مادر نشسته بود كنار پنجره و از آنجا به رد ابرها كه گله به گله آسمان غروب را سرخ كرده بودند، نگاه مى كرد. گاهى لبش تكان مى خورد و گاهى هم بر مى گشت و به قاب عكس پسرش كه روى طاقچه و كنار قرآن... ادامه مطلب
«ننه علي» صدا کن مرا! صداي تو خوب است «ننه علی» سالهاست سکوت کرده؛ ننه علی سالهاست چشم به آسمان دوخته؛ ننه علی هزاران نه، میلیونها نه بلکه میلیاردها ثانیه را در انتظار زیسته است. برف پی... ادامه مطلب