اواخر سال شصت بود دقيقا يادم نيست آن روز مناسبتي داشت يا نه ولي مي دانم بچه هاي گردان را جمع کرد که برايشان حرف بزند. ابتداي صحبتش مثل هميشه گفت السلام عليک يا ايتها الصديقه الشهيده سيده الن... ادامه مطلب
يك شب، يكي از بچه ها خواب مي بيند كه نگهبان دارد مي آيد و با صداي بلند(به جاي خود) مي دهد. ساير بچه ها كه خواب بودند، بر مي خيزند و همه ، سرها را مي گذارند زمين.وقتي مدت نسبتاً زيادي مي گذرد... ادامه مطلب
شکار صحنه کار عکاسان است. آنها هستند که میتوانند با ثبت لحظات اسناد تاریخی را بهجریان بیندازند. این گفتوگو پیرامون لحظات یک عکاس جنگی از عملیات آزادسازی خرمشهر است. گفتوگو با یک عکاس جن... ادامه مطلب
وقتي ما با كارت ملي ميتوانيم از هر بانكي چكهايمان را نقد كنيم، آيا نميتوانيم با آن از كتابخانههاي عمومي كتاب دريافت كنيم؟ در اين شرايط كتابي با ارزش مادي پايين را در برابر تضميني بسيار ق... ادامه مطلب
فرزند شهيد «حسن ملازاده» گفت: پدرم به ما گفته بود هر وقت افراد ضدانقلاب و بيحجاب را در خيابان ديديد، شعار «مرگ بر شاه؛ درود بر خميني» سر دهيد. مهدي ملازاده فرزند شهيد «حسن ملازاده» با اشا... ادامه مطلب
معاون اطلاعات كميته تفحص مفقودين ستادكل نيروهاي مسلح گفت: در ابتدا گمان كرديم، 100 تا 200 پيكر شهيد در ارتفاعات الحديد عراق وجود دارد اما كار تفحص در اين منطقه يك سال طول كشيد و در مجموع يك... ادامه مطلب
پس از این که به مقصد رسیدند، دستشان را گرفتند و از ماشین پیاده کردند. چون چشمانشان بسته بود جایی را نمی دیدند. بعد از عبور از راهرو و راه پله پیچ در پیچ داخل اتاقی شدند. چشمانشان را باز کردن... ادامه مطلب
… هیچ وقت فکر نمی کردم دو نفر آدم ، این همه خون داشته باشند . منور را که هوا فرستادند ، چشمم دید . کف قایق پر از خون بود . همین طور گلوله بود که به طرفمان می آمد . هیچ پناهگاهی جز... ادامه مطلب
مدتی بود که فردی به نام عبد الله را با خود از شیراز آورده بودیم. عبد اﷲ کسی را نداشت و با ما زندگی می کرد و خیلی وقت ها هم در کارهای خانه دست به کمک ما بود. یک روز صبح، موقع صبحانه، عبد اﷲ... ادامه مطلب