کاري ندارم. شستم خبردار شد که اکبر دارد با زبان بيزباني بهم ميگويد هوشم باشد. ديگر حال خودم را نميفهميدم. همينطور توي خانه دور خودم ميچرخيدم. ميرفتم اين ور، مي رفتم آن ور. سرم را گرم ک... ادامه مطلب
فرار در فرار : وقتی خیالم از جانب مأمورین رها شد به سراغ محل کارم در بازار رفتم ، حدس و احتمال قوی می دادم که مأمورین آدرس خانه ام را نمی دانند ، ولی از نشانی محل کارم مطلع هستند ، از قبل با... ادامه مطلب
من شاه دوستم ! در اواخر فروردین ۴۹ شنیدیم که تعدادی از سرمایه داران (بخوانید سرمایه گذاران) آمریکایی از جمله ” راکفلر ” می خواهند به ایران بیایند ، هدف از مسافرت و حضور آنها بررس... ادامه مطلب
عملیات ال . عال : در سال 1347 مسابقه ای بین ایران و اسرائیل در استادیوم امجدیه (شهید شیرودی) برگزار شد ،(1) اسرائیلی های زیادی به ایران آمده بودند ، ما در جریان نبودیم ، اما برخی گروه ها در... ادامه مطلب
ضعف ایدئولوژیک جبهه : در سال 48 به نکته ای رسیدم ، ما در برخی مسائل در جا می زدیم و کم آورده بودیم ، ما افرادی را برای به دست گرفتن سلاح و کشتن آماده می کردیم ، ولی از نظر ایدئولوژی در سطح پ... ادامه مطلب
عملکرد جبهه آزادیبخش ملی ایران : پس از پراکندگی مؤتلفه ، افرادی مثل من که جوان ، پر انرژِی و با روحیه ای پرخاشگر بودند همچنان به دنبال کارهای پرشور و حرارت افتادند و وارد مبارزات مسلحانه شدن... ادامه مطلب
عکس هایی برای تاریخ : نمی دانم در بحبوحه دادگاه نظامی به اصطلاح ضاربان منصور یا پس از اعدام آنها بود که به دوست سربازی که در دادسرای نظامی خدمت می کرد و الان اسمش در خاطرم نیست ، مراجعه کردم... ادامه مطلب
اولین تجربه سیاسی جمعی : با ورود به مؤتلفه در فعالیت ها و جلسات آنها شرکت می کردم ، در آن جلسات افرادی همچون حاج صادق امانی (1) و شاهچراغی و سید تقی خاموشی (2) صحبت می کردند . مهمترین و مؤثر... ادامه مطلب
حیران در تهران : سال 39 اولین کت و شلوار را برایم دوختند ، به یاد دارم که پارچه و آستر و همه چیز آه را خودمان به خیاط دادیم ، این کتش و شلوار برایم پنجاه تومان تمام شد که من دلم نمی آمد آن ر... ادامه مطلب
پایان کودکی : سال 1325 در اوج فقر و تنگدستی خانواده به دنیا آمدم ، شاخص ترین تصویری که از دوران نوجوانی و جوانی در ذهنم مانده ، سایه سنگین فقر و بیچارگی مردم شهر خوانسار است . پدرم در آن موق... ادامه مطلب
مقدمه : گفته اند مبارز سعادتمند و خوش فرجام مبارزی است که در راه مبارزه جان می بازد ، نفی و اثبات این نظر هدف این نوشتار نیست ، اما نکته ای را به ذهن متبادر می کند که جان باختگان مبارز به دو... ادامه مطلب
(قسمت نوزدهم) «جامعه اسلامی و کمون مارکسیستی در زندان» به کوشش محسن کاظمی زندان شماره 3 بعد از گذشت حدود 4 ماه مرا هم به زندان شماره 3 نزد سایر زندانیان سیاسی حزب ملل اسلامی بردند ، در این... ادامه مطلب
«زندان شماره 2 ، بند شماره 4» به کوشش محسن کاظمی ضرب الاجل تعیین شده رو به پایان بود و ما خود را برای اعتصاب غذا آماده می کردیم که سرگرد تیموری آمد و گفت که فکر نکنید ما از ضرب الاجل و تهدید... ادامه مطلب
«زندان قصر» قسمت هفدهم به کوشش محسن کاظمی روز پنجشنبه پس از پایان محاکمه ما را به زندان قصر (12) منتقل کردند ، در آنجا ما را از 15 نفر که به اعدام و حبس ابد و طویل المدت محکوم شده بودند جدا... ادامه مطلب
«محاکمه اعضای حزب ملل اسلامی» قسمت شانزدهم به کوشش محسن کاظمی در اوایل بهمن ماه پس از 100 روز سکوت مطبوعاتی ، رژیم با جار و جنجال زیاد و در سطحی وسیع اخبار کشف حزب ملل اسلامی را منتشر کرد... ادامه مطلب