(غربت بقیع و مدینه) پیش چشمم، نه ضریح، نه رواق در این مرقد، نه عَلَم، نه چراغ اینجا غوغا، نکنید نکنید روضه برپا، نکنید نکنید دلِ من/ ز غم و عزا بسوز و دم مزن ز مدی نه مخوان و حرفی از حرم مزن... ادامه مطلب
(غربت بقیع و مدینه) شده دم به دم این نگرانی ام، که مدینه ندیده بمیرم به هوای آن همه آرزو، نشود که بهانه نگیرم مدینه! ای روضه ی ناتمام من به شوکت و به غربتت سلام من (ای مدینه ای، شهر روضه و گ... ادامه مطلب
چون حرم نیست زائری هم نیست خادمی نیست نوکری هم نیست چون که گنبد ندارد این بقعه پس یقیناً کبوتری هم نیست هر که رفته بقیع میداند خبر از قبر مادری هم نیست دور تا دور چون که دیوار است مطمئن باش... ادامه مطلب
کوچه کوچه مدینه لبریز از عطر و بوی محمّدی شده است به تن شهر باز گشته حیات غرق در رفت و آمدی شده است دم به دم با دم مسیحائیت منتشر می کنی حقایق را به دیار مدینه می بخشد چشم های تو صبح صادق را... ادامه مطلب
گوشه ای از حرای حجره ی خویش نیمه شب ها،خدا خدا می کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد هر ملک در دل آرزویش بود بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش ر... ادامه مطلب
نه رواقی، نه گنبدی، حتی سنگ قبری سرمزار تو نیست غیرمُشتی کبوتر خسته خادمی، زائری، کنار تو نیست بغضهایم کجا دخیل شوند پس ضریحت کجاست آقاجان روضه خوان ها چرا نمی خوانند گریه ها بی صداست آقاجان... ادامه مطلب