گفتم : يا حسين و غش كردم. همين طور رفتيم تا رسيديم شهر كربلا و رفتيم داخل خانه. بيست روز طول كشيد، تا توانستيم برسيم. غش مي كردم، به هوش مي آمدم. همين كه چشمم به گنبد مي افتاد، يا حسين مي گف... ادامه مطلب
زیر آفتاب شدید تابستان و ماه رمضان، بعثیها مقابل اسرا آب یخ میخوردند تا شاید ما درخواست آب کنیم. میگفتند “به خمینی فحش بدهید تا آب یخ بدهیم”، اما داغ این درخواست به دلشان ماند... ادامه مطلب
من براي پيروزي آمدم و شهيد شدن منتهاي آرزوي من است. اگر قرار بود از كشته شدن بترسم و به امام بد بگويم، غلط كردم به جبهه بيايم. زود باش مرا بكش. 26 مرداد ماه سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به... ادامه مطلب
مجددا شش سپاهي، چهار ارتشي و دو روحاني آورده شدند و از طرف اقوام و دوستان و آشنايان هديه شدند. آن عزيزان نيز چون ديگر برادران به فيض شهادت عظيمي رسيدند. من و عده ديگري از برادران را كه براي... ادامه مطلب
8 عده اى با همه ابزار شكنجه با اشاره افسر به اسرا هجوم آوردند نمىدانم چقد زدند ولى همان می دانم كه همه نقش بر زمين شده بوديم و هماره يا حسين و يا زهرا و اللَّه اكبر و … فرياد می كشيد... ادامه مطلب
هفتاد و دو تن از یلان انقلاب قربانی شدند؛ ولی او مثل کوه ایستاد و اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است؛ حالا در مقابل اینکه اسیر را کشتهاند، چهرهاش گریان میشد؛ اینها چیست؟ آدم اصلاً... ادامه مطلب
ناگهان با فشار آب، خاک و گل و باروت با رنگ سیاه از سرم به روی زمین ریخته شد و نفسی کشیدم تا میخواستم سرم را بشویم ناگهان مرا از زیر دوش بیرون کشیدند و در حالی که هنوز آب و گل از سرم میریخت... ادامه مطلب
داشتن مهر هم ممنوع شد. يك عده از بچه ها از قبل با خودشان مهر داشتند، اما اكثريت مهر نداشتند. براي همين مجبور شديم از سنگ استفاده كنيم. روز كه مي رفتيم هواخوري، مي گشتيم و سنگ هايي كه براي مه... ادامه مطلب