در پاسگاه چند سيلي محکم بر صورتم خورد؛ سرم سوت کشید. خاطرم آمد که حسين روز عاشورا نوحهای سرود و به من داد، گفت: -«برادر! اين نوحه رو بخوان تا مردم روستا سينه بزنند.» مضمون نوحه این بود: (آن... ادامه مطلب
در پاسگاه چند سيلي محکم بر صورتم خورد؛ سرم سوت کشید. خاطرم آمد که حسين روز عاشورا نوحهای سرود و به من داد، گفت: -«برادر! اين نوحه رو بخوان تا مردم روستا سينه بزنند.» مضمون نوحه این بود: (آن... ادامه مطلب