عباس شاملو از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است. او ضمن بیان چگونگی اساراتش درباره حضور منافقین در اردوگاههای اسرای ایرانی می گوید: با آغاز جنگتحمیلی بلافاصله برای دفاع به جبهه جنوب... ادامه مطلب
کتاب «پایی که جاماند» خاطرات روزانه جانباز آزاده، سید ناصر حسینی پور از رندان های مخوف رژیم بعث عراق است که با استقبال مخاطبان روبرو شد. آنچه می خوانید، بخشی از این کتاب است… علی مظلوم... ادامه مطلب
کتاب «پایی که جاماند» خاطرات روزانه جانباز آزاده، سید ناصر حسینی پور از رندان های مخوف رژیم بعث عراق است که با استقبال مخاطبان روبرو شد. آنچه می خوانید، بخشی از این کتاب است… عموحسن، ک... ادامه مطلب
کتاب «پایی که جاماند» خاطرات روزانه جانباز آزاده، سید ناصر حسینی پور از رندان های مخوف رژیم بعث عراق است که با استقبال مخاطبان روبرو شد. آنچه می خوانید، بخشی از این کتاب است… به افسر ب... ادامه مطلب
کتاب «پایی که جاماند» خاطرات روزانه جانباز آزاده، سید ناصر حسینی پور از زندان های مخوف رژیم بعث عراق است که با استقبال مخاطبان روبرو شد. آنچه می خوانید، بخشی از این کتاب است… هفته اول... ادامه مطلب
شاید بسیاری از تهرانیها در اواسط و اواخر دهه هفتاد تا مدتها نمیدانستند وقتی غرق در فکر و مشغلههای گوناگون از تقاطع باند جنوبی بزرگراه مدرس و پل خیابان شهید استاد مطهری میگذرند تصویر تاز... ادامه مطلب
حمدرضا طهماسبی متولد سال 1347 یکی از جنوبیهای خونگرمی است که پس از حمله رژیم بعثی مانند دیگر همشهریان خود مجبور به ترک دیارش میشود.اما او با وجود سن کمی که داشت نتوانست جلوی خشمش را بگیرد... ادامه مطلب
شایع شد عراقی ها نیروهای ضد شورش خودشان را آورده اند. همین طور هم بود. وقتی درها را باز کردند، ماشین ضد شورش آمد تو اردوگاه. آب صابون و آبجوش پخش می کردند تو سر و صورت مان. حدس زده بودیم عرا... ادامه مطلب
صدای «آمار،آمار» از گوشه و کنار اردوگاه به گوش می رسید. طولی نکشید که همه به صف نشستند و آمار گرفته شد. من نیز بین بچه ها نشستم. بعد هم داخل آسایشگاه رفتیم. خیلی منتظر بودم تا بچه های کارگر... ادامه مطلب
به خاطر رحلت امام و مراسم سوگواری که در اسارت قصد برگزار کردن آن را داشتیم، تصمیم گرفتیم لباس یکرنگ بپوشیم. اما پوشیدن لباس یک رنگ با نگرش به کمبود لباس و یا لباس های پاره که بعضاً اتفاق می... ادامه مطلب
حجت الاسلام رحیمیان ـ یکی از اعضای دفتر حضرت امام خمینی(ره) مجموعه ای از خاطرات خود را در طول خدمت در این دفتر به همراه مدارک و اسناد تازه ای تحت عنوان «در سایه آفتاب» منتشر کرده است. در بخش... ادامه مطلب
دو برادری که لحظاتی قبل از ما به اسارت درآمده بودند، یکی مرد میانسالی بود که دو دستش را از پشت بسته بودند و از صورتش خون می چکید. نمی دانستم کدام قسمت از صورتش ترکش خورده است. برادر دیگری که... ادامه مطلب
می خواستیم از ماشین پیاده شویم. به تونلی برخوردیم. دو ردیف سرباز بعثی مثل اراذل اوباشی که لباس نظامی به تن شان باشد به صف ایستاده بودند تا با گذراندن ما از تونل مرگ؛ مقدم مان را گرامی بدارند... ادامه مطلب
یکی دیگر از خاطرات خوش این بود، خانواده هایی که مفقود داشتند، وقتی که فهرست اسامی اسرا می آمد و اسم بچه های آن جزو اسرا بود و به آنها خبر می دادیم، خیلی خوشحال می شدند چون اکثرشان انتظار ندا... ادامه مطلب
اوایل که به هلال احمر رفته بودم، یک روز خانمی قد بلند با چادر مشکی به اتاقم وارد شد تا نامه ی پسرش را تحویل بگیرد، اما همان روز خبر شهادت پسرش آمده بود. مانده بودیم که چطور این خبر را به او... ادامه مطلب