شایع شد عراقی ها نیروهای ضد شورش خودشان را آورده اند. همین طور هم بود. وقتی درها را باز کردند، ماشین ضد شورش آمد تو اردوگاه. آب صابون و آبجوش پخش می کردند تو سر و صورت مان. حدس زده بودیم عرا... ادامه مطلب
صدای «آمار،آمار» از گوشه و کنار اردوگاه به گوش می رسید. طولی نکشید که همه به صف نشستند و آمار گرفته شد. من نیز بین بچه ها نشستم. بعد هم داخل آسایشگاه رفتیم. خیلی منتظر بودم تا بچه های کارگر... ادامه مطلب
در ماه های اول اسارت، تعدادی از برادران مجروح، در بیمارستان موصل بستری شدند. در بیمارستان، یکی از اعضای «حزب الدعوه الاسلامیه» عراق با بچه ها رابطه برقرار کرده و یک رادیو کوچک را بسیار ماهرا... ادامه مطلب
در اوایل اسارت در آسایشگاه ۱۵۰ تا ۱۶۰ نفری فقط یک جلد قران کریم وجود داشت. بعد از مدتی تقریباً سال ۶۳ با توجه به مدیریت خوب حاج آقا ابوترابی و برنامه ریزی های دراز مدت و کلان در اردوگاه یک ر... ادامه مطلب
مدتی گذشت تا اردوگاه وضع مناسب خودش را پیدا کرد. هر روز که می گذشت، قوانین جا افتاده تر می شد و نیاز کمتری به تذکر پیدا می شد. در یکی از همین روزها، رضا برخلاف معمول گذشته، خوشحال و سرحال، ا... ادامه مطلب
استوار عراقی بود بنام حمزه با قد بلند و لاغر که به جای اینکه یک تختهاش کم باشد چند تختهاش کم بود. سربازان عراقی او را تحویل نمیگرفتند؛ او سعی میکرد تلافی را سر بچهها در بیاورد که معمولا... ادامه مطلب
امین توانا از جمله آزادگانی است که از سالهای 59 تا 69 در اردوگاه اسرای «موصل» عراق به سر برد. او که در حوالی قصرشیرین به اسارت در آمده بود. خاطرهای را از ماه رمضان در اسارت روایت میکند.وی... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب
در اردوگاه اسیری داشتیم افغانی به نام اسماعیل که ما او را صدا می زدیم اسماعیل افغانی. او به گفته ی خودش برای یافتن برادرش که در عراق بود، سال های اولیه ی جنگ به دست نیروهای عراقی بازداشت و ب... ادامه مطلب
«همه سیزده سالگیام» عنوان خاطرات مهدی طحانیان از روزهای جنگ و اسارت است که به قلم گلستان جعفریان، نویسنده، نوشته و برای انتشار به سوره مهر تحویل داده شده است. این اثر دربردارنده خاطرات کوچک... ادامه مطلب
سردار عبدالله کریمی مشاور بنیاد شهید در امور آزادگان : از اولین ساعاتی که رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی به اسارت نیروهای بعثی در می آمدند، رایج ترین چیزی که با آن آشنا می شدند، شکنجه و ارعاب... ادامه مطلب
آزادگی واژه ویژه ای است. در شرایطی که راه همه امیدها را از در و دیوار بسته اند و پشت این دیوارها مانده ای، میشه روزنه ای هست برای عبور از حصار. آزادگی یعنی این. آزاده های ما هم به معنای واقع... ادامه مطلب
دستهایم را از پشت با طناب بسته بودند؛ آنقدر محکم که تا چندین روز پس از باز کردن، متورم و سیاه بود. چشمهایم جایی را نمیدید. درد شدیدی پاهایم را آزار میداد. ساعتها با پای برهنه روی سنگلاخ... ادامه مطلب
اسارت یادآور سختیها و مرارتهای بسیاری در دوران دفاع مقدس است که بعضی از رزمندگان توانستند با زیرکی خود را از دست نیروهای بعثی آزادسازند. مطلب زیر یکی از این روایتها را بازگو می کند. شب ه... ادامه مطلب