استوار عراقی بود بنام حمزه با قد بلند و لاغر که به جای اینکه یک تختهاش کم باشد چند تختهاش کم بود. سربازان عراقی او را تحویل نمیگرفتند؛ او سعی میکرد تلافی را سر بچهها در بیاورد که معمولا... ادامه مطلب
گاهی اوقات، بچهها از شدت تشنگی مجبور بودند آبهای کثیف کف اردوگاه را بیاشامند. هوای این اردوگاه (رمادی ۲) ـ که در نزدیکی مرز اردن قرار داشت ـ بسیار گرم بود. هر روز میآمدند و بی جهت ما را م... ادامه مطلب
رزمندهای را تصور کنید که یک چشمش تخلیه شده، جمجمهاش صدمه دیده و چهار روز است که در یخبندان ارتفاعات، بین مرگ و زندگی معلق است. در این هنگام سه سرباز دشمن بالای سر میرسند تا تیر خلاص را به... ادامه مطلب
روز 26 مرداد سال 69 برگ دیگری از تقویم انقلاب اسلامی ورق خورد و نخستین گروه آزادگان ایرانی پس از سالها اسارت به آغوش ملت بازگشتند.دلاور مردانی که با ایمان خود در برابر شکنجهها و فشارهای رو... ادامه مطلب
ابوترابی به بغداد منتقل شد و فرماندهی اردوگاه را از دست داد. او۲۰ روز در بغداد بود و۱۹ خرداد ۱۳۶۴ به جمع دوستانش در اردوگاه موصل یک قدیم پیوست.اما بیش از ۲ روز نگذشته بود که او را دوباره به... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب
وبت تقسیم در لشکر رسید. پرسیدند:– چه بلدی؟– آشپزی!– تا حالا آشپزی کرده ای؟– فراوان! مدت ها آشپز بودم!می دانستم که با آشپزی می توان در فرصت مناسب سری به جبهه زد. سراو... ادامه مطلب
سرزمین ما پر از جوانانی است که برای رسیدن به معبودشان و شنیدن آواز پر جبرییل خانه و کاشانه را رها کرده و عازم بیایان های عشق شده اند تا هم فرمان خدا را در باب جهاد با دشمنان دین لبیک گفته و... ادامه مطلب
امین توانا از جمله آزادگانی است که از سالهای 59 تا 69 در اردوگاه اسرای «موصل» عراق به سر برد. او که در حوالی قصرشیرین به اسارت در آمده بود. خاطرهای را از ماه رمضان در اسارت روایت میکند.وی... ادامه مطلب
یادم است از زمانی که درون پایم پلاتین گذاشتند تا موقعی که آن را درآوردند، هر دو هفته یا حداقل سه هفته یک بار به بیمارستان صلاح الدین تکریت اعزام می شدم. این بار من بودم و محمد یزدی که اهل با... ادامه مطلب
آزاده سعید شاملو از اعضای «گردان 4 » از گردانهای سپاه در دفاعمقدس است روایت میکند: هشدار دلانگیز به اسیران ایرانیبا وجود هوای گرم داخل اردوگاه، ما روزه میگرفتیم. اردوگاه «رمادی» از سه ب... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب
اوایل شب، برق زندان قطع شده و آسایشگاه در تاریکی فرو رفته بود. تنها می شد با باریکه ی نوری که از پنجره به دیوار می تابید، رنگ خون را روی دیوارهای زندان تشخیص داد.من نیز در گوشه ای از دیوارها... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب