مست لایعقل ومحرم هر شب دائم الخمر بوداز بدی های خونه دانشجویی هم یکیش اینه دیگه . حال هم خونه ای هاش رو به هم می زد .حسابی زده بود تو پرشون چون هر شب لاجرم باید یک مست لایعقل رو تحمل می کردن... ادامه مطلب
سابقهی آشنایی رهبر انقلاب با حضرت آیتالله خوشوقت و علاقهی رهبری به ایشان، به مدرسهی حجتیهی قم بازمیگردد. بعد از انقلاب هم مشورتهایی با ایشان داشتند. تكریم عجیبی حضرت آقا از ایشان داشت... ادامه مطلب
«به امام گفتم، خواهش میکنم اجازه بدهید به اهواز یا دزفول بروم؛ شاید کاری بتوانم بکنم. بلافاصله گفتند شما بروید. من به قدری خوشحال شدم که گویی بال درآوردم. با شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث... ادامه مطلب
سند زیر که از اسناد طبقه بندی شده ساواک می باشد ، واقعه ی جالبی را که در آذر ماه سال 57 در جریان یک تصادف رخ داد ، شرح می دهد. این واقعه حاکی از عشق مردم به امام خمینی (ره) است . خبر واصله ح... ادامه مطلب
نماز نخوانند، اما قمه بزنند! كسي كه با مسائل كشور شوروي سابق و اين بخشي كه شيعه نشين است – جمهوري آذربايجان – آشنا بود، مي گفت: آن وقتي كه كمونيستها بر منطقه آذربايجان شوروي سابق... ادامه مطلب
تمام مستحبات را انجام میدادند در هر نماز امام تمام مستحباتی را که در رساله شان فرمودهاند رعایت می نمودند. ایشان برای هر نماز حتی در بستر و روی تخت بیمارستان عمامه مختصری می بستند و آن گ... ادامه مطلب
ما با او شوخي كرديم و گفتيم: «نه بابا، آقاسيد، شما كه شهيد نمي شوي.»گفت: «باور كنيد من شهيد مي شوم و همين تويوتايي كه الان از اينجا عبور كرد، وقتي برگردد شما مرا داخل آن تويوتا مي گذاريد!»ما... ادامه مطلب
در دی ماه سال 1365 به جبهه اعزام شدیم و در عملیات کربلای 5 شرکت کرد یم. یک روز از اوج حمله د شمن، من مجروح شدم. چون پایم قطع شده بود ؛ خون زیادی از دست داده بودم. نزدیک غروب بود که محمد را د... ادامه مطلب
عملیات والفجر 8 شروع شده بود . شور و شوق وصف ناپذیری بر فضای عملیات آنجا حکومت می کرد . هر کسی در پی کاری بود . تیمهای غواصی خود را برای عبور از اروند آماده می کردند . از زمین وآسمان آتش می... ادامه مطلب
در ساعت 4 صبح ، نیروهای تحت فرماندهی من توانست سمت چپ کوههای بلغه را به اشغال در آورد که دلیل آن ، تغییر مواضع نیروهای اسلامی بود .و اما در سمت راست که نیروهای صدام لازم در آنجا قرار داشتند... ادامه مطلب
«جيرجيرك پنج تا بزن … جيرجيرك بلبلي بزن … جيرجيرك چهار تا بزن…» من هم به حرفش گوش مي كردم و هي صدا در مي آوردم. يه 15 دقيقه اي بساط همين بود. ديگه خسته شدم و از تو گودي بير... ادامه مطلب
بعد از اینکه گردوغبار ناشی از انفجار خمپاره فرو نشست، به طرف من برگشت. درحالیکه با دستش چشم خونآلودة ترکش خوردهاش را میفشرد، گفت: آخ چشمم! به شوخی گفتم: «چشمت درآد، میخواستی نیایی جبهه،... ادامه مطلب
«بريم غواص بشيم؟… من دقت كردم، تو اين عمليات هاى آخرى غواص ها بيشتر رفتن واسه خط شكنى. من فكر مى كردم زرهى خوبه. اما غواصى يه چيز ديگه است…» باچه عشقى هم تعريف مى كرد «فكرش را بك... ادامه مطلب