكان براي خدا نيست. اين مكان به خاطر چيزهاي ديگر بوده است. انتخاب زمان براي خدا نباشد باز نماز باطل است، يعني مثلاًنماز را ميخواند اما مثلاً ميگويد: حالا اول وقت بخوانيم كه اينها بفهمند كه ما نمازمان را اول وقت ميخوانيم. انتخاب زمان و مكان غير خدا باشد، باطل است. واجبات براي غير خدا باشد، باطل است. مستحبات براي غير خدا باشد، باطل است. اصلاً ژست براي غير خدا باشد، باطل است. مثلاً من وقتي تنها نماز ميخوانم يك شكل است ولي وقتي چند نفر مارا نگاه ميكنند، ژستم فرق ميكند. كلهام را كج ميكنم، يك ابرو بر شمال شرقي مياندازم و يكي به جنوب غربي. اين ژست خدايي نيست. ژست غير خدايي، واجب غير خدايي، مستحب غير خدايي، مكان و زمان غير خدايي. كمي غير خدا با آن مخلوط باشد باطل است. عبادت بايد خالص باشد. «مَنْ شَهَرَ نَفْسَهُ بِالْعِبَادَةِ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَكْرَهُ شُهْرَةَ الْعِبَادَةِ وَ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ»(أمالى طوسى، ص649) كسي كه خود را به اهل عبادت بودن مشهور ميكند «فَاتَّهِمُوهُ » حديث داريم كه خطرناك است، آدمي كه خودش را مشهور ميكند به عبادت فلاني، سعي ميكند عبادتي را كه ميكند به همه بگويد «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَكْرَهُ شُهْرَةَ الْعِبَادَةِ وَ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ» خداوندبر كسي كه خودش را به عبادتي مشهور ميكند، غضب ميكند ولذا كسي هر وقت به مسجد ميآمد، صف اول ميايستاد، يك بار آمد و جا نبود و به صف آخر رفت. در نماز طوري شدديد مثل اين كه عادي نيست بعد تجديد نظر كرد. گفت: معلوم ميشود نمازهايي را هم كه تا به حال خواندهام درست نبوده است، دل من ميخواسته تا صف اول بايستم سعي كنيم به جايي عادت نكنيم و ضمناً يك تذكر هم بدهم. نميدانم چقدر تأثير دارد. براي خود من درس نجات بود. من طلبه كه شدم از كاشان ميخواستم به قم بيايم ودرس بخوانم، پدر پيرمردي دارم، آمد دم گاراژ، گفت پسرم، گفتم بفرما، گفت: «استر ذهبك و ذهابك و مذهبك »يعني پولت و دينت و مسافرت را مستور بدار. به او گفته شد اين كه ميگويند دينت را مستور دار براي زماني است كه تقيه باشد، الان كه تقيه نيست. قم است و شهري است شيعه و آيت الله بروجردي و اين ديگر مسئلهاي نيست، گفت نه، غرضم اين است كه به يك مسجد نرو و نماز بخوان ولي اگر دائماً تو مشتري فلان مسجد بودي، يك وقت نخواستي بروي به آن مسجد، فوراً ميگويند خطها دو تا شد، فلاني با فلاني بد است. آن وقت هم اگر به يك مسجد ديگر بروي همه خيره خيره نگاه ميكنند. او امشب به اين مسجد آمده چه كند؟ طوري باش كه هر مسجدي كه پيش نماز خوبي دارد برو و نماز بخوان هيچ وقت تمبر يك مسجد را به پيشانيت نزن كه اگر نرفتي، بگويند يا پيش نماز فاسق است يا توفاسقي، اگر هم جاي ديگر رفتي بگويند او جاسوس است. اينجا آمده تا ببيند اينجا چه خبر است؟ ببيند مردم چه ميكنند. امتي كه به نماز ميروند خيلي راحت به نماز ميروند، خود را به يك مكان خاصي، به لباس و زمان خاصي مقيد نكنيد. اين قيدها ذره ذره بت ميشوند. يعني اول خود دوستي ميشود و بعد خودپسندي ميشود و بعدخودپرستي ميشود. خودتان را مقيد نكنيد، يعني زمان و مكان و شخص را مواظب باشيد تا به شما رنگ نزنند، كه اگرخواستي از آنها بيرون بيايي، بشود.
اين هم يك جمله كه در انتخاب جاهاي عبادت، خيلي مقيد سفت و سخت نباشيد، خالص باشد، آن وقت اخلاص هم آنطوري نزديكتر است. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(كهف/110) امام رضا(ع) وضو ميگرفت، كسي در خانه بود گفت اجازه بده آب روي دستت بريزم. امام رضا فرمود: «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» يعني آدم وقتي عبادت ميكند، بايد خالص باشد كسي كمكش نكند. اين آيه را هم آنجا تلاوت فرمودند. و يكي ديگرخاشعانه باشد، يعني هميشه خودش را نزد خدا كوچك بداند، يك وقت حساب نكند و دست هايش را تكان دهد تاملائكه بيرون بريزند. چون ديشب من نماز شب خواندم نه خبري نيست خداوند در قرآنش بارها ميگويد: ملائكههايي داريم كه ميليون، ميليون عبادت ميكنند كه تو با نمازت مغرور نشوي. خشوع و تواضع اينطور نباشد كه حال ما رادر نمازمان به هم بزند. اعتدال روحمان را به هم بزند. اينها خصوصيات عبادت است. حالا باز من اينجا چند حديث هم بخوانم در بارهي خصوصيت عاشقانه بودن و اينها.
قرآن ميفرمايد: «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى»(نساء/142)منافقين وقتي هم نماز ميخوانند در حال كسالت نمازمي خوانند، يعني نميخواهند نماز بخوانند. وقتي نماز ميخوانند كسل هستند، دليلش هم اين است كه ميگويد: برونماز بخوان تا راحت شوي، حالا گير افتادهاي. يكي هم ميگويد: من كه نماز را خواندم و راحت شدم. پيغمبرمي فرمايد: «جُعِلَ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاةِ»(كافى، ج5، ص321) نماز نور چشم من است. البته وقتي ميگويي عبادت، عبادت همهي كارهاست. همهي كارهاي ما بايد آگاهي داشته باشد. يك رزمنده بايد بداند چرا ميجنگد و ميدانند. اداري و بقيه هم همينطور. آقا چرا به فلان دانشكده رفتي؟ والا ما در همهي كنكورها شركت كرديم و حالا اينجا قبول شديم و رفت مثل اين كه اگر جاي ديگري هم بود فرقي نميكرد. انتخاب بكند، شناخت داشته باشد. بر اساس آگاهي باشد.
مسئلهي ديگري كه در بحث عبادت هست، آفات عبادت است. در عبادت آفاتي هست، يكي اين است ميگويد: «وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ»(صحيفه سجاديه، دعاى 20) خدايا توفيق عبادت به من بده، اما عبادتم آفت نداشته باشد. يا در قرآن داريم «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»(بقره/264) اگر به كسي كمك ميكنيد، سر او منت نگذاريد، اذيتش نكنيد. گاهي عبادتها خراب ميشود با گناه خراب ميشود. با منت خراب ميشود. با روحيه خراب ميشود.
خراب شدن چند نوع است، گاهي با روحيه است مثل عجب، مثل حسد، چون حديث داريم «إِنَّ الْحَسَدَ لَيَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»(كافى، ج2، ص306) همينطور كه آتش چوب را ميخورد، حسادت عبادتها را ميخورد. پس گاهي وقت هاآدم خيلي جان ميكند اما حسد دارد. آدم حسودي است، چون آدم حسودي است، روح حسادتش باعث ميشود عباداتش از بين برود. گاهي عبادت با گناه از بين ميرود. «حبط». در قرآن آيات زيادي داريم كه ميگويد: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(بقره/217) به خاطر فلان گناه، عبادت هايش را از بين برديم. پس گاهي عبادت به خاطر حالت انسان خراب ميشود. گاهي به خاطر عمل انسان خراب ميشود و گاهي به خاطر آزار و منت خراب ميشود.
منت ميگذارد. من بودم كه فلان. يا اذيت ميكند. امروز كمك ميكند، بعد سر به سرش ميگذارد. ميگويد يك دهان برايم بخوان، يك چايي به تومي دهم. افرادي هستند از نظر فكري فقير و مستضعف هستند. ميآيند از كسي كمك بگيرند كمي سر به سرش ميگذارند، مسخرهاش ميكنند، دلقكش ميكنند بعد چيزي هم به او ميدهند. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» اينها آفت عبادت است: عجب و حسادت، اينها آفات دروني است. گناه آفت شخصي است منت واذيت آفات اجتماعي است. يعني سه نوع آفت داريم. آفت اجتماعي، آفت دروني، آفت شخصي: گناه
چند نوع عبادت داريم كه باطل هستند، عبادتهاي باطل انگيزههايي دارند. همينطور كه در جلسهي قبل گفتيم معناي عبادت تذلل است. تذلل و خشوع در برابر خدا جايز است و در برابر غير خدا جايز نيست. آن وقت قرآن در اين زمينه خيلي مايه گذاشته است. ميگويد: آقا چرا نزد فلاني تواضع ميكني؟ يعني نزد كسي گردن خم ميكنند به اميدهايي. اميدهاي بسيار طول و دراز. حالا اين اميدها در همه هست، نميدانم بگويم يا نگويم. شانزده، هفده سال پيش در كاشان يك مشت بچهها را جمع كرديم، و تخته سياه گذاشتيم تا برايشان اصول دين بگوييم. بعد مسافرت كرديم به شهري و بعد در آن جا هم كلاس گذاشتيم. ميگشتيم در شهرها و كلاس داري ميكرديم. كسي به من گفت: توخيلي سياست مداري. گفتم اتفاقاً اينطور كه ميگويي نيست. چه سياستي است كه به يك مشت بچه قرآن درس ميدهم و قصه و اصول دين برايشان ميگويم؟ گفت اين بچهها الان، 17 ساله هستند. اينها 40 سال ديگر كه تاجرشوند، سهم عالمشان را به تو خواهند داد. خمس مالشان را به تو خواهند داد و آدم وقتي يك موجود ماليخوليايي شد، يك موجود وهمي كه شد، به اميدهايي واهي دل خوش ميكند. ميگويند ملا نصرالدين دامن عبايش را گرفته بودو داشت ميرفت، گفتند چرا چنين ميكني؟ گفت شنيدم پرندهاي در هوا تخم مياندازد. گفت چه آرزوي درازي. گفت: خيلي هم دراز نيست به خانم گفتم آب را جوش بياور، من آوردم. بنابراين گاهي انسان به آرزوهاي دور و دراز تذلل ميكند. بد نيست من در اين هفت، هشت دقيقه سيمايي از بندگيها كه غير خدايي است، روي تخته برايتان بگويم.
حالا سران كشورهاي اسلامي چرا در مقابل آمريكا اينطور برده هستند. در مقابل شوروي و ساير ابرقدرتها اينطوربندگي ميكنند. فرد به فرد، چرا به هم ميگويند: خدا سايهات را از سر من كم نكند. اصلاً بندگي غير خدا ريشههايي دارد. سه ريشه ميتواند داشته باشد و بندگي غير خدا يا واقعاً موهوم است و موجود نيست. اصلاً غير خدايي نيست. آدم خيال ميكند، مثل آن كسي كه ميخواست نماز بخواند و كسي نفهمد. وسط شب به يك مسجد خلوت رفت. مشغول نماز شب و اشك و دعا و فلان شد بعد صدايي آمد، خيال كرد كسي به مسجد آمده است. نماز شبش را با آب و تاب و حال و گريه خواند. صبح ديد كسي كه به مسجد آمده است سگ بوده است. يعني شب تا صبح گريه كرد براي اين كه بگويند چه آدم خوبي، بعد فهميد اصلاً آدمي آنجا نبوده است. گاهي واقعاً اينطوري است. قرآن در اين زمينه ميفرمايد: «إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً»(عنكبوت/17) يعني شما در برابر يك سري چيزهايي كه دروغ هستند، بندگي ميكنيد. يعني اصلاً دروغي را خلق ميكنيد. خلاصه سر قبري گريه ميكنيد كه در آن مرده نيست. به خيال اين كه ايشان زور دارد، كمكش ميكنيد. بعد ميبيني بابا اصلاً او زور ندارد. قرآن ميگويد: كسي زور ندارد. يااصلاً نيست يا اگر هم هست، كارايي ندارد. مثلاً شما عزت ميخواهي، قدرت ميخواهي، نصرت ميخواهي، قرآن ميفرمايد: اگر توقع قدرت داري «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»(بقره/165) عبادت فقط براي خداست. قدرت فقط از آن خداست. تمام قدرتها خواستند شاه را نگه دارند. همهي قدرتها خواستند امام را بكوبند، نشد. همهي قدرتها خواستندصداي پيغمبر را خاموش كنند نشد. «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» بنابر اين چرا نزد اين و آن گردن خم ميكني. عزت ميخواهي قرآن ميفرمايد: «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً»(فاطر/10) چرا نزد ديگران خم ميشوي؟ چرا اين طور نوكري ميكني. عزت ميخواهي عزت براي خداست، رزق ميخواهي؟ ممكن است بگويي، آقا خرجي من را ميدهي براي رزق است. قرآن ميفرمايد: «لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً»(عنكبوت/17) كسي نميتواند براي كسي رزق معين كند. بله ممكن است آدم بر حسب ظاهر ببيند كه از فلاني نان ميگيرد. فلاني به او كمك مالي ميكند ولي بايد بداند كه اگر فلاني نبود، روزي او از هر جاباشد، ميرسد. نصرت ميخواهي؟ قرآن ميفرمايد: «ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً»(مائده/76) قرآن ميگويد: نخيرمهم نيستند «عِبادٌ أَمْثالُكُمْ»(اعراف/194) آنها هم آدمهايي مثل شما هستند. خان و شاه و ابرقدرت كيست؟ قرآن ميگويد: همه جمع شوند؟ «لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً»(حج/73) همه جمع شوند نميتوانند يك مگس خلق كنند و اگر هم يك مگس يك چيزي بردارد و برود، همه بدانند، نميتوانند از او بگيرند. آقا فانتوم، اف 15، اف16 و. . . كه باشد، همهي افها پف ميشود. غبار كه آمد، يخبندان كه شد، خيلي قدرت دارند اما با يك مه و يخبندان از كارآيي ميافتند. دست كسي نيست. حالا بگو نه آقا ما ديديم فلاني به ما عزت داد، پول داد، زور هم داد. يا اصلش خبري نيست، مثل آن سگ در آن مسجد، يا آن قبر بي مرده. يا از بيخ دروغ است. يا كمك نميكنند اگر هم گاهي كمك بكنند، موقت است. من وقتي ميتوانم به شما يك حديث ياد بدهم كه حافظهي خودم از دستم نرفته باشد. كمك موقت است و تازه در كمكهاي موقت منت هست، هوس هست، توقع هست، فندق مياندازد كه گردو برگردد. يا كمك نميكنند يا اگر كمك كردند، به چند برابر پس ميگيرند. عمري، قرنهايي كشاورزهاي ما در مقابل خانها تسليم بودند. ولي حالا حساب كنيم اينها بيشتر به خان هاچيزي رساندند يا خانها بيشتر از اينها چيزي گرفتند. خانها كلي از آنها چيز ميگرفتند و كمي هم از ته مانده سفرهشان به آنها ميدادند. كشورهاي اسلامي هم همينطور است. در سايهي جمهوري اسلامي و انقلاب و خون شهدا، مااز بندگي غير خدا راحت شديم، الان رئيس جمهور هر كشوري بيايد داخل ايران، خواسته باشد به يك بچهي 5 سالهي ما توهيني بكند، تمام ايران، زنها از داخل خانهها و بچهها از مدرسهها بر سرش ميريزند. در اثر انقلاب به جايي رسيديم كه بندهي غير خدا، ديگر نيستيم و بايد منتظر حضرت مهدي(ع) باشيم كه دنيا را از بندگي غير خداآزاد كند. دنيا غرق در بندگي غير خداست. همهي مردم و همهي سرسپردگيها براي اين است كه عزت را ميخواهند، از آمريكا بگيرند. ميخواهند از ابرقدرتها قدرت بگيرند. ميخواهند روز مبادا كمكشان كند. خيال ميكنند آنها مهم هستند. اميد دارند رزق به آنها بدهند. به اين اميدها بندگي غير خدا ميكنند. اگر قديم بله قربان گوي خانها بودند وحالا بله قربان گوي ابرقدرتها هستند روي همين حساب است.
گاهي آدم فكر ميكند مخ غربي وآمريكايي ميفهمد. نه مخ آنها هم مثل مخ ماست. منتها به ما ياد ندادند و ما را مستضعف قرار دادند. آنچه داريم، درايران نجات ما از سايهي انقلاب است. انقلاب ما را به هوش آورد. انقلاب ما را از شرك بيرون آورد. ما بندگي غير خدامي كرديم و الان بندهي خدا هستيم و بايد اين انقلاب را با اين همه خون و شهادت و اسارت به دست آمده است، بشناسيم و عمل كنيم و حق رزمندهها را ادا كنيم.
خدايا تورا به حق محمد و آل محمد قسمت ميدهيم، اسيران ما را آزاد، جانبازان ما را شفا، امام عزيز ما را مؤيد، ظهورامام زمان را تعجيل، رزمندگان ما را پيروز، عبادات ما را قبول و ما را به طور كلي از عبادت غير خودت هميشه برهان. به ما توفيق بده دنيا را از عبادت غير تو بيرون بياوريم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
اين پايگاه متعلق به مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن مي باشد